قالب

سریال کره ای جدید 2023 :: • Tony Takitani تونی تاکیتانی •

۸۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سریال کره ای جدید 2023» ثبت شده است

یادگیری زبان جدید مث شروع یه رابطه عاشقانه س ...

...

새로운 언어 배우기 시작하는 것은 사랑 관계 맺는 것 같아요

...

یادگیری زبانی جدید شباهت زیادی به شروع یک رابطۀ جدید دارد. بعضی‌ها خیلی سریع دوست می‌شوند. برخی دیگر با فرمول‌های جبر و در روزهای امتحانات پایان ترم، دست در گردنتان می‌اندازند و بلافاصله پس از آخرین روز امتحانات، قدم‌زنان از حافظه‌تان خارج می‌شوند. ولی گاهی مواقع، صرفاً از روی تصادف، یا در نتیجۀ یک عمر زندگی ادیسه‌وار، برخی زبان‌ها شما را به لبۀ پرتگاه عشق می‌برند.

این‌ها همان زبان‌هایی هستند که شما را می‌بلعند.همۀ وجودتان را در خود فرو می‌برند. هر کاری می‌کنید آن‌ها را از آن خود کنید، فایده‌ای ندارد. ساختارهای ترکیبی را تجزیه و تحلیل می‌کنید. ترکیب‌ها را بلند بلند می‌خوانید. دفتر تمرینتان را با دریایی از حروف جدید پر می‌کنید. بارها و بارها خودکارتان را روی برآمدگی‌ها و فرورفتگی‌های حروف حرکت می‌دهید، انگار دارید در تاریکی با انگشت‌هایتان خطوط صورت عشقتان را دنبال می‌کنید. واژه‌ها روی کاغذ شکوفه می‌کنند. آواها به ملودی تبدیل می‌شوند. جملات عطرآگین می‌شوند، حتی وقتی مثل خشت‌های ساخته شده از نمادهای خارجی با زمختی از دهان شما بیرون می‌افتند. شعرها، ترانه‌ها و تیتر روزنامه‌ها را حفظ می‌کنید تا در غروب خورشید و بار دیگر در سپیده‌دم، آنها را بر زبانتان جاری کنید.

فعل‌ها به دنبال قیدها، اسم‌ها به دنبال ضمیرها، کم کم رابطه‌تان عمیق می‌شود. با این همه، هر چه نزدیک‌تر می‌شوید، بیشتر از خلأ سراب‌گون بین خودتان و آن زبان آگاه می‌شوید. این خلأ دانش بسیار گسترده است و یک عمر طول می‌کشد تا آن را پشت سر بگذارید. اما ترسی ندارید زیرا راه وصال معشوق با کنجکاوی و شوقی روشن شده که کاملاً ضروری است. در میان این صامت‌ها و مصوت‌های جدید از کدام حقیقت پرده برمی‌دارید؟ حقایقی دربارۀ جهان؟ یا دربارۀ خودتان؟

مانند هر رابطۀ دیگری خوشی بالاخره رخت برمی‌بندد. وقتی دوباره حواستان جمع می‌شود، به تجزیه و تحلیل و حفظ کردن و گوش‌دادن و حرف‌زدن ادامه می‌دهید. ولی لهجه‌تان درست‌ نخواهد شد. اشتباهاتتان اجتناب‌ناپذیرند. قواعد تمام نمی‌شوند، استثناها هم تمامی ندارند. واژه‌ها -ممنون، مبارک باشه، یکی بود یکی نبود- دیگر جادوی قبل را ندارند. اما تعهد شما به آن‌ها و نیازتان به آن‌ها شدیدتر از هر زمان دیگری است. مدت‌ها از خانه دور بودید و حالا دوباره بازگشته‌اید. متعهد و مستعد هستید و به نیک‌خواهی آن‌ها اطمینان دارید. به مناسبت اعجاب‌های جدید شما، زبان با تحفه‌هایی از الهام و ارتباط، نه‌تنها به سراغ دیگران جدید، بلکه به سراغ شمای جدید می‌آید.

وقتی هاروکی موراکامی سر میز غذاخوری آشپزخانه‌اش نشست تا اولین رمانش را بنویسد، حس کرد زبان مادری‌اش یعنی ژاپنی، مانعی بر سر راهش است. آن‌طور که خودش در ۲۰۱۵ توضیح می‌دهد،‌ افکارش طوری از ذهنش بیرون می‌ریختند که انگار از «طویله‌ای پر از احشام مختلف». بعد کوشید به زبان انگلیسی بنویسد، با همان واژگان محدود و ساختارهای ساده‌ای که بلد بود. وقتی جملات پیوستۀ انگلیسی خود را که «فاقد چربی اضافۀ» زبان ژاپنی بودند، ترجمه کرد (او این کار را «نشاء زدن» می‌نامد)، سبکی بدون آرایه و متمایز خلق شد که در دهه‌های بعد برای او موفقیتی جهانی به همراه آورد.

واقعیت این است که ورود به رابطه‌ای صمیمی با زبان جدید اغلب رنگ همه چیز را عوض می‌کند. چشمانمان انتظار دارند واژگانی جدید ببینند. گوش‌هایمان به صداهای جدید عادت می‌کنند. قلم‌هایمان حروف جدید را به خاطر می‌سپارند. وقتی شیفتگی همۀ حواسمان را می‌گیرد، آناتومی آن زبان در ذهنمان حک می‌شود. راه‌های عصبی طراحی می‌شوند، ارتباطات شکل می‌گیرند. شبکه‌های مغز در هم تلفیق می‌شوند. قشر خاکستری عمیق‌تر می‌شود، قشر سفید تقویت می‌شود.

زبان‌شناسان این پدیده را «دخالت زبان دوم» می‌نامند، وقتی زبان جدید با زبان قدیمی مواجه می‌شود، مانند معشوق جدیدی در حال تغییر دکوراسیون اتاق خواب عمل می‌کند، انگار بخواهد بگوید از این به بعد کارها اینطور انجام خواهند شد. نوشتن، به نوعی این دخالت را (که مامان‌بزرگ خیانت می‌نامد) بیش از صحبت‌‌کردن پدیدار می‌کند. شاید از آن جهت که به گفتۀ گی دو موپاسان وقتی صحبت می‌کنیم، واژه‌هایمان در سیطرۀ حالات چهره و کیفیت صوتمان هستند؛ «اما سیاهی واژه‌ها روی سفیدی صفحه روحی هستند که بدون کالبد رها شده است».

درست مانند عشق‌های اول، زبان‌های مادری را هم نمی‌توان فراموش کرد. آن‌ها وفادار و بخشنده‌اند. حتی وقتی صحبت کردنمان روز به روز کمتر و نوشتارمان پر از غلط می‌شود. حتی وقتی حروف زبان مادری غریبه و صداهای آن متروک می‌شوند. هر چه باشد زبان مادری ما را بزرگ کرده است. وقتی هنوز خودمان را نمی‌شناختیم، زبان مادری ما را می‌شناخت. زبان‌های مادری وقتی می‌آموختیم حرف بزنیم، بنویسیم و استدلال کنیم، به تماشای ما نشسته بودند. به ما یاد دادند که عشق بورزیم و افسوس بخوریم. آن‌ها قواعد و انتظارات را به ما آموختند. می‌دانند تا مدت‌ها پس از اینکه در خانۀ خود مهمان می‌شویم، صدایشان در چهاردیواری‌های ما طنین‌انداز خواهد بود: از سبک ترکیب واژه‌هایمان گرفته تا روش نجواکردن دعاهای قدیمی. پس وقتی به آغوش دیگری می‌رویم، در سکوت و بدون ناخرسندی هوای ما را دارند. آنگاه، در تلاقی غفلت و شگفتی، محدودیت و آزادی، احترام و تحسین، خستگی و لذت، می‌بینند نویسندگانشان از چیزی که موراکامی حق ذاتی می‌نامد، بهره‌مند می‌شوند، آن‌ها «امکانات زبان را می‌آزمایند». آنگاه، در گیرودار تعلق و بی‌تعلقی، می‌بینند که دختران و پسرانشان بالیده‌اند.

این مطلب انقد قشنگ بود که دوس داشتم اینجا داشته باشمش . پر از زیبایی شاعرانه و رومانتیک در مورد یادگیری زبان جدیده . واقعا چقد باید روحت زیبا و رومانتیک باشه که یادگیری یک زبان جدید رو انقد زیبا تشبیه کنی و درموردش بنویسی . 

من با تمام گفته های این مطلب موافقم وقتی داری زبان جدیدی رو یاد میگیری و به اون زبان حرف میزنی و فکر میکنی ،انگار که داری احساسات درونیت رو روشنتر می بینی انگار که برای حس هایی که تا حالا داشتی بالاخره کلمه ی مناسبش رو پیدا کردی کلمه ای که نشان دهنده و بیانگر اون حسی بوده که نمیدونستی چه حسیه چه اسمی داره . انگار یکی دیگه هستی . یجور دیگه فک میکنی . خیلی شگفت انگیزه .


💟 مطالب پیشنهادی 💟 

🍀سریال کره ای اسپانسر sponsor2022 🍀سریال کره ای اهنگ عاشقانه ی خیال انگیز 🍀  سریال کره ای شام دوستانه dinner mate  🍀 فیلم کره ای اسم من لو کی وان با بازی سونگ جونگ کی  🍀سریال کره ای پایان خوش من با بازی جانگ نارا  🍀سریال کره ای سقوط اضطراری عشق crash landing on you  🍀  دیالوگ از سریال کره ای گوبلین goblin 도깨비 🍀 سریال کره ای جنگ گوریو و خیتان 🍀 سریال کره ای دکتر اسلامپ  🍀 مصاحبه ی آی اِم IM با مجله ی allure 🍀  معرفی کتاب شمس و طغری 🍀 سریال کره ای وارث غیرممکن   🍀

  • نظرات [ ۰ ]
    • دوشنبه ۲۰ شهریور ۰۲

    سریال برادران معجزه

    سریال " برادران معجزه "

    دوبرادر هستن که از بچگی تو یتیم خونه ی کلیسا دچار شکنجه و اینا شدن . حالا بزرگ شدن ، نمیدونم مستقلن هنوز یا بازم تو کلیسان هنوز نشون نداده . این از قضیه کلیسا که داشته از بچها سواستفاده میکرده .

    یه روز برادر اولی کنار دریاچه با دوستش بوده که میبینه چندتا همکلاسی های خودش دارن یه بی خانمان رو کتک میزنن و می کشنش و ازش فیلم میگیرن . روانی ان کلا نوجوون های کره . کره میبینین چون دین ندارن اینجورین ها ...نوچ نوچ نوچ ... 😁 " ولی واقعا زورگو زیاد دارن تو مدرسه یه تخته شون کمه "

    میره به یارو بنده خدا کمک کنه نمیتونه ... میره به پلیس میگه که من شاهدم اینجوری فلان ، پلیس معلوم نی چیکار میکنه هنوز نشون نداده ولی یه بنده خدای بدبخت دیگه ای که اون حوالی بی خانمان بوده رو به عنوان قاتل با زور و شکنجه میگیرن میندازن زندان و تمام .

    حالا قضیه اینکه برادر اولی ناپدید شده از اون موقع ، و برادر دومی میره پاسگاه دنبال اولیه .این تا اینجا خب ؟

    تو زمان جدید الان ینی ، یه نویسنده ای هست که سالهاس میخاد نویسنده شه ولی هنوز هیچی درست حسابی ننوشته که چاپ شه . کار پاره وقت میکنه . یه روز موقع رانندگی بوده که یهو یه پسری از ناکجا می افته جلو ماشینش . پسره کیه ؟ برادر دومی که از گذشته اومده اینده . همراهش یه کوله س . نویسنده کوله رو باز میکنه میبینه توش یه رمانه جذابه . اونو به اسم خودش چاپ میکنه معروف میشه . ولی چی ؟

    رمانه از روی وقایع واقعی همون قضیه قتله 27 سال پیش نوشته شده . نویسنده اینو نمیدونه . میزنه یه نفر دقیقا تو همون دریاچه کشته میشه . کارگاه پرونده میفهمه که این کتاب با اون وقایع چندین سال پیش یکیه و بازم داره اونجوری وقایع اتفاق می افته . نویسنده از همه جا بی خبر دهنش باز مونده چطور ممکنه .

    یکی بهش زنگ میزنه... ناشناس ....میگه نباید این کتابو چاپ میکردی . طرف کیه ؟ برادر اولی که 27 سال پیش ناپدید شده بوده البته هنوز معلوم نی که این برادر اولیه س یا کسیه که از وقایع خبر داشته .!

    حالا اون دومیه که اومده اینده میتونه به هرکی دست میزنه گذشته شو ببینه و دردشو حس کنه همچین موقع هایی یهو از دهنش یه هوا می یاد بیرون مث "ها" تو هوای سرد هست ؟! اونجوری . خیلیم تابلو همه هم می فهمن . اینم مث سیریش ها می افته دنبال همه تا مشکلات اونارو حل کنه . خیلی مسخره س این تیکه ش . خیلی سیریشه قیافشم رو عصابه .

    قضیه قتل های 27 سال پیش ،قتل های الان ،که برادر اولی داره انجام میده و انتقام میگیره معلوم نی برای کی ... خب حالا بگیم تو دیدی که یکیو کشتن به تو چه !مگه بابای تو بوده که تو داری مییری از قاتلای اون بنده خدا انتقام بگیری ؟! بعدش قضیه کلیساعه که اول گفتم و قضیه قوز بالا قوز کتابی که نباید چاپ میشده ولی از طرفی با چاپش کلی اعتبار و پول کسب شده ی نویسنده . از طرفی بابای نویسنده هم تو این قضیه دخیله . باباش 27 سال پیش دوتا برادرو میشناخته . و اون بوده که روزی که برادر دومی اتفاقی میاد به 2023 ، کوله پشتی برادر اولیو میده بهش . خلاصه شیرتوشیر و خر توخری شده سریال ...

    ادم عوضی ها هم که معلومه دیگه نفرت انگیز ترین قیافه ها و ری اکشن ها ، حتی فیلمبرداری هم میخاد نشون بده اینا خیلی قدرتمندن و بقیه مث مورچه بی اررزش زیر پاشونن .

    یجورایی تلفیقی از فیلم " من قاتل هستم " و سریال " بازگشت " که البته فک نمیکنم با این وضع انگشت کوچیکه ی بازگشت هم بشه . بازگشت خیییییییییییییییییییییییییییییییییییییلی قشنگ بود 

    بعد نوشت : 

    برادران معجزه 2 : از قسمت 7 تا 14 :

     

    داستان از اونجایی شروع شد که کانگ سان از زمان قدیم به زمان جدید اومد و اتفاقایی افتاد ... حالا کانگ سان کاملا در جریان موقعیت و پیچیدگی وقایع قرار گرفته و بالاخره تونست بعد از 27 سال برادرش رو ببینه . برادری که این همه بهم وابسته بودن و تو این مدت فک میکرد کانگ سان مرده ... دیدار دوباره شون اونم معجزه وار در حالیکه برادر هانول پیر شده و کانگ سان هنوز 17 سالشه خیلی قشنگ و تاثیرگذار بود ...

    کانگ سان و برادرش هانول
    کانگ سان و برادرش هانول

    این دوتا برادر واقعا خیلی سختی کشیدن ولی راستش همونجور که گفتم تقصیر خود هانول بود که خودشو درگیر همچین پرونده ای کرد ...حالا در هرحال این اتفاقا افتاده و تو تصمیم گرفتی که انتقام بگیری دوحالت داره یا میخای بکشیشون یا میخای رسوا کنی و بعد بکشی ...اگه رسوا کنیو نکشی اشتباه محضه ...چون اونا انقد قدرتمندن که رسوا ام بشن بازم پول و پله شونو دارن و از مجازات در میرن پس باید کشته شن ...

    هانول پلیسی که بیشترین تقصیر ها گردن اون بوده تو این وقایع رو میدزده و وادارش میکنه حقیقت رو بگه و بعد ازش فیلم میگیره ...ولی فیلمو به پلیس و قاتلین 27 سال پیش که الان تبدیل به قاتلین و مجرمین حال حاضر شدن می فرسته... کار احمقانه ...

    پلیسه عوضیه که الان نماینده مجلسه ...
    پلیسه عوضیه که الان نماینده مجلسه ...

    پلیس نتونست کاری کنه ...فقط قاتلا تصمیم گرفتن پلیسی که الان تبدیل به نماینده مجلس شده رو حذفش کنن ... یه ادم عوضی به تمام معنا بدون اینکه حقیقت پشت وجود نحسش برملا بشه به عنوان نماینده مجلس به قتل رسید ... حالا اگه فرداام حقیقت برملا شه که مصبب همه این بدبختی ها سر ادمای بی گناه پلیس و پنهان کاری و لاپوشونی برای افراد پولدار بوده ، درحالیکه که مجرم از قبل مرده ، چه اهمیتی میتونه داشته باشه ؟ به نظر من که زحماتش هدر رفت ...

    از طرفی هانول اومد خودشو به قاتل نشون داد ... همه اینا به کنار ...این زن پلیسه خیلی روعصاب منه ... هی از قسمت اول میخاستم هیچی نگم و ازش بدم نیاد دیگه داره عنشو در میاره درحالیکه مدارک معتبری از گوه کاری های ادمای عوضی دارن اونارو به واسطه کله گنده بودنشون ول کردن و چسبیدن به اینکه هانول کجاست و کیه و کانگ سان کیه و رمان نوشته شده توسط نویسنده حقیقته یا توسط خودش نوشته شده یا چی ..خیلی سیریش و مسخره و غیرمنطقیه ...اگه به بی مدرک بودن و قانونی نبودن مدارکه پس چرا تو الکی رو هوا گیر دادی به این دوتا برادر تا پته شونو بریزی رو اب ...که چی شه ؟؟!

    پلیس سیریشه که ادعای زرنگی و عدالتش گوش اسمونو کر کرده ...
    پلیس سیریشه که ادعای زرنگی و عدالتش گوش اسمونو کر کرده ...

    سمت دیگه قضیه کلیساییی که این دوتا برادر تو بچگی توش بزرگ و شکنجه شده بودن ، که هنوزم به قوت خودش باقیه و همچنان داره فرقه ش بزرگتر میکنه ...که به نظرم داستان اضافیه ... داستان تا اینجا به اندازه کافی کشش و سیاه و نقش منفی اش به اندازه کافی نفرت انگیز بوده دیگه چه احتیاجیه که دین رو هم قاطی ماجرا کنی و بگی که از اسم دین دارن سو استفاده میکنن ؟ انگار که ماستارو بریزه تو قیمه ها ...بیخودکی ...

    از طرفی هدف واقعی هانول هنوزم برام نامشخصه ... از کی میخای انتقام بگیری برای چی ؟ درواقع مصبب بدبختی هات اینکه تو کلیسا بودی پس باید بری از اون یارو فرقه ای انتقام بگیری ...اگه به خاطر اینکه از برادرت دور افتادی خشمگینی پس باید از پلیسه که گرفته بودیش انتقام میگرفتی ... اگه به خاطر اواره گیه که تقصیر خودت بود بعدشم باز تقصیر پلیسه ...

    اینکه اون 4 تا دانش اموز که الان کله گنده های ممکلت ریختن یه بی خانمان رو کشتن راستش اصلا به تو ربطی نداشت و نداره که بخای از اونا انتقام بگیری اگه حرصت از بی عدالتی در اومده خب میتونی مدارک رو ، رو میکردی مث نویسندهه که رفت اخبار همه چیو لو داد ...به جای اینکه قایمکی مث ترسو ها زندگی کنی میتونستی " خنجر انتقام رو تو قلبت تیز کنی " ___ این جمله ی یونگ سان به گونگ بوک تو سریال امپراطور دریاعه که وقتی کشتش گفت این مدت این خنجرو تو قلبم تیز کرده بودم تا از تو انتقام بگیرم ___ و کاره ای شی تا بتونی این اهداف رو دنبال کنی ... اینکه قایمکی بدون پشتوانه درحالیکه این مدت زیاد با تغییر جامعه هنوزم به کسی اعتماد نداری خب طبیعیه ولی میتونستی در عین بی اعتمادی این کارارو بکنی که نکردی ...حالا در هرحال سریال تا حالا به ما نگفته این دردش چیه و میخاد از کی انتقام بگیره ...واقعا نمیدونم برای چی این کارارو کرده ...به چه هدفی ... شخصیت عجیبی داره ... اینکه تو بری شهادت بدی چندنفر یکیو کشتن بعد پلیس جای محافظت ازت و تشکر بیاد خودتو بخاد بکشه خب حرص داره ولی انتقام ؟!خب حداقل انتقام میگرفتی از پلیسه ...بعد اینکه پلیس اگه درست حسابی بود که نمیذاشت کلیسا و ادمای فرقه ای عوضیش اون کارارو با بچها بکنن ...این جور کارا با همدستی پلیس انجام میشه دیگه ..این همه سال اونجا بود نفهمیدی اینو ؟! خیلی کودنی بوده کارش ...

    راستش داستانش ضعفایی داره ولی تونسته خودشو جذاب نشون بده و تا اینجا بکشونه منو ...به غیر اینکه نقش نویسنده خیلی احمق و کندذهن و تاپاله و مفت خوره ... و چیزاییکه گفتم ... جمعا بد نی . برای مخاطبی که مث من ریزبین نباشه میتونه عالی هم باشه ... باید دید دوقسمت اخرو چجوری جمعش میکنن راستش من اصلا خوشم نیومد پلیسه رو یلخی کشتن و حذفش کردن ادم کثافتی که نه تنها به عنوان یه ادمی که پست مهمی تو جامعه داشته ،بلکه برای خانوادشم عوضی بوده ... باز اگه ادم عوضی باشه به خاطر خانواده و فقر این کارو کرده باشه یا حداقل با خانوادشم خوب بوده باشه ، در طول زمان به واسه پول حروم و طمع اینجوری شده باشه یه چیزی ...اصلا بی وجدانیه که نگو ...حیف شد اینجوری مرد باید تیکه تیکه میشد ...برای همین من 14 رو رو دور تند دیدم ...

    اپدیت در 27 مرداد :

    بالاخره این سریال هم تموم شد ، نظر پایانیم اینکه اصلا پایانشو دوس نداشتم . اولا به صورت قطعی به ما نشون ندادن که هانول چه جرمی مرتکب شده بود که عذاب وجدان داشت و بعدشم رفته بود زندان ،تو این دوقسمت هم اینو شفاف سازی نکردن .

    منظورش از اینکه میخاد خوشبخت و شاد با کانگ سان زندگی کنه چی بود و چه چیزی سد راهش بود . شاید منظورش هویت تقلبیش بوده باشه ولی چه اهمیتی داره اونقدرام جرم بزرگی نبود . حتی اگه میخاست میتونست بره با هویت خودش زندگی کنه درهرحال اونقدی نبود که 5 سال به خاطرش زندان بیفته . تمام زندگیش قایمکی و با کینه و حس بی انصافی در حقش زندگی کرده بود و تازه باید ازش تقدیرم میشد ...تنها کسی که فوق عوضی سریال بود و به درستی به سزای اعمالش نرسید همون پلیسه بود که همه گندا زیر سرش بود و الکی الکی مرد . خلاصه زیاد زیاد باحال نبود فقط میخاستم ببینم اخرشو چیکار میکنن...


    💟 مطالب پیشنهادی 💟 

    🍀سریال کره ای اسپانسر sponsor2022 🍀سریال کره ای اهنگ عاشقانه ی خیال انگیز 🍀  سریال کره ای شام دوستانه dinner mate  🍀 فیلم کره ای اسم من لو کی وان با بازی سونگ جونگ کی  🍀سریال کره ای پایان خوش من با بازی جانگ نارا  🍀سریال کره ای سقوط اضطراری عشق crash landing on you  🍀  دیالوگ از سریال کره ای گوبلین goblin 도깨비 🍀 سریال کره ای جنگ گوریو و خیتان 🍀 سریال کره ای دکتر اسلامپ  🍀 مصاحبه ی آی اِم IM با مجله ی allure 🍀  معرفی کتاب شمس و طغری 🍀 سریال کره ای وارث غیرممکن   🍀

  • نظرات [ ۰ ]
    • دوشنبه ۲۰ شهریور ۰۲

    سریال کره ای معشوق چرا انقد طرفدار پیدا کرده ؟!

    سریال کره ای معشوق 

    این سریال دوفصلیه و به دلیل پخش بازی های المپیک قرار فصل دوش معلوم نی کی پخش بشه .

    من تا قسمت 6 دوسش داشتم ولی بعدش به شدت اب شد .فک نمیکنم فصل دو رو ببینم چون دوقسمت اخرم همشو جلو زدم . من واقعا نمیدونم چرا چندوقته سریالا رو به زوال رفتن و عشقا توخالی و بی احساس شدن . هرچقد زور میزنم درک نمیکنم هیچ کدوم از کاراکترا رو . عشق ینی چی ؟! و چرا کل جهان رو به ساخت سریالایی که توش زنا هرچقد هرزه تر و ول تر باشن رفته که بهش اسم ازادی دادن . من فک میکردم این معضل جامعه ما شده ولی انگار جهانیه این بند و باریه . به نظرم همچین کاراکتری اسم زنای دوران چوسان کره رو به گند میکشه . چرا یه دختر چوسانی روستایی باید همچین شخصیتی داشته باشه ؟! از نظر من این استقلال و توانایی نی . اتفاقا به نظرم کاراکتر مقابل این نقش خیلی بهتر تونسته نماینده ی یه زن چوسانی باشه که عاشق شوهرشه و وقار یه زن رو هم حفظ کرده .

    تازگی اصلا نمیتونم با این جور کاراکترا ارتباط برقرار کنم ، گاهی فک میکنم اشکال از منه ولی بعدش متوجه میشم که اینطور نی . چون مثلا از فلان سریال با فلان کاراکتر خوشم میاد .

    سریال کره ای معشوق
    سریال کره ای معشوق

    حالا میخام داستانو تعریف کنم :

    سریال راجبه "گیل چه "است که دختر یه اشراف زاده ای تو روستاس و عاشق یه پسر اشراف زاده ای به نام "یون جه" اس که مثلا بین پسرا اون پسر خوبی از هر لحاظ ... از طرفی اون پسره یه دختر دیگه ای رو میخاد . که البته مث چی ؟! دروغ میگه درواقع پسره هم از گیل چه خوشش میاد ولی چون نمیتونه از پس زنی مث گیل چه بر بیاد " دقیقا همونجور که جانگ هیون تو قسمت ده به یون جه گفت " برای همین زنی سربه زیر تر و با وقار تری مث " عین هه " رو که اتفاقا اونم عاشق یون جه اس رو انتخاب کرده . اتفاقا تو متانت و ارامشی که دارن بهم میان ولی خب پسره خییلی سست عنصره . حالا ...

    سریال کره ای معشوق
    گیل چه

    " گیل چه " از این دخترایی که میخاد پسرای همه روستا عاشق این باشن . از اینا که هرکی بهش نگا میکنه توهم اینکه طرف از این خوشش میاد برش میداره . بعدشم مث طاووس همش میره این پسر اون پسر رو اغوا میکنه . که مثلا حسودی یون جه رو دربیاره . که یون جه هم به هیج جاش نی . خودشیفته و مغروره و فک میکنه پسرا همش باید عاشق این باشن و همش بیان التماس که گیل چه توروخدا یه نگا به ما کن ..سرتو بالا کن ... از این تیپ شخصیتاس .

    سریال کره ای معشوق
    جانگ هیون

     

    یه روزی از روزها یه پسری به اون روستا میاد که اسمش جانگ هیونه ، جانگ هیون به اشراف زاده های محقق روستا برنج و اینا رشوه میده تا اونو تو مدرسه شون که توش درس میخونن و فلان ، قبول کنن . جانگ هیون درواقع معلوم نیست کیه و چه اصل و نسبی داره ولی به نظر میاد از اونجایی که تو خاطراتش نشون میدن یا ادم معمولی بوده یا برده بوده . ولی تو تجارت و اینا تبحر داره و یه گیسانگ خونه تو پایتخت داره و از طرفی با چینی ها و مغولی ها هم حشر و نشر داره . خلاصه خیلی خرش میره . از وقتی میاد به روستا شایعه میشه که این پسره با زنای زیادی بوده و اصلا قصد ازدواجی نی ، بهش چشم نداشته باشین ...

    سریال کره ای معشوق
    عین هه / راجبه عین هه هیچی نمیگم حسش نی ....دختر خوبی بود

    ولی جانگ هیون مرموز زرتی عاشق گیل چه میشه ...همینجوری چون سرتقه و پرچونه س لابد ...البته چهار قسمت اول دختره بامزه بود ولی بعدش هی همین رفتار رو داشتن خسته کننده و عصاب خورد کن میشه . ما گفتیم این درست میشه بعد از جنگ ولی انگار نه اینگار ...

    عاشق گیل چه میشه و هی از اون اصرار و از گیل چه با دست پس زدن با پا پیش کشیدن ...گیل چه مدام چسبیده به یون جه درحالی که یون جه قرار مدار ازدواج با عین هه رو گذاشته ، حتی عین هه طفلی اصلا به روی خودش نمیاره که این سلیطه به شوهر اون چشم داره و با مهربونی میخاد به راه راست که همانا عشق جانگ هیونه هدایتش کنه ولی گیل چه چشم سفیده ...تصمیم داره زن دوم یون جه بشه ، " این تو سریال نیستا من خودم میگم 😁 انقد سیریش بود و مسخره میگفتم خب برو زن دومش شو "

    میزنه و جنگ میشه ، گیل چه میره به یکی از پسرای روستا اویزون میشه و میگه من از تو خوشم میاد و این حرفا پسره ام طفلی از اینکه همچین دختری از این خوشش اومده بال در میاره ، گیل چه میگه رفتین جنگ مواظب یون جه باش اگه بمیره دوستم عین هه ناراحت میشه ! " اره جون خودت تو یا عین هه ؟!" پسره ام طفلی تو جنگ میاد جلوی شمشیر مغولی ها تا یون جه اسیب نبینه و میمیره ... رسما یه نفرو امیدوار کرد و بعدشم به خاطر خاسته ی خودش یجورایی کشتش ...طفلی پسره ...

    جانگ هیون اولش نمیخاد بره جنگ ولی دیگه راهش می افته و یهو حمله شروع میشه و میبینه اینا بی دست الاتن بهشون کمک میکنه و تو جنگ کلی دستاورد داشتش ...ولی کسی خبردار نمیشه و اسمی ازش برده نمیشه ...بعد اینکه جنگ تموم میشه هم جای اینکه به این عنوان بدن به اون سست عنصر یون جه عنوان میدن ...خلاصه ...

    سریال کره ای معشوق
    سریال کره ای معشوق

    جنگ تاجایی ادامه پیدا میکنه که چوسان شکست میخوره و پادشاه میره نه بار به پادشاه مغول تعظیم میکنه . سجده / و ولیعهد تبعید میشه جانگ هیونم میخاد با ولیعهد که داره تبعید میشه مغلولستان ،همراهش بره ، گیل چه میاد تو راه بهش یه حرفایی که یادم نی میزنه و جانگ هیون میگه اگه تو بگی نرو من نمیرم فقط بهم بگو که یه ذره دوستم داری یا از من خوشت میاد ...گیل چه هم میگه من نمیتونم اونو فراموش کنم ...و تو نه به ازدواجی و دختربازی و فلان ...جانگ هیونم بهش میگه تو هم همچین پاک نیستی مدتهاس به شوهر دوست صمیمی ت چشم داری با اینکه داری می بینی اونا همو میخان و دارن ازدواج میکنن بازم خودتو میچسبونی به یون جه و این حرفا و میرینه به دختره لپ کلام ...دختره ام پامیشه میره ...

    اینجوری میشه که یه مدت بینشون فاصله می افته ... جانگ هیون همش تو فکر گیل چه و گیل چه هم میرن پایتخت با یون جه و زنش ،و بعدشم یون جه تو دربار یکی از اوامر امپراطور رو رد میکنه و می افته زندان و اموالش پس گرفته میشه . اینجوری گدا میشن ... گیل چه مثلا خیلی زرنگه میره یه کارایی میکنه و پولدار میشن ...این وسطا یه فرمانده ای بود که وقتی گیل چه اینا تو جزیره گرفتار مغولی ها شده بودن باهم اشنا میشن ، "درحالیکه وقتی تو جزیره بودن این جانگ هیون بود که همه ی مغولی ها رو کشت که گیل چه تو خطر نباشه ولی عین ابله ها به گیل چه نگفت ..." تو این قضیه پولدار شدن گیل چه هم این فرماندهه دخیل بودش ...چون همش باهم بودن حرف درست میشه و دست اخر میخان ازدواج کنن که جانگ هیون از خارج برمیگرده و به گیل چه میگه بیا فرار کنیم ...گیل چه هم فرار میکنه ولی بعدش یاد باباش می افته و برمیگرده و ازدواج میکنن ...ازدواجشونو نشون نداد مسخره ...

    چقد مسخره بود اینجاهاش همرو زدم جلو ...دختره رسما همه ی مردا رو اغوا میکنه بعدم ولشون میکنه . چرا اصلا باید اگه میخاین کاراکتر مستقل و ازاد بسازین همچین رفتارای زشتی داشته باشه ...چیزایی که جانگ هیون به دختره گفته بود که توام پاک نیستی حق بود . از طرفی از رفتار جانگ هیون هم خوشم نیومد خودش اینجوری به دختره گفته بود خودش داشت هی مزاحم ازدواج اینا میشد ...وقتی دختررو دید بهش گفت انقد مرد دوس داری که هرروز با یکی هستی و نتونستی تحمل کنی ...اگه انقد مرد دوس بودی چرا به من یه فرصت ندادی ... دختره همش میخاست این التماسش کنه ولی جانگ هیون ادمی نبود که التماس کنه ،کسی که دنبال شوهره خب وقتی هی کیس خوب پیش میاد همونو میچسبه دیگه ...درحالیکه پسره واقعا دختترو دوس داشت و براش هرکاری کرد ... کلا دوتا شخصیت به شدت مغرور هستن که تو جواب نمی مونن و هیچ کدوم کوتاه نمیاد این دوتا اصلا نمیتونن باهم کنار بیان ...فوقش یه سکس بینشون اتفاق بیفته زندگی مشترک با همچین دختر قهرقهرو پرتوقع و وِلی اصلا میسر نی . کسی که اونجوری میگه خودش که نمیره مزاحم دختره شه که داره ازدواج میکنه اگه خودشو نشون نمیداد عین ادم ازدواج کرده بود دوقسمت اخر زود زود جمع شد ...خیلی اب بود ...

    سریال کره ای معشوق
    سریال کره ای معشوق

    یه دختر دوره چوسان چطور میتونه انقد وقیح و چشم سفید و هرزه باشه ...؟!هرسری با یه مرد ...خب اگه میخای مث ادم بگو میخام چرا هی سلیطه بازی در میاری ...به قول جانگ هیون مگه مرد نمیخاستی خب من بودم دیگه ... به قول شوهره ، ما هدیه رد و بدل کردیم و الان دیگه رسما اون زن منه ، ینی چی پاشده فرار کرده ...باید کشته شن ... مخاطبی که چیزی نمیدونه از فرهنگ کره شاید فک کنه همچین رفتاری طبیعیه ...از طرفی اول سریال مینویسه سریال با تاریخ واقعی ساخته نشده بعد تو زمان جنگ وقایع واقعی رو میگه .. از طرفی تبعید ولیعهد به مغولستان حدود 8 سال طول میکشه چطوری بعد دوسال زرتی برگشت چوسان ...؟!

    به نظرم عشقای اینجوری مسخره اس و اصلا عشق نی ...مدتها التماس کسی رو کنی و اون هی نه بگه و با چشم سفیدی بگه کس دیگهه ای تو قلبشه ولی هی با تو لاس خشکه بزنه ینی چی ؟! جانگ هیون میتونست بره با دختر دیگه ای اصرارش برای اینکه با گیل چه باشه بیشتر از عشق، وسواسه ...اون میخاد هرجور شده این دختر وحشی رو رام کنه و بدستش بیاره برای همین همش اصرار میکرد . اصرارش برای فرار هم خیلی غیرمنطقی بود .

    خلاصه که کاراکتر پردازی های زنا افتضاح شده . و چقدم این کاراکتر طرفدار داره . 🤢

    سریال کره ای معشوق
    سریال کره ای معشوق

    خلاصه که سریالای ترند بیخودن . 


    🍂💛‌ مطالب پیشنهادی 🍂💛 

    💟سریال کره ای میراث خانوادگی 💟جاسوس ادمهای مسحور شده 💟 فیلم ژاپنی هیولا monster 💟سریال کره ای با شوهرم ازدواج کن 2024 Marry My Husband 💟 

     سریال کره ای پولگاسال 불가살 Bulgasal: Immortal Souls  💟 سریال ترکیه ای عطیه هدیه gift 💟 معرفی کتاب جود گمنام 💟 اهنگ از IM MONSTAX  💟 وبلاگ خونی 💟 سریال کره ای هتل بزرگ درخشان 💟 معرفی کتاب شرکت  💟دومین برف تهران عکس و اهنگ برفی  💟

     

  • نظرات [ ۶ ]
    • شنبه ۱۸ شهریور ۰۲