سال 97 که اولین چاپ از کتاب " کشتن شوالیه _ دلیر_ " ( به نظر من دلیرش اضافیه برای همین کلا توی متن ازش استفاده نخاهم کرد . ) اومد برای اولین بار که کتابو خوندم فک میکنم دقیقا از همون موقع بود که هاروکی موراکامی که انقد طرفدار داره از چشمم افتاد . قبلترها بیشتر داستانهاشو خونده بودم و اون موقع بعضی داستانهاشو دوس داشتم مث تونی تاکیتانی سرگذشت عجیب و از نظرم اسرار امیزی داشت . تنهایی و رسیدن به پوچی ش اون موقع به نظرم قشنگ بود نوشتن همچین داستانی که همچین حسی را منتقل کنه طبیعتا خیلی کار خارق العاده ایه . ولی بعدها از حس پوچی و خلا و به هیچی نرسیدن و همش تنها موندن شخصیت های داستانهاش خوشم نیومد و اینجوری کم کم از موراکامی دورتر شدم . این داستانشو یهو یادم افتاد بعد سالها دوباره بکشمش بیرون و بخونمش . یه جاهاییش را "صادقانه " دوس داشتم مثلا بدنه ی اصلی داستان که اسرار امیز بود ولی اونجور که دوس داشتم نبود اونجور که انتظار داشتم اسرارامیزتر شه نشد و همینجور که جلوتر میرم الان بعد خوانش دوم میبینم یه باگهایی توش داره که نمیدونم از نظر من اینجوره یا کسایی که خوندن متوجه ش شدن یا نه . البته که دیدگاه و حس هرکسی نسبت به یک کتاب متفاوته ولی از اونجا که بار اول نشد خوب راجب کتاب بنویسم گفتم حالا که این وبلاگو دارم از این جا استفاده کنم و نظرامو قشننننننننننگ با جزییات بیان کنم . 😁

کتاب کشتن شلوالیه دلیر
کتاب کشتن شلوالیه دلیر

داستان راجبه یه نقاش پرتره س که خیلیم از خودراضی و خودشیفته و فوضوله و خودمحور ه نه که خودخواه باشه و تصمیم های یه طرفه بگیره از این لحاظ که خیلی فک میکنه همه چی دونه و زرنگه . که یهویی زنش بهش خیانت میکنه "البته نمیدونم به خاطر ترجمه س و سانسورهاش یا کلا داستان اینجوری بوده زنش بهش خیانت کرده گویا . اینم باید اضافه کنم که نمیدونم این حسایی که گرفتمو و این سرد بودن داستان و راوی به خاطر ترجمه س یا کلا اینجوری داستان " خلاصه داشتم میگفتم زنش که بهش خیانت میکنه یهو بی دلیل میگه بیا طلاق بگیریم راوی که به نظر اصلا ادم احساساتی نی بهش شوک وارد میشه و بعد از طلاق میره چندماه کل ژاپن رو با یه ماشین می گرده و بعدشم چون جایی نداشته دوستش که پسره یه نقاش خیلی مشهوره بهش میگه بیا برو خونه بابام که تو کوهه هم از اونجا مراقبت میکنی هم جا نداری اونجا می مونی . اینم از خدا خاسته قبول میکنه و میره اونجا ساکن میشه . داستان اصلی از جایی شروع میشه که نقاش که راویه داستانه میره تو خونه نقاش معروف سبک ژاپنی به نام "توموهیکو آمادا " ساکن میشه و اونجا یه نقاشی پنهان شده رو پیدا میکنه و یجورایی مثل داستان کافکا درکرانه سنگ مدخل را تکون میده . و باعث اتفاق های عجیبی میشه .

کتاب کشتن شلوالیه دلیر
کتاب کشتن شلوالیه دلیر

من جاهایی که دوس دارم از کتاب را مینویسم و نظرامم راجب بخشهای مختلف رو میگم .

شهر اوداوارا
شهر اوداوارا

من چون خیلی دوس داشتم شهری که این جریانات توش میگذره رو ببینم راجبش تحقیقم کرد تحقیقاتم مهم نی ولی اوداوارا که خونه توموهیکو آمادا تو کوهستانش بود ، اینجاست . توموهیکو آمادا خودش باید حداقل یه فصل کتاب درموردش میبود ولی همینجوری اسرار امیز موند گذشته س و طرز زندگیش ،واقعا نمیدونم چرا موراکامی تصمیم گرفته همچین شخصیتی که جذابیت داستان رو بیشتر میکرد رو چیزی راجبش ننویسه .

داستان از این قراره که این نقاشه که از خانواده ی خیلی متمولی بوده میره وین که نقاشی سبک غربی بخونه اونجا دوسال ساکن بوده و نقاشی سبک غربی میکشیده ولی وقتی به ژاپن برمیگرده یهو تغییر سبک میده و نقاشی ژاپنی میکشه و نقاششی هاشم مثلا خیلی قشنگ و طرفدارم زیاد داشته . به نظر من پسر همین فرد با اون مشخصاتی که ازش گفته میشد که چه فرد عبوس و کم حرف و خودخاهیه که از نظر جامعه ادم متشخص و درست حسابی بوده ولی برای خانواده ش مایه عذاب بوده ، خیلی از راوی ، ادم شوق زندگی دارتر و معمولیتر و اجتماعی تری بودش . راوی خیلی ادم نچسب و خودشیفته ای بوده تو تمام کتاب مداوم از خودش تعریف میکنه از استعداد ذاتیش تو شناخت افراد و کشیدن پرتره که فقط اون توانایی بالایی درش داره و مشتری هاش بهش میگن که انگشتای جادویی داره و وقتی نقاشی هاشو میبینن لختی درنگ میکنن و نقاشی هاش کشش داره و اینا . من از نقاشی زیاد سررشته ندارم ولی اخه یه پرتره از شخص کشیدن چیه که مثلا تو باید طرفو بشناسی و بدونی چه اخلاقی داره و غیره مدام تو تمام داستان راجبه این بخش از کارش توضیح داده میشه که تاکید میکنه که پرتره کشیدن همچینم کار ساده ای نی . که به نظر من خیلی اضافه گویی داشت این بخشاش .

تو صفحه ی 14 میگه که :

پرتره کشیدن فشارهای فیزیکی و هیجانی کمتری را به من تحمیل میکرد و زمانی که با کار انس گرفتم متوجه شدم که این کار تکرار یک فرایند است .

یه چیزی که توی داستان من دوس نداشتمش این بود که راوی زیاد از کلمه ی" صادقانه " استفاده میکرد به نظر من، کسایی که از این کلمه زیاد استفاده میکنن صادقانه بگم ادمای صادقی نیستن 😄

توموهیکو امادا بیشتر نقاشی هاش رو در دوره ی آسوکا میکشیده ، انقدر زیبا و واقعی بوده انگار که خودش تو اون صحنه ها بوده ، مشخصه اصلی نقاشی هاش استفاده از فضای خالی بوده که تو نقاشی ژاپنی یه قابلیت منحصر به فرده . فضای خالی که بهش " یوهاکو نو بی " میگن ، مفهومی است که از نقاشی های شستشوی جوهر منظره چینی به عاریت گرفته شده است، جایی که ابرها، مه، آسمان و آب می توانند بدون رنگ رها شوند.

این عکسایی که گذاشتم فک نمیکنم اون سبک نقاشی باشه ولی برای خالی نبودن عریضه گذاشتم 😄

کتاب کشتن شلوالیه دلیر
کتاب کشتن شلوالیه دلیر

کتاب کشتن شلوالیه دلیر
کتاب کشتن شلوالیه دلیر

توی داستان در مورد اینکه بعد از اینکه توموهیکو از وین برگشته چی به سرش اومده که به نقاشی ژاپنی روی اورده و اینکه قبلا ادم خوش مشربی بوده ولی بعدش انزوا طلب و عبوس شده و به نقاشی ژاپنی روی اورده چیزی نمیگه واقعا زندگی این ادم تو هاله ای از ابهامه . مخصوصا بعد از اینکه سر و کله ی نقاشی عجیبی که کشیده پیدا میشه . به این اسرارامیز بودنش بیشتر اضافه میشه . البته بیشتر شخصیت هایی که موراکامی خلق کرده تاحالا ادمای کم حرف و عجیب از نظر جامعه و از نظر خاننده سرد و بی روح بودن . کاملا درک میکردم که این ادمی که اینجوری تعریف شده ممکنه چه نوع ادمی باشه .

او فاقد مشخصه هایی همچون رفتار ملایم با دیگران یا برقراری روابط دوستانه بود . جدایی از دیگران و تنهایی از مشخصه های او بودند و این روند در سرتاسر عمرش تکرار شده بود .

کتاب کشتن شلوالیه دلیر
کتاب کشتن شلوالیه دلیر

زمانی که به گذشته نگاه میکنید با شگفتی درمی یابید که زندگی ما اکنده از رویدادهای عجیب و رازهای غریب بوده است . زندگی ما پر از رویدادهای واقعا باورنکردنی و غیرقابل پیش بینی است و پیشرفت ها غالبا بر فراز و نشیب اند . هر چقد با دقت به پیرامون خود بنگرید باز هم نمیتوانید این رویدادها را درک کنید . در خلال زندگی روزمره همه انها به نظر ساده و عادی اند . اما با گذشت زمان در میابید که از یک منطق خاص پیروی میکردند .
پدرم مانند صدف در کف اقیانوس ساکت بود ،البته که وقتی صدف زندگی مردم را باز میکنید عملا هیچ مرواریدی در ان نمی یابید .

کتاب کشتن شلوالیه دلیر
کتاب کشتن شلوالیه دلیر

داستان اصلی که وقایع عجیب که همیشه در داستانهای موراکامی نقش به سزایی داره تازه بعد از پیدا شدن نقاشی بازمانده از توموهیکو امادا شروع میشه . راوی که توی خونه توموهیکو ساکن بود یه روز از شیروانی صدایی میشنوه میره ببینه که صدای چیه و وقتی میخاست از شیروانی خارج شه یه نقاشی که پیچیده شده بود رو پیدا میکنه اونو پایین مییاره و دقیقا از همون موقع س که وقایع عجیب شروع به رخ دادن میکنن . البته این نظر خود راوی هم بود . نقاشی رو باز میکنه و از دیدنش تعجب میکنه ،اینجا لازمه اینو بگم که توموهیکو خیلی اپرا دوس داشته و مث همه ی داستانهای موراکامی موسیقی اینجا هم نقش به سزایی داره .

کتاب کشتن شلوالیه دلیر
کتاب کشتن شلوالیه دلیر

سوالی که پیش میاد اینکه چرا توموهیکو امادا که نقاشی های ژآپنی میکشیده باید یه صحنه از اوپرای دون جیوانی موتزارت که یه داستان غربی هست را به سبک ژاپنی نقاشی کنه و چرا اون صحنه رو ? که به نظر صحنه ی بی اهمیتیه ؟ من داستان دون جیوانی را خوندم و به نظرم اون صحنه سراغاز همه ی وقایعی که به دون جیوانی اتفاق می افته اس نمیدونم چرا از نظر راوی اون صحنه صحنه ی بی اهمیت یا اون قتل و مقتول بی اهمیت بودن . نقاشی راجبه صحنه ی اغازین اپراس جایی که دون جیوانی پدر دونا انا را میکشه . اسم نقاشی هست کشتن شوالیه . دقیقا اسم کتاب هم همینه . فک کن از روی یه اپرای غربی اسم برداشته . به نظرم کار جالبی کرده .

نقاشیی با عنوان کشتن شوالیه که پر از خون بود خون واقعی در سرتاسر ان جریان داشت ، دومرد در حال نبرد سنگین با شمشیرهای بلند باستانی بودند با حالتی از یک دوئل واقعی . یکی از انها جوان و دیگری مسن بود مرد جوان شمشیر خود را در اعماق سینه ی مرد مسن فرو برده بود . مرد مسن شمشیر از دستش افتاده ولی هنوز با زمین برخورد نکرده بود و خون از سینه اش فواره میزد ... دوئل وحشیانه ی دومرد که توموهیکو ان را به تصویر کشیده بود قلب هر بیننده ای را به درد می اورد ...

قلب من که به درد نیامد انقد از این فیلمای خون و خون ریزی دیدم ولی خب واقعا همچین صحنه ای را دیدنش تو نقاشی باید حس عجیبی داشته باشه ،راستش منم قدیم که میرفتم گالری و به یه سری نقاشی ها ذل میزدم با اینکه معمولی بود ولی ترس برم میداشت 😣😁

ولی مشخصه عجیبتر این نقاشی نه فقط این صحنه پر از خون بلکه وجود یه ادم عجیب دیگه تو نقاشیه که عجیب بودنش رو دوچندان میکنه :

اما یک نفر دیگر هم انجا بود یک شاهد عجیب او دقیقا پایین سمت چپ نقاشی قرار داشت ،او سرش را از یک دریچه ی عجیب بر روی زمین بیرون اورده بود که در پوشش هنوز نیمه باز بود درپوشی چوبی و چهارگوش . با مشاهده ان اتاقک زیرشیروانی برایم تداعی شد شکل و سایز ان مشابه بودند .

واقعا عجیب نیست یه نقاش همچین نقاشی بکشه و بعد اونو با یه ناظر تمومش کنه . به نظر نقاشی تلفیقی جالبی بوده . اون مرد کی بود و چرا و چطور داشته از اون دریچه به اون وقایع نگا میکرده ؟ اون دریچه همون دریچه ای که تو فصل های بعدی توی جنگل پیداش میکنن و برای همین که اونجارو پوشونده بودن ؟چطور سر از نقاشی در اورده ایا اون به توموهیکو گفته که اونو توی نقاشی اضافه ش کنه ؟

کتاب کشتن شلوالیه دلیر
کتاب کشتن شلوالیه دلیر

راوی با اینکه کلا ادم فوضولی بود که همه بلاها از سر فوضولی سرش اومد اصلا یخورده مغز تخیلی نداشت و فکر نمیکرد و جریانات را بهم متصل نمیکرد مثلا تو این نقاشی رو دیدی که یه نقاشی عجیبه ، فصل بعد صدای زنگ شنیدی و دریچه ای رو پیدا کردی چطور نمیتونی اینارو بهم ربط بدی ؟از طرفی راجبه هر چیز و هر کسی خیلی کنکاش میکرد مثلا وقتی سر و کله مشتری پولدار پیداش شد و میخاست از طریق اون به دخترش نزدیک شه مداوم فکر میکرد که این چرا به من کمک میکنه این چرا اومد قبرو کند این هدف واقعیش چیه ؟! ینی چی میشه و هزاران فکر دیگه . راوی خودش باور داشت که با اومدن منشیکی به زندگیش باعث این اتفاقات پیچ و خم داره شده درحالیکه منشیکی فقط بهش کمک کرد که اون دریچه را باز کنن و زنگلوله رو بیارن بیرون اون فقط یجور واسطه بود یه در بود که با باز شدنش اتفاقات دیگه شروع به بیرون اومدن کردن . درسته منشیکی اصرار داشت که اینکارو باهم بکنن ولی خودشم کم راغب نبود ، خودش میگفت حتی اگه از این خونه هم برم بازم صدا رو خاهم شنید پس باید بفهمم قضیه چیه پس فوضولی خودت باعث اتفاقات بعد شد . اگه این داستان یه سریال میشد با این خط ربطایی که من میگم سریال باحالی میشد بی شک .

نیرویی در این تابلوی نقاشی موج میزد که تا اعماق وجود بیننده نفوذ میکرد نیروی عجیبی که تخیلات انسان را به جهان دیگری سوق میداد

کتاب کشتن شلوالیه دلیر
کتاب کشتن شلوالیه دلیر

از فصل شش به بعد که سر و کله مشتری پولدار و مرموز پیدا میشه اتفاقات عجیب به اوج خودشون میرسن . دقیقا با اومدن " منشیکی" . منشیکی به معنای اجنتاب از رنگه . به نظر موراکامی به اسمهایی که توشون معنای رنگ داره خیلی علاقه داره و اینو یه جور استعاره میدونم از اینکه اون ادمی که اسمش هیچ رنگی نداره ادم مرموز یه که هیچی راجبش صددرصدی معلوم نمیشه . مث سوکورو تازاکی بی رنگ ... این ادم که تو خونه ی کوهستان دقیقا روبه روی ساختمون خونه ی توموهیکو قرار داشت زندگی میکرد ، در ازای مبلغ زیادی که میخاست به نقاش بده میخاست که اون هم پرتره ش رو بکشه و کار مخفی دیگه ای هم براش انجام بده .

کتاب کشتن شلوالیه دلیر
کتاب کشتن شلوالیه دلیر

از اون موقع راوی:نقاش شروع به شنیدن صدای زنگلوله میکنه اول فک میکنه که توهم زده میره تا منشا صدا رو پشت خونه توی جنگل پیدا هم میکنه ولی جرات نمیکنه و برمیگرده توی خونه . ولی وقتی این صدا چندشب متوالی شنیده میشه این قضیه را با منشیکی، در میون میذاره . و جالب اینجاس که منشیکی هم تعجب نمیکنه بلکه میگه من شب میام خونت تا ببینم اونی که میشنوی رو منم میشنوم یا نه . بعدشم منشیکی بهش میگه که ممکنه مث یه داستانی یه راهب بودایی یا یه شخصی اون زیر دفنه و زنده س و داره زنگوله رو تکون میده ! این عجیب نی ؟ کسی که به روح و اتفاقات عجیب اعتقاد نداره به اینکه یه ادم اون زیره اعتقاد داره ! بعد ادم برمیداره میاره تا یه همچین قبری را بکنن و ببین که اون زیر چیه وقتی میکنن اون تو که خیلیم تر تمیز بوده یه زنگلوله پیدا میکنن . اون روحی که بعدا به نقاش ظاهر میشه و همون ادم عجیب توی نقاشی بوده دقیقا از توی زنگوله در اومده بیرون . روحش تو زنگوله گیر کرده بود . من اینجوری برداشت کردم . مث سریال نویسنده شیکاگو که روح نویسندهه توی ماشین تایپ قدیمی گیر کرده بود .

اینجا قبر مودوکه تو کیمیاگر روح فصل دو 😭
اینجا قبر مودوکه تو کیمیاگر روح فصل دو 😭


تصور من از جایی که زنگوله دفن بود همچین چیزی بود . من هنوز کتابو تموم نکردم و فک نمیکنم که وقت کنم به این زودی تمومش کنم درکل کتابیه که ارزش دوبار خوندن رو داره ولی وقتی برای بار دوم خونده میشه بی منطق بودن یه سری جاهای اشکار میشه .مخصوصا تو فصل دوش که رسما داشت دور خودش می چرخید و یه چرخه ی باطل رو به انجام رسوند که به نظرم خیلی بی دلیل و مسخره بود . اخرشم بدون هیچ اتفاق خاصی روحی که از زنگوله اومده بود بیرون ناپدید میشه . و راوی برمیگرده سر خونه زندگیش . 🙃

یه چیزی دیگه که راجبه کتاب برای من جالب بود طراحی جلد و حتی داخل کتاب بود ، که واقعا کلی فکر و ایده توش بوده . که الان در ادامه خواهم گفتش :

طراح جلد و کتاب اسمش هست : چهیرو تاکاهاشی ، چهیرو تاکاهاشی دوتا دیگه از کتابای موراکامی را هم طراحی کرده ، یک کیو 84 و The Wind-Up Bird Chronicle . طراح قبل از طراحی کتاب رو خونده و بعد نشسته که طراحیش کنه اصولا کارش به این شکله اول چند طراحی را انجام میده و به نویسنده ها نشون میده ولی کار با موراکامی سان متفاوت بوده چون اون فک کرده که موراکامی سان حتما در حال نوشتن کتاب راجبه طرح هم فکر کرده . خلاصه با مشورت هم به این طرح رسیدن .

دو شمشیر مختلف توسط طراح ساخته شد که یک تاج سر گوسفند را در شمشیر غربی گنجانده اون میگه که هر وقت به موراکامی سان فک میکنه تصویر گوسفند به یادش میاد 😄 شاید این به خاطر کتاب "تعقیب گوسفند وحشی " ش باشه . منم این کتاب را دوس داشتم از لحاظ تخیلی بودنش برام قابل قبول تر و جذابتر از این کتاب بود .

تصویر چپی شمشیر غربیه که عکس گوسفند داره . تصویر راستی شمشیر ژآپنی .
تصویر چپی شمشیر غربیه که عکس گوسفند داره . تصویر راستی شمشیر ژآپنی .

تصویر شمشیر غربی برای جلد یک و شمشیر ژاپنی برای جلد دو استفاده شده بود همچنین نکته ای که راجبه شمشیر ژاپنی هست اینکه اون شمشیریه که در دوره ی اسوکا استفاده میشده . از اونجا که نقاش توی داستان از دوره اسوکا نقاشی میکشیده به این نکته توجه شده .
تصویر شمشیر غربی برای جلد یک و شمشیر ژاپنی برای جلد دو استفاده شده بود همچنین نکته ای که راجبه شمشیر ژاپنی هست اینکه اون شمشیریه که در دوره ی اسوکا استفاده میشده . از اونجا که نقاش توی داستان از دوره اسوکا نقاشی میکشیده به این نکته توجه شده .

5 تا از 6 تا کاراکتر استفاده شده در عنوان کتاب از خط کانجی استفاده شده .
5 تا از 6 تا کاراکتر استفاده شده در عنوان کتاب از خط کانجی استفاده شده .

殺 عبارت کشتن
殺 عبارت کشتن

عبارت کشتن در عنوان از فرم کانجی استفاده شده ولی چون حس نرمی را القا میکرده اونو به فرم mincho در اوردنش ."عنوان تاثیرگذار باید دارای تفاوت‌های ظریف باشد، به همین دلیل است که آن‌ها با یک مینچوی اصلاح‌شده پیش رفتند." فرم مینچو از نظر بصری، سبک تایپوگرافی که از حرکات متضاد عمودی و افقی تشکیل شده است.

کتاب کشتن شلوالیه دلیر
کتاب کشتن شلوالیه دلیر

تاکاهاشی همچنین هر فصل را هم تزیین کرده . این طراح کتاب با استفاده از نقاشی مربع، مثلث و دایره ای که توسط راهب ژاپنی سنگای گیبون (1750-1837) ایجاد شده بود، یک موتیف با الهام از هنر دکو ارائه کرد.این نقاشی بر اساس نقاشی دوره ادو توسط راهب ژاپنی سنگای گیبون ساخته شده است.

کتاب کشتن شلوالیه دلیر
کتاب کشتن شلوالیه دلیر

نمیدونم دقیقا ایراد جلد اصلی چه انگلیسی و چه ژاپنی چیه و کلا ایراد جلدهای اصلی در کتاب های خارجی چی هستن که وقتی ایران میخاد ترجمه رو چاپ کنه برمیدارن برای خودشون یه سری جلد بی معنی و بدترکیب را میذارن . و حالا کلیم افتخار میکنن که صفحه بند و طراح دارن . 😑 دقیقا صفحه بند و دیزاینر در انتشاراتی ها غیر از جاستیفای کردن متن چه کار میکنن ؟!


🍀  مطالب پیشنهادی 🍀

 

🍀سریال کره ای اسپانسر sponsor2022 🍀سریال کره ای اهنگ عاشقانه ی خیال انگیز 🍀  سریال کره ای شام دوستانه dinner mate  🍀 فیلم کره ای اسم من لو کی وان با بازی سونگ جونگ کی  🍀سریال کره ای پایان خوش من با بازی جانگ نارا  🍀سریال کره ای سقوط اضطراری عشق crash landing on you  🍀  دیالوگ از سریال کره ای گوبلین goblin 도깨비 🍀 سریال کره ای جنگ گوریو و خیتان 🍀 سریال کره ای دکتر اسلامپ  🍀 مصاحبه ی آی اِم IM با مجله ی allure 🍀  معرفی کتاب شمس و طغری 🍀 سریال کره ای وارث غیرممکن   🍀