سریال کره ای دلال ازدواج رو بالاخره نگاه کردم تموم شد . البته خب همین هفته اخرین قسمتش اومده بود . سریال قشنگ و دلنشین و بی حرص در ار و بی مسخره بازی ای بود . ولی یخورده اب داشت . با اینحال من کاراکتری که از یونگسانگون نشون دادن رو دوس داشتم اخرش که به جونگ وو مث پسرش نگاه کرد و براش ارزوی خوب کرد و ناراحت پاشد رفت ...چقد حسش قشنگ و پدرانه بود .
خوب جمعش کردن با اینکه قضیه ازدواج ها خیلی داشت کش پیدا میکرد . زوجشونم خوب بود دختره خیلی قشنگ و باارامش حرف میزد گرچه یخورده بیریخت بود ولی خوب بود دختر خوبی بود و رو وون انقد کیوت بود که حد نداره . خوشمان امد .رو وون امسال خیلی دیده شدا خیلی سرش شلوغ بود . برای سریال مقدر شده یا این عشق مقاومت ناپذیره هم کاندید جایزه شده با جو بو آه .
کاش تو ایرانم اونجوری دلال ازدواج وجود داشت . دختر پسرای مجرد رو بهم می رسوند . مثلا میگفت تو این اخلاقو داری به اون پسر میای و برعکس . ولی ایران دیگه به قهقهرا که هیچ جهنمم مونده تو کار ایران . خدا هرکیو میخاد مجازات کنه می ندازه ایران . ماام همه داریم مجازات میشیم . خبر ندارین بدبختا . اصلا خشکسالی امسال ایرانم به خاطر ما مجرداس . حالا ببینین .
خلاصه ی سریال رو اینجا 💗 سریال کره ای دلال ازدواج 💗نوشتم دوس داشتین برین بخونین ، نخاستین هم جهنم . همینه که هست . من خیلی بداخلاق قرار بشم .
این ادرس پست های سریالای رو وون هه : دیگه عرضی ندارم . خدافظ . تا پست بعدی .
دی ینی شروع زمستان " خیلیم تکراریه جمله " پس باید چی خوند ؟
یهو دیشب یادم افتاد که از کتابای همشهری ویژه ی یلدا که من 7 تاشو دارم عکس بگیرم و یکی از مطالب خوبشو بذارم اینجا .
بهروز رضوی : سفر انار
من مأمور امور چیدن انارها بودم مهمان که میرسید یا کسی هوس انار میکرد فرز و چابک از درخت بالا می رفتم و رسیده ترها را می چیدم . در ولایت ما یزد حیاط بیشتر خانه ها انار دارد - سرتاسر پاییز موسم جولان و هنرنمایی من بود در بالا رفتن از درخت . پاییز آن سال قرار بود چهار تا انار تک درخت باغچه را بگذاریم برای شب چله .
شبهای چله ی خانه ی ما شبهای پرجمعیتی بود عموها و عمه ها و بچه هایشان و تنها دایی ام بنابر عادتی دیرینه هر سال میآمدند خانه ی ما تا وقتی بی بی جان زنده بود به احترام او بعد از فوت بیبی هم این عادت از سرشان نیفتاده بود. ما هم سعی می کردیم بساط شب چلهمان جور باشد؛ از آجیل شب چله تا انار دانه کرده و آش رشته و تنقلات دیگر برای همین از نیمه های آذر من و مادر به تدارک وسایل و لوازم شب چله می پرداختیم.
یادش به خیر بی بی جان در آغاز شب نشینی دعایی میخواند و همه از بزرگ و کوچک آمین می گفتیم. بعد هم هر کس چیزی از وسایل خود را در کوزه ای می انداخت و با هر بیت حافظ که بی بی جان می خواند یکی از اشیاء داخل کوزه را در می آوردیم تا کسی که آن بیت به او تعلق می یافت از معنایش جواب فال خود را بگیرد.
آن سال شب چله به شب جمعه افتاده بود و می شد شب چله ی مفصل تر و طولانی تری داشت. برای همین مادر گفته بود همه برای شام بیایند. رفته رفته بساط شب چله جور میشد و مانده بود که روز آخری انارهای درشت باقی مانده بر درخت را بچینیم و دانه کنیم و بریزیم در کاسه ی بزرگ سفالی آبی .
انارهای باقی مانده بر درخت در بالاترین سر شاخه ها قرار داشت آن قدر که دیگر من نمی توانستم از درخت بالا بروم و آنها را بچینم. باید پدر نردبان را نگه میداشت تا من از روی نردبان انارها را بچینم . ظهر که بابا از سرکار آمد، با اصرار من نردبان را آوردیم و من از آن بالا رفتم انارها در بالاترین نقطه رو به آسمان سوراخ شده بودند . کلاغها تمام دانه های آن چند انار باقی مانده را خورده بودند پدرم با خنده گفت که کلاغ ها هم سهم خودشان را از درخت برده اند گریه ام گرفته بود. مگر میشد سفره ی شب چله خالی از انار باشد چشمهایم پراشک شده بود. پدرم دلداری ام داد که عیبی ندارد حتما که نباید انار شب چله از درخت خانه باشد . آنها که درخت ندارند چه می کنند " بلند میشوی و میروی از میوه فروشی انار می خری.» فکر نمی کردم راه حلی به این سادگی وجود داشته باشد. همه ی انار های دنیا را فراموش کرده بودم و گمان می کردم با تو خالی در آمدن انارهای درخت دیگر انار نخواهیم داشت.از طرفی خوشحال شدم که حالا می شود انار بیشتری خرید. چون فکر میکردم این چهار انار با همه ی درشتی برای آن عده آدم کم باشد طرفهای عصر با مادرم به میوه فروشی محله مان زیر بازارچه ی قصاب ها رفتیم. آنارش تمام شده بود. مادرم به من پول داد که تنهایی بروم و انار بخرم تا خودش برای انجام کارهای ناتمام به خانه برگردد. با امید فراوان پاشنه ها را ور کشیدم و راه افتادم . بیش از ده پانزده میوه فروشی را سر زدم اما حتی یک دانه انار هم پیدا نکردم. باورم نمی شد که شب چله انار گیر نیاید آن هم در یزد نمی خواستم خودم را از تک و تا بیاندازم و دست خالی برگردم اما هیچ کدام از میوه فروشی ها انار نداشتند.
یکی از میوه فروشها گفت که الان فقط در تفت می شود انار پیدا کرد نمیدانستم پولم کافیست یا نه، با این حال سوار اتوبوس تفت شدم به اندازه ای که پول برگشت برایم بماند چند تا انار خریدم و بعد از کلی انتظار با آخرین ماشین که از تفت به یزد میآمد به شهر برگشتم حوالی ساعت چهار از خانه بیرون آمده بودم و نزدیک هشت بود که به خانه رسیدم با این که فاصله ی یزد تا تفت خیلی زیاد نبود اما در این رفتن و برگشتن خیلی معطل شدم تا اتوبوس دانه دانه مسافرها را سوار کند و پر شود یکی دو ساعتی طول کشید. خوشحال و سرافراز از این که سفارش خرید انار را به انجام رسانده ام به خانه برگشتم وقتی رسیدم با اعتراض و شماتت مواجه شدم. دیدم همه نگران من هستند. سه چهار ساعتی گذشته بود و همه جا را دنبالم گشته بودند. جو خانه به هم ریخته بود. همه در جست و جوی من بودند. من وقتی دیدم اوضاع این طور است دیگر نگفتم که برای خریدن انار به تفت رفته بودم.
تازه دایی جان وقتی فهمیده بود انارهای خانه ی ما به آفت خورده رفته بود و انارهای درخت شان را که ده دوازده تایی می شد چیده و آورده بود و بچه ها هم در دانه کردن کمکش کرده بودند و حالا علاوه بر کاسه ی سفالی آبی که پر از انارهای دانه یاقوتی بود، یک سبد کوچک هم از تکه های شکفته ی فال فال انار پر بود .
شماره بیستم دی ۱۳۹۱ .
این یکی از روایت های داستانی بود که تو دی 91 چاپ شده بود و اتفاقا دیشب چون ماام انار نداشتیم یاد این داستان افتاده بودم . لطف خوندن روایت های این چنینی اینه که ادم می بینه قدیم مث الان انقد گرونی و بی پولی و بدبختی نبوده و مردم دغدغه های این چنینی داشتن تو زندگی شون . نه همش فکر و خیال و نگرانی . البته شاید این لطف هم نباشه ولی اندکی باعث لبخند میشه و خوندن این جور روایت ها رو دوس داشتم و دارم .
یه عالم روایت و داستان های جذاب دیگه تو هفت تا کتابی که دارم هست که نمیشه همشون رو تایپ کنم . از بینشون جلال اباد ، محمد صالح علا که تو همین شماره دی 91 بود را خییییییییلی دوس دارم که چون طولانی بود حسش نبود تایپش کنم . لپ تاپمم سی دی خور تا نی سی دی که به مناسبت فک کنم عید بود داده بودن و خود اقای صالح علا این داستان رو خونده بود رو اینجا بذارم . مایه تاسفه . 😎🤪🙄
چون چندوقتیه پستی و حرفی به ذهنم نمی رسه دارم فک میکنم گاهی از این داستان ها اینجا بذارم ، نمیدونم ولی فک میکنم بیشتر این داستان ها جای دیگه ای چاپ نشده باشن . و فکرشو بکن اگه همچین چیزی که فک میکنم راست باشه چقد من افتخار میکنم که فقط من اینارو خوندم و کسایی که کتاب همشهری می خوندن . 🤭😁
4 تا فرشته ی عشق هستن که یه گناهی مرتکب شدن و الان تو زمین هستن و باید مردم رو بهم برسونن تا گناهشون پاک شه . فرشته اصلی داستان ، اسمش سانگ هیوکه ، که 500 سال پیش گناه بزرگی مرتکب شده ، عاشق یه انسان شده و خط رابط سرنوشت اون انسان و مردی که دوسش داشته رو بریده . " من اینجوری فهمیدم هنوز قطعا نشون نداده " سانگ هیوک رو بازیگر جانگ دونگ یون بازی میکنه .
او پگ ریان دختری که خط رابط سرنوشت نداره ، ینی سرنوشتش اینکه تنها بمونه ، مردی تو قسمتش نیست ، با هرکی دوس میشه همون روز اول یه بلایی سر پسره میاد و رابطه شروع نشده تموم میشه .
اون برای این مشکلش پیش یه فالگیر میره و فالگیر افسانه ای بهش میگه که اون 500 سال پیش یه گناهی مرتکب شده و باید بره بالای کوه و عذرخواهی و التماس کنه تا بخشیده شه ، سر هزارمین بار مردی که تو قسمتش هست رو می بینه ، پگ ریان 900 و خورده ای بار رفته کوه .
طرف دیگه ماجرا ، قتل و ایناس ، یه پلیسی هست که اسمش یادم نی، اون پلیسه همون مردیه که تو خط رابط سرنوشت اون دختری که سانگ هیوک عاشقش بوده ،اس .500 سال پیش اون امپراطور بوده.
او پگ ریان ، اتفاقی با سانگ هیوک اشنا میشه و ازش خوشش میاد ، ولی سانگ هیوک که نمیخاد با کسی رابطه برقرار کنه در تلاشه تا برای پگ ریان دوست پسر یا شوهر پیدا کنه .
او پگ ریان اسمش استعاره اس ، او پگ ریان به کره ای " ر" = "ن" خونده میشه سر جمع اسمش مث کلمه ی 500 سال ، میشه ، استعاره از اینکه دختره بعد 500 سال تناسخ کرده و این همون دختریه که 500 سال پیش سانگ هیوک عاشقش شده بوده. پگ ریان اسم یه گلیه ، گل نیلوفر . که خودتون سرچ کنین چون نمیتونم فعلا عکس بذارم .
بزنین 백련 꽃
معنی اسمشم تو سریال اشاره میکنه . دلیل اینکه همش تو سریال سر اسمش و تلفظش تاکید میکنه یکی همین که گفتمه ، یکیم اینکه پگ ریان ، همونجور که گفتم نیان تلفظ میشه ، و اینجوری معنی اسمش تغییر میکنه .
خیلی از این 4 قسمت خوشم اومد و با اینکه داستانش یجوری تلفیقی از داستان های تکراری سریالای پیشینه ولی جذابه و خط داستانیی خوبی داره . بازی ها هم خیلی خوبن ، دختره که اصلا نیازی نی بگم چقد خوشششششششگله و بازیشم دوس دارم کلا طرز حرف زدنشم خیلی دلنشینه .
پسررو زیاد دوس ندارم ولی بازیش خیلی خوبه و با اینکه یه یبسی تو قیافه اش هست ولی بانمکم هست . کاراکترش خوبه اینجا .
اون پسر پلیسه هم اسم بازیگرش یادم نی با اینکه چندین تا سریال ازش دیدم و بازی خوبی داره ولی بیشتر جاها شخصیتش ریاکار و مارمولک بوده .اینجام معلومه نقشش خاکستریه .
حالا باید دید بقیه شم جذاب خاهد بود یا میره به سمت اب . ایشالا که نره .
این سریال هم تقریبا شبیه اون بود ، ولی به شکل متفاوتی .
سریال در مورد پسری به اسم " کیم سو هیون " که توسط یه مرد خارجی ، قاتل بزرگ شده . روش های قتل ، اینکه چجوری بجنگه و خلاصه یه قاتل به تمام معنای درست حسابی .
به تازگی توی کره مستقر شده و از طرف یه مشتری پروژه ای دریافت کرده که همه ی هدف ها به هم مربوط هستن . مشتری بهش گفته در ازای کشتن هر مشتری بهت یه عکس میدم که می تونی توسطش گذشته ات و اینکه کی بودی رو بفهمی . عکس نشون دهنده ی خودش و یه دختر که رو ویلچر نشسته و یه زنه و خونه ای که معلومه ، خونه ی معمولی نیست .
دو هیون جو پلیسه که از یه خانواده ی خیلی ثروتمند و کله گنده اس . اون قبلا تو روسیه باله کار میکرده یه مدتم تو مسابقات دارت ؟! همچین چیزی برنده شده بوده و الان اومده پلیس شده .
دو هیون جو دختر واقعی اون خانواده نی ، ولی مادرش مث دختر واقعیش باهاش رفتار میکنه و محبت و دلسوزی و اینا داره . اون برای اینکه خانواده دوباره اونو به یتیم خونه برنگردونن تمام سعی خودشو کرده .
دو هیون جو اتفاقی به ساختمونی که کیم سوهیون هست اسباب کشی میکنه و دیدار هاشون کم کم باعث میشه هیون جو به این نتیجه برسه که سوهیون دوست دوران بچگیش که تو یتیم خونه با هم بودنه .
یتیم خونه ی مذکور ، دایرکننده ش بابای هیون جو بوده ، باباش با چندتا پروفسور و کله گنده ی دیگه پروژه ای راه انداخته بوده و با لقاح مصنوعی بچه تولید میکنن ، بچه هایی که از خون کله گنده های ممکلت هستن و برای این به دنیا می یان که وقتی وقتش رسید اعضای بدنشونو به به وجود اوردنده هاشون بدن . و تو این مدت توی سلول های کثیف زندگی میکنن و از دنیای بیرون هیچی نمی دونن .
سوهیون و دوهیون جو هم یکی از همین بچها بودن .
بقیه شم تعریف نمیکنم تا اسپویل نشه .
سریال هرچی جلوتر میره جذابتر و هیجان انگیز تر میشه . موضوع ناراحت کننده ای داشت . و اخرشم غم انگیز بود . ولی عوضش برعکس سریالای دیگه و سریالای جدید که همش دم از قانونو عدالت مسخره می زنن و اخرشم ادمای اشغال فقط می افتن زندان و یا با پول ازاد میشن ، اینجا همگی کشته میشن و دل مخاطب خنک میشه . همچین ادمایی فقط باید کشته شن . وجودشون برای دنیا سمه . نباید باشن .
فک میکنم کلا هرچقد تو علم پیشرفت حاصل میشه به جای اینکه در جهت خوبی و مثبت و زیباتر شدن جهان باشه ، ادمای منفی و عوضی و اشغال که هر چیزی رو دست مایه ی پول و قدرت میکنن از این پیشرفت بیشتر نفع می برن ، تا ادمای بدبخت و کسایی که نیاز به این پیشرفت علم مخصوصا تو بعد پزشکی ؛دارن .
لقاح مصنوعی به نظرم درسته که باعث میشه کسایی که تو حسرت بچه هستن بچه دار بشن ولی این یجورایی دست بردن تو مشیت الهی نیست ؟!
وقتی داشتم سریالو می دیدم یه لحظه از ذهنم گذشت تو ایرانم همچین چیزی بعید نی باشه و بعید نی اقا این همه سال زنده و سالمه شاید به خاطر همین موضوع باشه ؟!🤪🤦♀️😶🙄
سریال قشنگی بود و اخرشم خیلی پسندیدم . بازی بازیگراام خیلی خوب بود . تو این بی سریالی خییلی چسبید .
سریالو دیدم تموم کردم . شاید اگه میذاشتم چندروز بعد کلا نمی دیدم . چون اون سری، خیلی حرصمو در اورده بود . وای من نمیدونستم 12 قسمته . فک کن اب پر کردن توش با این قضیه بابای انگلشون .
ینی خبیثتر از این یارو تو کی دراما ندیده بودم . خیلی حروم زاده بود . این نشون میده ادم از حسد و خباثت چه کارا که ازش بر میاد . اخرم پسراش عن حسابش نکردن و به عنوان بی خانواده دفن شد .
ینی اگه بابای فعلیشون که ارایشگر بود و کمکشون کرده بود رو می کشتن ایمیل رو زده بودم به تی وی ان و ریده بودم تو هیکل اون نویسنده ی خدانشناس عوضی .
یه جاهایی برام قشنگ بود و یه جاهایی روعصاب . رو عصاب اونجاها که قضیه بابای اشغالشونو طول دادن و و اینکه نذاشتن دختره به اِن برسه و به اون پسره خود درگیر عن چهره ی نکبت خودشاخ پندار که انگار قله فتح کرده بود من اول پیداش کردم گوه خوری اضافی انگار دختره اشغالی وسیله ای چیزیه هرکی پیدا کنه مال اون باشه خاک تو سر بیا همش مال تو . دوتا شیربرنج خوب بهم می یاین .
ینی پسره تا اخر معلوم نبود چش بود البته خب به باباش کشیده بود دیگه خوددرگیر و ذهلم گتمیش بود . تا اخر تو قیافه بود ینی حتی وقتی قضیه ها حل شد این به اون دختره هم رسید بازم تو قیافه بود بابا اینکه گفتن اوپاها تو قیافه باشن جذابن تورو نمیگن تو عنم نیستی چه برسه به اوپا . خجالت بکش که کنار فوق کاریزما و فوق جذابی مث اِن وایسادی و داری غدغد میکنی . هرچی فششه تو دنیا بهش دادم اصلا دوربین می رفت روش فش میدادم اولین باره از یه بازیگر انقد ذهلم میره .
ولی صحنه ی دادستانی رفتنشون رو خیلی خوشم اومد کلی استرس داشتم اون صحنه 🙄🤪 وقتی اون اشغال داشت یجوری حرف میزد که اِن رو مجرم نشون بده اشغال عوضی ، بعد دادستانه بهش نگاه کرد و تاسف خورد و گفت معلوم نی کی بابای واقعیه واقعا خیلی خوشم اومد از دادستانه . و کار موک ها که براشون چتر خرید اورد واقعا خیلی نیاز داشتن همشون که کسی دیگه ای غیر از خانواده بیاد پیششون . خیلی قشنگ بود کارش . موک ها اصلا باید با اِن می رفت ایش . بی لیاقت .
یکی دیگه از سریالای اب و روعصاب اِن رو دیدم و از این بابت که ریت خوبی داشت خوشالم . البته اینم بگم در برابر اون سریال مسخره ای پارک اون بین این خیلی سطحش بالاتر بود نمیدونم چرا انقد ریتش کم بود و نترکوند . به نظر مردم کره ام مث ایرانیا کسخلن هرچی ادابازی و کسخل بازی باشه رو دوس دارن .
در اخر تشکر میکنم از خاننده ی با صبر و حوصله که متن من رو میخونه و بهم میگه اروم باشم. 🤣ببین من واقعا در ارومترین حالت ممکن دارم می نویسم کلا مدلم اینجوریه .
ولی از حق نمیگذرم پارک اون بین وقتی رفت خاننده شد چقد خوشگل شده بود از شیربرنجی در اومده بود . بس که شیته همیشه باید ارایش درست حسابی داشته باشه . سایه هاش خیلی قشنگ بود . کلا خیلی قشنگ ارایش میکنن . هی خدا . صداشم خیلی خوب بود اصلا بهش نمیاد همچین صدایی داشته باشه . فردا کمپانیش براش یه البوم می زنه .
همین دیگه .برین پست های قبلی رو بخونین دوس داشتین ببینین دوستم نداشتین نبینین .
سریال می پردازه به موضوع یه سری قانون های مسخره کشور کره که باید تغییر کنه و قانون از بی گناه و ظلم دیده دفاع نمیکنه و به نفع ظالم و گناهکاره . البته که همه جا پول قانونه .
تو این سریال خاص ، اومده دست گذاشته روی پرونده های جنسی و قتل، و اونهارو زیر سوال برده و این سوال رو مطرح کرده که چرا وقتی یکی منحرفه و جرم جنسی داره و یا زده یکیو کشته باید فقط به زندان بره و تو زندان بخوره و بخابه ، ما باید قانون رو تغییر بدیم و محکومین رو اعدام کنیم .
سر همین پیام خیلی ریز سریال بارها تو کره پخشش به بهانه های فوتبال و اخبار سیل و غیره به عقب افتاد و حتی ساعت پخششم خیلی دیرتر از حد معمول بود و حتی روز پخشش هم ، برای همین پخشش حدود 6 ماه طول کشید . یه سریال 12 قسمتی که خیلی جاهاشم اصلاحیه خورده بود کاملا معلوم بود تو سریال .
حالا داستان چیه ؟!
کوان سوک جو ، پروفسور جرم شناس که استاد دانشگاهه یه دختره 6 ساله داره که 8 سال پیش توسط پسر کارگر خونه ی روبه رویی که خونه متعلق به یه نماینده مجلسیه ، کشته میشه ، تو دادگاه با عدله و سندسازی ثابت میکنن که پسر بی گناهه ، و پرونده مختومه میشه ، به همین راحتی ، پروفسور هم یه شب میره قاتل دخترش رو خودش میکشه و 27 تا ضربه ی چاقو به مقتول میزنه دقیقا همونجور که دخترش کشته شده بوده .
پارک مو چان دوست صمیمیه پروفسوره و پلیسه و پرونده ی دخترش دستش بود ، اون تو تحقیقات متوجه میشه که مضنون ، همدست داشته و اون کسی نیست جز پسر صاحبخونه که پسر نماینده مجلسه . اون مدرکی پیدا میکنه تا پسررو به عنوان مضنون به دادگاه بکشونه ولی چون شواهدی که پیدا کرده بود برای مضنون اولی ، رد میشه پس قضیه مضنون دوم هم رد میشه . اینجوری قاتل واقعی و مغز متفکر راس راس واسه خودش زندگی پرفکت و عالیشو میکنه .
حالا 8 سال گذشته و پروفسور تو زندانه و پارک موچان رییس تیم جنایت خشنه که بالا دستی ها باهاش مشکل دارن ولی چون سگ شکاریشونه نمیتونن از سر بازش کنن .
پرونده ای وجود داره که یه عوضی به بچها تجاوز و ازشون فیلم میگیره و فیلمارو می ذاره اینترنت و کلی پول زده تو جیب از این راه ولی فقط یک سال و نیم زندان مونده و روز ازادیش فرا رسیده . دقیقا روز ازادیشم میخاد دوباره همون کارارو از سر بگیره .
همون شب به تمام موبایل های مردم یه پیام رای گیری فرستاده میشه و کسی که ماسک عجیبی گذاشته ،لایو میذاره که من اومدم عدالت برقرار کنم و ینی چی که قاتل ها می افتن زندان و می خورن و می خابن یا کسایی هستن که جرم میکنن و به جرمشون رسیدگی نمیشه و از زیر بار مجازات در میرن ، من همرو مجازات میکنم اولین نفرم همین یاروعه که جرمش انقد سنگین بوده ولی مجازات سبکی بهش دادن و با مدرک و عدله به مردم نشون میده که این یارو عوضیه ،و میگه اگه مردم راضین اونو به سزای اعمالش می رسونه پس رای بدین اعدام یا نه . 83 درصد مردم به اعدامش رای میدن و اینجوری یارو کشته میشه .
و داستان اصلی از اینجا شروع میشه .
پارک هه جین اوپای فرشته ی مهربون و هندسام و قشنگم در نقش پارک موچان بود . با اینکه گریم و استایل موهاشو دوس نداشتم ولی نقشش خیلی متفاوت و خوب بود خیلی خوشم اومد از نقشش .
ادمای اضافی تو سریال زیاد داشت . به عنوان مثال همکار هکره ، لیم جی یون که خودشم مثلا هکر بود ، اضافی بود . پسره ی دلقک و روعصاب .
خاهر خود لیم جی یون اصلا انقد روعصاب و چندش بود نقشش من میگفتم کاش یکی بزنه اینو بکشه . دختره ی سیریش نکبت . به شدت اضافی بود . حیف کشته نشد .
دوقسمت اخر سریالم یخورده احساس کردم زیادی کشش دادن .قاتل سریالم انقد اشغال و انگل بود که حالمو از بازیگرش بهم زد . خودشو مامان نماینده ش " عه گفتم قاتل کیه 🤪😁🙄" یه تنه دست همه ی حروم زاده های کره رو بسته بودن .
حیف اونجوری که میخاستم کشته نشد .
اینارو که فاکتور بگیریم ،سریال در کل بد نبود هیجانی و جذاب بود ولی در بین سریالای جنایی معمایی سطحش زیاد بالا نبود .
قراره بررسی و تحقیقاتم راجبه موجودیت شیطان دایمون رو براتون بگم : با من همراه باشین :
دمون " کلا قضیه ش جداس " رو نباید با دایمون اشتباه گرفت ، تو این سریال منظور دایمون ها هستن .
تو سریال میگه دایمون از اسم یونانیه دای مای گرفته شده و به معنای در سرنوشت هم مشترک شدن ، و این دایمون ها از ادمی محافظت میکنن و قدیس محافظ هستن .
حالا یخورده بیشتر راجبش بدونیم :
دایمون به معنای "خدا"، "خداگونه"، "قدرت"، "سرنوشت" در اصل به یک خدای کمتر یا روح هدایت کننده مانند دایمون های دین و اساطیر یونان باستان اطلاق می شد. این کلمه از دایمون پروتو-هندواروپایی « تقسیم کننده (بخت یا سرنوشت)» از ریشه *da- «تقسیم کردن» گرفته شده است.احتمالاً دایمون ها به عنوان روح مردان عصر طلایی دیده می شدند که به عنوان خدایان سرپرست عمل می کردند.
دایمون ها الوهیت ها یا روح کمتری هستند، اغلب مظاهر مفاهیم انتزاعی، موجوداتی هستند که ماهیت یکسانی با فانی ها و خدایان دارند، شبیه ارواح، قهرمانان کلاسیک، راهنمایان روح، نیروهای طبیعت، یا خود خدایان . طبق افسانه هزیود، «شخصیتهای بزرگ و قدرتمند باید پس از مرگ بهعنوان دایمون مورد احترام قرار میگرفتند…»
دایمونهای قهرمان مورد احترام با ساختن زیارتگاهها بومیسازی میشدند تا بیقرار و سرگردان نشوند و اعتقاد بر این بود که برای کسانی که به آنها احترام میگذارند محافظت و خوشبختی میدهد.
در عهد عتیق،" قضیه داره مهم میشه " ارواح شیطانی در کتاب قضات و در پادشاهان ظاهر می شوند.
در 1.هفتادگانی " این خودش یه ویکی پدیا ی طولانیه که من دوس دارم اینجا بذارمش که یه وقتی اگه کنجکاو شدین زحمت نیفتین 🙄😀" که برای یهودیان یونانی به زبان اسکندریه ساخته شده است، ángelos یونانی (ἄγγελος، «پیامآور») کلمه عبری mal'akh ترجمه میشه ، در حالی که daimónion (δαιμόνιον؛ (δαιμόνια) که معنای روح طبیعی رو داره . کلمه عبری shedim و همچنین کلمه se'irim را در برخی از آیات و کلمات برای بتها (خدایان خارجی) ترجمه می کند و وجود2.آسمودئوس " اینم داستان داره " را در کتاب توبیت توصیف می کند.
استفاده از daimōn در متن اصلی یونانی عهد جدید باعث شد تا در اوایل قرن دوم بعد از میلاد این کلمه یونانی به مفهوم یهودی-مسیحی روح شیطانی اطلاق شود.
1.سپتوآگینتا یا هَفتادگانی (به لاتین: Septuaginta، در عربی: سبعینیه) نسخهای است از نسخ تورات یا همان تنخ (تناخ) که در قرن سوم قبل از میلاد و در دوران فرمانروایی بطلمیوس دوم فیلادلفوس در مصر، به دستور او، یهودیان اسکندریه کتاب عهد عتیق را به زبان یونانی ترجمه کردند.اغلب به عنوان LXX عدد رومی 70 ،مخفف می شود.
نام این نسخه برگرفته از این روایت است که این کتاب را نزدیک به هفتاد تن از دانشمندان یهودی ترجمه کردهاند. نسخه هفتادگانی با متن عبری تفاوتهایی داشت. مهمترین تفاوتهای آن این بود که کتابهایی در این نسخه وجود داشت که متن عبری آن در دست نبود. این هفت کتاب عبارتاند از طوبیت، یودیت، کتاب حکمت، حکمت یشوع بن سیراخ، باروخ و کتب مکابیان.
نسخه هفتادگانی برخلاف نسخه عبری که دارای ۳۹ سفر است، دارای ۴۶ سفر میباشد. در بین سالهای ۲۰۰ ق. م تا ۱۰۰ ب. م بسیاری از یهودیان و مسیحیان، از این نسخه استفاده میکردند. تا این که در حدود سال ۹۰ میلادی، سران یهود شورایی در شهر جابنه تشکیل دادند و ۳۹ کتابی را که در متن عهد عتیق عبری بود به رسمیت شناختند و اسفار هفتگانه اضافی موجود در ترجمه هفتادگانی را غیرقانونی اعلام کردند. هماکنون، هفت کتاب موجود در نسخه هفتگانه، از اسفار مشکوک عهد عتیق است. تفاوتهای نسخه هفتادگانی با نسخه عبری تنها به این هفت کتاب منحصر نیست؛ سفر دانیال و سفر استر در نسخه هفتادگانی طولانیتر هستند؛ در این نسخه یک مزمور اضافی وجود دارد و دعای منسه که در این نسخهاست در دیگر نسخ یافت نمیشود.
2.آسمودئوس (/ˌæzməˈdiːəs/; یونانی باستان: Ἀσμοδαῖος، Asmodaios) یا آشمودای (/ˈæʃmɪˌdaɪ/; عبری: אַשְמְדּאָי، ʾAšmədʾāy)، شاهزادهٔ دیوها و جهنم است. در اسلام و یهودیت او پادشاه هر دو شیاطین شامل (جن/شدیم) و دمونها (دیو) است.آسمودئوس به عنوان یکی از هفت پادشاه جهنم و عهدهدار یکی از هفت گناه کبیره، نماد و مظهر شهوت است.
در برخی از افسانههای تلمودی نیز از این دیو یاد شدهاست؛ بهطور مثال در داستان ساخت هیکل سلیمان.
در اسلام به نام او تحت عنوان یَأجوج و مَأجوج در قرآن اشاره شده. " اینو مطمئن نیستم ولی فک کنم همینه "
در کتاب دیوشناسی ژاک کولان دو پلانسی تحت نام فرهنگ لغات دوزخی، آسمودئوس با سینهٔ انسان، پای خروس، دم مار، و سه سر (اولی به مانند یک گاو نر، دومی به شکل مردی که آتش از دهانش بر افروخته میشود و سومی یک قوچ) سوار بر شیری دارای بال و گردن اژدها به تصویر کشیده میشود.
اعتقاد بر اینکه ، نام آسمودای از اوستای گرفته شده که aēšma-daēva ، به معنای خشم aēšma و به معنای دیو daēva .
تو کتاب 3.توبیت «آسمودایوس» (Ἀσμοδαῖος) و در تلمود «اشمدای» (אשמדאי) نام برده میشه . در دیوشناسی زرتشتی و پارسی میانه، شکل پیوسته خشم دِو (خشم + دیو) وجود داشت که در آن هر دو واژه همزاد هستن . با اینحال دایره المعارف یهودی 1906 رابطه ریشهشناختی پذیرفتهشده بین «Æshma-dæva» فارسی و «اشمودای» یهودیت را رد میکند و میگه همچین کلمه ای تو فارسی اصلا نیست . همچنین تو اون دایره المعارف اومده که آسمودئوس یا اشمدای «تجلی از تأثیری است که دین ایرانی یا باورهای عمومی ایرانی اعمال کرده است» بر یهودیت داشته است .
چرا ؟ به دلیل داستانی که کتاب توبیت در برگیرنده ی اونه ، که در زیر میگمش : " چون خیلی جالب بود اینم میذارم . "
3. کتاب توبیاس یا کتاب توبیت (یونانی : Τωβιθ عبری: טובי ، טוביה به معنی توف-یه یا خدا خوب است) بخشی از کتاب مقدس است که تنها در نسخه کاتولیک و ارتدوکس وجود دارد...
(کتاب توبیاس داستان یک اسرائیلی از قبیله نفتالی به نام توبیت را بیان کرده که در نینوا زندگی میکرده. او توسط سارگون دوم پادشاه آشوریان در سال ۷۲۱ قبل از میلاد از سرزمین اسرائیل تبعید شده بوده. توبیت توسط پدربزرگ پدریِ خود بزرگ شده بوده است و به پرستش خدا در معبد اورشلیم پایبند مانده بوده و مانند بقیه مردم به پرستش گوسالهٔ طلایی در دان توسط یروبعام روی نیاورده بوده. در زمان تبعید، او سعی داشته تا قوانین خاکسپاریِ یهودی را در مورد اسرائیلیهایی که کشته شده بودند اجرا کند. او در نینوا فردی را که در خیابان کشته شده بود ه دفن میکند. در آن شب در زمانی که او خوابیده بوده، مدفوع پرندهیی بر چشمانش میافتد و او را کور میکند. این مسئله باعث ایجاد دردسر در ازدواجش میشود و او آرزوی مرگ میکند. در این زمان در سرزمین مادها (ایران) زنی جوان به نام سارا نیز درخواست مرگ میکرده. او هفت شوهر قبلی خود را به دست یک شیطان به نام آسمودئوس از دست داده بوده. آسمودئوس در هر هفت ازدواج قبلیِ او قبل از اینکه ازدواج رسمی شود در شب عروسی شوهر او را میکشته. خدا فرشتهٔ خود روفائیل (رافائل) را به صورت یک انسان میفرستد، تا توبیت را آرام کند و سارا را از شیاطین نجات دهد. در ادامهٔ داستان پسر توبیت به نام توبیاه یا توبیاس به سراغ پولی که پدرش قبلاً در سرزمین ماد گذاشته بوده میرود. رافائیل خود را به صورت یک انسان در میآورد و در سفر همراه توبیاس میشود. تحت راهنماییِ رافائیل، توبیاس به سرزمین مادها میرود. در زمانی که توبیاس میخواهد پای خود را در رود دجله بشوید یک ماهی به او حمله میکند و سعی میکند پای او را بخورد. به دستور رافائیل او ماهی را میگیرد و قلب و جگر و کیسه صفرای آن را در میآورد تا با راهنمایی رافائیل به عنوان دارو استفاده کند. بعد از رسیدن به سرزمین مادها رافائیل به توبیاس میگوید که با سارا ازدواج کند زیرا سارا دخترخالهٔ او است. او به توبیاس میگوید که قلب و جگر ماهی را بسوزاند تا شیاطینی را که شوهران سارا را میکشتند دور کند. آن دو ازدواج میکنند، و بوی قلب و جگر ماهی آسمودئوس را تا مصر به دور میراند و رافائیل او را زندانی میکند. پدر سارا که انتظار داشته توبیاس نیز مانند شوهران قبلی بمیرد برای او قبری تهیه کرده بوده. صبح روز بعد، از زنده ماندن توبیاس متعجب میشود و برای او جشنی بسیار بزرگ ترتیب میدهد. توبیاس که به دلیل مسائل عروسی گرفتار میشود، از رافائیل درخواست میکند که پول پدرش توبیت را به او بازگرداند. بعد از جشن عروسی، توبیاس و سارا به نینوا میروند و رافائیل به توبیاس میگوید که کیسه صفرای ماهی را برای بینا کردن پدرش استفاده کند. در این زمان رافائیل به آنها میگوید که او یک فرشته است و به بهشت بازمیگردد و توبیت خدا را ستایش میکند. توبیت به پسرش میگوید که از نینوا خارج شود زیرا خداوند آن را نابود خواهد کرد. بالاخره توبیت در سن بالا روزی پس از به جای آوردن دعا میمیرد. توبیاس بعد از خاکسپاریِ پدر و مادرش، به همراه همسرش به سرزمین مادها بازمیگردد.)
همچنین :
(در فرهنگ اسلامی، آسمودئوس به صخر (صخره) معروف است، که احتمالاً اشاره ای به سرنوشت او دارد که در جعبه ای سنگ زندانی شده و با زنجیر آهن بسته شده و به دریا انداخته شده است.
آسمودئوس در تفسیر آیه 38 سوره 34 قرآن به عنوان شخصیت محوری تبدیل شد: «ما اجازه دادیم سلیمان به وسوسه اغوا شود و بدنی بر صندلی او افکندیم، سپس توبه کرد». اصلش اینه : ما سلیمان را آزمودیم، و بر کرسی او جسدی افکندیم، سپس او به درگاه خداوند انابه کرد.سوره ی ص ایه ی 34 .
And, indeed We did try Sulaiman (Solomon) and We placed on his throne Jasadan (a devil, so he lost his kingdom for a while) but he did return (to his throne and kingdom by the Grace of Allah and he did return) to Allah with obedience and in repentance.
ینی فک کن یه سریال باعث شد من برم 4 صفحه قران بخونم . ال... اکبر ...
و در هرچیزی نشانه ای است برای انان که می اندیشند ...
منظور از جسد همون اسمودئوسه .
بر اساس تفسیر قرآن، «جسد» اسمودئوس است; جنی یا دیو (div) که خود را به عنوان پادشاه معرفی می کند. ابن فقیه و عجایب مخلوقات در عجایب المخلوقات از صخر به عنوان جنی یاد می کنند، در حالی که مفسر قرآن فارسی طبری از وی به عنوان شیطان یاد میکند . دیگران نیز او را به عنوان یک دیو (div) معرفی می کنند، که ممکن است اصطلاح فارسی برای شیطان باشد زیرا هر دو به ارواح شیطانی بدیع اشاره می کنند. سلیمان پس از چهل روز صخر را شکست می دهد و تاج و تخت خود را پس می گیرد و سپس صخر را در صخره ای محبوس در زنجیر آهنی می اندازد و به دریا می اندازد.
قصص الأنبیاء دلایل مختلفی برای مجازات او آورده است. گاهی به دلیل اقدام ناعادلانه قبل از دعوای خانوادگی یا سپردن انگشتر به دست دیو در ازای علم، در حالی که بیشتر منابع (مانند طبری، عمره بن وثیمه، ثعلبی، بن عساکر، ابن الاثیر) به این فکر استناد می کنند که یکی از او همسران مرتکب بت پرستی شدند.
عطار نیشابور این تمثیل را روشن می کند: باید مانند سلیمان پیروز رفتار کرد و شیاطین نفس را به زنجیر کشید و شاهزاده دیو را در صخره ای حبس کرد، قبل از اینکه روح (روح) بتواند اولین قدم ها را بردارد.
در داستان صخر و بولوقیه، شاهزاده جوان یهودی، که در جستجوی آخرین پیامبر (ص) است، گفته میشود که صخر با نوشیدن از چاه جاودانگی که توسط خضر محافظت میشود، به جاودانگی رسیده است. آفرینش جهان توسط خداوند را بیان می کند و قصد خدا از قرار دادن محمد و مجازات کفار را بیان می کند و لایه های مختلف جهنم را بیان می کند و از فرشتگان یاد می کند.)
پس نتیجتا ، دایمون ، آسمودئوسه و یکی از هفت پادشاه جهنمه و نماد شهوته . همچنین وجودش از اساطیر ایران و کتاب اوستا سرچشمه میگیره . و از اوستا و به کتاب های یهودی داخل شده .
تو هر کدوم از کتاب های دین یهود ، آسمودئوس یک جور کاراکتر داره . تو توبیت خدای شهوته و برای شهوتی که نسبت به سارا داشته نمیذاشته ازدواج کنه و تو کتاب های دیگه ام شخصیت های دیگه ای ازش یاد کردن .
که بعد ، این داستان ها که تو کتاب های یهودی هست همونجور که اولش گفتم به دستور یک پادشاهی تو یونان به یونانی ترجمه و اینجوری شده که اسم آسمودئوس به دایمون تغییر کرده و همه فک میکنن که دایمون ها از اساطیر یونان هستن . در حالیکه یونان ششصد هزارتا از این چیزا داره بذار این یکی واسه یهود بمونه .
و می رسیم به سریال و معرفی سریال 🤣 :
داستان سریال اینه :
درمورد وارث یه گروه تجاری بزرگه که اخلاق سردی داره و خیلی مغروره و به همه بی اعتماده و اعتقادی هم به عشق نداره و روزی با یه اهریمن برخورد میکنه که براثر اتفاقی کل قدرت اهریمن به جسمش منتقل میشه و اهریمن مجبوره به خاطر از بین نرفتنش با ازدواجی قراردادی از این انسان مراقبت و محافظت کنه باید دید این رابطه چطور پیش میره و به کجا میرسه ...
زبانم از گفتن جذابیت های بازیگر نقش دایمون قاصره . دختره هم که معلومه اصلا نیازی نی بگم چقد خوشگله . فقط کاش زودتر عاشق شه .
سریالش واقعا جذاب بود برای دو قسمت . حیف شیطان عزیزم زود قدرت هاشو از دست داد . کاش حداقل قدرت اغواکنندگی ش باقی مونده باشه 😁😎.
اسم دایمون یا دمون تو سریال کو وان هه . کو وان به معنای نجات دهنده س . و همونطور که تو داستانایی که براتون تعریف کردم این شیطان نقش نجات دهنده و یاری کننده ی انسانی که بهش می چسبه رو هم داره .
توی سریال این داستان که دایمون یه موجود از اساطیر یهود هست به درستی رعایت شده . مثلا اینجا که من تعجب کردم چرا عبری نوشته شده ،
و الان تو تحقیقاتم فهمیدم و احتمالا شمام فهمیدین که چرا ؟!
فیلیپین 4: 13یکی از این آیات است که توسط پولس نوشته شده است.
همچنین بزرگوار مثلا خیلی اغواکننده س هستن . چون خدای شهوت هستن . حالا ایشالا بیشتر ببینیم از این چشمه ها 😄 .
اینم از معرفی سریال و تحقیقات راجبه سریال . خوندین ؟
هر جفت اسماشم به سریال نمی اومد فک کنم نمیدونستن اسم سریالو چی بذارن . چون نه کاملا اداره ای بود نه کاملا خانوادگی نه کاملا عشقی . قرار در شرکت بهش بیشتر می اومد گرچه .
سریال در مورد رو وون عزیر دل به شدت جذاب و خوشتیپه که تو یه کمپانی لوازم ارایشی کاراموزه ، کمپانیه تو دانشگاه نمایشگاه کار گذاشته بوده و کاراموز جذب میکرده که رو وون اونجا زیرنظر یکی از کارمندای بخش مارکتینگ جذب کمپانی میشه و زیرنظر همون سونبه ،
سونبه ینی کسی که یه درجه از هرکسی که داره به طرف میگه سونبه بالاتره رتبش ، سونبه رو میشه به هرکسی گفت تو اداره سابقه و رتبه ی بیشتری داشته باشه سونبه میگن تو دانشگاه همچنین .
کار یاد میگیره و اینجوری کم کم به سونبه علاقمند میشه ، 2 ساله که زیر نظر سونبه داره کار یاد میگیره کار میکنه و اینا میخاد بهش اعتراف کنه عشقشو ،که می فهمه عه سونبه داره با مدیرتیم مارکتینگ قرار میذاره .
از بالا راست : رو وون ، سونبه ای که نباید اون رژو بزنه 😁 ، خاهر کوچکتر رییس کمپانی که عکاسه ، مدیر تیم مارکتینگ .
و اینجا یه پیچیدگی داستانی به وجود میاد . سمت دیگه ی ماجرا که داستان های عشقی رو وون و سونبه و کارای کمپانی و ایناس ، خانواده ی رو وون هم نشون میده ، رو وون دوتا خاهر بزرگتر داره که وسطی ازدواج کرده و یه بچه ی 5.6 ساله داره ، خاهر بزرگه مزون لباس عروس داره و کارشم خیلی خوبه " اینو با لحن شماعیلزاده بخونین "
خاهر بزرگه ی رو وون .
خاهراش خیلی خوبن ، اینا دوهفته یه بار ، هفته ای یه بار همو می بینن بیرون غذا می خورن باهم حرف میزنن و خیلی رابطه شون قشنگ و خوبه ، من خاهر بزرگه رو خیلی دوس داشتم . خیلی بادرک و شعور بود و پر از ارامش بود و واقعا ادم یه خاهر اینجوری داشته باشه دیگه غم نداره .
خاهر وسطی یجوری بود از اینا که فک میکرد چون زودتر شوهر کرده خیلی حالیشه ، رابطه ی رو وون و خاهر بزرگه بهتر بود از این لحاظ که مشکلاتشون رو بهم می گفتن و مثلا کیو دوس دارم و این حرفا خیلی باهم راحتتر بودن .
سونبه 2 ساله داره با مدیر بخش قرار میذاره ، یه روز تو شام تیمی سونبه میره تو خیابون مدیرو ببینه ، رو وون میره دنبالش و اینجوری متوجه میشه که اینا باهم قرار میذارن ، ناراحت میشه و اینا میره به خاهرش تعریف میکنه ، از مزون خاهرش که داشت می اومد بیرون ، می بینه عه مدیر با یه دختر دیگه دست در دست هم دارن وارد مزون میشن ، اینجا متوجه میشه که مدیره داره خیانت میکنه و سونبه رو اسکل کرده . از اون ور سونبه بدبخت داره برنامه می چینه که راجبه ازدواج با مدیر حرف بزنه ، رو وون نمیتونه اینی که دیده رو تحمل کنه و میگه حتما باید به سونبه بگم ، میره سونبه رو با یه بدبختی میاره مزون تا دختره خودش با چشای خودش ببینه که مدیر داره بهش خیانت میکنه . سونبه میگه چرا اینکارو کردی رو وونم اعتراف میکنه که عاشق سونبه س و نمی تونه ببینه که اون اینجوری داره بازی میخوره . خلاصه می گذره و سونبه و پسره بهم می زنن ...
اینی که تعریف کردم دوقسمت سریال بود .
حالا عروسه کیه ؟! خاهر رییس کمپانی که ،رییس کمپانی عکس پایینه ایس ، درواقع مدیر دوست و همکلاسی از بچگی ، رییس بوده و خاهرشم عاشق دوسته برادرش میشه و چون پولداره فک میکنه میتونه با پول هرچیزیو بدست میاره ، به خاطر مدیر حتی خودکشی هم میکنه تا بالاخره مدیر راضی میشه باهاش قرار و بعدشم ازدواج کنن .دختره واقعا مدیرو دوس داشت ولی مدیر بی لیاقت و خوددرگیر بود .
رییس کمپانی خیلی بامزه بود و خیلی خوشال شدم با خاهر بزرگه رو وون قرار گذاشتن بهم می اومدن .
کاراکترای سریال همشون خیلی خوب بودن . دیگه بیشتر از این تعریف نمیکنم .
سریالش در کل قشنگ بود و حرص در بیارم نبود . دختره یخورده به رو وون نمی اومد ولی دختر خوبی بود ، اینکه یه مدت باهم کات کردن هم به خاطر هر دوشون بود و منطقی بود از نظر من .
سریالی از رو وون نبوده که ببینم و قشنگ نبوده باشه . گفتم این سریالم خیلی معروفه به یه بار دیدنش می ارزه . رو وون واقعا فتبارک ال... احسن الخالقین ، ینی خدا حجت رو بر این مرد تموم کرده . خیلی خوبه . شخصیتش هم خیلی خوبه .
قضیه ی شرکت و کاراشونو اغلب جلو می زدم ولی عجب کمپانی های درست حسابی عجب کارای درست حسابی اصلا ال.. اکبر ... درست حسابی کاراموز میگیرن درست حسابی استخدام میکنن درست حسابی به کاراموز واقعا همه چیز رو از صفر یاد میدن ، نمایشگاه کارشون واقعه واقعا کاراموز رو بر میدارن ،ینی اینارو می بینم افسردگی م بیشتر میشه .
به خدا من دارم تو این ممکلت هدر میشم . هرچی بی سواد و بیشعور و بنگی و لاشی با پارتی و به واسطه ی لاس زدن شون تو شرکت های چس کلاس با حقوقای انچنانی دارن کار میکنن بعد من با این همه دانش دوساله دارم دنبال کار میگردم . خاک تو سر این ممکلت و همه ی شرکت و ادارات کنن .
از بحث دور نشم . اینا سریالای دیگه رو وون هستن که من دیدم :
1. از اول معلوم بود که ممکنه اِن ، کیهو نباشه ، چون کاراکترش تو 15،16 سالگی با 30 سالگی خیلی متفاوت بود . حدس زدم که ممکنه بوگول ، کیهو باشه ولیکن به ما تا 5و 6 نشون دادن که کیهو ،اِنه ، "اِن : ووهاک " از یاداوری خاطرات و بعدم استرس زیادی که بعد از یاداوری بهش دست داد ، حالا ممکنه اینو بذاریم به خاطر ترس و اینکه خاطراتش تو اون خونه با اون انگل بوده یادش اومده، عکسشو چی میگین ؟! رسما روی قیافه ی بچگی کی هو زوم کردن و ووهاک دیالوگ : این منم / رو گفت ، اینا ینی چی ؟ ؟؟؟؟؟؟
2. از همه ی اینا گذشته جثه و هیکل کی هو تو 15 سالگی شبیه ووهاکه یا بوگول ؟! صددرصد شبیه ووهاکه .
3. اصلا همه اینا به جهنم ، " عصاب دارم ولی حرصم میگیره که به شعور مخاطب توهین میکنن تو این سریالای ابشون اونم نه هر سریالی سریال اِن " داشتم میگفتم ، کی بود که میگفت ما اسم هامونو عوض کردیم خانواده مون نابود میشه مجبوریم اینجوری زندگی کنیم نباید بریم اسم های خودمون رو پیدا کنیم و فلان ؟! کی بود ؟ بوگولِ شیربرنج بود دیگه . الان داره می رینه روی حرفی که قسمت قبل زده تو دیقه ی 48 برگشته به اِن میگه دیگه نمیتونم اینجوری زندگی کنم تا کی باید قایم شیم فلان ...🤨🤬خدایی نویسنده چی زده نوشته سریالو ؟
اصلا کلا شخصیت ووهاک و بوگول رو عوض کردن . تا دیروز عنشم نبود که دختره پیدا شده حالا یهو موک ها دوس شد . 🤢
قضیه دریاچه هم معلوم شد چیه ، همونا که اینا اسماشونو قرض گرفتن قرار جسداشون بیاد بالا . و اینا باز باید برن به اسمای گذشته شون .
مسخره مسخره مسخره .
مسخره ترشو بگم ؟! موک ها از کجا فهمید که کی هو ممکنه یکی از این دوتا پسر باشه ؟ از کجا فهمید که بوگول ، کی هوعه ؟ کی داشت بهت اهمیت میداد کی برات خونه جور کرد ؟! کی حتی دنبال کی هو برات گشت ؟بدیهی اش اینکه تو به اونی که داره بهت اهمیت میده علاقه نشون بدی نه اونی که عن حسابت نمیکنه . بعد فلش بک میزنن وقتی برای اولین بار پیدا شده بود تو جزیره لبخند ریز بوگول رو دیده بود ...🙄🤢
اصلا من از اولشم از این دختره خوشم نمی اومد ، حالا اینجا فن نشسته بهش فش نمیدم ولی خیلی شیربرنجه . نمیدونم چجوری انقد معروفه گرچه کره کلا شیربرنج پسنده ، حتی اون مو ره از این خوشگلتره . بعد دیدین هنوز از کاراکتر اوتیسمی ش نیومده بود اون سری تو قسمت قبل بود فک کنم هول شده بود داشت باز مث اوتیسمی ها رفتار میکرد . 어쩐지 همونه که کارگردانه اینو برای اون نقش انتخاب کرده بود ، اصل جنس بوده .
مساله ی دیگه اینکه اصلا تو از وقتی اومدی ینی کار و زندگی و هدف نداری چسبیدی به پیدا کردن کی هو ؟ حالا پیداش کردی خب که چی ؟ ینی تو انقد خجسته و کودن و کبک بودی که تو دهات که بودی نفهمیده بودی بابای کی هو انگل حروم زاده س ؟ حالا باید تو راه پله بشنوی که یارو عوضیه ؟! اصلا تو عقلم داری ؟ انقد انگشت کردی تو سوراخ گذشته ، انقد انگشت کردی بیا اخرشم خودش اواره شد خب چرا جوگیر بازی در میاری هم اونارو انداخته تو دردسر هم خودشو .
حالا همه ی اینا به کنار اِن چرا جوگیر بازی در میاره همش زرتی عاشق میشه . داره خودشو جر میده، چون فهمیده بوگول =کی هوعه نمیخاد دختره بفهمه اینو 🤣 فداش بشم . 😘🥰
این بازیگر بوگول یه ذره حس نداره انگار فقط داره دیالوگ میگه ، اون پسره تو سریال💗 سریال کره ای طلوع ماه در روز 💗 از این بهتر بازی میکنه ،چقدم گوشت تلخه نکبت انگار نه اینگار ووهاک برادرشه مث یه تیکه گوه می مونه اخلاق و رفتارش با برادرش . ایش .
زیاد از روندش تو این دوقسمت راضی نبودم راستش اصلا برام مهم نی موک ها ، خواننده میشه یا نه چون تابلوئه که میشه . رسیدن این دوتا هم کاملا معلومه . ولی اینکه دوتا برادر عاشق یه شیربرنج شن واقعا خیلی دیگه مسخره س تو یه خانواده . باباشم معلومه اخر یهو کشته میشه . قضیه حل میشه . بخام دقیق نگاه کنم خیلی ابکیه . رابینسون کوروزو ریختن تو سریال ، دختره بدون هیچ تغذیه مناسبی و تمرین مناسبی بعد 15 سال صداش صافه صافه تا اومد خوند . سالمه سالمه . عشقشونم اتشین و پابرجا تا اومد دنبال عشق می گرده . داریم سریال می بینیما ولی کامل نی . منطقی بین روابط و وقایع نی . همینجوری به ذهنش اومده رابینسون کوروزوعه کره ای بسازه . حیف اِن تو این سریال . بعد فک کن نقش دوعه . اون شیربرنج پسره نقش یکه . هاه .
اِن N با نام اصلی چا هاک یون عضو گروه ویکس VIXX که ویکس به معنای صدا چهره و ارزش های والا ، که در سال 2012 در کمپانی جلی فیش ، فعالیت خودش را با 6 عضو شروع کرد و هم اکنون ، با 4 عضو که دو عضو با کمپانی قرارداد ندارن ، درحال فعالیت است . " جمله رو 😁" N لیدر گروهه ، لیدر ینی کسی که گروهو رهبری میکنه چهره ی گروهه هرجا میرن اول اون حرف میزنه و این چیزا . "یون"اخر اسمش به ژاپنی اِن تلفظ میشه و به معنای سرنوشته برای همین اسم هنریش اِن هه . اِن یه سال از من بزرگتره و اولین اوپای ثابت من تاکنون در کی پاپ . روی اِن خیلی حساسم .
اِن یه مدت ژاپن زندگی کرده و الانم خواهرش کلا ژاپن زندگی میکنه ، پس نتیجتا اِن ژاپنی فوله . اِن سال 2019 رفت سربازی و بعد از سربازی هم تصمیم گرفت قراردادش با جلی فیش را تمدید نکنه و الان تو یه کمپانی دیگه ای روی بازیگری تمرکز کرده .
به فن های ویکس میگن استارلایت ، پس من یک استارلایتم ^o^ . کلا هر گروهی تو کی پاپ هست برای فن هاشون اسم می ذارن ، کلا اسم خیلی مهمه تو کره . و این خودش یه پست جداگونه میخاد گفتنش . ولش کن .
اِن از هر انگشتش هنر میریزه ، که به تفصیل اینجا میگمشون :
اِن از بچگی میرقصه و تو انواع رقص ماهره/ در بازیگری استعداد زیادی داره/صدای خیلی قشنگه /خیییییییییییییییلی مهربونو خوش قلب و سیاست مدار و زرنگ و تیزه /تو طراحی رقص های گروه شرکت داره و حتی بعضی هاش رو تنهایی طراحی کرده /قبل از شروع به فعالیت هاش با ویکس ، جوایز خیلی زیادی رو تو مسابقه های رقص برده و جاهای زیادی اجرا داشته و یه اجرای خیلی معروف داره که با چشم های بسته میرقصه / در نویسندگی هم جایزه برده /عاشق شیر موزه و همیشه چندین تا شیر موز تو یخچال خوابگاهشون هست /برنامه ی مورد علاقه اش تبلیغات خرید وسایل از تلویزیونه(home shopping)و نگاه کردنشون لذت میبره ، اتفاقا چندوقت پیش هم یه ویدئو جدید ازش اومده بود میگفت همچنان این برنامه هارو می بینه و هرچی بخاد رو از اینجاها می خره /بخاطر رنگ سبزه ی پوستش خیلی ها مسخرش کردن و ان خیلی ناراحت بود..حتی یکی از کارگردان های نور به ان گفته بود که چرا رنگ پوستت اینطوره؟؟!!? ان هم گفته بود مگه من رنگ پوست خودم رو انتخاب کردم؟؟ مگه تقصیر منه؟؟ و خیلی ناراحت بود(و به نظر همه ی استارها رنگ پوست ان خیلی جذابه??)کره ای های کلا شیربرنج پسند هستن . هرکی سفیدتر خوشگلتر حتی شاهد داریم طرف شیته ولی سفیدم میپوشه 😖 /یکی از سرگرمی هاش جمع کردن و درست کردن شمعه ، تو یکی از ویدئوهایی که تو کانال یوتیوبش گذاشته بود شمع درست کرد و به هر کدوم از اعضا شمع هدیه داده بود . / اِن حتی تو سربازی هم کلی تقدیرنامه و ترفیع و مدرک جمع کرده ، تو ارتش مسابقه ی مدت طولانی برای مسواک زدن " همچین چیزی بود فک کنم " بوده که اِن توش برنده شده . " ارتششون بچه بازی نیستا ، خیلی سخت گیرن ولی خیلی برنامه های متنوع برای اینکه به سرباز سخت نگذره دارن " که یکیش همچین مدل مسابقه هاییه . اِن حتی تو سربازی مدرک ارایشگری هم گرفته و موه کوتاه کردن بلده ، میگفت میخاد بیاد موهای دیگر اعضای ویکس رو کوتاه کنه ولیکن هیچ کدوم از اون بی محبت های سست عنصر هم گروهیش همکاری نکردن و این حرف به عمل تبدیل نشد . "
بی محبت سست عنصر هم داستان داره ، همونجور که گفتم اِن خیلی بامحبت و خوش قلب و مهربون و همینجور ازش محبت تراوش میکنه به دیگر اعضا ولی متاسفانه اونا نسبت به اِن اینجوری نیستن ، باشن هم اصلا مشهود نبوده اصلا هیچ وقت و من خیلی شاکیم بابت این مساله و خیلی ناراحت که چرا ویکس اینجورین ، ولی بقیه گروه ها ، هی بذارین بیشتر نگم غصه ام میشه . "
تو ویکس من طرفدار اِن هستم و همیشه تحت هر شرایطی حمایت میکنم ازش و عاشقشم . بقیه ی اعضا می مونه لئو و کن و هیوک ، که به هیوک کلا حسی ندارم ولی لئو رو یه مدت خیلی عاشقش شدم در حدی که البوم ش را خریده بودم . کن هم پسر خوبو با محبتیه ولی به اندازه اِن نه . و حس خاصی ندارم بهش . ولی صداها و هنرشون فوق العاده س . ترکیب صدای لئو و کن اصلا از بهشت میاد . بعضی موقعها گوش میدادم به اهنگاشون میگفتم واقعا جلی فیش چطوری تونسته این همه هنرمند خوش صدا که این هارمونی رو تشکیل دادن رو کنار هم قرار بده و چقد هنرمندانه ، خیلی خوبن . خیلی .
دیگه فک کنم تا همینجا اطلاعات کافی باشه . گفتم چندوقتیه که دارم ازش اسم می برم بدونین اِن کیه .
درباره ی قسمت های 5 و 6 خواننده ی دور افتاده یا خواننده ی جزیره ی خالی از سکنه
متاسفانه خانواده های روانی و انگل زیادن . یکیش بابای روانیه کی هو ، اینکه اِن ، کی بود رو حدس زده بودم و درستم در اومده بود ولی اینکه اون یکی هم برادر خونیش باشه رو نه ، حتی اینکه خونه شون سئول بوده رو هم ، ولی هنوز خیلی چیزا برملا نشده ، اولا اگه جدا شدن چجوری کی هو و بابا روانیه تو جزیره بودن ، ینی مامانه یه پسر رو گرفته و فرار کرده ؟! دو اینکه قضیه رازی که داشتن دوتا برادر باهم حرف میزدن بهمون نشون ندادن چی بود و تو اب چیه که هی داره نشونش میده ؟! کیو کشتن ! ینی کسیو کشتن ؟!
دختره هم یجورایی مث باباهه سیریش و بیشعور و انگلو خودخواهه ، بابا خبر مرگت زنده موندی برگشتی فهمیدی که بابای کی هو هم عوضیه چیکار داری که هی دنبالش میگردی و میخای ببینیش ، طرف خودشو این همه ساله قایم کرده بی سر و صدا داره زندگی میکنه ، این همش هی کنکاش میکنه ،هی انگشت میکنه تو گذشته ، نکبت ...انقد بهش فش دادما ، اصلا وضعیت رو درک نمیکنه ، دهاتی خر نفهم ، خوبه کی هو بدبخت به خاطر این کلی کتک خورد اخرم افتاده بوده بیمارستانا ، یخورده شعور نداره ، یه ذره احساس عذاب وجدانی ، فقط مث گاو از نوجوونیش بدون اینکه سپاسگذار و شرمنده باشه کمک کسی که از خودش بدبخت تر هست رو قبول کرده ش و اونو تو دردسر انداخت که خبر مرگش میخاست خوانننده شه ، سیریش ، ریدم به اون رویات بی عرضه شیربرنج .
حالام انگار نه اینگار بعد 15 سال برگشته بازم همونجور نفهم و گاوه ، 15 سال ، تنها موندی ینی یه بار نشستی با خودت فک کنی که اگه یه وقتی از اینجا رفتم بیرون نجات پیدا کردم مسیر زندگیمو تغییر میدم ، باباممم که مرد راحت شدم ، ینی تو شعورت نمیرسه که کی هو خودشو ممکنه قایم کرده باشه اصلا مرده ، با اون چیکار داری بشین بی سر و صدا، سر خر هم که نداری زندگیتو بکن دیگه حتما باید بری خواننده شی ، مسخره .
انقد گریه کردما ، ریدم به داستان و نویسنده که همیشه از این نقشای بدبختی میدن به اِن ، اه . نمی فهمم اصلا زندگی اون دختره به تو ربطی نداره ، تو خاستی کمکش کنی ولی نشد حالا چرا باید تو احساس پشیمونی و مسئولیت کنی که تو باعث شدی 15 سال تو جزیره گم بشه ، چرا یه مرد باید انقد مرد باشه چرا اِن عزیزم ... آه اشکهام ...!
نویسنده عصبانیه ، همینیه که هست .😁😭
خیلی ناراحتم که تو کامبک پیش رو ویکس ، اِن نیست ، کامبک برام زیاد هیجان انگیز نیست ،انقد منتظر بودم دیگه سرد شدم ... نمیدونم برای بالا رفتن سنه یا به خاطر اینکه ویکس دیگه ویکس قدیم نیست ، ویکس هیچ وقت پشت هم نبودن . اینو بارها گفتم فن های دو اتیشه افراطی غیرمنطقیش همش انکار میکنن . هیچوقت صمیمیت و دوستی و برادری که از بی تو بی حس میکنم از مونستا اکس حس میکنم رو ویکس نداشتن ، شاید چون خودمم همچین ادمی با همچین شرایط زندگی هستم ، به سمت ویکس کشیده شده بودم ؟!
ویکس واقعا افسانه ای بود ، اهنگاش و کانسپتش هیچ وقت خسته کننده نی و نبوده ، هنوزم هر وقت ارور گوش میدم مورمور میشم ، وقتی فنتزی گوش میدم از هارمونی که داره هیجان زده و مفتخر میشم که چقد اینا خوب بودن ، راوی ، راوی خرابش کرد ...راوی حتی پشت سونهو هم نگرفت ، خیلی بی احساس بود . یخورده نسبت به اِن شعور و محبت نداشت برای همین زیاد ازش خوشم نمی اومد . در حالیکه وقتی سونهو اون مشکل براش به وجود اومد اعضای دو شب و یک روز ، غیرمستقیم بهش اشاره کردن ولی راوی هیچی ، راوی غرق در کمپانی و بزرگ کردن کمپانیش بود ، راوی وقتی تو جلی فیش بود خیلی اهنگاش بهتر بودن ، اخرین اهنگی که فوق العاده بود وقتی رفت کمپانی خودش ، راک استار بود ، بعد از اون پس رفت بود به نظرم . اخرشم خودشو انداخت تو منجلاب در رفتن از زیر سربازی . سربازی سخته ، خیلی سخته و خیلی ناعادلانه س ولی خیلیا رفتن و برگشتن و هنوزم دارن کارشونو میکنن ، چرا اینکارو کرد و عقلش از دست داد ، گفتنی نی . تکراریه .
کامبک ویکس با سه تا مین ووکال ، گرچه هایلایت ملودی از شاهکاری دیگه خبر میده ولی کامبک بی اِن برای منی که تو ویکس فقط عاشق اِن هستم ، خیلی غم انگیزه . امیدوارم اِن تو این عرصه و با این سریال که جیگرمو براش کباب میکنه خیلی معروف شه و بترکونه . خیییلی . راستش تو این سریال پارک اون بین زیاد بولد نی ، نمیدونم شاید چون من داستان کی هو برام مهمتره اینجوری فک میکنم ، داستان موک ها " انگار اسمشو از موکا گرفتن " خیلی ساده س ، دختری که دوس داشته خواننده شه ، همین . ولی داستان کی هو چون غم انگیزتره طبیعتا بولدتره و مرموزتر ، مخصوصا که تو این قسمت همش دریاچه رو نشون میداد .
عشق من نگا کن چجوری می خنده گوگولی " قلب های فراوان "
در اخر به غرغرای من که یه فن دو اتیشه اِن هستم توجه نکنین سریالش از سریالای درحال پخش دیگه خیلی بهترتره . حتما امتحانش کنید .
بعدا نوشت :
دیشب حس کردم غرام باعث شده که نسبت به سریال کم لطفی کرده باشم و نسبت به کاراکتر اِن و انتخاب های اِن برای نقش ، اِن خودش ذاتا ادم خیلی خوش قلب و مهربونیه ، از اینا که اهمیتی نداره دیگران باهاش چه رفتاری داشته باشن اون همش مهربونه احمق نیستا ، خیلی خوش قلب و مهربونه و یجوری که اگه ناراخت شه تو خودش می ریزه ، همچین شخصیتی داره . خیلی شوخه خیلی جیگره و خییلی سیاست داره .
در همین راستا هم نقشایی که انتخاب میکنه ته مایه های شخصیتی اون کاراکتر مث خودشن ، مهربونن ، مثلا تو این سریال ووهاک یا کی هو ، زندگی سخت و رویای موک ها رو دید ، به واسطه ای اینکه خودشم همچون زندگیی داشت سعی کرد بهش کمک کنه ، به بعدش فک نکرد ، مثلا می تونست به این فک کنه که خب این دختره فرار کرد رفت اودیشن هم داد اصلا خواننده هم شد بابای عوضی که داره چطور میخاد اجازه بده اون خواننده شه و اجازه هیچی ابروشو میبره ، اونم در حالیکه خانواده خیلی مهمه که پشتت باشه تو همچین صنعتی تا برات ابروریزی درست نکنه . تو با وجود داشتن استرس همچون پدری که نمیتونی درست به فعالیت هات برسی . ادم که انگل باشه انگله حالا ربطی نداره که بهش پول بدی دهنشو ببندی ، مث برادر های هان مونه تو سریال هفت فراری ، انگلن کلا .
خب یه بچه ی خوش قلبی که دوست داره خودش ازادانه زندگی کنه نمیاد این همه دور فک کنه که ،"من خیلی دوراندیش به سمت بیش اندیشی هستم " چیزی که جلو روش هست رو می بینه ، سر همین به دختره کمک کرد . اینم که الانم داره کمک میکنه دقیقا سر همون خوش قلبی و مهربونیه زیادیشه . احساس مسئولیت میکنه که باعث شده دختره رو از جزیره نجات بده حالا میخاد کمکش کنه به ارزوش برسه ، به اون هیچ ربطی نداره هیچی مسئولیت و وظیفه ای نداره ، فقط چون دلش اینجوری میگه اون کارو میکنه . این جور ادما متاسفانه خیلی ممکنه ضربه بخورن از اطرافیان از همکار دوست ، ولی اینا باعث نمیشه که از مهربونی و خوش قلبیشون از مثبت بودنشون از کمک و حمایت کننده بودنشون کم شه .
من متاسفانه همچین ادمی نیستم و وقتیم همچین ادمی رو می بینم و می بینم در مقابل خوش قلبی و مهربونیش جوابش ناسپاسی حرصم خیلی در میاد . دلم خیلی می سوزه .
این روزا خیلی گریه دارم و سر صحنه ای اِن هم خیلی گریه کردم . راستی اولین باری که اِن داد کشید هم نمردم و دیدم ، خیلی جذبه بود . راستش من اصلا از برادره خوشم نمیاد . نمیدونم چرا . یه حالت " من بیشتر می دونم" ی داره که بدم میاد . و به چشم مسخرگی به ووهاک نگاه میکنه که دقیقا همین دلیل اینکه بدم میاد . هرکی با اِن چپ باشه منم چپم . " این وسط فرازیم زدم به زیارت عاشورا 🤦♀️😁"
سریال کره ای و کپشن کره ای و وجود خدا در تک تک لحظات . خدایا شکرت . 🤣🤭
سریال جدید رو وون ، خوش بحال فنای رو وونه ، خودمم تقریبا فنشم البته . رو وون رو زود به زود میبینن امسال .
احساس میکنم که اخر این سریال خوش نخواهد بود . امپراطور توی سریال یونگسانگون عه که تو سریال کره ای ملکه هفت روزه به طرز فوق العاده ای لی دونگ گان عزیزم ، نقشش رو در اورد و هنوزم تو قلبم جا داره و هروقت به مظلومیت و تنهایی و بدبختیش فک میکنم شرحه شرحه میشه قلبم .
فاجعه ی تاریخی که تو تاریخ کره راجبه دهمین امپراطور لی یون یا یونگسانگون نوشته شده به نظر من همش دروغ محضه . این سریال اینو ثابت کرده و بارها سریالای تاریخی اینو ثابت کردن که تاریخ رو برنده ها نوشتن و به دلخواه خودشون . مخصوصا تو این جور موارد . حالا درهرحال زیاد وارد تاریخ نمیشم چون از حوصله ام خارجه الان و خیلی طولانی و مفصل و با حوصله باید راجب این امپراطور اینجا بنویسم . مث یه رسالته حس میکنم .
سریال راجبه ازدواج و دلال های ازدواجه ، افسانه هست که میگن دلال های ازدواج با یه نگاه می فهمیدن که دختری پسری ، سرنوشت هم هستن یا نه و دختر توی سریال همچین توانایی داره . اون عروسه وزیر اعظمه ، کسی که نه تنها پدرشوهرش یه ادم باسیاست و زرنگ و عوضیه بلکه مادرشوهرشم اینجوریه . حتی شاید بدتر .
شوهرش 5سالیه که مرده ،یه پسر 12 ساله داره و سختگیری های یه عروس شوهر مرده رو و عقب افتادگی و اینا رو نشون داره میده . با اینحال عروسه به سختی ها و محدودیت ها 😄🤦♀️فائق اومده و قایمکی با تغییر ارایش و لباسش به شکل زنای رعیت و این کاره ، میره بیرون و هم خوش میگذرونه هم این کارو انجام میده و برای دخترای مردم شوهر پیدا میکنه . "یکیم کاش برا من پیدا کنه "
رو وون ، یه اشراف زاده ای که تو امتحان دولتی مقام برتر رو اورده و ادم زرنگ و با سیاستیه ولی یخورده خنگ میزنه رفتاراش ، وزیراعظم اونو با ازدواج با دختر امپراطور مهار میکنه ، چون اگه مقام دولتی میگرفت حتما مخالف اون میشد . روز ازدواج عروس میمیره و رو وون میشه داماد امپراطور اونم درحالیکه حتی یه شبم با عروس نگذروند . و اینجوری 8 سال مجرد می مونه درواقع .
وزیر و زنش و فن هاشون ،میخان امپراطور رو تغییر بدن و دست به یکی کردن . کشتن دختر امپراطور هم کار همینا بوده ، حالا میخان ولیعهد رو هم اینجوری دک کنن اونور ، تا اون سست عنصر شاهزاده جین سونگ رو بنشونن رو تخت . رو وون بو برده که شاهزاده خانوم با سم کشته شده .
این وسط خشکسالیه و میگن به خاطر دخترای ازدواج نکرده س ، "بعید نی اینجام همین باشه کو گوش شنوا " از طرفی رو وون تو این 8 ساله هی درخواست فرستاده امپراطور که ازدواجش رو فسخ کنه ، تا بتونه ازدواج کنه خب جوونه طفلک دل داره ...😁
امپراطورم بهش میگه برو دخترای فلان اشراف زاده که خدا زده تو سرشون و شوهر نمیکنن رو شوهر براشون پیدا کن تا ببینم میتونم به درخواستت رسیدگی کنم یا نه .
اینجوری رو وون با دلال ازدواج ینی عروس وزیراعظم اشنا میشه .و داره عاشق اون میشه . یک عشق نافرجام . و یک امپراطوری غم انگیز .
من اصلا نمیدونم چرا اِن باید همیشه نقشایی که مظلومو زورگو بالاسرش باشه و یه انگل تو زندگیش باشه رو بازی کنه ، خاک تو سر اون موقعیم که نقش پولدار بازی کرده الکی الکی عاشق یه شیربرنج شده بود . انقد حرصم میده ها. ایش .
حالا نمیشد بابای کی هو رو هم می کشتن ؟! الان که چی 15 ساله که افتاده دنبال پسرش که ناپدید شده ، درست حسابی بودی باهات می موند دیگه مث پسر اون یکی یارو دهاتیه . از طرفی من نمیدونم این برادره که اسمش یادم رفت ، واسه هی یبس بازی در میاره ،اصن معلوم نی بازیگرشم کی هست معروف به نظر نمیاد ، انگار طرفدارم داره 😶 یجوری بود من گفتم این کی هوعه ولی الان دیگه قطعا معلوم شد که اِن ، کی هوعه . چون خاطرات دردناکش داره یادش میاد و چقد بازیش و لرزیدن دستاش طبیعی و قشنگ بود ، به این میگن بازیا . هی شرحه شرحه س قلبم براش ، بمیرم برات . 😭
یه چیزی که بامزه س تو سریال همش کاراکتر اِن رو با کانگ جونگ سان 💚سریال کره ای سونات زمستان معرفی سریال 💚 ، تشبیه میکنن . هی ازش اسم می برن خیلی باحاله . چون کاراکتر اِن هم حافظشو از دست داده و کلا یه ادم دیگه شده برای همین . یجورایی شبیه هم هست دیگه ، چون جونگ سان هم قبل اینکه حافظشو از دست بده کلا یه ادم دیگه ای بود منزوی بود ساکت ولی بعدش کلا تغییر کرده بود . الان کی هو هم اینجوری .
فک کنم قراره خیلی حرص بخورم . برای پست های بیشتر درمورد اِن و پست راجبه این سریال به لینک های پایین مراجعه کنین .
یه داستان قدیمی ایرانی تو کتاب همشهری داستان اذر 96 پیدا کردم که طبیعتا همون موقع هم خونده بودمش ولی یادم نبودش . که خیلی خوشم اومد و خیلی مایه ی تعجب و خوشحالیم شد . داستان دنباله داره و تو چندین شماره چاپ شده ، هرکدوم از داستان ها ، داستان های توهم توهم داره و وقتی میخونین گاهی قاطی میکنین چی به چی شد ، بالاخره کی داشت این قصه رو تعریف میکرد .
اولین شماره ی این داستان های دنباله دار تو کتاب همشهری ویژه نامه نوروز 96 چاپ شد و فک میکنم تا اخر سال 96 ادامه داشت .
نویسنده ی این داستان ها یا قصه ها ، فردی به اسم " مخلص " که درویشی اصفهانی بوده ، مخلص دست نویس داستان های خودش را به نویسنده دلاکروا 1653-1713 که شخصی فرانسوی بوده و اون موقع تو اصفهان بوده میده و فرانسویه از روی دست نویس های مخلص یه کپی به فرانسوی تهیه میکنه و بعدم اونو با عنوان هزار و یک روز چاپ میکنه .
هزار و یک روز داستان شاهزاده خانم زیبایی که یه شب خواب غریبی می بینه و با تعبیر اون تصمیم میگیره هیچ وقت ازدواج نکنه ، پدرش که نگران اینده ی دخترش بوده این ماجرا رو به دایه دختر تعریف میکنه ، دایه ش به پدرش که پادشاه بوده میگه که نگران نباشه و میگه من انقد قصه های زیادی از وفا و وفاداری مردان به شاهزاده تعریف میکنم که نظر او را تغییر میدم . تک تک قصه های هزار و یک روز با همین محوریت نوشته شدن .
حالا این قسمت دایه داره عشق شاهزاده ی موصلی به همسرش رو تعریف میکنه . که این تیکه ش واقعا جالبو هیجان انگیز بود ، شاهزاده که بعدها پادشاه میشه با یک درویش اشنا میشه و اونو مشاور و وزیر خودش میکنه چون خیلی خوش زبان بوده و اینا ، یه روز که با این درویش میرن به جنگل درویش به پادشاه میگه که من رازی دارم و پادشاه اصرار میکنه راز رو بهش بگه ، وقتی هم راز گفته میشه طبیعتا بعدش میخاد که راز رو بهش یاد بده که اتفاقی که نباید ؛ می افته که در زیر میخونین :
{ درویش گفت: 'من معاهده کردم' . گفتم: "ای درویش آیا کیمیا است آن سر مخفی؟" گفت 'خیر این سری است بسی عظیم و نادر.' این مرده را جان دادن و زنده کردن است. بعد گفت 'نه امکان ندارد که مرده را بتوان زنده کرد و غیر از خدا کسی قادر نتواند بود ولی میتوانم روح خود را داخل کنم در جسدی بی روح و درحضور اعلی حضرت شاه این کار را خواهم کرد .'
در همان حال میشی از جلوی ما بیرون آمد من تیری به میش انداختم و میش جان بداد گفتم موقع به دست آمد. حالا صنعت شما معلوم خواهد شد. "بسم الله این میش را زنده کن " درویش گفت ' الان مطمئن خواهید شد که در دعوی خود صادقم'. این کلمات را بگفت. دیدم جسد درویش بیفتاد و میش در غایت چالاکی برخاست و به جست و خیز درآمد شما ملاحظه کنید که من به چه درجه ی حیرت باید افتاده باشم اگر چه مطلقا از برای من شبهه ای نماند ولی گفتم باید چشم بندی باشد و در نظر من این طور جلوه داده و من بر خطا میبینم . خلاصه میش پس از گردش زیاد نزد من آمد و پس از چند جست و خیز جسد میش بیفتاد و جسد درویش فورا برخاست از درویش خواهش کردم به من بیاموزد این صنعت شریف خود را .درویش گفت: 'ای شاه بسی خجلم که نمیتوانم این سر را به شما بیاموزم زیرا که در وقت مردن برهمن با او عهدکردم که این رمز مکتوم دارم . '
هر قدر درویش ابا و امتناع میکرد بر حرص و اصرار من افزوده میشد. به او گفتم: "به جان من این حاجت مرا قبول کن من نیز وعده کنم که مانند تو این سر را مخفی دارم و قسم یاد کنم "درویش لحظه ای تفکر کرد و گفت ' نه مخالفت امر شاه توانم کرد و نه خلاف عهد با برهمن ناچار اجابت فرمان شاه میکنم و این افسون که دو کلمه بیش نیست با شما گویم و چون خواهی که این صنعت را به جای آری این دو کلمه را محفوظ خاطر فرما و بگو فلان و فلان ' و دو کلمه را تعلیم کرد چون آن دو کلمه را آموختم در صدد امتحان شدم و کلمات را گفته از جسد خود در جسد میش حلول کردم و بسی شاد و مسرور شدم و افسوس که شادیم به غم ابدی بدل شد . چون در جسد میش اندر شدم درویش فورا در جسد من حلول کرده ، تیر و کمان مرا کشید و به صید من مصمم گشت ...}
برنامه تلویزیونی کره ای برادری و تاس 2023 Bro & Marble
با مجری گری لی سونگی 💚 سریال کره ای بی خانمان 💚، و حضور کیوهیون سوپرجونیور Super Junior 💚 اهنگ کره ای شستشوی قلب کیوهیون سوپرجونیور 💚، بازیگر یو یئون سوک ، هوشی و جاشوا ی سونتین Seventeen ، بازیگر لی دونگ هی و کمدین جی سوک جین به عنوان شرکت کننده های بازی .
برنامه تلویزیونی کره ای برادری و تاس 2023 Bro & Marble
این برنامه توی دبی فیلمبرداری شده و هدفش نشون دادن دبی و مکان های گردشگری و زیبایی و هنر و فرهنگ دبی است . بازی تقریبا همون بازی مونوپولی یا روپولی هست ، روالش به این شکله که :
شرکت کننده ها باید پول داشته باشن ، لی سونگی بانکره ، شرکت کننده ها میرن پیش لی سونگی و هرچی وسیله باارزش دارن مث کت ساعت اینجور چیزا رو به لی سونگی می فروشن و در قبالش لی سونگی بهشون مبلغی رو پرداخت و با اون پوله میتونن بازی کنن ، خب یه میز هست دورش مکان های تفریحی و گردشگری دبی هست ، تاس رو میندازن و اگه خاستن اون مکان رو برن برای بازدید ، پول عوارضش رو میدن ، یه جایی هم هست که بهش میگن زمین بی که اونجا واسه بانکره و سکرته ، مثلا اگه اونجا براشون بیفته ، میرن به اون مکان مثلا کویر و اونجا بانکر هست و بهشون میگه که برای بیرون رفتن از اینجا باید یه سری مراحل رو انجام بدن .
بازی یجوری طراحی شده که با فرهنگ و هنر دبی در امیخته باشه ، مثلا تو یه مرحله از بازی لی سونگی به شرکت کننده ها چراغ جادو میده و هرکی چراغ جادوش واقعی باشه به یه سری امتیاز ها دست پیدا میکنه .
یا تو یه مرحله از بازی هرکدوم باید لباسی رو می پوشیدن و نقش بازی میکردن ، شتر که یک حیوانی که تو دبی زیاده و میگن حیوان دبی یا همچین چیزی ، یا شاهزاده خانوم و ببر که نماد دبیه ، میمون و دزد ، اینجوری .
خب این جور برنامه ها علاوه بر اینکه میتونی با شخصیت های واقعی طبیعتا اینا ریالتی شو هستن دیگه ، بازیگرا یا خواننده ها اشنا بشی ، میتونی اون شهری که دارن معرفی میکنن رو هم ببینی و با فکت هاش اشنا بشی و از مناظر لذت ببری و اینا .
کیوهیون و جی سوک جین و لی سونگی که تکلیفشون معلومه ، انقد تو برنامه ها دیدمشون که قشنگ می شناسمشون ، ینی هرجا باشن برنامه قطعا فان و سرگرم کننده و باحال و خنده داره . کیوهیون که دیگه استاد شده خیلی خوبه تو برنامه ها و خیلیم خرشانسه ، هروقت تاس مینداخت 6 می اورد ، سر همین شانسش مجبور شد یه خوشه زرشک و پرتقال کوچیک ها که اندازه پسته هس؟ از اونا بخوره که خیلی ترشن . کره ای ها با مزه ی ترشی زیاد میونه ای ندارن . 🤭😄
لی دونگ هی که تو سریال ریپلای 1988 باهاش اشنا شدم خیلی بامزه و راحت بود ، پسرای سونتین هم خیلی خوب بودن فک میکنم اولین بارشون بود که تو اینجور برنامه ها بودن برای همین هم روشون کم بود هم خیلی مودب بودن . من زیاد سونتین رو نمی شناسم ، کنجکاو شدم با این برنامه برم موزیک ویدئوهاشونو ببینم .
ولی اینجا فهمیدم که لی سونگی واقعا خییییییییییییلی خیییییییییییلی ساده و خنگه ، ینی قشنگ میشه فهمید که چجوری کمپانیش 20 سال پولشو بالا کشیده بس که ساده و زودباوره ، الهی بمیرم ، سر یه ماموریت که باید روی لی سونگی انجام میدادن تا امتیاز بگیرن هم خیلی خنده دار شده بود هم خیلی سونگی طفلی شده بود خیلی دلم براش سوخت حالا ایشالا تو زندگی خصوصیش موفق بشه و اینجوری دوباره سرش کلاه نذارن . تازگی هم خبر اومده که قراره پدر بشه . خیلی خوشالم براش .
یو یئون سوک هم تو گروه کیوهیونه و خیلی زرنگه و خیلی باهم مچن و حتی جنس خرابتر از کیوهیون خیلی جفتشون تو بازی جدی و نامردن 🤣🤣🤣 اگه برنامه رو ببینین می فهمین .
برنامه اش خیلی باحالو قشنگ و خنده داره . برای اینکه حالم عوض کنه موفق بوده .
داستان از جایی که شیلا داره با گایا می جنگه ؛شروع میشه ، شیلا میاد خاندان سلطنتی گایا رو میکشه و شاهزاده خانم هان یه ری ، رو مامانش فراری میده ، برای همین زنده می مونه و بعد از مدتی برای انتقام به خابگاه فرمانده جنگ شیلا دوها میره ، تا به قتل برسوندتش ، فرماندهه تیز و زرنگ و هندسام بلند میشه و یه ری رو زخمی میکنه و ...خلاصه اونا عاشق هم میشن ، ولی بالاخره یه ری زهرشو میریزه و تو یه موقعیتی که هنوز معلوم نی چجور موقعیتی بوده به قتل می رسونه ، روح دوها سرگردانه و چسبیده به یه ری و هر زمان یه ری تناسخ میکنه مث سایه شه ، دوها زمانی میتونه به عالم اموات بره که خودش یکی از تناسخ های یه ری رو بکشه .
تو زمان مدرن تناسخ یه ری اسمش کانگ یونگ هواعه ، یونگ هوا اتش نشانه ، و همش خوابای عجیب می بینه که وقتی بیدار میشه یادش نمیاد چه خوابی بوده ، دوها همچنان چسبیده به یونگ هوا که همون تناسخ یه ریه .
از اون طرف بازیگری به اسم جون او هست که خیلی معروفه و یخورده یه تختش کمه ،جون او تو کمپانی برادرش مشغوله و کارای سخت هم نمیکنه مثلا صحنه های سخت و اینا ،یه روز جون او یهو بیهوش میشه و وقتی می برنش بیمارستان ، می فهمن تومور قلبی داره و زیاد زنده نمی مونه ، از طرفی چندوقتیه که کانگ یونگ هوا به خاطر نجات یه هموطن و سگش از اتیش سوزی سر تیتر اخبار شده ، برای همین جون او هم مدل شده و حالا میخان با اتش نشان نمونه و مدل معروف تبلیغ و اینا بسازن ، اینا اینجوری باهم اشنا میشن ، به نظر نمیاد که جون او تناسخ دوها باشه چون دوها خودش هنوز روحش که نمرده ، تو طول فیلمبرداری یونگ هوا هوا برش میداره و خوددرگیر بازی در میاره و با جون او دعواش میشه ، جون او هم کارو ول میکنه و میره سوار ماشین میشه که دوباره بیهوش میشه و ماشین خودش حرکت میکنه و می افته تو اب و یونگ هوا نجاتش میده ولی جون او سکته قلبی میکنه و تموم میکنه ...
اینجوری دوها فرصت پیدا میکنه که بره تو بدن جون او ، ولی وقتی میخاد انتقامشو بگیره و یونگ هوا رو بکشه نمیتونه ، چون یه طلسمی از یونگ هوا محافظت میکنه . دوها تو بدن جون او ی بازیگره و یونگ هوا اتش نشان ، دوها اصرار داره که یونگ هوا بشه بادیگاردش چون میخاد همش کنار دختره باشه ، باید دید در ادامه چی پیش خواهد اومد .
این دوقسمت که خیلی جذاب بود و قشنگ و پروانه ای بود ، بازیگر نقش دوها خیلی جذابتر از قبل شده و بازیشم خیلی پیشرفت کرده و خیلی خوشالم که بالاخره نقش اصلی یه سریال قوی شده .
اون یکی سریالش 💚سریال کره ای ممنوعیت ازدواج 💚 زیاد قوی نبود با اینکه بامزه بود .یه سریال دیگه ام داشت که از نقش اول دخترش خوشم نمی اومد اونم نصفه ول کردم .
دونقش رو هم خیلی متفاوت و قشنگ بازی کرده حتی صداشم متفاوته . قابل توجه نویسنده و کارگردان 💗 سریال کره ای سرگذشت ارتدال شمشیر ارامون 💗 که ریدن تو شخصیت های سایا و اون سوم .😭🤦♀️😖
بازیگر نقش یونگ هوا هم قشنگ و ملایمه . تا اینجا که مشکلی زیاد باهاش نداشتم . واقعا منتظر قسمت های بعدیشم . سریالای این شبکه اغلب نگاه کردم خوب بوده . سریال 💚 سریال کره ای مشتاق دیدار 💚 هم از این شبکه پخش میشد .
سریال هم صحنه ای تاریخی و عشقی داره هم مدرن ، ترکیبی قشنگیه . خیلی انتظارم رفت بالا ازش امیدوارم به ناکجا اباد نره . 🤭💗
من اومدم با معرفی یک سریال خیلی قدیمی اسمش هست سریال کره ای دوستان friends 2002 با بازی وون بین .
این سریال ساخته ی مشترک ژاپن و کره جنوبی بوده ، و همزمان تو کره و ژاپن پخش شده . 4 قسمته .
درباره دختر ژاپنی به اسم توموکو عه که فروشنده ی یک فروشگاهه و پسر کره ای که اسمش جی هونه . توموکو با دوستش رفتن سفر هنگ گنگ و دوستش که با دوس پسرش قرار داشته اونو تنها میذاره ، توموکو تو خیابانای هنگ کنگ تنها راه می رفته که یهو کیفش رو میزنن ، جی هون که دانشجوعه و دوست داره فیلمساز بشه برای یه مسابقه ای اومده به هنگ کنگ تا فیلم کوتاه بسازه ، توموکو ، جی هون رو می بینه و فک میکنه که اون دزد کیفشه میدوه دنبالش و کارشون به کلانتری میکشه ، از اونجا که توموکو زبان بلد نیست و نمیدونه چجوری برگرده هتل چون هیچ پولیم نداره با جی هون همراه میشه و با اینکه زبان هم رو نمی فهمنن دست و پاشکسته با هم ارتباط برقرار میکنن ، بعدش به رستوران عمه ی جی هون میرن برای غذا خوردن ، و همینجوری گردش میکنن ، هردوشون کارشونو بهم دروغ میگن ، جی هون میگه من فیلم سازم درحالیکه دانشجو بودو فیلم سازی رویاش ، توموکو میگه من تو مجله ی مد کار میکنم درحالیکه فروشنده بود . شب میشه و وقت خدافظیه و به هم ایمیلشون میدن تا باهم در ارتباط باشن .
بعد از مدتها توموکو به جی هون ایمیل میزنه به ژاپنی ، جی هون از ایمیل خوشال میشه ولی ژاپنی بلد نبودش ، ایمیلارو دوستش بهش می خونه که ژاپنی بلده ، اینجا لازمه بگم دوستش اوپا اجوشی نازنین من لی دونگ گان بود 😄ز. تو ایمیلا بهم اعتراف میکنن که راجبه کارشون دروغ گفتن ، توموکو راجبه خودش حرف میزنه و میگه که نمیدونه چی علاقه داره و تاحالا کارای زیادی انجام داده و حتی یه بارم دست به خودکشی زده و از اون موقع مامانش کاری باهاش نداره و میگه هرکاری که خودت دوس داری بکن " نه مث ایرانی ها با تهدید با محبت " جی هون هم راجبه خودش میگه که رویاش فیلمبردار شدنه ولی چون تنها پسر خانواده شونه باید شرکت رو بگردونه و باباشو شرمنده نکنه ،اینجوری باهم بیشتر اشنا میشن و تو خلال ایمیل ها بهم علاقمند میشن ، ولی خب ارتباط از راه دور اسون نیست .
فرصتی پیش میاد و توموکو میاد کره و اونجا میتونن هم رو ببینن که خیلی باحال بود این قسمتش .
تو همین اثنا توموکو تصمیم میگیره بره زبان کره ای یاد بگیره ، به دوستش میگه نمیشه که همش به ژاپنی بهش ایمیل بدم و اونم دوستشو مجبور کنه به ژاپنی برام بنویسه ،تو خلال یادگیری زبان توموکو واقعا سرزنده تر و شادتر میشه چون امید و انگیزه دوباره ای بهش داده شده بود . اون میگفت : اگه زودتر خوندن این زبان رو شروع میکردم شاید الان زندگیم تو مسیر بهتری بود .
دقیقا مث من 😭کاش زودتر یاد می گرفتم کاش !
دوباره فرصتی پیش میاد که جی هون برای جشنواره ی فیلم میره ژاپن ایمیل میزنه و اطلاع میده و با فروشگاه توموکو هم تماس میگیره ولی ...یکی از همکارای توموکو چون توموکو رو دوس داره بهش نمیگه که جی هون اومده بود اینجا و به جی هون میگه که تو کره ای این ژاپنه و نمیتونی خوشالش کنی و از این حرفا و بذار برو ...جی هون یخورده فک میکنه ناراحت و غمگین میره و میبینه پسره راس میگه همچین ارتباطی چقد قرار طول بکشه ! برای همین یه مدت ارتباطشو با توموکو قطع میکنه و بعدشم که میره سربازی . اخرین بار که ایمیل میزنه به جی هون ، دوست جی هون ایمیل رو میبینه و به توموکو میگه که اون رفته سربازی و دیگه نمیتونی ببینیش و اینا ، توموکو بدو بدو میره پیش مادرش میگه بهم پول قرض بده باید زود برم کره ،مامانش میگه خیلی وقت بود از من پول نگرفته بودی خوشال شدم و من این توموکوی جدید رو خیلی دوس دارم و حمایتت میکنمو اینا این نکته رو هم بگم که خودشون تو سریال میگفتن که از ژاپن به کره رفتن هم ارزونتر هم خیلی راحتتره ینی بلیت میگیری میری ، ولی از کره به ژاپن نیاز به ویزا داشتن .
خلاصه میره کره جلوی پادگان و جی هون رو به سختی میتونه ببینه بهش میگه چجوری شد اینجوری شد جی هون میگه که ما نمیتونیم باهم باشیمو مرسی به خاطر من حتی زبان یاد گرفتی .
یه مدت میگذره و توموکو همچنان زبان کره ای رو ادامه میده . بعدشم میاد کره و تو کره تورلیدر میشه . جی هون هم سربازیش تموم میشه و قایمکی داره کار سریال و فیلم سازی انجام میده ، دستیار کارگردان شده بود ، ولی نمیخاد باباش بفهمه . تو خلال اینکه داشت تو خیابون راه میرفت یهو توموکو رو میبینه و اینجوری دوباره باهم دیدار میکنن ، مدیر توموکو میگه ارتباطت با دوس پسرت چجوری و سوال میپرسه که میخاین ازدواج کنین توموکو میگه هنوز به اونجاش فک نکردیم ، ولی اره دیگه میخایم ازدواج کنیم . مدیره میگه ازدواج با یه پسر کره ای خیلی سخته تو خانواده های کره ای رو نمی شناسی .
یه روز که جی هون ، توموکو رو میاره خونه تا باهم غذا بخورن و با دوستاش اشناشون کنه ، میبینه پدرمادرشم اونجان ، یخورده جو سنگین میشه و باباش فهمیده بود داره کار فیلمبرداری رو هنوزم انجام میده . مخالفت و اینا ولی بعدش که جی هون جایزه ی فیلمساز جوان رو میبره باباش هم اجازه میده و بعدشم به ازدواج با دختر ژاپنی اجازه میده و اینجوری میشه که این دونوگل بهم می رسن .
سریالی خیلی لطیف و قشنگ و بامزه بود ، مخصوصا اینکه زیرنویس کره ای داشت رو خیلی خوشم اومد . البته ناگفته نماند که سریال سرگذشت ارتدال که تازگی دیدمش هم زیرنویس کره ای داشت ولی اونو راستش زیاد توجه نکردم میخاستم ببینم چی میشه سریال ، ولی اینو هی استوپ میکردم جمله هارو میخوندم کلمه هارو مینوشتم ، گرامرارو تشخیص میدادم برای خودم معنی میکردم ، اهان این جمله رو اینجوری میشه گفت . خیلی لذت بخشه اینجوری که خودت بفهمی سریال رو . سریال زیرنویس فارسی نداشت .
روز 1 نوامبر ( 10 آبان ) | سریال کره ای MOON IN THE DAY ماهی که در روز طلوع کرد
این سریال هم داستانش باحال به نظر میاد هم از این بازیگره خوشم میاد . امیدوارم طنز نباشه یهو خنگ بازی در بیاره . دوس ندارم . 😁
این داستان سریال کره ای طلوع ماه در روز است :
مردی که زمانش متوقف شده و زنی که مانند رودخانه جاری است. این یک داستان عاشقانه ساده نیست بلکه یک “هیجان انگیز عاشقانه” است. داستانی درباره نزاع هایی که در گذشته و حال می آید و می رود. کانگ یونگ هوا تناسخ هان ری تا است. او یک دانشجوی 24 ساله دانشگاه است. این دختر از دوران دبیرستان عشق یک طرفه به هان مین اوه داشت. او 5 سال است که هان جون اوه را می شناسد، اما شخصیت های آنها هرگز واقعاً مطابقت نداشتند. حتی نمی دانست که او مشکلات قلبی دارد. وقتی در بیمارستان از خواب بیدار شد متوجه شد که عجیب و متفاوت است. در سیلا، در سن 14 سالگی، دو ها هوارنگ شد، در 16 سالگی ازدواج کرد و همسرش ری تا را در 19 سالگی از دست داد. هان جون اوه دانش آموز دبیرستانی و برادر کوچکتر هان مین اوه است. پسری که قلبش مشکل دارد. او “مرد” و روح دو ها بدن او را می گیرد. هان مین اوه برادر بزرگتر هان جون اوه است و او عشق یک طرفه به کانگ یونگ هوا دارد. او به همان دپارتمان دانشگاهی می رود. بنظر بی تفاوت و خونسرد است، اما خیلی به خانواده اش اهمیت میدهد.
روز 11 نوامبر ( 20 آبان ) | جنگ گوگوریو و خیتان اینو خیلی منتظرشم
روز 24 نوامبر ( 3 آذر ) | the story of park's marriage contract داستان قرارداد ازدواج بیوه پارک
سریال کره ای خواننده ی جزیره ی خالی از سکنه یا سریال کره ای خواننده دور افتاده 2023 Castaway Diva
무인도 ینی جزیره ی خالی از سکنه ، داستان از این قراره که موک ها باباش روانیه عوضیه ، خودش فن یه خواننده ای و دوس داره مث اون بره خواننده شه ، خواننده هه از این تک خوان های اپرایی ،یه همکلاسی پسر داره که خیلی خرخونه ، اونم باباش با اینکه پلیسه روانیو عوضیه ، پسره هم با انجام تکالیف اینو اون و کار کردن کنار دریا پول جمع میکنه که فرار کنه ولی وقتی می بینه موک ها خیلی میخاد خواننده شه و باباشم عوضیه بهش کمک میکنه و اونو سوار کشتی میکنه و خودشم جلوی بابای موک ها رو میگیره ولی موفق نمیشه . بابای موک هوا می ره داخل کشتی و هی داد و فریاد که بیا بریم و فلان ، دختره خودشو پرت میکنه تو دریا باباهه هم همراهش ، اب می برتش تو یه جزیره ی دورافتاده ی خالی از سکنه ، 15 سال اونجا می مونه . باباشم ، اب همونجا تفش میکنه میمیره . خداروشکر .چون جزیره هه خالی از سکنه س برای همین وقتی میگشتن دنبال دختره تو اب ، اونجارو نگشتن .
ولی خب هرچقدم بگیم 15 سال اونجا موندی هیچی ندیدی تکنولوژی زندگی فلان ، سنت که بالا رفته یخورده باید عقل دار بشی دیگه ینی چی که هنوزم مث 16 ساله هاس ؟! تو کما که نبوده ، مسخره . اولا چجوری موهات دقیقا همون مدلی انگار که رفتی ارایشگاه کوتاه کردی هست ؟ دوما تو جزیره کرم ضدافتاب اینا بوده که تو پوستت انقد خوب مونده ؟ اصلا شوری اب دریا پوست صورت رو خشک میکنه . حالا اونش هیچی دغدغه من اینکه دوران پریودی رو چجوری گذروندی ؟! اون هیچی چجوری سالم موندی حداقل دندونات که باید خراب و زرد شده باشه . خیلی مصنوعی بود .
به نظر میاد اِن ، چاهاک یون اوپای عزیزدلم اینجا هم نقش فداکار و خودشو برای ارزوی دیگران جر دادن رو داره ، حالا ایشالا این سریالش خوب باشه حرصمو در نیاره ، اِن نقش اون پسره که به موک ها کمک کرد فرار کنه رو داره ، حالا معلوم نی چی شده که اسمش عوض شده و پیش یه خانواده ی دیگه زندگی میکنه ، از برادرش که خوشم نیومد فک میکنه خیلی می دونه ، خودشم مث همیشه کاراکتر پرحرف و شلوغ و کیوت و جنتلمن و فداکار و هی گوگولی رو داره .
فعلا دوقسمت دیدم ولی برای دوقسمت یخورده اب بود . پسر نقش اولرو دوس ندارم راستش دختترم دوس ندارم ولی به خاطر معروفیتش میگم خداکنه مث اون یکی سریالش که مسخره بود موندم چجوری ترکونده ریت بگیره بلکه اِن هم دیده شه اینجوری .
راستی خبر جدید اینکه ویکس که سالها فعالیت گروهی نداشتن بالاخره قراره منت سر ما بذارن و یه اهنگ بدن و گفته شده قراره تو موزیک شوها هم اجرا داشته باشن ، گفتم لئو بیخودی موهاشو رنگ نکرده ، حتی هیوک هم رنگ کرده ، از طرفی تازگی تو یوتیوبشون برنامه دورهمی گذاشتن . بازی میکنن و اینا و هنوزم اِن رو اذیت میکنن . ایش .
اتفاقا دقیقا همین امروزم دادگاه جدید راوی بوده . معلوم نی چی میشه ولی فعلا که سربازیه . امیدوارم سلامت برگرده و با چشم سفیدی تمام دوباره اهنگ بخونه نه که صدسال بگذره بعد .
جمله ی قشنگ سریال :
💜 اگه از صمیم قلب ارزو کنی ؛ مهم نیست چجوری و کی ، جوریکه فکرشو هم نمیکنی بر اورده میشه 💜
تانیا : چرا این همون ارسدالیه که عاشق بودی و می خواستیش تاگون : اینا همه به خاطر اینه که برام ارزشمند بود و می خواستمش تانیا : ولی چراااا…. این طوری مردم عادی بی گناه این سرزمین میمیرن تاگون : مردم عادی بی گناه ؟ من ایگوتو ها رو کشتم و نئانتال ها ، مردم عادی می خواستن اون ها رو از بین ببرن ، به خاطر همین نابودشون کردم من نردبان های آسمان رو ساختم من یه عالمه برده از إی آرک آوردم به خاطر کارهای من از همه چیز لذت بردن و پیشرفت کردن ولی الان بهم میگن جعلی ! میگن که ظالمم آره ضعیف ترها رو زیر پا گذاشتم ولی تمام ثروتی که مردم عادی ازش برخوردار بودن به خاطر این بود . ظالم های واقعی مردم عادی هستن...
تاگون واقعا مظلوم بود من همیشه طرف تاگون بودم . حتی اون موقعی که تانیا برای نفع خودش رفت اعلام کرد که ارامون هسولا ایگوتی بوده ، تاگون هنوزم پر از ترس و استرس بود از برملا شدن این موضوع .