قراره بررسی و تحقیقاتم راجبه موجودیت شیطان دایمون رو براتون بگم : با من همراه باشین :
دمون " کلا قضیه ش جداس " رو نباید با دایمون اشتباه گرفت ، تو این سریال منظور دایمون ها هستن .
تو سریال میگه دایمون از اسم یونانیه دای مای گرفته شده و به معنای در سرنوشت هم مشترک شدن ، و این دایمون ها از ادمی محافظت میکنن و قدیس محافظ هستن .
حالا یخورده بیشتر راجبش بدونیم :
دایمون به معنای "خدا"، "خداگونه"، "قدرت"، "سرنوشت" در اصل به یک خدای کمتر یا روح هدایت کننده مانند دایمون های دین و اساطیر یونان باستان اطلاق می شد. این کلمه از دایمون پروتو-هندواروپایی « تقسیم کننده (بخت یا سرنوشت)» از ریشه *da- «تقسیم کردن» گرفته شده است.احتمالاً دایمون ها به عنوان روح مردان عصر طلایی دیده می شدند که به عنوان خدایان سرپرست عمل می کردند.
دایمون ها الوهیت ها یا روح کمتری هستند، اغلب مظاهر مفاهیم انتزاعی، موجوداتی هستند که ماهیت یکسانی با فانی ها و خدایان دارند، شبیه ارواح، قهرمانان کلاسیک، راهنمایان روح، نیروهای طبیعت، یا خود خدایان . طبق افسانه هزیود، «شخصیتهای بزرگ و قدرتمند باید پس از مرگ بهعنوان دایمون مورد احترام قرار میگرفتند…»
دایمونهای قهرمان مورد احترام با ساختن زیارتگاهها بومیسازی میشدند تا بیقرار و سرگردان نشوند و اعتقاد بر این بود که برای کسانی که به آنها احترام میگذارند محافظت و خوشبختی میدهد.
در عهد عتیق،" قضیه داره مهم میشه " ارواح شیطانی در کتاب قضات و در پادشاهان ظاهر می شوند.
در 1.هفتادگانی " این خودش یه ویکی پدیا ی طولانیه که من دوس دارم اینجا بذارمش که یه وقتی اگه کنجکاو شدین زحمت نیفتین 🙄😀" که برای یهودیان یونانی به زبان اسکندریه ساخته شده است، ángelos یونانی (ἄγγελος، «پیامآور») کلمه عبری mal'akh ترجمه میشه ، در حالی که daimónion (δαιμόνιον؛ (δαιμόνια) که معنای روح طبیعی رو داره . کلمه عبری shedim و همچنین کلمه se'irim را در برخی از آیات و کلمات برای بتها (خدایان خارجی) ترجمه می کند و وجود2.آسمودئوس " اینم داستان داره " را در کتاب توبیت توصیف می کند.
استفاده از daimōn در متن اصلی یونانی عهد جدید باعث شد تا در اوایل قرن دوم بعد از میلاد این کلمه یونانی به مفهوم یهودی-مسیحی روح شیطانی اطلاق شود.
1.سپتوآگینتا یا هَفتادگانی (به لاتین: Septuaginta، در عربی: سبعینیه) نسخهای است از نسخ تورات یا همان تنخ (تناخ) که در قرن سوم قبل از میلاد و در دوران فرمانروایی بطلمیوس دوم فیلادلفوس در مصر، به دستور او، یهودیان اسکندریه کتاب عهد عتیق را به زبان یونانی ترجمه کردند.اغلب به عنوان LXX عدد رومی 70 ،مخفف می شود.
نام این نسخه برگرفته از این روایت است که این کتاب را نزدیک به هفتاد تن از دانشمندان یهودی ترجمه کردهاند. نسخه هفتادگانی با متن عبری تفاوتهایی داشت. مهمترین تفاوتهای آن این بود که کتابهایی در این نسخه وجود داشت که متن عبری آن در دست نبود. این هفت کتاب عبارتاند از طوبیت، یودیت، کتاب حکمت، حکمت یشوع بن سیراخ، باروخ و کتب مکابیان.
نسخه هفتادگانی برخلاف نسخه عبری که دارای ۳۹ سفر است، دارای ۴۶ سفر میباشد. در بین سالهای ۲۰۰ ق. م تا ۱۰۰ ب. م بسیاری از یهودیان و مسیحیان، از این نسخه استفاده میکردند. تا این که در حدود سال ۹۰ میلادی، سران یهود شورایی در شهر جابنه تشکیل دادند و ۳۹ کتابی را که در متن عهد عتیق عبری بود به رسمیت شناختند و اسفار هفتگانه اضافی موجود در ترجمه هفتادگانی را غیرقانونی اعلام کردند. هماکنون، هفت کتاب موجود در نسخه هفتگانه، از اسفار مشکوک عهد عتیق است. تفاوتهای نسخه هفتادگانی با نسخه عبری تنها به این هفت کتاب منحصر نیست؛ سفر دانیال و سفر استر در نسخه هفتادگانی طولانیتر هستند؛ در این نسخه یک مزمور اضافی وجود دارد و دعای منسه که در این نسخهاست در دیگر نسخ یافت نمیشود.
2.آسمودئوس (/ˌæzməˈdiːəs/; یونانی باستان: Ἀσμοδαῖος، Asmodaios) یا آشمودای (/ˈæʃmɪˌdaɪ/; عبری: אַשְמְדּאָי، ʾAšmədʾāy)، شاهزادهٔ دیوها و جهنم است. در اسلام و یهودیت او پادشاه هر دو شیاطین شامل (جن/شدیم) و دمونها (دیو) است.آسمودئوس به عنوان یکی از هفت پادشاه جهنم و عهدهدار یکی از هفت گناه کبیره، نماد و مظهر شهوت است.
در برخی از افسانههای تلمودی نیز از این دیو یاد شدهاست؛ بهطور مثال در داستان ساخت هیکل سلیمان.
در اسلام به نام او تحت عنوان یَأجوج و مَأجوج در قرآن اشاره شده. " اینو مطمئن نیستم ولی فک کنم همینه "
در کتاب دیوشناسی ژاک کولان دو پلانسی تحت نام فرهنگ لغات دوزخی، آسمودئوس با سینهٔ انسان، پای خروس، دم مار، و سه سر (اولی به مانند یک گاو نر، دومی به شکل مردی که آتش از دهانش بر افروخته میشود و سومی یک قوچ) سوار بر شیری دارای بال و گردن اژدها به تصویر کشیده میشود.
اعتقاد بر اینکه ، نام آسمودای از اوستای گرفته شده که aēšma-daēva ، به معنای خشم aēšma و به معنای دیو daēva .
تو کتاب 3.توبیت «آسمودایوس» (Ἀσμοδαῖος) و در تلمود «اشمدای» (אשמדאי) نام برده میشه . در دیوشناسی زرتشتی و پارسی میانه، شکل پیوسته خشم دِو (خشم + دیو) وجود داشت که در آن هر دو واژه همزاد هستن . با اینحال دایره المعارف یهودی 1906 رابطه ریشهشناختی پذیرفتهشده بین «Æshma-dæva» فارسی و «اشمودای» یهودیت را رد میکند و میگه همچین کلمه ای تو فارسی اصلا نیست . همچنین تو اون دایره المعارف اومده که آسمودئوس یا اشمدای «تجلی از تأثیری است که دین ایرانی یا باورهای عمومی ایرانی اعمال کرده است» بر یهودیت داشته است .
چرا ؟ به دلیل داستانی که کتاب توبیت در برگیرنده ی اونه ، که در زیر میگمش : " چون خیلی جالب بود اینم میذارم . "
3. کتاب توبیاس یا کتاب توبیت (یونانی : Τωβιθ عبری: טובי ، טוביה به معنی توف-یه یا خدا خوب است) بخشی از کتاب مقدس است که تنها در نسخه کاتولیک و ارتدوکس وجود دارد...
(کتاب توبیاس داستان یک اسرائیلی از قبیله نفتالی به نام توبیت را بیان کرده که در نینوا زندگی میکرده. او توسط سارگون دوم پادشاه آشوریان در سال ۷۲۱ قبل از میلاد از سرزمین اسرائیل تبعید شده بوده. توبیت توسط پدربزرگ پدریِ خود بزرگ شده بوده است و به پرستش خدا در معبد اورشلیم پایبند مانده بوده و مانند بقیه مردم به پرستش گوسالهٔ طلایی در دان توسط یروبعام روی نیاورده بوده. در زمان تبعید، او سعی داشته تا قوانین خاکسپاریِ یهودی را در مورد اسرائیلیهایی که کشته شده بودند اجرا کند. او در نینوا فردی را که در خیابان کشته شده بود ه دفن میکند. در آن شب در زمانی که او خوابیده بوده، مدفوع پرندهیی بر چشمانش میافتد و او را کور میکند. این مسئله باعث ایجاد دردسر در ازدواجش میشود و او آرزوی مرگ میکند. در این زمان در سرزمین مادها (ایران) زنی جوان به نام سارا نیز درخواست مرگ میکرده. او هفت شوهر قبلی خود را به دست یک شیطان به نام آسمودئوس از دست داده بوده. آسمودئوس در هر هفت ازدواج قبلیِ او قبل از اینکه ازدواج رسمی شود در شب عروسی شوهر او را میکشته. خدا فرشتهٔ خود روفائیل (رافائل) را به صورت یک انسان میفرستد، تا توبیت را آرام کند و سارا را از شیاطین نجات دهد. در ادامهٔ داستان پسر توبیت به نام توبیاه یا توبیاس به سراغ پولی که پدرش قبلاً در سرزمین ماد گذاشته بوده میرود. رافائیل خود را به صورت یک انسان در میآورد و در سفر همراه توبیاس میشود. تحت راهنماییِ رافائیل، توبیاس به سرزمین مادها میرود. در زمانی که توبیاس میخواهد پای خود را در رود دجله بشوید یک ماهی به او حمله میکند و سعی میکند پای او را بخورد. به دستور رافائیل او ماهی را میگیرد و قلب و جگر و کیسه صفرای آن را در میآورد تا با راهنمایی رافائیل به عنوان دارو استفاده کند. بعد از رسیدن به سرزمین مادها رافائیل به توبیاس میگوید که با سارا ازدواج کند زیرا سارا دخترخالهٔ او است. او به توبیاس میگوید که قلب و جگر ماهی را بسوزاند تا شیاطینی را که شوهران سارا را میکشتند دور کند. آن دو ازدواج میکنند، و بوی قلب و جگر ماهی آسمودئوس را تا مصر به دور میراند و رافائیل او را زندانی میکند. پدر سارا که انتظار داشته توبیاس نیز مانند شوهران قبلی بمیرد برای او قبری تهیه کرده بوده. صبح روز بعد، از زنده ماندن توبیاس متعجب میشود و برای او جشنی بسیار بزرگ ترتیب میدهد. توبیاس که به دلیل مسائل عروسی گرفتار میشود، از رافائیل درخواست میکند که پول پدرش توبیت را به او بازگرداند. بعد از جشن عروسی، توبیاس و سارا به نینوا میروند و رافائیل به توبیاس میگوید که کیسه صفرای ماهی را برای بینا کردن پدرش استفاده کند. در این زمان رافائیل به آنها میگوید که او یک فرشته است و به بهشت بازمیگردد و توبیت خدا را ستایش میکند. توبیت به پسرش میگوید که از نینوا خارج شود زیرا خداوند آن را نابود خواهد کرد. بالاخره توبیت در سن بالا روزی پس از به جای آوردن دعا میمیرد. توبیاس بعد از خاکسپاریِ پدر و مادرش، به همراه همسرش به سرزمین مادها بازمیگردد.)
همچنین :
(در فرهنگ اسلامی، آسمودئوس به صخر (صخره) معروف است، که احتمالاً اشاره ای به سرنوشت او دارد که در جعبه ای سنگ زندانی شده و با زنجیر آهن بسته شده و به دریا انداخته شده است.
آسمودئوس در تفسیر آیه 38 سوره 34 قرآن به عنوان شخصیت محوری تبدیل شد: «ما اجازه دادیم سلیمان به وسوسه اغوا شود و بدنی بر صندلی او افکندیم، سپس توبه کرد». اصلش اینه : ما سلیمان را آزمودیم، و بر کرسی او جسدی افکندیم، سپس او به درگاه خداوند انابه کرد.سوره ی ص ایه ی 34 .
And, indeed We did try Sulaiman (Solomon) and We placed on his throne Jasadan (a devil, so he lost his kingdom for a while) but he did return (to his throne and kingdom by the Grace of Allah and he did return) to Allah with obedience and in repentance.
ینی فک کن یه سریال باعث شد من برم 4 صفحه قران بخونم . ال... اکبر ...
و در هرچیزی نشانه ای است برای انان که می اندیشند ...
منظور از جسد همون اسمودئوسه .
بر اساس تفسیر قرآن، «جسد» اسمودئوس است; جنی یا دیو (div) که خود را به عنوان پادشاه معرفی می کند. ابن فقیه و عجایب مخلوقات در عجایب المخلوقات از صخر به عنوان جنی یاد می کنند، در حالی که مفسر قرآن فارسی طبری از وی به عنوان شیطان یاد میکند . دیگران نیز او را به عنوان یک دیو (div) معرفی می کنند، که ممکن است اصطلاح فارسی برای شیطان باشد زیرا هر دو به ارواح شیطانی بدیع اشاره می کنند. سلیمان پس از چهل روز صخر را شکست می دهد و تاج و تخت خود را پس می گیرد و سپس صخر را در صخره ای محبوس در زنجیر آهنی می اندازد و به دریا می اندازد.
قصص الأنبیاء دلایل مختلفی برای مجازات او آورده است. گاهی به دلیل اقدام ناعادلانه قبل از دعوای خانوادگی یا سپردن انگشتر به دست دیو در ازای علم، در حالی که بیشتر منابع (مانند طبری، عمره بن وثیمه، ثعلبی، بن عساکر، ابن الاثیر) به این فکر استناد می کنند که یکی از او همسران مرتکب بت پرستی شدند.
عطار نیشابور این تمثیل را روشن می کند: باید مانند سلیمان پیروز رفتار کرد و شیاطین نفس را به زنجیر کشید و شاهزاده دیو را در صخره ای حبس کرد، قبل از اینکه روح (روح) بتواند اولین قدم ها را بردارد.
در داستان صخر و بولوقیه، شاهزاده جوان یهودی، که در جستجوی آخرین پیامبر (ص) است، گفته میشود که صخر با نوشیدن از چاه جاودانگی که توسط خضر محافظت میشود، به جاودانگی رسیده است. آفرینش جهان توسط خداوند را بیان می کند و قصد خدا از قرار دادن محمد و مجازات کفار را بیان می کند و لایه های مختلف جهنم را بیان می کند و از فرشتگان یاد می کند.)
پس نتیجتا ، دایمون ، آسمودئوسه و یکی از هفت پادشاه جهنمه و نماد شهوته . همچنین وجودش از اساطیر ایران و کتاب اوستا سرچشمه میگیره . و از اوستا و به کتاب های یهودی داخل شده .
تو هر کدوم از کتاب های دین یهود ، آسمودئوس یک جور کاراکتر داره . تو توبیت خدای شهوته و برای شهوتی که نسبت به سارا داشته نمیذاشته ازدواج کنه و تو کتاب های دیگه ام شخصیت های دیگه ای ازش یاد کردن .
که بعد ، این داستان ها که تو کتاب های یهودی هست همونجور که اولش گفتم به دستور یک پادشاهی تو یونان به یونانی ترجمه و اینجوری شده که اسم آسمودئوس به دایمون تغییر کرده و همه فک میکنن که دایمون ها از اساطیر یونان هستن . در حالیکه یونان ششصد هزارتا از این چیزا داره بذار این یکی واسه یهود بمونه .
و می رسیم به سریال و معرفی سریال 🤣 :
داستان سریال اینه :
درمورد وارث یه گروه تجاری بزرگه که اخلاق سردی داره و خیلی مغروره و به همه بی اعتماده و اعتقادی هم به عشق نداره و روزی با یه اهریمن برخورد میکنه که براثر اتفاقی کل قدرت اهریمن به جسمش منتقل میشه و اهریمن مجبوره به خاطر از بین نرفتنش با ازدواجی قراردادی از این انسان مراقبت و محافظت کنه باید دید این رابطه چطور پیش میره و به کجا میرسه ...
زبانم از گفتن جذابیت های بازیگر نقش دایمون قاصره . دختره هم که معلومه اصلا نیازی نی بگم چقد خوشگله . فقط کاش زودتر عاشق شه .
سریالش واقعا جذاب بود برای دو قسمت . حیف شیطان عزیزم زود قدرت هاشو از دست داد . کاش حداقل قدرت اغواکنندگی ش باقی مونده باشه 😁😎.
اسم دایمون یا دمون تو سریال کو وان هه . کو وان به معنای نجات دهنده س . و همونطور که تو داستانایی که براتون تعریف کردم این شیطان نقش نجات دهنده و یاری کننده ی انسانی که بهش می چسبه رو هم داره .
توی سریال این داستان که دایمون یه موجود از اساطیر یهود هست به درستی رعایت شده . مثلا اینجا که من تعجب کردم چرا عبری نوشته شده ،
و الان تو تحقیقاتم فهمیدم و احتمالا شمام فهمیدین که چرا ؟!
فیلیپین 4: 13یکی از این آیات است که توسط پولس نوشته شده است.
همچنین بزرگوار مثلا خیلی اغواکننده س هستن . چون خدای شهوت هستن . حالا ایشالا بیشتر ببینیم از این چشمه ها 😄 .
اینم از معرفی سریال و تحقیقات راجبه سریال . خوندین ؟
هر جفت اسماشم به سریال نمی اومد فک کنم نمیدونستن اسم سریالو چی بذارن . چون نه کاملا اداره ای بود نه کاملا خانوادگی نه کاملا عشقی . قرار در شرکت بهش بیشتر می اومد گرچه .
سریال در مورد رو وون عزیر دل به شدت جذاب و خوشتیپه که تو یه کمپانی لوازم ارایشی کاراموزه ، کمپانیه تو دانشگاه نمایشگاه کار گذاشته بوده و کاراموز جذب میکرده که رو وون اونجا زیرنظر یکی از کارمندای بخش مارکتینگ جذب کمپانی میشه و زیرنظر همون سونبه ،
سونبه ینی کسی که یه درجه از هرکسی که داره به طرف میگه سونبه بالاتره رتبش ، سونبه رو میشه به هرکسی گفت تو اداره سابقه و رتبه ی بیشتری داشته باشه سونبه میگن تو دانشگاه همچنین .
کار یاد میگیره و اینجوری کم کم به سونبه علاقمند میشه ، 2 ساله که زیر نظر سونبه داره کار یاد میگیره کار میکنه و اینا میخاد بهش اعتراف کنه عشقشو ،که می فهمه عه سونبه داره با مدیرتیم مارکتینگ قرار میذاره .
از بالا راست : رو وون ، سونبه ای که نباید اون رژو بزنه 😁 ، خاهر کوچکتر رییس کمپانی که عکاسه ، مدیر تیم مارکتینگ .
و اینجا یه پیچیدگی داستانی به وجود میاد . سمت دیگه ی ماجرا که داستان های عشقی رو وون و سونبه و کارای کمپانی و ایناس ، خانواده ی رو وون هم نشون میده ، رو وون دوتا خاهر بزرگتر داره که وسطی ازدواج کرده و یه بچه ی 5.6 ساله داره ، خاهر بزرگه مزون لباس عروس داره و کارشم خیلی خوبه " اینو با لحن شماعیلزاده بخونین "
خاهر بزرگه ی رو وون .
خاهراش خیلی خوبن ، اینا دوهفته یه بار ، هفته ای یه بار همو می بینن بیرون غذا می خورن باهم حرف میزنن و خیلی رابطه شون قشنگ و خوبه ، من خاهر بزرگه رو خیلی دوس داشتم . خیلی بادرک و شعور بود و پر از ارامش بود و واقعا ادم یه خاهر اینجوری داشته باشه دیگه غم نداره .
خاهر وسطی یجوری بود از اینا که فک میکرد چون زودتر شوهر کرده خیلی حالیشه ، رابطه ی رو وون و خاهر بزرگه بهتر بود از این لحاظ که مشکلاتشون رو بهم می گفتن و مثلا کیو دوس دارم و این حرفا خیلی باهم راحتتر بودن .
سونبه 2 ساله داره با مدیر بخش قرار میذاره ، یه روز تو شام تیمی سونبه میره تو خیابون مدیرو ببینه ، رو وون میره دنبالش و اینجوری متوجه میشه که اینا باهم قرار میذارن ، ناراحت میشه و اینا میره به خاهرش تعریف میکنه ، از مزون خاهرش که داشت می اومد بیرون ، می بینه عه مدیر با یه دختر دیگه دست در دست هم دارن وارد مزون میشن ، اینجا متوجه میشه که مدیره داره خیانت میکنه و سونبه رو اسکل کرده . از اون ور سونبه بدبخت داره برنامه می چینه که راجبه ازدواج با مدیر حرف بزنه ، رو وون نمیتونه اینی که دیده رو تحمل کنه و میگه حتما باید به سونبه بگم ، میره سونبه رو با یه بدبختی میاره مزون تا دختره خودش با چشای خودش ببینه که مدیر داره بهش خیانت میکنه . سونبه میگه چرا اینکارو کردی رو وونم اعتراف میکنه که عاشق سونبه س و نمی تونه ببینه که اون اینجوری داره بازی میخوره . خلاصه می گذره و سونبه و پسره بهم می زنن ...
اینی که تعریف کردم دوقسمت سریال بود .
حالا عروسه کیه ؟! خاهر رییس کمپانی که ،رییس کمپانی عکس پایینه ایس ، درواقع مدیر دوست و همکلاسی از بچگی ، رییس بوده و خاهرشم عاشق دوسته برادرش میشه و چون پولداره فک میکنه میتونه با پول هرچیزیو بدست میاره ، به خاطر مدیر حتی خودکشی هم میکنه تا بالاخره مدیر راضی میشه باهاش قرار و بعدشم ازدواج کنن .دختره واقعا مدیرو دوس داشت ولی مدیر بی لیاقت و خوددرگیر بود .
رییس کمپانی خیلی بامزه بود و خیلی خوشال شدم با خاهر بزرگه رو وون قرار گذاشتن بهم می اومدن .
کاراکترای سریال همشون خیلی خوب بودن . دیگه بیشتر از این تعریف نمیکنم .
سریالش در کل قشنگ بود و حرص در بیارم نبود . دختره یخورده به رو وون نمی اومد ولی دختر خوبی بود ، اینکه یه مدت باهم کات کردن هم به خاطر هر دوشون بود و منطقی بود از نظر من .
سریالی از رو وون نبوده که ببینم و قشنگ نبوده باشه . گفتم این سریالم خیلی معروفه به یه بار دیدنش می ارزه . رو وون واقعا فتبارک ال... احسن الخالقین ، ینی خدا حجت رو بر این مرد تموم کرده . خیلی خوبه . شخصیتش هم خیلی خوبه .
قضیه ی شرکت و کاراشونو اغلب جلو می زدم ولی عجب کمپانی های درست حسابی عجب کارای درست حسابی اصلا ال.. اکبر ... درست حسابی کاراموز میگیرن درست حسابی استخدام میکنن درست حسابی به کاراموز واقعا همه چیز رو از صفر یاد میدن ، نمایشگاه کارشون واقعه واقعا کاراموز رو بر میدارن ،ینی اینارو می بینم افسردگی م بیشتر میشه .
به خدا من دارم تو این ممکلت هدر میشم . هرچی بی سواد و بیشعور و بنگی و لاشی با پارتی و به واسطه ی لاس زدن شون تو شرکت های چس کلاس با حقوقای انچنانی دارن کار میکنن بعد من با این همه دانش دوساله دارم دنبال کار میگردم . خاک تو سر این ممکلت و همه ی شرکت و ادارات کنن .
از بحث دور نشم . اینا سریالای دیگه رو وون هستن که من دیدم :
1. از اول معلوم بود که ممکنه اِن ، کیهو نباشه ، چون کاراکترش تو 15،16 سالگی با 30 سالگی خیلی متفاوت بود . حدس زدم که ممکنه بوگول ، کیهو باشه ولیکن به ما تا 5و 6 نشون دادن که کیهو ،اِنه ، "اِن : ووهاک " از یاداوری خاطرات و بعدم استرس زیادی که بعد از یاداوری بهش دست داد ، حالا ممکنه اینو بذاریم به خاطر ترس و اینکه خاطراتش تو اون خونه با اون انگل بوده یادش اومده، عکسشو چی میگین ؟! رسما روی قیافه ی بچگی کی هو زوم کردن و ووهاک دیالوگ : این منم / رو گفت ، اینا ینی چی ؟ ؟؟؟؟؟؟
2. از همه ی اینا گذشته جثه و هیکل کی هو تو 15 سالگی شبیه ووهاکه یا بوگول ؟! صددرصد شبیه ووهاکه .
3. اصلا همه اینا به جهنم ، " عصاب دارم ولی حرصم میگیره که به شعور مخاطب توهین میکنن تو این سریالای ابشون اونم نه هر سریالی سریال اِن " داشتم میگفتم ، کی بود که میگفت ما اسم هامونو عوض کردیم خانواده مون نابود میشه مجبوریم اینجوری زندگی کنیم نباید بریم اسم های خودمون رو پیدا کنیم و فلان ؟! کی بود ؟ بوگولِ شیربرنج بود دیگه . الان داره می رینه روی حرفی که قسمت قبل زده تو دیقه ی 48 برگشته به اِن میگه دیگه نمیتونم اینجوری زندگی کنم تا کی باید قایم شیم فلان ...🤨🤬خدایی نویسنده چی زده نوشته سریالو ؟
اصلا کلا شخصیت ووهاک و بوگول رو عوض کردن . تا دیروز عنشم نبود که دختره پیدا شده حالا یهو موک ها دوس شد . 🤢
قضیه دریاچه هم معلوم شد چیه ، همونا که اینا اسماشونو قرض گرفتن قرار جسداشون بیاد بالا . و اینا باز باید برن به اسمای گذشته شون .
مسخره مسخره مسخره .
مسخره ترشو بگم ؟! موک ها از کجا فهمید که کی هو ممکنه یکی از این دوتا پسر باشه ؟ از کجا فهمید که بوگول ، کی هوعه ؟ کی داشت بهت اهمیت میداد کی برات خونه جور کرد ؟! کی حتی دنبال کی هو برات گشت ؟بدیهی اش اینکه تو به اونی که داره بهت اهمیت میده علاقه نشون بدی نه اونی که عن حسابت نمیکنه . بعد فلش بک میزنن وقتی برای اولین بار پیدا شده بود تو جزیره لبخند ریز بوگول رو دیده بود ...🙄🤢
اصلا من از اولشم از این دختره خوشم نمی اومد ، حالا اینجا فن نشسته بهش فش نمیدم ولی خیلی شیربرنجه . نمیدونم چجوری انقد معروفه گرچه کره کلا شیربرنج پسنده ، حتی اون مو ره از این خوشگلتره . بعد دیدین هنوز از کاراکتر اوتیسمی ش نیومده بود اون سری تو قسمت قبل بود فک کنم هول شده بود داشت باز مث اوتیسمی ها رفتار میکرد . 어쩐지 همونه که کارگردانه اینو برای اون نقش انتخاب کرده بود ، اصل جنس بوده .
مساله ی دیگه اینکه اصلا تو از وقتی اومدی ینی کار و زندگی و هدف نداری چسبیدی به پیدا کردن کی هو ؟ حالا پیداش کردی خب که چی ؟ ینی تو انقد خجسته و کودن و کبک بودی که تو دهات که بودی نفهمیده بودی بابای کی هو انگل حروم زاده س ؟ حالا باید تو راه پله بشنوی که یارو عوضیه ؟! اصلا تو عقلم داری ؟ انقد انگشت کردی تو سوراخ گذشته ، انقد انگشت کردی بیا اخرشم خودش اواره شد خب چرا جوگیر بازی در میاری هم اونارو انداخته تو دردسر هم خودشو .
حالا همه ی اینا به کنار اِن چرا جوگیر بازی در میاره همش زرتی عاشق میشه . داره خودشو جر میده، چون فهمیده بوگول =کی هوعه نمیخاد دختره بفهمه اینو 🤣 فداش بشم . 😘🥰
این بازیگر بوگول یه ذره حس نداره انگار فقط داره دیالوگ میگه ، اون پسره تو سریال💗 سریال کره ای طلوع ماه در روز 💗 از این بهتر بازی میکنه ،چقدم گوشت تلخه نکبت انگار نه اینگار ووهاک برادرشه مث یه تیکه گوه می مونه اخلاق و رفتارش با برادرش . ایش .
زیاد از روندش تو این دوقسمت راضی نبودم راستش اصلا برام مهم نی موک ها ، خواننده میشه یا نه چون تابلوئه که میشه . رسیدن این دوتا هم کاملا معلومه . ولی اینکه دوتا برادر عاشق یه شیربرنج شن واقعا خیلی دیگه مسخره س تو یه خانواده . باباشم معلومه اخر یهو کشته میشه . قضیه حل میشه . بخام دقیق نگاه کنم خیلی ابکیه . رابینسون کوروزو ریختن تو سریال ، دختره بدون هیچ تغذیه مناسبی و تمرین مناسبی بعد 15 سال صداش صافه صافه تا اومد خوند . سالمه سالمه . عشقشونم اتشین و پابرجا تا اومد دنبال عشق می گرده . داریم سریال می بینیما ولی کامل نی . منطقی بین روابط و وقایع نی . همینجوری به ذهنش اومده رابینسون کوروزوعه کره ای بسازه . حیف اِن تو این سریال . بعد فک کن نقش دوعه . اون شیربرنج پسره نقش یکه . هاه .
اِن N با نام اصلی چا هاک یون عضو گروه ویکس VIXX که ویکس به معنای صدا چهره و ارزش های والا ، که در سال 2012 در کمپانی جلی فیش ، فعالیت خودش را با 6 عضو شروع کرد و هم اکنون ، با 4 عضو که دو عضو با کمپانی قرارداد ندارن ، درحال فعالیت است . " جمله رو 😁" N لیدر گروهه ، لیدر ینی کسی که گروهو رهبری میکنه چهره ی گروهه هرجا میرن اول اون حرف میزنه و این چیزا . "یون"اخر اسمش به ژاپنی اِن تلفظ میشه و به معنای سرنوشته برای همین اسم هنریش اِن هه . اِن یه سال از من بزرگتره و اولین اوپای ثابت من تاکنون در کی پاپ . روی اِن خیلی حساسم .
اِن یه مدت ژاپن زندگی کرده و الانم خواهرش کلا ژاپن زندگی میکنه ، پس نتیجتا اِن ژاپنی فوله . اِن سال 2019 رفت سربازی و بعد از سربازی هم تصمیم گرفت قراردادش با جلی فیش را تمدید نکنه و الان تو یه کمپانی دیگه ای روی بازیگری تمرکز کرده .
به فن های ویکس میگن استارلایت ، پس من یک استارلایتم ^o^ . کلا هر گروهی تو کی پاپ هست برای فن هاشون اسم می ذارن ، کلا اسم خیلی مهمه تو کره . و این خودش یه پست جداگونه میخاد گفتنش . ولش کن .
اِن از هر انگشتش هنر میریزه ، که به تفصیل اینجا میگمشون :
اِن از بچگی میرقصه و تو انواع رقص ماهره/ در بازیگری استعداد زیادی داره/صدای خیلی قشنگه /خیییییییییییییییلی مهربونو خوش قلب و سیاست مدار و زرنگ و تیزه /تو طراحی رقص های گروه شرکت داره و حتی بعضی هاش رو تنهایی طراحی کرده /قبل از شروع به فعالیت هاش با ویکس ، جوایز خیلی زیادی رو تو مسابقه های رقص برده و جاهای زیادی اجرا داشته و یه اجرای خیلی معروف داره که با چشم های بسته میرقصه / در نویسندگی هم جایزه برده /عاشق شیر موزه و همیشه چندین تا شیر موز تو یخچال خوابگاهشون هست /برنامه ی مورد علاقه اش تبلیغات خرید وسایل از تلویزیونه(home shopping)و نگاه کردنشون لذت میبره ، اتفاقا چندوقت پیش هم یه ویدئو جدید ازش اومده بود میگفت همچنان این برنامه هارو می بینه و هرچی بخاد رو از اینجاها می خره /بخاطر رنگ سبزه ی پوستش خیلی ها مسخرش کردن و ان خیلی ناراحت بود..حتی یکی از کارگردان های نور به ان گفته بود که چرا رنگ پوستت اینطوره؟؟!!? ان هم گفته بود مگه من رنگ پوست خودم رو انتخاب کردم؟؟ مگه تقصیر منه؟؟ و خیلی ناراحت بود(و به نظر همه ی استارها رنگ پوست ان خیلی جذابه??)کره ای های کلا شیربرنج پسند هستن . هرکی سفیدتر خوشگلتر حتی شاهد داریم طرف شیته ولی سفیدم میپوشه 😖 /یکی از سرگرمی هاش جمع کردن و درست کردن شمعه ، تو یکی از ویدئوهایی که تو کانال یوتیوبش گذاشته بود شمع درست کرد و به هر کدوم از اعضا شمع هدیه داده بود . / اِن حتی تو سربازی هم کلی تقدیرنامه و ترفیع و مدرک جمع کرده ، تو ارتش مسابقه ی مدت طولانی برای مسواک زدن " همچین چیزی بود فک کنم " بوده که اِن توش برنده شده . " ارتششون بچه بازی نیستا ، خیلی سخت گیرن ولی خیلی برنامه های متنوع برای اینکه به سرباز سخت نگذره دارن " که یکیش همچین مدل مسابقه هاییه . اِن حتی تو سربازی مدرک ارایشگری هم گرفته و موه کوتاه کردن بلده ، میگفت میخاد بیاد موهای دیگر اعضای ویکس رو کوتاه کنه ولیکن هیچ کدوم از اون بی محبت های سست عنصر هم گروهیش همکاری نکردن و این حرف به عمل تبدیل نشد . "
بی محبت سست عنصر هم داستان داره ، همونجور که گفتم اِن خیلی بامحبت و خوش قلب و مهربون و همینجور ازش محبت تراوش میکنه به دیگر اعضا ولی متاسفانه اونا نسبت به اِن اینجوری نیستن ، باشن هم اصلا مشهود نبوده اصلا هیچ وقت و من خیلی شاکیم بابت این مساله و خیلی ناراحت که چرا ویکس اینجورین ، ولی بقیه گروه ها ، هی بذارین بیشتر نگم غصه ام میشه . "
تو ویکس من طرفدار اِن هستم و همیشه تحت هر شرایطی حمایت میکنم ازش و عاشقشم . بقیه ی اعضا می مونه لئو و کن و هیوک ، که به هیوک کلا حسی ندارم ولی لئو رو یه مدت خیلی عاشقش شدم در حدی که البوم ش را خریده بودم . کن هم پسر خوبو با محبتیه ولی به اندازه اِن نه . و حس خاصی ندارم بهش . ولی صداها و هنرشون فوق العاده س . ترکیب صدای لئو و کن اصلا از بهشت میاد . بعضی موقعها گوش میدادم به اهنگاشون میگفتم واقعا جلی فیش چطوری تونسته این همه هنرمند خوش صدا که این هارمونی رو تشکیل دادن رو کنار هم قرار بده و چقد هنرمندانه ، خیلی خوبن . خیلی .
دیگه فک کنم تا همینجا اطلاعات کافی باشه . گفتم چندوقتیه که دارم ازش اسم می برم بدونین اِن کیه .
درباره ی قسمت های 5 و 6 خواننده ی دور افتاده یا خواننده ی جزیره ی خالی از سکنه
متاسفانه خانواده های روانی و انگل زیادن . یکیش بابای روانیه کی هو ، اینکه اِن ، کی بود رو حدس زده بودم و درستم در اومده بود ولی اینکه اون یکی هم برادر خونیش باشه رو نه ، حتی اینکه خونه شون سئول بوده رو هم ، ولی هنوز خیلی چیزا برملا نشده ، اولا اگه جدا شدن چجوری کی هو و بابا روانیه تو جزیره بودن ، ینی مامانه یه پسر رو گرفته و فرار کرده ؟! دو اینکه قضیه رازی که داشتن دوتا برادر باهم حرف میزدن بهمون نشون ندادن چی بود و تو اب چیه که هی داره نشونش میده ؟! کیو کشتن ! ینی کسیو کشتن ؟!
دختره هم یجورایی مث باباهه سیریش و بیشعور و انگلو خودخواهه ، بابا خبر مرگت زنده موندی برگشتی فهمیدی که بابای کی هو هم عوضیه چیکار داری که هی دنبالش میگردی و میخای ببینیش ، طرف خودشو این همه ساله قایم کرده بی سر و صدا داره زندگی میکنه ، این همش هی کنکاش میکنه ،هی انگشت میکنه تو گذشته ، نکبت ...انقد بهش فش دادما ، اصلا وضعیت رو درک نمیکنه ، دهاتی خر نفهم ، خوبه کی هو بدبخت به خاطر این کلی کتک خورد اخرم افتاده بوده بیمارستانا ، یخورده شعور نداره ، یه ذره احساس عذاب وجدانی ، فقط مث گاو از نوجوونیش بدون اینکه سپاسگذار و شرمنده باشه کمک کسی که از خودش بدبخت تر هست رو قبول کرده ش و اونو تو دردسر انداخت که خبر مرگش میخاست خوانننده شه ، سیریش ، ریدم به اون رویات بی عرضه شیربرنج .
حالام انگار نه اینگار بعد 15 سال برگشته بازم همونجور نفهم و گاوه ، 15 سال ، تنها موندی ینی یه بار نشستی با خودت فک کنی که اگه یه وقتی از اینجا رفتم بیرون نجات پیدا کردم مسیر زندگیمو تغییر میدم ، باباممم که مرد راحت شدم ، ینی تو شعورت نمیرسه که کی هو خودشو ممکنه قایم کرده باشه اصلا مرده ، با اون چیکار داری بشین بی سر و صدا، سر خر هم که نداری زندگیتو بکن دیگه حتما باید بری خواننده شی ، مسخره .
انقد گریه کردما ، ریدم به داستان و نویسنده که همیشه از این نقشای بدبختی میدن به اِن ، اه . نمی فهمم اصلا زندگی اون دختره به تو ربطی نداره ، تو خاستی کمکش کنی ولی نشد حالا چرا باید تو احساس پشیمونی و مسئولیت کنی که تو باعث شدی 15 سال تو جزیره گم بشه ، چرا یه مرد باید انقد مرد باشه چرا اِن عزیزم ... آه اشکهام ...!
نویسنده عصبانیه ، همینیه که هست .😁😭
خیلی ناراحتم که تو کامبک پیش رو ویکس ، اِن نیست ، کامبک برام زیاد هیجان انگیز نیست ،انقد منتظر بودم دیگه سرد شدم ... نمیدونم برای بالا رفتن سنه یا به خاطر اینکه ویکس دیگه ویکس قدیم نیست ، ویکس هیچ وقت پشت هم نبودن . اینو بارها گفتم فن های دو اتیشه افراطی غیرمنطقیش همش انکار میکنن . هیچوقت صمیمیت و دوستی و برادری که از بی تو بی حس میکنم از مونستا اکس حس میکنم رو ویکس نداشتن ، شاید چون خودمم همچین ادمی با همچین شرایط زندگی هستم ، به سمت ویکس کشیده شده بودم ؟!
ویکس واقعا افسانه ای بود ، اهنگاش و کانسپتش هیچ وقت خسته کننده نی و نبوده ، هنوزم هر وقت ارور گوش میدم مورمور میشم ، وقتی فنتزی گوش میدم از هارمونی که داره هیجان زده و مفتخر میشم که چقد اینا خوب بودن ، راوی ، راوی خرابش کرد ...راوی حتی پشت سونهو هم نگرفت ، خیلی بی احساس بود . یخورده نسبت به اِن شعور و محبت نداشت برای همین زیاد ازش خوشم نمی اومد . در حالیکه وقتی سونهو اون مشکل براش به وجود اومد اعضای دو شب و یک روز ، غیرمستقیم بهش اشاره کردن ولی راوی هیچی ، راوی غرق در کمپانی و بزرگ کردن کمپانیش بود ، راوی وقتی تو جلی فیش بود خیلی اهنگاش بهتر بودن ، اخرین اهنگی که فوق العاده بود وقتی رفت کمپانی خودش ، راک استار بود ، بعد از اون پس رفت بود به نظرم . اخرشم خودشو انداخت تو منجلاب در رفتن از زیر سربازی . سربازی سخته ، خیلی سخته و خیلی ناعادلانه س ولی خیلیا رفتن و برگشتن و هنوزم دارن کارشونو میکنن ، چرا اینکارو کرد و عقلش از دست داد ، گفتنی نی . تکراریه .
کامبک ویکس با سه تا مین ووکال ، گرچه هایلایت ملودی از شاهکاری دیگه خبر میده ولی کامبک بی اِن برای منی که تو ویکس فقط عاشق اِن هستم ، خیلی غم انگیزه . امیدوارم اِن تو این عرصه و با این سریال که جیگرمو براش کباب میکنه خیلی معروف شه و بترکونه . خیییلی . راستش تو این سریال پارک اون بین زیاد بولد نی ، نمیدونم شاید چون من داستان کی هو برام مهمتره اینجوری فک میکنم ، داستان موک ها " انگار اسمشو از موکا گرفتن " خیلی ساده س ، دختری که دوس داشته خواننده شه ، همین . ولی داستان کی هو چون غم انگیزتره طبیعتا بولدتره و مرموزتر ، مخصوصا که تو این قسمت همش دریاچه رو نشون میداد .
عشق من نگا کن چجوری می خنده گوگولی " قلب های فراوان "
در اخر به غرغرای من که یه فن دو اتیشه اِن هستم توجه نکنین سریالش از سریالای درحال پخش دیگه خیلی بهترتره . حتما امتحانش کنید .
بعدا نوشت :
دیشب حس کردم غرام باعث شده که نسبت به سریال کم لطفی کرده باشم و نسبت به کاراکتر اِن و انتخاب های اِن برای نقش ، اِن خودش ذاتا ادم خیلی خوش قلب و مهربونیه ، از اینا که اهمیتی نداره دیگران باهاش چه رفتاری داشته باشن اون همش مهربونه احمق نیستا ، خیلی خوش قلب و مهربونه و یجوری که اگه ناراخت شه تو خودش می ریزه ، همچین شخصیتی داره . خیلی شوخه خیلی جیگره و خییلی سیاست داره .
در همین راستا هم نقشایی که انتخاب میکنه ته مایه های شخصیتی اون کاراکتر مث خودشن ، مهربونن ، مثلا تو این سریال ووهاک یا کی هو ، زندگی سخت و رویای موک ها رو دید ، به واسطه ای اینکه خودشم همچون زندگیی داشت سعی کرد بهش کمک کنه ، به بعدش فک نکرد ، مثلا می تونست به این فک کنه که خب این دختره فرار کرد رفت اودیشن هم داد اصلا خواننده هم شد بابای عوضی که داره چطور میخاد اجازه بده اون خواننده شه و اجازه هیچی ابروشو میبره ، اونم در حالیکه خانواده خیلی مهمه که پشتت باشه تو همچین صنعتی تا برات ابروریزی درست نکنه . تو با وجود داشتن استرس همچون پدری که نمیتونی درست به فعالیت هات برسی . ادم که انگل باشه انگله حالا ربطی نداره که بهش پول بدی دهنشو ببندی ، مث برادر های هان مونه تو سریال هفت فراری ، انگلن کلا .
خب یه بچه ی خوش قلبی که دوست داره خودش ازادانه زندگی کنه نمیاد این همه دور فک کنه که ،"من خیلی دوراندیش به سمت بیش اندیشی هستم " چیزی که جلو روش هست رو می بینه ، سر همین به دختره کمک کرد . اینم که الانم داره کمک میکنه دقیقا سر همون خوش قلبی و مهربونیه زیادیشه . احساس مسئولیت میکنه که باعث شده دختره رو از جزیره نجات بده حالا میخاد کمکش کنه به ارزوش برسه ، به اون هیچ ربطی نداره هیچی مسئولیت و وظیفه ای نداره ، فقط چون دلش اینجوری میگه اون کارو میکنه . این جور ادما متاسفانه خیلی ممکنه ضربه بخورن از اطرافیان از همکار دوست ، ولی اینا باعث نمیشه که از مهربونی و خوش قلبیشون از مثبت بودنشون از کمک و حمایت کننده بودنشون کم شه .
من متاسفانه همچین ادمی نیستم و وقتیم همچین ادمی رو می بینم و می بینم در مقابل خوش قلبی و مهربونیش جوابش ناسپاسی حرصم خیلی در میاد . دلم خیلی می سوزه .
این روزا خیلی گریه دارم و سر صحنه ای اِن هم خیلی گریه کردم . راستی اولین باری که اِن داد کشید هم نمردم و دیدم ، خیلی جذبه بود . راستش من اصلا از برادره خوشم نمیاد . نمیدونم چرا . یه حالت " من بیشتر می دونم" ی داره که بدم میاد . و به چشم مسخرگی به ووهاک نگاه میکنه که دقیقا همین دلیل اینکه بدم میاد . هرکی با اِن چپ باشه منم چپم . " این وسط فرازیم زدم به زیارت عاشورا 🤦♀️😁"
سریال کره ای و کپشن کره ای و وجود خدا در تک تک لحظات . خدایا شکرت . 🤣🤭
سریال جدید رو وون ، خوش بحال فنای رو وونه ، خودمم تقریبا فنشم البته . رو وون رو زود به زود میبینن امسال .
احساس میکنم که اخر این سریال خوش نخواهد بود . امپراطور توی سریال یونگسانگون عه که تو سریال کره ای ملکه هفت روزه به طرز فوق العاده ای لی دونگ گان عزیزم ، نقشش رو در اورد و هنوزم تو قلبم جا داره و هروقت به مظلومیت و تنهایی و بدبختیش فک میکنم شرحه شرحه میشه قلبم .
فاجعه ی تاریخی که تو تاریخ کره راجبه دهمین امپراطور لی یون یا یونگسانگون نوشته شده به نظر من همش دروغ محضه . این سریال اینو ثابت کرده و بارها سریالای تاریخی اینو ثابت کردن که تاریخ رو برنده ها نوشتن و به دلخواه خودشون . مخصوصا تو این جور موارد . حالا درهرحال زیاد وارد تاریخ نمیشم چون از حوصله ام خارجه الان و خیلی طولانی و مفصل و با حوصله باید راجب این امپراطور اینجا بنویسم . مث یه رسالته حس میکنم .
سریال راجبه ازدواج و دلال های ازدواجه ، افسانه هست که میگن دلال های ازدواج با یه نگاه می فهمیدن که دختری پسری ، سرنوشت هم هستن یا نه و دختر توی سریال همچین توانایی داره . اون عروسه وزیر اعظمه ، کسی که نه تنها پدرشوهرش یه ادم باسیاست و زرنگ و عوضیه بلکه مادرشوهرشم اینجوریه . حتی شاید بدتر .
شوهرش 5سالیه که مرده ،یه پسر 12 ساله داره و سختگیری های یه عروس شوهر مرده رو و عقب افتادگی و اینا رو نشون داره میده . با اینحال عروسه به سختی ها و محدودیت ها 😄🤦♀️فائق اومده و قایمکی با تغییر ارایش و لباسش به شکل زنای رعیت و این کاره ، میره بیرون و هم خوش میگذرونه هم این کارو انجام میده و برای دخترای مردم شوهر پیدا میکنه . "یکیم کاش برا من پیدا کنه "
رو وون ، یه اشراف زاده ای که تو امتحان دولتی مقام برتر رو اورده و ادم زرنگ و با سیاستیه ولی یخورده خنگ میزنه رفتاراش ، وزیراعظم اونو با ازدواج با دختر امپراطور مهار میکنه ، چون اگه مقام دولتی میگرفت حتما مخالف اون میشد . روز ازدواج عروس میمیره و رو وون میشه داماد امپراطور اونم درحالیکه حتی یه شبم با عروس نگذروند . و اینجوری 8 سال مجرد می مونه درواقع .
وزیر و زنش و فن هاشون ،میخان امپراطور رو تغییر بدن و دست به یکی کردن . کشتن دختر امپراطور هم کار همینا بوده ، حالا میخان ولیعهد رو هم اینجوری دک کنن اونور ، تا اون سست عنصر شاهزاده جین سونگ رو بنشونن رو تخت . رو وون بو برده که شاهزاده خانوم با سم کشته شده .
این وسط خشکسالیه و میگن به خاطر دخترای ازدواج نکرده س ، "بعید نی اینجام همین باشه کو گوش شنوا " از طرفی رو وون تو این 8 ساله هی درخواست فرستاده امپراطور که ازدواجش رو فسخ کنه ، تا بتونه ازدواج کنه خب جوونه طفلک دل داره ...😁
امپراطورم بهش میگه برو دخترای فلان اشراف زاده که خدا زده تو سرشون و شوهر نمیکنن رو شوهر براشون پیدا کن تا ببینم میتونم به درخواستت رسیدگی کنم یا نه .
اینجوری رو وون با دلال ازدواج ینی عروس وزیراعظم اشنا میشه .و داره عاشق اون میشه . یک عشق نافرجام . و یک امپراطوری غم انگیز .
من اصلا نمیدونم چرا اِن باید همیشه نقشایی که مظلومو زورگو بالاسرش باشه و یه انگل تو زندگیش باشه رو بازی کنه ، خاک تو سر اون موقعیم که نقش پولدار بازی کرده الکی الکی عاشق یه شیربرنج شده بود . انقد حرصم میده ها. ایش .
حالا نمیشد بابای کی هو رو هم می کشتن ؟! الان که چی 15 ساله که افتاده دنبال پسرش که ناپدید شده ، درست حسابی بودی باهات می موند دیگه مث پسر اون یکی یارو دهاتیه . از طرفی من نمیدونم این برادره که اسمش یادم رفت ، واسه هی یبس بازی در میاره ،اصن معلوم نی بازیگرشم کی هست معروف به نظر نمیاد ، انگار طرفدارم داره 😶 یجوری بود من گفتم این کی هوعه ولی الان دیگه قطعا معلوم شد که اِن ، کی هوعه . چون خاطرات دردناکش داره یادش میاد و چقد بازیش و لرزیدن دستاش طبیعی و قشنگ بود ، به این میگن بازیا . هی شرحه شرحه س قلبم براش ، بمیرم برات . 😭
یه چیزی که بامزه س تو سریال همش کاراکتر اِن رو با کانگ جونگ سان 💚سریال کره ای سونات زمستان معرفی سریال 💚 ، تشبیه میکنن . هی ازش اسم می برن خیلی باحاله . چون کاراکتر اِن هم حافظشو از دست داده و کلا یه ادم دیگه شده برای همین . یجورایی شبیه هم هست دیگه ، چون جونگ سان هم قبل اینکه حافظشو از دست بده کلا یه ادم دیگه ای بود منزوی بود ساکت ولی بعدش کلا تغییر کرده بود . الان کی هو هم اینجوری .
فک کنم قراره خیلی حرص بخورم . برای پست های بیشتر درمورد اِن و پست راجبه این سریال به لینک های پایین مراجعه کنین .
داستان از جایی که شیلا داره با گایا می جنگه ؛شروع میشه ، شیلا میاد خاندان سلطنتی گایا رو میکشه و شاهزاده خانم هان یه ری ، رو مامانش فراری میده ، برای همین زنده می مونه و بعد از مدتی برای انتقام به خابگاه فرمانده جنگ شیلا دوها میره ، تا به قتل برسوندتش ، فرماندهه تیز و زرنگ و هندسام بلند میشه و یه ری رو زخمی میکنه و ...خلاصه اونا عاشق هم میشن ، ولی بالاخره یه ری زهرشو میریزه و تو یه موقعیتی که هنوز معلوم نی چجور موقعیتی بوده به قتل می رسونه ، روح دوها سرگردانه و چسبیده به یه ری و هر زمان یه ری تناسخ میکنه مث سایه شه ، دوها زمانی میتونه به عالم اموات بره که خودش یکی از تناسخ های یه ری رو بکشه .
تو زمان مدرن تناسخ یه ری اسمش کانگ یونگ هواعه ، یونگ هوا اتش نشانه ، و همش خوابای عجیب می بینه که وقتی بیدار میشه یادش نمیاد چه خوابی بوده ، دوها همچنان چسبیده به یونگ هوا که همون تناسخ یه ریه .
از اون طرف بازیگری به اسم جون او هست که خیلی معروفه و یخورده یه تختش کمه ،جون او تو کمپانی برادرش مشغوله و کارای سخت هم نمیکنه مثلا صحنه های سخت و اینا ،یه روز جون او یهو بیهوش میشه و وقتی می برنش بیمارستان ، می فهمن تومور قلبی داره و زیاد زنده نمی مونه ، از طرفی چندوقتیه که کانگ یونگ هوا به خاطر نجات یه هموطن و سگش از اتیش سوزی سر تیتر اخبار شده ، برای همین جون او هم مدل شده و حالا میخان با اتش نشان نمونه و مدل معروف تبلیغ و اینا بسازن ، اینا اینجوری باهم اشنا میشن ، به نظر نمیاد که جون او تناسخ دوها باشه چون دوها خودش هنوز روحش که نمرده ، تو طول فیلمبرداری یونگ هوا هوا برش میداره و خوددرگیر بازی در میاره و با جون او دعواش میشه ، جون او هم کارو ول میکنه و میره سوار ماشین میشه که دوباره بیهوش میشه و ماشین خودش حرکت میکنه و می افته تو اب و یونگ هوا نجاتش میده ولی جون او سکته قلبی میکنه و تموم میکنه ...
اینجوری دوها فرصت پیدا میکنه که بره تو بدن جون او ، ولی وقتی میخاد انتقامشو بگیره و یونگ هوا رو بکشه نمیتونه ، چون یه طلسمی از یونگ هوا محافظت میکنه . دوها تو بدن جون او ی بازیگره و یونگ هوا اتش نشان ، دوها اصرار داره که یونگ هوا بشه بادیگاردش چون میخاد همش کنار دختره باشه ، باید دید در ادامه چی پیش خواهد اومد .
این دوقسمت که خیلی جذاب بود و قشنگ و پروانه ای بود ، بازیگر نقش دوها خیلی جذابتر از قبل شده و بازیشم خیلی پیشرفت کرده و خیلی خوشالم که بالاخره نقش اصلی یه سریال قوی شده .
اون یکی سریالش 💚سریال کره ای ممنوعیت ازدواج 💚 زیاد قوی نبود با اینکه بامزه بود .یه سریال دیگه ام داشت که از نقش اول دخترش خوشم نمی اومد اونم نصفه ول کردم .
دونقش رو هم خیلی متفاوت و قشنگ بازی کرده حتی صداشم متفاوته . قابل توجه نویسنده و کارگردان 💗 سریال کره ای سرگذشت ارتدال شمشیر ارامون 💗 که ریدن تو شخصیت های سایا و اون سوم .😭🤦♀️😖
بازیگر نقش یونگ هوا هم قشنگ و ملایمه . تا اینجا که مشکلی زیاد باهاش نداشتم . واقعا منتظر قسمت های بعدیشم . سریالای این شبکه اغلب نگاه کردم خوب بوده . سریال 💚 سریال کره ای مشتاق دیدار 💚 هم از این شبکه پخش میشد .
سریال هم صحنه ای تاریخی و عشقی داره هم مدرن ، ترکیبی قشنگیه . خیلی انتظارم رفت بالا ازش امیدوارم به ناکجا اباد نره . 🤭💗
من اومدم با معرفی یک سریال خیلی قدیمی اسمش هست سریال کره ای دوستان friends 2002 با بازی وون بین .
این سریال ساخته ی مشترک ژاپن و کره جنوبی بوده ، و همزمان تو کره و ژاپن پخش شده . 4 قسمته .
درباره دختر ژاپنی به اسم توموکو عه که فروشنده ی یک فروشگاهه و پسر کره ای که اسمش جی هونه . توموکو با دوستش رفتن سفر هنگ گنگ و دوستش که با دوس پسرش قرار داشته اونو تنها میذاره ، توموکو تو خیابانای هنگ کنگ تنها راه می رفته که یهو کیفش رو میزنن ، جی هون که دانشجوعه و دوست داره فیلمساز بشه برای یه مسابقه ای اومده به هنگ کنگ تا فیلم کوتاه بسازه ، توموکو ، جی هون رو می بینه و فک میکنه که اون دزد کیفشه میدوه دنبالش و کارشون به کلانتری میکشه ، از اونجا که توموکو زبان بلد نیست و نمیدونه چجوری برگرده هتل چون هیچ پولیم نداره با جی هون همراه میشه و با اینکه زبان هم رو نمی فهمنن دست و پاشکسته با هم ارتباط برقرار میکنن ، بعدش به رستوران عمه ی جی هون میرن برای غذا خوردن ، و همینجوری گردش میکنن ، هردوشون کارشونو بهم دروغ میگن ، جی هون میگه من فیلم سازم درحالیکه دانشجو بودو فیلم سازی رویاش ، توموکو میگه من تو مجله ی مد کار میکنم درحالیکه فروشنده بود . شب میشه و وقت خدافظیه و به هم ایمیلشون میدن تا باهم در ارتباط باشن .
بعد از مدتها توموکو به جی هون ایمیل میزنه به ژاپنی ، جی هون از ایمیل خوشال میشه ولی ژاپنی بلد نبودش ، ایمیلارو دوستش بهش می خونه که ژاپنی بلده ، اینجا لازمه بگم دوستش اوپا اجوشی نازنین من لی دونگ گان بود 😄ز. تو ایمیلا بهم اعتراف میکنن که راجبه کارشون دروغ گفتن ، توموکو راجبه خودش حرف میزنه و میگه که نمیدونه چی علاقه داره و تاحالا کارای زیادی انجام داده و حتی یه بارم دست به خودکشی زده و از اون موقع مامانش کاری باهاش نداره و میگه هرکاری که خودت دوس داری بکن " نه مث ایرانی ها با تهدید با محبت " جی هون هم راجبه خودش میگه که رویاش فیلمبردار شدنه ولی چون تنها پسر خانواده شونه باید شرکت رو بگردونه و باباشو شرمنده نکنه ،اینجوری باهم بیشتر اشنا میشن و تو خلال ایمیل ها بهم علاقمند میشن ، ولی خب ارتباط از راه دور اسون نیست .
فرصتی پیش میاد و توموکو میاد کره و اونجا میتونن هم رو ببینن که خیلی باحال بود این قسمتش .
تو همین اثنا توموکو تصمیم میگیره بره زبان کره ای یاد بگیره ، به دوستش میگه نمیشه که همش به ژاپنی بهش ایمیل بدم و اونم دوستشو مجبور کنه به ژاپنی برام بنویسه ،تو خلال یادگیری زبان توموکو واقعا سرزنده تر و شادتر میشه چون امید و انگیزه دوباره ای بهش داده شده بود . اون میگفت : اگه زودتر خوندن این زبان رو شروع میکردم شاید الان زندگیم تو مسیر بهتری بود .
دقیقا مث من 😭کاش زودتر یاد می گرفتم کاش !
دوباره فرصتی پیش میاد که جی هون برای جشنواره ی فیلم میره ژاپن ایمیل میزنه و اطلاع میده و با فروشگاه توموکو هم تماس میگیره ولی ...یکی از همکارای توموکو چون توموکو رو دوس داره بهش نمیگه که جی هون اومده بود اینجا و به جی هون میگه که تو کره ای این ژاپنه و نمیتونی خوشالش کنی و از این حرفا و بذار برو ...جی هون یخورده فک میکنه ناراحت و غمگین میره و میبینه پسره راس میگه همچین ارتباطی چقد قرار طول بکشه ! برای همین یه مدت ارتباطشو با توموکو قطع میکنه و بعدشم که میره سربازی . اخرین بار که ایمیل میزنه به جی هون ، دوست جی هون ایمیل رو میبینه و به توموکو میگه که اون رفته سربازی و دیگه نمیتونی ببینیش و اینا ، توموکو بدو بدو میره پیش مادرش میگه بهم پول قرض بده باید زود برم کره ،مامانش میگه خیلی وقت بود از من پول نگرفته بودی خوشال شدم و من این توموکوی جدید رو خیلی دوس دارم و حمایتت میکنمو اینا این نکته رو هم بگم که خودشون تو سریال میگفتن که از ژاپن به کره رفتن هم ارزونتر هم خیلی راحتتره ینی بلیت میگیری میری ، ولی از کره به ژاپن نیاز به ویزا داشتن .
خلاصه میره کره جلوی پادگان و جی هون رو به سختی میتونه ببینه بهش میگه چجوری شد اینجوری شد جی هون میگه که ما نمیتونیم باهم باشیمو مرسی به خاطر من حتی زبان یاد گرفتی .
یه مدت میگذره و توموکو همچنان زبان کره ای رو ادامه میده . بعدشم میاد کره و تو کره تورلیدر میشه . جی هون هم سربازیش تموم میشه و قایمکی داره کار سریال و فیلم سازی انجام میده ، دستیار کارگردان شده بود ، ولی نمیخاد باباش بفهمه . تو خلال اینکه داشت تو خیابون راه میرفت یهو توموکو رو میبینه و اینجوری دوباره باهم دیدار میکنن ، مدیر توموکو میگه ارتباطت با دوس پسرت چجوری و سوال میپرسه که میخاین ازدواج کنین توموکو میگه هنوز به اونجاش فک نکردیم ، ولی اره دیگه میخایم ازدواج کنیم . مدیره میگه ازدواج با یه پسر کره ای خیلی سخته تو خانواده های کره ای رو نمی شناسی .
یه روز که جی هون ، توموکو رو میاره خونه تا باهم غذا بخورن و با دوستاش اشناشون کنه ، میبینه پدرمادرشم اونجان ، یخورده جو سنگین میشه و باباش فهمیده بود داره کار فیلمبرداری رو هنوزم انجام میده . مخالفت و اینا ولی بعدش که جی هون جایزه ی فیلمساز جوان رو میبره باباش هم اجازه میده و بعدشم به ازدواج با دختر ژاپنی اجازه میده و اینجوری میشه که این دونوگل بهم می رسن .
سریالی خیلی لطیف و قشنگ و بامزه بود ، مخصوصا اینکه زیرنویس کره ای داشت رو خیلی خوشم اومد . البته ناگفته نماند که سریال سرگذشت ارتدال که تازگی دیدمش هم زیرنویس کره ای داشت ولی اونو راستش زیاد توجه نکردم میخاستم ببینم چی میشه سریال ، ولی اینو هی استوپ میکردم جمله هارو میخوندم کلمه هارو مینوشتم ، گرامرارو تشخیص میدادم برای خودم معنی میکردم ، اهان این جمله رو اینجوری میشه گفت . خیلی لذت بخشه اینجوری که خودت بفهمی سریال رو . سریال زیرنویس فارسی نداشت .
روز 1 نوامبر ( 10 آبان ) | سریال کره ای MOON IN THE DAY ماهی که در روز طلوع کرد
این سریال هم داستانش باحال به نظر میاد هم از این بازیگره خوشم میاد . امیدوارم طنز نباشه یهو خنگ بازی در بیاره . دوس ندارم . 😁
این داستان سریال کره ای طلوع ماه در روز است :
مردی که زمانش متوقف شده و زنی که مانند رودخانه جاری است. این یک داستان عاشقانه ساده نیست بلکه یک “هیجان انگیز عاشقانه” است. داستانی درباره نزاع هایی که در گذشته و حال می آید و می رود. کانگ یونگ هوا تناسخ هان ری تا است. او یک دانشجوی 24 ساله دانشگاه است. این دختر از دوران دبیرستان عشق یک طرفه به هان مین اوه داشت. او 5 سال است که هان جون اوه را می شناسد، اما شخصیت های آنها هرگز واقعاً مطابقت نداشتند. حتی نمی دانست که او مشکلات قلبی دارد. وقتی در بیمارستان از خواب بیدار شد متوجه شد که عجیب و متفاوت است. در سیلا، در سن 14 سالگی، دو ها هوارنگ شد، در 16 سالگی ازدواج کرد و همسرش ری تا را در 19 سالگی از دست داد. هان جون اوه دانش آموز دبیرستانی و برادر کوچکتر هان مین اوه است. پسری که قلبش مشکل دارد. او “مرد” و روح دو ها بدن او را می گیرد. هان مین اوه برادر بزرگتر هان جون اوه است و او عشق یک طرفه به کانگ یونگ هوا دارد. او به همان دپارتمان دانشگاهی می رود. بنظر بی تفاوت و خونسرد است، اما خیلی به خانواده اش اهمیت میدهد.
روز 11 نوامبر ( 20 آبان ) | جنگ گوگوریو و خیتان اینو خیلی منتظرشم
روز 24 نوامبر ( 3 آذر ) | the story of park's marriage contract داستان قرارداد ازدواج بیوه پارک
سریال کره ای خواننده ی جزیره ی خالی از سکنه یا سریال کره ای خواننده دور افتاده 2023 Castaway Diva
무인도 ینی جزیره ی خالی از سکنه ، داستان از این قراره که موک ها باباش روانیه عوضیه ، خودش فن یه خواننده ای و دوس داره مث اون بره خواننده شه ، خواننده هه از این تک خوان های اپرایی ،یه همکلاسی پسر داره که خیلی خرخونه ، اونم باباش با اینکه پلیسه روانیو عوضیه ، پسره هم با انجام تکالیف اینو اون و کار کردن کنار دریا پول جمع میکنه که فرار کنه ولی وقتی می بینه موک ها خیلی میخاد خواننده شه و باباشم عوضیه بهش کمک میکنه و اونو سوار کشتی میکنه و خودشم جلوی بابای موک ها رو میگیره ولی موفق نمیشه . بابای موک هوا می ره داخل کشتی و هی داد و فریاد که بیا بریم و فلان ، دختره خودشو پرت میکنه تو دریا باباهه هم همراهش ، اب می برتش تو یه جزیره ی دورافتاده ی خالی از سکنه ، 15 سال اونجا می مونه . باباشم ، اب همونجا تفش میکنه میمیره . خداروشکر .چون جزیره هه خالی از سکنه س برای همین وقتی میگشتن دنبال دختره تو اب ، اونجارو نگشتن .
ولی خب هرچقدم بگیم 15 سال اونجا موندی هیچی ندیدی تکنولوژی زندگی فلان ، سنت که بالا رفته یخورده باید عقل دار بشی دیگه ینی چی که هنوزم مث 16 ساله هاس ؟! تو کما که نبوده ، مسخره . اولا چجوری موهات دقیقا همون مدلی انگار که رفتی ارایشگاه کوتاه کردی هست ؟ دوما تو جزیره کرم ضدافتاب اینا بوده که تو پوستت انقد خوب مونده ؟ اصلا شوری اب دریا پوست صورت رو خشک میکنه . حالا اونش هیچی دغدغه من اینکه دوران پریودی رو چجوری گذروندی ؟! اون هیچی چجوری سالم موندی حداقل دندونات که باید خراب و زرد شده باشه . خیلی مصنوعی بود .
به نظر میاد اِن ، چاهاک یون اوپای عزیزدلم اینجا هم نقش فداکار و خودشو برای ارزوی دیگران جر دادن رو داره ، حالا ایشالا این سریالش خوب باشه حرصمو در نیاره ، اِن نقش اون پسره که به موک ها کمک کرد فرار کنه رو داره ، حالا معلوم نی چی شده که اسمش عوض شده و پیش یه خانواده ی دیگه زندگی میکنه ، از برادرش که خوشم نیومد فک میکنه خیلی می دونه ، خودشم مث همیشه کاراکتر پرحرف و شلوغ و کیوت و جنتلمن و فداکار و هی گوگولی رو داره .
فعلا دوقسمت دیدم ولی برای دوقسمت یخورده اب بود . پسر نقش اولرو دوس ندارم راستش دختترم دوس ندارم ولی به خاطر معروفیتش میگم خداکنه مث اون یکی سریالش که مسخره بود موندم چجوری ترکونده ریت بگیره بلکه اِن هم دیده شه اینجوری .
راستی خبر جدید اینکه ویکس که سالها فعالیت گروهی نداشتن بالاخره قراره منت سر ما بذارن و یه اهنگ بدن و گفته شده قراره تو موزیک شوها هم اجرا داشته باشن ، گفتم لئو بیخودی موهاشو رنگ نکرده ، حتی هیوک هم رنگ کرده ، از طرفی تازگی تو یوتیوبشون برنامه دورهمی گذاشتن . بازی میکنن و اینا و هنوزم اِن رو اذیت میکنن . ایش .
اتفاقا دقیقا همین امروزم دادگاه جدید راوی بوده . معلوم نی چی میشه ولی فعلا که سربازیه . امیدوارم سلامت برگرده و با چشم سفیدی تمام دوباره اهنگ بخونه نه که صدسال بگذره بعد .
جمله ی قشنگ سریال :
💜 اگه از صمیم قلب ارزو کنی ؛ مهم نیست چجوری و کی ، جوریکه فکرشو هم نمیکنی بر اورده میشه 💜
تانیا : چرا این همون ارسدالیه که عاشق بودی و می خواستیش تاگون : اینا همه به خاطر اینه که برام ارزشمند بود و می خواستمش تانیا : ولی چراااا…. این طوری مردم عادی بی گناه این سرزمین میمیرن تاگون : مردم عادی بی گناه ؟ من ایگوتو ها رو کشتم و نئانتال ها ، مردم عادی می خواستن اون ها رو از بین ببرن ، به خاطر همین نابودشون کردم من نردبان های آسمان رو ساختم من یه عالمه برده از إی آرک آوردم به خاطر کارهای من از همه چیز لذت بردن و پیشرفت کردن ولی الان بهم میگن جعلی ! میگن که ظالمم آره ضعیف ترها رو زیر پا گذاشتم ولی تمام ثروتی که مردم عادی ازش برخوردار بودن به خاطر این بود . ظالم های واقعی مردم عادی هستن...
تاگون واقعا مظلوم بود من همیشه طرف تاگون بودم . حتی اون موقعی که تانیا برای نفع خودش رفت اعلام کرد که ارامون هسولا ایگوتی بوده ، تاگون هنوزم پر از ترس و استرس بود از برملا شدن این موضوع .
فصل دو سریال تاریخ ارتادال یا تاریخ اسی دال به نام شمشیر ارامون :
شمشیر ارامون چی بود ؟ عصر اهن که توش میتونن با اهن شمشیر بسازن و اینا ، بابای تانیا به این فن دست پیدا میکنه و یه شمشیر میسازه اونو به اون سام که الان اینایشینگیه ،میگه برو دیگه نیا جون مادرت 😁🤦♀️ ما نمیخایم تو نجاتمون بدی ما اصلا تو وضعیتی نیستیم که تو بخای نجاتمون بدی ، از اونور یانگچا که همیشه دهنشو می بست ؟! اون میاد میخاد اون سام رو بکشه یهو رعد و برق میاد میخوره به شمشیر و دست اون سام رعد و برقی میشه جاش می مونه . اینجوری میشه که پیشگویی اون گوربه گور شده 😁ارامون هسولا که 200 سال پیش کشته شده بود درست از اب در میاد و اون سوم ارامون هسولای واقعی میشه .چقد مسخره ... شمشیرم خودش با دستای خودش فرو میکنه تو درختی که اون جا بود در اثر رعد و برق شکسته بود ، بعد تانیا درختی که توش شمشیر بود رو به عنوان نشانه ی ظهور ارامون هسولا بر میدارن تو شهر می گردونن مردم احمق هم که دین عقلشون رو به باد داده باور میکنن .
تانیا که واسه خودش شاخی شده تو اسی دال قدرت خوندن ذهن دیگران رو پیدا کرده و از این طریق بهشون تلقین میکنه که چیکار کنن و نکنن و مردم رو کنترل میکنه ، اینجوری مردم رو بر علیه تاگون می شورونه تا مقدمات اومدن اون سام رو بچینه .درواقع تانیا خودش طمعکاره و به خودش حرص خودش که میخاد خودشو اون سوم رو اون سرزمین مالک بشن اونم به خاطر 4 نفر دهاتی که بدبخت تاگون از بیابون جمع کرد اورد ادم کرد ...
شین سه کیونگ به شدت خوشگل حتی با روسریم خوشگله .ولی حیف که بازیش ...هی ...عوضش خوشگله .
الخلاصه ، سایا که بالاخره با اون سام دیدار میکنه و یه مدتم جاهاشون اتفاقی عوض میشه یه مدت که تو قبیله ی اگو ها می مونه یهو تحت تاثیر محبت و حمایت اگوها از خودش که فک میکنن اون سامه ،قرار میگیره و یهو همه ی زندگیش در نظرش پوچ به نظر میرسه ،یهو ... تلاشی برای اینکه برگرده اسی دال و نقشه هایی که براش کشیده بود رو پیش بگیره نمیکنه ، اواره تو جنگل بود که یهو از ناکجا اباد ایگوتی های دیگه ای پیداشون میشه و میگن تو برادری قولی ما هستی " مثلا به هم قول میدن که برادر بمونن و از هم حمایت کنن همچین چیزی " تو باید بیای با هم بریم با کشتی یه سرزمین دیگه ای و نمیگن میریم اونجا چیکار فقط میگن بیا بریم که دیگه تو نباشی تو سریال ...خیلی اضافی بود اینجای داستان ینی اگه نبود و اگه می زدن سایا رو میکشتن سنگیتر بودن .
تنها کسایی که شخصیتشون بدون تغییر مونده بود تو سریال و قابل باور بود که این ادما همون ادمای 18 قسمت قبلی هستن ، تاگون و ته الا و تانیا بودن ، تانیا همچنان ذهنش بسته و ابله و تو هپروت سیر میکنه ، باباش به مقام وزیری رسیده و حتی فرستاده های اون سام رو کشته و پیغام داده که ما نیازی به نجات تو نداریم . ولی تانیا همچنان همونجوری مخالف برده داری و کشت و کشتاره و صلحه . ارمانی بود درکل حرفاش ولی خودش دورو بود و داشت با نیرنگ و تجاوز به حریم خصوصی مردم بهشون دیکته میکرد کاری که اون میگه رو بکنن . خدای خودخواهی بود . چقدم سریع هی داستان سرایی میکرد که آیروجی " خداشون " بهم وحی کرد گفت این کارو کن اون کارو کن .
ته الا و تاگون با اینکه رقیب سیاسی بودن ولی تا اخر به پای هم وایسادن . واقعا زوج خیلی خوبی بودن خیلی دوس داشتم نقشاشون رو . با اینکه عوضی بازی داشتن ولی ادم حرصش نمیگرفت . همش برای هم نقشه میکشیدن ولی دست اخر باهم متحد میشدن . درثانی واقعا حقشون بود که تو اون جایگاه باشن . راستش خب سایا هم رقیب سیاسی محسوب میشد و اینکه تاگون میخاست حذفش کنه طبیعی بود . ولی خیلی نامردی هم بود تو از اول چرا این بچه رو برداشتی اوردی یا باید میذاشتی میمرد یا میکشتیش نه اینکه بیاری انقد تو عذاب بزرگش کنی بعدم که رسیده به عرصه و میخاد از اون سفره سهمی برداره بخای حذفش کنی .
سایا واقعا مظلوم بود . و سایا خیییییییییییییییلی تغییر کرده بود این تغییر در حرف زدن در چهره و حتی در شخصیتش رو اصلا دوس نداشتم . سایا همونی نبود که تو فصل قبلی بود . اون زیرکی و تیز و باهوش بودن سایا رو اصلا نشون ندادن . گریم فوق العاده افتضاح بود . اگه بازیگرو تغییر دادین خب چرا گریم رو ازش حذف کردین دقیقا نمی فهمم با سایا چه پدرکشتگی داشتن که این کارو باهاش کرد . اصلا کاراکتر پردازی درستی براش نشده بود فقط چون داستان رو دوقلو بودن اون ذلیل مرده اون سام بود گفتن بذا بذاریمش فعلا ببینم چی میشه ...
سایا و اون سام تو فصل قبلی انگار دو تا ادم متفاوت بودن ولی اینجا اون سام موهاش بسته بود سایا موهاش باز . خدایا چقد تغییر ...مردم از این همه تغییر ... واقعا دارم سعی میکنم که خیلی به سریال توهین نکنم ...
اون سام هم مث فصل پیش بود تقریبا با این تفاوت که یخورده عقلشو به کار انداخته بود و می جنگید و میکشت و اینا . اسی دال حق اون سام نبود . اسی دال رو ته الا و تاگون اونجوری کرده بود این حق نبود که اون زرتی بیاد حاضر اماده بشینه اونجا ، بدون اینکه هیچ هزینه ای بده . تانیا باید می مرد . خیلی مسخره بود که نمرد . مسخره تر از همش تغییر ناگهانی سایا بود که به خاطر عشقش به تانیا تا دم مرگ رفت . این سایا نبود . این بیشتر به اون سام می اومد . سایا این همه جنگید و حقش بود که اون بشه ارامون هسولا نه اون سام چرا اون سام باید هم اینایشینگی باشه هم ارامون هسولا ؟! خیلی مسخره و زورکی بود .
یکی دیگه از چیزایی که دوس نداشتم زمانی بود که این دو برادر غریب همو می بینن و واکنششون نسبت بهم زیاد روش زوم نشده بود و در اخر هم اصلا از هم حمایت نکردن درسته افکار متفاوتی داشتن و اهداف متفاوت ولی حتی یه ذره ام نشون ندادن که یه حس خونی بودن بینشون وجود داره مخصوصا از سمت اون سام . اون سام حتی زمانی که جای سایا تو اسی دال بود رفت کمک دشمنش تاگون...بعد با سایا که بود انگار با یه غریبه داشت دیدار میکرد ، رابطه ش با قبیله ی واهان خیلی صمیمیتر از برادری بود که هم خونش بود .
خودشو برای اون قبلیه جر داد و اصلا شروع این همه تغییر و دشمنی اون با اسی دال به خاطر قبیله بود . وگرنه اونم می تونست بیاد تو اسی دال و مث ادم زندگی جدیدی رو شروع کنه . چون اونم ادمی بود که به تکنولوژی و پیشرفت علاقه داشت و حتی تو جنگلم افکارش با واهانی ها فرق داشت . ولی ازش یه شخصیت عقده ای و کینه ای و کسی که معلوم نی چرا داره این کارارو میکنه ساختن . هدفش گم شد درواقع . بعد که دید واهانی ها و مخصوصا بابای تانیا اونجوری گفت اصلا انگار نه اینگار ...
کلا از سریالایی که زورکی میخان همه ی حق رو بدن به نقش اول که از همه ذهلم گتمیش تر ، بدم میاد .
فصل دو اصولا باید بگم ادامه ی سریال رو خیلی الکی شاخ و برگ داده بود و کش دادن .تو فصل اول میگه که سرزمین اینجوری بود و ما بودیم اسی دال تمام ، بعد هی قبیله اضافه میکردن هی ادم می اوردن ، گفتن ما همه ی نئونتال ها رو کشتیم ولی باز سه تا نئونتال هنوز بودن که همش تو جنگلا راه می رفتن خب اینا کجای جنگل راه می رفتن که اون قبیله ها اینارو نمی دیدن ؟! مگه همه مردم از این موجودات نمی ترسیدن پس ایگوتی های بیشتر از کجا یهو پیداشون شد ؟ اصلا به هیچ سوالی که تو فصل یک پاسخ داده نشده بود ، جواب ندادن .
تو بازی لی جونگی واقعا حرفی نی ولی کاراکترها خیلی متفاوت از اونچه که فصل قبلی بود نوشته شده بود و به نظرم منطقی نبود این همه تغییر .به نظرم خیلی سرسری بود . فصل یک واقعا یک شاهکار بود و من هنوزم خیلی دوسش داشتم ولی پایانش واقعا خراب کرد تمام حسامو .
از اولش برام مستعجل بود که اون سام قراره همه کار بشه تو سریال ولی چون سریال جوری بود که همش اتفاقای غیرقابل پیش بینی می افتاد گفتم شاید اخرشو اونجوری که تصور میکنم نکنن ولی متاسفانه همونجوری بود . اصلا راضی نبودم راستش . متاسفم که بازم فصل دو ، یک سریال باعث شد فصل یکش زیرسوال بره و از چشمم بیفته . مث کیمیاگر روح . 💚سریال کره ای کیمیاگر روح 💚 جانگ اوک عزیزم 😭
شاید براتون جالب باشه که بدونین نمادهای هر سه تانیا و اون سام و سایا به چه معنی بودن ، این متن رو یکی از تحلیلگرای خوب این سریال نوشته بود تو جایی دیدم گفتم اینجا بذارمش :
نماد گرایی ظریف شخصیتهای سریال: همونطور که توی پیشگویی آسا ساکان مادربزرگ قبیله کوه سفید شنیدیم
سایا (( آینه )) : آینه نماد فرزانگی و آگاهی است بازتاب خرد خلاق است سایا شخصیتی خلاق و آگاه ترسیم شده
آینه بازتاب چیست؟ حقیقت ، صمیمیت آگاهی و درون قلب و بازتاب آنچه در دل داری، سایا شخصیتی است که همه ویژگیهای مردم آسدال یکجا درش جمع شده و اون نمونه کاملی از تربیت و فرهنگ مرد آسدال با خردی فراتر از خرد مرد آسدال، بازتابی از نگرش مردم آسدال به دنیا و دیگر انسانها
مشهورترین آینه خورشیدی آینه اسطوره ای ژاپنی ، آینه آماتراسو است که نور الهی را از غار خارج می کند و آن را بر برجهان می تاباند ، سایا کسی بود که با حرفهاش تانیا رو برای بدست آوردن قدرت بیدار کرد و اونو وادار به بیرون اومدن از دنیای پاک و بی آلایشش از زندگی واهانی کرد و نواده اصلی آساشین بنیانگذار آسدال رو به مردم معرفی کرد تا مردم رو از انحرافات وارده در باورهای دینی مردم بخاطر تعبیرات خودمحور آسارون نجات بده
اونسوم (( شمشیر )) نشانه عدالت خواهی ، حق طلبی ، سلاحی سرد با تیغه ای بلند و یک لبه تیز ، در اساتیر باستانی شمشیر را ناخن شیر هم می نامیدند
خب ما در فصل اول اونسوم رو از دید موبک ظهور دوباره آرامون هسولا میبینیم که سوار بر کانمورو در حال فرار از نیروهای دکانی متجاوز به سرزمینهای ای آرک و در چند قسمت بعدی میبینیم که سانونگ به موبک میگه میخوام مثل آرامون باشی مردی آزاده و در اختیار عدالت و در فصل 3 میبینیم که در چشم مردم قبیله آگو اونسوم همون اینایشینگی که تونست از آزمون آبشار زنده بیرون بیاد و دلیل اتحاد قبیله بزرگ آگو میشه قبیله ای که با حربه کثیف تاگون که تخم عدم اعتماد به همدیگه رو بینشون پاشید و باعث شد به هم فروشی و برده گرفتن هم قبیله ایهاشون روی بیارن
همه و همه این اتفاقات شخصیت اونسوم رو تعریف میکنه شخصیتی آزاد و عدالت خواه و در عین حال باهوش و ساده، کسی که بهای درسهایی که میگیره رنج و سختی زیاد و نتیجش تصمیمیه که جنگی عظیم رو برای آینده آسدال رغم میزنه
تانیا (( زنگ )) : زنگ نماد هشدار ، نماد آگاه شدن مطلع شدنه
تانیا شخصیتیه که با رجز خونیهاش باعث آگاهی میشه آگاه باش که آینده تلخت اینگونه است
مردم مطلع باشید بهای انتخابتون چه خواهد بود
و در نهایت ظهور این س شی یعنی زنگ و آینه و شمشیر در کنار هم در آسمان آسدال یعنی نابودی این سرزمین .
تاریخ اسیدال رو فصل دو رو شروع کردم . برای دوقسمت فیلمبرداریش خیلی مسخره اس . تصویر همش محوه نمیدونم چرا یجوریه . لی جونگی در نقش سایا و اون سام ، خب اگه بخام سالهایی که گذشته رو حساب کنم اون سام خیلی تغییر کرده و برای کشتن اینو اون تعلل نمیکنه . ولی تفاوتی در دونقش نداره نه در گریم نه در مدل موه فقط اون موهاشو بسته این باز کرده ،🙄 چقدم “باز کرده “بهش نمیاد . کاش حداقل گریم رو همون گریم سایا میذاشتن . یا حداقل مدل موهشو . تو حرف زدن هیچ تفاوتی وجود نداره . خب سایا هم از اون مارمولکی و یواش یواش نقشه کشیدن ممکنه تغیر کنه و ولی اصولا همچون ادمی با اون کاراکتر وقتی میبینه این همه دشمن داره علاوه بر بی رحم شدنش تیزترتر میشه ، و اون حالتی که سایا داشت اون یواش حرف زدنش اون همش با خودش حرف زدنش اینکه همش دیگران رو زیرنظر داشت ، اون زیادتر میشه نه کمتر . چون تنهاتر میشه در این صورت ، مثلا با موبک و تانیا نقشه کشیده که تاگون رو بکشن و خودشون بشن همه کاره ، البته این هم نقششه ، ارزش هاشون شاید از نظر انسانی قشنگ باشه ولی برای فرمانروایی کردن کس شره و ارمانیه . اگه قرار باشه همه ازاد باشن و همه دارا هیشکی به حرف بالا دستیش یا امپراطور گوش نمیده که . تانیا هنوزم با همون افکار پوسیده ی جنگلیشه .باباش بهش میگه اون حرفای مسخره رو تموم کن ،فرستاده های اون سوم رو کشته و گفته بهش بگن ما نیازی به نجات دادن تو نداریم . خوب کرده . اسکلن جفتشون اون سوم و تانیا هنوز بعد از گذشت این همه وقت و این تغییر تو روش زندگی و دیدن ادمای مختلف افکارشون تغییر نکرده . مسخره س . الانم که اون پتیاره ی ته الا میخاست سایا رو بکشه که بیهوش شدن با اون سوم تو یه جا بودن ، موبک سایا رو اورد بیرون ، نعانتالا اومدن سایا رو نجات دادن ، اون سوم موند ، موبک کشته شده ش دم اخری اون سومو نجات داد ، ادماش اومدن فک کردن این سایاعه . جاهاشون عوض شد . از اولم فک کنم نقشه ی سایا این بود ها ؟!
تو بازی لی جونگی حرفی نیست اصلاها ولی من خوشم نیومد . بازیش ایراد نداره ولی اصلا واسه این نقش مناسب نبود . حالا اون سوم نه ، ولی سایا رو اصلا خوب در نیورده حتی تفاوت لحن و چهره هم وجود نداره . اینجوری نبود که نتونه دربیاره نخاسته نخاستن انگار از قصد سایا رو کمرنگ کردن تا اون سوم کسخل تو چشم بیاد . برای همین ریدن تو سریال . سایایی که سونگ جونگی ساخت واقعا انگار یه ادم متفاوت بود . از طرز حرف زدنش بگیر تا بازی چهره ش . سریالو حیف کردن .کلا همیشه گفتم سریالای دوفصلی فصل دوشون ریدمونه و میرینه به تمام حسا و قشنگی هایی که فصل یک داشت برام . شاید اگه با سونگ جونگی می ساختنش اینجوری نمیشد . حالا بذا ببینم چی میشه .
راستش زیاد از پایانش راضی نبودم . تو 9 قسمت خیلی طولش داد و بعد یهو همه به جون مو شک کردن و یهو همه به گی چول خیانت کردن ، البته اینکه میذاشتین گی چول به خوبی و خوشی می رفت زندگی دیگه ای رو شروع میکرد مسخره میشد انصاف نیست درواقع بالاخره خلافکار بود . از طرف دیگه گی چول واقعا نمیتونست جور دیگه ای زندگی کنه . اون از نوجوونی بزهکار بوده بعدشم افتاده تو خط گنگستری ، چندنفرم که زد کشت ، همیشه هم دست و بالاش پر از پول بود ، یه همچین کسی به کم راضی نمیشه . نمیتونه درواقع دوباره میره سمت یه خلاف دیگه ای . ولی همین که نشون دادن همه ی دوستاش بهش پشت کردن شاید بشه گفت سزای اعمالش بود . از طرفی دوستاش همشون یه مشت عوضی کفتار بودن ، هیچ وقت دوست واقعی نبودن وگرنه بهش پشت نمیکردن . از طرفی خودش این مدت جنس اونارو شناخته بود که بهشون زیادی رو نمیداد . یه مشت عوضی بودن . گی چول ولی خودش بی فرهنگ و ب یمعرفت نبود . جون مو رو دوست واقعی خودش دونست و باهاش رفتار کرد . کاش رابطه دوستی بینشون رو ملموستر نشون میداد . مخصوصا از جانب جون مو به گی چول ، دست اخر هم زندگی جون مو تغییر کرد و از زنش جدا شد که واقعا دلم خنک شد . کاش نشون میدادن جون مو می رفت با هه ریون . هه ریون دختر خوبی بود به نظرم لیاقت اینکه فرصت داشته باشه زندگی جدیدی رو تو کره با کسی که بهش دل بسته شروع کنه رو داشت .
زنه جون مو یه خیانتکار دورو بود . دقیقا زمانی که کیس رفتن با گی چول و دقیقا زمانی که جلوی جون مو دست گذاشت رو دست گی چول ، جون مو فاتحه ی رابطه شون رو خوند. خیلی با خودش کلنجار رفت که خیانت نکنه . واقعا هیچ مردی نمیتونه در مقابل همچون زنی مقاومت کنه . جون مو واقعا خیلی خوب مقاومت کرد 🤦♀️😁
در اخرم حرف گی چول درست از اب در اومد : در اخر هیچ کدوم از شما نمیتونین شاد زندگی کنین .
واقعا فش به پلیسای سست عنصرشون . فش . انقد حالم بهم میخوره که همش میخان یکیو در حین ارتکاب جرم بگیرن تا بگن خب اینم مدرک داشتی این کارو میکردی ...خیلی قانون مسخره ای دارن . وای وای انقد دلم خنک شد این پلیسه لاشی عوضی رو کشتش اون دختره ینی من نمیدونم شما نمیتونین یه پلیس رو بهش یه چیزی ببندین بندازینش تو زندانی بازداشگاهی تا پرونده به خوبیو خوشی پیش بره ؟! خیلی مسخره بود خییییییییلیا .
اون رییس سا جونگ ریول که من قسمت اخر اسمشو فهمیدم حیف شد فقط کاش میذاشتن اون جونگ به ی حروم زاده ی نامرد رو میکشتش .
واقعا نمیدونم باید چی بگم راجبه سریال بگم خوب بود اخرشو دوس نداشتم بگم بد بود اون همه هیجانی که براش داشتم حیف میشه .
راستش بخام خیلی رک بگم در واقع مسخره بود و چیز خاصی نداشت همش در حال سیگار کشیدن و بزن بزن و دورباطل بودن . ماموریت شون خیلی کشکی بود . حتی اگه زمان قدیم هم باشه خیلی غیرمنطقیه که فقط با سه نفر یه همچون ماموریتی انجام بدی . باید همه ی موانع رو از سر راه کسی که به عنوان نفوذی فرستادیش برداری . کاش اینجوری سرسری جمعش نمیکردن . تا قسمت 9 خیلی طولش داد بعد یهو تو 3 قسمت همه چیو جمع جور کردن .
فک میکنم جی چانگ ووک تا حالا تو عمرش انقد شیبل نگفته بود . تو قسمتای اخر دیگه داشت دیوونه میشد از دست اون پلیس سیریشه ، شی بّل را با تشدید گفت .
فیلم تموم شد من نفهمیدم یانکیزی کی بود که پلیس سیریشه دنبالش بود 🤣🤦♀️
در مورد لی دونا خواننده و ایدلیه که خیلی معروفن ولی یه مدته که افسردگی گرفته و احساس خفگی میکنه تو کنسرتشون تو ژاپن خودشو از سن پرت میکنه و بعدم از گروه برای یه مدت کنار گذاشته میشه .مدتیه که تو یه خونه معمولی تنها زندگی میکنه ،خونه از این خونه ای اشتراکیه . اونجا با یه پسری اشنا میشه و هی پاپیچ پسره میشه تا بالاخره اغواش میکنه . بعدشم دوباره دلش برای اجرا کردن تنگ میشه کمپانی هم راضین این برگرده ، دوباره برمیگرده به گروه و کار و مجبور میشه با پسره کات کنه .
اینجور سریالا کلا مشکلات ایدل ها و سختی کارشون و هیت هایی که میگیرن و رفتارهایی زننده ای که یه سری فن بیشعور باهاشون می کنن و اونا مجبورن تحمل کنن و قانون هایی که تو طول کار باید رعایت کنن مث قرار نذاشتن و اینا را نشون میده . زیاد جالب نبود .
من به خاطر سوزی گفتم ببینم که اینجا زشت شده بود . از نقششم خوشم نیومد . چه لباسای بی ریختیم می پوشید . خلاصه که باحال نبود .
واو این دوقسمت سریال بدترین شرور واقعا دهنم باز موند ، خون و خون ریزی تو سریال خیلی زیاده ، رسما کثافت کاریه ، بالاخره باند مواد مخدر این چیزا توش نباشه انگار سریال سریال نمیشه . من بین اینکه کی بدترین شروره دودل بودم و نمیتونستم بین گی چول و جون مو تصمیم بگیرم ، اخه به غیر اینکه تو این کار این چیزا اجتناب ناپذیره و باید زنده بمونن کاری که نشون دهنده ی شیطان صفتی و عوضی بودنشون باشه رو نشون نداده ، غیر از سیگار کشیدن و مواد فروختن ، از نظر من اینا شیطان صفتی نیست ، ولی تو این سه قسمت داستان به سمتی رفت که داره اون روی جون مو بالا میاد ، دلیل مهم و تاثیرگذارشم وجود زنشه که تو پرونده خودشو دخیل داده ، و همش با گی چول رفت و امد میکنه که اونم دلایل خودشو داره، جون موی ساده و مهربون که سالها با وجود پدر معتادش خودشو سالم نگه داشته و میخاد زندگی خوبی داشته باشه ، حالا به خاطر طمع هم نه ، به خاطر اینکه خودشو تو چشم خانواده ی زنش بیاره ، با این پرونده داره تبدیل به یه شیطان میشه .
بدترین و تراژدی و غم انگیزترین صحنه ی سریال یا صحنه های سریال ، به نظرم جایی بود که تو قسمت هشت ، جون مو باید به زور با دختر موادفروش چینیه کیس میرفت ولی همش روزای خوشش با زنش تو ذهنش تداعی میشد ، جون مویی که زنشو انقد دوس داره که نمیخاد با زن دیگه ای باشه ، و یه صحنه ی حساس سریال جایی که زنش می بینه جون مو غرق خونه و داره اینو اونو میکشه و باهم چشم تو چشم میشن . واقعا فک نمیکنم این زوج بازم مث قبل بشن . خیلی صحنه ی باحالی بود . و در عین حال غم انگیز . جون مو با کشتن اون یارو که اطلاعاتشو گیر اورده بود دیگه تبدیل به هیولا شدنش تموم شده .
صحنه های این سه قسمت هم خیلی خوب فیلمبرداری شده بود . جایی که گی چول به خاطر شکش به یی جونگ و جون مو مشوش بود و صحنه از جایی گرفته شده بود که ماهی ها داشتن اینور اونور می رفتن ، ورجه ووجه ی ماهی ها استعاره از قلب و ذهن متلاطم و مشوش گی چول بود .
و جایی که با یی جونگ رفته بود کنار دریا و یی جونگ می ترسید نکنه گی چول فهمیده باشه اونو جون مو باهم چه نسبتی دارن ، نشون دادن موجهای دریا نشون دهنده ی حس یی جونگ بود . ولی از همه ی اینا که بگذریم جون مو با اینکه دل نمیداد به کیس رفتن با دختره ولی وااااه همچین کیسی تاحالا تو سریالای کره ای ندیده بودم . خیلی کیس هاتی بود .
ولی واقعا جون مو چرا داره تا این حد خودشو تو خطر می ندازه ؟! اگه به خاطر ترفیعه که میتونه ازش دست بکشه بالاخره از جونش و زندگیش که مهمتر نیست ، اگه به خاطر اینکه زنش اومده تو این پرونده ی قاطی شده خب باز هم میتونه خودشو یجوری از باند خارج کنه . واقعا چرا تا این حد داره خودشو میکشه ؟!
این دیالوگش با اون دختر چینی اس :
دختر چینی میگفت : دلیل اینکه داری تا این حد پیش میری چیه ؟!
جی چانگ ووک به نام جون مو ، پلیسه و از خانواده سطح پایینیه ، باباشم معتاده ، زنش خانوادگی پلیسن و درست حسابی ، موندم اینا چجوری دختررو به جون مو دادن ، جانگ گی چول گنگستره و با زد و بند و حذف رییس های بالادستی خودشو به کله گنده ی باند مواد مخدر وصل کرده و با دایر کردن چندین تا کلاب تو گنگنام ، داره پادشاهی میکنه ، باند مواد سه شعبه داره کره ژاپن و چین ، پلیس ژاپن مطلع شده از قضیه و فهمیده یه شاخه اش تو کره اس ، پلیسای کره هم فهمیدن قضیه از کجا نشات میگیره مث همیشه دنبال مدرک معتبر و سر انجام جرم گرفتن مجرم هستن ، نقشه میکشن میگن یکیو بفرستیم تو باند اینا ، طبیعتا جی چانگ ووک که الکی تو سریال نی ، پس اونو می فرستن ، نقشه و اینا بالاخره جون مو میشه دست راست جانگ گی چول ، و تو این راه همه ی دست راستی های گی چول رو که از دبیرستان باهم ددوست بودن رو از راه به در میکنه .
سریال درواقع داستان زندگی گی چوله که از قضا باباشم عوضی بوده و مامانش باباشو میکشه و اینجوری اونم کم کم به بذهکار تبدیل میشه و اینجوری راهش به خلاف و گنگستری و اینا باز میشه و دوستاشو حالا داره تو پرونده ای که خودش سر شاخه ی اونه از دست میده ، و حسهایی از ناراحتی و افسوس هم داره .
حالا این وسط زنه جون مو چیکاره س ؟! اینجا که قضیه گره به گره اضافه میشه ، زن جون مو همکلاسی دوران دبیرستان گی چوله و اینا باهم قرار میذاشتن یه روز که جون مو تو یه رستوران داشت به زنش توضیح میداد که داره چیکار میکنه ، یهو گیچولم میاد اونجا و اونجوری میشه که پای زنشم به پرونده باز میشه ، گی چول فک میکنه عشق قدیمش با یه مرد لاابالی ازدواج کرده و طلاق گرفته و برای اینا هم پرونده میسازن که گی چول تحقیق کرد سه نشه ، برای همین حالا که دوباره عشق قدیمشو دیده میخاد باز باهاش بریزه رو هم ...بنده خدا نمیدونه شوهره عشق قدیمش الان دوست و دست راستش شده ...
داستان سر گرفتن اعضای باند و ترفیع گرفتن جون موعه که تو این راه کلی خودشو تو خطر انداخته فقط به این دلیل که رتبه ی پایینی تو اداره پلیس داره و زنش و خانوادش همه درجه دارن و میخاد خودشو اینجوری بالا بکشه .
سریال تا اینجا جذاب و هیجان انگیز بوده ، بوده ها ولی یه جاش می لنگه ، پلیس ها هیچ کاری نمیکنن ، فقط جون مو یه تنه داره همه کارارو میکنه ، اصولا وقتی یکیو می فرستن تو باند به این بزرگی و خلافکاری ، پس زمینه طرف رو درست حسابی ترتیب میدن ، از طرفی یکیو میذارن که به پای جاسوس باشه تا گندی بالا اومد سریع جمع و جور کنن ، اینجا همه ی کارارو جون مو خودش تکی میکنه ، مثلا الان اون کسی که ته و توی گذشته افراد رو در می اورد برای گی چول متوجه شد که جون مو کیه ، بعد خود جون مو اومد بگیرتش ، اینجوری که نمیشه ، کتک از پلیس کتک از گنگستر ، تازه تو قسمت 6 که جای حساسی بود یه پلیس اومد نقشه ها رو بهم ریخت ، اصلا نرفتن دنباله پلیسه تا بهش بفهمونن خودشون دارن رو پرونده کار میکنن و دخالت نکنه ، خیلی مسخره اس اینجوری .
البته که اگه بخان دخالتی کنن کارای اکشن بیهوده جی چانگ ووک و اون پسره بازیگر گی چول اصلا دیده نمیشه . درواقع همه ی بازیگرا چلغوزن تا این دو تو چشم بیان . انقدم بدم میاد از این شیپ مسخره ی این دوتا هی تو بوق میکنن . حالمو بهم میزنن ، خداروشکر جی چی اینجا زن داره وگرنه میگفتن اینا رو هم کراش دارن ، گرچه دارن میگن 🤢
این تیکه ش خیلی رفت روعصابم گفتم زودتر بنویسمش . میخاستم سریال تموم شد پستش رو بذارم دیگه اینجوری شد .
حتما به لینکی که زیر گذاشتم سر بزنین . میتونین همه ی پست هایی که گذاشتم رو تو یه نگاه ببینین و انتخاب کنین که چی دوست دارین بخونین .
سریال کره ای این رابطه مقاومت ناپذیره ،درمورد هونگ جو و شین یو عه که سرنوشت جدایی ناپذیر دارن ، تو زندگی قبلی که تو چوسان بوده ، شین یو اشراف زاده بوده و هونگ جو دختری که روح ها رو میبینه و میگن نحسه و اونو به یه دعانویس میدن تا بزرگش کنه ،هونگ جو درجه ی پستی داره و امکان اینکه بتونه با شین یو اشراف زاده که تو قصر امپراطوری کار میکنه رو نداره . امپراطور و زن دوم نمیخان پسر اول امپراطور ولیعهد باشه و نیاز دارن زن دوم حتما یه پسر به دنیا بیاره ، هونگ جوی دعا نویس رو میبرن تو قصر ، برای دعا کردن و اینا ، وقتی خواسته ی اول براورده میشه دنبال کشتن ولیعهد با دعا هستن که هونگ جو قبول نمیکنه و زن دوم با همدستی یه دعا نویس دیگه اینکارو میکنه و میندازن گردن هونگ جو ، هونگ جو رو خودش طلسم گذاشته که هرکی کشتتش ،تا نسل ها نسلش عذاب بکشن و نفرین بشن . از قضا ضربه ی اخر برای کشتن هونگ جو رو شین یو میزنه و شین یو نسلش نفرین میشن .
اون دعا نویسه که تو دوره ی چوسان بود بدون هیچ نشون دادن پیش زمینه ای خود به خود عاشق هونگ جو ی زمان حاله ، مزاحمت اینجاد میکنه و کلا روانیه ، به قصد کشتن هونگ جو میاد ولی عوضش به شین یو چاقو میزنه ، شین یو چون یه بار میمیره و زنده میشه چون زخمی میشه تا دم مرگ میره ، نفرین از روش برداشته میشه .
اینجوری میشه که هونگ جو و شین یو بهم میرسن .
سریالش قشنگ و مفرح بود ، والدین شین یو خیلی بامزه بودن ، هونگ جو کمی تا قسمتی کودن بود ولی قابل تحمل بود . شین یو خیلی جذاب بود . داستانشم درکل بد نبود ولی خیلی ریز بهش اب بستن . خیلی جاها برش میخورد و احساس میکردم داستان رو سرراست کردن و نخاستن زیاد کشش بدن قضیا رو ، وجود روانیی که دنبال هونگ جو بود و زندگی همکارای هونگ جو تو شهرداری و وجود دوست وکیل ، شین یو اضافی بود .
یکی از بیخودترین شخصیت های سریال و اضافی ترینشون کوانگ جو همکار هونگ جو تو شهرداری بود که مثلا خوشتیپ شهرداری بود و همه ی دخترا روش کراش داشتن ، خیلی ماست بود . بی تفاوت ، معلوم نبود با خودش چندچنده و چشه . فقط مثلا نشون دادن که یه بابای الکی داشت . خب که چی ؟ الان وجود باباش برای چی بود ؟! چه کمکی به داستان کرد ؟!
دختر شهردارم که پتیاره ی سریال بود که به اینو اون زور میگفت و فک میکرد خیلی خوشگله بیریخت عملی .
باباشم که شهردار بود چقد سست عنصر و سست اراده بود که پروژه های شهرداری رو با عوض شدن خلق و خو بهم زدن دخترش با دوس پسراش از این میگرفت میداد به اون یکی .
زوج اصلی و مامان بابای شین یو خیلی خوب بود در کل و قضیه فانتزی سریال هم خیلی بولد نبود در کل ، اخرسرم هیچ کدوم از طلسم های عشق و اینا اثر نکردن . با همه ی اینایی که گفتم ممکنه بگین خب اصلا چرا دیدی ؟! خب از اولش که هفته به هفته میدیدم تو چشمم نیومد که ابه از طرفی رابطه شون قشنگ و کیوت بود . و از جذابیت های رو وون هم نمیشد گذشت . گرچه تو پست اول گفته بودم که این نقش برای رو وون خوب نی ولی وقتی سریال جلوتر رفت نظرم عوض شد . من تا قسمت های 10 دیگه ته تهش منتظر یه طلسم پرقدرتی یه حرکتی یه اتفاق فوق العاده ای بودم هیچی نشد ولی . با اینحال سریال خوبی بود برای یه بار دیدن .
همین الان که قسمت 3 سونات زمستان رو میدیدم ، داشتم فک میکردم چقد این سان هیوک بدبخت بود ، به نظرم تو سریالای عشقی درسته واسه سوزناک کردن و نشون دادن عمق عشق و فلانه ولی خیلی نامردیه که مرد خوبی مث سان هیوک به خاطر عشق یه طرفه انقد تنها بمونه ، هرچی میشد میگفت اشکال نداره همش به حرف یوجین بود ، چقد براش مریض شده بود افتاد حتی بیمارستان ، چرا همچین مرد نازنینی باید به خاطر یه زن که کسی دیگه ای رو دوس داره انقد عذاب بکشه کاش یه سرنوشت دیگه جلوش میذاشتن من خیالم راحت میشد 😄
یخورده غیرواقعی نی ؟! شاید اینطور روابط تو ایران نی اینجوری فک میکنم یا واقعا همینطوره ، چطور ممکنه سالها با یه پسر دوست باشی فقط دوست باشی و به عنوان مرد نبینیش ؟! مگه میشه ؟! به نظر من یه دختر حتی یه بارم شده باشه به اون پسره به عنوان مرد نگاه کرده ، حالا خب نگاها فرق داره یکی به عنوان شوهر یکی به عنوان دوس پسر یکی به عنوان هم خواب شاید ...! یوجین این همه سال با سان هیوک دوس بود ، کل مدرسه میدونستن سان هیوک یوجینو دوس داره اصلا مگه میشه کسی به یه دختر چشم داشته باشه بعد دختره نفهمه باید ابله باشه اون دختر ...البته که یجورایی ابله بود یوجین مرد به اون نازنینی رو جلوی دستش ول کرد بعد چسبیده بود به خاطره هاش با جون سان ، بعدم که عین ابله ها انقد زجرش داد ، خب اگه نمیخاستی از اول کلا رابطه شو باهاش قطع میکردی چرا تا ازدواج قضیه رو پیش بردی ، بعد فک کن این همه کش مکش برای رسیدن جون سان و یوجینه یهو سریال با خارج رفتن جون سان و کور شدنش و یه خارج دیگه رفتنه یوجین تموم میشه اصلا امکان نداره اصلا دهنم باز موند ینی ...انقد میتونه ته یه سریال عشقی مسخره باشه ؟! اخه اینجوری تموم میکنن خدایی نویسنده ها چی میزنن می نویسن این داستانارو ؟!
داشتم اینو تعریف میکردم یه چیزی یادم افتاد ، قدیما یه وبلاگ میخوندم ، یه دختری بود با یه پسری دوس بود ، بعد همش باهم دعوا میکردن بحث میکردن ، من نمیدونم این چه دوستیه؟! بعد باهاشم میخابید ، میگفت تو سکس باهم خوبیم فلان ولی اخلاقامون بهم نمیخوره ، بعد چندین وقت بعدش با یکی دیگه ازدواج کرده بود . توروخدا میبینین کیا ازدواج موفق دارن ؟! اخه انصافه ؟
بعد الان تو سریالم ، یوجین اصلا لیاقت عشق سان هیوک رو نداشت باید یه زن خیلی خوب به سان هیوک میدادن که لیاقتشو داشته باشه ، یوجین خودخواه و خودرای بود احمقم که بود .
حتی اون دختره چه ری که انقد خودشو برای جون سان جر میداد و خودشیفته بود ، اونم طفلکی بود ، این همه دختر خوبی بود فقط یخورده خودشیفته بود چی میشد با یه مرد خوب اشنا میشد ؟! مگه میشه اخه یه دختر 18 ساله دبیرستانی تا 30 سالگی به یاد عشقی که فقط 2ماه دیدتش بمونه ؟!
چه سریالا میسازن مغز منو مشغول میکنن . برم اهنگ i want that از G IDLE رو گوش کنم .
گوشم هنوزم زنگ میزنه . ولی خب . بهتر از اینکه زانوی غم بغل بگیرم . به سریال فک کنم بهتر از بیماریه .