قالب

سریال کره ای 💜 :: •بیشه زاری غرق در شکوفه •

۲۳۱ مطلب با موضوع «سریال کره ای 💜» ثبت شده است

سریال کره ای shadow detective کارگاه در سایه

 سریال کره ای shadow detective  کارگاه در سایه 

راجبه ستوان کیم تگ روک ،با بازی لی سونگ مین ، 💚 سریال کره ای تناسخ در خانواده ی ثروتمند 💚 پاک دست و درستکاره که سالهاس ستوان مونده  ،چون زیربار حرف زور نرفته و جلوی ظلم و بی عدالتی وایساده و برا همینم حتی اگه پرونده ی رو حل کرده باشه بازم بهش ترفیع ندادن .

تو قسمت های اول فصل اول به نظر میاد که یه سری سندسازی و مدرک جرم الکی جور کرده ولی مجرم رو درست دستگیر کرده بوده ، همچنین یجوریه که انگار میخاد به همه نشون بده من خیلی درستکارم من خیلی میدونم ولی هیچکی قدرمو ندونست . خیلی سیریشه و تا ته یه پرونده رو در نیاره ول کن . تجزیه تحلیل های خیلی دقیق و ریزی میکنه و تقریبا هراتفاقی که در حوزه ی کاری و همکاری و دوستی بوده رو می نویسه ، خاطرات وار . پرونده هایی که حل نشده بودن یا مشکوک بودن رو نگه میداره و خلاصه کارگاه بلیکیه  واسه خودش . 

ولی داستان همینجا ختم نمیشه ، معمای بزرگی تو سریال نهفته اس که تازه وسطای فصل دو اشکار میشه . 

حالا نمیدونم همشو تعریف کنم یا نه 😁

سال 1999عه و ستوان کیم با چندتا از دوستاش پرونده ای رو با همکاری بازرس تحقیقاتی که از مرکز اومده حل میکنن ، اسم بازرسه پارک دو هیونه ، پارک به کیم میگه که از روش تحقیقاتیت خوشم میاد و چطوره بیای سئول با ما کار کنی ، سال بعد کیم و پارک و چندین نفر دیگه باهم همکار هستن و پرونده های مختلفی رو حل میکنن . یه روز بعد از حل یه پرونده و گرفتن اشرار ، طبق معمول که میرن رستوران غذا و سوجو بخورن ، کیم میگه من این جمع رو خیلی دوس دارم فلان بیاین برای جمع دوستیمون که دنبال عدالت هستیم ،یه اسم بذاریم ، اسمش میشه : امروز هم به سلامت به سر رسید ، 오늘도 무사히 همچین چیزی میشه معنیش . 

اونا با وجود مخالفت های گاه به گاه بالادستی ها میرن سراغ پرونده هایی ولی یه سری سر یه عملیات ، کیم نمیذاره که پارک از تفنگ استفاده کنه ، کیم مخالف این بود که پارک بزنه اینو اون بکشه . و دقیقا تو همون شب ، یکی از دوستاشون رو اشرار میزنه نفله میکنه و پاش قطع میشه . بعدشم که میرن برای بازرسی و میگن چرا خودسر عمل کردین و متوجه سازمان ؟ گروهی که به نام عدالت زده بودن برای خودشون میشن و میگن همچین چیزی ممنوعه ینی چی این کارا و فلان ، کیم سریعا دست میکشه و همه چیز رو گردن میگیره و بعدم تنزل درجه میگیره منتقل میشه همون شهر قبلی ، ولی پارک میگه که هرگز من باید تا اخرش برم و نمیخام به این بادا بلرزم . اینطوری میشه که مدتی راهشون جدا میشه . 

بعدها دادستان لی نامی ، پارک و رفقاش رو میگیره همینجوری الکی و میگه که خیله خب به نام عدالت و اینا سازمان زدین ، بیا با همون اسم ولی با ترفند دیگه ای بیفتیم دنبال عدالت ولی جوری که من میگم ، پارک هم ناچارا قبول میکنه ، وگرنه دوستاشو خودشو میکشتن ، پارک میشه نوچه ی لی و اینجوری اونا به نام عدالتو اینا میرن اشرار و مواد فروشارو میگیرن و خودشون میشن یجوری مواد فروش و اشرار ، تو کار زمین و توسعه مجدد هم وارد میشن . تو این راه یه عالمه پلیس به این سازمان پاش کشیده میشه و همکار میشه و یه عالمه دیگه کشته میشن .اونا هرسری یه پلیس درستکار که دنبال عدالت بوده و شجاع هست رو انتخاب و به شهرای مورد نظرشون می فرستن تا ادمایی که میخان رو حذف کنن و اونارو به اهدافشون برسونن .  یجورایی قاضی و جلاد . 

 

 

کیم  همینجوری واسه خودش داشت دنبال این قاچاقچی اون قاچاقچی میکرد که یهو یه تماس ناشناس بهش میشه و  بهش میگه که من میدونم گذشته ی تو چیه و چه کارا کردی ، فلان پرونده یادته تو مدرک ساختگی ساخته بودی برو اونو فاش کن وگرنه فلان میشه . اینجوری کیم که وسط پیدا کردن مواد فروش بزرگ شهر بود ، میره دوباره پرونده های قدیمی رو باز میکنه . از قضا یه کارگاه جدید هم بهشون اضافه میشه به نام کوک ،  با اومدن اون کارگاه اتفاقات تازه ای می افته . مدتی از اومدن کوک  نمیگذره که دوست صمیمی و همکار کیم ، تو کوه کشته میشه و زمان مرگش اون اونجا بودش ، چون فرد ناشناس بهش گفته بود که اون الان داره میمیره و کیم هم رفت اونجا ، و اینجوری تبدیل به مضنون شد ... اینجوری یک عالم اتفاق می افته و در اخر گره ی جدیدی به گره های قبلی اضافه میشه . فردناشناس خودشو دوست معرفی میکنه . واسه همین از این بعد تو متن بهش میگم یارو دوسته ...

سریال فصل اولش اهسته میگذره ولی در عین اهستگی کشش داره و رازالوده . نمیدونی کیم ادم درستیه یا نه . نمیدونی کوک کیه و یارو دوسته ،کیه و چرا دارن این کارارو میکنن . 

تو فصل یک نشون میدن که یارو دوسته ، کوک  بوده ولی تو فصل دو صحنه ای رو نشون میدن که نشون میده کوک تماس گیرنده نبوده بلکه کس دیگه ای بوده .  خلاصه یخورده هم گیج کننده بود . از طرفی اینکه فقط ستوان کیم کسی بود که همه ی کثافت کاری ها رو اشکار میکرد هم خب یخورده اغراق امیز بود . همکارای جوونش هم فرعی بودن و زیاد مهم نیست راجبش حرف بزنم . اضافی بودن مخصوصا دختره . 

ولی درکل سریال دیدنی و جذابی بود . از اینجا به بعد رو اِی آی میگه : 

لی سونگ مین در نقش کارآگاه کیم ، با بازی‌ای عمیق و چندلایه، احساسات پیچیده‌ای مثل ترس، شک، و خشم را به خوبی منتقل می‌کند.روایت سریال به صورت غیرخطی و با استفاده از فلش‌بک‌های متعدد طراحی شده که باعث ایجاد تعلیق و درگیری ذهنی مخاطب می‌شود.کارگردانی با نورپردازی تاریک، قاب‌های بسته، و موسیقی مینیمال، فضای نوآر مدرن را تداعی می‌کند. " راس میگه همش تاریک و خاکستری بود سریال " هر قسمت با پایانی معماگونه، مخاطب را به تماشای قسمت بعدی ترغیب می‌کند.

 سریال به فساد درون سیستم پلیسی، مسئولیت‌پذیری فردی، و تأثیر گذشته بر حال می‌پردازه.

 همه ی هم دوره ای ها و دوستای ستوان کیم به سمت خلاف کشیده میشن و پلیس فاسد میشن ، خودش هم تو یه دوره ای با همون جعل مدرک و اینا یجورایی کار غیرقانونی انجام داده بود . ولی از این پیشتر نرفته بود . 

در فصل دوم، گره‌های داستانی و روابط بین شخصیت‌ها گاهی بیش از حد پیچیده می‌شن و نیاز به توجه بالا دارن.مخاطبی که دنبال روایت ساده‌تر باشه، ممکنه سردرگم بشه.برخی بینندگان پایان فصل اول رو مبهم یا ناکامل دونستن. "اینو راس میگه دلیل کارای کوک که همون تماس گیرنده ی ناشناس بود به شکل واضحی گفته نشد . یه سری فیدبک های مبهم زده شد ولی ناکافی بود . "

 فصل دوم تلاش می‌کنه پاسخ بده، اما همچنان برخی سوال‌ها بی‌پاسخ می‌مونن یا با ابهام حل می‌شن.

 

Shadow Detective بیشتر از اینکه یک سریال جنایی کلاسیک باشه، یک سفر روان‌شناختی به درون ذهن یک کارآگاه خسته و پشیمونه.

  • نظرات [ ۰ ]
    • پنجشنبه ۱۴ شهریور ۰۴

    سریال کره ای روزهای طلایی ما our golden days

    سریال کره ای روزهای طلایی ما our golden days 

     با بازی جانگ ایل وو ، یه سریال خانوادگی طولانیه که به پیشنهاد دوستم شروعش کردم . 6 قسمت اول رو یه سره دیدم و نقش دختر نقش اول سریال رو به زور تحمل کردم ولی این دوقسمت دیگه شورشو در اوردن . 

    جی هیوک ، پسر اول یه خانواده 6 نفره س ، باباش بازنشسته شده و قرار بوده بره جای دیگه کار کنه که کنسل میشه ، جی هیوک خودش تو یه شرکت خوب مهندس معماره ، ولی تو شرکت بی عدالتی های رخ میده و جی هیوک که شخصیت غدی داره اینو برنمیتابه و با وجود اینکه به کار احتیاج داره استعفا میده . خاهر کوچکترش 24 سالشه و بیکاره ،برادرش هم تو باشگاه کار میکنه که اونم اخراج میشه و مردای خانواده همگی بیکارن . یه دختر پولدار که دختر یه شرکت ساختمون سازی معروفه ، قبلا یه داستان عشقی داشته که تقریبا کل دانشگاه و هم رشته ای ها ازش خبر دارن . حالا به عشقش نرسیده و باباش اصرار داره که ازدواج کنه ، دختر خوبیه و خانواده خوبیم داره . اون به جی هیوک که معروفه به اینکه نه به ازدواجه ، پیشنهاد ازدواج میده . پیشنهاد بسی اوکازیون ، مدیر تو شرکت بابای دختره و یه زندگی خوب ، تازه دختره هم که دختر خوب و با کمالاتیه . چندوقت قبلش دوست و هم دانشگاهی جی اون وو که مدتهاست عاشق جی هیوکه دلشو میزنه به دریا و به جی هیوک میگه که با وجود اینکه اون ازدواجی نیست با اینحال میخاد باهاش دوست بشه و قرار بذارن ولی جی هیوک بهش میگه که منو تو بهم نمیایم و این شوخی مسخره ایه . و یه جورایی میخاد دست به سرش کنه ولی دختره بی شعوره و با یه جمله دست به سری دوستی چندین ساله رو بهم میزنه و جبهه میگیره که وای تو چرا اینو گفتی و اینا . جی هیوک هم میرینه بهش . بعدا که پیشنهاد ازدواج و قضیه بیکاریشو همرو باهم کنار میذاره می بینه براش بهتره که پیشنهاد ازدواج رو قبول کنه . برا همین همه چی اوکی میشه و روز عروسی میرسه ولی دقیقا روز عروسی ، عروس نمیاد و فرار میکنه میره پیش عشق قدیمش . اینجوری میشه که جی هیوک حس میکنه که تحقیر شده و ضایع شده پیش دوستاش برا همین ول میکنه میره یه شهر دیگه مدتی . یه قضیه ساده رو یجور پیچیده و مرگ نشون میدن . اصلا جی هیوک قربانیه چرا باید فرار میکرد و شرمنده میشد جلو دوستاش ؟چرا اصلا باید پیش دوستاش شرمنده شه ؟ مگه کار غیرقانونی انجام داده ؟ ینی اگه همون دختره این پیشنهادو به یکی از دوستای بیکار و سست عنصر بینشون میداد همشون دهنشون اب نمی افتاد ؟ چون همیشه میگفته نه به ازدواجم ولی یهو خاسته با یه پولدار ازدواج کنه کار ناشایستی مرتکب شده در حق دوستاش ؟ چون شمارو نگرفته ؟ حالا از حرفای خوددرگیرانه و سلیطه بازی که جی اون وو بهش زد که بگذرم ، برگشتن دور هم جمع شدن میگن این دیگه نباید برگرده سئول . خب چرا ؟؟ مگه چیکار کرده ینی چی ؟! بعد که بعد از یه دوران افسردگی و خجالت از خود الکی ، برگشته و میخاد کار جدیدی رو شروع کنه همه جبهه گرفتن دقیقا هم دوستای نزدیکش که همیشه باهم میگذروندن روزاشونو ، که  تو چرا اومدی چرا برگشتی چرا اومدی این کافی شاپ ، سونبه ای که میشناخت و میدونست اگه بهش رو بندازه روشو زمین نمیندازه همون صاحب کافه بود ، از اولم تو اون کافه احساس راحتی میکرد اصلا خودش اونجا رو طراحی کرده بوده چرا نباید بیاد اصلا مگه باید از شما اجازه بگیره ؟ ینی یه سری وقایع  어이 없게  مسخره و غیرمنطقی و پیچیدگی غیرضروری و یه دوستی مزخرف  و بد ، وقتی می بینی این دوستی باعث عذاب و ناراحتیت میشه چرا باید ادامه ش بدی !؟ ...  اون موقع اونا دوستات بودن مثلا به قول خودتم هیچ کدوم تورو درک نمیکردن پس چرا به خاطر اینکه ازدواجت بهم خورد به خاطر اونا خودتو قایم کردی و وقتی دختترو تو خیابون دیدی نخاستی تورو ببینه مسیرتو عوض کردی . اصلا حوصلمو سر برد خلاصه . هیچی دیگه . فک نمیکنم ادامشو ببینم . 

  • نظرات [ ۱ ]
    • سه شنبه ۱۲ شهریور ۰۴

    سه سریال کره ای که جدید دیدم ...

    سریال کره ای اِما Aema

    داستان آن در دهه ۱۹۸۰ کره میگذره ، زمانی که صنعت سینما با چالش‌های اجتماعی و فرهنگی بزرگی روبه رو بوده . 

    داستان حول محور دو بازیگر زن می‌چرخد:

    • جونگ هی‌ران: ستاره‌ای مشهور با روحیه‌ای آتشین که پس از درگیری با تهیه‌کننده از نقش اصلی فیلم جنجالی «مادام اِما» کنار گذاشته می‌شود.

    • شین جو-ائه: دختری که در یک کلاب شبانه کار می‌کند و آرزوی بازیگری دارد. او به‌طور غیرمنتظره‌ای نقش اصلی فیلم را به‌دست می‌آورد.

    این دو زن ابتدا رقیب‌اند، اما در ادامه برای مقابله با فساد، سانسور و سلطه مردانه در صنعت سینما متحد می‌شوند.

    درکل زیاد سریال باحالی نبود بیشترشو جلو زدم . 

    سریال امریکایی با بازیگرای کره ای و در کره فیلمبرداری شده ی ، پروانهButterfly

    داستان حول محور دیوید جونگ (با بازی Daniel Dae Kim)، یک مأمور سابق اطلاعاتی ایالات متحده، می‌چرخد که پس از ۹ سال پنهان‌کاری، متوجه می‌شود دخترش ربکا (با بازی Reina Hardesty) اکنون به‌عنوان یک قاتل حرفه‌ای برای سازمان جاسوسی Caddis کار می‌کند—سازمانی که خودش بنیان‌گذار آن بوده. این کشف او را مجبور می‌کند از مخفی‌گاهش در کره جنوبی بیرون بیاید و با گذشته‌اش روبه‌رو شود.

    سریال باحالی بود ، بدیش نصفه بودنش بود . نقش ربه کا یخورده شبیه جنده ها بود همش نگاهاش یجوری بود انگار داشت پا میداد . چه به نقش باباش چه به اون پسره قاتله 😁 . 

    سریال کره ای ترای : تلاش پیروزمندانه  The Winning Try / 트라이: 우리는 기적이 된다

    سریال راجبه بازی راگبیه . نماینده ی کره که  کاپیتانش جو گارام قرار به المپیک برن و فقط یه بازی مونده تا المپیک ولی قبل از بازی جو گارام یهو حالش بد میشه میره دکتر و متوجه میشه یه نوع بیماری خودایمنی داره که ضعف یهویی عضلات و علائم نادری مث متوقف شدن دستگاه تنفسی هم داره  ، برا همین معلوم میشه اون دیگه نمیتونه راگبی بازی کنه . روز قبل از بازی به سرمربی میگه حالش خوب نیست و نمیتونه بازی فردا رو انجام بده ، ولی سرمربی بهش میگه که المپیک و فلان ، خلاصه اون قرصاش که کورتون هم شاملشون میشه رو میخوره ، بعد از بازی خبر اینکه جو گارام دوپینگ کرده در میاد ، و اون اعلام بازنشستگی میکنه . ولی هنوز یه اسطوره س و میتونه مربی باشه .

    مدرسه ای که جو گارام قبلا اونجا درس میخونده ، مدرسه مخصوصا ورزشه ، مدیر اونجا قبلا معلم جو گارام بوده و فقط اونه که از بیماریش مطلعه . سه سال بعد که معالجه میشه و استراحت میکنه و به حالت عادی برمیگرده ، معلمه بهش پیشنهاد میده که بیاد مربی تیم راگبی مدرسه بشه .  اون دعوت رو قبول و با اومدنش یه سری مخالفت ها و نادیده گرفتن ها صورت میگیره ولی دراخر همگی قدرت مربی گری و توانایی و دانش اون رو تحسین و بچه ها هم بهش اعتماد میکنن و اینجوری کم کم پیشرفت میکنن . بعدا معلوم میشه که سه سال پیش چرا جوگارام قرص استفاده کرده بود قبل از مسابقه و اسمش به عنوان بازیکن دوپینگی هم پاک میشه . درکل سریالی با داستان متفاوت و ورزشی بود .

    ترای مهم‌ترین و پرامتیازترین حرکت در راگبیه ؛وقتی بازیکن مهاجم توپ رو به منطقه انتهایی زمین حریف (منطقه ترای) برسونه و با دست روی زمین بزنه، ۵ امتیاز می‌گیره.؛بعد از ترای، تیم می‌تونه یک شوت به سمت دروازه بزنه که در صورت موفقیت، ۲ امتیاز اضافه به دست میاره (به این شوت می‌گن "کانورژن").

    ترای نماد تلاش، عبور از موانع و رسیدن به هدفه—به همین دلیل هم اسم سریال کره‌ای "The Winning Try" خیلی معنا‌دار انتخاب شده.

    اینم سریال باحالی بود . 

  • نظرات [ ۰ ]
    • يكشنبه ۱۰ شهریور ۰۴

    سریال کره ای ملکه ی هفت روزه seven days queen / سریال کره ای اشپز امپراطور Bon Appetit, Your Majesty

    بک گراند : سریال ملکه ی هفت روزه . چونا : لی یون یا  یان سان گون Yeonsangun or Prince Yeonsan

    Yeonsangun of Joseon - Wikipedia 

    در تاریخ نوشته شده که اون فرد خشن و ظالم و خونخواری بوده . ولی سریالها و جمله ی معروف : تاریخ رو فاتحان می نویسند . چیز دیگه ای رو نشون میده . یکی از به شدت موردعلاقه های من در سریال های تاریخی . تقریبا هرچی ازش سریال بوده رو دیدم . لی دونگ گان در ملکه ی هفت روزه در نقش یان سان گون واقعا خیلی فوق العاده بازی کرد . کاش دوباره به دنیای بازیگری برگرده و یه نقش توپ بازی کنه .

    سریال جدید یونا به نام اشپز امپراطور ، امپراطور تو سریال هم اسمش لی هونه ولی درواقع همین امپراطوره . 

     اون سریال رو فقط به خاطر اینکه تو دوران امپراطوری این چونا هست ، میخام ببینم . امیدوارم ناامیدم نکنه . 😎

    بعد نوشت : سریال یونا رو نگاه کردم . خیلی خوشم اومد . هم از پسره که نقش چونا رو بازی کرده هم از کمدیش ، 물론 البته که اب هم داشت ولی انقد باحال و هیجانی بود مهم نبودن  . خب داستانش تلفیقیه . تلفیقی از یانگوم و سفر در زمانی . خیلی دوس دارم اونجوری که تو ذهنم حس میکنم باشه ، فک میکنم با توجه به اون کتابی که باعث سفر در زمان یونا شد، یه چیز تو مایه های سریال کره ای سرنوشت لی مینهو باشه . فک میکنم . حالا نباشه هم داستانش انقد ریز و درشت داره که به اونجاها هم نرسه . نمیدونم چرا دقیقا ولی داستان راجبه همون چونا و وقایع هم همونه ، ولی اسم چونا رو عوض کردن و اسم ساختگی زدن و از طرفی برادر چونا ازش کوچکتر بود که بعدا با کودتا و کشتن چونا به تخت می شینه ، اینجا برادره بزرگتره ، اون صیغه معروف چونا هم زیردستش براش میاره نه برادرش . حالا درهرحال با تمام اینا . من خیلی خوشم اومد . 

    بذارین حقایقی راجبه لقب امپراطور لی یون بهتون بدم : 

     لقب "Yeonsangun" (연산군 / 연산君) که به پادشاه دهم سلسله چوسان یعنی یی یون (이융) داده شده، بار منفی و تحقیرآمیزی دارد — و این کاملاً عمدی بوده.در سنت کره‌ای، پس از مرگ پادشاهان، معمولاً به آن‌ها لقب‌های افتخارآمیز سلطنتی داده می‌شد، مانند "سجونگ کبیر" یا "جونگجو". اما در مورد یی یون، به جای لقب سلطنتی، به او لقب "군 (Gun)" داده شد که به معنی ارباب یا شاهزاده پایین‌رتبه است — نه پادشاه. این نوع لقب معمولاً برای کسانی استفاده می‌شد که از مقام سلطنتی خلع شده بودند یا رفتار ناپسند داشتند.

     پس از خلع، به جای لقب سلطنتی، لقب "Yeonsangun" به او داده شد تا بی‌اعتباری و ننگ تاریخی او را نشان دهد.در ادبیات و تاریخ کره، لقب‌ها بسیار مهم‌اند و بار معنایی سنگینی دارند. لقب "Yeonsangun" در واقع نوعی محکومیت تاریخی است — مثل اینکه تاریخ خودش رأی داده باشد. این موضوع در درام‌های تاریخی کره هم اغلب به شکل نمادین نمایش داده می‌شود. 

    بیایم واژه‌ی "Yeonsangun" (연산군) رو واژه‌به‌واژه بررسی کنیم تا ببینیم چه معنایی در دل خودش داره:

    | Yeonsan | 연산 | 鳶山 | نام یک منطقه/کوه در کره (Yeonsan به معنی "کوه Yeon") |

    | Gun | 군 | 君 | عنوانی برای شاهزاده یا ارباب پایین‌رتبه |

    "ارباب یا شاهزاده‌ی منطقه‌ی Yeonsan" — اما این عنوان در واقع لقب تحقیرآمیز برای پادشاه یی یون بود، چون:

     

    - واژه‌ی "Gun (君)" به جای "Wang (왕 / 王)" یعنی پادشاه، استفاده شده.

    - این یعنی او پس از خلع سلطنت، از مقام پادشاهی تنزل داده شد و لقبش به سطح یک شاهزاده‌ی تبعیدی یا ارباب محلی تقلیل یافت.

    ...

    اصن لی یون کی بود و چه کرد و چرا به این لقب نام گرفت ؟ بیاین باهم بخونیم : 

    یئونسان‌گون در ابتدای سلطنتش،  نشانه‌هایی از مدیریت قوی و دلسوزی برای فقرا داشت.
    امور دفاعی کشور را تقویت کرد و در اداره حکومت جدی بود.
    این نشون می‌ده که او پتانسیل رهبری سالم داشت، اما مسیرش به‌سرعت تغییر کرد

    مرگ مادرش (ملکه یون) که به‌دلیل رفتار خشونت‌آمیز تبعید و سپس اعدام شد، تأثیر عمیقی بر روان او گذاشت.
    وقتی حقیقت را درباره مادرش فهمید، دچار بحران عاطفی شد و تصمیم گرفت انتقام بگیرد.
    این خشم، به شکل پاکسازی‌های خونین علیه نخبگان و مقامات ظاهر شد

    تصمیمات ناگهانی، خشونت‌های بی‌دلیل، و رفتارهای غیرمنطقی نشون می‌ده که او دچار اختلالات روانی احتمالی مثل پارانویا یا اختلال شخصیت ضد اجتماعی بوده.
    به شدت به اطرافیانش بی‌اعتماد بود و از هرگونه مخالفت، حتی فکری، وحشت داشت .



    در همان منبع، اشاره شده که او در اوایل سلطنتش مدیری توانا و دلسوز بود، به فقرا کمک می‌کرد و امور دفاعی کشور رو تقویت کرد. این یعنی یئونسان‌گون در ابتدا پتانسیل رهبری سالم داشت، ولی وقتی با گذشته‌اش روبه‌رو شد، مسیرش تغییر کرد

    او با گروه‌های سیاسی مثل حزب ساریم درگیر شد، چون اون‌ها با احیای جایگاه مادرش مخالفت کردند. در واقع، برخی تحلیل‌ها می‌گن که یئونسان‌گون می‌خواست ساختار قدرت محافظه‌کار دربار رو بشکنه، ولی چون روشش خشن بود، به عنوان دیکتاتور شناخته شد

    چون تاریخ رسمی معمولاً توسط کسانی نوشته می‌شه که از سقوطش سود بردن—یعنی همون نخبگان درباری که در کودتا علیهش نقش داشتن. بنابراین، تصویر یئونسان‌گون به‌عنوان «پادشاه خون‌ریز» تثبیت شد، و ابعاد انسانی و روانی‌اش کمتر دیده شد.


    مادرش ، ملکه یون ۱۲ سال از پادشاه سئونگ‌جونگ  ینی بابای لی یون ، بزرگ‌تر بود. این در دربار چوسون خیلی غیرمعمول بود، چون معمولاً پادشاهان با زنان جوان‌تر ازدواج می‌کردند. برخی مورخان کره‌ای معتقدند که این اختلاف سنی باعث شد ملکه یون نفوذ روانی و عاطفی بیشتری روی پادشاه داشته باشه، ولی همین موضوع هم باعث حسادت و رقابت شدید در حرم شد.

    ملکه یون فقط زیبا نبود—او باهوش و سیاست‌مدار بود. برخی منابع غیررسمی کره‌ای اشاره می‌کنن که او سعی داشت نقش فعالی در تصمیم‌گیری‌های دربار داشته باشه، چیزی که در آن زمان برای زنان ممنوع بود. این جاه‌طلبی پنهان، دشمنان زیادی براش ساخت، به‌ویژه در میان صیغه‌های دیگر و مادر پادشاه

    در منابع غیررسمی، گفته شده که ملکه یون تا آخرین لحظه زندگی‌اش، نام پسرش رو زمزمه می‌کرده. او باور داشت که اگر زنده بمونه، می‌تونه پسرش رو به پادشاهی برسونه و خودش رو از تبعید نجات بده. این عشق مادرانه، بعدها در رفتار یئونسان‌گون به شکل خشم انتقام‌جویانه ظاهر شد

    ملکه یون دمدمی‌مزاج و حساس بود، به‌شدت نسبت به صیغه‌های دیگر حسادت می‌کرد.گفته می‌شه که یکی از صیغه‌ها رو مسموم کرد، و در سال ۱۴۷۹ در یک مشاجره، صورت پادشاه رو زخمی کرد.این رفتارها در دربار سلطنتی چوسون، که نظم و ادب در آن بسیار مهم بود، غیرقابل‌قبول تلقی شد.مادر پادشاه (ملکه بزرگ اینسو) وقتی از زخم صورت پسرش خبردار شد، دستور داد ملکه یون تبعید بشه.
    چندین تلاش برای بازگرداندن جایگاهش شکست خورد.
    در نهایت، تحت فشار مقامات درباری، دستور اعدام با سم صادر شد. او در سال ۱۴۸۲ در سن ۳۷ سالگی درگذشت.

    مرگ ملکه یون نه‌تنها سرنوشت خودش رو رقم زد، بلکه سرنوشت پسرش رو هم تغییر داد. یئونسان‌گون وقتی حقیقت رو فهمید، دچار بحران روانی شد و بسیاری از اقدامات خونینش ریشه در همین ماجرا داشت.
    در تاریخ کره، ملکه یون به عنوان قربانی سیاست‌های زنانه دربار شناخته می‌شه—زنی که به‌خاطر قدرت، زیبایی، و احساساتش، هم محبوب شد و هم نابود.
    در منابع تاریخی مثل تاریخ تمدن کره باستان، گفته شده که یئونسان‌گون تا مدت‌ها نمی‌دونست مادرش (ملکه یون) اعدام شده. وقتی حقیقت رو فهمید، دچار شوک روانی شد و تلاش کرد جایگاه مادرش رو احیا کنه. این لحظه، نقطه‌ی عطفی در شخصیتش بود—و خیلی‌ها معتقدن که این خشم، نه از قدرت‌طلبی بلکه از زخم عاطفی عمیق ناشی شد.


    یئونسان‌گون نمونه‌ای از اینه که:
    «وقتی یک فرد آسیب‌دیده به قدرت مطلق دست پیدا کنه، زخم‌های شخصی می‌تونن به فجایع ملی تبدیل بشن.»
    او نه‌تنها قربانی گذشته خودش بود، بلکه خودش رو به عامل رنج هزاران نفر تبدیل کرد...

    سریال کره ای تاریخی ملکه ی هفت روزه

    سوال اینجاست اگه بخایم از دید دیکتاتوری نگا کنیم که ،لی بانگ وون دیکتاتور بود یا حتی پدر لی بانگ وون چرا اونا رو بد نمیگن؟!

    🧨 لی بانگ‌وون و پدرش: دیکتاتورهای مؤسس؟

    👑 پدرش: یی سونگ‌گی (پادشاه ته‌جو)

    • بنیان‌گذار سلسله چوسون بود؛ با کودتا علیه سلسله گوریو قدرت رو گرفت.
    • با حمایت نظامی و سیاسی، ساختار جدیدی بنا کرد که بر پایه کنفوسیوسیسم بود.
    • در واقع، او قدرت رو از بالا تحمیل کرد، ولی چون بنیان‌گذار بود، در تاریخ کره با احترام یاد می‌شه.

    ⚔️ لی بانگ‌وون (پادشاه ته‌جونگ)

    • برای رسیدن به سلطنت، برادران خودش رو در جنگ داخلی حذف کرد.
    • مشاوران سیاسی مثل جونگ دو جون رو که مخالفش بودن، ترور کرد.
    • ساختار طبقاتی سخت‌گیرانه‌ای بنا کرد و قدرت نخبگان رو محدود کرد.
    • ولی چون بعداً پدر پادشاه سجونگ کبیر شد، و در تثبیت حکومت نقش کلیدی داشت، تاریخ رسمی کره او رو به عنوان «رهبر مقتدر» معرفی می‌کنه، نه «دیکتاتور».

    🧠 پس چرا یئونسان‌گون بدنام شد ولی اونا نه؟

    1. برنده‌ها تاریخ رو می‌نویسن

    • لی بانگ‌وون و پدرش موفق شدن ساختار جدیدی بنا کنن که قرن‌ها دوام آورد.
    • یئونسان‌گون سقوط کرد، و تاریخ توسط کسانی نوشته شد که در کودتا علیهش نقش داشتن.

    2. دیکتاتوری با هدف ساختن vs دیکتاتوری با خشم شخصی

    • ته‌جونگ با خشونت، ولی برای تثبیت حکومت و نظم سیاسی عمل کرد.
    • یئونسان‌گون با خشونت، ولی از روی خشم شخصی و انتقام‌جویی عمل کرد.
    • این تفاوت در «انگیزه» باعث تفاوت در قضاوت تاریخی شده.

    3. روایت‌سازی فرهنگی

    • ته‌جونگ در سریال‌ها و کتاب‌ها به عنوان پادشاهی مقتدر و خردمند نمایش داده می‌شه.
    • یئونسان‌گون معمولاً به عنوان نماد ظلم و بی‌رحمی تصویر می‌شه.
    • این یعنی فرهنگ عامه هم در شکل‌گیری قضاوت تاریخی نقش داره.

    نکته ی جالب اینکه ، یئونسان‌گون (یی یونگ) و لی بانگ‌وون (پادشاه ته‌جونگ) از نظر نسب خانوادگی، خط خونی مشترک دارن—هر دو از خاندان سلطنتی یی (李) هستن، که بنیان‌گذار سلسله چوسون بودن.لی بانگ‌وون سومین پادشاه چوسون بود و پسر بنیان‌گذار سلسله، ته‌جو (یی سونگ‌گی).
    یئونسان‌گون دهمین پادشاه چوسون بود و پسر پادشاه سئونگ‌جونگ، که خودش از نسل لی بانگ‌وون محسوب می‌شه.
    بنابراین، یئونسان‌گون از نسل مستقیم لی بانگ‌وون و ته‌جو بود—احتمالاً نوه یا نتیجه‌ی لی بانگ‌وون از طریق یکی از پسرانش.

    این ارتباط خونی نشون می‌ده که یئونسان‌گون در واقع وارث همون سلسله‌ای بود که لی بانگ‌وون با خشونت و قدرت بنیان گذاشت. اما تفاوت در عملکرد و سرنوشت این دو پادشاه باعث شده که یکی به عنوان مؤسس مقتدر شناخته بشه، و دیگری به عنوان پادشاهی سرنگون‌شده و بدنام.
    تو داری به یه نکته ظریف اشاره می‌کنی:
    «آیا خون مشترک، تضمین‌کننده‌ی میراث مشترک هم هست؟»
    و جوابش اینه: نه همیشه. چون تاریخ، فقط با ژن نوشته نمی‌شه—با تصمیم‌ها، روایت‌ها، و قدرت هم شکل می‌گیره. 

  • نظرات [ ۳ ]
    • يكشنبه ۳ شهریور ۰۴

    سریال کره ای باحال

     سریال کره ای بوسه ی حس ششم Kiss Sixth Sense

     

    داستان درباره‌ی دختری به نام یه سول (با بازی Seo Ji Hye) است که توانایی خاصی دارد: او با بوسیدن افراد می‌تواند آینده‌ی آن‌ها را ببیند. اما مشکل اینجاست که نمی‌داند آن آینده دقیقاً چه زمانی اتفاق خواهد افتاد. یک روز به‌طور تصادفی رئیسش را می‌بوسد و آینده‌ای عاشقانه بین خودشان را می‌بیند—در حالی که از او متنفر است! همین اتفاق باعث شروع ماجراهای پیچیده و احساسی بین این دو شخصیت می‌شود . 

    یه سول، دختر خوش‌تیپ و باهوشی‌ـه که تو یه شرکت تبلیغاتی کار می‌کنه. ولی یه چیز خاص داره که هیچ‌کس نمی‌دونه: هر وقت لباش به کسی بخوره، آینده اون آدم رو می‌بینه! اً یه جور حس ششم داره که با یه بوسه فعال می‌شه.

    حالا رئیسش، چا مین هو، یه آدم خشک و جدی‌ـه که همه ازش حساب می‌برن. یه سول ازش خوشش نمیاد، چون همیشه بهش سخت می‌گیره و مثل ربات رفتار می‌کنه. ولی یه روز، کاملاً اتفاقی، لبش به لب رئیسش می‌خوره و یه چیز عجیب می‌بینه: خودش و رئیسش تو آینده با هم توی تخت خوابن، حالا یه سول گیج شده. یعنی واقعاً قراره عاشق این آدم بشه؟ یا آینده‌ای که دیده یه جور اشتباه بوده؟ از اون طرف، رئیسش هم کم‌کم یه رفتارای عجیب نشون می‌ده، انگار خودش هم یه رازهایی داره که کسی نمی‌دونه...

    در طول سریال، رابطه این دو نفر از تنش و دعوا شروع می‌شه و کم‌کم تبدیل می‌شه به یه رابطه‌ی پیچیده، پر از احساس، سوءتفاهم، و البته کلی لحظات شیرین و خنده‌دار. یه سول باید بفهمه که آیا باید به اون آینده‌ای که دیده اعتماد کنه یا نه.

     

    این سریال یه جورایی ترکیب جالبی از فانتزی، عاشقانه و کمدی‌ه. هم دل آدمو گرم می‌کنه، هم یه‌جور حس کنجکاوی ایجاد می‌کنه که ببینی آخرش چی می‌شه.

     

    رئیس شرکت تبلیغاتی، چا مین هو  – آدمی فوق‌العاده منظم، دقیق و سخت‌گیر.همه ازش حساب می‌برن، ولی پشت اون چهره‌ی سرد، یه آدم باهوش و رازدار پنهان شده.خودش هم یه توانایی خاص داره که کم‌کم تو سریال فاش می‌شه.

    این سریال رو چون چونای عزیزم ، بازیگر لی دونگ گان یه نقش کوتاه توش داشت دانلود کردم . اولش به نظر می اومد جالب نیست . یه سول با اینکه از رییسش خوشش نمی اومد و کار براش سخت بود تو شرکت ولی چون میخاست تو اون حوزه ی کاری بمونه و از طرفی میدونست که سخت گیری های رییسه نه سخت گیری بلکه باعث میشه که اون بیشتر کار رو یاد بگیره ، برای همین سالها باهم کار کرده بودن . کم کم در طول سریال معلوم میشه که گرچه چا مین هو سختگیر و خشکه ولی همیشه حواسش به یه سول بوده . بعدها یه سول رازشو به مین هو میگه و اینجوری اونا بهم نزدیک میشن . 

    در کل سریال قشنگی بود . البته من موضوع های کاری و اضافیشو زدم جلو و بیشتر تمرکزم رو رابطه ی این دوتا و گذشته شون بود . 

    سریال کره ای تهیه کننده با بازی کیم سو هیون (The Producers)

    سریال درکل پرستاره بود ، آیو ، گونگ هیوجون ، کیم سوهیون ، همشون برای خودشون ستاره هستن و میتونن تو یه سریال مجزا نقش یک و اصلی باشن . سریال تمرکزش رو دغدغه ها و نشون دادن چگونگی تولید برنامه های سرگرمی بود . داستان راجبه سونگ چان ، با بازی کیم سوهیونه که از دانشگاه سئول فارغ التحصیل شده و تو کی بی اس استخدام شده ، اون نه  به خاطر علاقه بلکه به این خاطر که نونایی که تو دانشگاه میشناخت و یک طرفه دوسش داشت اونجا کار میکرد میره کی بی اس بخش سرگرمی استخدام میشه . اونو به تیم یک شب و دوروز که یه تیم تقریبا شکست خورده س می فرستن ، روز اول کاری تاک یه جین تهیه کننده ی برنامه موزیک بنک اتفاقی در ماشینش به ماشین سونگ چان میخوره و اونا اینجوری اشنا میشن . همچنین را مون جو که سونبه و مسئول برنامه ی یک شب و دو روز هست هم با یه جین باهم سالیانه که دوستن . اینطوری اونا یه دایره ی دوستی و کاری تشکیل میدن . و بعدشم ایو با نقش سیندی وارد سریال میشه ، که یه خواننده ی معروف و سرده . 

    تو طول سریال اتفاقای زیادی می افته و رابطه ی خشک و کاری این 4 نفر تبدیل به دوستی و عشق میشه و سونگ چان هم به کارش علاقمند میشه و از اون شخصیت خنگ و کم حرف در میاد . 

    درکل سریال خنده دار و باحالی بود . قبلا چون از بازیگر گونگ هیوجون خوشم نمی اومد نگاهش نکرده بودم . ولی به شکل عجیبی نه که خوشم اومده باشه ولی دیگه برام غیرقابل تحمل نیست بلکه فک میکنم دختر خوبو راحت و باحالیه . خلاصه اینم از پست امروز . 

  • نظرات [ ۰ ]
    • جمعه ۱ شهریور ۰۴
    | سریال و اهنگ و کتاب و دیدگاه |