سریال کره ای مرد استوایی  The Equator Man 

سانو و جانگ ایل همکلاسی هستن ، هردو خانواده های نسبتا معمولی به پایین دارن . جانگ ایل باباش کلی قرض داره و نزول خورا دنبالشن ، یه روز میان مدرسه ی جانگ ایل و مزاحمت ایجاد میکنن ، سانو که شخصیت عدالت طلب و بی عدالتی و زورگویی رو نمیتونه تحمل کنه ، میره به کمک جانگ ایل و جای اون کتک میخوره تا اون بتونه بره به امتحانش برسه . اون میگه من که درهرحال زرنگ نیستم این که زرنگه بذا به امتحانش برسه . جانگ ایل هم در عوض این کار میگه من بهت درس یاد میدم تا تو هم خودتو بکشونی بالا و بری دانشگاه و یه چیزی بشی ، جانگ ایل برعکس سانو شخصیت خورده شیشه ای داره ، خودخواهه و مغروره . 

بابای سانو سرطان میگیره و میره پیش بابای واقعی سانو و اونو از اینکه یه پسر داره خبردار میکنه ولیکن بابای واقعی سانو یه ادم عوضی و پارانویای دهاتی تازه به دوران رسیده ای و میگه که اون بچه ماله اون نی و ماله دوستشه که با نامزدش بهش خیانت کردن . بیخود و بیجهت با بابای سانو گلاویز میشن و دراخر بابای واقعی بابای ناواقعی رو میکشه . این اتفاق رو بابای جانگ ایل که کارگر بابا واقعیه اس می بینه . بابای واقعیه اسمش جیننو شیکه ،جین نو شیک پیشنهاد پول و امکانات و رفاه به بابای جانگ ایل میده و میگه که پسرشو ساپورت میکنه به شرط اینکه این موضوع بین خودشون دوتا بمونه و جسد رو هم ببره سربه نیست کنه ،بابای جانگ ایل که میبینه خودش پول نداره و تازه یه عالمه قرض داره و از طرفی پسرشم زرنگ و باهوشه تصمیم میگیره پیشنهاد رییس رو قبول کنه . شب که میره تا جسد رو دار بزنه تا خودکشی جلوه بده ، بابای سانو زنده میشه ، یارو میترسه و بعد وسوسه ی پول و مقام و اینا میزنه خودش بابای سانو رو میکشه . فردا سانو و جانگ ایل که دوست شدن میرن دنبال باباش بگردن و تو جنگل باباهرو پیدا میکنن . پلیس و اینا و داستان . 

سانو باور نمیکنه که باباش خودکشی کرده باشه برا همین دنبال اینکه ببینه اون روز باباش کجا بوده با کی بوده و مدرک جمع کنه تا پلیس بیشتر تحقیق کنه . یه سری مدارک پیدا میکنه و میخاد بره تا به پلیس تحویل بده که جانگ ایل که متوجه شده که باباش و رییس جین کسایین که بابای سانو رو سربه نیست کردن ، با چوب میزنه تو سر سانو و بعدشم پرتش میکنه تو دریا و میره سئول دانشگاه . 

سانو جسدش بالا میاد و یکی دوسال تو کما می مونه . بعدش که بهوش میاد می فهمن در اثر ضربه به سرش کور شده . اون همه چیزو به یاد داره ولی خودشو به فراموشی میزنه . 

این بین یه خانواده ی دیگه ای هم هستن که چه سومی و باباشن ، بابای چه سومی از این شمن هاس و خودشم خیلی خوب نقاشی میکشه . این دوخانواده از قبل همو می شناختن . و سانو وقتی بچه های مدرسه سومی رو مسخره میکردن پشتش در اومده بوده .بابای چه سومی شبی که بابای جانگ ایل بابای سانو رو به درخت می بست ، پشت بته ها بوده و این واقعه رو دیده ولی هیچی نگفته .  به خاطر پول که دست اخرم نمیتونه پولی به جیب بزنه . خود چه سومی هم روزی که کنار صخره ، جانگ ایل به سانو حمله میکنه و میندازتش تو دریا ، شاهد این ماجرا بوده ولی اونم چیزی نمیگه . چون از جانگ ایل خوشش میاد ولی جانگ ایل عنم حسابش نمیکنه . به قول سانو میگفت جانگ ایل حتی اگه به زمین گرمم بشینه بازم به تو نگاهم نمیندازه . کلا فاز چه سومی معلوم نبود خیلی ادم مزخرفی بود . دختره پتیاره . اون بعدها نقاش میشه و از اون واقعه حمله ی جانگ ایل به سانو نقاشی کشیده . تا به خیال خودش اینجوری جانگ ایل رو تهدید کنه و اونو به سمت خودش بکشونه . ولی این اتفاق نمی افته . 

درهرحال زمانیکه سانو بیهوش بودش و به هوش میاد بابای چه سومی و خودش پیشش مونده بودن . 

سانو به همراه چه سومی و یه دوست دیگه میرن سئول و سانو اونجا پیش یه دختری که اونم زخم خورده ی کارای رییس جین نوشیکه ، خط بریل یاد میگیره . بعدشم به عنوان ماساژور کاری دست و پا میکنه . بعدها دوست باباش ، همونی که جین نوشیک فک میکنه نامزدش با اون ریخته بوده روهم ، از طریق نامه ای که بابای سانو نوشته بوده متوجه سانو میشه و برمیگرده کره و متوجه اتفاقایی که به سانو گذشته میشه اونو باخودش میبره خارج ، سانو چشماشو عمل میکنه درسم میخونه و به عنوان یه تاجر معدن برمیگرده کره تا هم کار بکنه هم این وسطا  انتقامشو از جانگ ایل و باباش و رییس جین نوشیک که نمیدونه کجای این ماجراس بگیره . کم کم تو تحقیقات متوجه حقیقت امر میشه و خلاصه انتقامشو میگیره ، یه زن خوبم پیدا میکنه و تمام . 

درکل سریال قشنگی بود . یه سری جاهاش کند بود و یه سری جاهاش خیلی کش می اومد و نزدیک به اب بود ولی جذاب و قشنگ بود . 

شخصیت جانگ ایل خیلی عوضی بود و تا لحظه ی اخر که سانو متوجه حقیقت شده بود و حتی وقتی با زبون بهش گفت من میدونم تو منو به کشت زدی و انداختی تو دریا هیچ پشیمونی و عذرخاهیی نشون نمیداد . شخصیت سانو هم پسر خوب و مهربونی بود که هرسری به هرکسی خوبی کرده بود جاش بدی بهش رسیده بود ولی خب احمق بود و خودشو به خاطر ادمای عوضی تو دردسر می نداخت .

اخرش مث همه ی سریالا یخورده اب بندی و مسخره تموم شد مخصوصا اینکه جانگ ایل اخرش دیوونه شده بود و سانو اورده بودش پیش خودش نگه داری میکرد کی دشمنشو میاره پیش خودش . 🤨🙄😂👀

منظور از عنوان سریال هم شخصیت سانو بود که یهو عوض میشد یا مهربون بود یا احمق یا دنبال انتقام بود .