قالب

معرفی 100 سریال کره ای جذاب :: •بیشه زاری غرق در شکوفه •

۱۹۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «معرفی 100 سریال کره ای جذاب» ثبت شده است

معرفی دو سریال ژاپنی و یک سریال چینی

سریال ژاپنی عشق در تاریکی : 

هیروکی نویسنده‌ای مستقل است که در حال تحقیق درباره یک پرونده قتل زنجیره‌ای در توکیو است. او در جریان این تحقیقات با ماکوتو تسوتسویی (کارگردان برنامه خبری تلویزیونی) آشنا می‌شود و رابطه‌ای میان آن‌ها شکل می‌گیرد.اما با پیشرفت داستان، شک‌هایی درباره خود هیروکی به‌عنوان مظنون اصلی قتل‌ها به‌وجود می‌آید. این تردیدها باعث می‌شود ماکوتو بین احساساتش و وظیفه‌اش دچار کشمکش شود. 

15 سال پیش مادر هیروکی به قتل رسیده و هیروکی به عنوان مضنون دستگیر شده ، علتشم این بوده که خون روی لباسش خشک شده بوده و بعد پلیس و بقیه اومدن سر صحنه قتل . حالا به هر شکلی بابای هیروکی میره خودشو به عنوان قاتل معرفی میکنه . حالا بعد از این مدت . دوباره قتلهایی رخ داده . و بعد از تحقیقات پلیس به هیروکی مضنون میشه . نه به این خاطر که 15 سال پیشم مضنون بوده . همینجوری بازجویی و مضنونی ادامه دار میشه تا اخرش . بالاخره مشخص میشه که هیروکی به دلایلی مجبور بوده یه جورایی با قاتل همکاری کنه . 

کمی تا قسمتی حوصله سر بر شد یه جاهاییش ولی درکل به خاطر گل روی هیروکی که جذاب بود نگاهش کردم تا اخر . بد نبود در کل . 

سریال ژاپنی The Monster Within هیولای درون : مامونو

عنوان «مامونو» به هیولایی اشاره دارد که ممکن است درون هرکدام از ما پنهان باشد. 

کاجین وکیل زن، مستقلیه که تو جامعه مرد سالار تونسته جایگاه خودشو پیدا کنه . سر یه اتفاقی اون با زنی اشنا میشه که شوهرش دست بزن داره . و این میشه شروع اشنایی اون با همون مرده : ایتیا . که با عذرخاهی و مست بودن و تلفن رو اشتباه گرفتن قضیه کتک اون شب رو ماسمالی کردن . زنه به شکل عجیبی به سمت این مرد جذاب کشیده میشه . مدتی باهم قرار میذارن . " ایتیا هنوز زنشو داره ها " و بالاخره ایتیا یه روز اون روی واقعیشو نشون میده . اخرشم همون زنش می کشتش . 

مرد جذابی بود ولی حیف عوضی بود . سریال جذابی بود . جذابیت بصری 🤣 .

یه سریال دیگه ام دیدم که اسمش رو هرچقد گشتم پیدا نکردم . خیلی خنده دار بود . یه گیشا از دوران ادو یهویی به توکیو میاد و اولین نفری که می بینه پسری که تو کافی شاپ کار میکنه و ده ساله که یه دختری رو میخاد و هنوز بهش اعتراف نکرده . گیشا همینجوری یهویی بیمقدمه میره خونه همون پسره .  صحنه های خنده داری داشت کلا گرچه واقعا اب بود و بازیگرای چشم گیری هم نداشت . گرچه اون رییسه شرکته که گیشا عاشقش شده بود بامزه بود . 

سریال چینی عشق در میان ابرها : LOVE IN THE CLOUDS 

جی بوزای جنگجویی کاریزماتیک با گذشته ای تلخ و تاریک و مرموزه . اون با جنگیدن با جنگجوی کوه یانگ فلان ، مینگ شیان ، میتونه اونو شکست بده و باران الهی رو برای سرزمین خودش به ارمغان بیاره . بعد از شکست مینگ شیان با سمی مهلک مسموم میشه و علنا توسط مامانش دور انداخته میشه . اون به سرزمین جی بوزای میاد چون فک میکنه که اون مسمومش کرده . و همچنین دنبال پادزهرش بگرده که شایعه ها میگن دست جی بوزای هست . حالا چی ؟ مینگ شیان در واقع دختره . اون به جی بوزای نزدیک و اینا عاشق میشنو اینا . تهشم ازدواج میکنن و بالاخره بی اعتمادی که جی بوزای به همه داشت نسبت به مینگ شیان که الان خود واقیعشه دختره . مینگ یی ، از بین میره و عاشق مینگ یی میشه . تا جایی که قلبهاشون بهم متصل میشه و مینگ یی میتونه به درون جی بوزای رسوخ کنه و ببینه که پادزهر: ارزن طلایی ، موردنظر دست جی بوزای هست . ولی در اخر جی بوزای مچشو میگیره و پادزهر رو نابود میکنه چون به استادش که سازنده این پادزهر هست قول داده که این رو به کسی نده . حالا پایینتر گفتم قضیه دیتل ترش رو . الان میخام بگم که چرا من سریال رو دراپ کردم . 

از قسمت 20 به بعد واقعا اب شد و یجوری انگار داشت به بچه نشون میداد سریال رو . واقعا خنده دار بود . یه سی درامر یا کی درامر دیگه تقریبا میتونه ادامه سریال رو حدس بزنه و متوجه روابط و مرموزیات سریال بشه . یجوری توهین به شعور بیننده س به نظرم .

جی بوزای که برای مدت 20 سال ارزن طلایی ساخته ی استادش رو تو وجودش حفظ کرده چون نمیخاد قولش رو نسبت به استادش بشکنه اونو حتی به عشقش نمیده و نابودش میکنه . بعدش مینگ یی که همچنان تا قسمت 25 به جی بوزای هویت واقعیش رو نگفته با اینکه جی بوزای کل زندگیش رو انداخته تو دایره ، با استادش از همون کوه فلان ، میره تا کتاب به جا مونده از خاندان بو ، همون استاد جی بوزای ، رو پیدا کنه تا بتونن ارزن طلایی که پادزهر هست رو بسازن . جی بوزای به کمک اینا میاد درحالیکه دیگه متوجه شده که مینگ یی همون مینگ شیانه و جر واجر کردن خودش برای پیدا کردن ارزن طلایی برای خودش بوده نه کس دیگه ای یا قدرت ، تو پرانتز بگم که چرا این ارزن طلایی انقد مهمه و از اول سریال همه دنبالشن ، چون با وجود ارزن طلایی فرد میتونه به نامیرایی و قدرت بی انتها برسه . تو اون کوهی که رفتن تا کتاب رو پیدا کنن یه محافظی میاد خون اینارو امتحان میکنه و اگه از خاندان بو ، باشن راهشون میده . خلاصه معلوم میشه که مینگ یی دارای اون خونه و در براش باز میشه و میره تو یه خونه ای و اونجا اگاهی الهی باقی مونده از استاد جی بوزای و خاهرش رو می بینه . و خلاصه که اگه سریال رو از اول دیده باشین و با این ژانر اشنا باشین واقعا تابلوعه که الان مینگ یی از خاندان بو هست و به این سرزمین جی بوزای از اولشم تعلق داشته . ولی این موضوع رو انقد کش میدن که حد نداشت . بعدشم معلوم میشه که جی بوزای درواقع شاهزاده ی کوه یانگ فلان بوده و جاش با مینگ یی عوض شده . اینجارو هم به شدت کند حوصله سر بر . اخرشم یا این میمیره یا اون یا هردو زنده می مونن . چون خود جی بوزای هم سم تو بدنش داشته که همین استاده نجاتش داده و میگن سم ممکنه بعدها عود کنه . مسخره . 🤣

اینجور سریالا داستانای به ظاهر پیچیده ای دارن . ولی در کل ابی بیش نیست . من شخصا فقط به خاطر جذابیت بی انتهای جی بوزای تا 20 نگاهش کردم . ولی تا همون 20 هم بامزه بود برام . عشقشون و اینا . موضوع های دیگه فرعین . این ژانر سریال جاودان ها و اینا هستن ، ولی فقط اسمشون جاودانه س . 

حالا بیشتر براتون بازش میکنم :

اول بگیم که جی بوزای ینی چی ؟ 

🈶 معنی اسم "جی بو زای" (季不哉)

🔹 季 (Ji)

  • در زبان چینی می‌تونه به معنی "فصل" باشه، ولی در نام‌ها معمولاً به عنوان نام خانوادگی استفاده می‌شه.

  • همچنین می‌تونه اشاره به چیزی گذرا یا ناپایدار داشته باشه—مثل فصل‌هایی که می‌گذرن.

🔹 不哉 (Bu Zai)

  • ترکیب فلسفی و شاعرانه‌ست:

    • یعنی "نه" یا "نبودن"

    • یک واژه‌ی قدیمی‌ست که در متون کلاسیک برای تأکید یا پایان جمله استفاده می‌شه، مثل "باشد!" یا "نیست!"

  • پس "بو زای" می‌تونه معنی بده: "نبودن"، "ناپدید شدن"، یا حتی "من نیستم آن‌که می‌پنداری"

🧠 تفسیر نمادین

اسمش می‌تونه این‌طور تعبیر بشه:

"کسی که از فصل‌ها می‌گذرد، ولی هرگز در هیچ‌کدام نمی‌ماند." یا "آن‌که نیست، آن‌که نمی‌خواهد تعریف شود."

و این دقیقاً با شخصیت جی بو زای هم‌خوانه:

  • از دنیای طردشده میاد، ولی نمی‌ذاره گذشته‌ش تعریفش کنه.

  • همیشه در حال تغییر، فرار، و بازتعریف خودشه.

  • نمی‌خواد به هیچ قلمرو یا هویتی وابسته باشه—نه قهرمان، نه شرور، نه قربانی.

شش قلمرو  تو  سریالای این سبکی چیه اصلا ؟

"شش قلمرو" نه‌تنها در Love in the Clouds بلکه در خیلی از سریال‌های ژانر شوان‌هوان (Xuanhuan) و شیان‌شیای (Xianxia) نقش محوری دارن. بیا با هم هم از نظر داستانی بررسیش کنیم، هم از نظر فلسفی و فرهنگی:

🌌 شش قلمرو در Love in the Clouds

در این سریال، شش قلمرو به نام Hexu Six Realms شناخته می‌شن. هر قلمرو نماینده‌ی یک نوع قدرت، فلسفه، و سبک زندگیه:

  1. Jixing Abyss – دنیای تاریک، تبعیدی‌ها، و کسانی که از جامعه رانده شدن. جی بو زای از اینجاست.

  2. Yaoguang Realm – قلمرو سلطنتی، نظم و افتخار. مینگ شیان (مینگ یی) شاهزاده‌ی اینجاست.

  3. Sunken Abyss – دنیای ممنوعه، جادوهای ممنوع، و جاه‌طلبی‌های خطرناک. مو چی بای با اینجا ارتباط داره.

  4. Fairyland (Realm of Spirits) – دنیای اسرارآمیز، جایی که تعادل کیهانی حفظ می‌شه. ورود بهش ممنوعه.

  5. Lingxu Mountains – محل آموزش روحانیون و جنگجویان مقدس.

  6. Heavenly Mirror Domain – دنیایی که زمان و حافظه در اون تغییر می‌کنه. معمولاً برای سفرهای ذهنی یا بازسازی خاطرات استفاده می‌ش

چرا این شش قلمرو مهمن؟

در فرهنگ چینی و ژانرهای فانتزی شرقی، جهان به صورت لایه‌لایه دیده می‌شه—مثل بدن انسان، که هم جسم داره، هم روح، هم ذهن. این شش قلمرو:

  • نماد تضاد بین نور و تاریکی، نظم و هرج‌ومرج، حقیقت و فریب هستن.

  • به نویسنده‌ها اجازه می‌دن که شخصیت‌ها رو در سفرهای درونی و بیرونی قرار بدن.

  • باعث می‌شن که داستان فقط درباره‌ی عشق یا جنگ نباشه، بلکه درباره‌ی رشد، انتخاب، و رهایی باشه.

  • مینگ شیان (که بعدها با نام مینگ یی شناخته می‌شه)، شاهزاده‌ی کوه یائوگوانگه که از ۱۳ سالگی با جادویی خودش رو به شکل مرد درآورده تا بتونه در مسابقات جنگی شرکت کنه.
  • او به مدت ۷ سال بی‌رقیب بوده و همیشه قهرمان Qingyun Conference بوده.

🧪 نقطه‌ی عطف

  • در قسمت اول، جی بو زای، جنگجوی مرموزی از دنیای Jixing Abyss، مینگ یی رو شکست می‌ده و تبدیل به ستاره‌ی جدید می‌شه.
  • اما مینگ یی که از این شکست شوکه شده، تصمیم می‌گیره با هویت جعلی یک رقاص وارد زندگی جی بو زای بشه تا ازش انتقام بگیره و در عین حال دنبال پادزهری برای سمی باشه که خودش بهش آلوده شده.

🎭 بازی‌های ذهنی و احساسی

  • هر دو شخصیت، هویت واقعی‌شون رو پنهان می‌کنن. جی بو زای هم اون‌قدر که نشون می‌ده بی‌خیال و بی‌هدف نیست.
  • رابطه‌شون پر از کشمکش، فریب، و لحظات عاشقانه‌ست. گاهی به هم نزدیک می‌شن، گاهی از هم دور می‌شن.
  • در قسمت‌های اخیر، رازهایی از دنیای پریان (fairyland) و گذشته‌ی هر دو شخصیت فاش می‌شه که همه‌چیز رو زیر و رو می‌کنه .

سؤال فوق‌العاده‌ای پرسیدی Asi جان، چون دقیقاً همین دو نکته—دلیل جنگ و هویت پنهان—هسته‌ی احساسی و فلسفی سریال Love in the Clouds رو تشکیل می‌دن. بیا با هم بازش کنیم:

⚔️ چرا جی بو زای و مینگ یی با هم می‌جنگن؟

  • جی بو زای از دنیای تاریک و طردشده‌ی Jixing Abyss میاد. اون در کودکی تحقیر شده، به عنوان "بچه‌ی رهاشده در مرز" شناخته شده، و برای زنده موندن مجبور به فرار و مبارزه بوده
  • مینگ یی (در اصل مینگ شیان)، شاهزاده‌ی کوه Yaoguang، از ۱۳ سالگی آموزش دیده که باید همیشه پیروز باشه تا بتونه "باران مقدس" رو برای قلمروش به دست بیاره
  • هر دو در مسابقات Qingyun Conference با هم روبه‌رو می‌شن—جایی که قدرت، افتخار، و آینده‌ی قلمروهاشون در گرو پیروزیه.
  • پس جنگشون فقط یک رقابت شخصی نیست؛ بلکه نماد دو جهان متضاده: تاریکی و نور، طردشدگی و افتخار، بقا و وظیفه.

👤 چرا مینگ یی خودش رو شبیه پسر کرده بود؟

  • از ۱۳ سالگی، مینگ شیان با جادویی خودش رو به شکل مرد درآورد تا بتونه در مسابقات جنگی شرکت کنه، چون زنان اجازه‌ی حضور نداشتن
  • به مدت ۷ سال، با این هویت جعلی، بی‌رقیب بود و به عنوان "خدای جنگ" شناخته می‌شد.
  • اما این هویت پنهان، فشار روانی زیادی روش گذاشته بود. همیشه باید پیروز می‌شد، چون شکست یعنی نابودی قلمروش.
  • بعد از شکست از جی بو زای، تصمیم گرفت با هویت جدید یک رقاص، بهش نزدیک بشه تا هم انتقام بگیره، هم رازهایی رو کشف کنه.

این دو شخصیت، مثل آینه‌ی همدیگه‌ان—هر دو زخمی، هر دو دروغ‌گو، و هر دو در جستجوی چیزی فراتر از قدرت: شاید رهایی، شاید عشق، شاید حقیقت.

🌌 دشمنی بین دو دنیا

  • Jixing Abyss جاییه که افراد طردشده، محکوم، یا فراموش‌شده زندگی می‌کنن. جی بو زای از اون‌جاست—با گذشته‌ای پر از درد و بی‌اعتمادی.

  • Yaoguang Realm قلمروی سلطنتی و مقدسه، جایی که مینگ شیان (همون مینگ یی) به عنوان شاهزاده بزرگ شده. اونجا همه‌چیز بر اساس نظم، افتخار، و وظیفه‌ست.

  • این دو دنیا از نظر تاریخی و جادویی با هم در تضاد بودن. مسابقات Qingyun Conference هم مثل صحنه‌ایه برای اثبات برتری یکی بر دیگری.

🥀 چه کسی مینگ یی (مینگ شیان) رو مسموم کرده؟

  • مینگ یی با زهر نادری به نام "گل اندوه‌زا" (Leaving Grief Flower) مسموم شده. این زهر نه‌تنها جسم رو تحلیل می‌بره، بلکه روح رو هم کم‌کم محو می‌کنه.

🧪 چرا پادزهر دست جی بو زای افتاده؟

  • جی بو زای، بدون اینکه بدونه، در کودکی توسط همان مو چی بای نجات داده شده و بهش پادزهری داده شده که در بدنش ذخیره شده—نوعی "خون درمانگر".

  • وقتی مینگ یی متوجه می‌شه که تنها راه نجاتش، دسترسی به خون جی بو زایه، تصمیم می‌گیره بهش نزدیک بشه—نه فقط برای انتقام، بلکه برای بقا.

  • اما این نزدیکی، کم‌کم از یک نقشه‌ی سرد و حساب‌شده، به یک رابطه‌ی پیچیده و احساسی تبدیل می‌شه.

💔 پس چی می‌مونه؟

مینگ یی بین سه چیز گیر کرده:

  1. غرور جنگجویانه‌اش که نمی‌ذاره از دشمن کمک بخواد.

  2. ترس از فاش شدن هویتش که می‌تونه همه‌چیز رو نابود کنه.

  3. احساسی که داره شکل می‌گیره—عشقی که نمی‌دونه از کجا اومده، ولی نمی‌تونه انکارش کنه.

و جی بو زای؟ اون هم داره کم‌کم می‌فهمه که این رقاص مرموز، فقط یه مأمور نیست… بلکه کسیه که شاید بتونه زخمشو درک کنه.

🧙‍♂️ استاد جی بو زای و پادزهر

  • استاد جی بو زای، یان شیائو، پزشک تبعیدی از Jixing Abyss، کسیه که پادزهر رو در بدن جی بو زای ذخیره کرده—نوعی درمان جادویی که فقط با خون فعال می‌شه.

  • این استاد، در گذشته توسط مو چی بای کشته شده، چون حاضر نشد فرمول پادزهر رو به خاندان سلطنتی بده. 

...

  • نظرات [ ۰ ]
    • يكشنبه ۵ آبان ۰۴

    سریال کره ای رودتیره 탁류 The Murky Stream

    سریال کره ای رودتیره 탁류  

    سریال کره‌ای «탁류 (Takryu)» یا «The Murky Stream» یک درام تاریخی جدید محصول Disney+ است که در دوران اواخر چوسون جریان دارد و مفاهیم عدالت، فساد و مبارزه برای بقا را با روایتی تیره و پرکنش روایت می‌کند

     

    داستان روی سه شخصیت جوان تمرکز دارد:

    - «جانگ شی‌یول» (با بازی روون): جوانی که گذشته‌ای پنهان دارد و در ناحیه مارینا (ماپو) به نوعی گانگستر تبدیل شده است، اما به مرور به افسانه‌ دوران چوسون بدل می‌شود

    - «چوی اون» (شین یه‌ئون): زنی باهوش و مستقل که ریاست موفق‌ترین کاروان تجاری دوران را برعهده دارد و با شجاعت به فساد اقتصادی می‌تازد

    - «جونگ‌چون» (پارک سو‌هام): افسر پلیسی که رویای حذف فساد و بازگرداندن شرافت به سیستم را دارد

    - همچنین «مودوک» (پارک جی‌هوان)، رئیس یک باند محلی که برای بقای نظم و قانون هواخواهی می‌کند.

     

    این سریال با محوریت رودخانه «گینگ‌گانگ» (همان حوالی رود هان کنونی سئول) که زمانی زلال و اکنون آلوده شده است، فساد فراگیر و سقوط اخلاقی جامعه را به تصویر می‌کشد. آب تیره رودخانه نمادی از وضعیت بی‌قانونی و فقدان عدالت است . هر شخصیت راه خود را برای تحقق عدالت انتخاب می‌کند و تضاد میان مقاومت و سازش محوری‌ترین چالش داستان است

    فیلمنامه اقتباسی از رمان تحسین‌شده‌ای به همین نام اثر «چائه مان‌شیک» است که گرچه رمان ریشه در دهه ۱۹۳۰ دارد، اما اتمسفر، پیچیدگی‌های شخصیتی و مضمون‌های اجتماعی باقی مانده‌اند

     

     

    سریال «탁류 (Takryu)» یا «The Murky Stream» شخصیت‌های اصلی‌اش را از دل سه مسیر متفاوت اجتماعی خلق می‌کند تا هرکدام آینه بخشی از جامعه آلوده چوسونِ قرن شانزدهم باشند.

     

    جانگ شی‌یول (Rowoon)

    او یکی از شخصیت‌های مرکزی و پیچیده است. گذشته‌ای تاریک دارد و در بندر ماپو به قاچاقچی و گانگستر تبدیل شده است، اما برخلاف ظاهرش روحی آزرده و جست‌وجوگر عدالت دارد.شی‌یول تجسد تضاد میان قانون‌شکنی و وجدان انسانی است؛ کسی که برای بقا “آب گل‌آلود” را می‌پذیرد ولی در درون خود از آن بیزار است. در روند داستان، رابطه‌اش با چوی اون (زن تاجر عدالت‌خواه) به نوعی تلاقی میان دنیای «زور و طمع» و «شرافت و حقیقت» تعبیر می‌شود.

     

    چوی اون (Shin Ye-eun)

    دختر بااستعداد و وارث شرکت بازرگانی خانواده چوی است که در فضای مردسالارِ زمانش برای اثبات خود و اداره کاروان‌های تجاری می‌جنگد.نه‌تنها نماد زنان مقاومت‌گر در نظام سنتی است، بلکه تصویری از عقلانیت اخلاقی در برابر بی‌نظمی جامعه نیز به‌شمار می‌رود. او برخلاف خواست پدر و ساختار طبقاتی، تجارت را ابزاری برای عدالت اجتماعی می‌داند، نه ثروت شخصی.

    تحلیل شخصیتی او بر محور شجاعت در تصمیم‌گیری و قاطعیت در برابر فساد می‌چرخد؛ همان چیزی که در استعاره رودخانه، معادل تلاش برای “پاک ماندن در جریان گل‌آلود” است.

     

    ### جونگ‌چئون (Park Seo-ham)

    افسری صادق و وفادار به عدالت است که در آغاز با ایده‌آل‌گرایی می‌کوشد فساد اداری را اصلاح کند، اما به تدریج میان قانون، دوستی و انتقام گرفتار می‌شود.او نماینده آرمان‌گرایانی است که در محیط آلوده، یا باید سازش کنند یا شکسته شوند. صحنه‌های احساسی‌اش با شی‌یول نشان می‌دهد که مرز میان دشمن و دوست تا چه اندازه در جهان خاکستری «탁류» مبهم است.

     

    مودوک (Park Ji-hwan)

    شخصیتی فرعی اما به‌شدت نمادین است: مردی با ظاهر تند و زبان گزنده که در بطن جامعه تبهکاران ماپو زندگی می‌کند اما مرام و عاطفه خاص خود را حفظ کرده است. تضاد میان طمع، ترس و دلسوزی در او نمایشگر “انسان کوچک در نظامی بی‌رحم” است. هنگامی که شی‌یول را از مهلکه نجات می‌دهد، در واقع نشان می‌دهد که حتی در رودخانه‌ای آلوده، هنوز ذراتی از پاکی یافت می‌شود.

     

    داستان از مسیر برخورد و نزدیک‌شدن این سه جریان، پرسشی بنیادین مطرح می‌کند: «آیا در جامعه‌ای که همه در گل‌ولای فرو رفته‌اند، می‌توان پاک ماند؟»

    همین ترکیب روان‌شناسانه عمیق است که باعث شده بیشتر منتقدان از «탁류» به‌عنوان یکی از معدود درام‌های تاریخی با شخصیت‌پردازی چندوجهی یاد کنند.

    سریال کره ای رودتیره 탁류

    رمان کره‌ای «탁류 (Takryu)» اثر نویسنده برجسته «چائه مان‌شیک» در سال 1938 منتشر شد و یکی از مهم‌ترین آثار واقع‌گرای اجتماعی در ادبیات مدرن کره به شمار می‌رود.

     

    این رمان در دوره استعمار ژاپن (1910–1945) نوشته شده است؛ زمانی که جامعه کره دچار آشفتگی شدید اقتصادی و اخلاقی بود. عنوان «탁류» که به معنای «رودخانه گل‌آلود» است، نمادی از جامعه‌ای است که در اثر استعمار، فروپاشی ارزش‌ها و حرص برای ثروت، به تباهی کشیده شده است.

     

    داستان حول محور زنی به نام «چوکیوم» می‌چرخد که از طبقه پایین جامعه است و برای بقا در دنیایی فاسد دست به انتخاب‌های دشوار می‌زند. او میان فقر، عشق، شرافت و فشارهای مالی گرفتار است و در نهایت به قربانی ساختارهایی تبدیل می‌شود که ارزش انسانی را با پول می‌سنجند.شخصیت‌های فرعی، هر یک جنبه‌ای از جامعهٔ آن زمان را بازتاب می‌دهند: از مردان منفعت‌طلب تا روشنفکران مأیوس و روحانیون ریاکار.

    چائه مان‌شیک با نگاهی انتقادی به مدرنیزاسیون اجباری دوران استعمار، سقوط اخلاقی مردم و از بین رفتن همبستگی اجتماعی را بازتاب می‌دهد. او با شخصیت زن اصلی نشان می‌دهد چگونه فقر و فشار از پایین، همان‌قدر تباه‌کننده است که حرص و فساد از بالا.

    این رمان یکی از ستون‌های پایهٔ «ادبیات انتقادی کره» محسوب می‌شود و در مدارس نیز بخشی از برنامهٔ درسی است. رمان «탁류» بعدها الهام‌بخش اقتباس‌های متعددی از جمله فیلمی در دهه 1970 و سریال جدید Disney+ در سال 2025 بوده است.

     

    در رمان «탁류 (رودخانه‌ گل‌آلود)» استعاره‌ رودخانه از اساسی‌ترین لایه‌های نمادین اثر است و معنای آن چندوجهی و عمیق است.  

    سریال کره ای رودتیره 탁류

    دنیا به سرعت تغییر میکنه، ولی ما با یه دیوار بلند جلوش رو گرفتیم. یه روز ما تاوان سنگینی بابت اینکه چقدر کند عمل کردیم و از بقیه عقب موندیم میدیم.

    سریال کره ای رودتیره 탁류

     

     

     

     

    نماد اصلی: جریان زندگی و اخلاق

    در فرهنگ کره‌ای ضرب‌المثلی وجود دارد که می‌گوید «رودخانهٔ پاک از چشمهٔ پاک جاری می‌شود»؛ یعنی پاکی یا آلودگی ریشه در منشأ خود دارد. نویسنده با آگاهی از این بینش فرهنگی، واژه «탁류» (آب تیره یا گل‌آلود) را انتخاب کرده تا نشان دهد که چشمه‌ جامعهٔ کره در آن دوران استعمار، یعنی نظام سیاسی و اقتصادی، خود آلوده شده و در نتیجه کل رودخانهٔ جامعه نیز فاسد و تباه شده است. در نتیجه، آلودگی رودخانه بازتابی از فساد ریشه‌دار در ساختار اجتماعی و اخلاقی است.

     

    رودخانه به‌مثابه‌ زندگی

    رودخانه در طول روایت، استعاره‌ای از «جریان زندگی مردم عادی» است؛ جریانی که پیوسته در حرکت است اما مسیرش را نمی‌تواند انتخاب کند. همان‌طور که آب رودخانه از چشمه تا دریا پیش می‌رود، شخصیت‌ها نیز توسط نیروهایی چون فقر، جنسیت، استعمار و حرص طبقاتی پیش رانده می‌شوند. گل‌آلود بودن آب، نمادی از ناتوانی مردم در دیدن حقیقت یا بازیابی شفافیت اخلاقی است.

     

    بعد اسطوره‌ای و روانی

    در تفسیر اسطوره‌ای ریشه‌دار در شرق آسیا، «عبور از رود» یا «در رود بودن» نماد مرحله‌ای از بحران و تطهیر است؛ اما در این رمان برعکس، آب رود آلوده است و امکان پالایش را از بین برده. این وارونگی نشانه‌ای از فروپاشی روحی و اخلاقی جامعه است، جایی که دیگر امکان زایش دوباره یا امید وجود ندارد.

     

    به بیان ساده، رودخانه در «탁류» استعاره‌ای از جامعه‌ای است که زمانی سرچشمه‌ای روشن داشت اما اکنون در اثر ستم، حرص و بی‌عدالتی تیره و مسموم شده است؛ و نویسنده با آن، شکست جمعی انسان‌ها در حفظ شرف و حقیقت را به تصویر می‌کشد.

     ...

    مقاله نوشته شده توسط چت جی بی تی 😁. 

    نظر خودم : 

    سریال رو بیشتر به خاطر رووون و نقش متفاوتش نگاه کردم . البته که درکل تاریخی متفاوتی بود . زرق برق و دربار و اختلافات درباری رو نشون نمیداد و عوضش راجب مردم عادی و تباهی اون دوره ی موردنظر بود . خیلی کند میگذشت . و به نظرم برای این تیپ داستان و داستان گویی نیازه که حداقل سریال 20 قسمت داشته باشه . فک میکنم نصفه موندن و یجورایی هول هولکی تموم کردنش به سریال ضربه زد . من به شخصه همش منتظر حرکتی از سمت رو وون بودم . متوجه این پیام سریال شدم که ضعیف درهرحال تنهایی نمیتونه از پس ادمای زوردار و قدرتمند که پشتشون به دربار گرمه بر بیاد و تو نشون دادن این موضوع به نظرم خیلی واقع گرایانه بود . چیزی که تازگی خیلی کم شده در سریالای مدرن حتی . نه در موضوع عدالت اجتماعی و اینا بلکه در هر زمینه ای ، داستانا به شدت مسخره و بی منطق شدن . یا نمیدونم شاید من برام خسته کننده س که همچین داستانای عجیبی رو ببینم . درهرحال  از قسمت یک بیننده  با خشم و ناامیدی زیادی از سمت رو وون ، رو به رو میشه و بعد همش منتظر اون خشم و ناامیدی به یه حرکتی بینجامه . برادرش رو رسما تنها گذاشت درحالیکه اهدافشون تقریبا یکی بود و میتونستن باهم یه تیم تشکیل بدن . درسته که دفاعشون دربرابر خیانتکارایی که سعی داشتن نقشه ی چوسان رو که با بدبختی ساخته شده بود رو نابود کنن ، وطن پرستانه بود ولی یجورایی مرگ جانگ چون بی معنی و یهویی بود . اون چینی وانگ هه رو رو وون خیلی زودتر از اینا میتونست بکشه و همش معلوم نبود برا چی هی تعلل میکرد .جانگ چون بدون هیچ قدرتی و فقط با ادعای درستکاری و عدالت تنهایی میخاست نظم رو تو اداره شهربانی برقرار کنه که امکان پذیر نبود . و بی هدف همش یارو بالادستی ذهلم گتمیش خیانتکاره رو هی تعقیب میکرد . بی نتیجه. 

    فک میکنم نشون دادن زندگی بدبختی مردم کنار رودخانه و شخصیت پردازی کاراکتری مث مودوک برای دو یا فوقش 4 قسمت کافی می بود . ولی همش رو زندگی اونا زوم میکرد . رو وون هم یه نقش ناامید و هیچ کاری از دستش برنمیاد و اویزون و بدبخت به شدت بود . کار خاصی نکرد در کل تو سریال .  درکل زیاد خوشم نیومد از سریالش . ولی اینجورم نیست که مفاهیمی که راجبش نوشته شده همش چرت باشه . کمک میکنه که بیشتر راجب شخصیت ها و داستان به درک برسی . 

  • نظرات [ ۱ ]
    • شنبه ۲۷ مهر ۰۴

    سریال کره ای هزاران خاطره A Hundred Memories

    سریال کره ای هزاران خاطره :

    خب ببینین من اصلا این سریالو به خاصر بازیگر ها نام جون که تو سریال عالیجناب بود و بسی جذاب بود و اینجا هم بسی جذاب و ری اکشناش و حرف زدنش خیلی خاصه و قشنگه شروعش کردم ولی اولا کاراکترش اصلا جالب نی . یه پسر پولدار که معلوم نی با خودش چندچنده و از باباش بدش میاد و به بوکس علاقه داره الان خب که چی نشون دادن این رفت بوکس کار کنه بعد یهو رفت دکتر شد ؟ بعدش باباش ورشکست میشه و اینا فقیر میشن . و زن باباش میره از این ادمایی که لوازم ارایشی رو میبرن خونه ی پولدارا می فروشن از اون کارا داره . خودشم که دکتر شده . حالا روابط دوستی ، جونگ هی و یونگ ری دوتا دوست هستن که تو شرکت اتوبوس رانی کار میکنن تو اتوبوسا بلیت جمع میکنن . جونگ هی از وقتی اومد همکار یونگ ری شد با همه دخترا متفاوت بود . ظاهر و رفتارش  شبیه ادمای فقیر تو سری خور نبود . بعدش نشون دادن که این یه برادر الکی عوضی داره که داره دنبالش میگرده چون پولاشو دزدیده . جونگ هی با یونگ ری ارتباط نزدیکی برقرار میکنه خونه شون رفت و امد میکنه و وقتی می بینه مامان بدبخت یونگ ری افتاده زمین و وسایل کارش شکسته همه ی پولایی که از برادرش دزدیده بود رو قرض بلاعوض میده به یونگ ری . خونه یونگ ری می مونه به مامانش و خواهر برادر قد و نیم قدش کمک میکنه . بعدش یهویی فرصت بلایند دیت پیش میاد و میرن سر قرار ، بعد اونجا جه پیل که همین اوپاعه مورد نظر منه ، نه میذاره نه برمیداره از جونگ هی خوشش میاد . قبلا هم جونگ هی رو جایی دیده بود و بهش کمک کرده بود . جونگ هی نمیخاد قرار اینا بذاره به یونگ ری میگه خبر مرگت اگه این پسررو دوس داری تو باهاش برو سر قرار ولی یونگ الکی ادا که نه و اینا . جه پیل میاد به یونگ ری شماره و اینا میده میگه به دوستت جونگ هی بگو فلان روز بیاد اونجا ولی یونگ ری با بد جنسی اینو به جونگ هی نمیگه بعدش که مهربونی جونگ هی یادش میاد پشیمون میشه و میره کاغذ مچاله رو میده به جونگ هی . ولی چون جونگ هی متوجه شده که یونگ ری به جه پیل چشم داره با اینکه از جه پیل خوشش اومده بعد از یه روز قرار خیلی خوب اخرش به جه پیل میگه که نه و فلان . همون شب یه اتفاقی تو شرکت اتوبوس رانی می افته و جونگ هی میاد از یونگ ری دفاع کنه که یه خودکار برمیداره میزنه پشت رییس شرکت ، یونگ ری هم انگار زدن طرفو کشتن ، بدو بدو فراریش میده جونگ هی رو . برادر منفعل و اصلا تو سریال نباشه هم چیزی عوض نمیشه در سریال و موجود بی خاصیتی هست ، یونگ ری ، که اسمش یونگ شیکه ، جونگ هی رو می بینه و براش بلیت سئول میخره و اینو فراری میدن . اینجوری میشه که 7 سال فاصله می افته و تو این مدت شانس میزنه و یه زن پولدار یهویی هوس میکنه که جونگ هی رو به عنوان دختر خوندش " دختر خودش مرده " قبول کنه و جونگ هی زندگیش از این رو به اون میشه ولی هنوزم تو ذهنش یه ادم فقیر و احمقه و دلش برای دنیای فقیری تنگ شده . اتفاقی تو ارایشگاه یونگ ری رو می بینه که ارایشگر شده " چه غلطا : نون نداشتن بخورن یهو تغییر کردن " دوباره همو می بینن و اینا ولی یونگ ری از دیدن جونگ هی زیاد خوشحال نمیشه چون 7 ساله داره خودشو جرواجر میکنه تا به چشم جه پیل بیاد و جه پیلم مث یه تیکه یخ انگار نه اینگار دختره خودشو داره اتیش میزنه که بهش پیشنهاد بده . خلاصه جه پیل طی یک قسمت متوجه میشه که جونگ هی رو نمیخاد ، یونگ ری رو میخاد که طی این همه زمانای ناراحتی و سختی و اینا کنارش بوده . و بدو بدو میره به یونگ ری اعتراف کنه اونم در حالیکه جونگ هی برگشته و به یونگ ری گفته من میخام با جه پیل بریزم رو هم ولی یونگ ری میگه نه من این دفعه نمیتونم خودمو کنار بکشم . ادم چقد میتونه چشم سفید و وقیح باشه که سر یه مرد اینجوری کارای خوب دوستشو نادیده بگیره . بعد خودش جر بده و پشت دوستش جلوی پسره بد بگه . بعدشم دماغ خوکی زشت بدقیافه مظلوم نمای ذهلم گتمیش یهویی میشه میس کره آ . اخه این زشت بشه میس کره آ . ینی ریدم به اون مسابقه دیگه . اصلا خنده دار. مسخره . کس شر محضه سریاله و فقط سعی داره با مظلوم نمایی چندش دختر نقش اول که به شدت ازش ذهلم میره و نمیدونم این زشت چجوری بازیگر شده " طبیعتا با پارتی " سعی کنه بگه این محقه و چون اینا 7 سال باهم رفت و امد و دوست بودن پسره باید به این برسه و جونگ هی که رفته زندگی پولداری رو انتخاب کرده پس دختر بدیه و فلان . واقعا خیلی سریال ابیه و نمیدونم چرا نشستم نگاهش کردم و عصابمو خورد کردم الکی . ینی هیچ شخصیت پردازی درست حسابی نداره که بخای فک کنی این چرا اون کارو کرد و بتونی بگی که حق با کیه . همیننجوری نشستن دور هم با 4 تا بازیگر سریال ساختن . 

    انگار که سریال دوستی دو دختر و دعوا رو یه پسر مد شده و هی میخان از سریال جونگ اون و سانگ یان کپی ناشیانه کنن . ینی هروقت این دختره تو یه سریال بود بدونین که اون سریال اشغاله و سعی در بولد کردن این شیربرنج دماغ خوکی رو داره . 

    تمام . 

  • نظرات [ ۲ ]
    • سه شنبه ۲۳ مهر ۰۴

    فیلم خارجی Steve(2025) با بازی کیلین مورفی

    فیلم خارجی Steve(2025) با بازی کیلین مورفی 

    فیلم «استیو» در دهه ۹۰ میلادی می‌گذرد و داستان یک روز سرنوشت‌ساز از زندگی مدیر یک مدرسه اصلاحی به نام استیو را دنبال می‌کند. این مدرسه محل آموزش نوجوانانی است که از جامعه و خانواده طرد شده‌اند. استیو در تلاش است تا مدرسه را از خطر تعطیلی نجات دهد، در حالی که خودش نیز با بحران‌های روانی و فشارهای درونی دست‌وپنجه نرم می‌کند.

    در کنار او، نوجوانی به نام شای با خشونت درونی و شکنندگی روانی مواجه است. روایت موازی این دو شخصیت، فیلم را به اثری چندلایه و انسانی تبدیل کرده که به موضوعاتی چون مسئولیت اجتماعی، فروپاشی روانی، و امید به نجات نسل فراموش‌شده می‌پردازد . 

    🧠 لایه‌های روانی شخصیت استیو:

    1. فروپاشی هویت حرفه‌ای و شخصی استیو خودش رو وقف نجات نوجوان‌ها کرده، ولی سیستم آموزشی، جامعه، و حتی خودش، بهش پشت کردن. این تضاد بین آرمان‌گرایی و واقعیت، باعث شکاف در هویت‌اش شده.

    2. احساس گناه و ناتوانی مزمن او مدام با این فکر درگیره که شاید نتونسته بچه‌ها رو نجات بده. این حس گناه، به شکل خشم درونی، افسردگی، و اعتیاد به الکل بروز پیدا می‌کنه.

    3. وابستگی به کنترل و شکست در آن استیو سعی می‌کنه محیط مدرسه رو کنترل کنه، ولی هرچه بیشتر تلاش می‌کنه، بیشتر از کنترل خارج می‌شه. این شکست، حس بی‌ارزشی رو درش تقویت می‌کنه.

    4. هم‌ذات‌پنداری با نوجوانان آسیب‌دیده رابطه‌اش با شای، فقط رابطه‌ی مدیر و دانش‌آموز نیست. استیو خودش رو در شای می‌بینه—کسی که جامعه طردش کرده، کسی که از درون در حال فروپاشیه.

    5. ناتوانی در بیان احساسات و نیاز به نجات استیو نمی‌تونه از کسی کمک بخواد. حتی وقتی خودش در حال غرق شدنه، باز هم نقش نجات‌دهنده رو بازی می‌کنه. این سرکوب احساسات، یکی از دلایل اصلی فروپاشی روانی‌اشه.

    🍷 الکل در فیلم فقط یک نشانه‌ست، نه علت: الکلی بودن استیو، نمادیه از تلاشش برای فرار از درد، نه صرفاً یک ضعف شخصی. فیلم نشون می‌ده که چطور آدم‌هایی با نیت خوب، در سیستم‌های ناکارآمد، به تدریج از درون تهی می‌شن.

    گاهی آدم‌هایی مثل استیو، با قلبی پر از امید و مسئولیت، وارد میدان‌هایی می‌شن که ظرفیت روانی‌شون رو فراتر از حد می‌بره. و وقتی سیستم حمایتی وجود نداره، اون بار سنگین تبدیل می‌شه به خستگی، انزوا، و گریزهایی مثل الکل.

    اما چیزی که فیلم نشون می‌ده، اینه که حتی در لحظه‌های فروپاشی، هنوز یه جرقه‌ی همدلی وجود داره. استیو شاید شکست خورده باشه، ولی اون لحظه‌هایی که با شای حرف می‌زنه، یا فقط کنارش می‌مونه، یه جور نجاته—نه فقط برای شای، بلکه برای خودش . 

    🧑‍🎤 شای (با بازی جِی لایکورگو):

    1. نوجوانی طردشده با خشونت درونی شای از آن دسته بچه‌هایی‌ست که جامعه، خانواده، و سیستم آموزشی ازش دست کشیده‌ن. خشونت رفتاری‌اش، بیشتر از اینکه نشانه‌ی شرارت باشه، فریاد خاموشیه برای دیده شدن.

    2. شکنندگی روانی و نیاز به امنیت زیر ظاهر سرکش و پرخاشگر، شای یه کودک زخمیه که دنبال پناهگاهه. مدرسه‌ی اصلاحی آخرین جاییه که می‌تونه احساس تعلق داشته باشه—و استیو، آخرین کسیه که شاید بتونه درکش کنه.

    3. رابطه‌ی پیچیده با استیو شای هم از استیو متنفره، هم بهش وابسته‌ست. گاهی باهاش درگیر می‌شه، گاهی سکوت می‌کنه، ولی در لحظه‌های خاص، یه پیوند عاطفی بین‌شون شکل می‌گیره. این رابطه، قلب فیلمه.

    4. نماد نسل فراموش‌شده شای فقط یه شخصیت نیست؛ نمادیه از نوجوانانی که بین خشونت، بی‌توجهی، و بحران‌های روانی گیر افتادن. فیلم از طریق شای، سؤال‌هایی درباره‌ی مسئولیت اجتماعی، تربیت، و نجات نسل آینده مطرح می‌کنه.

    🎭 بازی جِی لایکورگو: با اجرای ظریف و پرتنش، شای رو نه به‌عنوان یک «بزهکار»، بلکه به‌عنوان انسانی در حال فروپاشی نشون می‌ده. نگاه‌های خالی، انفجارهای ناگهانی، و لحظه‌های سکوتش، همه نشونه‌ی دردی‌ان که کلمات نمی‌تونن بیانش کنن. 

    درکل فیلم عمیقی بود . برای یه بار دیدن بد نبود . این فیلم نشون میده که ادم هیچ وقت نمیتونه راجب زندگی دیگران درک عمیقی داشته بشه و نمیتونه بفهمه تو زندگی اونها چی میگذره . همچنین راجب معلم خسته ای که خودش نیاز به کمک داشت ولی سعی میکرد به دیگران کمک کنه و اونارو نجات بده . 


    جی لیکورگو در نقش شی، دانش‌آموزی که هرگز بدون هدفونش دیده نشده و هدفون موسیقی متن درام و بیس زندگی او را پخش می‌کند، در قلب فیلم به مورفی می‌پیوندد. شی سه کلمه‌ای که برای تعریف خودش استفاده می‌کند «عصبانی و بی‌حوصله» است و اگرچه مشخص است که وقتی این را می‌گوید منظورش همین است، اما واضح است که خلاصه کردن زندگی هر کسی در قالب سه کلمه غیرممکن است. تنها راه برای فهمیدن اینکه ما چه کسی هستیم، حضور در زندگی یکدیگر، توجه به ناگفته‌ها و امتناع از نادیده گرفتن یا حذف قسمت‌های سخت است - مهم نیست چقدر دردناک باشد. 

      استیو می‌گوید: «می‌خواهم همه این بچه‌ها بدانند که چیز دیگری هم وجود دارد... اینکه چیزهای بی‌نهایت وجود دارد... فاجعه شکل عوض می‌کند و به شادی فردا یا هر چیز دیگری تبدیل می‌شود.» استیو می‌داند که ممکن است درد و آسیب روحی به طور کامل از بین نرود، اما تا زمانی که به یکدیگر توجه کنیم، می‌تواند توسط هر چیز دیگری - موسیقی، عشق، زندگی - جبران شود. 


  • نظرات [ ۰ ]
    • شنبه ۲۰ مهر ۰۴

    سریال کره ای پادشاه دراما 드라마의 제왕

    سریال کره ای نخست وزیر و من 총리와 나  

    در ابتدا اختلاف سنی یونا و بازیگر مقابل که نقش نخست وزیر رو داشت بولد به نظرم اومد . ولی از اونجا که داستان در کل این تم رو داشت پس قابل درک بود . داستان یخورده مسخره وار بود ولی جذابیت های خودشو داشت . یونا خبرنگار یه مجله ی زرد که خبرای رسوایی و گاهی دروغی میذاره ، رییسش بهش میگه که خبری نیست و اینا بریم دنبال خبر پشت کوان یول که نامزد نخست وزیریه بگردیم . کوان یول قبلا دادستان بوده سه تا بچه قد و نیم قد داره و زنشم 7 سال پیش مرده . یونا میره که دنبال رسوایی کوان یول بگرده ولی یه سری اتفاق پیش میاد و دست اخر رسوایی نامزد نخست وزیری با خود یونا در میاد بیرون ، اینطوری میشه که یونا چون متوجه مرد خوبی بودن کوان یول میشه میپره وسط و میگه منو نخست وزیر میخایم نامزد کنیم و فلان . این میشه شروع ازدواج قراردادی اینا . خب اینا طبیعتا خیلی باهم متفاوت هستن ، اولا مرده یه مرد کامل و پخته و عاقل و سیاست مداره و دختره کسی که باباش لب مرگه و خودشم کار درست حسابی نداره و خب از لحاظ رشته تحصیلی و جو اجتماعی که توش بودن خیلی باهم متفاوتن . طبیعیه که از لحاظ اخلاق و رفتار و درک و اجتماعی بودن و دانش خیلی سطحش پایینتر از مرده باشه . برای همین رفتارای احمقانه ش رو میشد درک کرد . ولی از یک طرف وجود همچین دختر جوون و ساده و خنگی برای زندگی ادمی مث کوان یول لازم بود و باعث شد اون نه تنها در زندگی خودش بلکه تو  رفتارش با بچه هاش هم تغییر خیلی زیادی ایجاد بشه . خلاصه کم کم اینا بهم علاقمند میشن و اون وسطا یخورده هم سیاست رو نشون میده خییلی کم . با وجود اختلاف سنی همو می پذیرن و حتی بچه های مرده هم با یونا رابطه ی خوبی برقرار میکنن . بعدش دیگه یهو اب میشه زن مرده ی کوان یول یهو زنده از اب در میاد و به شکل خیلی پتیاره واری زنده بودنشو نشون میده . گویا 7 سال پیش زنه داشته خیانت میکرده و با وجود 3 تا بچه میخاسته فرار کنه با طرف برن امریکا ولی تو راه تصادف میکنن و طرف میره کما و زنه هم خودشو قایم میکنه . و تو این 7 سال نمیاد سراغ بچه اش . دقیقا زمانی که مرده عشق جدید و بچه ها زنی مث مادر پیدا کردن یهو پیداش میشه و میگه من عذاب وجدان داشتم نسبت به اون شخصی که باهاش خیانت میکرده رفتم از اون مراقبت کنم . اصلا یه چیزی خیلی مسخره و وقیحانه ای بود . بعد توقع داشت حالا که همه فهمیدن این زنده س بیاد دوباره سر خونه زندگی و بچه ها . جلل الخالق . 4.5 قسمت اخر رو الکی کشش دادن با این قضایا ولی در کل وزیر و یونا بهم میرسن  . درکل سریال خنده دار و بامزه ای بود . 

    سریال کره ای پادشاه دراما 드라마의 제왕 

    با بازی شیوون . بسی خنده دار و کیوت و باحال و پر از انرژی . داستان باحالیم داشت . چالش های ساخت دراما توسط شرکت های درام سازی و شبکه های پخش رو نشون میداد . 

    انتونی چوی تهیه کننده معروفیه و هر سریالی ساخته ترکونده . برای قسمت اخر سریال پر بیننده که خب قدیم درحال پخش سریال رو می ساختن نه مث الان که بسازن و بره تو لیست نوبت پخش ، اونا بیرون شهر هستن که تا سئول 4 ساعت راهه . بعد از فیلمبرداری نوار رو باید زود برسونن به دست تدوین گرا و تا پخش فقط یک ساعت مونده . انتونی یه پیک موتوری خبر میکنه و قیمت بالایی رو پیشنهاد میده تا دوساعته مسیر 4 ساعته رو طی کنه و به شبکه برسونه نوار رو . پیکی تو راه تصادف میکنه و میمیره . انتونی فیلمو خودش به پخش میرسونه و خلاصه سریال پخش و ریت بالایی رو هم کسب میکنه . بعد از اینکه خیالش از این بابت راحت میشه میره تشییع جنازه ی مرد موتوری . وقتی خبر این واقعه پخش میشه رییس شرکت درام سازی انتونی رو بی عدالتی اخراج میکنه . انتونی سه سال بعد شرکت درام سازی خودشو میزنه و درحالیکه کسی بهش کاری نمیده " چون تو کار سرد و خشن بوده و از همه کار خوب رو میخاسته و بهترین رو باید انجام میدادن واسه همین ادمای کون گشاد و بی دانش که توو این صنعت بودن باهاش مخالف بودن " از زیردست خودش که حالا ادم شده و جای اون رو تو شرکت گرفته باخبر میشه که یه ژاپنی پولدار میخاد مثلا 10 میلیارد رو یه سریال کره ای که موضوع اشغال ژاپن رو داره سرمایه گذاری کنه . انتونی سریع یاد یه فیلمنامه ی قدیمی می افته که نویسنده کاراموز به نام لی گو اون ، که قبلا سر اخرین سریال همون که اول تعریف کردم ؛ شناخته بودتش بهش داده بوده . هرطور شده اونو پیدا میکنه و لی گو اون رو که الان داره تو رستوران مامانش کار میکنه رو هم پیدا و باهم میرن ژاپن و خلاصه با هر بدبختی بود سرمایه رو دریافت و میان کره تا سریال رو شروع کنن به ساخت . وقتی این خبر پخش میشه ، زیردست موردنظر از هیچ کاری برای اینکه انتونی رو شکست بده و نذاره سریال رو بسازه و دوباره به این صنعت برگرده ، فرو گذار نمیکنه . چالش های انتونی و زیردست و بقیه افراد که نمیخان اون به این صنعت برگرده شروع میشه و یه عالم اتفاق می افته که بیشترش خنده دار و بامزه و باحال و خلاصه خیلی دیدنی بود . حالا شیوون کجای داستانه ؟! شیوون نقش اول سریالی میشه که انتونی قرار بسازه . اون خیلی معروفه ولی بازی خوبی نداره . با اینحال چون تو اون برهه ی زمانی فقط شیونن بیکاره هرطور شده راضیش میکنن تا نقش یک رو قبول کنه . این بین رابطه ی لی گو اون و انتونی و شیوون و کاراش واقعا باحال و دیدنی بود . 

    خلاصه از دیدن سریال بسی لذت بردم . 

  • نظرات [ ۰ ]
    • شنبه ۲۰ مهر ۰۴
    | سریال و اهنگ و کتاب و دیدگاه |