قالب

•بیشه زاری غرق در شکوفه •

سفر انار

سلام چطورین !؟

دی ینی شروع زمستان " خیلیم تکراریه جمله " پس باید چی خوند ؟

یهو دیشب یادم افتاد که از کتابای همشهری ویژه ی یلدا که من 7 تاشو دارم عکس بگیرم و یکی از مطالب خوبشو بذارم اینجا .

همشهری داستان
همشهری داستان

بهروز رضوی : سفر انار

من مأمور امور چیدن انارها بودم مهمان که میرسید یا کسی هوس انار میکرد فرز و چابک از درخت بالا می رفتم و رسیده ترها را می چیدم . در ولایت ما یزد حیاط بیشتر خانه ها انار دارد - سرتاسر پاییز موسم جولان و هنرنمایی من بود در بالا رفتن از درخت . پاییز آن سال قرار بود چهار تا انار تک درخت باغچه را بگذاریم برای شب چله .

شبهای چله ی خانه ی ما شبهای پرجمعیتی بود عموها و عمه ها و بچه هایشان و تنها دایی ام بنابر عادتی دیرینه هر سال میآمدند خانه ی ما تا وقتی بی بی جان زنده بود به احترام او بعد از فوت بیبی هم این عادت از سرشان نیفتاده بود. ما هم سعی می کردیم بساط شب چلهمان جور باشد؛ از آجیل شب چله تا انار دانه کرده و آش رشته و تنقلات دیگر برای همین از نیمه های آذر من و مادر به تدارک وسایل و لوازم شب چله می پرداختیم.

همشهری داستان
همشهری داستان


یادش به خیر بی بی جان در آغاز شب نشینی دعایی میخواند و همه از بزرگ و کوچک آمین می گفتیم. بعد هم هر کس چیزی از وسایل خود را در کوزه ای می انداخت و با هر بیت حافظ که بی بی جان می خواند یکی از اشیاء داخل کوزه را در می آوردیم تا کسی که آن بیت به او تعلق می یافت از معنایش جواب فال خود را بگیرد.

آن سال شب چله به شب جمعه افتاده بود و می شد شب چله ی مفصل تر و طولانی تری داشت. برای همین مادر گفته بود همه برای شام بیایند. رفته رفته بساط شب چله جور میشد و مانده بود که روز آخری انارهای درشت باقی مانده بر درخت را بچینیم و دانه کنیم و بریزیم در کاسه ی بزرگ سفالی آبی .

همشهری داستان
همشهری داستان

انارهای باقی مانده بر درخت در بالاترین سر شاخه ها قرار داشت آن قدر که دیگر من نمی توانستم از درخت بالا بروم و آنها را بچینم. باید پدر نردبان را نگه میداشت تا من از روی نردبان انارها را بچینم . ظهر که بابا از سرکار آمد، با اصرار من نردبان را آوردیم و من از آن بالا رفتم انارها در بالاترین نقطه رو به آسمان سوراخ شده بودند . کلاغها تمام دانه های آن چند انار باقی مانده را خورده بودند پدرم با خنده گفت که کلاغ ها هم سهم خودشان را از درخت برده اند گریه ام گرفته بود. مگر میشد سفره ی شب چله خالی از انار باشد چشمهایم پراشک شده بود. پدرم دلداری ام داد که عیبی ندارد حتما که نباید انار شب چله از درخت خانه باشد . آنها که درخت ندارند چه می کنند " بلند میشوی و میروی از میوه فروشی انار می خری.» فکر نمی کردم راه حلی به این سادگی وجود داشته باشد. همه ی انار های دنیا را فراموش کرده بودم و گمان می کردم با تو خالی در آمدن انارهای درخت دیگر انار نخواهیم داشت.از طرفی خوشحال شدم که حالا می شود انار بیشتری خرید. چون فکر میکردم این چهار انار با همه ی درشتی برای آن عده آدم کم باشد طرفهای عصر با مادرم به میوه فروشی محله مان زیر بازارچه ی قصاب ها رفتیم. آنارش تمام شده بود. مادرم به من پول داد که تنهایی بروم و انار بخرم تا خودش برای انجام کارهای ناتمام به خانه برگردد. با امید فراوان پاشنه ها را ور کشیدم و راه افتادم . بیش از ده پانزده میوه فروشی را سر زدم اما حتی یک دانه انار هم پیدا نکردم. باورم نمی شد که شب چله انار گیر نیاید آن هم در یزد نمی خواستم خودم را از تک و تا بیاندازم و دست خالی برگردم اما هیچ کدام از میوه فروشی ها انار نداشتند.

همشهری داستان
همشهری داستان


یکی از میوه فروشها گفت که الان فقط در تفت می شود انار پیدا کرد نمیدانستم پولم کافیست یا نه، با این حال سوار اتوبوس تفت شدم به اندازه ای که پول برگشت برایم بماند چند تا انار خریدم و بعد از کلی انتظار با آخرین ماشین که از تفت به یزد میآمد به شهر برگشتم حوالی ساعت چهار از خانه بیرون آمده بودم و نزدیک هشت بود که به خانه رسیدم با این که فاصله ی یزد تا تفت خیلی زیاد نبود اما در این رفتن و برگشتن خیلی معطل شدم تا اتوبوس دانه دانه مسافرها را سوار کند و پر شود یکی دو ساعتی طول کشید. خوشحال و سرافراز از این که سفارش خرید انار را به انجام رسانده ام به خانه برگشتم وقتی رسیدم با اعتراض و شماتت مواجه شدم. دیدم همه نگران من هستند. سه چهار ساعتی گذشته بود و همه جا را دنبالم گشته بودند. جو خانه به هم ریخته بود. همه در جست و جوی من بودند. من وقتی دیدم اوضاع این طور است دیگر نگفتم که برای خریدن انار به تفت رفته بودم.

تازه دایی جان وقتی فهمیده بود انارهای خانه ی ما به آفت خورده رفته بود و انارهای درخت شان را که ده دوازده تایی می شد چیده و آورده بود و بچه ها هم در دانه کردن کمکش کرده بودند و حالا علاوه بر کاسه ی سفالی آبی که پر از انارهای دانه یاقوتی بود، یک سبد کوچک هم از تکه های شکفته ی فال فال انار پر بود .




شماره بیستم دی ۱۳۹۱ .

همشهری داستان
همشهری داستان

این یکی از روایت های داستانی بود که تو دی 91 چاپ شده بود و اتفاقا دیشب چون ماام انار نداشتیم یاد این داستان افتاده بودم . لطف خوندن روایت های این چنینی اینه که ادم می بینه قدیم مث الان انقد گرونی و بی پولی و بدبختی نبوده و مردم دغدغه های این چنینی داشتن تو زندگی شون . نه همش فکر و خیال و نگرانی . البته شاید این لطف هم نباشه ولی اندکی باعث لبخند میشه و خوندن این جور روایت ها رو دوس داشتم و دارم .

یه عالم روایت و داستان های جذاب دیگه تو هفت تا کتابی که دارم هست که نمیشه همشون رو تایپ کنم . از بینشون جلال اباد ، محمد صالح علا که تو همین شماره دی 91 بود را خییییییییلی دوس دارم که چون طولانی بود حسش نبود تایپش کنم . لپ تاپمم سی دی خور تا نی سی دی که به مناسبت فک کنم عید بود داده بودن و خود اقای صالح علا این داستان رو خونده بود رو اینجا بذارم . مایه تاسفه . 😎🤪🙄

چون چندوقتیه پستی و حرفی به ذهنم نمی رسه دارم فک میکنم گاهی از این داستان ها اینجا بذارم ، نمیدونم ولی فک میکنم بیشتر این داستان ها جای دیگه ای چاپ نشده باشن . و فکرشو بکن اگه همچین چیزی که فک میکنم راست باشه چقد من افتخار میکنم که فقط من اینارو خوندم و کسایی که کتاب همشهری می خوندن . 🤭😁

خب می رسیم به عکسا :

همشهری داستان
همشهری داستان
همشهری داستان
همشهری داستان
همشهری داستان
همشهری داستان
همشهری داستان
همشهری داستان
همشهری داستان
همشهری داستان
همشهری داستان
همشهری داستان
همشهری داستان
همشهری داستان
همشهری داستان
همشهری داستان

همشهری داستان
همشهری داستان
همشهری داستان
همشهری داستان
همشهری داستان
همشهری داستان


🍀  مطالب پیشنهادی 🍀 

💚 خواننده ی جزیره ی دورافتاده  💚 سریال کره ای دلال ازدواج 💚 قسمت 5 و 6 سریال کره ای خواننده ی جزیره ی خالی از سکنه 💚 معرفی N VIXX اِن ویکس   💚 قسمت 7و 8 سریال کره ای خواننده ی جزیره ی متروکه  💚سریال کره ای سونبه اون رژ رو نزن  💚

 

 

  • نظرات [ ۰ ]
    • شنبه ۲ دی ۰۲

    فیلم ژاپنی اگر گربه ها از جهان ناپدید بشن

    اگر امروز روز آخر عمرتون باشه میخاین با تلفنتون با کی تماس بگیرین !؟میخاین برای آخرین بار چه فیلمی ببینین ؟ اگر بهتون فرصت اینکه یک روز دیگه زنده باشید رو بدن در قبال ناپدید کردن یکی از این چیزایی که نام بردم یا هرچیز دیگه ای که ممکنه باهاش خاطره داشته باشین ،حاضرین این کارو بکنین ؟به یاد داشته باشین که ناپدید شدن هر کدوم از چیزایی که انتخاب میکنین به معنای اینکه انگار اصلا هیچوقت همچین چیزی نبوده در جهان ،پس خاطراتی که ممکنه با اون داشته باشین و یا اون وسیله باعث ایجاد رابطه یا خاطره خوبی بوده همش ناپدید می شه .
    آیا این کارو می کنین در ازای یه روز زنده موندن بیش‌تر !؟
     

    فیلم ژاپنی “اگر گربه ها از جهان ناپدید بشن …”
     

     
    فیلم ژاپنی “اگر گربه ها از جهان ناپدید بشن …”درمورد همین موضوعه ،پستچی تو یه روز معمولی متوجه می شه که یه روز از عمرش باقیه و داره می میره ،یه شیطان جلو روش ظاهر میشه و بهش میگه که در ازای ناپدید کردن یه چیز از دنیا یه روز بیش‌تر می تونی زنده بمونی،برای اولین شی ،تلفن رو انتخاب میکنه بهش میگه که خیله خب حالا یه روز فرصت داری آخرین استفاده رو از تلفنت بکنی ،پسر به دوس دختر قبلیش زنگ میزنه و بعد از این متوجه میشه که چه خاطرات خوبی رو با هم داشتن و تلفن بوده که باعث شده اونا باهم آشنا بشن و لحظات شادی رو با هم داشته باشن ،از ناپدید شدن تلفنا پشیمون میشه چون تمام خاطراتی که تو زندگیش بوده هم ناپدید میشه ،زندگی بدون خاطرات چه ارزشی داره مخصوصا اگر خاطرات خوب باشه ،می ره پیش دختره و می بینه که اون دیگه نمی شناستش .
    بعد فیلم ها ناپدید می شن ارتباطی که با یکی از دوستان دوران دانشگاهش داشته و از طریق رد و بدل کردن فیلم و دیدگاهاشون باهم دوست شده بود ،همه چیز از بین می ره ،همکلاسی دانشگاهی دیگه نمی شناستش و اون به جای فیلم فروشی کتاب فروشی داره ،بعد برای سومین دفعه تصمیم بر این می شه که گربه ها ناپدید بشن ،خاطره ی پسره از گربه خیلی عمیق بوده و‌ مربوط به مادرش بوده ،اون دلش نمیخاد که گربه ها ناپدید بشن چون تمام خاطرات خوبی که با مادرش داشته هم ناپدید میشه ،اینطور نه که خاطرات با گربه بوده ها ولی چون گربه تو زندگیشون و تو اون برحه از زندگیش نقش پر رنگی داشته و مادرش گربه رو خیلی دوس داشته برای همین نمیخاد این اتفاق بیفته ،بعد شیطان از کارش دست بر می داره ،پستچی بهش مگه تو همون منی هستی که درونمی ! میخاستی چیزای با ارزشم رو بهم یاد آوری کنی و اینکه زندگیم انقدرا هم پوچ نبوده …و بعد همه چیز مثل قبل می شه پسر بعد سالها پیش پدرش بر می گرده تا روز آخر عمرش رو با اون بگذرونه .در کل فیلم خوبی بود .
  • نظرات [ ۰ ]
    • سه شنبه ۲۸ آذر ۰۲

    سریال کره ای مرد من الهه ی عشق

    سریال مرد من فرشته ی عشق هه :

    4 تا فرشته ی عشق هستن که یه گناهی مرتکب شدن و الان تو زمین هستن و باید مردم رو بهم برسونن تا گناهشون پاک شه . فرشته اصلی داستان ، اسمش سانگ هیوکه ، که 500 سال پیش گناه بزرگی مرتکب شده ، عاشق یه انسان شده و خط رابط سرنوشت اون انسان و مردی که دوسش داشته رو بریده . " من اینجوری فهمیدم هنوز قطعا نشون نداده " سانگ هیوک رو بازیگر جانگ دونگ یون بازی میکنه . 

    او پگ ریان دختری که خط رابط سرنوشت نداره ، ینی سرنوشتش اینکه تنها بمونه ، مردی تو قسمتش نیست ، با هرکی دوس میشه همون روز اول یه بلایی سر پسره میاد و رابطه شروع نشده تموم میشه . 

    اون برای این مشکلش پیش یه فالگیر میره و فالگیر افسانه ای بهش میگه که اون 500 سال پیش یه گناهی مرتکب شده و باید بره بالای کوه و عذرخواهی و التماس کنه تا بخشیده شه ، سر هزارمین بار مردی که تو قسمتش هست رو می بینه ، پگ ریان 900 و خورده ای بار رفته کوه . 

    طرف دیگه ماجرا ، قتل و ایناس ، یه پلیسی هست که اسمش یادم نی، اون پلیسه همون مردیه که تو خط رابط سرنوشت اون دختری که سانگ هیوک عاشقش بوده ،اس .500 سال پیش اون امپراطور بوده.

    او پگ ریان ، اتفاقی با سانگ هیوک اشنا میشه و ازش خوشش میاد ، ولی سانگ هیوک که نمیخاد با کسی رابطه برقرار کنه در تلاشه تا برای پگ ریان دوست پسر یا شوهر پیدا کنه . 

    او پگ ریان اسمش استعاره اس ، او پگ ریان به کره ای " ر" = "ن" خونده میشه سر جمع اسمش مث کلمه ی 500 سال ، میشه ، استعاره از اینکه دختره بعد 500 سال تناسخ کرده و این همون دختریه که 500 سال پیش سانگ هیوک عاشقش شده بوده. پگ ریان اسم یه گلیه ، گل نیلوفر . که خودتون سرچ کنین چون نمیتونم فعلا عکس بذارم .

    بزنین 백련 꽃

    معنی اسمشم تو سریال اشاره میکنه . دلیل اینکه همش تو سریال سر اسمش و تلفظش تاکید میکنه یکی همین که گفتمه ، یکیم اینکه پگ ریان ، همونجور که گفتم نیان تلفظ میشه ، و اینجوری معنی اسمش تغییر میکنه . 

    خیلی از این 4 قسمت خوشم اومد و با اینکه داستانش یجوری تلفیقی از داستان های تکراری سریالای پیشینه ولی جذابه و خط داستانیی خوبی داره . بازی ها هم خیلی خوبن ، دختره که اصلا نیازی نی بگم چقد خوشششششششگله و بازیشم دوس دارم کلا طرز حرف زدنشم خیلی دلنشینه . 

    پسررو زیاد دوس ندارم ولی بازیش خیلی خوبه و با اینکه یه یبسی تو قیافه اش هست ولی بانمکم هست . کاراکترش خوبه اینجا . 

    اون پسر پلیسه هم اسم بازیگرش یادم نی با اینکه چندین تا سریال ازش دیدم و بازی خوبی داره ولی بیشتر جاها شخصیتش ریاکار و مارمولک بوده .اینجام معلومه نقشش خاکستریه .

    حالا باید دید بقیه شم جذاب خاهد بود یا میره به سمت اب . ایشالا که نره . 

    🍀  مطالب پیشنهادی 🍀 

    💟 سریال کره ای مرد من الهه عشقه 💟 my man is cupid 💟 💚 سریال کره ای مرد من فرشته ی عشق 💚

    💚سریال کره ای اهریمن من  💚معرفی کتاب بلندی های بادگیر 💚سریال کره ای رای کشنده 💚سریال کره ای خواننده ی جزیره ی دورافتاده قسمت اخر 💚 سریال کره ای بکشش kill it 💚 سریال کره ای مرد من فرشته ی عشق 💚 فیلم ژاپنی اگه گربه ها از جهان ناپدید بشن 💚سفر انار 💚

  • نظرات [ ۰ ]
    • جمعه ۲۴ آذر ۰۲

    سریال کره ای بکشِش kill it

    سریال کره ای  بکشِش kill it 
     

     

    سریال کره ای  بکشِش kill it
     
    سریال کره ای  بکشِش kill it

     

     
    چندوقت پیشا یه سریال معرفی کرده بودم با عنوان " خیلی وقته منتظرت بودم " 💚  سریال کره ای مشتاق دیدار 💚
     
    این سریال هم تقریبا شبیه اون بود ، ولی به شکل متفاوتی .
     

     

    سریال کره ای  بکشِش kill it
     

    سریال کره ای  بکشِش kill it

     
    سریال در مورد پسری به اسم " کیم سو هیون " که توسط یه مرد خارجی ، قاتل بزرگ شده . روش های قتل ، اینکه چجوری بجنگه و خلاصه یه قاتل به تمام معنای درست حسابی .
    به تازگی توی کره مستقر شده و از طرف یه مشتری پروژه ای دریافت کرده که همه ی هدف ها به هم مربوط هستن . مشتری بهش گفته در ازای کشتن هر مشتری بهت یه عکس میدم که می تونی توسطش گذشته ات و اینکه کی بودی رو بفهمی . عکس نشون دهنده ی خودش و یه دختر که رو ویلچر نشسته و یه زنه و خونه ای که معلومه ، خونه ی معمولی نیست .
     

     

    سریال کره ای  بکشِش kill it
     

     

     
    دو هیون جو پلیسه که از یه خانواده ی خیلی ثروتمند و کله گنده اس . اون قبلا تو روسیه باله کار میکرده یه مدتم تو مسابقات دارت ؟! همچین چیزی برنده شده بوده و الان اومده پلیس شده .
    دو هیون جو دختر واقعی اون خانواده نی ، ولی مادرش مث دختر واقعیش باهاش رفتار میکنه و محبت و دلسوزی و اینا داره . اون برای اینکه خانواده دوباره اونو به یتیم خونه برنگردونن تمام سعی خودشو کرده .
    دو هیون جو اتفاقی به ساختمونی که کیم سوهیون هست اسباب کشی میکنه و دیدار هاشون کم کم باعث میشه هیون جو به این نتیجه برسه که سوهیون دوست دوران بچگیش که تو یتیم خونه با هم بودنه .
     

     

    سریال کره ای  بکشِش kill it
     

     

     سریال کره ای  بکشِش kill it
    یتیم خونه ی مذکور ، دایرکننده ش بابای هیون جو بوده ، باباش با چندتا پروفسور و کله گنده ی دیگه پروژه ای راه انداخته بوده و با لقاح مصنوعی بچه تولید میکنن ، بچه هایی که از خون کله گنده های ممکلت هستن و برای این به دنیا می یان که وقتی وقتش رسید اعضای بدنشونو به به وجود اوردنده هاشون بدن . و تو این مدت توی سلول های کثیف زندگی میکنن و از دنیای بیرون هیچی نمی دونن .
     
     
    سوهیون و دوهیون جو هم یکی از همین بچها بودن .
     

     

    سریال کره ای  بکشِش kill it

     

     
    بقیه شم تعریف نمیکنم تا اسپویل نشه .
     
     
    سریال هرچی جلوتر میره جذابتر و هیجان انگیز تر میشه . موضوع ناراحت کننده ای داشت . و اخرشم غم انگیز بود . ولی عوضش برعکس سریالای دیگه و سریالای جدید که همش دم از قانونو عدالت مسخره می زنن و اخرشم ادمای اشغال فقط می افتن زندان و یا با پول ازاد میشن ، اینجا همگی کشته میشن و دل مخاطب خنک میشه . همچین ادمایی فقط باید کشته شن . وجودشون برای دنیا سمه . نباید باشن .
    فک میکنم کلا هرچقد تو علم پیشرفت حاصل میشه به جای اینکه در جهت خوبی و مثبت و زیباتر شدن جهان باشه ، ادمای منفی و عوضی و اشغال که هر چیزی رو دست مایه ی پول و قدرت میکنن از این پیشرفت بیشتر نفع می برن ، تا ادمای بدبخت و کسایی که نیاز به این پیشرفت علم مخصوصا تو بعد پزشکی ؛دارن .
    لقاح مصنوعی به نظرم درسته که باعث میشه کسایی که تو حسرت بچه هستن بچه دار بشن ولی این یجورایی دست بردن تو مشیت الهی نیست ؟!
    وقتی داشتم سریالو می دیدم یه لحظه از ذهنم گذشت تو ایرانم همچین چیزی بعید نی باشه و بعید نی اقا این همه سال زنده و سالمه شاید به خاطر همین موضوع باشه ؟!🤪🤦‍♀️😶🙄
  • نظرات [ ۲ ]
    • دوشنبه ۲۰ آذر ۰۲

    سریال کره ای خواننده ی جزیره ی خالی از سکنه قسمت اخر

    سریالو دیدم تموم کردم . شاید اگه میذاشتم چندروز بعد کلا نمی دیدم . چون اون سری، خیلی حرصمو در اورده بود . وای من نمیدونستم 12 قسمته . فک کن اب پر کردن توش با این قضیه بابای انگلشون .
    ینی خبیثتر از این یارو تو کی دراما ندیده بودم . خیلی حروم زاده بود . این نشون میده ادم از حسد و خباثت چه کارا که ازش بر میاد . اخرم پسراش عن حسابش نکردن و به عنوان بی خانواده دفن شد .
    ینی اگه بابای فعلیشون که ارایشگر بود و کمکشون کرده بود رو می کشتن ایمیل رو زده بودم به تی وی ان و ریده بودم تو هیکل اون نویسنده ی خدانشناس عوضی .
    یه جاهایی برام قشنگ بود و یه جاهایی روعصاب . رو عصاب اونجاها که قضیه بابای اشغالشونو طول دادن و و اینکه نذاشتن دختره به اِن برسه و به اون پسره خود درگیر عن چهره ی نکبت خودشاخ پندار که انگار قله فتح کرده بود من اول پیداش کردم گوه خوری اضافی انگار دختره اشغالی وسیله ای چیزیه هرکی پیدا کنه مال اون باشه خاک تو سر بیا همش مال تو . دوتا شیربرنج خوب بهم می یاین .
     
    ینی پسره تا اخر معلوم نبود چش بود البته خب به باباش کشیده بود دیگه خوددرگیر و ذهلم گتمیش بود . تا اخر تو قیافه بود ینی حتی وقتی قضیه ها حل شد این به اون دختره هم رسید بازم تو قیافه بود بابا اینکه گفتن اوپاها تو قیافه باشن جذابن تورو نمیگن تو عنم نیستی چه برسه به اوپا . خجالت بکش که کنار فوق کاریزما و فوق جذابی مث اِن وایسادی و داری غدغد میکنی . هرچی فششه تو دنیا بهش دادم اصلا دوربین می رفت روش فش میدادم اولین باره از یه بازیگر انقد ذهلم میره .
    ولی صحنه ی دادستانی رفتنشون رو خیلی خوشم اومد کلی استرس داشتم اون صحنه 🙄🤪 وقتی اون اشغال داشت یجوری حرف میزد که اِن رو مجرم نشون بده اشغال عوضی ، بعد دادستانه بهش نگاه کرد و تاسف خورد و گفت معلوم نی کی بابای واقعیه واقعا خیلی خوشم اومد از دادستانه . و کار موک ها که براشون چتر خرید اورد واقعا خیلی نیاز داشتن همشون که کسی دیگه ای غیر از خانواده بیاد پیششون . خیلی قشنگ بود کارش . موک ها اصلا باید با اِن می رفت ایش . بی لیاقت . 
    یکی دیگه از سریالای اب و روعصاب اِن رو دیدم و از این بابت که ریت خوبی داشت خوشالم . البته اینم بگم در برابر اون سریال مسخره ای پارک اون بین این خیلی سطحش بالاتر بود نمیدونم چرا انقد ریتش کم بود و نترکوند . به نظر مردم کره ام مث ایرانیا کسخلن هرچی ادابازی و کسخل بازی باشه رو دوس دارن .
     

    خواننده ی دور افتاده قسمت 9 و 10
     

     
    در اخر تشکر میکنم از خاننده ی با صبر و حوصله که متن من رو میخونه و بهم میگه اروم باشم. 🤣ببین من واقعا در ارومترین حالت ممکن دارم می نویسم کلا مدلم اینجوریه .
    ولی از حق نمیگذرم پارک اون بین وقتی رفت خاننده شد چقد خوشگل شده بود از شیربرنجی در اومده بود . بس که شیته همیشه باید ارایش درست حسابی داشته باشه . سایه هاش خیلی قشنگ بود . کلا خیلی قشنگ ارایش میکنن . هی خدا . صداشم خیلی خوب بود اصلا بهش نمیاد همچین صدایی داشته باشه . فردا کمپانیش براش یه البوم می زنه .
     

    خواننده ی دور افتاده قسمت 9 و 10
     

     
  • نظرات [ ۱ ]
    • يكشنبه ۱۲ آذر ۰۲
    | سریال و اهنگ و کتاب و دیدگاه |