مدتهاست امار نشون داده نمیشه . به نظر این سایت هم داره به رحمت خدا میره .
مدتهاست امار نشون داده نمیشه . به نظر این سایت هم داره به رحمت خدا میره .
سریال کره ای دو دو سُل سُل لا لا سُل Do Do Sol Sol La La Sol
جونم براتون بگه که ، این سریال رو به خاطر دلتنگی برای جانگ اوک : رو لینک کلیک کنین تا ببینین جانگ اوک کی بود . نگاه کردم . البته که جانگ اوک ایشالا داره با یه سریال تاریخی توپ جدید برمیگرده ولی ایشالا که توپ باشه دیگه . حالا ...
یهو یادش افتادم گفتم بذا بهش یه فرصت دوباره بدم ،رارا دختر یه مرد پولداره ، چون زنش سر زایمان میمیره و به پیانو علاقه داشته برای دخترش از نوزادی اهنگای پیانو و اینا میذاشته ، رارا هم گریه میکرده مرده فک میکنه دخترش عاشق موسیقیه برا همین از بچگی بهترین استاد پیانو رو برای دخترش میاره خونه تا بهش پیانو یاد بده خلاصه به هر زوری بود این فارغ التحصیلم میشه و باباش بهش میگه نظرت چیه ازدواج کنی ، بعدم قرار ازدواج با یه پسر بچه ننه ی خاک تو سر سست عنصر که به هوای پول اومده رارا رو بگیره رو میذارن ، ازاونور کمپانیش ورشکست میشه و دقیقا تو روز عروسی می افته میمیره . رارا میمونه و حوضش . 😄 مامانه پسره هم کهمیبینه همه چی با مرگ باباهه می پره پسرشو از تو تالار کشون کشون می بره تایلند ناپدید میشن . منشیه باوفای بابای همه چیو می فروشه یه مقدار پولم بهش میده میگه برو خودتو ناپدید کن تا ابا از اسیاب بیفته . اینم با یه تک ماشینش و یه خورده خرت و پرت می ره خونه اجاره کنه که دست اخر سرش کلاه میذارن و بی هیچ پاپاسی میمونه ول معطل .
تو اینستا یه نفر هی بهش پیام میده و اون یهویی تصمیم میگیره به حرف اینستایی بره یه دهاتی ، اونجا با لی جه ووک : جانگ اوک ، در نقش جون تصادف میکنه و جون اونو میبره بیمارستان و خلاصه الله بختکی وقتی می بینه رارا هیچ اهی در بساط نداره بهش پول قرض میده و یجورایی مسئولیت خورد و خوراک و خرجای رارا رو به عهده میگیره . اینا دوست میشنو با همسایه ها اشنا میشه و خلاصه از اینجور داستانا و بالاخره دوستی به عشق می انجامه و یخورده که جلوتر میره داستان بیشتر رو جون چرخیده میشه و اینکه کیه و چرا درحال فراره و مشکوکه و می فهمیم که جون اصلا دبیرستانیه و از خونه فرار کرده . یه سری اب بندی ها و اینا و در اخر جون برمیگرده خونه ولی هنوزم با رارا ارتباط داره تهشم معلوم میشه که سرطان داره میره خارج برای معالجه و در اخر میمیره .
تا اونجایی که مرد خوب بود ولی یهو 5 دیقه اخر نمیدونم چرا نویسنده مث دیوونه ها زنده اش کرد و برگشت پیش رارا .
سریال بامزه ای بود ولی خیلی اب بود . فقط به خاطر جانگ اوک نگاهش کردم خیلی جذاب و اقا بود . خیلی مهربون بود .ولی خب یه تخته ش هم کم بود . دوستت مرده به بابات چه که قهر کردی فرار کردی ؟! رارا دیوانه ی خالص بود . خجسته اصلا انگار نه اینگار این ورشکست شده پول نداره یه کاری بکنه چمیدونم کار پاره وقتی بره . مفت مفت میخورد میخابید اصلنم به خودش نگرانی راه نمیداد . بعد اخه تو دهات کی میخاد بیاد پیانو یاد بگیره که اموزشگاه زدش ؟! بازی گو ارا هم اونقدرا باحال نبود تو کل 16 قسمت یجور بود . مث دیوونه فقط میخندید . بعضی جاها بامزه بود ولی دیگه یخورده منطقم باید داشته باشه دیگه . یه تکونی به خودش نمیداد . خلاصه همچین سریالی بود .
تا سریال بعد .
سریال راجبه دو دنیای اهریمنا و انسان هاس . دنیای اهریمنا که قدرت های خارق العاده دارن و میخان که از اون دنیا بیان به دنیای انسانها و ازادانه زندگی کنن . منتها یه شرطی شروطی داره ولی خب یه سری از اهریمنا این شرطا رو زیرپا میذارن و باعث میشن که هرج مرج تو دنیای انسان ها به وجود بیاد . از طرفی انسانهایی هستن که از صدتا اهریمن و شیطان بدترن و یه سری اهریمنا رو زندانی میکنن و میخان که قدرت هاشون مث اهریمنا باشه و فرمانروایی کنن و اهریمنا مث سگ زیردستشون باشن و اونایی که تبعیت نمیکنن هم بکشن .
داستان از جایی شروع میشه که بعد از مرگ اتفاقی الهه بای زه که به انسانها و شیاطین حکومت میکرد الهه ی بای زه ناپدید میشه و منجر به هرج و مرج بین اهریمن ها و دنیای انسان ها میشه .
داستان اصلی راجبه یه اهریمن بزرگ و قدرتمند به نام ژائو یون ژو یا ژائو یین که درواقع اون پوسته ایه که شرارت های دنیا رو به خودش جذب میکنه ، اون وقتی ماه خونین میشه شرارتش به بالاترین حد خودش میرسه و کنترلشو از دست میده و قتل عامی رو انجام میده بعد که به خودش میاد مث سگ پشیمون میشه و 8 سال تو انزوا خودشو با رعد و برق تنبیه میکنه که چرا اینکارو کرده . اون از اینکه اهریمنه خیلی ناراحته و ارزوشه که بمیره . ولی قبل از اینکه بمیره باید رسالتش رو انجام بده که همانا کمک به ظهور الهه ی جدید بای زه و درست کردن دیواری که بین اهریمن ها و انسان ها هست که درحال فروپاشیه .
برای همین ژائو یین به دنیای انسان ها میاد ، تو دنیای انسان ها یه مرکز شکار اهریمن وجود داره که چندین وقته که داره خاک میخوره . برا همین این کارو یه عده ی دیگه که همونطور که گفتم میزنن اهریمنا رو میکشن و ادمای بدین انجام دارن میدن . راس این مرکز شکار اهریمن که مدتیه سوت و کوره ، ژو چن و دختری به نام ون شیائو عه که یه سری قدرت ها داره .
ژو چن از نسل خاندانیه که پدر و برادرش شکارچی اهریمن بودن و برای صلح بین اهریمن ها و انسان ها تلاش میکردن . اون شمشیری داره که نیروی شرارت رو تشخیص میده و میتونه باهاش اهریمنها رو ضربه فنی و مجازات کنه .
ون شیائو الهه ی بای زه اس ولی هنوز نشان مخصوص و قدرت های الهه رو نداره ، اون شاگرد الهه ی بای زه قبلی بوده که کشته شده . اون موقع مرگش قدرتهاشو به ون شیائو میده .
مدتیه که یه سری قتل ها رخ میده و هر تازه عروسی کشته میشه . امپراطور نگران این موضوع شده و دستور داده که این دوتا مرکز شکار اهریمن یه کاری کنن .
ژائو یین میاد به مرکز شکار اهریمن و خودشو تسلیم میکنه و بعد با گذاشتن یه سری شرط شروط میگه که حاضره که به انسان ها کمک کنه تا این پرونده و پرونده های احتمالی بعدی رو باهم حل کنن . گروهی متشکل از ژائو یین ، ون شیائو که الهه ی بای زه اس و ژو چن که دشمن خونی ژائو یینه که بعدا میگم چرا ،و دو سه نفر نوچه ی دیگه که اصلا نبودنشون تو سریال فرقی ایجاد نمیکرد و اضافه بودن ، باهم میرن تا طی 5 روز پرونده رو حل کنن و باهم یه دوستی و صمیمیتی رو تشکیل میدن .
همونطور که گفتم وقتی ماه خونین شده بوده ، ژائو یین که شرارتش به بالاترین حد خودش رسیده بوده کنترلشو از دست میده و میره یه قتل عام رو انجام میده ، اون قتل عام کشتن همه ی ادمایی که تو مرکز شکار اهریمن بودن که اعم از پدر و برادر ژو چن بوده . همچنین وقتی الهه بای زه رو میبینه اونو هم میکشه . به خاطر همین خیلی ناراحته و از خودش بدش میاد . اومده که به دست ژو چن کشته بشه چون فقط ژو چن و شمشیرشه که میتونه اهریمن بزرگ رو بکشه . برخلاف اینکه اینا دشمن خونی هم بودن ولی گروه قشنگی رو تشکیل میدن و کم کم اون دشمنی بینشون تبدیل به دوستی میشه و بعدها وقتی ژو چن طی اتفاقاتی تبدیل به اهریمن میشه ، ژائو یین رو درک میکنه که چطور کنترلی رو خودش نداشته و از اینکه در اخر باید بکشتش خیلی ناراحت بودش .
خلاصه پرونده های مختلفی پیش میاد که منشا همشون لی لون دوست قدیمی ژائو یین بودش . حالا قضیه لی لون چیه ؟!
لی لون و ژائو یین در گذشته دوستای صمیمی بودن و باهم قرار گذاشته بودن که از سرزمین های اهریمنی محافظت کنن . اونا برای گردش به دنیای انسان ها می اومدن و ژائو یین مصبب این رفت و امد بوده . اون دوست داشته ازادانه به اینور اونور بره و کلا دوست داشت انسان باشه و رفتارهای متناقض زیادی داشت بزرگوار 😆 . طی یه اتفاقی ژائو یین قدرت های یه چوب قدرتمند و معنوی رو جذب میکنه وقتی میاد پیش لی لون میبینه اون یه سری ادمو کشته و در صدده کس دیگه ای رو هم بکشه با همون دستش که چوب قدرتمندو 😁 جذب کرده بوده لی لون رو هل میده و این باعث میشه که اون سمت لی لون بسوزه . چون لی لون پوسته ی واقعیش درخت بوده . بعدشم که الهه بای زه متوجه قتل های لی لون میشه به ژائو یین که باهم رفت و امد داشتن میگه که چاره ای نیست باید لی لون رو مهر و موم کنه و اتفاقا اگه مهر و موم نشه می سوزه و میمیره این مهر و موم باعث میشه زنده بمونه . ولی لی لون با تسخیر اینو اون که شرارت دارن باعث قتل ها و فتنه هایی میشه . که ژائو یین میخاد که اینو بنشونه سرجاش چون از اون قضیه به اینور باهم دشمن شدن و راهشون جدا شده .
هرچی جلوتر میده گره های بیشتری و رازهای بیشتری برملا میشه از طرفی الهه بای زه هم طی پروسه ای قدرتهاشو بدست میاره . درواقع نشان بای زه بین دو نفر تقسیم میشه ،همون قضیه یین و یانگه . وقتی الهه بای زه که استاد ون شیائو داشته میمرده و متوجه قتل ها و از خود بیخودی ژائو یین رو میبینه نصف قدرتهاشو به ون شیائو و نصفشو به ژائو یین میده .این قدرت باعث میشه که ژائو یین قدرتمندتر و همچنین باعث شه که کنترلشو از دست نده . این دو باید بهم علاقمند بشن و ذهن و قلبشون باهم هماهنگ بشه تا اون قدرتهای معنوی و اینا ظاهر بشن و بتونن اون مهم رو انجام بدن . درواقع از ابتدا هم قدرتها و رییس این تشکیلات دونفری بودن و باهم میتونستن قدرتها رو ظاهر و انجام بدن .
کل سریال رو پرونده های مختلف و ارتباط این گروه و مخصوصا این سه نفر شخصیت اصلی میگذره .یه ته مایه طنزی هم تو روابطشون وجود داره که برای بامزه شدنش باحال بود که گنجونده بودن .یجورایی هم قشنگ بود هم اب بود و خیلی کند میگذشت . خیلی رو قیافه ها زوم داشت بیخودکی . درکل داستانش جوری نبود که نیاز به 34 قسمت داشته باشه . نصفش اب بود . یه سری باگ ها هم داشت که یادم نمیاد .
اما خب باعث شد من با اوپای به شدت جذابی اشنا بشم . گرچه زوم ها بیخودی بودن ولی از حق نگذریم زومای روی ری اکت ها و نگاهای ژائو یین به جا بودن 😆 و خیلی نگاها و ری اکشن های قشنگی داشت . خیلی جذاب بود . و منم تا قسمت 25 فقط به خاطر گل روی این اوپا نگاه کردم سریال بعدش دیگه حوصلمو سر برد و همرو زدم جلو .
قسمت 15.16 که اوج داستان بود انقد زوم روی اوپا بود که اصلا داستان داشت از شیرازه خارج میشد . بازی اوپا خیلی خوب بود طلسمهاش خیلی جذاب بود انگشت میذاشت جلو دهنش میگفت رویا طرف میخابید زانو بزن زانو میزدن قسمت اولش واقعا با قدرتهای جادوییش حال کردم که باعث شد بقیه شو ببینم ولی بعدش خیلی کم از این قدرتها رو نشون دادن و تازه بعدشم انگار یادشون رفته بود این اهریمنه و میتونه از دیوارها بگذره زندانیش کرده بودن 🤣 . درواقع بخام بگم این مدل سریالا همش میگن که اهریمن بزرگ چمیدونم جاودانه ی بزرگ ولی از بزرگی و قدرتمندی فقط اسمشو یدک میکشن ، قسمت اول نشون دادن ژائو یین خیلی قدرتمنده خیلی کاریزما داره و خیلی مقتدره و حرفشو به کرسی می نشونه و همه ازش می ترسن ولی بعدش یهو همه چی عادی شد . بازی دختره برعکس سریال قبلی که ازش دیدم 🌺سریال چینی افتخار 🌺 فوق العاده بد بود .ینی ماست خالص انقدم سفیدش کرده بودن . قیافه شم کلا تغییر کرده بود الان فهمیدم این همون دختره اس تو سریال تان تای جین هم بودش . اونجاام ایکبیری بود . ژو چن و لی لون هم جذاب بودن ولی زیاد جذبشون نشدم . من اصلا فقط محو ژائو یین بودم . 🥰🤩😎 تصمیم گرفتم برم سریالای دیگه شم ببینم گرچه امیدی به خوب بودنشون ندارم 🤦♀️😫😁 . واقعا سریالای چینی تو داستان خیلی ضعیفن . کم پیش یه سریال تا اخر خوب باشه . حیف این همه جذابیت های اوپاها .
چند عکس از اوپا ببینیم :
چون دچار کمبود در سریال کره ای شدم چندتا سریال چینی نگاه کردم که راستش زیاد دوس نداشتم . هرچقد خودمو مجاب کردم ببینم برام جذابیت نداشتن . که لیستشو اینجا میذارم :
راجبه یه پلیس به نام اگاواعه که با خانوادش به یه دهکده ی کوچیک انتقالی گرفته . اون پلیس توانایی تو توکیو بوده ولی سر یه پرونده ای که یه متجاوز کودکان ، دخترشو رو گروگان گرفته بوده ، متجاوز رو میکشه و دخترش یه سری بیماری هایی پیدا میکنه از اینا که لال مونی میگیرن فقط خیره میشن مدل ژاپنی طور 🙄😂 دخترش کسخل بود خدایی . خلاصه اگاوا به این خیال که برن دهکده حال دخترش تو طبیعت و اینا خوب میشه " حالا انگار توکیو کم طبیعت داره " میرن اونجا و از قضا اون دهکده از شهرم بدتر بودش . این دهکده یه دهکده ی عجیب و خلوت و مرموزه . همون ابتدای ورودش یه خیل ادم میان با اسلحه و اینا که یکی تو کوه مرده بیا بریم . میره اونجا متوجه میشه که کسی که مرده به گفته ی اهالی توسط خرس خورده شده ولی جای دندونای انسان رو بدن به جا مونده وجود داره . خلاصه کم کم موارد عجیب غریبی رخ میده . و اگاوا راجبه پلیس قبلی که اونجا بودش تحقیق میکنه و می فهمه که انگار خانواده ی بزرگ گوتو که ریشه دار هستن تو اون دهات ، ادم خوار هستن و از این فرقه ای کسخلان . تحقیق و بزن بزن و تهدید هایی صورت میگیره از سمت خانواده گوتو ، ولی اگاوا از اینایی نیست که عقب بکشه و بترسه همه رو می نشونه سر جاشون و به مقامات گزارش میده و خلاصه کم کم گره های داستان و ادم خوار بودن اینا از کجا نشات گرفته و چطور شده اینجور شده باز میشه و ادم خواره هم میمیره . و دهات روی ارامش به خودش می بینه .
ولی خدایی چه ادمای کسخلی بودن خب از اول قایمککی ادمخوار رو میکشتین خودتونو راحت میکردین دیگه . بعد تازه اخه ادم عاقل وقتی همچون اتفاقایی تو یه جا رخ میده بازم برمیگرده به اونجا ؟ همه چیز که تموم شده بود پلیسه برگشته بود به همون دهات زندگی کنه . عجیبه .
درکل بد نبود . اونقدرا ترسناک نبود بیشتر چندش بود . این سریالو به خاطر بازیگر نقش پلیسه دیدم که تو سریال 🌺سریال ژاپنی پناهنگاه لاین 🌺 بود . جذاب بود به نظرم الان که بیشتر دقت کردم جذابیتش برام فروکش کرد . 😆🤔
بعد از مدتها یه سریال چینی دیدم .
سریال چینی افتخار ، شکوه the glory 2025
داستان راجبه دختری به اسم هان ین هه که از بدو تولد بهش انگ نحسی زدن و به یه شهر دور پیش دوست دوران تحصیل باباش فرستادنش . اون خانواده هم با دختره بدرفتاری میکنن و وقتیم جوون میشه مرده بهش چش داره ، یه شب که میخاسته عمل شنیعش رو انجام بده ، هان ین هردورو میکشه و بعد میاد پایتخت خونه ی خودشون .
داماده خانواده فو یون شی که قبلا قرار بوده با هان ین ازدواج کنه ولی با خاهر اولی ازدواج کرده ، معاون بازرسیه و خیلی معروفه و همه ی مجرمارو گرفته و خاندان های زیادی رو اینجوری به کام مرگ کشونده . اون پرونده ی هان ین و قتل پدر مادر خونده ش رو قبول میکنه ، هان ین میگه که اونارو راهزنا کشتن . از همون اول داماد بهش مشکوک بود .
اون فک میکرد اگه برگرده به خونه شاید ازش استقبال شه و مادرش و پدرش خوشال بشن ولی از بدو ورود فقط زن دومه که مثلا تحویلش میگیره . از همون اولش خونه اون چیزی که فک میکرد براش نشد و کلی با اینو اونو دسیسه هاشون دست و پنجه نرم کرد . از همون اولم کسی که پنهانی کمکش میکرد فو یون شی بود . از پاپوش درست کردن و به میون اوردن نحسیش بگیر تا بی توجهی و نامهربانی های مامانش .
داستان در کل حول دسیسه های خانواده و زرنگ و باهوش بودن هان ین و مقابله با این سختی هاس . درواقع اون دنبال ارامش و محبت و خانواده داشتن بود ولی دید خانواده ش از مردم غریبه هم عوضی ترن . مخصوصا باباش که سرمنشا همه ی بدبختی های اون و مامانش بود . ینی از این یارو خبیثتر و عوضیتر و وقیح تر ندیده بودم . همچین خودشو به ساده لوحی زده بود فک میکردی این چقد بی عرضه اس نگو همه ی گندا از گور خودش بلند شده بود .
کمی تا قسمتی اب داشت و یخورده الکی کشش دادن کشش داشت تا ببینی چی میشه ولی اونجوری که داستانش یجوری باشه که بگی وای چه داستانی چه عشقی اینا یا یه اثر به یاد موندنی باشه و بخای ری واچ کنی اینطوری نبود .البته داستانش اینطوری نبود که بخاد عشق رو زیاد بولد کنه چون اصلا دختره وضعیتش اینجوری نبود که بخاد بره عاشق شه و اینا ولی واسه پسره یخورده زیادی چسی اومد . گرچه پسره هم از اول تا اخر اکت خاصی نداشت فقط یه حالت بود ، کاریزما داشتا ولی خب یه ری اکشنی چیزی . راستش دختره هم گرچه نحسیش حرف و حدیث ساخته ی زن دوم بود ولی هرچی جلوتر میرفت به این نتیجه میرسیدی که واقعا نحسه هرجا پا میذاشت بلوا به پا میکرد . ولی خب دیگه گفتم بعد از 5.6 تا سریال که ندیده تقریبا دراپ کردم بذا به این دل بدم . تا قسمت 20 جریانش خوب بود بعد یهو شل میشه . همون قسمت 20 اینا که قرار شد خانوادش اعدام بشن همگی اعدام میشدن هان ین و فو یون شی هم ازدواج میکرد تموم میشد میرفت . در کل بد نبود خوب بود .
سریال کره ای بهترین ازدواج 최고의 결혼
چا کی یانگ ، مجری اخبار ساعت 9 عه ، اون خیلی معروفه ولی اخلاق خشک و سرد و کمی تا قسمتی خشن داره . 35 سالشه و تاحالا با مردی قرار نذاشته " من 🙄 " ولی دوس داره که بچه داشته باشه . اتفاقی با یه پسر دو سال از خودش کوچکتر که اونم اشپزه و تو برنامه های اشپزی همون شبکه اشپز بوده ، اشنا میشه . پسره " پارک ته یون " از قبل به چا کی یانگ چشم داره و حتی خونه شو تو همون ساختمونی که کی یانگ هست گرفته ،ولی از بس مغرور و کمی تا قسمتی بیشعور و مرد سالاره به روی خودش نمیاره که زنه رو دوس داره . اون میره به کی یانگ پیشنهاد همکاری تو یه کتاب میده و کی یانگ هم قبول میکنه اینجوری اشنا میشن و دیگه خلاصه دوست میشنو اینا و بعدش کی یانگ حامله میشه . ولی ته یون نه تنها بچه نمیخاد بلکه نمیخاد ازدواج کنه میگه از بچه متنفر و از مسئولیت پذیری ازدواج بیشتر بدش میاد . به کی یانگ میگه بره سقط کنه ولی اون اینکارو نمیکنه .
به سختی مقاومت میکنه تا تو شبکه کسی بویی نبره حامله اس ولی حالتهای حاملگی بالاخره لو میره . سونبه ی چا کی یانگ ، جو او چا ، میخاسته نماینده مجلس بشه ولی به دلیل اینکه یه زن ازش به علت ازار جنسی شکایت میکنه نمیتونه کاندید بشه و دوباره برمیگرده شبکه . اون از حامله بودن کی یانگ استفاده میکنه و تهدیدش میکنه که اگه نذاره بیاد دستیار گوینده اخبار کنار کی یونگ بشه به همه میگه که حامله س . وقتی کی یانگ خونریزی میکنه ولی اونه که کمکش میکنه و خیلی نگرانشه . شخصیت بامزه ای داشت گرچه نگاهش به زن عقب افتاده ای بود مث همه ی سنتی ها و مردای عوضی و فرصت طلب بود .
کی یانگ با پارک ته یون میرن خونه ی ته یون تا خبر حاملگی و ازدواج بدن ولی اونجا متوجه میشه که خانواده ی ته یون به شدت سنتی و امل هستن و حالش بهم میخوره و بعد میگه که ازدواج نمیکنه از اون به بعد رابطه شونو تموم میکنه و پارک ته یون میره به کاراموز زیردست کی یانگ میریزه رو هم تا کی یانگ رو بسوزونه . چقد بچگونه پسره ی بی مسئولیت بی غیرت سست عنصر . با اون خانواده ی داغونش .
میزنه دختر دومی هم حامله میشه این بار دیگه اینو میگیرتش ولی بچه ی اون سقط میشه . روزی که بچه اش سقط میشه ، بچه ی کی یانگ به دنیا میاد . کی یانگ این مدت به سختی از جایگاهش تو شبکه محافظت میکنه . وقتی همه می فهمن اون حامله س اون کنفرانس خبری میذاره و به همه میگه که اون از اسپرم اهدایی بچه دار شده و میگه که نمیخاد ازدواج کنه و فقط بچه میخاد . خب یه چیز غیرمعمول و نامتعارفیه وقتی که جامعه داره از نه به ازدواج جوونها رنج میبره و برنامه و این چیزا می سازن برای ازدواج و فرزند اوری . کلی انتقاد میشه تخم مرغ پرت میکنن فلان . از اخبار گویی کنار گذاشته میشه و اینا خلاصه بچه شو به دنیا میاره . ولی دردسر بچه که یکی دوتا نی . چطور میتونه هم کار کنه هم بچه داری تازه اونم بچه ای که نه تنها نرمال به دنیا نیومده بلکه خودشم نرمال نی . یجوری بود بچهه . تازه تو مهدکودکم والدین بچها و خود بچه ها با بچه دوس نمیشدن .
خلاصه بدبختی زیاد میکشه . موقع زایمان که سونبه جو باهاش بود و بیشتر موقعهایی که حالش بد بود هم اون باهاش بود . درواقع سونبه چا کیونگ رو دوس داشت ولی به خاطر غرورش بهش نگفته بود . سونبه با طرفداری الکی از زنای مجرد بچه دار و فمینیست بازی خودشو گنده میکنه . بعدم خودشو به عنوان بابای جایگزین بچه به همه معرفی میکنه . خلاصه اینجور داستانا .
میگذره و درحالیکه چاکی یونگ بچه رو تو خفا داشت بزرگ میکرد سونبه واسه گنده کردن خودش بچه رو میاره تو یه شو و نمایش میده . اینجوری مادر ته یون بچه رو میبینه و متوجه شباهتش به پسر خودش میشه و میفهمن که این بچه درواقع نوه شونه . زن ته یون برای خودشیرینی میسپاره بچه رو میزدن و میاره خونه پدرشوهر مادرشوهرش . دادگاه و دی ان ای و این چیزا راه می افته و پارک ته یون فقط برای رو کم کنی حضانت بچه رو از کی یانگ میگیره . بچه ای که این همه تلاش کرده بود تا داشته باشتش و کسی نفهمه که بچه ی کیه و ازش نگیرنش اینجوری به راحتی ازش گرفته میشه . مدتی میگذره و سونبه به کی یانگ کمک میکنه که خودشو پیدا کنه . اونو سخنگوی تبلیغاتی خودش تو ستادش میکنه ، اون صادقانه راجبه تصمیمش برای بچه دار شدن بدون ازدواج و قضیه بابای بی مسئولیتش صحبت میکنه و بعد حمایت مردم رو جلب میکنه .
بچه که مدتی پیش خانواده پدری می مونه از دلتنگی مامانش مریض میشه و ته یون دست اخر بچه رو برمیداره میبره پیش کی یانگ و بهش اجازه میده که هروقت بچه خاست بیاره ببینن همو . اینجوری یه رابطه مسالمت امیز بینشون ایجاد میشه . از طرفی زن ته یون هم طلاق میگیره . و سونبه بالاخره از کی یانگ خاستگاری میکنه . و همه چی به خوبی و خوشی تموم میشه .
سریال خنده داری بود با معنای عمیق و ریشه ای راجبه زن ها و مادر بودن و شاغل بودن و نگاه پست جامعه مردسالار به زن و مادری . خانواده ی ته یون یه خانواده سنتی چوسانی بودن با ریشه های زیاد . مامانه ته یون رسما مث برده و خدمتکار بود و هیچ ابایی هم نداشت از اینکه اینو به دیگران هم یاد بده . باباش یه مستبد بی فرهنگ و وحشی بود . درواقع مامانش بیشتر باعث شده بود که جو خونه اونجوری باشه . بچه ها هم با اینکه از این وضعیت بدشون می اومد و حتی خاهر ته یون چقد از اینکه زن و مرد برابر نیستن و اینا ناراضی بود با اینحال خود به خود خوی و اخلاق باباشونو داشتن . ته یون که یه خودخواه و سست عنصر بود و دستور صادر میکرد . خاهرشم دست بزن داشت و وحشی بود و برا همین کسی باهاش تاحالا دوست نشده بود . کلا با اینکه پولدار بودن ولی خانواده ی داغونی بودن .
کل اخبارای سریال حول موضوع زن ها ازدواج و نگاه از بالا به پایین جامعه و مرد ها به زن ها بود . البته که مادر شدن بدون ازدواج مسخره اس و اصلا ادم چرا باید بدون ازدواج بچه دار بشه و کسی که تو اسایش نیست چرا باید بخاد بچه داشته باشه !؟
ولی درکل سریال سعی داشت دغدغه های یک زن مستقل در جامعه ی مردسالار که بیرون از ازدواج میخاد مادر بشه رو نشون بده .
پارک جه یونگ یه حروم زاده ی شیبله که از بچگی یه روده ی راست تو شکمش نبوده . اون بخاطر قرض و قوله هاش کلی تو دردسره . یه روز باباش تصادف میکنه و میره بیمارستان ، بعدش میره خونه که به برا باباش لباس ببره ، متوجه میشه که باباش بیمه عمر داره و ضی نعفش این نکبته . نقشه میکشه که باباشو بکشه تا به بیمه دست پیدا کنه . این قتل باعث چندتا قتل زنجیره واره دیگه میشه که کشته شده هاش همگی حروم زاده ان . بد نبود ولی اونقدرام هیجانی نبود . شین مینا تازگی چقد قیافه ش اجومایی شده ها .
هان یو مول دادستان شده تا راز قتل برادرش هان بیول ،که وقتی 6 ساله بوده کشته شده رو کشف کنه . قبل اینکه دادستان شه با گو دونگ چی که دادستان بودش اشنا میشه . اونا باهم دوست میشن و رابطه خوبی داشتن تا اینکه یه روز هان یو مول یه چیزی لای کتاب دونگ چی می بینه که اونو کاملا نسبت به دونگ چی مشکوک میکنه و بعدشم کلا باهاش قطع ارتباط میکنه .
هان یو مول کاراموز زیردست گو دونگ چی میشه و باهم کار میکنن . بعدها که هان یو مول نسبت به گو دونگ چی اعتمادشو بدست میاره به گو دونگ چی قضیه برادرشو میگه . بعدش اونا راجبه پرونده ی برادرش تحقیق میکنن و متوجه میشن که همه چی زیرسر بالادستی ها بوده .
سال 1999 ، دادستانی قرار بوده از این نشست ها با پلیس بذاره که حق تحقیقات ماله کی باشه مث قضیه سریال کره ای جنگل مخفی 2 ، دادستان مو هه مان و دوست وکلیش جونگ چانگ کی ، یه پرونده ی رشوه ی پر سر و صدایی رو حل کردن و خیلی معروف شدن . یه شب اونا تصادف میکنن و باعث مرگ یه زن میشن . پسر بچه ی زن هم اونجا اونور خیابون بوده . این خبر به بالادستی ها میرسه و رییس بزرگ ادم اجیر میکنه تا این پرونده هرچه زودتر لاپوشونی شه و شاهد که پسر بچه س کشته شه . چون ممکن بوده به ضرر مذاکرات تموم بشه این موضوع . هردو نفر دخیل در تصادف نمیخاستن این اتفاقا بیفته و اینجوری برنامه ریزی شده بود که دیگه کاری از دستشون بر نیومده .
روزی که قرار شده تا شاهد که یه پسر بچه ی 7 ساله س به نام کانگ سو رو از ایستگاه پلیس بدزدن ببرن خفه ش کنن ، هان بیول که گم شده بوده هم همزمان تو ایستگاه بود اونا اتفاقی بهم برخورد میکنن ، از اتفاق هردو پالتوی زرد پوشیده بودن ، به ادم ربا گفتن بچه پالتوی زرد تنشه . ادم ربا که نمیفهمه کدوم بچه رو باید بدزده هردو رو میدزده . بعدشم اشتباهی به جای کانگ سو ، هان بیول رو میکشه . البته کشته شدن هان بیول توسط ادم ربا انجام نمیشه یه دادستان این کارو انجام میده که بعدها متوجه ش میشن تو تحقیقات . جایی که قرار بود این قتل انجام بشه یه کارخونه ی متروکه بوده که بابای دادستان گو دونگ چی اونجا نگهبان بوده . گو دونگ چی دبیرستانی دقیقا همون روز اومده بوده به باباش سر بزنه که ادم ربا رو درحال خفه کردن بچه ای می بینه ، با میله میزنه تو سر ادم ربا و بچه رو نجات میده منتها اتفاقی می افته و بیهوش میشه وقتی بلند میشه هیچ چیز و هیچکسی اونجا نبوده . ادم ربا رو هم دادستان میکشه . کانگ سو فرار میکنه و بعدها وکیل جونگ چانگ گی اونو به فرزندی قبول و بزرگش میکنه . اون حافظه شو از دست داده . همه ی این وقایع درحالی که هان بیول هنوز توسط ادم ربا کشته نشده بود و یه جا قایم شده بوده . بابای دادستان اتفاقی شب بعد دادستان رو میبینه و متوجه بچه میشه . همون شب دادستان کارخونه رو اتیش میزنه . بابای دادستان دونگ چی نمیتونه بچه رو نجات بده . و اینجوری هان بیول طفلکی زنده زنده تو اتیش میمیره .
تهشم همه به سزای اعمالشون میرسن . دادستان دونگ چی و هان یو مول هم بهم میرسن . تا اخر رفتارای کانگ سو جوری بود که میگفتی این هان بیوله و داره اشتباه میکنه . داستانش جالب بود ولی خیلی کش و قوس الکی داشت . مثلا دیگه مرگ ادم ربا اهمیتی نداره که کیه و چی میشه .مامان و بابای یو مول هم عن بچه دوستی رو در اورده بوده انقد به مرگ پسرشون و عامل قتل و اینا چسبیده بودن که همه زندگیشون اون شده بود و یو مول دیگه خسته شده بود . دادستان مو هه مان هم الکی شبیه مشکوکا بود تا اخر . از کانگ سو هم خوشم نیومد جون میکند یادش بیاد قضیه چی بوده . دادستان دونگ چی هم بامزه و خوشتیپ و مهربون بود .
درکل متوسط بود .
واقعا ؟ واقعا هیچ سریال در حال پخش کره ای نی که من ببینم ؟ واقعا ؟؟؟؟؟
سریال داستان زندگی دوتا برادره که یکیشون اوتیسم داره . والدینشون چندسالی هست که مردن و هیروتو برادر بزرگتر که سالم هست ، از دانشگاه توکیو انصراف میده و کارمند شهرداری میشه و از برادرش مراقبت میکنه . میچیکو نقاشه و با سازمان ها یا انتشاراتی ها همکاری غیرمستقیم داره . اون تو یه مرکز مخصوص اوتیسمی ها ، از صب تا عصر نقاشی میکشه و نقاشی هاش هم شناخته شده هستن و برای پوسترها و نمایشگاه ها یا کتاب های بچه ها انتخاب میشه . میچیکو خیلی به حیوانات علاقمنده . حیون موردعلاقه ش شیره . اونا زندگی اروم و روتینی دارن . " که موردعلاقه ی منه مخصوصا اگه تو همچون شهر کوچیک و خوش اب و هوا و قشنگی زندگی میکردم ، کارمند شهرداری بودم و بعد عصرام می اومدم کتاب می خوندم خیلی زندگی هیروتو رو دوس داشتم " گرچه وجود میچیکو یک نوع بار برای زندگی هیروتو شده . اون نمیتونه با دوستاش بیرون بره و دایره ارتباط های کمی داره . نمیتونه به ازدواج فک کنه و تازه مرگ والدینشون و بعدم مراقبت از برادرش باعث شد که نتونه تو توکیو بمونه و فارغ التحصیل شه . زندگی براش خیلی تکراری شده با اینحال همچنان با مهربونی و محبت و صبر داره از برادرش نگه داری میکنه و مواظبشه . و اینجور نیست که اون نارضایتی تو رفتارش نمود باشه . فقط از این وضع خسته و ناراحتی داره . یه روز مث همه ی روزا موقع برگشت از سرکار دوتا برادر با یه پسر بچه ی 5.6 ساله جلوی در خونه شون مواجه میشن . پسر بچه به بهونه ی دستشویی میره تو خونه و بعدم میگه که میخاد اونجا بمونه ، این موضوع اولش باعث ناراحتی تو روتین میچیکو میشه چون اوتیسمی ها با ادمها و وضعیت های غیرعادی و غیرتکراری اولش مشکل دارن . هیروتو به سختی میچیکو رو اروم میکنه و بعدم تصمیم میگیره بره به پلیس خبر پیدا کردن یه بچه رو بده ولی بعدش با نشانه هایی متوجه میشه که این بچه که به گفته خودش اسمش لایونه ، پسر، خاهرناتنیشون که سالها پیش از خونه رفته بوده ، هست . و تو موبایلی که همراه لایون بود هم پیامی میاد مبنی بر اینکه لطفا مواظب بچه باش . هیروتو تصمیم میگیره از بچه نگه داری کنه و وجود یه بچه تو زندگی تکراری شون یه نوع شادی و هیجان و اتمسفر جدیدی رو میاره ، همچنین میچیکو هم با لایون دوست میشه و رفتارش تغییر خاصی میکنه . رفته رفته هیروتو متوجه میشه که زمانی که تنها بودن اونجور که باید به خاسته ها و حرفای میچیکو گوش نکرده بوده و توجه نشون نداده بوده . فقط مواظب این بوده که اسیب نبینه یا از طرف کسی بهش اسیبی نرسه و شکمش سیر باشه و این جور چیزا . مثلا وقتی میچیکو نقاشی اش تو نمایشگاه قرار بود نصب بشه روش نمیشد اینو به هیروتو بگه . حس میکرد نکنه براش زحمتی ایجاد کنه . تو همین اثنا قضیه لایون و اینکه مورد ازار خشونت خانگی بودش و اینکه مادرش گم شده بوده و معلوم نیست کجا هست هم موشکافی میشه .
بعد از کش و قوس نه چندان زیاد ، خیلی خسته کننده و عصاب خورد کن نی این پروسه ، بالاخره خاهرش میتونه از شوهرش که عوضی بوده طلاق بگیره و میاد با برادراش زندگی میکنه اینطوری هیروتو میتونه به خودش فک کنه و اینکه زندگی خودش دقیقا کجا قرار داره و چی میخاد از زندگی ، و یجورایی همه ی این ماجراها خسته ش کرده بود و میتونه نفس راحتی بکشه ، اون تصمیم میگیره دوباره کنکور بده و ادامه تحصیل بده . از طرفی حرفای تو قلبشو و اینکه به خاسته های میچیکو بی توجه بوده و به خاطر وضعیت میچیکو باهاش حرف نمیزده و اینکه اشتباه فک میکرده رو به میچیکو میگه و میچیکو هم درک میکنه و همچنین اون وابستگی به برادرش تو روند سریال کم و کمتر میشه تا جایی که تصمیم میگیره به مشاوره ی مشاورش تو مرکز گوش کنه و زندگی تو یه مرکز شبانه روزی رو برای مستقل شدن انتخاب کنه ، هیروتو وقتی میخاست به توکیو بره به میچیکو گفت اینکه ماداریم از هم جدا میشیم و من میخام جدا زندگی کنم به این معنا نیست که تو رو دوست ندارم یا ازت خسته شدم و اینکه همو فراموش میکنیم ، ما همچنان یه خانواده ایم و این فقط یه جدایی کوتاهه .
سریال قشنگی بود و حسهای عمیقی رو تو بطن ساده اش نشون میداد .
یوکینو مدیر بخش روابط عمومیه اون 35 ساله اشه ، به تازگی با دوس پسرش کات میکنه و عروسی اخرین دوست مجردش هم نزدیکه . قراره که تو عروسی دوست پسرشو ببره به دوستاش نشون بده . ولی این مشکل به وجود اومده اون نمیخاد دوستاش متوجه این موضوع بشن برا همین وقتی تو رستورانی که همیشه بعد از کار اونجا غذا و نوشیدنی میخوره ، نشسته بود ، اتفاقی پسر خوشتیپ تازه استخدام شده ی بخش مهندسی رو می بینه و به شانس رو میاره و بهش پیشنهاد میده که یه هفته باهاش دوست الکی بشه . پسره هم قبول میکنه . ائوشیما 26 سالشه و خوشتیپ و کاریزما داره و همه ی دخترای شرکت هی بهش پیشنهاد میدن . اون از این فرصت استفاده میکنه تا دخترا از دورش پراکنده بشن . درواقع این قرار فقط بین خودشو دختره برای خاست اون بود که برن عروسی و تمام ولی ائوشیما این موضوع رو تو شرکت هم برملا میکنه و اینجوری اونا قرار قلابی می ذارن . کم کم از هم خوششون میاد و با اینکه فاصله سنی زیادی دارن بهم نزدیک و نزدیک و نزدیکتر میشن 😁🥰❤😎 تهشم ازدواج میکنن .
سریال بامزه و مفرح و شاد کن و باحالی بود . یه روزه دیدمش . خیلی چسبید . اغلب سریالای این سبکی یه سادگی خاصی توشون دارن که با اینکه به نظر ساده میاد و پیچیدگی روابط توشون نیست ولی از طرفی دیدنی هستن و ادم گاهی میگه کاش واقعا میشد روابط بین انسانی انقد ساده و بدون هیچ ریا و دروغ و قضاوتی باشه . رابطه این دو هم قشنگ و بامزه و دوست داشتنی بود . یوکینو با اینکه دنبال یه رابطه ی محکم و طولانی و همچنین ازدواج بود با اینحال چون مدت زیادی تنهایی زندگی کرده بود هم میخاست تنها باشه هم میخاست رابطه هم داشته باشه . از طرفی به خاطر فاصله ی سنی نمیخاست رفتاری داشته باشه که خودشو به ائوشیما تحمیل کنه و همیشه محافظه کار بود . ائوشیما خیلی مهربون بود و وقتی با یوکینو دوست قلابی بودن هم خیلی با ملاحظه بود . اون میخاست هردوشون از رابطه شون لذت ببرن و احساس ارامش خاطر داشته باشن . و هرچیزی که وجود داره رو بهم بگن . اگه کمکی از دستش برمیاد انجام بده و مثلا ناراحتی هست بهم بگن و یا اگه یوکینو دوس داره روز یا ساعاتی رو با خودش خلوت کنه اینجور حرفارو بهم بگن نه که با رفتارشون باعث سوتفاهم بشن . خیلی قشنگ و دوست داشتنی بودن خلاصه .
این پسره ائوشیما خواننده س و تو سریال ژاپنی ازدواج دروغین ما 💗سریال ژاپنی ازدواج دروغین ما 💗هم، بازی کرده بود. اسمش شوتا واتانابه اس ، اسم گروه شون مردبرفی snowman . رن مگرو که تو سریال ژاپنی 💜سریال ژاپنی سکوت 💜 بود هم تو این گروهه . خلاصه که کراش جدیدمه .
سریال کره ای همسر " زن " خوب
سریال راجبه دادستان لی ته جونه که زندگی خوبو مرفهی داره اون زن و دوتا بچه داره ،ولی یه روز زندگیش با لو رفتن ویدئو سکسش با یه زنی لو میره . با انتشار این ویدئو یه خبر رسوایی سیاسی هم بهش اضافه میشه و قرار حبس بهش بریده میشه تا دادگاه . زنش که خودش وکالت خونده با پارتی یکی از سونبه هاش تو یه دفتر وکالت کار پیدا میکنه و شروع به کار میکنه . اونا 15 سال پیش ازدواج کردن و زنه بعد از ازدواج خاسته خانه دار باشه . برای همین تجربه ی کار نداره .
داستان سریال حول پرونده های زنه و موفقیت روز افزون اون ، و پرونده ی پاپوش سیاسی شوهره اس . زنه با اینکه شوهرش بهش خیانت کرده احساساتی هنوز بهش داره و به خاطر بچه هاش نمیخاد که از شوهرش طلاق بگیره . با اینحال مث قبل هم هیچ وقت نمیشه رابطه شون چون بالاخره مرده خیانت رو کرده بوده هرچقدم فیلم گرفتن ازش و انتشارش کار ادمای کثیف بوده باشه .
با رضایت زنه که با خیانت شوهرش بازم حاضر بود باهاش زندگی کنه ، مرده ازاد میشه تا بتونه پاپوش سیاسی که براش دوختن رو ازادانه حل کنه ، اون موفق میشه تا کسی که با سیاست مدارا زد و بند داشت رو به دادگاه بکشونه و سیاست مدارای کثیف رو هم معرفی کنه ، اینجوری به کارش برمیگرده و بعد از اون هم میخاد وارد سیاست بشه ، تو تمام این مراحل زنه با اینکه دل چرکین بود باهاش همپا بود و تو کنفرانس های مطبوعاتی شرکت میکرد . دراخر هم که همه چی اوکی میشه میخاد طلاق بگیره که مرده میاد و میگه که بدون تو هرگز و اینا و باز باهم مچ میشن .
زنه زرنگ و از خودگذشته بود . اگه همون اول که این اتفاقا افتاد شوهررو ول میکرد شوهره نمی تونست دوباره سرپا شه . شوهره هم خیلی زرنگ و سیاستمدار بود . گرچه یخورده سو استفاده گر بود و از سادگی و مهربونی زنش سواستفاده کرده بود . با اینحال زبون نرم همیشه به کار میاد و اونم اینو خوب بلد بود . بچه هاشم با اینکه این اتفاقا افتاده بود به باباشون اعتماد کردن و دلشون نمیخاست بابا و مامانشون طلاق بگیرن . پسرشون هم خیلی زرنگ بود . وقتی مرده هنوز تو زندان بود نامه های تهدیدامیز بهشون می اومد که اون همرو جمع کرده بود و به مامانش نشون نداده بود بعدم جلوی خونه یه دوربین مخفی گذاشت تا ببینه کیه که داره این کارارو میکنه . اینکارش برای شناسایی دشمن به باباش خیلی کمک کرد .
درکل سریال خوبی بود .
دیگه داره حالم از خبر خوندن راجبه کیم سوهیون بهم میخوره . بابا دست از سرش بردارین دیگه مشکلی دارین چرا رسانه ای می کنین ادمی اینکارو میکنه که یه جاییش می لنگه یه چیزیش اشتباهه دروغه میخاد از این طریق برای خودش دلسوز پیدا کنه ، مردمم که گوسفندی بیش نیستن همه تو زندگی هاشون مشکل بیکار خسته از مشکلات خودشون بذا بریم گوه خوری یه بنده خدایی که خدا زده خوشگل به دنیا اومده داره از قیافه ش پول میخوره ، اونو بکنیم . کدوم بازیگر ایدل بوده تاحالا اومده واسه قرار گذاشتنش عذرخاهی کرده و بعد کنفرانس مطبوعاتی گذاشته . حتی اون اجوشی هم که جرم کرده بود نیومد این کارو بکنه . وای ینی من خیلی می ترسم نکنه این بره خودکشی چیزی بکنه واقعا نگرانشم . طفلک داشت خون گریه میکرد . بعد از خدا بی خبرای جنده و پتیاره میگن اشک تمساحه . حالا خودشون داره میمیرن که یه شب باهاش باشنا . موضوع قضاوت و کار اشتباه نکرده نی . خودشم گفته کار اشتباه کرده باشه قبول میکنه ولی این کارو نکرده . به قول خودش ینی نمیدونه وقتی با طرف دوست بوده طرف چندسالش بوده ؟! اصلا بوده سنشم کم بوده خودش خاسته دختره خودش خاسته . و الانم مرده قضیه تموم شده واسه خیلی ساله پیش چرا الان دارین پیش میکشین ؟ چرا دارین تو رسانه اونم یوتیوب که هر اشغالی از جاش بلند شده از بیکاری کانال زده اونجا هر کس شری می تونه بگه چرا اونجا داری دنبال حقیقت میگردی بیا بیرون رو در رو بگو چقد میخای . اینا مشکلشون پوله . حالا ببین من کی گفتم . خدا همه ی کذاب ها و تهمت زنندگان رو لعنت کنه .
کانگ هه سان ، پسر یه مامورمخفی اطلاعاته ، پدرش 22 ساله که بعد از رفتن به یه ماموریت ناپدید شده . کانگ هه سان رو یکی از همکارای باباش بزرگش کرده ، اون تو دبیرستان مورد ازار و اذیت بچه قلدرا قرار میگیره و دیگه طاقت نمیاره و اونم جوابشونو میده کتک مفصلی بهشون میزنه و همشون اش و لاش میشن ، قیمش که الان دوست باباشه رو صدا میکنن و عذرخاهی و اینا ، ولی کانگ هه سان میگه که کاری نکرده که بخاد عذرخاهی کنه ، واسه همین از دبیرستان اخراج میشه ، اجوشی " دوست باباش " بهش میگه که برای دیپلم گرفتن نیازی نی حتما بره مدرسه میتونه دیپلم معادل بگیره ، از این درس در خانه ها منظور ، بعدها ...، کانگ هه سان هم مث باباش مامور مخفی زبده ای میشه .
بعدشم بهش ماموریت پیدا کردن طلاهای امپراطور فلانی پیش میاد ، که در زمان انقلابشون برای ازادسازی کره به یه شخصی داده بوده و نگو اون شخص خودش وطن فروش و طرفدار ژاپن بوده ، حالا اون طلاها معلوم نی چی شدن ، و شایعه ای هست که میگه اون طلاها یه جاهایی تو مدرسه ای که اون شخص تاسیس کرده ، پنهان شدن . کانگ هه سان به عنوان بچه مدرسه ای وارد مدرسه میشه و ماموریت داره تا طلاها رو پیدا کنه . این ماموریت باعث میشه تا کانگ هه سان دوران مدرسه ی نرمالی که باید تو زمان بچگیش می گذروند رو بتونه تجربه کنه و دوست پیدا کنه و کمی هم بچگی . این بین عشق زندگیش رو هم پیدا میکنه .
کانگ هه سان و تیمشون و با کمک معلم لی سو آ که بعدها متوجه هویت واقعی هه سان میشه ، داستان های بامزه ای خلق میکنن و این بین هم جای مخفی که طلاها پنهان شده رو پیدا میکنن ، تو همون جا جسد تجزیه شده ی بابای کانگ هه سان هم پیدا میشه . با اینحال از طلا خبری نبود .
درواقع 22 سال پیش بابای کانگ هه سان که همین ماموریت رو داشته و به عنوان معلم رفته بوده تو مدرسه طلاها رو پیدا و بعدم میبره خونه ش و مخفی میکنتشون . رییس مدرسه که خودش هم دنبال طلاهایی که باباش " موسس مدرسه و وطن فروشه " پنهان کرده بوده ، بوده ، توسط یه جاسوس از سازمان امنیت ، متوجه هویت واقعی بابای کانگ هه سان میشه و ازش میخاد طلاها رو بهش بده ،ولی اون مقاومت میکنه و زنه هم با تفنگ همون جاسوسه ، بابای هه سان رو زخمی میکنه ، چون همه جا مامور بودش و باباش نمیتونسته فرار کنه میره تو همون مخفی گاه طلاها و همونجا هم میمیره و برا همین کسی از وجود اون بنده خدا تو زیرزمین اطلاعی نداشته .
درکل سریال قشنگ و باحال و بامزه ای بود . هم از لحاظ عشقی خیلی اندازه ی خوبی داشت هم از لحاظ کمدی هم از لحاظ معمایی . مدتها بود سریال درحال پخشی به این خوبی نداشت کره .
سریال کره ای وقتی زندگی بهت نارنگی میده When Life Gives You Tangerines
راجبه زندگی اِسون و کوانگ شیک ، که کوانگ شیک از بچگی عاشق و اویزون اِسون بود و بالاخره هم با مشقت های فراوان بهم میرسن . اِسون زندگی پرفراز و نشیب و بدبختی های زیادی داشت و از طرفی ذهنش پر از رویاهای زیاد و بلندی بود ، از جمله که دوست داشت دانشگاه بره دوست نداشت دست به سیاه سفید بزنه و از اینجور چیزا ولی خب موقعیت زندگی و همچنین تقریبا بی خانواده بودنش باعث شد که نتونه به رویاهاش برسه ، عوضش شانس بهش یه مرد عاشق و همه چی تموم که همه ی فکر و ذکرش اِسون بود ، داد که جای همه ی رویاها و پول و دانشگاه و زندگی اشرافی و غیره رو گرفت و صدبرابر از همه ی اینا همون مرد خوب بهتره . بچه دار میشن پیشرفت میکنن دخترشون رو دانشگاه سئول می فرستن ، پسرشون هم به راه میشه و خلاصه درمورد زندگی و سختی های زندگی و عشق و محبت خانوادگی بود . دخترشو رو زیاد دوس نداشتم ، بی لیاقت بود ، تو همچون خانواده ای با همچون بابا و مامان فوق العاده ای که همه چیشون رو همه چیشون رو علاوه بر محبت بی حد و حثر رو بهش داده بودن بعد مث کسخلا میخاست با یه پسری که مامانش عفریته بود ازدواج کنه چون عقده ی پول و خانواده ی پولدار داشت . حالا خوبه دست به سیاه سفید نزده بود و مث شاهزاده ها بزرگش کرده بودن .احمق . حیف اون بابا و مامان ، همون لیاقتش مادرشوهر عفریته بود تا یه مدت باهاش باشه زجر بکشه تا قدر عافیت بدونه . خلاصه . درکل سریال قشنگی بود . کمی تا قسمتی اب داشت که قابل اغماضه میتونین بزنین جلو .
خب اصن چرا اینا این کارو کردن ؟ اگه طلایی نبوده چرا بابای جانگ هه سانگ رو فرستادن اونجا ؟! چرا کشتنش ؟ کی کشتتش؟ رییس امنیت ملی ؟ ینی اون طلاهارو بالا کشیده ؟ خب پس چرا دوباره هه سانگ رو فرستاده اونجا دنبال طلا ؟ ینی میخاسته خود هه سانگ بره اونجا جنازه ی باباشو پیدا کنه ؟ خب که چی ؟ چرا ؟ اصن چرا طلا رو این همه سال باید نگه داشته باشه طرف خب زودتر اب میکرد دیگه . بعد اخه اگه طلایی هست که برای دولت بوده چرا با یه حکم پانشدن برن مدرسه رو تفتیش کنن طلا رو پیدا کنن به خزانه برگردونن ؟! ینی چی که مامورمخفی می فرستن طلا رو پیدا کنه خب کرد بعدش چی ؟ قایمکی میخان بکشن بیرون ؟ عجیبه ها .
پشت قبلی راجبه دبیرستان مخفی
سریال کره ای خانه ی کامل با بازی سونگ هه کیو و رین :
سونگ هه کیو یه خونه ی لوکس داره کنار دریا ، ولی درواقع فقیره و کار هم نداره . دلش میخاد نویسنده شه ولی استعداد نویسندگی هم نداره . چون زیاد معاشرت نداشته و تخیلش هم زیاد قوی نی . دوتا دوست عوضی و کلاش داره اونا براش یه بلیت چین میدن و می فرستنش چین بدون هیچ پولی . میگن که همه چی با هتله . درحالیکه حتی هتل هم براش رزرو نشده بودش . تو نبودش خونه ش و حساب بانکیشو خالی میکنن . خیلی اب طور و خیلی مسخره و غیرمنطقی . هه کیو تو هواپیما ، رین رو می بینه که یه بازیگر معروفه . توی هتل با دوست رین اشنا میشه و دوست رین براش اتاق میگیره تو هتل . هه کیو بارها زنگ میزنه به دوستاش ولی جواب نمیدن . گشنه و بی پول تو هتل مونده و چاره ای نداره . میره در اتاق رین و الکی میگه که قبلا با دوست رین رابطه ی عاشقانه ی نافرجام داشتن و الان وضعیتش اینه به این بهونه ازش پول میگیره و میتونه برگرده کره . خلاصه برمیگرده و می فهمه که خونه ش فروش رفته و دوستاش ناپدید شدن . بعدش می فهمه که صاحب جدید خونه ، رینه و رین به عنوان خدمتکار قبول میکنه که اون تو خونه بمونه . و دراخرم عاشق هم میشنو اینا . خیلی اب بود و مسخره .
سریال کره ای متل کالیفرنیا Motel California :
خیلی دوس داشتم این سریالو ببینم ولی داستانش و روندش و کاراکتر دختره خیلی غیرقابل تحمل بود و قسمت 4 دراپش کردم .خیلی داستان مزخرفی داشت و کاراکتر دختره اصلا یه ادم بلاتکلیفو کسخلی بود .
سریال منشی پرفکت من یا کشف عشق Love Scout :
راجبه یه پدر مجرده که یه دختره 6.7 ساله داره . اون تو یه شرکت بزرگ کار خوبی داره ، و دارن رو یه پروژه ی جدید کار میکنن ، اما یه روز از مدرسه بهش زنگ میزنن و میگن که دخترش افسردگی داره و اینا و اون پروژه ی جدید رو نصفه ول میکنه و میگه من باید مرخصی یک ساله بگیرم که به دخترم برسم . احمق ! نه به اون شوری شور نه اینکه اینجوری! حد وسط ندارن ! خلاصه این همه کار انجام میده و دخترش خبرش! خوب میشه ولی وقتی برمیگرده به کار ، اونو از اون پروژه میذارن کنار ، خب این یه چیز بدیهیه ! نیست ؟! بعدشم کم کم کرم می ریزنو میندازنش بیرون . یهویی بیکار میشه . اون ادم خیلی مرتب و منظم و خلاصه خییییییییلی پرفکته دیگه عن پرفکتی رو در اورده ، یه روز یکی از اشناهاش اونو به یه رییس سخت گیر که یه شرکت ؟ خصوصی داره معرفی میکنه تا به عنوان منشی اونجا کار کنه . رییسه شرکته هم که هان جی مین بازیش میکنه ، عکسش تو پوستره ، درسته تو کارش خیلی خوبه ولی شخصیت گیجی داره و یکی همش باید حواسش به همه چیش باشه .
خلاصه اینا کم کم عاشق هم میشن و اینا . من دقیقا نفهمیدم کار شرکت این زنه چی بود ، درهرحال چون دکتر یه " منشیه " خیلی پرفکت بود دیگه طاقت دیدنشو نداشتم ، بد نبودا ولی دیگه اخه یه مرد چقد میتونه فرشته باشه عنشو در اورده بود یخورده منفی باش یخورده کاریزمای مردونه یخورده اخمی چیزی چیه هی شل شل . نه دوس نداشتم . 🤣🤣🤣 برا همین حسش نشد ببینم بقیه شو .
هان جی مین ، واقعا بی اغراق یکی از بازیگرایی که همه ی سریالاش شخصیتهای متفاوتی داشته و تو نقش کیوت که تو سریال 🌺نظر پایانی درباره ی سریال کره ای لمس پشت تو 🌺 داشت واقعا خیلی خوشم می اومد ازش . ولی راستش تو نقشای جدی زیاد دوسش ندارم . مخصوصا تو سریال همسر اشنا که با جیسونگ داشت افتضاح وحشی و بیشعور و غیرمنطقی بود .
سریال کره ای ملکه تاجدار؟ ملکه ی تاج گذار هم که قبلا گفتم خیلی کس شر بود و خوشم نیومد ازش . تیزرای قسمتای جدیدشو دیدم ملکه یجوری وایساده انگار پادشاهه . خیلی به خودش غره اس کلا مرده رو حساب نمیکنه میخاد لی بانگ وون کبیر تو مشتش باشه . هه . جلل الخالق چطوری جرات کردن همچین کس شری راجبه لی بانگ وون بسازن ؟! واقعا خیلی بی غیرت شدن که به این سریال هیچی نگفتنا . عجیبه . خلاصه که چرت محضه . من از سریالای تاریخی که تاریخ رو برعکس کنه بدم میاد . و درکل از دیدگاه زن محور ذهلم میره .
سریال اقامت در هانیانگ Check in Hanyang رو هم بعدا یه پست جداگونه ازش میذارم . چون کامل نگاهش کردم . بامزه بود .
سریال کره ای متاسفم دوست دارم با بازی سو جی ساب I'm Sorry, I Love You
این یکی از سریالای معروف سو جی سابه ، این تیپش و همچنین این تیپ و لباس این دختره یه مدت خیلی معروف میشه . همچنین این عکس هم پوزیه که تو برنامه هاشون زیاد برای مسخره بازی انجامش میدن .
سریال راجبه موهیوک " سو جی ساب " که تو استرالیا زندگی میکنه . اون یه خیابون خابه . دزدی و کارای دیگه ی این چنینی میکنه . بچگی هاش به فرزندی قبولش کردن ولی چون از بچگی بچه ی ناسازگاری بوده می ندازش بیرون . اون یه دوس دختر کره ای داره که دوسش داره . دوس دختره میخاد با یه گنسگتر پولدار ازدواج کنه و موهیوک رو هم دعوت میکنه . تو روز عروسی رقیبای گنگستر میان عروسی رو بهم میریزن و شلیک میکنن و موهیوک میره تا از عروس محافظت کنه که یه تیر میخوره تو ملاجش و مدتی بیهوش میشه .میشه جانباز 😄 گلوله تو سرش می مونه و دکترا میگن که اخلاق و رفتارش تغییر میکنه به خاطر گلوله . ترکش دار میشه 🙄😁 .
از طرفی هم شوهر خارجیه بعد از اینکه موهیوک بهوش میاد میخاد بکشتش ، دوس دختره یه عالم پول بهش میده میگه برگرد کره حداقل اونجا بمیری .
تو همین اثنا یه دختری هست به اسم یون چه ، که استایلیست یه خاننده معروفه اون از بچگی با خانندهه بزرگ شده . خانوادگی برای خانواده ی خانندهه کار میکنن . باباش راننده و منیجر مامانه یونه ، یون خاننده اس ، و مامانشم بازیگر معروفی بوده و الانم تو برنامه های متفاوتی شرکت میکنه . یون چه عاشقه یونه و یه دختر افسرده ناراحت گیج اویزون ، اینطوریه . از طرفی یون عاشق یه بازیگر زنیه که اونم از اتفاق دوست یون چه اس . یون چه چشم نداره ببینه عشقش با یکی دیگه اس . اونا برای تور میرن به استرالیا و یون و دختره میخان یه روز بیشتر بمونن باهم قرار بذارن ، به یون چه برمیخوره میگه من زودتر برمیگردم کره ، میره تاکسی بگیره که تاکسیه دزد از اب در میاد ، تو خیابونا مث گیجا پرسه میزنه و اتفاقی با سو جی ساب که الکی خودشو به کره ای و ژاپنی ها و چینی ها اشناییت میده تا ازشون پول بچاپه ، برمیخوره . موهیوک اینبارم از همین در وارد میشه و متوجه میشه یون چه کره ایه . بعدش میبرتش بار و اونجا به یه خارجیه می فروشتش . بعدش پشیمون میشه میره می دزدتش . بعدشم باهم میرن تو خیابون تو کارتون میخابن . 😶
من نمیدونم دختره چرا پاشد رفت با موهیوک تو کارتون خابید ؟ خب میتونست برگرده هتل و به یون بگه که چه اتفاقی افتاده این بهتر از این نیست که با یه ادم عجیب هرچقد هم وطن ، بری یه جای عجیب و تو یه کشور غریب تو خیابون بخابی ؟ اصلا کارش خیلی غیرعقلانی بود . احمقانه بود .
موهیوک که برمیگرده کره ، میره تو این برنامه های پیدا کردن والدین واقعی ایش اون از اونا یه انگشتر داره ، و خاهرشو پیدا میکنه . خاهرش از لحاظ عقلی مشکل داره و یه بچه ام داره . فک میکنم بچهه پسر خودش نبود ، حالا درهرحال بعدش می فهمه که خاهرشو یه مرده بزرگ کرده و اون مرده از والدین واقعیش خبر داره . گویا یارو پیری قبلا خبرنگار بوده . یارو ادرس خونه ی مادرشو میده و اون میره در خونه ی مادرش ،و بعدشم میگه که مامانش اونو گذاشته یتیم خونه و خاهرشم چون میخاسته دنبال مادرش بگرده به این روز افتاده .
مادرش کیه ؟ مادرِ یون . و می بینه که مامانش به خوبی و خوشی و پول و نعمت داره با پسرش زندگی میکنه . یون چه رو هم اونجا می بینه . خلاصه هی میره میاد و رابطه برقرار میشه و متوجه میشه که مامانش اونو رها نکرده بوده ، مادرش با یه مرد متاهل رابطه داشته و حامله میشه و خانواده ی مادرش دوقلوهارو میدن دست راننده ببره بذاره یتیم خونه و میگن که این راز بین ما می مونه . بابای یونجه تا موهیوک و خاهرشو میبینه و انگشتر ها رو متوجه میشه که قضیه چیه و حقیقت رو به موهیوک میگه و میگه که مامانه اصلا از وجود شما خبر نداره فک میکنه شما مردین سر زایمان . یون هم پسر خودش نی به فرزندی قبول کرده . یه سری اتفاقا می افته و متوجه میشن که یون مشکل قلبی داره . مامانه یون هی کولی بازی در میاره دنبال قلب برای پسرشه . بعد موهیوک این جز و ولزای مامانه رو می بینه حسودی میکنه ناراحت میشه و در انتها هم چون خودشم یجورایی مردنی بوده این حقیقت که پسر مامانه هست رو با خودش به گور میبره و چیزی نمیگه بعدش میره موتور سوار میشه تا تصادف کنه و قلبشو بدن به یون تا مامانش خوشال شه . 🤨😐 اخرشم یون چه که عاشق موهیوک شده بود و دلش برای تنهایی و بدبختیش سوخته بود میره سر قبر موهیوک و اونجا سم میخوره خودکشی میکنه . انگار دوره ی چوسانه . 😂🤔
خیلی سریال ابی بود .
سریال ژاپنی ستاره ی من my star
راجبه یه ایدلیه که تو سن زیرسن قانونی بچه دار میشه و دوقلو به دنیا میاره ولی اینو از دنیا مخفی نگه میداره و بچه ها رو قایمکی بزرگ میکنه . بچهاش تناسخ دوتا از فن های همین ایدل هستن و زندگی قبلیشون رو یادشونه . وقتی 7 سالشون بود مادرشون به دست یه فن دیوونه کشته میشه . حالا پسره میخاد دنبال قاتل مامانش بگرده .اون حدس میزنه که قاتل مامانش باباشونه که تاحالا ندیدنش .
زیاد جذاب نبود در کل . من از روی داستانش فک میکردم باید باحال باشه ولی خیلی درهم بود . معلوم نبود پسره رو چه حسابی به اینو اون شک میکرد و میرفت زودی ازمایش دی ان ای میگرفت . اخرشم که فهمید باباهه مرده و دست اخرم رازی که مادره این همه مدت حفظش کرده بود و حتی خودشون و منیجر مامانه رو به راحتی فاش کرد . " همین که اینا بچه های مادره هستن رو " احمق بود درکل خیلی خودشاخ پندار بود فک میکرد خییلی می دونه . خلاصه چندقسمت نگا کردم بقیه شو رو دور تند دیدم .
سریال کره ای روزهای زیبا با بازی لی بیونگ هان
این سریال برا سال 2001عه .خانواده مین چال با بازی لی بیونگ هان ، باباش قبلا زیردست یه مرد دیگه ای از این کارای پرورش خاننده و اینا داشته و حالا مستقل شده . اون یکی مرده یه خاننده ی زن زیردستشه که خیلی معروفه و کلی ترکونده . بابای مین چال میره به عوامل جایزه ی خاننده ی سال رشوه میده تا جایزه ی خاننده ی سال رو بدن به خاننده ای که تو شرکت خودشه . اون مرده یه زن پابه ماه داره که از قضا بابای مین چال قدیم اینو میخاسته . مرده می فهمه که بابای مین چال اینکارو کرده میاد دعوا و اینا و تو دعوا کشته میشه . بابای مین چال هم به یکی از ادماش میگه که یارو رو ببره بذاره تو ماشین و ماشینم اتیش بزنه . اینجوری به راحتی میگن که طرف تصادف کرده و مرده . برای خاننده ی زیردست مرده هم پاپوش مواد درست میکنه و اونم از راه به در میکنه اینطوری تو این صنعت سری تو سرا در میاره و کله گنده میشه . خرج و مخارج زنه اون مرده و پسر تازه به دنیا اومده ش رو هم این به مدت 10 سال میده و وقتی زن خودش میمیره ، ازدواج میکنن و زنه و بچه رو میاره خونه خودش ولی بچه های خودش ینی مین چال و خاهرش از اون زنه و پسره خوششون نمیاد ، بیشتر به این دلیل که فک میکنن وقتی مامانشون مریض بوده باباشون با این زنه بوده و اینم پسر حروم زاده شه . خلاصه سالها با نفرت و کینه کنار هم زندگی میکنن . سون جه همون پسری که باباش کشته شده ، چیزی راجب بابای واقعیش نمیدونه فک میکنه باباش همین مرده اس . به خاست باباش میره دکتری میخونه ، سوگلی باباهه اس . از اون طرف دوتا دختر که تو یتیم خونه ای که بابای مین چال اونجا کمک میکنه هستن که به سن بزرگسالی رسیدن و باید اونجارو ترک کنن . مین چال عاشق یون سان میشه و دختر کوچیکه هم عاشق سون جه میشه . اینا همشون همو اتفاقی می بینن و داستانهای رابطه های اینا و همچنین خانواده ی مین چال و سون جه هم جریان داره . تا قسمت ده قابل تحمل بود ولی بعدش دیگه حوصلم رو سربرد . اتفاق خاصی نمی افتاد . بیشتر به خاطر لی بیونگ هان میخاستم نگاهش کنم. بازیگر نقش یون سان خیلی شیربرنج بود الکی هی فرت و فرت گریه میکرد و خودشو به مظلومی میزد . دقیقا کاراکتری که تو سریال زمستان سوناتا داشت رو هم اینجا داشت .
هیچی دیگه اینطوری .
سریال چینی شکوفایی عشق با بازی ژانگ بین بین
ژانگ بین بین جذاب و به شدت کاریزماتیکه . بهش وانگ دو که خیلی جذابه و پر از ری اکشن رو هم اضافه کنین . حتما سریال خوبیه ، بذا ببینم چیه ، که بله دیدم و انقد اب و بچگانه و مسخره بود که حد نداشت . راستش زیاد سریالای تخیلی این مدلی که جاودانه و اینجور چیزا توش هست خوشم نمیاد . این سریالو به اصرار خاهرم که خیلی غرقش شده بود نگا کردم یه سری صحنه هاش اینور اونور بود ادم فک میکنه با چه سریال جذاب و عاشقانه ی قشنگی طرفه ولی وقتی میبینی انقد خسته کننده و دیالوگ ها و فضا خیلی حوصلمو سر برد خلاصه .
سریال کلمه افتخار صدبرابر از این سریال بهتر بود .
سریال ایرانی ازازیل :
به من ایمان داشته باشین ، همه ی این سریال کره ای ها که بالا گفتم خوب نبودنا ، صدبرابر از این سریال ایرانی مسخره و اب و اشغال بهتر بودن . تمام .
سریال هایی که دیدم ۴۰۳:☘️🙌:
فروردین ۱۴۰۳ : 🦢
496-قمارباز
497-زندگی دوباره ی من لی جونگی
498-عکاسی نیمه شب
499-وارث غیرممکن
500-جانگ اوک جانگ
501-ملکه اینهیون
502-منشی کیم چشه .
503-هاید
504-یقه شو بگیر
505-هفت فراری
506-ملکه ی اشکها
507-ارباب خورشید
508- معجزه
509-ارباب خورشید
510-اژانس دوست یابی
511-وکیل جو
512-الهه انتقام
513- این عشق بود؟!
514-قولی با خدا
515-سان جه رو بردار و بدو
516-پینوکیو
517-این همون مرده
518-صلیب
519-بکش خوبم کن
520-سریال چینی در بهار عاشق می شویم
521- شکوفایی جوانی
522-خداحافظ اقای بلک
523-تصادف لی مینکی
524-خانه ما
525-رسوایی قدیمی اویجا توش بود
526-حسابرسان شین هایکون
527-ارتباط
528-گنگستر دوس داشتنی نصف دیدم
529- یک بار دیگر صدقسمتی
530-پلیر سونگ 송승헌
531-رسوایی قدیمی
532-سرنوشت ژاپنی
533-بازی ادم ربایی ژاپنی
534-ضدقهرمان هاسگاوا
535-افتابگردونی که ناپدید شد
536-مشکل بزرگ کره ای نصفه
537-سام شیک عمو
538-گوی طلایی
یک شب بهاری 539-
ماهیت پول 540-
وقتی کامیا شکوفه میده 541-
یه سریال ۵۰ قسمتی 542-
543-dark
544- خانم روز وشب
بزار معر فیت کنم545-
تالاپ تالاپ قلبم546-
تو غیرمنتظره ای 547-
جانگ بوری548-
خانه پرنده آبی549-
احضار550-
همینه که هست،آره اینجوریاست551-
الهه ازدواج552-
گوی طلایی553-
ماهیت پول554-
امپراطوری طلایی555-
باران عشق556-
بازی پول557-
خانواده مهربان558-
دخترم گوم سال 559-
560-روز باشکوه
زنی که سه بار ازدواج کرد561-
عروس زیبای من562-
عشق سوزناک563-
عشق شفا دهنده من564-
غم های ما565-
ملکه جاه طلب566-
نفرین شده567-
هیچ کس نمیداند568-
من یک عاشق دارم569-
هنوز سی سالم نشده570-
571- ستمگر
572- ویرانگر در می زند
573-بدون راه دررو
574- گل رز سریال چینی
575- your honor
576-مبهم
577-손해보기 싫어서
578-بی خبری : سفیدبرفی باید بمیره
579-ملکه وو
580-خانواده عالی
581-بزرگ گونگ یو
582-سریال قدیمی مینکی نصفه
583- ویروس بتهوون
584- زمانی که عاشقت بودم
585-داریم قرار میذاریم قدیمی سوجیساب
586-سندرم
587- ابتدای دریا ژاپنی
588- ملکه ی وارونه
589- ازدواج یک جوان لوس
590-سیاست مدار خندان
591- فرزندان اتم
592-برای یک ازدواج شاد
593-ان زن
594-پرونده های چوسان
595-غریبه ی شیرین بین من و تو
596- مد دهه ی هفتاد
597-پادام پادام
598- روز بهاری والس بهاری
599-جاسوس
600-وینچنزو
601- 지옥에서 온 판사 پارک شین هه
602-سگ همه چیزو میدونه
603- سریال وودوهوان
604- چیزایی که بعد از عشق میاد
605-دالی و شاهزاده
606-خانواده انتخابی
607-ازدواج قراردادی : هان داعون توشه
608-چمدان گونگ یو
609- face me لی مینکی
610- 강남 B-side 지창욱
611-الیس
612-وقتی تلفن زنگ میزنه
613-خانواده عجیب به دونا
614-فراتر از خدافظی ژاپنی
615- تو زیبایی
616-날씨가 좋으면 찾아갈게
617- شکارچی شهر
618-욱씨
619-کارمندرتبه ی هفت جو وون قدیمی
620-وضعیت اب و هوا
621-لی بانگ وون جدید
622-کد تروما
623-سرچ
624- متل کالیفرنیا
625-دیدن. دوباره او چینی
626-هم اتاقی من روباهه
627-دروغگو و معشوقه ش
628- اسم من کیم سام سونه
629-ایریس یک
630- full house
631- 미안해 사랑해 : 소지섭
632-اقامت در هانیانگ
633-아름다운 날들 = 이병원
634-سریال ژاپنی دلیلی که عاشق شدیم
635-ستاره ی من ژاپنی
636- شکوفایی عشق چینی
637-شاهزاده خانوم چون هوا
638-دوازده شب
639- شهرهوایی
640- در اخر دباره عشق
641-عاشقان تروت : موسیقی
642-خانواده کیمچی
643- گناهانم را از بین ببر چینی
644- ملو فیلم :سریاله اسمش اینه
645-مرد استوایی
646- زنی با یک چمدان
647- دوستان خوب : پیرزن بامزه های کره همگی تو سریالن
648-دبیرستان مخفی
همچنین لینک پست سریالا :
💟 وبلاگ خونی 💟
💟 معرفی کتاب شرکت 💟
✨مقاله ✨
🎄داستان🎄
🎄داستان 2🎄
🎄مقاله 🎄
🎄مقاله 🎄
🎄کتاب 🎄
🎄اهنگ کره ای 🎄
🎄داستان 3 🎄
🎄داستان 4🎄
🎄داستان 5🎄
춘화 연애담 سریال کره ای داستان عاشقانه ی چون هوا ، چون هوا یه نوع هنر نقاشی اروتیکه که تو دوره ی چوسان بوده ، در کلمه به معنای گل بهاری هم هست .
نقاش هایی مث کیم هونگ دو و شین یون بوک از نقاشای پیشتاز این ژانر بودن که مفصلا راجبشون تو پست سریال 💚 سریال کره ای نقاش باد ها💚 نوشته بودم .
سریال داستان عاشقانه ی چون هوا ، تو یه شهر تخیلی میگذره که شاهزاده خانومی به اسم هواری داستان های اروتیک و نقاشی های اروتیک مینویسه و میکشه که داستان ها درواقع طعنه ای هستن به وضع سیاسی کشور و رفتار یه سری مردا با زنا و بی عدالتی هایی که به خاطر قانون کشور تو روابط زن و مرد پیش میاد .
هواری سرزنده و کنجکاو و شلوغه . اون با دوستای خودش که همشون از اشراف زاده ها هستن دغدغه های مربوط به سن و موقعیت ازدواج و این جور مسائل رو دارن . دور هم جمع میشن و علاوه بر بحث پیرامون هرچیزی نقاشی و گلدوزی و این کارارو انجام میدن . سریال خیلی خوب به موضوع رابطه ی جنسی پرداخته بود . اون حس ارامش و خیال راحت و ناپدید شدن استرس ها بعد از ازدواج خوب و پیدا کردن یه شریک همفکر و همراه و خوب تو رابطه ها خیلی قشنگ نشون داده شده بود .
درکل سریال قشنگی بود که دیدنش برام لذت بخش بود . گرچه چانی sf9 🍀 سریال کره ای معجزه با بازی پسرای SF9 🍀
اینجا اونچنان نقش پررنگی نداشت ولی بقیه بازیگرا و داستانهایی که تو سریال اتفاق می افتاد خیلی جذاب و ارامش بخش بودن .