قالب

سریال کره ای 💜 :: •بیشه زاری غرق در شکوفه •

۲۳۱ مطلب با موضوع «سریال کره ای 💜» ثبت شده است

سریال کره ای پس فطرت یا زندگی سطح پایین low life و سریال های درحال پخش دیگر ...

سریال کره ای پس فطرت یا زندگی سطح پایین low life 

 حالا نمیدونم چرا این اسمو داشت . ولی سریال جذابی بود . داستانش جدید و باحال بود . 

داستان راجبه پسری به اسم هی دونگ عه که از بچگی با عموش بزرگ و زندگی میکنه و عموش برای پول در اوردن هرکاری میکنه . این سری بهشون پیشنهاد میدن تا برن به یه جزیره ای ،اونجا کشتی چینی غرق شده سالها پیش و اجناسی که تو کشتی بوده میراث فرهنگی قاچاق و این چیزا بوده ، هی دونگ  و عموش و چندین نفر دیگه که این کاره ان میرن به جزیره تا اینارو از دریا بکشن بیرون و بفروشن به کسی که کار رو بهشون داده . از قضا صاحب کار یه زن جوون داره و زن جوون هم میخاد پولای شوهر پیر پولدارش رو بالا بکشه ولی چون هرچی منتظر شده شوهره نمرده ، میخاد با فروش اون اجناس عتیقه پولی به جیب بزنه . داستان رو افرادی که وارد این کار میشن و حول این افراد میگرده . 

شخصیت های خیلی زیادی تو سریال رفت و امد داشتن . همشونم بازیگرای سرشناسی بودن . سریال باحال و جمع و جوری بود ولی اخرش یخورده دیگه انگار نمیدونستن چجوری جمعش کنن شد . همه مردن . 😁

همونجور که گفتم قشنگ بود ولی خب یه سری جاهای اضافه داشت مثلا قسمت اخرش اینکه عموعه رو زنده نشون دادن مسخره بود ، کامیون افتاد ترکید حداقل تا شعاع دومتریش منفجر میشه و تحت شعاع انفجار و اتیش قرار میگیره چجوری عموعه تو کامیون بود ولی زنده موند ؟  رابطه ی زنه یارو  پیر کفتار پولدار ، با هی دونگ  هم اضافه بود . 

سریال کره ای سا چو دونگ : قانون و شهر Law and the City 

سریال با بازی لی جونگ سوک بعد سالها ، خب کاراکتر لی جونگ سوک به عنوان وکیل خیلی منطقی و خوب بود ، نشست های غذاخوردن شون با دوستاشون هم باحال بود و میشد دید . همینجوری دور هم یه سریال ساخته بودن خلاصه ، بعد گفتن بذا یه زن هم به لی جونگ سوک بندازیم این که انقد منطقی و اقاس یهویی یه زن کسخل و احساساتی که از وکیل بودن فقط فوضولی و تندتند تندتند حرفای صد من یه غاز زدن رو بلده رو بهش بندازیم . اخه واقعا منطق و عقل و مغزمو بذارم کنار ، کدوم مردی میاد عاشق این میشه ؟ مرد غیرایرانی ها . مردای ایرانی که هیچ . اونارو حساب نکنین . 

قسمت یک وارد شد مون گایونگ ، قسمت دو تحملش کردم ، قسمت سه دیگه دراپ کردم . اولا فهمیدم که بنداز بندازه ، دوما همش همین بود دیگه پرونده های مختلف ، معلم بازی خانوم وکیل که وای وجدان چی میشه کوفت چی میشه ، و دور همی برای غذا خوردن . 

ساچو دونگ که یه محله ای تو سئوله که همه ی دفتروکالتا اونجاست . 

سریال کره ای فراتر از وکالت Beyond the Bar : 

با بازی لی جین ووک ، این هم سریال وکالتیه . یه دفتر وکالت معروف که همیشه پرونده های قربانی ها رو داره و مثبت و با وجدان و ایناس و اون یکی دفتروکالت که مثلا اونم معروفه و اونا همیشه پرونده ادم عوضی ها رو دارن . هیچ دفتر وکالتی دیگه نیست همه فقط میرن این دوتا . بعد لی جین ووک ، اصلا بگیم سنی نداره جوونه و خوشتیپه ولی اخه دختر اصلا بهش نمیاد . اصلنا . جای دخترش نباشه خاهر کوچکترش حساب میشه اخه لاولاین ؟ میچاسو ؟ اینم قسمت 6 دراپ کردم . 

سریال کره ای ماشه   Trigger 2025

با بازی کیم نام گیل ، خب این سریال راجبه این موضوعه که چی میشه اگه تو کره هم مث امریکا اسلحه ازاد باشه ؟! یه شخص پولداری که سایکوپسه میاد یه سری ادمهایی که تو زندگیشون مشکلاتی دارن رو شناسایی میکنه و بهشون اسلحه می فرسته ، از این کلاشینکف و این چیزا ، اولین نفر یه پشت کنکور کار دولتی مونده اس که تو یه خابگاه زندگی میکنه . تو خابگاه هیچکس قوانین رو رعایت نمیکنه . کیمچیشو میخورن ، سر و صدا میکنن ، اتاق بغلی دختر میاره و شبا همش صداششون میاد و خلاصه ، تو مترو سوار میشه بی قانونی میبینه خلاصه مشکلات زندگیش و این مسائل رفتن رو نروش ، خلاصه صبرم حدی داره ، از اونجا که اسلحه داره میزنه یه شب همرو تیربارون میکنه اینو بکش اونو بکش و خودشم تسلیم میکنه . اره من کشتم . کیم نام گیل چی کاره س ؟ پلیسه ، قبلا تو ارتش بوده ولی الان پلیس معمولی گشتی شده . خنده دارش اینجا بود که پلیسایی که اسلحه های اون شخص تروریست رو گرفته بوده نمیدونستن اینا چجور اسلحه ای و چجوری سرهم میشن ! خنده دار نی ؟مگه همتون سربازی نرفتین ؟ چطور اون بیکاره که سربازی رفته میدونست شما که پلیسین نمیدونین کیم نام گیل که تو ارتش بوده باید بیاد بهتون یاد بده ؟   어이가 없다 진짜 . 

اینش هیچی ، من یه دونه از اون اسلحه ها داشتم مث دیوارگذر "کلیک راست کلمه ی سرچ : هینت : کتابه . " هم میتونستم رفت و امد کنم  ، میزدم همرو میکشتم . هی . 😫🙄😎

خلاصه ، اب بود . خوشم نیومد تنها نقطه جذابش اون پسره که اسلحه هارو پخش کرده بود بین مردم بود . اینجا خیلی جذاب شده بود . و تازگی هم زیاد تو سریالا می بینمش . 

سریال کره ای مری ادم میکشه 

شما اسم سریال رو نگا کنین ، خیلی بیخوده . با بازی لی مینکی . واقعا ناامید کننده بود . سریالی نیست که من از  زن جیسونگ ، لی بو یونگ دیده باشم و درست حسابی باشه . اینجاام انقد گریمش کردن جوون دیده شه ها . اصلا انگار صورتش رو تو سریال روتوش کردن . اینطوری بگم . خیلی بیخود بود اصلا به تایپ کردنم نمی ارزه . 

  • نظرات [ ۴ ]
    • سه شنبه ۲۹ مرداد ۰۴

    سریال کره ای پری و کیون وو یا دلباخته و معشوقه ش Head over Heels

    سریال کره ای پری و کیون وو یا دلباخته و معشوقه ش Head over Heels 

    راجبه پسری به اسم کیون وو عه که از بچگی نحس بوده ، خانواده ش اونو بیرون انداختن و اون با مادربزرگش زندگی میکنه ، مادربزرگ از بچگی اینو پیش هر جادوگری برده تا نحسیش برطرف شه ولی نشده . اون برای اخرین بار پیش یه جادوگر؟ شمن ، میره که معروفه و نزدیکی های اونا خونه شونه . 

    شمن از قضا ، یه دختر دبیرستانیه و تا کیون وو رو می بینه ، اونو سر و ته می بینه در واقع ،متوجه میشه که اون 20 روز دیگه قرار بمیره ، چون از پسره هم خوشش می یاد ، در صدد میشه تا هرجور شده نجاتش بده . بعدها تو مدرسه به عنوان شاگرد انتقالی جدید همکلاسی هم میشن و اینجوری شمن : سونگ آ ، می چسبه به کیون وو و با رفتار مهربونش توجه کیون وو رو جلب میکنه . 

    در کل قشنگ بود ولی خب داستانش یه سوالهایی رو برطرف نکرد . مثلا اینکه اون زنه شمنه یون آ ، چرا با خانواده ی کیون وو رفت و امد داشت ؟ چرا تو خونه شون بود ؟ چه دشمنی با کیون وو داشت که هی نفرینش میکرد ؟ اصلا چرا داشت اینکارارو میکرد ؟ اخرشم کمی تا قسمتی اب شدش اصلا معلوم نشد چرا روحه و چطور یهویی از بدن کیون وو در اومد رفت تو بدن سونگ آ ، این مدت چطور دنبال سونگ آ نگشتن . و نحسی کیون وو چطور برطرف شد ؟! خلاصه این موارد هم بود ولی برای پروانه ای شدن و اینا سریال خوبی بود . دختره خیلی بازیش خوب بود از لحن حرف زدنش خیلی خوشم می اومد . خیلی مهربونانه کیون وو رو صدا میکرد . کیون وو هم وقتی تو بدنش روح بدجنس رفته بود خیلی جذابتر شده بود . 

  • نظرات [ ۰ ]
    • پنجشنبه ۲۴ مرداد ۰۴

    سریال کره ای فراتر از شیطان یا هیولا 괴물

    سریال کره ای فراتر از شیطان یا هیولا  괴물  

    رو برای سومین بار نگاه کردم . حتی برای سومین بار هم پر از معما و هیجان و احساس غم سنگین برای سرنوشت لی دونگ شیک و لی یو یان ، وجود داشت در حین دیدنش . واقعا هر قسمتش میگفتم عجب سریالیه . عجب سریالی ساختن . مثلش خیلی کم پیدا میشه . این سری تحلیل و داستان سریال رو از زبون چت جی پی تی نوشتم .😁😎😍

     

     

     

    ین سریال یک تریلر روان‌شناختی با عناصر جنایی، درام و رازآلود است که با ریتم آهسته اما بسیار حساب‌شده، یک معمای بزرگ را باز می‌کند و لایه‌به‌لایه شخصیت‌ها و جامعه را زیر ذره‌بین می‌برد.


    ---

     خلاصه کامل داستان سریال "فراتر از شیطان (괴물)"

     شخصیت‌های اصلی:

    لی دونگ‌شیک (Shin Ha-kyun): کارآگاه سال‌خورده و عصبی که در یک کلانتری محلی در شهری کوچک به نام "Manyang" کار می‌کند. خواهر دوقلویش 20 سال پیش به قتل رسیده و هیچ‌وقت قاتل پیدا نشده.

    هان جو-وون (Yeo Jin-goo): افسر جوان، باهوش و منظم که به Manyang منتقل می‌شود. پسر یک مقام عالی‌رتبه در پلیس ملی است.



    ---

     آغاز داستان:

    هان جو وون به ایستگاه پلیس مانیانگ منتقل می‌شه. او از ابتدا مشکوکه که لی دونگ‌شیک قاتل یا درگیر در پرونده قتل 20 سال پیش (خواهر دونگ‌شیک) باشه.
    در همین حین، قتل‌هایی مشابه با پرونده 20 سال پیش دوباره شروع می‌شن. تمام نشانه‌ها شبیه قتل قدیمیه: بریدن انگشت‌ها، نوع بسته‌بندی جسد، و محل رها کردن.


    ---

     دوگانگی شخصیت‌ها:

    هان جو وون و دونگ‌شیک در ابتدا دشمن‌گونه برخورد می‌کنن. جو وون می‌خواد به‌عنوان کارآگاه نفوذ کنه و اطلاعات جمع کنه، و حتی دونگ‌شیک رو تعقیب می‌کنه. اما دونگ‌شیک هم مثل روباه باهوشه و می‌فهمه دنبالشه.

    به مرور این دو، با وجود شک‌ها، به هم نزدیک می‌شن چون هدف مشترکی دارن: پیدا کردن حقیقت پشت قتل‌ها.


    ---

     معماهای پی‌درپی:

    در روند تحقیقات، رازهای زیادی از مردم شهر فاش می‌شه:

    پدر هان جو وون (پلیس ارشد) درگیر پرونده‌های فساد و لاپوشانی گذشته‌ست.

    رییس شورای شهر (دو برادر: لی چانگ جین و لی گون هو)، قدرت پشت پرده شهرن و با پلیس، شهرداری و حتی قاتل‌ها ارتباط دارن.

    پارک جونگ‌جه و مادرش (خانم بزرگ) هم بخشی از ماجراهای پشت‌پرده‌ن.



    ---

     پیچیدگی ذهنی داستان:

    سریال سؤالات زیادی مطرح می‌کنه:

    اگر برای گرفتن هیولا باید خودت هیولا بشی، آیا هنوز "آدم خوبی"؟

    آیا برای رسیدن به حقیقت میشه از قانون گذشت؟

    اگر کسی سال‌ها به اشتباه مجازات شده، آیا باید قاتل واقعی بخشیده بشه؟



     تم‌های اصلی سریال:

    عدالت و اخلاق

    حافظه و گذشته

    هیولا شدن برای بقا

    فساد در نهادها

    تراژدی خانواده



    ---

     چرا سریال خاصه؟

    فیلم‌نامه دقیق و پر از لایه

    بازی‌های خیره‌کننده، مخصوصاً شین ها کیون

    فضاسازی تاریک و سینمایی

    پایانی نه کاملاً خوش، اما واقع‌گرایانه






    --مرز باریک بین "عدالت" و "انتقام"

    در سریال، قانون همیشه جوابگو نیست. قاتلان واقعی با زر و زور پنهان می‌مونن، در حالی‌که بی‌گناهان مجازات می‌شن.

    سؤال بزرگ سریال اینه:

    > آیا انتقام شخصی، وقتی قانون ناتوانه، قابل قبوله؟



    جواب سریال ساده نیست. بلکه از ما می‌خواد به عنوان بیننده خودمون تصمیم بگیریم. و اینجا پای یک پارادوکس کلاسیک اخلاقی درمیونه:

    «پارادوکس عدالت و فساد»

    اگر بخوای عدالت رو در دنیای فاسد اجرا کنی، مجبوری از روش‌هایی استفاده کنی که خودشون غیرعادلانه‌ن.


    ---

     3. هویت انسان = گذشته + خاطرات + درد

    شخصیت دونگ‌شیک یک مظهر کامل از زخم‌های گذشته‌ست. او هر روز با خاطره قتل خواهرش بیدار می‌شه. از نگاه فلسفه اگزیستانسیالیسم، هویت انسان از تصمیم‌هاش در مواجهه با درد و رنج ساخته می‌شه.

    ژان پل سارتر می‌گه:

    > «ما چیزی نیستیم جز انتخاب‌هایی که می‌کنیم.»



    دونگ‌شیک، با تمام شکست‌ها، باز هم انتخاب می‌کنه دنبال حقیقت بره—even if it kills him. و این‌جاست که معنای "انسان بودن" شکل می‌گیره.


    ---

     4. انسان خاکستری‌ست؛ نه سیاه، نه سفید

    در این سریال، هیچ‌کس کاملاً خوب یا کاملاً بد نیست:

    حتی قاتل‌ها گاهی انگیزه‌هایی انسانی دارن.

    حتی قهرمانان هم تصمیمات اشتباه و گناه‌آلود می‌گیرن.

    هان جو وون با وجود ظاهر پاک، درگیر فساد پدرشه.

    دونگ‌شیک با وجود نیت خوب، گاهی عمداً قانون‌شکنی می‌کنه.


    این نگاه، برخاسته از فلسفه **"واقع‌گرایی اخلاقی"**ه که می‌گه انسان‌ها پیچیده‌ن، و اخلاق همیشه دو دو تا چهار تا نیست.


    ---

     5. شهر Manyang = یک جامعه‌ی فاسد در مقیاس کوچک

    "Manyang" فقط یه شهر نیست. یک نماده:

    ساکت، آرام، اما پر از راز، دورویی، فساد، روابط پنهانی، معامله‌های پشت پرده

    مثل خود جامعه‌ی انسانی؛ پشت ظاهر معمولی و آرام، حقیقت‌های زشتی وجود داره


    این نماد به نقد اجتماعی هم تبدیل می‌شه:

    > «آیا ما واقعاً می‌دونیم دور و برمون چه خبره؟ یا فقط داریم با چشمای بسته زندگی می‌کنیم؟»




    ---

     6. پذیرش رنج = رهایی

    در پایان سریال، دونگ‌شیک حقیقت رو پیدا می‌کنه. خواهرش مرده، قاتل دستگیر شده. ولی آیا آرامش می‌گیره؟ نه کامل.
    او تازه درک می‌کنه که زندگی، همیشه با رنج همراهه. و تنها راه نجات اینه که با رنج آشتی کنی، نه فرار کنی.

    این نگاه، از دل فلسفه بودیسم و اگزیستانسیالیسم میاد:

    > زندگی رنج است. اما پذیرش این رنج، مسیر آزادی‌ست.



    ون جمله‌ی معروف از هاروکی موراکامی توی رمان «کافکا در کرانه» (Kafka on the Shore) یکی از اون نقل‌قول‌هایی‌ـه که واقعاً با شخصیت لی دونگ‌شیک در سریال "فراتر از شیطان" هماهنگه.
    اون طوفان، انگار استعاره‌ایه از همون دردی که دونگ‌شیک ۲۰ سال باهاش زندگی کرده. و این جمله دقیقاً وصف حالشه.

    طوفان را که پشت سر گذاشتی، دیگر همان آدم قبلی نیستی.
    مسئله همین است.
    طوفان واقعی همین است.
    وقتی از دل طوفان بیرون می‌آیی، نمی‌دانی چطور از آن جان سالم به‌در برده‌ای.
    حتی مطمئن نیستی آیا واقعاً تمام شده یا نه.
    اما یک چیز مسلم است:
    تو دیگر همان آدمی نیستی که وارد طوفان شد.»





    به نظرم بعد از بیست سال تنها کسی که تو مدت زمان کمی دونگ شیک رو شناخت و باهاش هم قدم شد و دلش برای بدبختی و ظلمی که در حقش شده بود سوخت هان جی وون بود . هیچ کدوم از اون مثلا دوستان و همکارانش که تو دهاتشون بودن هیچوقت باهاش روراست نبودن



    دقیقاً… دقیقاً همون‌طور که گفتی. 
    تحلیل تو نه‌تنها درسته، بلکه یکی از مهم‌ترین و دردناک‌ترین لایه‌های احساسی سریال "فراتر از شیطان" رو لمس کرده.


    ---

     دونگ‌شیک: مردی که همه تنهاش گذاشتن

    برای ۲۰ سال، دونگ‌شیک با این درد زندگی کرد:

    قاتل خواهرش پیدا نشد،

    خودش مظنون شد،

    نگاه مردم رو دوشش بود،

    و حتی کسانی که باهاش کار می‌کردن – از جمله هم‌محلی‌هاش – هیچ‌وقت بهش اعتماد نکردن. یا دست‌کم، هیچ‌وقت اون‌قدر عمیق که باید، بهش نزدیک نشدن.


    همه با لبخند ظاهرش کنار اومدن، اما هیچ‌کس نخواست بفهمه پشت اون خنده‌ها چقدر فروپاشیده‌ست.


    ---

     هان جو وون: غریبه‌ای که نزدیک‌تر از همه شد

    و حالا این غریبه‌ی مرموز، هان جو وون، که در ابتدا با شک و سوءظن اومده بود، کم‌کم تبدیل شد به تنها کسی که واقعاً دید دونگ‌شیک کیه.

    چرا رابطه‌شون خاصه؟

    1. هان جو وون دید که دونگ‌شیک بازی نمی‌کنه.

    دید که پشت رفتارهای عجیب و گاهی خنده‌دار، یه قلب شکسته‌ست.

    برخلاف دیگران که فقط ظاهرش رو دیدن، جو وون شروع کرد دیدن درونش.



    2. با این‌که ابتدا خودش هم شک داشت، ولی وقتی حقیقت رو دید، بهش وفادار موند.

    خیلی‌ها اگه بفهمن اشتباه قضاوت کردن، از خجالت دور می‌شن. ولی جو وون موند و کنارش ایستاد.



    3. با وجود اینکه پسر یک مقام بالای پلیس بود، خودش رو تا سطح دونگ‌شیک پایین آورد – حتی بیشتر.

    غرورش رو خورد کرد.

    تصمیم گرفت از قدرت پدرش فاصله بگیره، حتی علیه‌ش اقدام کنه.

    برای دونگ‌شیک نه‌تنها همکار، بلکه یه همراه واقعی شد.





    ---

     و بقیه چی؟ "دوستان" قدیمی‌ چی؟

    اون همکارای قدیمی، هم‌محلی‌هاش توی مانیانگ، همه با دونگ‌شیک بزرگ شدن، اما:

    توی بدترین روزهای زندگیش سکوت کردن.

    وقتی همه بهش شک داشتن، دفاع نکردن.

    فقط ازش استفاده می‌کردن وقتی نیاز به "پلیس خاص" یا کسی برای مقصر کردن داشتن.


    درد دونگ‌شیک نه فقط در از دست دادن خواهرش بود، بلکه در تنهایی در میان آدم‌هایی که ادعا می‌کردن می‌شناسنش.


    ---

     جو وون، هم‌قدمی بی‌نظیر:

    در نهایت، جو وون کسیه که:

    توی چشم‌های دونگ‌شیک نگاه کرد و دیدنش.

    باهاش همدلی کرد، بدون ترحم.

    باهاش هم‌قسم شد برای کشف حقیقت، حتی به قیمت شکسته شدن خودش.


    و این رابطه، همون چیزیه که تو گفتی:

    > «در مدت زمانی کوتاه، کاری کرد که هیچ‌کس توی ۲۰ سال نکرد.»




    ---

     نتیجه‌گیری:

    گاهی یه غریبه، می‌تونه نزدیک‌تر و مهربون‌تر از تمام "دوستان قدیمی" باشه.
    و فراتر از شیطان اینو به زیباترین شکل نشون داد.


    تحمل کردن بدون تسکین یکی از تلخ‌ترین،
    ولی واقعی‌ترین شکل‌های زیستنِ انسانیه.

    نه اون تحملی که آخرش می‌گن "همه چی درست میشه"
    نه اون صبری که به امید یه فردای قشنگه...

    بلکه اون‌جور تحملی که تهش هیچ تسکینی نیست،
    هیچ وعده‌ای، هیچ دست گرمی، هیچ بغلِ نجات‌دهنده‌ای.
    فقط تویی، و دردی که مثل یه سایه، همیشه کنارت وایساده.
    گاهی کمرتو خم می‌کنه، گاهی فقط یادت می‌ندازه که تنها موندی.


    ---

    این نوع تحمل، قهرمانی نمی‌سازه... خسته‌ت می‌کنه.
    اما تو باز هم نفس می‌کشی.
    نه چون می‌خوای،
    بلکه چون نمی‌تونی نمونیشو بکشی.


    ---

    مثل دونگ‌شیک.
    که هیچ‌وقت فریاد نزده "کمکم کنید"،
    ولی هر شب، با چشم‌هایی پر از خستگی،
    باز بیدار شده.
    باز رفته سر کار.
    باز خندیده – اون خنده‌های تلخ و پر از شکستن.


    ---

    و اینجاست که آدم می‌فهمه:

    > بعضی زخم‌ها درمان ندارن.
    ولی آدم‌ها با همونا زندگی می‌کنن.
    نه قهرمانانه، نه شجاعانه،
    فقط با سکوت.




    ---

  • نظرات [ ۱ ]
    • شنبه ۱۹ مرداد ۰۴

    سریال کره ای و چینی در حال پخش : فیلم ما / شکارچی با تیغ جراحی / عشق هرگز از دست نمیره

    سریال کره ای فیلم ما  우리 영화 

    "سریال قشنگ و جالبی بود که مموقع دیدنش خیلی افکار متفاوتی داشتم . از مرگ و زندگی و بیماری بگیر تا درست بودن یا غلط بودن انتخاب های بابای دختره ، خود دختره . و حتی جه ها ."

    هم میتونم اینو بگم هم اینکه :

    "سریال بیخود و خسته کننده و روضه ای بود . همش بدبختی بیماری الکی . چه بیماریی بود خیلی مسخره بود ، رسما فقط باید میخورد این چه جور بیمارییه ؟ یخورده از دردش هم بهمون نشون میدادن ، سگ خور حداقل مرگشو نشون میدادن . تا وقتی ندونی چه بیماری داره چطور میتونی با کاراکتر همذات پنداری کنی یا درکش کنی ؟ بعد ینی ملت فیلمساز مگه خیریه باز کردن که بیان به خاطر یه ادم رو به موت ، فیلم بسازن ؟ بیننده چرا باید بیاد فیلم کسی که میخاد بمیره رو ببینه ؟ خیلی غیرانسانی نیست؟ خبر مرگت برو یه ارزوی دیگه داشته باش قبل اینکه بمیری چرا میخای بیای بازیگر شی . بازی نام گونگ مین افتضاح بود به نظرم . مخصوصا قسمتای اخر انگار داشت زور میزد یخورده احساساتی شه . بازی دختر تو نقش بیمار خوب بودا درکل از نقشش تو وینچنزو خیلی بهتر بود بازیش  . ولی خب درواقع داستان خاصی نداشت ، یه کارگردان افسرده با پیشینه خانواده گی مامانش مریض ، بابای عوضی ، چون احساس عقب موندگی از همه می کنه میخاد فیلم قدیم باباشو ری میک کنه ، که اتفاقی به این دختر سرطانی برمیخوره و دختره انقد سیریش میشه که کارگردان اونو برای نقش انتخاب میکنه . دوقسمت اخرش هم اب بود . همینطوری نگا کردم ببینم چی میشه . "

    سریال کره ای فیلم ما

    سریال چینی عشقی که از دست نمیره A Love Never Lost با بازی لی شیان ⚡ سریال چینی در بهار عاشق خواهیم شد ⚡ 

    سریال در زمان امپراطوری چینگ میگذره ، زمانی که ژاپن برنامه ریخته تا چین رو ماله خودش کنه و داره ریزریز کار شکنی هایی رو انجام میده . و از طرفی امپراطوری هم هرج و مرجه و همبستگی وجود نداره . لی شیان در نقش لیانگ شیانگ ، از طرف مادری یکی از اعضای خاندان سلطنتی حساب میشه ، شاهزاده فلانی ؟! " اسم شاهزاده یادم نی " شاهزاده ای که دغدغه ی اصلاح کشور رو داره و همیشه فک میکنه که چرا چین با این همه قدمت و اصالت عقب افتاده و ژاپن داره دنیا رو فتح میکنه .اون شخصا نامه میفرسته به دهاتی که لیانگ اونجا زندگی میکنه و اونو بورسیه میکنه تا بره ژاپن و اونجا دانشجوی نظامی شه و هرچی یاد گرفته رو بیاره چین اجرا کنه . 

    یه سری اتفاق های زیادی در ژاپن می افته از جمله که جمهوری خاها و  ادمای امپراطوری؛ کسایی که میخان چین همچنان امپراطوری باشه در ژاپن مستقرن  ، هرکدوم در تلاشن تا لیانگ شیانگ رو که یکی از اعضای خاندان سلطنتی هست رو بکشن سمت خودشون تا اینجوری برگ برنده ای داشته باشن  برای هدفشون ، بعد از یه سری داستانا که لیانگ شیانگ در ژاپن تجربه میکنه ، اون به امپراطوری پشت نمیکنه و اعتقاد داره که اگه اصلاحاتی رو انجام بدن دوباره امپراطوری نفس تازه ای میتونه بکشه ، بعد همون شاهزادهه بهش ماموریت میده بیاد پکن و خدمت رو شروع کنه ، اون تلاش زیادی میکنه تا اصلاحاتی که میخاست رو در امپراطوری و ساختار کشور اعمال کنه ولی با مخالفت های امپراطور و زیردستاش و مخالفان امپراطوری و جمهوری خاهان ، مواجه میشه . اون دراخر ناامید میشه و استعفا میده ، روز اخر خدمت یکی از انقلابیون که از قضا یکی ازدوستای قدیم خودشم بود بهش حمله و ترورش میکنن .  اون در لحظه ی اخر عمرش به این نتیجه میرسه که شاید ایده ال گرایی و اصلاحات تدریجی کافی نبوده و شاید انقلاب هرچقد هم خشن تنها راه باقی مونده برای چین بوده . اون قبل از مرگش میگه : شاید قهرمان واقعی اونیه که منو کشت و نه منی که خاستم همه چی رو نجات بدم . اون دیگه نتونست بجنگه چون جنگی که براش ایستادگی کرده بود دیگه وجود نداشت . وقتی کسی باورش رو به مسیرش از دست بده سلاحی برای مبارزه هم در دستش باقی نمی مونه . بیشتر دوستایی که داشت تبدیل به دشمن شده بودن . اون در اخر به این نتیجه میرسه که وقتی نزدیکترین کسانم باور ندارن که این کشور میتونه اصلاح بشه پس من برای کی دارم می جنگم ؟! 

    سریال خسته کننده ی بود و خیلی شعاری خوب نساخته بودنش . ولی وضعیت اون موقع چین چقد شبیه الانه ما بوده . این فکر به ذهنم رسید موقع دیدنش . 

    سریال چینی افتخار ، شکوه  the glory 2025

    سریال کره ای شکارچی با تیغ جراحی Hunter with a Scalpel

    همون قسمت یک معلوم شد قاتل کیه . حال نمیده که . چقدم ذهلسیز بود مردک عن . 

    درکل زیاد جذاب نبود . داستان دختری که باباش قاتل بوده اون فرار میکنه و حالا تبدیل به دکتر پزشک قانونی شده ، قتلهایی رخ میده که خیلی بی رحمانه اس و اعضای بدن قطع میکنن و اینا و دختره می فهمه که این قتلا زیر سر باباشه . و از اینجور داستانا که میخاد بره خودش باباشو بگیره بکشه و اینا . بیشتر از اینکه داستان جذاب و دیدنی و هیجانی و ترسناک داشته باشه چندش بود . اینکه اعضای قطع شده و یه عالم خون نشون بدی مگه میشه سریال ترسناک ؟ 

  • نظرات [ ۲ ]
    • سه شنبه ۱ مرداد ۰۴

    سریال کره ای زمانی بین گرگ و سگ

    سریال کره ای زمانی بین گرگ و سگ ، یا گرگ و میش . با بازی لی جونگیِ خفن . 

     

    ینی شما فک کنین لی جونگی الان خیلی جوونتر و خوشتیپ تر از سریال 20 سال پیششه . چطور ممکنه اخه . 

     

    سریال کره ای دکتر اسلامپ  Doctor Slump

     

    سریال راجبه کاراکتری به اسم لی سوهیون با بازی لی جونگیه که 10 ساله تو تایلند با مادرش زندگی میکنه . مادرشو پدرش مامور مخفی سازمان اطلاعات بودن و پدرش بدو تولد  ،و مامانشم 10 سالگی به دست یه نفر نخاله ی مواد فروش که اصلا یه ذره بازی نداشت و فقط مث میمون ذل میزد کشته میشن . اونو همکار پدر و مادرش ، میبره کره و به عنوان پسر خودش بزرگ میکنه . از قضا خودشم یه پسر همسن  سوهیون داره با بازی پاکسا یا نوموجین در سریال  : سریال کره ای وکیل کار نو مو جین با بازی چا هاک یون  . 

    پسرا بزرگ میشن و اونا هم میشن مامور مخفی ساواک 😁 ولی قسمت 3 سوهیون با دیدن قاتل مادرش که همون یارو میمونه س ، بازم جو زده میشه و با عجله تصمیم میگیره و نه تنها هدفش برای کشتن قاتله مامانش میسر نمیشه بلکه ماموریت رو هم خراب میکنه و اینجوری اخراج میشه . چندوقت بعد رییس ساواک میاد بهش پیشنهاد میده که به عنوان جاسوس بره تایلند خودشو بچپونه تو دار و دسته ی میمون موادفروش ، برا این نقشه باید ادمی به اسم لی سوهیون بمیره . اینطوری میشه که نقش مردن رو بازی میکنه و میره تایلند و خلاصه بعد دوسال میتونه خودشو بچپونه تو دار ودسته یارو . بعد با اون میاد کره و در حین نجات دادن دختر یارو از دست یه گروه تبهکار دیگه ، تیر میخوره می افته تو اب و بعدم فراموشی میگیره . مدتی اینطوری میگذره و خلاصه اخرش یارو رو به دست خودش میکشه 🤣😃😃😃😃🤣🤣🤣🤣 و تموم میشه سریال دیگه . لی سوهیون از این به بعد تبدیل به جاسوس میشه هی اواره این شهر اون شهر . قضیه عشقی سریالم نمیگم چون انقده دختره تاپاله بود که اصلا همون بهتر بهم نرسیدن که دیگه مسخره اندر مسخره میشد . 

     

    خیالتونو راحت کنم . سریال زیاد باحالی نبود . اگه خیلی عاششق لی جونگی و ری اکشنای خداش باشین ، مث من ممکنه جنازه بشین براش ولی بگم داستانش اونچنان قوی نبود . شما فک کنین یه عمره با برادرت و همکارت زندگی و کار کردی بعد طرف بعد چندوقتی ناپدیدی دوباره با یه شخصیت دیگه جلوتون ظاهر شه خب شما نمیگی برادر حتما حافظتو از دست دادی من برادرتم ؟  به صرف اینکه از ثبت احوال داده های شمارو پاک کنن شما موجودیتت تبدیل به عدم موجودیت میشه ؟ اصلا یه چیز خنده دار و مسخره بود . طرف جلو روشونه میگن نه این سوهیون نی شبیهشه . 😶

    ینی مثلا من بیننده ، تکلیفم با سریالی مث خاستگاری تجاری با بازی کیم سجونگ و ان یو سوپ روشنه . که کیم سه جونگ ارایش میکرد تبدیل به یه دختر دیگه میشد ان یو سوپ نمی شناختش . 🤣 ولی اخه همچین سریال جدیی . بعد اگه  رییس ساواک با نشون دادن گذشته سوهیون بهش میتونست بهش بقبولونه و شک بهش القا کنه که تو قاچاقچی نیستیا تو مامور بودی پسر جان ، خب چرا اولش این کارو نکرد ؟! چرا قبل اینکه بابای سوهیون کشته شد اینکارو نکرد ؟! اصلا این یارو یه ریگی به کفشش بود دیگه . مردک اینجوری به خاطر یه قاچاقچی رسما خانواده ی سوهیون و حتی بابای دومش رو هم به کشتن داد . اخه پوفیوز موادفروشه که جلوی چشم تو موادو نمیگیره دستش راه بره خیابون . خب مدرک رو پیدا کردی زودتر بگیرش تا گند بیشتری بالا نیوورده دیگه . مسخره بازی ها چیه . خیلی عصاب خورد کن بود خلاصه . فقط لی جونگی رو هی شکنجه دادن با ننه بابا کشی . 

     

  • نظرات [ ۲ ]
    • يكشنبه ۲۳ تیر ۰۴
    | سریال و اهنگ و کتاب و دیدگاه |