فیلم خارجی Steve(2025) با بازی کیلین مورفی
فیلم «استیو» در دهه ۹۰ میلادی میگذرد و داستان یک روز سرنوشتساز از زندگی مدیر یک مدرسه اصلاحی به نام استیو را دنبال میکند. این مدرسه محل آموزش نوجوانانی است که از جامعه و خانواده طرد شدهاند. استیو در تلاش است تا مدرسه را از خطر تعطیلی نجات دهد، در حالی که خودش نیز با بحرانهای روانی و فشارهای درونی دستوپنجه نرم میکند.
در کنار او، نوجوانی به نام شای با خشونت درونی و شکنندگی روانی مواجه است. روایت موازی این دو شخصیت، فیلم را به اثری چندلایه و انسانی تبدیل کرده که به موضوعاتی چون مسئولیت اجتماعی، فروپاشی روانی، و امید به نجات نسل فراموششده میپردازد .

🧠 لایههای روانی شخصیت استیو:
-
فروپاشی هویت حرفهای و شخصی استیو خودش رو وقف نجات نوجوانها کرده، ولی سیستم آموزشی، جامعه، و حتی خودش، بهش پشت کردن. این تضاد بین آرمانگرایی و واقعیت، باعث شکاف در هویتاش شده.
-
احساس گناه و ناتوانی مزمن او مدام با این فکر درگیره که شاید نتونسته بچهها رو نجات بده. این حس گناه، به شکل خشم درونی، افسردگی، و اعتیاد به الکل بروز پیدا میکنه.
-
وابستگی به کنترل و شکست در آن استیو سعی میکنه محیط مدرسه رو کنترل کنه، ولی هرچه بیشتر تلاش میکنه، بیشتر از کنترل خارج میشه. این شکست، حس بیارزشی رو درش تقویت میکنه.
-
همذاتپنداری با نوجوانان آسیبدیده رابطهاش با شای، فقط رابطهی مدیر و دانشآموز نیست. استیو خودش رو در شای میبینه—کسی که جامعه طردش کرده، کسی که از درون در حال فروپاشیه.
-
ناتوانی در بیان احساسات و نیاز به نجات استیو نمیتونه از کسی کمک بخواد. حتی وقتی خودش در حال غرق شدنه، باز هم نقش نجاتدهنده رو بازی میکنه. این سرکوب احساسات، یکی از دلایل اصلی فروپاشی روانیاشه.
🍷 الکل در فیلم فقط یک نشانهست، نه علت: الکلی بودن استیو، نمادیه از تلاشش برای فرار از درد، نه صرفاً یک ضعف شخصی. فیلم نشون میده که چطور آدمهایی با نیت خوب، در سیستمهای ناکارآمد، به تدریج از درون تهی میشن.
گاهی آدمهایی مثل استیو، با قلبی پر از امید و مسئولیت، وارد میدانهایی میشن که ظرفیت روانیشون رو فراتر از حد میبره. و وقتی سیستم حمایتی وجود نداره، اون بار سنگین تبدیل میشه به خستگی، انزوا، و گریزهایی مثل الکل.
اما چیزی که فیلم نشون میده، اینه که حتی در لحظههای فروپاشی، هنوز یه جرقهی همدلی وجود داره. استیو شاید شکست خورده باشه، ولی اون لحظههایی که با شای حرف میزنه، یا فقط کنارش میمونه، یه جور نجاته—نه فقط برای شای، بلکه برای خودش .
🧑🎤 شای (با بازی جِی لایکورگو):
-
نوجوانی طردشده با خشونت درونی شای از آن دسته بچههاییست که جامعه، خانواده، و سیستم آموزشی ازش دست کشیدهن. خشونت رفتاریاش، بیشتر از اینکه نشانهی شرارت باشه، فریاد خاموشیه برای دیده شدن.
-
شکنندگی روانی و نیاز به امنیت زیر ظاهر سرکش و پرخاشگر، شای یه کودک زخمیه که دنبال پناهگاهه. مدرسهی اصلاحی آخرین جاییه که میتونه احساس تعلق داشته باشه—و استیو، آخرین کسیه که شاید بتونه درکش کنه.
-
رابطهی پیچیده با استیو شای هم از استیو متنفره، هم بهش وابستهست. گاهی باهاش درگیر میشه، گاهی سکوت میکنه، ولی در لحظههای خاص، یه پیوند عاطفی بینشون شکل میگیره. این رابطه، قلب فیلمه.
-
نماد نسل فراموششده شای فقط یه شخصیت نیست؛ نمادیه از نوجوانانی که بین خشونت، بیتوجهی، و بحرانهای روانی گیر افتادن. فیلم از طریق شای، سؤالهایی دربارهی مسئولیت اجتماعی، تربیت، و نجات نسل آینده مطرح میکنه.
🎭 بازی جِی لایکورگو: با اجرای ظریف و پرتنش، شای رو نه بهعنوان یک «بزهکار»، بلکه بهعنوان انسانی در حال فروپاشی نشون میده. نگاههای خالی، انفجارهای ناگهانی، و لحظههای سکوتش، همه نشونهی دردیان که کلمات نمیتونن بیانش کنن.
درکل فیلم عمیقی بود . برای یه بار دیدن بد نبود . این فیلم نشون میده که ادم هیچ وقت نمیتونه راجب زندگی دیگران درک عمیقی داشته بشه و نمیتونه بفهمه تو زندگی اونها چی میگذره . همچنین راجب معلم خسته ای که خودش نیاز به کمک داشت ولی سعی میکرد به دیگران کمک کنه و اونارو نجات بده .
جی لیکورگو در نقش شی، دانشآموزی که هرگز بدون هدفونش دیده نشده و هدفون موسیقی متن درام و بیس زندگی او را پخش میکند، در قلب فیلم به مورفی میپیوندد. شی سه کلمهای که برای تعریف خودش استفاده میکند «عصبانی و بیحوصله» است و اگرچه مشخص است که وقتی این را میگوید منظورش همین است، اما واضح است که خلاصه کردن زندگی هر کسی در قالب سه کلمه غیرممکن است. تنها راه برای فهمیدن اینکه ما چه کسی هستیم، حضور در زندگی یکدیگر، توجه به ناگفتهها و امتناع از نادیده گرفتن یا حذف قسمتهای سخت است - مهم نیست چقدر دردناک باشد.
استیو میگوید: «میخواهم همه این بچهها بدانند که چیز دیگری هم وجود دارد... اینکه چیزهای بینهایت وجود دارد... فاجعه شکل عوض میکند و به شادی فردا یا هر چیز دیگری تبدیل میشود.» استیو میداند که ممکن است درد و آسیب روحی به طور کامل از بین نرود، اما تا زمانی که به یکدیگر توجه کنیم، میتواند توسط هر چیز دیگری - موسیقی، عشق، زندگی - جبران شود.