سریال کره ای عشق قراردادی یا شنبه یکشنبه ...جمعه ، عنوان کره ایش روزهای هفته بود .
راجبه دختری به نام چه سانگ اونه که 20 سال تو امریکا توسط یه زن خیلی کاربلد تربیت و بزرگ شده برای اینکه بیاد عروس یه خانواده ی پولدار بشه . چه سانگ اون به فرزندی قبول شده تا بزرگ شه و عروس خانواده پولداره شه تا اینجوری رابطه ی فامیلی و بیزینسی شکل بگیره . چه سانگ اون نیومده کره میره به مراسم دیدار با خانواده داماد و درواقع مادر و پدرشم اونجا می بینه برای اولین بار بعد از 20 سال . همونجا عروسی از پیش تایین شده رو بهم میزنه و میره برای خودش زندگی شو شروع میکنه .
منتها چون نمیتونه جایی استخدام شه ، چون اون خانواده ای که به فرزندی قبولش کردن کله گنده ان و نمیذارن ، برای همین میره کاری که براش تربیت شده رو انجام میده : عروس و زن خوبی بودن .
اون ازدواج های قراردادی میکنه و هربارم ازدواج رو ثبت میکنه و در ازاش مبلغ هنگفتی پول میگیره و اینجوری زندگیشو می گردونه . تو این ازدواج ها یه دوست خوب مرد که گی بود رو پیدا کرده و باهاش هم خونه س . این بین با یه قاضی 5 ساله تو ازدواجه و روزهای چهارشنبه پنجشنبه جمعه میره خونه این قاضیه باهم شام میخورن اصلا باهم حرف نمیزنن . تو ازدواج ها رابطه جنسی و حرفای خصوصی و اینا نیست . سانگ اون به این مرد علاقه مند میشه که به مانند شیربرنجی وا رفته س . ینی بدترین بازی قرن برمیگرده به بازی این پسره تو این سریال . افتضاح . من موندم چجوری عاشق این شده بود . مث گاو بود . یه روز اتفاقی با بازیگر کانگ هه جین که بازیگر معروفی هست و تو همون ساختمون اسباب کشی کرده برخورد میکنن و کانگ هه جین متوجه رابطه ی عجیب بین این زوج میشه . کانگ هه جین همون هان دائون تو سریال 😎سریال کره ای قاضیی که از جهنم امد : پارک شین هه 😎 عه . ذاتا سریال رو به خاطر این گل پسر شروع کردم 😁💕. بعدها کانگ هه جین هم میخاد که روزهای دوشنبه سه شنبه یکشنبه فک کنم ، با این دختره ازدواج قراردادی بکنه تا خانواده ی پولدارش دست از سرش بردارن . خانواده ش کین !؟ همونا که سانگ اون برای عروس اونا شدن تربیت شده بوده . کانگ هه جین هم تو اون دورهمی بوده و از اینکه سانگ اون حال برادرشو اون شب میگیره و راه زندگی خودشو انتخاب میکنه شگفت زده و خوشال میشه و برای همین اونم از اون درس میگیره و میخاد مث سانگ اون راه زندگیشو خودش بره ، برای همین رفته بازیگر شده و از خانواده ی پولدار جدا شده . ولی مامانه جنده ش که زن دوم حساب میشه همش مزاحمش میشه .
مشکل خانواده ها کلا در همه جای جهان اینکه میخان بچه هاشونو مث سگ قلاده بندازن تو گردنشون و هر راه کوفتی که اونا رفتن رو بچهاشونم بکشونن دنبالشون . اصلا به بچه به عنوان یک انسان جداگانه که افکار و احساسات و علایق جداگانه داره فک نمیکنن . برای همین خانواده فقط خانواده ی اروپا و امریکایی . اسیاییها همشون کسخل به تمام معنا هستن .
خلاصه داستان همینجوری پیش میره و کانگ هه جین عاشق سانگ اون میشه ، قاضیه بالاخره متوجه میشه که عاشق سانگ اونه ، اون دایه ای که سانگ اون رو بزرگ کرده بود همچنان دست بردار این نبود که اونو عروس بکنه و خلاصه این داستانا بود .
تا فهمیده میشه که دایه درواقع مامان واقعی سانگ اونه . درواقع بچه ، بچه ی خود اون مرد پولداره بوده ولی سنبلش کردن . زنه بچه رو میره یه جا دیگه به دنیا میاره بعد میذاره پرورشگاه بعد با این نقشه که تو بچه نداری بیا یه بچه بیار بزرگ کن بعدها بشه عروس خانواده کانگ ، بجه خودشون رو میاره بزرگ میکنه . به بهترین و ثروتمندترین حالت ممکن . مشکل فقط این بود که میخاست بجه رو مث کالا بفروشه به اون خانوادهه . درهرحال .
درکل سریال خوبی بود ولی خیلی اب ها داشت و روندش هم اروم بود . پارک مین یانگ خیلی اینجا خوشگل بود . تو سریال با شوهرم ازدواج کن انقد خوشگل نبود . درکل خوشگله ولی اینجا خیلی خوشگل بود . به کانگ هه جین هم می اومد حیف عاشق اون نشد عاشق اون شیربرنج شده بود .اگه یخورده جذابتر ساخته میشد یا حداقل بازیگر مرد جذابتر و داستان باحالتری براش می نوشتن با همین کانسپت خوب میشد ولی داستانش یجوری بود . یکی از جنبه ها منفی سریال و خسته کننده شدنش ،همین بازی شیربرنجی نقش یک مرد بود . ینی یه سنگ میذاشتن اونجا بهتر حرکت میکرد تا این پسره . یخورده داستانش مسخره بود ولی خب درواقعیت پولدارها همینجورین دیگه . سرمایه گذاری های بلند مدت میکنن برای تجارتشون . و هیچ کاری فروگذار نیستن . خدا لعنتشون کنه و اونارم مثث ما فقیر و بدبخت کنه . الهی امین .
سریال کره ای خانواده استثنایی یا قهرمان نیستم ولی !
هرکدوم از اعضای خانواده قدرت خارق العاده ای دارن که مخل زندگیشون شده . گی جو تو گذشته گیر کرده . مث خیلی از ماها که تو یه لحظه ای از زندگی یهو یاد یه صحنه از گذشته می افتیم و پرت میشیم به اون خاطره حالا خوب یا بد ، یا خاطره ای که در زمان خودش خوب بوده ولی با گذشت زمان خوب بودنش رو از دست داده یا دیگه اون رنگ و اون حس اون زمان رو نداره . ولی ناخوداگاه بدون اینکه خودمون بخایم یا اتفاق خاصی بیفته یهو پرت میشیم به اون لحظه . شاید تنفر امیزترین لحظه باشه ، شاید ناراحت کننده ترین . بعدش دوباره با تکون دادن سر و تمرکز روی چیزی که الان در جریانه اون خاطره رو پس می زنیم . ولی گی جو نمیتونه با تکون دادن سرش از اینکه به اون خاطره پرت نشه جلوگیری کنه . بدون اینکه خودش بخاد تو گذشته گیر کرده . زمانیکه بچه ش به دنیا اومده بهترین و شادترین لحظه ش بوده ولی با مرگ سونبه ش و همکاراش که دقیقا همون روز سونبه هه جاشو باهاش عوض کرده بود احساس عذاب وجدان ولش نمیکنه و همش سعی داره که از اون قدرت خارق العاده ی برگشت به زمان گذشته استفاده کنه و از مرگ اونها جلوگیری کنه ولی نمیتونه به همین دلیل زمان حال بزرگ شدن بچه ش و شادی بچه داشتن و پدر شدن و زنی که دوست داشت رو کاملا به فراموشی سپرده . حواسش نیست که گذشته ای که درست نمیشه داره به حالش که خیلی می خاستش صدمه میزنه .
برعکس گی جو ، مادرش خاب اینده رو می بینه و چون خانواده شون رو به نابودی بوده با خاب دیدن اینده تونسته با بردن لاتاری و سهام و غیره به پول و پله ای برسه ، متاسفانه چون کلا کره ای ها ادمای اینده نگر و صرفه جو و پس انداز کننده مث ما ایرانی ها نیستن ، تو 7 سال تمام پولشون ته کشیده و تنها دارایی شون خونه و یه ساختمون گرون قیمت تو گنگنامه که توش باشگاه ورزش هم زدن تا مثلا ازش کسب درامد کنن . اون مدتهاس نتونسته بخابه و برای همین نمیتونه بببینه که سهام چجوری و اینا و برای همین هم داره عذاب میکشه و به خاطر نگرانی اینده بچه هاش و بعدشم شوهرش و از همه مهمتر زمان حال رو فراموش کرده .
نوه شون که یبسه و معلوم نی چشه ، میتونه از بچگی با نگاه کردن به چشم بقیه رازهای درونشونو بفهمه و فک کنین همچین قدرتی چقد میتونه عذاب اور باشه اونم برای بچه ی مدرسه ای که این رو یه نفرین میدونه و نه معجزه و فرصت تا ازش استفاده کنه . همه ی اینها کنار هم زمان حال رو ندارن و از داشته هاشون نمیتونن لذت ببرن .
یهویی مادر قضیه بدون تحقیق و خیلی یهویی میخاد که ماساژوری که تو باشگاه ماساژ می بینتش بیاد و عروسش بشه . این وضعیت چقد میتونه برای گی جو گیج کننده و یهویی باشه و چقد میتونه روش تاثیر بذاره مخصوصا زمانیکه با دیدن اون دختر یهویی دوباره میتونه از قدرت هاش استفاده کنه و از همه مهمتر تو زمان گذشته ای که میره میتونه اون دختر رو ببینه و باهاش حرف بزنه و لمسش کنه . برعکس قبل که هیچ وقت این اتفاق نیفتاده بوده . برای همین انگیزه و امید تازه ای داشت میگرفت که یهوی معلوم میشه دختر موردنظر کلاه برداری بیش نی .
سریال داره گیر نکردن تو گذشته و نگرانی برای اینده و قدر دونستن لحظه ی حالا رو نشون میده . سعی داره بگه گذشته و اینده هم مهمن ولی نه به اندازه الان که ارزشمندتره و میتونه اینده و در اینده گذشته ی تورو بسازه . همینطور اگه ادمی میتونست با نگاه کردن به دیگران از تمام رازها و حرفای درونی طرف نسبت به خودش مطلع بشه چقد زندگی سختتر میشد ؟ البته که ادمایی که یجورایی ادم شناس بهشون تلقی میشه با نگاه کردن و زبون باز کردن طرف مقابل میتونن طرف رو بشناسن ولی .
سریال با اینکه یخورده کند میگذره در کل خوبه ولی من قضیه کلاه بردار بودن دختره رو دوس نداشتم . و بعدشم اینکه معلوم نی چطور ممکنه که 13 سال پیش گی جو نجاتش داده باشه در حالیکه خودش از این موضوع اطلاعی نداره . چطور ممکنه گیجو هنوز دختترو نجات نداده باشه ولی دختره الان سر و مر گنده زنده و سالم باشه ؟! خیلی عجیبه . همینطور اینکه اینده ی گی جو گذشته ی دختره س هم گیج کننده س و امیدوارم بتونه تو 4 قسمت بعدی خیلی خوب و یخورده منطقی این موضوع رو جمعش کنه . دقیقا سریالی که پتانسیل 16 تایی بودن رو داره 12 تاییه . 😶💙
به طرز باورنکردنیی دوباره تهران برف اومد اونم بعد از یه پاییز بی بارون . دوبار برف خب تعجب برانگیز و عجیب و قشنگه . البته خب به اندازه ای نیست که من میخام 😄 من یه برفی مث برف تو ساپورو میخام ولی متاسفانه تهران همچون برفی ؟! حالا ما همینشم شکر میکنیمو و دوست داریمو براش ذوق میکنیم . در همین راستا از وقتی میبینم برف اومده از اونجایی که طرف خودمون برف نمی شینه مگه اینکه خیلی زیاد باشه مث پارسال ، پامیشیم میریم پارک ملت . نزدیکتر و سرراست و راحتتره .
و کلی عکس انداختم . یه اهنگ برفی هم میذارم کنارش تا ببینینو بشنوین و حال کنین .
من از طبیعت هرچیزی رو دوس دارم و براش ذوق میکنم ربطی نداره پول ندارم یا کار ندارم کلا ادم با ذوقی هستم . 🤭❄😄😎
و عکس هم خیلی دوس دارم بندازم از هرچیزی ، مثلا ممکنه موقع شکوفه دادن درختا هرروز برم پارک ولی هرروزم عکس میندازم 😄 خلاصه همچین ادمیم.
برف فقط افقی حرکت میکند تا بره جای دیگری ارام بنشیند .
من هروقت این اهنگ رو گوش میدم ناخوداگاه گریم میگیره انقد که قشنگ خونده شده . واقعا چقد قشنگه لیریکش . اتفاقا دیروز داشتم یه برنامه از گونگ یو میدیدم که هوس کردم دوباره بشینم گابلین نگاه کنم 😄 بعدا راجبه برنامه شاید یه پست جداگونه گذاشتم .
تازگی داستان ها هرروز غیرمنطقی تر میشن . دختره به چه دلیلی امپراطور رو داره مقصر میدونه و اصلا خر کیه که بخاد بیاد امپراطور رو به زیر بکشه ؟! خیلی مسخره اس . اون از وزیر که همرو دروغگو کرده بود و خودش داشت جوش خودشو میزد تا شاهزاده رو بکشه پایین و خیانت و هرچی که لایق خودش بود رو داشت به شاهزاده می بست ، حالا که شاهزاده از ماستی در اومده و داره یخورده خودی نشون میده و زد وزیر عوضی رو کشت ، و دیگه کلا جایگاه خودش رو فهمید و میخاد خط ها رو حفظ بکنه ، حالا این عن خانوم فک میکنه کیه ، اومده میخاد انتقام چیو بگیره ؟
خب مگه شاهزاده گفت تو بیا خودتو، جایگاهتو به خطر بنداز بیا به وزیر که داره پاپوش درست میکنه بگو من بی گناهم ، مگه خودش زبون نداره ؟! بالاخره شاهزاده س دیگه یجوری خودشو نجات میده ، تو چیکاره ای که داری درس میدی به وزیر و وکیل و باباتو شاهزاده و شاهو فک میکنه خیلی میدونه ...مسخره ... اصلا انقد مسخره بود میخام تا شب تایپ کنم مسخره . اصلادهنم باز مونده از بی منطقی و مسخرگی سریال .
نگا کنین : شاهزاده که با روبرگردوندن اون عوضی غلام وزیر تونست وزیرو بکشه پایین و بکشتش و کارو داد دست وزیرا که قرار شمام اینجوری شین اگه مخالف باشین ، اینجوری تونست به حقش ینی تخت پادشاهی برسه.
غلامه هم فقط یه خاسته داشت ، عقده ای خاک برسر یه بار از این دختره و خاهرش کتک خورده بود برا همین از شاه جدید که همین پسره بود خاست ، اونارو مجازات کنه . خب اونم کرد .
دیگه با دختره که خودشو شبیه پسرا کرده عهد دوستی و وفاداری و عشق نبسته که ، اصلا تو حتی اسمتم نگفتی بهش ...چه توقعی داری فک کردی کی هستی حالا یه دست پادوک بازی کردی فک کردی شدی دوست هم پیاله ی شاه ؟ که بهش دستور بدی ؟! پتیاره . بقیه شم معلومه دیگه میخاد بیاد هی سوسه بیاد بعدش شاه عاشقش شه و مسخره بازی شه . ینی سریالی که بیسش انقد داستانش مسخره باشه و رو چیز اشتباهی و غیرمنطقی ببین بقیه ش چی میشه . افتضاح . ینی باورم نمیشه سریال تاریخی باشه و من بهش بگم مزخرف . کره داری کجا میری ؟
حیف جو جونگ سوک ، حیف حتی خوشگلی که این شین سه کیونگ داره همه جا عنه شخصیتش همه جا غیر از سریال 💚سریال کره ای شوالیه سیاه 💚 حیف صحنه های قشنگ سریال . خیلی بهش امید داشتم .
همین الان که قسمت 3 سونات زمستان رو میدیدم ، داشتم فک میکردم چقد این سان هیوک بدبخت بود ، به نظرم تو سریالای عشقی درسته واسه سوزناک کردن و نشون دادن عمق عشق و فلانه ولی خیلی نامردیه که مرد خوبی مث سان هیوک به خاطر عشق یه طرفه انقد تنها بمونه ، هرچی میشد میگفت اشکال نداره همش به حرف یوجین بود ، چقد براش مریض شده بود افتاد حتی بیمارستان ، چرا همچین مرد نازنینی باید به خاطر یه زن که کسی دیگه ای رو دوس داره انقد عذاب بکشه کاش یه سرنوشت دیگه جلوش میذاشتن من خیالم راحت میشد 😄
یخورده غیرواقعی نی ؟! شاید اینطور روابط تو ایران نی اینجوری فک میکنم یا واقعا همینطوره ، چطور ممکنه سالها با یه پسر دوست باشی فقط دوست باشی و به عنوان مرد نبینیش ؟! مگه میشه ؟! به نظر من یه دختر حتی یه بارم شده باشه به اون پسره به عنوان مرد نگاه کرده ، حالا خب نگاها فرق داره یکی به عنوان شوهر یکی به عنوان دوس پسر یکی به عنوان هم خواب شاید ...! یوجین این همه سال با سان هیوک دوس بود ، کل مدرسه میدونستن سان هیوک یوجینو دوس داره اصلا مگه میشه کسی به یه دختر چشم داشته باشه بعد دختره نفهمه باید ابله باشه اون دختر ...البته که یجورایی ابله بود یوجین مرد به اون نازنینی رو جلوی دستش ول کرد بعد چسبیده بود به خاطره هاش با جون سان ، بعدم که عین ابله ها انقد زجرش داد ، خب اگه نمیخاستی از اول کلا رابطه شو باهاش قطع میکردی چرا تا ازدواج قضیه رو پیش بردی ، بعد فک کن این همه کش مکش برای رسیدن جون سان و یوجینه یهو سریال با خارج رفتن جون سان و کور شدنش و یه خارج دیگه رفتنه یوجین تموم میشه اصلا امکان نداره اصلا دهنم باز موند ینی ...انقد میتونه ته یه سریال عشقی مسخره باشه ؟! اخه اینجوری تموم میکنن خدایی نویسنده ها چی میزنن می نویسن این داستانارو ؟!
داشتم اینو تعریف میکردم یه چیزی یادم افتاد ، قدیما یه وبلاگ میخوندم ، یه دختری بود با یه پسری دوس بود ، بعد همش باهم دعوا میکردن بحث میکردن ، من نمیدونم این چه دوستیه؟! بعد باهاشم میخابید ، میگفت تو سکس باهم خوبیم فلان ولی اخلاقامون بهم نمیخوره ، بعد چندین وقت بعدش با یکی دیگه ازدواج کرده بود . توروخدا میبینین کیا ازدواج موفق دارن ؟! اخه انصافه ؟
بعد الان تو سریالم ، یوجین اصلا لیاقت عشق سان هیوک رو نداشت باید یه زن خیلی خوب به سان هیوک میدادن که لیاقتشو داشته باشه ، یوجین خودخواه و خودرای بود احمقم که بود .
حتی اون دختره چه ری که انقد خودشو برای جون سان جر میداد و خودشیفته بود ، اونم طفلکی بود ، این همه دختر خوبی بود فقط یخورده خودشیفته بود چی میشد با یه مرد خوب اشنا میشد ؟! مگه میشه اخه یه دختر 18 ساله دبیرستانی تا 30 سالگی به یاد عشقی که فقط 2ماه دیدتش بمونه ؟!
چه سریالا میسازن مغز منو مشغول میکنن . برم اهنگ i want that از G IDLE رو گوش کنم .
گوشم هنوزم زنگ میزنه . ولی خب . بهتر از اینکه زانوی غم بغل بگیرم . به سریال فک کنم بهتر از بیماریه .
خب میخایم امروز با اسم جدید و قالب جدید صدمین پست جدید رو بذارم :
در مضمون مثلث عشقی :
مثلث عشقی اصلا یه پایه ثابت تو سریال سازیه کره اس . اصلا تو رومنس مثلث عشقی نباشه نمیشه . البته خب مثلث داریم تا مثلث ، بعضی موقعها مثلث وایدتر میشه و تبدیل به ذوزنقه میشه ولیکن ما با ذوزنقه هاش کاری نداریم . طبیعتا قرارم نی هرچی سریال مثلثی کره ای بوده رو بیام معرفی بکنم ، چون اونجوری تا عمر دارم تموم نمیشه نوشتنشون . 😁
کره بین سالهای 2000 تا 2006 ، 4 تا سریال خیلی معروف داشته ، که هرچهارتاشم مثلث عشقی داشت ، که یکی از یکی ریت زیادتر و باعث معروفتر شدن بازیگراش شده .
من دوتا از این لیست رو دیدم و اگه علاقمند بودین میتونین رو اسمش کلیک کنین به صفحه ش برین و درموردش بخونین . هر 4 تاش عشق مثلثی و سوزناکه . تقریبا هر 4 تاش با توجه به داستانی که ازشون خوندم تمش یجوره .
دقیقا تو همون سالا ما هم سریالای مثلثی داشتیم ، کدوما ؟!
اصلا کسی هست که سریال ایرانی در قلب من ، سریال ایرانی در پناه تو و سریال جدال با سرنوشت رو ندیده باشه ؟!
نه نیست ، من خودم هربار تی وی پخشش کرده دیدمش اصلا امکان نداره هرسری درپناه تو رو ببینم و به بی عقلی مریم و دست دست کردن محمد منصوری فش ندم ...اخه کدوم دختری محمد رو ول میکنه میره با اون سست عنصر رامین ازدواج میکنه ؟!" فقط من یادم نی پارسال پیروزفر تو سریال در پناه تو چه نقشی داشت ؟"
در قلب من هم تقریبا همچین داستانی داشت با این تفاوت که این مثلثش رو برداشتن ، ینی قرار بوده پارسا پیروزفر هم یه ضلع مثلث بشه که گفتن بیخیال و شده برادر مریم ...
یه سریال دیگه هم بود اسمش بود تصویر یک رویا ، بین سالای 75 تا 77 پخش میشده ، من اونم خیلی دوس داشتم ، علی دهکردی جوونی هاش واقعا خیلی اوپا بوده ، البته تو این سریال اوپا که چه عرض کنم شوهری بود ...🤭
سریال جدال با سرنوشتم که چندوقت پیش یهو یادش افتادم و بعد یاد اون 4 تا سریال کره ای ، که بعد گفتم ازش یه متن بنویسم حتما ، مثلثی بود ، مهران اومده بود مینا رو بگیره ، مینا مهرانو نمیخاست ، و عباس رو میخاست ...
همونجور که قدیم کره سریالای عشقی داشت ، ماام به اندازه بضاعتمون سریالای قشنگی داشتیم که بارها میشه نگاهش کرد ، داستانش دقیقا مث زندگیه ، بازی ها زنده هستن ، روابط تمیز و نگاه ها تمیز و اصلا فک نمیکنی اینا تو یه دنیای دیگه ای از دنیای تو هستن ، ایناام همینجا زندگی میکنن ایناام این دغدغه هارو دارن ...واقعا ماام سریال قشنگ تا 10.15 سال پیش کم نداشتیم . به غیر از ستایش البته 🤦♀️😁.
متاسفانه بعد از اون موقعها نه تنها صدا و سیما بلکه جامعه مون هم به قهقرا رفته ، با اینکه اون موقع ها سنتی تر و مذهبی تر بود کشور ولی سریالای قشنگی ساخته میشد ، ولی الان با اینکه مثلا بازتر شده کشور نسبت به اون موقع همش چیزای عقب افتادگی نشون میده . درواقع تی وی الان هییییییییییچی نداره . ینی اگه سریالای قدیمی رو نشون نده رسما صفره صفره . سریالای نمایش خانگی هم که همش از فیلم پورن هم بدتره . حتی همین پارسا پیروزفر تو سریال نمایش خانگی یاغی که نگاه کردم بازیش اصلا مث قدیم نبود . خدا شاهده من اون سریالو فقط به خاطر پارسا پیروزفر دیدم و بس . وگرنه محتوا صفر . بازی صفر داستان صفر اصلا چرت ...
سریالای کره ای قدیمی که بالا معرفی کردم هم دیدنش داستان داره ، پارسال این موقع ها من کلاس سجونگ 4 تو مدرسه سجونگ تهران می رفتم ، استادمون سریال پاییز در قلب من رو معرفی کرد و گفت این خیلی قشنگه کل کره این سریالو دیدن و فلان گفتم بذا برم ببینم چیه ...بعدش موقع جستجو اون سریال به سریال سونات زمستان برخوردم ، بعد فک کردم اوپای توی اون سریال اوپای من لی دونگ گانه ، نگو اون نبوده ، خلاصه به خیال اینکه اون لی دونگ گانه ، سریالو شروع کردم و واقعا هم قشنگ بود . بعدش هم که پاییز در قلب من رو نگاه کردم ولی زیاد دوسش نداشتم .
حالا نمیدونم بشینم جدال با سرنوشت نگاه کنم یا بشینم کره ای نگا کنم ؟!😁💚
اینم از صدمین پست . پایین لینک های همه ی پستایی که تا حالا گذاشتم در دسترسه . لطفا بهشون عشق بورزین .
درمورد سریال و داستانش بعدا یه پست جداگونه میذارم . فعلا نیاز بود نظراتم تا اینجا رو بگم . واقعا دیگه نمیشد صب کنم 😁
............. سریال سونات زمستان یکی از سریالای قدیمی کره اس که توضیحاتش رو تو پست بعدی میگم :
خدایا چطور ممکنه یکی 20 سال پیش انقد هندسام بوده باشه ؟! اوتوکه چینجا .
کانگ جونگ سانگ در سریال سوناتای زمستان
اصلا وقتی لبخند میزنه صورتش میدرخشه .
کیم سانگ هیوک
اینکه یکی باشه که همیشه طرفت باشه و کنارت خوبه ولی سوال اینجاست که تو اونو دوس داری یا نه وگرنه بودن اون کنارت حتی اگه تو هی بهش بگی متاسفی که اونو تو قلبت نداری و همش این حسو داشته باشی یجوری نی ؟! اون طرفم داره هدر میشه . طفلک خیلی اقا و باوقار و باشخصیت و باشعور و کلا دیگه همه چی تمومه با یه عشق اشتباهی داره فقط تا قسمت 20 هدر میره احساسات و عمر و تلاشش . میدونم 😆😭 اقا بیا اینجا . 제가 잘해줄게요
فتنه ی سریال
واقعا با خودش چندچنده این دختره از دبیرستان به یوجین حسودی میکرد "عکس یوجینو نذاشتم هنوز " این پسره هم که تو دبیرستان اب پاکی رو ریخت رو دستش . حالاام که نمیدونم والا یکی شبیه اون پسره دبیرستانی س یا خودشه حافظشو از دست داده چیه . هنوز معلوم نی قسمت 5م . با اینحال یکیو پیدا کردی خودتو چسبوندی بهش دردت چیه ؟! طرف شبیه همون پسر دبیرستانیه بوده که حالتو گرفته و رفته با یوجین ، حالا خودت پسررو اوردیش به دختره معرفیش کردی گفتی این دوست پسر منه ، بعد هی هم دختره رو جلوی دوس پسره خراب میکنی که این دختره نسبت به من عقده ی حقارت داره ، نمیدونم به دوست پسرای من همیشه چشم داشته می اومده بُر میزندتشون ، کی به کی میگه واقعا اینو ؟! اونی که از حسودی اینکه یه پسر خوب همیشه دور یوجین بود ولی یوجین عاشق یکی دیگه شد و داشت از حسودی میمرد که دوتا پسر عاشق یوجینن تو بودی . حقیر که تویی . این همه مال و منال و موفقیت و یه دوس پسر جذاب که چسبیدی بهش دیگه به چی اون دختره حسودی میکنی و اصلا هدفت چیه که پسررو دستی دستی خودت اوردی به دختره نشون میدی میگی ماله منه بعد هی هم جلوی پسره میگی این دختر بدیه که یه وقت پسره هوا برش نداره بره سمت اون ،فازت چیه واقعا . و همش داره از زبون دختره حرفای دوبهم زنی به پسره میزنه که اونو تو نگاه پسره بد و پسرباز نشون بده ،یا کسی که نامزد داره ولی به پسرای دیگه چش داره 🙄😶🤐 خب اصلا نمی اومدی خودتوو به دوستای دوران دبیرستان نشون بدی کرم دارین اصلا هی میاین به دوستای دبیرستان میچسبونین خودتونو ؟! جلل الخالقا .
البته خب یه همچین اوپای جذابی بایدم این همه براش جنگ باشه 😁 فتبارک ا..
من فقط موندم چه اصراریه که موهاشو اون رنگی کردن مثلا متفاوت بشه بعد هم تنش لباسای قهوه ای میکنن واقعا چرا اون موقع اینجوری مد بود؟!🤣
خب راجبه کاراکتر یوجین ،باید بگم خیلی مهربونو ساده س و نمیخاد دل کسی بشکنه ، از طرفی به قول جونگ سانگ "الان دیگه معلوم شد پسره جونگ سانگه ،الکی داشتن گولم میزدنا 😄" اینکه انقد مهربون باشی دیگران را دچار معذب بود اشتباه انداختن این چیزا میشی ، اول اینکه طرف نمیدونه با این همه مهربونی تو بهت چی بگه و کاراتو چجوری هضم کنه دوم اینکه ممکنه فک کنن باعث سوتفاهم شن . همین خصلتش باعث شده این همه ساله نتونه به سنگ یان نه بگه . و تا ازدواج دارن پیش میرن در حالیکه اصلا سانگ هیوک رو به عنوان مرد نمیبینه ، این همه ساله دست همم نگرفتن چه برسه به کیس ،اصلا نمیتونه باهاش حرف بزنه چون میترسه ناراحت شه خب این چه رابطه ی مسخره ایه . یا رومی روم یا سنگی سنگ . حالاام که فهمیده از جونگ سانگ جدید خوشش میاد و میخاد با پسره کات کنه و ازدواجو بهم بزنه یه عالم مشکل پیش روعه . خانواده خودش خانواده پسره ،خود پسره دست بردار نی . خلاصه اینکه با اینکه تقصیر خنگی خودشه که مرزهاشو مشخص نکرده ولی خیلی داره بهش سخت میگذره و یه عالم بار روی شونه شه از طرفی تصمیمم نمیتونه بگیره . پووف . راستشو بخای سانگ هیوک هم داره از این رفتار دختره سواستفاده میکنه و خودشو تحمیل میکنه ،زوری زوری که ازدواج نمیشه . گرچه دختره این مدت باید تکلیف پسررو روشن میکرد ولی نکرد ،ولی این مدتم که باهم بودن یه بارم درست حسابی به پسره اهمیت نمیداد این چه قرار ازدواجیه که مثلا یه بارم یه شالگردن برای پسره نبستی ، بعد جونگ سانگ از راه نرسیده داره براش شال گردن میبنده . خب کارش درست نی دیگه .
واقعا یه رنگ مو و استایلش چقد تو قیافه ی ادم تاثیر میذاره ها لامصب تو هر جفتشم به شدت هندسامه سریال سونات زمستانی زمستان سوناتا
واقعا کنجکاوم ببینم مامانه جونگ سانگ چرا اینکارو کرده 🤔🤨
خب میرسیم به معرفی این سریال زیبا و خاطره انگیز برای من به دلایلی که بعدا میگم :
قبلا تو پست «سونات زمستان ۱» راجبه قسمتای اول سریال نظرامو گفتم ،حتما اون پستارو هم نگا کنین .
اول بذارین معرفی کنم :
از راست یوجین .کانگ جونگ سانگ یا لی مین هیوک ،سانگ هیوک .دوست دوران دبیرستان که خودشو چسبونده به لی مین هیوک
سریال سونات زمستان یا اهنگ عاشقانه ی زمستان :
این سریال دومین سریال از سری "تترالوژی عشق بی پایان" ساخته ی یه تهیه کننده ای "اسمش مهم نی " که از سال 2002 شروع شده تا 2006 . درواقع من اولین سری رو هم دیدم بدون اینکه بدونم
سریال راجبه "کانگ جونگ سانگ " دانش اموز دبیرستانیه که از سئول به یه شهر دیگه انتقالی میگیره و هدف پنهانی پشت این انتقالیشه اونجا با یوجین و سانگ هیوک که دوست دوران بچگین اشنا میشه و از همون اول با سانگ هیوک چپ می افته به خاطر همون دلیل که پایینتر میگم ، و چون میبینه سانگ هیوک چسبیده به یوجین میره با یوجین طرح دوستی میریزه ولی درواقع ازش خوششم اومده . خلاصه اینا چندوقت باهم دوست میشن و بهم علاقمند میشن ولی یه روز خبر میاد که کانگ جونگ سانگ مرده ،ده سال از اون قضیه میگذره و یوجین یه روز تو خیابون مردی رو میبینه که خیلی شبیهه کانگ جونگ سانگه و قصه از اینجا شروع میشه ...
بقیه خلاصه با اسپویل :
درواقع کانگ جونگ سانگ انتقالی گرفته به اون شهر چون باباش تو دانشگاه اون شهر استاده ، میخاد بره که باباشو ببینه ،اون یه عکس از فردی که فک میکنه باباشه داره ،و اون فرد بابای سانگ هیوک بودش 😄 برا همین با سانگ هیوک چپ بود ، ولی وقتی کپی عکسی که دستش بود را تو البوم خانوادگی یوجین میبینه فک میکنه ممکنه باباش ،بابای یوجین باشه و در اینصورت اونا خاهر برادر میشن ، برای همین دچار سوتفاهم میشه و میخاد با یوجین کات کنه ...
"اینجا یه چیزی بگم سوتی سریال مامان جونگ سانگ یه زمانی عاشق بابای یوجین بوده حالا به دلایلی بهم نرسیدن و طبیعتا مامانه یوجین باید از اون زن خوشش نیاد چرا عکسی که توش زنه بازوی شوهرشو گرفته رو این همه سال تو البوم خانوادگی نگه داشته ؟" "
و بعد سر قراری که باهم گذاشته بودن نمیره و تصمیم میگیره با مامانه برن امریکا ولی نصفه راه پشیمون میشه که دختترو اونجا کاشته ، میدوه میره که ازش خدافظی کنه ولی تصادف میکنه ، فرداش که یوجین میره مدرسه میفهمه که کانگ جونگ سانگ مرده و شوک بهش وارد میشه و اینجوری میشه که ده سال به یاد جونگ سانگ میمونه و البته تو این ده سال قرار شده با سانگ هیوک ازدواج کنه ولی بعدا یهو یه نفرو تو خیابون میبینه که عینهو کانگ جونگ سانگه ، دوباره مجنون میشه ، چندروز بعدش دوست دوران مدرسه شون که از فرانسه اومده دوس پسرشو میاره به اینا معرفی میکنه همه دهناشون باز میمونه از شباهت دوس پسره که اسمش لی مین هیوکه با جونگ سانگه فقید ، خلاصه اینجوری میشه که بازم دفتر عشق این دو شروع میشه و یوجین دوباره عاشق لی مین هیوک که خیلی شبیه کانگ جونگ سانگه فقیده میشه ،درحالیکه نمیدونه که این طفلک خود جونگ سانگه و حتی خود مین هیوک هم خبر نداره که همونیه که یوجین عاشقشه . خیلی قشنگه نه ؟ و سریال 20 قسمت طول میده تا اینارو بهم برسونه .
سونات زمستان
یخورده راجب کاراکتر کانگ جونگ سانگ یا لی مین هیوک :
قسمت 14 : یوجین شی ،من جونگ سانگم ! همون کانگ جونگ سانگی که ده ساله عاشقشی !
کانگ جونگ سانگ :
شماها همگی تو کلوپ پخش بودین ،درسته ؟! شنیدم یکی دیگه ام بوده ، آ.. کانگ جونگ سانگ ، به نظر میاد با اون دوست "منظور کانگ جونگ سانگ " صمیمی نبودین ، حتی اسمشم نمیارین ... ادم مرده ؟! شما که حتی به مراسم خ
اکسپاریشم نرفتین ،چطوری مطمئنین مرده ؟ هیچ وقت به این فک نکردین که اون ادم ممکنه تصادف کرده باشه و حافظشو از دست داده باشه و بعد اسمشو عوض کرده باشه ؟ بعد از اینکه منو دیدین حتی یه بارم همچین فکری به ذهنتون خطور نکرد ؟! اینکه من کانگ جونگ سانگ باشم حتی یه بارم بهش فک نکردین ؟
به نظر میاد واقعنم اینطور به نظر میاد که هیشکی با کانگ جونگ سانگ صمیمی نبوده ، اون تنهای تنها بوده و تنها کسی که این مدت به فکرش بوده فقط یوجین بوده اونم به این واسطه که دوسش داشته . چه حسی داره وقتی حافظتو از دست داده باشی بعد خود گذشته ت رو بشناسی و بفهمی یه نفر ده سال فکر و ذهنش تو بودی ؟! تو در حال زندگی خودت بودی و اصلا نمیدونستی اون ادم وجود داره و اون ادم مدام با خاطرات تو زندگی میکرده . غم انگیزه .
علاوه بر اینکه چهره ی مردونه و مصمم و اقایی داره یه چهره ی معصوم و بچگونه و کیوتی هم داره . فتبارکا....
یه داستان کوتاه بود که جونگ سانگ اولین بار که یوجین رو دید بهش گفت خیلی قشنگ بود کره ایشو مینویسم قشنگه . معنیش این میشه که یه نفر میره به کشور سایه ها و مردم اونجا به این ادم عادت نمیکنن چون نااشنا بوده ، برای همین طرف همیشه تنها میمونه .
그림자 나라에 간 사람이 있었어요 , 그런데 거기에서는 아무도 이 사람한테는 익숙하지 않았어요 . 그래서 외로웠어요 .
جونگ سانگ چون تنها بود و دوست خاصی نداشت برای همین این داستان رو به یوجین تعریف کرد ینی داشت بهش میگفت که تو نظر دیگران من ادم عجیبیم و در واقع خودش را اون ادمه که تو کشور سایه ها داره زندگی میکنه معرفی میکنه . اوپام ☹ برای همین کسی بهم نزدیک نمیشه و تو اولین نفری هستی که باهام در دوستی را باز کردی و این خیلی برای هردوشون ارزشمند بود . برای یوجین که با اینکه سالها یه دوست مذکر داشت که همیشه هواشو داشت و دوسش داشت قایمکی ،ولی اون منتظر عشق و شاهزاده اسب سفید خودش بود ،منتظر قسمت خودش ،هیچ وقت به سانگ هیوک به چشم مرد نگاه نکرده بود ،حتی وقتی اون همه سال باهم قرار میذاشتن و میخاستن ازدواجم کنن . انقد که بهم چسبیده بودن و از اون طرف انقد که یوجین تو گذشته و خاطراتش با جونگ سانگ و اینکه عشقی که تازه پیدا کرده یهویی ناپدید شد غرق بود نتونسته بودن زندگی جدید با ادم جدید رو شروع کنن . برای همین یجورایی بای دیفالت باهم مونده بودن .
سونات زمستان
کانگ جونگ سانگ به خاطر شرایطی که داشته تو بچگی و نوجوانی مداوم افسرده و تنها و بلاتکلیف و اینکه نمیدونست کیه و چیه و باید چیکار کنه ،همچین شخصیتی داشت ،انگار کل زندگیش بند این بود که بدونه پدرش کیه وقتی بفهمه پدرش کیه میتونه به خودش فک کنه . نمیدونم این حسو تجربه کردین یا نه ولی من خیلی جونگ سانگ رو درک میکردم . 🙁😓 ولی بعد تصادف و اون کاری که مادرش کرده بود یه ادم سرراست و تکلیف روشن و مطمئن و شوخ و شنگ و به شدت جذاب و پر از شور و شوق زندگی شده بود . بعد از اینکه فهمید کی بوده و چی به سرش اومده شخصیت هاش قاطی هم شد یخورده کانگ جونگ سانگ بود یخورده لی مین هیوک . مخصوصا وقتی عاشق یوجین شد کلا زندگیش تغییر کرد . کلا عشق همینجوریه مخصوصا با ادمایی با زندگی های پیچیده .
سونات زمستان
برای من سریال تا قسمت 14 خیلی هیجان داشت و خیلی دوسش داشتم جوری که چندین بار بعضی از صحنه هاشو دیدم . جونگ سانگ چه وقتی جونگ سانگ بود چه وقتی مین هیوک فوق العاده مرد عالیی بود ، دوتا از صحنه هاشو خیلی دوس داشتم که تو اینستا میخام بذارمش ،اینکه با دیدن یوجین که انقد غرق در عشق گذشته شه سعی داشت اونو به زندگی برگردونه و دوباره سرزنده ش کنه وقتی که فهمیده بود شبیه عشق گذشته ی یوجینه اونو برده بود همون جایی که یه زمانی یوجین با جونگ سانگ اولین قرارشونو گذرانده بودن بهش میگفت : نگاه کن ،اطرافتو نگاه کن ،اینجا انقد زیبا و دلپذیره ولی چیزی که تو داری میبینی چیه ؟! جز خاطرات چیزی نی درسته ؟ جز خاطرات غم انگیز هیچی نمیبینی . تا کی میخای اینجوری با خاطرات یه ادم مرده زندگیتو بگذرونی ،اینجارو نگاه کن ببین چقد زیباست ،اون میخاست به یوجین بفهمونه زندگی همچنان جریان داره . طفلک نمیدونست اونی که یوجین انقد شیفته و عاشقش بوده خودش بوده 😭😢 من خیلی اون حرفاشو دوس داشتم .
یه صحنه ی دیگه ایم بود که وقتی تو تله کابین بالای کوه گیر افتاده بودن باز یوجین ذل زده بود بهش که خاب بود بلند شد دوباره قیافه کلافه هارو گرفت بهش گفت اونی که انقد عاشقشی اگه الانم زنده بود همینجوری عاشق هم می موندین ؟! یوجین شی چون اون ادم مرده انقد عاشقش موندی ؟! چون دیگه تو این دنیا نی ، یخورده فک کن و ببین این عشقه یا وسواس ؟! تو بهم گفتی که من نمیدونم عشق چیه ولی اینی که من دارم از رفتار تو میبینم هم عشق نی . اینکه به یه ادم مرده فک کنی عشق نی .
خیلی این دیالوگاشو دوس داشتم .
مجسمه ی کانگ جونگ سانگ و یوجین هنوزم تو شهری که توش این سریال فیلمبرداری شده هست .
به نظر من دختره فقط تو گذشته گیر کرده بود حتی وقتی که مثلا بهم رسیدن و مشکل خانواده ها و اقای نامزده ینی سانگ هیوک حل شده ،"به نظر میاد دردشون برای مخالفت فقط این بوده که این پسریه که شبیه عشق گذشته بوده ،حالا که طرف عشق گذشته هه اس پس مشکل حله حالا میتونین باهم برین .هه خنده داره ." با اینحال مداوم باهم درمورد همون چندصباحی که تو گذشته بودن حرف میزدن فلان موقع یادته رفتیم کوه فلان موقع یادته معلم تنبیه مون کرد ، تاکی قرار راجبه گذشته حرف بزنین . الان چی دوس دارین کی هستین چه خصوصیاتی دارین . دختره که صددرصد هیچ تغییری نکرده . فقط تو گذشته و خاطرات مونده . پسره این همه تغییرات کرده و حالا حافظشو به دست اورده نصفه نیمه و کنجکاوه قبول ولی تا کی ....من نمیدونم چه احتیاجیه هی راجبه ده سال پیش حرف بزنن خب یادش نمیاد بنده خدا اوپام .انقد این یاداوری و عشق و عاشقی بعدشو کش دادن ،بعد حالا همه ی اینا هیچی ،با اینکه بهم رسیده بودن بازم غمگین بود دختره . من واقعا درکش نمیکردم . انقد این کش مکش و مادر دختره قبول نمیکرد . مادر جونگ سانگ هم اخه معلوم نبود مرگش چیه 🙄😄طفلک پسره 30 سالشه خب بهش بگو باباش کیه دیگه چرا انقد قایم میکنی . حالا تو به عشقت نرسیدی این بدبختم نباید برسه . الکی گفتش شما خاهر برادرین باز ازهم جداشون کردن . یه مدت این مامانش موش دوونی کرد بعدشم که خود باباهه فهمید این پسرشه و رفت بهش گفت تو پسر منی این همه مدته منتظر این بود که بشنوه باباش کیه اصلا ذوق نکرد بیشتر دچار سردرگمی و ناراحتی شد که پس چرا مامانم دروغ گفته و منو یوجین را جدا کرد اینهمه دقمون داد .طفلکی ها .
نظرم راجبه پایان سریال : به نظرم تو اینجور سریالا پایان بندی خیلی مهمه :
درکل بخشای رسیدن این دونفر بهم رو انقد کش دادن که موضوعات فرعی که پایه ی سریال بود مثلا اینکه باید می فهمید باباش کیه و خب یه ذوقی چیزی برای بابا دار شدنش ،یا بهم رسیدن این دونفر رو انقد هول هولکی و بد تموم کردن که واقعا نگم تمام لذت چون بی انصافیه ولی حالم خیلی گرفته شد . اخرش معلوم میشه جونگ سانگ تومور داره بعد اینکه میفهمه یوجین خاهرشه میخاد بره امریکا که دیگه یوجین رو نبینه یوجینم قرار شد دوباره با سانگ هیوک ازدواج کنن برن فرانسه ،رفتن با هم خدافظی اخر رو هم کردن به یوجین گفت دیگه همونبینیم بیا فقط همون دیدار اخر برامون خاطره بمونه . بعدش سانگ هیوک فهمید این تومور داره رفت به یوجین گفت قضیه را رفتن فرودگا دنبالش ولی هواپیما پریده بوده بعدش به یوجین بلیت نیویورک خرید داد گفت برو دنبال جونگ سانگ ولی چرا یوجین نرفت پیش جونگ سانگ ؟اینا این همه عاشق هم بودن تو بدی و خوبی ،از اون طرف جونشون برای هم در میرفت چرا وقتی فهمید جونگ سانگ احتمال مرگش هست نرفت دنبالش خب این چه عشقیه ؟ده سال خودتو اون سانگ هیوک بدبخت رو دق دادی حالا که راها همه بازه و همه راضی نرفتی دنبال عشقت ؟! اونم درحالیکه مریضه . واقعا اینجاشو دوس نداشتم . اصلا منطقی نبود و با روال سریال و کاراکترایی که از این دو بهمون نشون دادن جور در نمی اومد . اخر اخرش بهم رسیدن ولی این موضوع واقعا رو دلم مونده . حتی من ترجیح میدادم واقعا خاهر برادر در بیان یا جونگ سانگ بمیره ولی اینجوری تمومش نکنن . به نظرم همه ی اینا به این دلیله که به خاطر ریت و پر کردن هر قسمت یک ساعته و خب طرفدارای سریالای این مدلی که هی سنگ اندازی بین دو عاشقه ، زیاده ، انقد این موضوع را کش میدن تا بیننده رو دنبال خودشون بکشونن در حالیکه به اندازه ی کافی بازیگر و داستانش جذابیت داشت که بتونن با موضوعات دیگه ای 20 قسمت رو پر کنن . ولی همش با قهر و اشتی و غم و گریه و فلان هی کشش دادن و دقیقا جایی که باید این دوتا بهم برسن نابودش میکنن داستان و شخصیت ها رو . واقعا نمیدونم چرا همیشه یجوری باید برینن تو ته سریال . ولی خب میگم با همه ی اینا واقعا سریال قشنگی بود . با اینکه برای 20 سال پیشه و خب ابهای مرسوم رو هم نادیده نمیگیرم ولی درکل دوسش داشتم حال و هواشو . و مخصوصا بازیگر نقش کانگ جونگ سانگ فوق العاده جذاب و نفسگیر بود .
سونات زمستان
حواشی سریال :
حالا بذارین از جستجوهام راجبه حواشی سریال بگم که اوه تمومی نداره از این سریال گفتن 😁
همونجور که گفتم سریال سال 2002 پخش میشده ، و همون موقع از همون قسمتای اول کلی طرفدار پیدا کرده جوری که حتی پلیس های گشت اطراف یا کسایی کهتو بیمارستان و هتل بودن همه دور بازیگرای این سریال جمع میشدن تا ازشون امضا بگیرن . این سریال یجورایی نقطه عطف زندگی بازیگر نقش کانگ جونگ سانگ هم حساب میشه ، معروفیت ایشون انقد زیاد شده در طی پخش و حتی بعد از پخش و سالهای بعدش که بزرگوار تبدیل به ثروتمندترین سلبریتی کره در سال 2006 شناخته میشده . و تا جایی که سهامش تو کمپانی انقد زیاد میشه که الان شده رییس کمپانی و داره کمپانی را اون میگردونه .در طول فیلمبرداری و بعد از اون فنها می اومدن پیش بازیگرا و امضا و بغل میگرفتن و بازیگرا با روی باز بهشون خوش امد میگفتن . فک کن تو اون سرما و برف بازی کنی و خسته و بعد فن سرویسم بدی واقعا اینا انسان نیستن فرشته ان . نه تنها توی کره خیلی ترکونده بلکه تو ژاپن حتی از کره هم بیشتر ترکونده سریال ، این سریال برای اولین بار تو شبکه ی ملی ژاپن پخش شده به زبان کره ای ،ممکنه بدونین کره و ژاپن باهم اختلاف داره ولی همچین اتفاقی تا اون زمان اصلا سابقه نداشته ،نخست وزیره وقت اون موقع ژاپن تو مصاحبه ای گفته بود کانگ جونگ سانگ حتی از اونم معروفتر و محبوبتره تو ژاپن ، طرفدارای کانگ جونگ سانگ زنای 40 به بالا بودن ،بیشتر کسایی که خانه دار هستن و سریال رو دنبال میکردن ، به کانگ جونگ سانگ لقب پادشاه لبخند دادن ، خدا خدا ین و وون ، برای هر قسمت پخش و تبلیغ های سونی و عینک پول از ژاپن عزیز پول به جیب اوپای بزرگوار رفته .
اثر دست کانگ جونگ سانگ و یوجین تو خیابونی که شب کریسمس قرار داشتن
تو سال 2004 که اوپا برای اولین بار به ژاپن سفر کرده میلیون ها طرفدار توی فرودگاه و بیرون و حتی توی هتلی که قرار بوده بره منتظر ورود اوپا بوده ،حدود 200 خبرنگار از به زمین نشستن هواپیماش "فیلمشو که میدیدم یاد امام خمینی می افتادم 🤣🤣🤣🤣" تا زمانی که میره هتل و بعد برنامه غیره فیلم گرفتن بیش از 300 پلیس اومده بود فرودگاه برای اینکه جمعیت رو کنترل کنن ، اوپا خودش از این همه جمعیت دهنش باز مونده وای فیلمش خداس لینکشو میذارم فقط باید ببینین . زمانی که میخاسته بره برای برنامه ای که دعوت بوده و فنا هم اونجا بودن ، بیرون هتل یه عالم فن بودن و بعضی هاشون وحشی بازی در اوردن اومدن جلوی ماشین اوپا و حدود 10 .20 نفر زخمی شدن ،ساعتها ایستاده بودن تا روی ماه اوپا را ببینن ، خوش به سعادتشون . اوپا انقد از اینکه این تعداد ادم به خاطرش زخمی شده بودن ناراحت شده بوده که توی برنامه میگه که شاید اون مغرور شده که این اتفاق افتاده ادم چقد فروتن اخه ، عذرخاهی میکنه و ابراز نگرانی برای کسایی که زخمی شدن ، و حتی اشکم میریزه و تو طول برنامه نمیتونه لبخند زیبای بهشتیش رو به ملت نشون بده انقد ناراحت بوده . رسانه های ژاپن میگن اون خود خوده کانگ جونگ سانگه انقد اقاس .
تابلوی کنار خیابون : محل فیلمبرداری سریال سونات زمستانسونات زمستان
مکانهایی که این سریال فیلمبرداری شده اون شهر کنار دریاچه ،مدرسه و جنگله و خیابونه که محل قرار جونگ سانگ و یوجین بوده ، خونه های این دونفر همشون محل های توریستی شدن برای اولین بار همچین اتفاقی افتاده بوده ،سیل جمعیت از ژاپن می اومده کره فقط به خاطر این سریال و محل های فیلمبرداری و تا اون مدرسه ههرو نمیرفتن ول کن نبودن . همین الانشم تو اون مکان مجسمه ی سریال هست و هنوزم سریال و اون بازیگر تو دل همه ی فنهاش جا داره . خلاصه که شاید از نظر من یه جاهاییش ایراد داشت ولی فن 20 سال پیش ایراداشو ندیده مجون و شیفته ی اوپا و سریال شده بود و این همه سر و صدا کرده بود .
مجسمه ی یوجین و کانگ جونگ سانگ تو خیابونه که قرار گذاشته بودن .
شما میتونین تو این لینک قضایعی که گفتم رو هم ببینین خیلی باحاله :
اها راستی یه موضوع مهم یادم رفت بگم که نقطه ی اغاز جدید برای سریال دیدن هام حساب میشه و ازش خیلی خوشحالم . این سریال زیرنویساش زیاد باحال نبود و علاوه بر اون سینکم نبود من یکی دو قسمت اولو دستی با بدبختی سینک کردم ولی بازم اونجوری که باید نبود . قسمتای بعدی زیرنویس مشکل داشت و تو اون برنامه ای که میشد سینک کنمش باز نمیشد برای همین کلا از خیر زیرنویس گذشتم و بی زیرنویس نگاهش کردم و بعد فهمیدم من همش متکی به زیرنویس بودم و دقیق به جملات توجه نمیکردم ، میتونم به ضرص قاطع بگم 70 .80 درصد سریال رو کامل متوجه شدم با اینکه خیلی تند تند حرف میزدن مخصوصا اوپا اصلا واضح صحبت نمیکرد و یه سری کلمات را نمی فهمیدم و خب کلا یجوری که وقتی نمیفهمی کلمه چیه نمیتونی بنویسیش تا معنیشم پیدا کنی ولی تو بقیه جمله متوجه فحوای کلام میشدم ، به نظرم واقعا خیلی کمک کننده س دیدن بی زیرنویس باعث میشه گوشت تیز بشه نسبت به دیالوگ ها و حداقل اونایی که تا حالا خوندین و بلدین را کاربردشو بیشتر یاد بگیرین و تکرار کردنش طبیعتا خیلی تاثیرش بیشتره من حتی بعضی جاهاشو مینوشتم همون دوجایی که تعریف کردم خیلی دوس داشتم رو نوشتمش . 😄🥰 من همیشه دوس داشتم زبان کره ای رو یاد بگیرم تا بتونم سریال رو بی زیرنویس ببینم و اهنگارو بفهمم و باهاشون تکرار کنم کلا از طرز صحبت کردنشون لحنشون و اون حالت ملایم و مودبی که این زبان داره خیلی لذت میبرم و برای همیناش بود که خیلی دوس داشتم بتونم اونجوری حرف بزنم . واقعا یکی از کارایی که تو تمام عمرم کردم و دارم ازش لذت میبرم همین یادگیری زبان کره ایه . اگه زودتر خیلی زوتر مثلا 15 سال پیش مث دخترای الانی فن کره میشدم و میرفتم سمت یادگیری زبان شاید الان خیلی موفقتر بودم . حداقل چیزیکه دوس داشتمو خونده بودم و براش تلاش میکردم و بعد بیکار می بودم نه که یه عمر مهندسی بخونم و بیکار باشم . خلاصه که حتی اگه سنتون بالاس ولی چیزیو دوس دارین حتما برین دنبالش حداقل تو این همه سختی و بدو بدو و ناعدالتی و غیره ادم باید یه چیزی داشته باشه که پناهگاه امنش باشه و ازش لذت ببره . اگه میتونین البته ، برای منم این فرصت طلایی به لطف یکی از دوستام که بهم گفت همچین امکانی رایگان هست پیش اومد . وگرنه اگه به پول بود که طبیعتا خب زودتر میرفتم ولی پول نداشتم . بعد به کلاس زبانای بیرون هم علاقه ای نداشتم . 😁 خلاصه اینجوری .
بعد مدتها سریال کره ای جدید دیدم از بازیگر سریال سونات زمستان که خییییلی دوسش داشتم ، ولی خب این سریالش اونچنان جذاب نبود با اینکه خودش همچنان جذاب بود و خیلی شوهراستایل .
ایشونو میگم : اسمش تو سریال فرانکه
اسم سریال هست “هتلدار” منظور کسی که یا صاحب هتله یا کارش هتله ، درمورد یه هتل معروف خیالی تو کره س که پنج ستاره س ، اوپای شوهراستایلم هاروارد درس خونده و کلا امریکا بزرگ شده کارش پایین اوردن قیمت کارخونه ها و هتل و این جور جاها و مفت خریشون یا برای خودش یا برای کلاینته .
سریال هتلدار
میزنه صاحب هتل معروف کره میمیره یه یاروییم تو کره تاجره و به این هتله چشم داره در صدد میشه که یکی بیاره تا هتل رو مفت خری کنه ، بهش اوپای شوهراستایل هارواردیمو معرفی میکنن ، اوپام اولش ناز میکنه چون از کره خاطرات خوبی نداره نمیخاد بیاد کره ، ولی یه روز تو یه رستورانی یه دختر کره ای میبینه و ازش خوشش میاد ، حالا دختره کیه !؟
دختره اینه مرده هم همون کارمنده س که بعدا میگم
کارمند همین هتله اس که اومده امریکا دنبال یه کارمند دیگه ی هتل که سالها پیش اخراج شده بود حالا دلیلش مهم نی ، اون از طرف رییس هتل که همانا زن رییس مرحومه ، مامور شده اون کارمندرو بیارتش کره و بکننش مدیر هتل چون زنه که هیچی بلد نی این پسره مثلا خیلی ماهر و شاخه ،هیشکی دیگه نیست که بشه هتلدار 😁🙄 قبلنم بین این دوتا یه خبرایی بوده ولی بعد از اخراج شدنش و اینا همه چی کنسل شده ولی دختره هنوز یخورده بهش احساس داره ، خلاصه یه روز که دختره داشت صبحونه میخورد تو هتلش از خدمات اونجا شکایت میکنه و دقیقا همین لحظه ام اوپای شوهراستایل هارواردیم ، اونجا بود و چشمش میگیره دختره ماجرا رو ، همون شب به دختره لباس میفرسته اسم اوپای شوهراستایل هارواردی “فرانک” یه کارتم میفرسته اسمشو مینویسه دختره ی گیج فک میکنه هدیه از طرف همون همکاره س .
میگذره و قرار میشه برگردن کره داشتن میرفتن تو جاده بودن تو ماشین ، که بحث بینشون درمیگیره پسره ی بی غیرت وسط بیابون تو امریکا دختترو پیاده میکنه و میره ، دختره میمونه تو بیابون ، چنددیقه بعد یهو یه ماشین لیموزین داشت رد میشد دختره دست تکون میده نگه میدارن کی بوده ماشینه؟! فرانک ، اول رو نشون نمیده بعد میرن خونه ی فرانک ، بعد اونجا یخورده حرف میزنن و اینا فرانک دیگه عاشق دختره میشه و مفهمه دختره تو همون هتلی که به این پیشنهاد مدیریتشو دادن کار میکنه ،ولی چرچیل بهش نمیگه که منم این پیشنهادو دارم و فلان ، دختره که میره ، سریع زنگ میزنه دستیارش میگه کار کره رو بگیر که فردا بریم اینجوری میشه که فرانک میاد کره و میره همون هتله میمونه ، بعد دختترو میبینه و بهش هدیه اینا میخره بعد بیرون میرن و اینا کم کم دختره هم خوشش میاد تا جایی که فرانک به دختره میگه من تورو میخام و این حرفا 😍🥰دختره یخورده مردد بود ولی ، حتی روز تولد دختره هم میرن بیرون بعد کیسم میخان برن دختره خودشو عن میکنه 😣😑🤐 خلاصه میگذره و ابش زیاد بودن سریال ، هتلی ها میفهمن که فرانک اومده بزخری کنه درصدد میشن جلوشو بگیرن بعد فک میکنن دختره دستش با فرانک تو یه کاسه اس بعد دختره ی احمق به خاطر هتل انگار که مال باباشه خودشو جر میده ،جالبه پسر صاحب هتل انقد دنبال مالش نبود که کارمندای هتل بودن ،اولش اصلا نمیخاستن تعدیل نیرو کنن ولی چون دعوا بالا گرفت زمزمه های اخراج ادمای اضافیم اومد چون هتله نقدینگی!؟خلاصه پول نداشت هتله و فقط الکی اسم در کرده بود برای همین دیر یا زود چاره ای نبود که تعدیل نیرو کنن ، اصلا تقصیر فرانکم نبود ،از طرفی توی سریال کاراکترای اضافی که روشون مانور میداد خیلی زیاد بود مثلا پسر صاحب رستوران که سست عنصر بود و کارمندای هتل که اصلا نییازی نبود انقد روشون زوم کنه . خلاصه چندقسمت دختره خودشو عن میکنه و فرانکم بهش میگه کار کاره رابطه ی بین ما رابطه ی بین ماست چرا قاطی میکنی ولی دختره احمق بود و گوشش بدهکار نبود ،خوشم اومد فرانک اصلا از موضعش کوتاه نیومد ، همینجور دعوا میکنن بعد دیگه دختره وا میده و باز بهم برمیگردن و داستان به شادی تموم میشه .این سریال هم ساب نداشت و بی ساب نصفشو متوجه شدم اونجاهایی که نمی فهمیدم رو ساب انگلیسی را فعال میکردم که بفهمم قضیه چی شد ، هم خیلی راجبه هتل و هتلداری و مالی حرف میزدن هم اینکه کیفیت صداش یجوری بود که خوب متوجه حرف زدنشون نمیشدم . فک میکنم اینها در نفهمیدم دخیل بود . راستش برای خودمم هنوز عجیبه که چطور سونات زمستان رو تقریبا 70 .80 درصدشو متوجه شدم شاید اگه الان ببینمش اون درصدای باقی مونده هم متوجه شم چون الان گرامرای بیشتری خوندم و کلمات بیشتری حفظ کردم . 😁 با این حال هنوزم برام باارزشه هم سریالش قشنگ بود و با اینکه نقشای فرعی دیگه ای هم داشت بازم تو طول سریال و تو داستان نقش بسزایی داشتن بی منفعت نبودن ، هم اینکه اولین سریال تمام کره ای بود که انقد زیاد متوجه میشدم حرفاشونو واقعا برام خیلی خاطره س اون سریال .
تو این صحنه اونجای که دختره خودشو عن کرده بود که فرانک میاد میگه فقط به حرفای من گوش کن و اعتماد کن . و بهشش مگه که عاشقشه بعد دیگه دختره اشتی میکنه اولش .
بعد جمله طلایی فرانک که واقعنم حقه ، برگشت اخراش که دیگه تسلیم شده بود که دختره رو ول کنه به دختره گفت :
میدونی اعتماد ینی چی ؟! میدونی اعتماد کردن چجوریه ؟ اینکه به چیزی که نمیشه اعتماد کرد ، اعتماد کنی ، اونو میگن اعتماد داشتن .کره ایشم مینویسم خودم یادم بمونه قشنگه :
진짜 믿음이 뭔지 알아요 ? 믿을 수 없는 것 믿을 게 믿음이에요
حقیقتا تا قسمت ۱۲قشنگ بود سریالش مخصوصا کاراکتر فرانکو دوس داشتم ، ولی از ۱۲ به بعد خیلی اب شد و اصلا رفتاراشون خیلی اغراق شده و غیرواقعی بود . اولا همونجور که گفتم دختره یه کارمند معمولی بود که دست کمی از خدمتکار نداشت به توچه که صاحب هتل کی میخاد بشه تو ببین رییس بعدی کیه بچسب به اون که جایگاهتو از دست ندی ، همچین رفتار میکرد انگار مال باباش بود و فرانک اومده بود غصبش کنه ، خیلی مسخره بود ، درثانی مردی مث فرانک عمرا عاشق یه زن احمق مث دختره بشه مردی مث فرانک زنی میخاد که کارش هرچیزی باشه درهرحال حمایتش کنه یا خانه دار باشه یا اگه شاغله اون ساید حمایتگری رو داشته باشه و درثانی رابطه و زندگی خصوصی رو به کار ترجیح بده ولی دختره اصلا اونجوری نبود چسبیده بود به کار و حالام که یه شوهر جیگر پیدا کرده بود یخورده از کارش نمیگذشت حالا اینجوریم نبود که اون نبود کار هتل لنگ بمونه ،بعد تا فهمید فرانک کارش چیه و از زبون دیگران شنید سریع با پسره کات کرد ایکبیری 😤 انقد حالم از زنای خوره کار بهم میخوره ، اینکه میخان نشون بدن زن غرور داره و شاغل باشه خیلی خوبه بیشتر حالمو بهم میزنه ،زن هرچیزیم باشه درهرحال دوست داره توسط کسی دوست داشته باشه و حمایت بشه ، دختره داشت خودشو جر میداد اون یارو همکاره بهش پا بده و دوباره رابطه شون شروع شه ولی یارو مث عن انگار نه اینگار تازه خودش یه دختر بچه پیدا کرده بود عاشق اون شده بود اجوشی 😤بعد که یه مرد تمام عیار مث فرانک پیدا شده بود داشت جفتک میزد ، خیلی زن بیخودی بود 🤢 خلاصه خیلی حرصمو در اورده بود . این سریال یه سال قبل از سریال سونات زمستان که باعث ستاره شدن اوپای شوهراستایل بود ،پخش شده بود . ورژن ژاپنیشم ساخته شده و اتفاقا همونجاام اوپای شوهراستایل نقش فرانک رو خودش بازی کرده ، ورژن ژاپنی برا سال ۲۰۰۷ که معلومه بعد از فوق ستاره شدن اوپا ، مخصوصا تو ژاپن ، این سریال رو ری میک کردن . این بود معرفی سریال امروز .
ورژن ژاپنی سریال
تو این مدت قبل از این سریال ، سریال کره ای تونل و سریال کره ای کشور من رو به ترتیب ،برای سومین بار و برای دومین بار نگاه کردم . میخاستم پستاشو جداگونه بذارم ولی حسش نبود همینجا یه خلاصه میگن خالی از لطف نی :
سریال کشور من
کشور من رو فقط به خاطر جانگ هیوک نگا کردم یه سریال با داستانی شلوغ که خاسته دوران امپراطور شدن ته جونگ و بعد جنگ ولیعهدی لی بانگ وون نشون بده ولی درواقع یه سریال عشقی بین چندجوون تو این دوره ی اشفته س که برای زندگی و عشق دارن میجنگن ، راستش برای نشون دادن هردو زیاد موفق نبود . مخصوصا برای نشون دادن دوره تاریخی که به نظرم غیر بازی جانگ هیوک تو نقش لی بانگ وون ،چیز دیگه ای برای اراعه نداشت .
جانگ هیوک در نقش لی بانگ وون " این دومین باری بود که جانگ هیوک این نقش رو بازی کرده بود "سریال تونل : سمت راستی همونیه که پاش به ایستگاه پلیس نرسید و کشته شد
سریال کره ای تونل که خیلی سریال قشنگیه ،یه سریال کره ای جنایی پلیسی ،راجبه یه پلیس تو سال ۱۹۸۰فک میکنمه ، که قتلهای زنجیره ای تو شهرشون اتفاق می افته و زنایی که جوراب شلواری پاشون هست رو میکشه ، پلیسه درصدد تا قاتلو بگیره یه روز که اخرین قتل تو تونل اتفاق افتاده بوده برای اینکه دوباره قتلگاه رو ببینه میره تونل اونجا یکیو میبینه که درحال سیگار کشیدنه و داره ادای خفه کردن کسی رو در میاره میفهمه این قاتله میره دنبالش ولی قاتله با سنگ میزنه توی سرش ، بیدار که میشه سال ۲۰۱۷عه و میره اداره شون و اول گنگ بود متوجه تغییر زمان نبود ، شانسا همون روز قرار بود یه گروهبان!؟ به اسم خودش بیاد به اون ایستگاه ، ولی اون بدبخت هیچوقت پاش به اون ایستکاه باز نمیشه چون از قبل کشته شده بوده ، کی کشته!؟ همین قاتل سی سال پیش ، چرا!؟ چون شم پلیسی و کارگاهیش اونم درحالیکه هنوز مامور راهنمایی رانندگی بوده زیاد بوده و کنکاش زیاد اونو به پرونده و بازمانده های قتل زنجیره ای ۳۰سال قبل میرسونه و عین ابله ها میره از خود قاتل سوال میپرسه رسما یجورایی میگه که : تو قاتلی!؟😲 خب معلومه میزنه میکشتت ، خلاصه پلیسی که فوروارد شده سال ۲۰۱۷ تو اونجا زندگی پلیسی جدیدی رو اغاز میکنه از شانس رییس ایستگاه همون همکار خودش تو سی سال قبل بود و زود میتونه سازگار شه از شانس اونجا پرونده ای رخ میده که قتلهاش مث قتلای ۳۰سال پیشه اینجوری میشه که پلیسه متوجه ماموریت و چرایی این انتقال در زمانش ، میشه . خیییلی سریال جذاب و قشنگی خوش ساختی بود من با این که سه بار دیدمش ازش باگ خیلی بولدی در نیوردم . پیشنهادمیکنم حتما ببینینش . خب امروز تا همینجا.