قالب

عکس از سریال گابلین :: •بیشه زاری غرق در شکوفه •

۱۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عکس از سریال گابلین» ثبت شده است

هشتمین سالگرد سریال کره ای گابلین

هشتمین سالگرد پخش سریال کره ای  گوبلین ، گابلین مبارک . 

سریال کره ای گابلین

🥰 مطالب پیشنهادی 🥰 " گابلین " 

 

  • نظرات [ ۰ ]
    • يكشنبه ۷ بهمن ۰۳

    سریال کره ای صندوق ، چمدان 트렁크

     

    سریال کره ای صندوق ، چمدان 트렁크 

     

    سریال کره ای صندوق 트렁크

    واقعا سریال پیچیده و غم انگیز و قشنگی بود . 

    داستان راجبه یه زوجه که سی ساله از بچگی دوست بودن و دوساله ازدواج کردن ، ولی تو هشت ماهگی زنه تصادف میکنه و بچه میمیره . از اون موقع زنه تصمیم میگیره که از مرده طلاق بگیره . و به مرده هم میگه که بیا جدا زندگی کنیم یه مدت تو برو ازدواج کن منم همینطور . حالا کسخله دیگه معلوم نی هدفش چی بود . احمقانه بود درهرحال . میره یه سازمانی که ازدواج های قراردادی ترتیب میده و یه زنی رو برای شوهرش انتخاب میکنه . اینجوری ازدواج قراردادی هان جانگ وون : گونگ یو ، شروع میشه . 

    سریال کره ای صندوق 트렁크

    زن جدید ، نو این جی ، 5 ساله که تو این کاره . اون 5 سال پیش ده روز قبل از ازدواجش ، فیلم رابطه ی جنسی داماد و پارتنر داماد ، لو میره . داماد از قضا همجنسگرا بوده .این جی با علم به این موضوع میخاسته با مرده ازدواج کنه . حالا زیاد به اینجور دلایل نپرداخته درکل داستان . از اون موقع افسردگی گرفته و خیلی ناراحت  و داغونه و اینا و اتفاقی با این سازمانه اشنا و تصمیم میگیره این کار رو انجام بده . اون تو این 5 سال 5 تا ازدواج قراردادی موفق داشته و کارمند خیلی خوبی بوده . 

     

    این جی و جانگ وون یجورایی اینه هم بودن . هردوشون خیلی زخم خورده بودن از اطرافیان  و از زندگی . هرکدوم به یه طریقی . شاید این جی از فقر و جانگ وون از پولداری خیلی زیاد  . شاید اگه جانگ وون یه مرد معمولی و کارمند بود اتفاقای پیش اومده تو زندگیش انقد روش تاثیر نمیذاشت و درش نهادینه و انباشته نمیشد و انقد متلاشیش نمیکرد از لحاظ روحی . چون ادم وقتی سرش با بی پولی و پول در اوردن و بدبختی گشنگی و این چیزا گرم باشه زیاد به زخم ها و اسیب های روحیش توجه نمیکنه و کار کردن اونهارو یجورایی حل میکنه . باعث میشه بیشتر حواسش جمع باشه و حتی حسابگرتر میشه و راجبه کسایی که بهش نزدیک میشن بیشتر توجه نشون میده و اینجور وابستگی شدید به کسی که رو سرش دست میکشه پیدا نمیکرد . درهرحال من اینجوری فک میکنم .ممکنه که اینطورم نباشه . 

    خیلی شخصیت شکننده و زجر دیده ای داشت به قول خود گونگ یو که راجبه کاراکتر جانگ وون حرف میزد ، واقعا ادم بدبخت و طفلکیی بود . و متاسفانه باز هم اسیب ها از کسی جز خانواده به ادم نمیرسه و برای جانگ وون هم اینجوری بود . یه پدر عوضی و خبیث و کثافت و یه مادر بدبخت و افسرده که تهش خودکشی میکنه زخمهای جبران ناپذیری و طولانی مدتی رو به جانگ وون زده بود . حساسیت بیش از حدش به لوستر خونه و شی.شی. تی وی ها تو هرجایی اسانسور و یا هرجای دیگه ای نشان دهنده ی زخم های شدید دوران بچگیش بود . "باباش یه کنترل گر عوضی بوده و توی خونه تو لوستر و هرجایی در خانه دوربین گذاشته بوده تا مامانشو بپاعه ." جالبه که اصلا به این فکر نکرده بوده که از اون خونه بیاد بیرون یا خونه شو عوض کنه انگار یه چیزی همش اونجا نگه ش داشته بوده . نمیتونسته یجوری وسواس گونه بود . نمیدونم چجوری بگمش . 

     

    سریال کره ای صندوق 트렁크

    درهرحال از بابای کنترل گر به این شخصیت تبدیل شده بود و از شانس بدش به یه زن کنترل گر و کثافت و هرزه چسبیده بود . 

    یکی از دلایلی که نمی فهمید که این زن داره کنترلش میکنه و رو مغزش کار میکنه و به جای اینکه حمایتش کنه و باهاش خوب باشه و کسی باشه که بتونه از دردهاش بکاهه بیشتر اونو به قعر افسردهگی و خوردن انواع قرص های روانگردان ترغیب کرده بوده . زنش واقعا خیلی انگل و حروم زاده و پتیاره بود . با اینکه میدونست جانگ وون چقد از دوربین بدش میاد و چقد از این کارای باباش صدمه دیده  بازم برداشته بود تو خونه ش دوربین گذاشته بود . واقعا چقد میتونه حروم زاده باشه و تازه بهش قرص هم می اورد و میگفت اگه نمیتونی بدون من دووم بیاری قرص بخور ...😑🤬😐 

    جانگ وون به خاطر این شخصیتش وابستگی شدید داشت به نظرم به خاطر همین نمیتونست از اون خونه از اون زن هرزه دل بکنه . 

    پدر مادرها غریب به اتفاق همگی ظالمن یه موجودات خودخواه و حروم زاده هستن . خبیث و کثافت . باعث میشن بچه هایی که خودشون به وجود اوردن صدمه های خیلی شدیدی ببینن . اصولا این جور ادما و درکل 90 درصد ادمای افسرده ی حاد اسیب های جدی رو از خانواده هاشون دیدن . اسیب هایی که همیشه باهاشون می مونه ، اونا تلاش میکنن اونارو تو خودشون حل کنن پیش روانکاو میرن قرص میخورن حتی مواد ولی نمیتونن . ناخوداگاه رفتارهایی ازوالدین بهشون میرسه و اونارو نشون میدن . اینجوری بیشتر از خودشون حالشون بهم میخوره از خود متنفر بودن ، پیدا میکنن . هیچ چیزی راضیشون نمیکنه . هیچ چیزی تسلی شون نمیده با هیچ چی التیام پیدا نمیکنن . غیر از عشق . اگه خوش شانس باشه و زن و مرد خوبی جلوشون قرار بگیره شاید بتونن با عشق همه ی اونا رو پاک کنن و بتونن زندگی نرمالی رو پیش بگیرن . 

    سریال کره ای صندوق 트렁크

    سریال درکل حلقه ای از ادمای بدبخت بود . و ادمای انگل . چقد ادم میتونه از خودش دور بشه و چقد میتونه به خاطر اون اسیب هایی که دیده عقل و فکرش از کار افتاده باشه که باز هم با یه ادمی مث همونایی که بهش صدمه زدن ازدواج کنه ؟! و اختیار خودشو بده دست اونا . ینی واقعا چجوری اینجوری میشه ؟! 

    جانگ وون اخرش خودشم اعتراف کرد که سبک مغز بوده که اویزون زنش بوده . 

    جانگ وون فقط به یکی که طرفش باشه و همونجوری که هست بدون هیچ پیش داوری و بدون هیچ معلم بازی پیشش باشه به همچون ادمی احتیاج داشت . 

    خیلی شخصیت پیچیده ای بود . به نظرم میشد خیلی روی شخصیت و ارتباط بین جانگ وون و این جی مانور داد . همچنین وجود استاکری که مزاحم این جی بود فک میکنم زیاد نیاز نبود . ینی اگه اون استاکره کاری میکرد که زنه قبلی گونگ یو دیوونه بشه خیلی دلم خنک میشد . ولی الکی بود فقط . ادم بدبخت همیشه بدبخته همینه دیگه اون از ازدواجش اونم از شانسش ادم درست حسابی دنبالش نمی افته که انگل افتاده بود دنبالش هی مزاحمش میشد . 

    خلاصه که سریال قشنگی بود . گرچه کم بود و یه جاهاییش خیلی سکوت بود . ولی درکل بد نبود . بازی ها فیلمبرداری رنگ سریال اهنگا عالی بودن . داستانش یخورده جذابتر میشد باحالتر میشد فقط . 

    سریال کره ای صندوق 트렁크

    یه مقاله راجبه این سریال اومده که خوندنش خالی از لطف نیست : 

     

     این تصور که ثمره عشق لزوماً ازدواج است خیلی وقته که از بین رفته است. با این وجود، نیمی از مردم هنوز فکر می کنند که باید ازدواج کنند و امیدوارند که هنگام ازدواج خوشحال شوند. با این حال، نرخ طلاق در کره به حدی است که بالاترین میزان طلاق در آسیا است. ازدواج چیست و چرا ما حتی بعد از ازدواج هم خوشحال نیستیم؟ به نظر می رسد درام های اخیر در حال بررسی علل و راه حل های این سوال هستند. 

     

     مجموعه نتفلیکس "Trunk" که در 29th منتشر خواهد شد، یک درام اقتباس شده از رمانی به همین نام است. داستان، که بر موضوع ازدواج یک ساله متمرکز است، روند بهبودی هان جونگ وون (گونگ یو) و نو جی (سو هیون جین) را به تصویر می کشد که ناراحتی و درد یکدیگر را از طریق ازدواج قراردادی بهبود میدهند .

    با این حال، این بدان معنا نیست که "چمدان" ازدواج را به شیوه ای عاشقانه یا مثبت به تصویر می کشد. در عوض، نشان می دهد که وقتی دو نفر بدون رشد کامل به عنوان یک موجود تنها ،ازدواج می کنند، وقتی سعی می کنند طرف مقابل را تصاحب کنند، یا به دلیل دیدگاه های اجتماعی، ازدواج می تواند به جای شروع خوشبختی، نقطه شروع  ناراحتی باشد.

    در پایان، داستانی که این نوع درام ها سعی در بیان آن دارد این نیست که "لازم نیست  ازدواج کنید " بلکه ازدواج محدود نکردن یکدیگر و یکدیگر روهمانطور که هست پذیرفتن و همانطور که هست صحبت کردن با یکدیگر است . درام ها در تلاش هستند که به این موضوع تاکید کنند . فقدان و نبود ارتباط " مکالمه " در سراسر جامعه مدرن از طریق نزدیکترین رابطه زناشویی به تصویر کشیده شده است. منتقد میگه که یک رابطه خوب رابطه ای است که در آن فرد قربانی اون  رابطه نشود.  چارچوب ازدواج رابطه شخصی بین دو نفر است. اگر در رابطه ای هستید که در آن عناصری را قربانی می کنید، آن را قطع کنید و رابطه را از نو بسازید.

     

    عکسای کاپلی گونگ یو و ساهیو جین . 

     

    سریال کره ای صندوق 트렁크

     

    سریال کره ای صندوق 트렁크

    سریال کره ای صندوق 트렁크

     

    سریال کره ای صندوق 트렁크

     

    سریال کره ای صندوق 트렁크

    سریال کره ای صندوق 트렁크

    سریال کره ای صندوق 트렁크

    سریال کره ای صندوق 트렁크

     

    🥰 مطالب پیشنهادی 🥰 " گابلین " 

    سریال کره ای صندوق 트렁크

    🥰سریال کره ای نگهبان خدای بزرگ و تنها 🥰 سریال کره ای گابلین خدای تنها و درخشان  🥰عکس از سریال کره ای گابلین  🥰سریال کره ای گوبلین خدای تنها و درخشان  🥰 سریال کره ای گابلین  🥰😎کتاب و سریال و مصاحبه گونگ یو 😎✨مصاحبه ی گونگ یو 

  • نظرات [ ۱۱ ]
    • دوشنبه ۱۲ آذر ۰۳

    چیزهایی که نمی‌دانیم

    تهیه‌کردن فهرستی از «چیزهایی که نمی‌دانیم» می‌تواند رهایی‌بخش باشد...

    نیویورکر . ترجمان . 

    ...البته واقعیت ماجرا این است که ما از آینده بی‌خبریم. چه کسی در انتخابات ماه نوامبر پیروز می‌شود؟ آیا قرار است به‌خاطر هوش‌ مصنوعی شغل‌هایمان را از دست بدهیم؟ آیا سیارۀ ما قرار است از گرما به جوش بیاید یا فقط کمی گرم‌تر خواهد شد؟ آسمان‌خراش‌ها، گوشی‌های هوشمند و مدارس در سی سال آینده چگونه خواهند بود؟ ما نسبت به این سؤال‌ها در تاریکی مطلق نیستیم؛ می‌توانیم حدس و گمان‌هایی علمی راجع‌به این موضوعات داشته باشیم. اما نکتۀ عجیبی که وجود دارد این است که هرچه گمانه‌زنی‌های ما آگاهانه‌تر باشند، به همان میزان برای ما روشن می‌شود که چه چیزهایی را نمی‌دانیم. دنیل دنیکولای فیلسوف در کتاب درک نادانسته‌ها2می‌نویسد «دانشی که در اختیار داریم تعیین می‌کند که چه مقدار از جهل خودمان را تشخیص داده‌ایم». هر چه بیشتر بدانید، با دقت بیشتری می‌توانید بگویید که چه چیزهایی را نمی‌دانید.

    کتاب دنیکولا مدخلی است بر زیرشاخه‌ای در فلسفه به نام «جهل‌شناسی»3، یعنی مطالعۀ نادانسته‌ها. مطابق با دیگر زیرشاخه‌های فلسفه، جهل‌شناسی به نظر انتزاعی می‌آید و شاید حتی کمی متناقض به نظر برسد: اساساً چه معنایی می‌تواند داشته باشد که بگوییم می‌خواهیم چیزی را که نمی‌توانیم بشناسیم مطالعه کنیم؟ و ازآنجایی‌که جهل و نادانی حالتی است که در زندگی روزمره همواره به آن دچاریم، مطالعۀ آن قاعدتاً امری انضمامی و ملموس است، نه انتزاعی. تا حالا شده در کتاب‌فروشی کتابی قطور را به دست بگیرید و، بعد از تورقی کوتاه، آن را به قفسه برگردانید؟ به نظر دنیکولا این کار شما همان «جهل معقول» است، یعنی «تصمیمی آگاهانه یا نیمه‌آگاهانه می‌گیرید که فلان چیز ارزش دانستن ندارد -حداقل برای من، و یا حداقل الان» (او می‌نویسد در جامعه‌ای مملو از اطلاعات، مهارت بسیار مهمی است که بدانید چه موقع باید چنین جهلی را نسبت به موضوعی حفظ کنید). یا تابه‌حال برایتان پیش آمده به دوست خاله‌زنکتان بی‌توجهی بکنید به این خاطر که نمی‌خواستید بدانید فلان کس پشت سر فلان کس چه چیزهایی گفته؟ وقتی تصمیم می‌گیرید خودتان را درگیر این داستان‌ها نکنید، عملاً دارید از «جهل راهبردی» استفاده می‌کند. انتخاب می‌کنید که برخی چیزها را ندانید، چون فکر می‌کنید با این کار حال‌وروزتان بهتر می‌شود. برای مثال، تصمیم می‌گیرید نظرات زیر یک فیلم را قبل از دیدنش نخوانید؛ یا فرایند استخدام‌کردن را طوری پیش ببرید که نام متقاضیان را نبینید. تفاوت بزرگی است بین جهل راهبردی و آنچه دنیکولا آن را جهل «ناخواسته» می‌نامد: «در تصویر نمادین بانوی عدالت، [باید گفت] عدالت کور نیست، چشمانش بسته است»4.

    پدر و مادر همسرم جعبه‌ای دارند پر از نامه‌هایی که در طول جنگ جهانی دوم بین پدربزرگ و مادربزرگ همسرم ردوبدل شده، زمانی که پدربزرگ همسرم در نیروی دریایی خدمت می‌کرده است. این جعبه در زیرزمین است و نامه‌های آن را تابه‌حال کسی نخوانده و هیچ‌کس هم قصد خواندش را ندارد. این نشان‌دهندۀ نوعی اهمیت بجا برای حریم خصوصی افراد است. اما به قول دنیکولا، متضمن نوعی «جهل تعمدی» هم هست، یعنی حفظ مداوم و بلندمدتِ یک خلأ معرفتی که می‌توانسته به‌سادگی برطرف شود. جهل تعمدی لزوماً چیز بدی نیست. شاید کار عاقلانه‌ای باشد که، برای پیش‌گیری از زنده‌نگه‌داشتن یک حادثۀ تروماتیک، به‌دنبال فهمیدن جزئیات آزاردهندۀ نیمۀ مجهول آن نباشید. اما دنیکولا نشان می‌دهد که باید نسبت به جهل تعمدی هشیار باشیم، چون در بسیاری از موارد این جهل ناشی از ترس است. «مادری را در نظر بگیرید که آن‌قدر به‌خاطر خدمت سربازی پسرش در عذاب است که تا وقتی خدمت او تمام نشده، از هر صحبتی دربارۀ او حذر می‌کند». یا رأی‌دهنده‌ای را تصور کنید که از خواندن اخبار رسوایی نامزد موردحمایتش خودداری می‌کند. «کسانی که از جهل تعمدی استفاده می‌کنند معمولاً دربارۀ مزایای آن اغراق می‌کنند»، چون در بسیاری از مواقع، دانش راهی برای غلبه بر ترس است.

    دنیکولا می‌گوید حتی وقتی جهل و ندانستن انتخاب ما نیست، فارغ از اینکه چه می‌خواهیم و چه می‌کنیم، راهی نداریم جز اینکه با این جهل‌ها و ندانستن‌ها خو بگیریم. ما نسبت به بیشترِ اتفاقاتی که در گذشته رخ داده بی‌خبریم، زیرا علی‌رغم تمام تلاش‌هایی که برای بازسازی آن کرده‌ایم، در جریان سیالِ زمان «جهان‌ها ناپدید می‌شوند». ما نسبت به آینده بی‌خبریم، نه به این خاطر که نمی‌دانیم چه چیزی قرار است رخ بدهد، بلکه به این خاطر که تصورات و ایده‌های لازم را برای درک دانشِ آینده نداریم: «برای مثال، گالیله نمی‌توانست بداند که شراره‌های خورشیدی باعث انفجار تشعشعات می‌شوند»، چون درک مفهوم تشعشع منوط به درک «چهارچوب نظریِ مفاهیمی» است که صدها سال پس از زمانۀ او به وجود آمدند. کلمه‌ای خاص وجود دارد به نام «جهل مرکب» که برای بیان وضعیتی است که آدم‌ها «حتی ندانند که نمی‌دانند». به‌طور کلی، از نظر اگزیستانسیال، همۀ ما در همۀ زمان‌ها در جهل مرکب به سر می‌بریم. فهمیدن این موضوع باعث می‌شود دانستنِ چیزهایی که نمی‌دانی مثلِ گامی به پیش باشد -حتی فرصتی باشد برای فهم چیزها.

    دنیکولا می‌گوید یکی از مزایای مطالعۀ جهل این است که می‌توانید آن را تنظیم کنید. شاید بخواهید دربارۀ شغل مادرتان کمتر جهل داشته باشید یا دربارۀ روابط عاطفیِ هم‌خانه‌تان بیشتر جهل داشته باشید. دنیکولا از ما می‌خواهد که مردی را تصور کنیم که به رستورانی جدید رفته و سفارش سوپ داده. سوپ‌های آن رستوران به خوشمزگی معروف‌اند. اما این رستوران دستور پخت عجیبی دارد که متعلق به کشوری است که او هرگز به آنجا نرفته است. این مرد نسبت به غذا حساس است و برای همین شاید دلش نخواهد بداند چه چیزهایی در این سوپ ریخته شده. نکته‌ای که وجود دارد این است که قابل‌قبول‌بودنِ جهل ما به هویت و اهداف ما بستگی دارد. اگر او گیاه‌خوار باشد چه؟ در آن صورت، ممکن است با ندانستن مواد اولیۀ سوپ اصول اولیۀ خودش را زیر پا بگذارد. یا اگر او به برخی غذاها آلرژی داشته باشد چه؟ در این صورت ممکن است جانش به خطر بیفتد. در رمان هِنری جیمز به نام پرترۀ یک بانو5، وارثی به نام ایزابل آرچر از آمریکا به اروپا مهاجرت می‌کند و سپس عاشق مهاجری دیگر به نام گیلبرت اسموند می‌شود و با او ازدواج می‌کند. گیلبرت به نظر آدمی بسیار بانزاکت و حساس است. ایزابل که اعتمادبه‌نفسش تعریفی ندارد و بسیار محافظه‌کار است، کندوکاو چندانی در گذشتۀ اسموند نمی‌کند، مثلاً اصرار نمی‌کند که اسموند نام مادرِ دختر پانزده‌ساله‌اش را به او بگوید. همان‌طور که انتظارش را داریم، کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه است و سرانجام معلوم می‌شود اسموند، به تشویق شهبانویی که ازقضا مادر همان بچه است، با او ازدواج کرده تا مال و منال او را بالا بکشد. جهلِ تعمدیِ ایزابل به‌درستی تنظیم نشده بود. هرچند از طرفی هم نمی‌شود همیشه به‌دنبال این باشیم که ببینیم داخل سوپ چه چیزهایی ریخته‌اند.

    بعد از اینکه کتاب دنیکولا را خواندم، شروع کردم به نوعی غربالگری چیزهایی که در زندگی نمی‌دانم. فهرستی از سؤالاتِ بی‌پاسخ تهیه کردم -یک فهرست «چیزهایی‌ برای ‌دانستن» مشابه فهرست «کارهایی برای ‌انجام‌دادن». اسم پرستاری که شب‌های پنج‌شنبه و جمعه در خانۀ سالمندانِ مادرم کار می‌کند چیست؟ چه بلایی سر کمرم آمده، چون بعضی‌وقت‌ها که بیدار می‌شوم می‌بینم بالاتنه‌ام کمی به سمت راست خم شده.. اگر دریا چقدر بالا بیاید شهر کوچکی که در آن زندگی می‌کنم زیر آب می‌رود و چه زمانی ممکن است این اتفاق بیفتد؟ بهترین دوستِ کلاس دومم چه سرنوشتی پیدا کرد؟ به دلایلی که نیازی به گفتنشان نیست، این فهرست بدون هیچ حد و مرزی ادامه پیدا کرد. انگار صورت‌بندی این سؤالات به من کمی احساس آزادی می‌داد. داشتم کاری را می‌کردم که دنیکولا آن را «مشخص‌کردن مرزهای چیزهای شناخته‌شده» می‌نامد، و با این کار به خودم این فرصت را می‌دادم تا مرزهای آن را درنوردم.

    مارکوس گابریل، فیلسوف آلمانی، در کتاب اخیرش به نام معنا، بی‌معنایی و سوژه6 می‌گوید شخصیت ما تاحدی مبتنی بر جهل است -به این معنی که «اساساً کسی‌بودن و سوژه‌ای‌بودن یعنی دربارۀ چیزهایی اشتباه کردن». شهوداً ما دیدگاهی خلاف این را داریم، یعنی وقتی به خودمان رجوع می‌کنیم، خود را مجموعه‌ای از چیزهایی که می‌دانیم می‌یابیم. اما گابریل خاطرنشان می‌کند که حتی وقتی چیزی را می‌دانید، احتمالاً هم‌زمان می‌دانید که جنبه‌هایی از آن چیز وجود دارند که شما درباره‌شان اشتباه می‌کنید. من اخیراً با این پدیده مواجه شدم وقتی پسرم از من خواست معنای معادلۀ «E=mc۲» را برایش توضیح دهم -همین‌طور وقتی داشتم سعی می‌کردم به او بگویم چطور با مادرش آشنا شدم. به او گفتم «ما داشتیم توی یه آسانسور بالا می‌رفتیم، و شروع کردیم به حرف زدن با هم. بعدش اون پیاده شد. بعداً، خیلی بعدتر، وقتی داشتم با آسانسور پایین می‌اومدم، اون دوباره سوار شد».

    این داستان واقعیت دارد، اما قطعاً با کلی ابهامات آمیخته شده. دربارۀ چه چیزهایی حرف می‌زدیم؟ چه چیزی پوشیده بودیم، یا به چه چیزی فکر می‌کردیم؟ قبل و بعدش چه احساسی داشتیم؟ در هر لحظه، حد و مرزی برای به‌یادآوردن و توجه وجود دارد. زندگی کوتاه است و نمی‌توانید همه‌چیز را بدانید، حتی دربارۀ خودتان. اما می‌توانید دست‌کم تا حدی بدانید که چه چیزهایی را انتخاب کرده‌اید که ندانید و چه چیزهایی را قبلاً آرزو می‌کردید که کشف کنید. می‌توانید بفهمید که از چه چیزهایی روی برگردانده‌اید و به چه چیزهایی نگریسته‌اید.

  • نظرات [ ۰ ]
    • سه شنبه ۸ آبان ۰۳

    مصاحبه ی گونگ یو

     

    گونگ یو میگه که درسته که سریال گابلین خیلی ترکوند ولی اون هیچ وقت بعد از اون سریال و یا از اینکه انقد ترکونده و اینا احساس خوشحالی نکرده . نتونسته از اون شادی احساس لذت کنه . خیلی از خودم پرسیدم که چرا همچین حسی دارم و مدتها این سوالو از خودم کردم ولی به جواب روشنی نرسیدم . زمان که گذشت به این فکر کردم که من به قلب خودم و احساس خودم گوش نمیکردم . میگه کلا هیچ وقت احساس خوشالی نکرده . کلا ادمی نیست که بگه عه این اینجوری شد پس خوشحالم . هیچ وقت بیان نمیکنه از کلمه خوشحالی استفاده نکرده . میگه که تا یک سال کاراکتر کیم شین باهاش مخلوط شده بوده . درش دفن شده بوده . میگه بازیی که من میکنم با بازی کسی دیگری متفاوته . چون طرز نشون دادن کاراکترها متفاوته . برا همین کاراکتری که من بازی میکنم به من می چسبه و بعد من متوجه نمیشم که الان اینی که هستم اون کاراکتره یا من واقعی هستم . ولی در اون زمان اینطور نبودم که این احساس رو بروز بدم درواقع نتونستم با احساساتم روبه رو بشم و به اونها نظمی بدم برای همین همه چیز روی هم انباشته شد ، از طرفی چون همه خوشحال بودن و افراد خیلی زیادی سریال رو دوس داشتن و در معرض دید زیادی بودم . کاراکتر کیم شین کاراکتر خیلی اسیب پذیری بود برای همین همونقدر که اسیب پذیر بود غم انگیز هم بود . 

     

    گابلین

     

    🍂 پست مرتبط 🍂

     

    🍂 سریال کره ای نگهبان خدای بزرگ و تنها 🍂

    🍂 سریال کره ای گابلین 🍂

    🌺سریال کره ای گوبلین خدای تنها و درخشان  🌺 

    🌺عکس از سریال کره ای گابلین  🌺

  • نظرات [ ۱ ]
    • چهارشنبه ۴ مهر ۰۳

    برای دهمین بار فیلم کره ای قطاری به بوسان Train to Busan

    هیچ تاکید میکنم هیچ فیلم و سریال زامبی ای نمیتونه جای قطار بوسان رو بگیره . این فیلم محشر بود . یه اثرهنریه که همه چی توش داره ، ترس ، غم ، دلهره وحشت . واقعا عالیه . 

    فیلم کره ای قطار بوسان

  • نظرات [ ۱ ]
    • يكشنبه ۱۴ مرداد ۰۳
    | سریال و اهنگ و کتاب و دیدگاه |