سه شنبه هفته پیش که رفته بودم بیمارستان ، برای گوشم ، وقتی نشسته بودم دکتر بیاد ، من شماره ی 26 بودم ...
گفتم بذا یکی از این مقاله هایی که بوکمارک کردم از مجله ی ترجمان رو بخونم ، موهای تنم مورمور شد وقتی این مقاله رو خوندم . با خودم گفتم چطور یه نویسنده اونور دنیا میتونه از همچین چیزی مقاله بنویسه چطور میتونه از خصوصی ترین حس ها و کارایی که میکنه بنویسه و چطوری میتونه اون حسی که من داشتم و اون کاری که من میکنم رو با نوشته اینجوری بیان کنه ؟! این معجزه ی کلماته ...
چجوری بعضی ها میتونن از کلمه ها نوشته هایی که انقد بدیهی به نظر میاد رو انقد جالب بنویسن و حسهایی که من همیشه داشتم رو بیان کنه ؟ چرا من نمیتونم و نتونستم و فک میکردم مثلا " خیال پردازی " یه موضوع بچگونه یا خصوصیه ؟! بعد به همون حرفی که همیشه میزنم رسیدم این خارجیا از هر موضوعی که به نظر ما شاید مسخره باشه و اصلا نیازی به تحقیق و نوشتن نداشته باشه مینویسن تحقیق میکنن ...نموننه اش کتاب " تلخ و شیرین " تو تمام کتاب راجبه چیزایی تحقیق شده بود حتی سالها ! که اصلا برای ایرانیا و حداقل اونایی که من می شناختم و می شناسم اصلا خنده داره ...
مثلا همین موضوع خیال پردازی ... فرض کنین من بنویسم اره منم اینجوریم دقیقا همینجوریم بعد نگاه دوستم به من نگاه همکار یا خاننده این متن به من چی میتونه بشه و باشه ؟؟!! مسخره کردن ...!
میدونین کلا خارجیا رو از این منظر خیلی دوس دارم ...هرچیزی مینویسن هرچیزی براشون قابل تحقیق کردن و بررسی و وقت گذاشتن و ارزش نهادنه ...شما فرض کن یه ایرانی همچین چیزی رو بنویسه اصلا کجا چاپش میکنن ؟! اصلا یه روانشناس یا روانپزشک ایرانی دیدین مثلا بره درباره ی چمیدونم تاثیر موسیقی غمگین روی بیمار یا افرادی تحقیق کنه ؟! سالها براش وقت بذاره و تهش کلی حواریون پیدا کنه ؟! نه ...!
من منظورم از گفتن همچین چیزی این نیست که ما نویسنده ها مون بیخودن یا دکتر و محقق هامون فلانن و هرچیا ..اصلا منظورم مقایسه نی .
میخام بگم تو ایران و تو جامعه ما بیان و نوشتن و دنبال کردن همچین چیزایی ، همچین مطالبی همچین موضوعاتی خنده داره . همونجور که توی خارج از یه مهندس کامپیوتر بخان برای اینستاگرام رییس ، تیک ابی بدست بیاره خنده داره ...و اینجا مهندس کامپیوتر مسلط به الگوریتم اینستاعه ...!
حالا بذارین راجبه مقاله و راجبه حس خودم و تجربه خودم بگم :
مقاله راجبه خیال بافیه .
من از نوع خیالباف های " کنترل- توجه ضعیف " هستم ، البته فک میکنم . شایدم بینابین باشم . اینجور خیالباف ها نه میتونن کامل در رویا زندگی کنن و نه تماما در موقعیت واقعی به سر میبرن .
من از بچگی در حال رویابافی بودم . هیچ وقت اینو هیجا نگفتم هیچوقت به هیچکس نگفتم ، مگه تو وبلاگ خصوصی که سالها داشتمش . شاید بعضیا اینو فهمیده باشن مثلا با گفتن اینکه تو اسمونا سیر میکنه ...!
با خودم فک میکنم چطور ممکنه یکی حتی در ازای معروفیت یا تحقیق یا کارش راجبه همچین چیز محرمانه ای متنی بنویسه و اونو تو وب منتشر کنه . چطوری ممکنه راجبه اینکه تو خیالت داری خیانت میکنی ، به کسی بگی ! خیلی عجیبه خیلی ترسناکه خیلی شجاعت میخاد . و فک کن همچین چیزی رو مینویسن و چاپ میکنن ! منم میخام امروز راجبه این مقاله شبه مقاله ای بنویسم شایدم مهندسی معکوس بکنمش 😁....
واقعا میگم ...چندوقته دارم با خودم فک میکنم منم بشینم هرچی تو ذهنم میاد رو بنویسم شاید جایی چاپ.منتشر ش کرد ؟! چرا وقتی یه خارجی راجبه شغلای بیهوده در جهان مینویسه ازش کتاب در میاد منم باید راجبه چرت و پرتایی که تو مصاحبه ها شنیدم و حتی راجبه شغلهای مسخره ای که در ایران هست بنویسم ...و توقعات بیجا و خارج از اون شغل و خیلی چیزای دیگه ...
یا راجبه خیالهام که تمومی ندارن . یا راجبه دیدگاه هام راجبه ادمایی که از روی نظرای سطحی و مسخره شون می فهم چه ادمای سست عنصرین . یا راجبه کی درامر بودن ! چقد موضوع میتونه وجود داشته باشه برای اینکه من نویسنده شم ؟! چطوره شروع کنم به نوشتن !مث قدیم که هرچی دستم می اومد می نوشتم و می فرستادم به هر مجله ای که دستم می اومد . واو قدیم چقد اعتماد به نفس داشتم . چطور شد که اعتماد به نفسم انقد داغون شدش ؟ به خاطر بیکاری ؟ بی پولی ؟! وقتی ادم فوق لیسانس دار میشه نباید اعتماد به نفسش بیشتر شه ؟! ایا اینا رابطه مستقیم باهم دارن یا نامستقیم ؟!
داشتم میگفتم ، من خییلی رویاپردازم یا کلمه ای که نویسنده مقاله انتخاب کرده خیال بافم . " شاید اینها یک نوع اعتراف بعد از خوندن این متن باشه که شجاعت اینو بهم داده تا راجبه همچین مطلبی حرف بزنم "
همه جا خیال می بافم... تو دستشویی تو خونه موقع راه رفتن اتوبوس تاکسی مترو ...حتی موقع که مصاحبه میرم ، وقتی یه ادم خوشتیپ میبینم ، همه جا و همه وقت ... موقع سریال دیدن . اهنگ گوش کردن مخصوصا وقتی با اوپای جدید اشنا میشم لازم به گفتن نی که خیالاتم با اوپاهام تا کجاها ممکنه بره ؟! مث این بخش از مقاله که میگفت :
در تالار گفتوگوی اینترنتی وایلد مایندز، محلی برای تبادل نظرات افرادی که دچار خیالپردازی مفرط هستند، زنی سیساله که او هم از اوایل نوجوانی خیال رابطه با یکی از ستارگان موسیقیِ راک را در سر پرورانده بود...
من چندوقت پیش همچین رویایی داشتم ... گاهی بازم سراغم میاد ولی به شدت اوایل اشنایی نیست ...
در خیالم زندگی کاملی را با او زیستم. نه یک زندگی، که زندگیهای بسیار. نه یک بار، که چند بار....
دقیقا همینجوریم مخصوصا اونجا که میگه فی المجلس حرف ها رو اصلاح میکردم ...چجوری میتونه ذهن منو اینجا بنویسه ؟ و چطوری همه ی رویا پرداز ها این مدلین ؟!
چندوقت پیش داشتم مصاحبه ای از #لی-مینکی میخوندم که این روزا دارم سریالشو میبینم ، لی مینکی یکی از بازیگرایی که من همیشه هرچی سریال داشته رو دیدم و واقعا دوس داشتم سریالی نبوده که ازش ببینم و مسخره و اب باشه یه جاییش و یه جاییش خوب باشه به معنای واقعی کلمه کامل بوده ...و همچنین لی مینکی یکی از اولین بازیگرای کره ای که من باهاش اشنا شدم و هرچی فیلم ازش بوده رو دیدم ... من اوایل فقط فیلم کره ای میدیدم بعدش به سریال رو اوردم اینم داستان درازی داره که تو یه پست جداگونه تعریف میکنم ... درهرحال لی مینکی هم دقیقا همین حرف منو میزد ، " میگفت وقتی کتاب میخونم ، میگم "واه چجوری چیزی که من حسش میکردم رو انقد خوب بیان کرده کاش منم میتونستم حسامو اینجوری بیان کنم "...
نخستین رؤیاپردازیهای من خاطرخواهیهایم بود. در یکی از آنها همکلاسی درس فیزیکمان، که پسرکی بور بود و بیسبال بازی میکرد، بعد از کلاس میآمد و، بر زمینۀ معادلات سرعت و اندازۀ حرکت، اعلام میکرد قصد دارد با من بیرون برود. او خطاب به کلاس میگفت «ساکتیاش را نبینید. اگر به او نزدیک شوید، خیلی هم خوشصحبت است». گاهی فیالمجلس حرفها را اصلاح میکردم: او نمیگوید خیلی هم خوشصحبت است. مادر میانسال من اینطور میگوید. او میگوید خیلی هم معرکه است.
من همه ی عمرم رو خیال پردازی کردم . بدون اون زنده نیستم اصلا نمیتونم خودمو بدون رویاهام تصور کنم . اونها یهویی میان بدون اینکه نیازی باشه بهش فک کنم ...
تصور شکلی از زندگی که در آن رؤیاپردازی وجود نداشته باشد یعنی تجسم مرگ بخشی از خودم که از آن متنفرم ولی، درعینحال، بخشی از من است که من را زنده نگه میدارد.
وقتی به یه شرکتی که از نظرم محیط مناسبی داره میرم تصور میکنم اینجا مشغول شدم و روابطم با همکارا مناسبه و چقد به کارم ارزش قائل میشن و تحسینم میکنن که چه شخصیت ارزنده ای دارم 😁 و چقد حقوقش خوبه و با حقوقم چه کارها که نمیتونم بکنم ...حتی ایفون نه ، سامسونگ تاشو خوشگلا که اسمش یادم نی رو خریدم . 😁
تصور میکنم تو کره ای فوق العاده مسلط شدم و شانسم زده و بورس دانشگاه سئول قبول شدم ولی همش اکراه میکنم که برم ...چرا ؟ عرق به وطن ؟ نه اصلا ..حال ندارم درس بخونم ...🤣 ولی با همه ی اینا ادم باید ابله باشه که بورس دانشگاه سئول قبول شه و نره ... و یک عالم داستان دیگه و زندگی دیگه ای رو می سازم ...بارها ...به انواع مختلف ... و دقیقا مث مقاله که اشاره میکنه که اینترنت باعث شده خیال باف ها بهتر خیال ببافن من هم جاهایی که میرم چیزایی که میخورم و میخرم و میپوشم همش رو از اینستا و سریال ها می سازم ... بخش بزرگی از زندگی ام و جزییاتش رو با چیزایی که دیدم و شنیدم تزیین میکنم ... وقتی با اوپا اشنا میشم باهاش میرم فلان کافه تو سئول و فلان قهوه و فلان کیک رو میخورم ...
چاه اینترنت سرگردانی ذهنی را به چیزی پُر از کلیک و تصویر بدل میگرداند و از این طریق ضربآهنگهای تفکر یادآور را خشک و بیروح میکند: دنبال صفحۀ اینستاگرامِ «انتقام زنِ رهاشده» میگردید؛ نام او را در گوگل جستوجو میکنید؛ مطلبی را دربارۀ زندگیاش پیدا میکنید و میبینید که شهر ساحلیِ محل زندگی او در جنوب غربی استرالیا «استراحتگاه دنجِ پولدارهای استرالیایی است»؛ عبارت «گرانترین هتلِ خلیج ایگل» را جستوجو میکنید؛ خودتان را تجسم میکنید که در ویلای ساحلیِ چهارخوابهای با چشمانداز یکپارچۀ اقیانوس فیروزهایِ هند اقامت کردهاید؛ در گوگل «درختان جنوب غرب استرالیا» را جستوجو میکنید تا ببینید نام درختی که در کنج تصویر قرار گرفته چیست -اوکالیپتوس! یا شاید بانکسیا- و بعد زنِ رهاشده + «دوستپسرِ جوانتر» را جستوجو میکنید. خودتان را در هتل تجسم میکنید. خودتان را در خانۀ آن زن تجسم میکنید. خودتان را هنگام نگارش مطلبی دربارۀ زندگی او تجسم میکنید. خودتان را هنگام معاشقه با دوستپسری جوانتر که نه چهرهاش را دیدهاید و نه وجودش را تأیید کردهاید تجسم میکنید. از تصور (تجسم زندگی او) به فرافکنی (تجسم خودتان در زندگی او) میروید و دوباره بازمیگردید. اینها جابهجاییهایی هستند که هر ذهن خیالپردازی تجربه میکند، ولی امروزه میتوان تصاویری را یافت که به آنها حیات بدهند. این رؤیای انتزاعی در بالای مرورگرتان شش صفحه ایجاد میکند -مثل ردِ خردهنانهایی که مسیر برگشت به هزارتوی آرزوهایتان را نشان میدهد. شما، شما، شما. ضمیر دومشخص مثل کوس شرمساری. مرورگر من، آرزوهای من.
و ...من از من جدا میشم ... خوشبخت میشم موفق میشم ...همه ی کسایی که منو بی ارزش منو کوچیک منو بی عرضه می دونن انگشت به دهن می مونن به موفقیت و زندگی من تو دهه 30 سالگیم ... قابل احترام میشم چون من یه کار خوب دارم چون من پول دارم ....پول پول که جریان داره تو رویاهام ...
زمان تحصیل در دانشگاه که مدتی بهصورت پارهوقت دستیار یکی از وکلای مهاجرت بودم، دربارۀ کشف بزرگی که منجر به اخذ پناهندگی برای یکی از موکلهایمان میشد خیالپردازی میکردم. شتابان، با تعدادی کاغذ که زیر نکات مهمشان خط کشیده بودم، وارد محل دادگاه میشدم. خانواده نجات پیدا میکردند. در دادگاه همهمهای برپا میشد که: این دخترک کی بود…؟
هرگز نشده زمانی را برای خیالبافی پیدا نکنم.
با خودم میگفتم ینی بقیه هم خیال بافی میکنن ؟! اگه دوستم الان بفهمه که وقتی دارم باهاش حرف میزنم و با چرت و پرتاش ری اکشن لبخند نشون میدم بدونه دارم خیالبافی میکنم راجبه کلا یه موضوع دیگه ای که از اون جو و اون صحبت متفاوته ، واکنشش چی میخاد باشه ؟!
چرا ما یه تالار گفتگو مث خارجیا که توش راجبه خیالبافی حرف بزنن نداریم ؟!
شرم من از خیالبافی، شرم از خودمداری و خیالات خودبینانه است؛ شرم از رویبرتابیدن از ابتذال زندگی روزمره و توسل به تحقق آرزوهای محال است؛ شرم از ترجیح مفروضات بر واقعیات است...
هر چه هم که داشته باشم، همواره خیال چیزی دیگر را در ذهن میپرورم
در خواب راهی به رهایی دیدی و آکنده از شادمانی شدی...
ازجمله باورهای عمیق من دربارۀ زندگی این است که هرگز دقیقاً آنطور که تصور میکنیم پیش نمیرود.
دوستم تارا گفت که آدمها دو دستهاند: عدهای که دربارۀ امور ممکن رؤیاپردازی میکنند و کسانی که دربارۀ امور ناممکن خیالبافی میکنند.
وقتی از دیگران دربارۀ خیالاتشان پرسیدم، کمکم دستگیرم شد که رؤیا شبیه درد است و در بدن رؤیاپردازان مختلف یکجور نیست. رؤیاها از نظر بافت، شدت و میزانِ سرسختی متفاوتاند: کلمۀ «همیشه» ممکن است به نظر یک نفر ساعتی یکبار باشد و به نظر فردی دیگر دقیقهای یکبار. زندگی دورنی و خیالی ما معنای بینالمللی واحدی ندارد. چهبسا کسی بگوید «رد فلانی را در اینترنت زدم» و مقصودش این باشد که نگاهی به صفحۀ مربوطه در ویکیپدیا انداخته است، اما منظور من از این جمله مراجعه به پایین صفحۀ چهارم یا نهمِ نتایج گوگل و رسیدن به مطلبی است که مادرِ شخصِ مورد نظر روزگاری در یکی از روزنامههای محلی چاپ کرده و تعطیلات کودکیِ آن شخص را در جزیرهای نزدیکِ ساحل مِین شرح داده است.
من هم وقتی میخام راجبه کسی تحقیق کنم میرم صفحات یک به بعد گوگل ...
بهتدریج دریافتم رؤیای هر فرد رازی است که مقابل چشم دیگران پنهانش کرده است. آنها همیشه جلوی من خیالبافی میکردند -در مترو و پیادهرو و در کلاسهایم- ولی من از آنچه در ذهنشان میگذشت یا زیر لب بر زبانشان جاری میشد و همواره ناگفته میماند هیچ نمیدانستم. بعضیها میگویند خیالبافی حالت زایندۀ خودشکوفایی است، به سبکِ کتاب راز -هر آنچه را که تصور کنی به دست میآوری دنیا به تو ارزانی خواهد کرد- اما بعضی دیگر آن را مثل نوعی خودکامبخشی مزمن مخفی میکنند. خیالپردازان در پیامهای وبسایتِ ردیت فهرستهای بلندبالایی از محتویات رؤیاهایشان ترتیب دادهاند: نواختن همۀ سازهای موسیقی و خواندن ترانۀ آهنگهای مورد علاقه؛ کشتن قاتل مسلح یک دبیرستان؛ برندهشدن در قرعهکشی و جمعآوری زبالههای فضایی؛ درازکشیدن و تصور حس راهرفتن روی سقفِ همهچیز؛ انتقامگرفتن از آن کسی که در جاده بدون راهنما جلویشان پیچیده.
قبلاً دربارۀ مردان خیالپردازی میکردم ولی الان دربارۀ کتابهایی که دوست دارم بنویسم خیالبافی میکنم». دوست دیگری میگفت خیالپردازیهایش اصلاً شبیه فیلم کوتاه نیستند. چشمِ ذهنش نمیتواند تصاویر را فرابخواند و، به همین دلیل، رؤیاهایش بیشتر گفتوگوهای خیالی هستند. میگفت «چیزی شبیه نمایشنامههای رادیوییاند». خیالبافیهای بعضی افراد حتی داستانی هم نیستند. بیشتر شبیه شعرند.
جروم ال. سینگر، استاد روانشناسی دانشگاه ییل، در سال ۱۹۶۶ در کتاب دورانساز خود با عنوان رؤیاپردازی: مقدمهای بر مطالعۀ تجربی تجربیات درونی5 میگوید رؤیاپردازی میتواند نقش انطباقی در زندگی افراد ایفا کند و به آنها کمک کند دقیقتر به زندگیهای دورنیشان توجه کنند، هیجاناتشان را مدیریت کنند و مشکلات آزاردهنده را رفع نمایند. او بههمراه جان انتروبس (که نخستین دانشجوی دورۀ دکتریاش بود)، در همان سال، پرسشنامۀ فرایندهای خیالی6 را منتشر کرد که متشکل از ۳۴۴ سؤال با محوریت بسامد و مضمون رؤیاهای افراد و نقش این رؤیاها در زندگی روزمرهشان بود. سینگر، طی سالها تحقیق، سه نوعِ کلی خیالپردازی را مشخص کرد:
خیالپردازیِ مثبت-سازنده (که مشخصۀ بارز آن تفکر غیرجدی، آرزومندانه و «مبتنی بر اطلاعات» است)، خیالپردازیِ مقصر-ملول (که بخش اعظم آن را خیالات اضطرابآور، وسواسگونه و معمولاً مرتبط با شکست تشکیل میدهد) و کنترل-توجه ضعیف (که فرد نه میتواند کاملاً در رؤیای درون زندگی کند و نه تماماً در موقعیت بیرون به سر برد). بسیاری از روانشناسانِ قبل و بعد از سینگر وجوه منفی خیالپردازی (و اثرات زیانبخش «سرگردانی ذهنی»7) را مورد توجه قرار دادهاند ولی پژوهشهای سینگر، عمدتاً، بر ابعاد مثبت خیالپردازی -بخصوص ارتباط خیالپردازی با خلاقیت، حل مسئله، برنامهریزیِ مؤثر و کنجکاویِ بینفردی- متمرکز بوده است. خودِ دامنۀ سؤالات پرسشنامۀ فرایندهای خیالی بیانگر گسترۀ معانی همین اصطلاحِ «خیالبافی» در ذهن خیالپردازان مختلف است: خودم را تصور میکنم که عزیزانم را نادیده میگیرم و آنها را تنها میگذارم. صداهایی که در خیالپردازیهایم میشنوم واضح و مشخص هستند. خودم را مجسم میکنم که در سازمانی پذیرفته شدهام که ویژۀ افراد موفق است. در خیالاتم بهخاطر فرار از مجازات احساس عذاب وجدان میکنم. «تصاویر ذهنیام» مثل عکس واضح و روشن هستند.
فیلیپس میگوید «زندگیهای ما بدل به مرثیهای برای نیازهای برآوردهنشده و خواهشهای نادیدهگرفتهشده، فرصتهای ازدسترفته و جادههای ناپیموده میشود». «تصور زندگی بدون زندگیهای نزیستۀ آن ناممکن است»
اسیه سبز و رویاهاش
ولی من آنجا که فیلیپس میگوید «انتخاب درست آن است که موجب بیعلاقگی ما نسبت به [زندگیهای] جایگزین شود» با او مخالفم و گمان نمیکنم حتی خودش هم با این حرف کاملاً موافق باشد. تصور وجود راهی که بتواند کسی را از فکر راههای دیگر منصرف سازد خیال باطل -یا توهم قطعیت- است. دوستم آنا میگوید «مطمئنم افسردگی وقتی است که ندانی در چه مورد خیالبافی کنی». رؤیاها پرسشهایی هستند که نباید بهدنبال پاسخشان بود بلکه باید با آنها زندگی کرد و تنها زمانی خطرناک میشوند که راکد بمانند. حتی اگر بهترین زندگی را داشته باشیم، رؤیاها به ما مجال حفظ زندگیهای پنهانی را میدهند که هیچکسِ دیگر نمیتواند به آنها راه یابد یا در آنها دخالت کند. رؤیاها حد نهاییِ امور شخصیاند: چیزی که حتی در صمیمانهترین دوستیها مخفی میماند، شاید چیزی که اصلاً وجودش برای محرمانهماندن در آن دوستیهاست. کارهایی که در خیال انجام میدهیم محرمانهتر از هر آن کاری است که انجام دادهایم.
خیالپردازیهای ما چیزی را به وجود میآورند یا آنکه صرفاً از چیزی دیگر میگریزند؟ اگر پاسخ هر دو باشد، چطور میتوانیم بفهمیم در کدام حالت هستند؟ تمایلاتمان چه زمان ما را بهسوی اهداف سودمند هدایت میکنند و چه زمان ما را از جایی که هستیم جدا میکنند؟
خیالات گاه بهصورت اولشخص بودند و من همهچیز را از دریچۀ چشم خودم میدیدم، گاه نیز سومشخص بودند و خودمان را از بالا تماشا میکردم.
در همۀ این خانهها همیشه دنبال پنجرهها میگشتم.... -انگار همیشه خیالم جایی دیگر را میجُست...
آه پس به خاطر این بوده ... من وقتی میرم شرکتی برای مصاحبه دنبال پنجره میگردم... پنجره ای که روبه روش درخت باشه ... چقد قشنگ میشه ... چندوقتیه فک میکنم به جای اینکه برم درخاست کار بکنم انگار دارم میرم شرکت رو بخرم ...
اسیه سبز و رویاهاش
چقد زیبا با جزییات شرح داده ، نه ؟! واقعا با این مقاله عشق کردم انقد از خوندنش لذت برم که از سه شنبه ی هفته پیش که برای اولین بار خوندمش تا الان سومین باره که میخونمش ...دوس دارم از کلماتی که اون استفاده کرده استفاده کنم ...دوس دارم مث اون بنویسم ...
ولی من همیشه از اینکه مث کس دیگه ای باشم و مث کس دیگه ای بنویسم مث کس دیگه ای باشه قیافم و مث کس دیگه ای حرف بزنم ... از اینها بدم می اومده و میاد ...من حتی تو رویاهام هم خودمو تغییر نمیدم ... من رویای دروغین نمیسازم سریع از اینکه یه چیزیو تو رویام دروغی گفتم بدم میاد یه حسی مث خار همش اون گوشه س و ازار میده برای همین برای تغییر اون بعد اخلاقی که برای خودم درست کردم ، یه توجیه دیگه درست میکنم و باز خود واقعیم میشم ...
با توجه به اینکه ازجمله مزایای رؤیاها امکان فرارفتن از عملگرایی است، شاید چندان معقول نباشد که در بندِ ملاحظات عملیشان گرفتار شویم. دوست من میتوانسته در رؤیایش خود را از شیشۀ شکسته در امان نگه دارد. من هم میتوانستم وکیل پورتلندی را مجرد فرض کنم، ولی این کار انگار یکجور تقلب است. رؤیایی که هیچ برخورد و اصطکاکی نداشته باشد، خیال خام است. اما اگر بگذارید واقعیت وارد رؤیا شود -مثل تراشهای از رگههای چوب که در دست فرو میرود- درگیری بیشتر میشود.
...
خیلی مقاله ی قشنگی بود جوری که میخام پیرینتش کنم بزنم در و دیوار جمله هاشو ...اینکه یه همچین مقاله ای رو پیدا کردم و متوجه شدم چقد ادم خیالباف هست چقد مایه س تسلی و خوشحالیه برام ... ما خیالباف ها تنها نیستیم ...! شاید همین الان دوست کنار شما هم درحال خیالبافی باشه ...!
امروز تا همینجا ...
💟 مطالب پیشنهادی 💟
🍀سریال کره ای اسپانسر sponsor2022 🍀سریال کره ای اهنگ عاشقانه ی خیال انگیز 🍀 سریال کره ای شام دوستانه dinner mate 🍀 فیلم کره ای اسم من لو کی وان با بازی سونگ جونگ کی 🍀سریال کره ای پایان خوش من با بازی جانگ نارا 🍀سریال کره ای سقوط اضطراری عشق crash landing on you 🍀 دیالوگ از سریال کره ای گوبلین goblin 도깨비 🍀 سریال کره ای جنگ گوریو و خیتان 🍀 سریال کره ای دکتر اسلامپ 🍀 مصاحبه ی آی اِم IM با مجله ی allure 🍀 معرفی کتاب شمس و طغری 🍀 سریال کره ای وارث غیرممکن 🍀