هیچ تاکید میکنم هیچ فیلم و سریال زامبی ای نمیتونه جای قطار بوسان رو بگیره . این فیلم محشر بود . یه اثرهنریه که همه چی توش داره ، ترس ، غم ، دلهره وحشت . واقعا عالیه .
هیچ تاکید میکنم هیچ فیلم و سریال زامبی ای نمیتونه جای قطار بوسان رو بگیره . این فیلم محشر بود . یه اثرهنریه که همه چی توش داره ، ترس ، غم ، دلهره وحشت . واقعا عالیه .
بالاخره :
پسر و مرغ ماهیخوار(Boy and Heron)
ماجرای انیمیشن پسر و مرغ ماهیخوار دربارۀ پسری به نام ماهیتو(Mahito) است که مادرش را بر اثر یک آتشسوزی از دست میدهد. مادر و زنی که نماد سرزمین است، گویی این بچه سرزمین و هویتش را از دست داده و در آتش سوخته و حالا دنبال مادرش میگردد. صدای آژیر اولیه فیلم و ترکیبش در بستر مکانی ژاپن و آتش چیزی جز جنایت هستهای هیروشیما و ناکازاکی را به یاد نمیآورد که طی آن آمریکاییها با این استدلال که مانع مرگ انسانهای بیشتری شوند، 220 هزار انسان را به قتل رساندند. در حالی که تقریبا جنگ تمام شده بود و گویی آمریکاییها بیشتر دنبال آزمایش بمب اتم در یک آزمایش بزرگ انسانی بودند.
ماهیتو پس از آنکه مادرش را در آتشسوزی از دست میدهد پدرش با خالهاش ناتسوکو(Natsuko) ازدواج میکند و ناتسوکو حامله و صاحب فرزندی در شکم است. در انیمه پسر و مرغ ماهیخوار تأکید بسیاری بر وجوه فرهنگی اصیل ژاپنی میشود. از لباسهای ژاپنی گرفته تا معماری ژاپنی و حتی دمپاییهایی چوبی و نمایش درشکههای خاص مرکب با دوچرخه که در ژاپن وجود داشته و رانندۀ درشکه با رکاب زدن آن را به حرکت میانداخته است.
نمایش طبیعت مبتنی بر مبانی آیین شینتو که سرزمین و کوه قداست دارد، در انیمیشن پسر و مرغ ماهیخوار جریان دارد.
روایتهایی که به سراغ نمادگرایی و استعاره میروند، معمولاً در دریایی که خودشان خالقش هستند، غرق میشوند و نتیجه اثری است که اگر مخاطب هیچ پیش زمینهای درباره استعارهها و نمادها نداشته باشد، از اثر لذتی نمیبرد. The Boy and The Heron هم نمادهایی دارد که به فولکور ژاپنی برمیگردد و هم استعارههای خاص خودش را میسازد.
در فرهنگ ژاپنی، مرغ ماهیخوار به عنوان پیام رسان دو جهان شناخته میشود و از آن طرف، طوطیها نمادی از ارتش خارج از کنترل و وحشی ژاپن آن زمان هستند که مختص خود اثر است. در نتیجه، فهمیدن این موضوع سخت نیست که شاه طوطیها نه تنها نمادی از هیروهیتو است، بلکه میتواند به عنوان نمادی از تمامی دیکتاتورها و خون خوارانی باشد که میخواستند صلح و آرامش را به جهان بازگردانند و در انجام این کار نه تنها خودشان شکست میخورند، بلکه جان خودشان و هزاران نفر دیگر را به خطر میاندازند.
از آن سو، ما پلیکانها را داریم که برخلاف رفتار خشنی که از خود نشان میدهند، به ادعای یکیشان پرندگانی بیآزار بوده و به خاطر کمبود ماهی، به خوردن واراواراها روی آوردند. واراواراهایی که خود نماد ذات پاک کودکان در معرض جنگ هستند. پلیکانها همان مردمانی هستند که به ناچار، درگیر جنگ شده و در نهایت، این خرابی جهان کاری میکند که خودشان به وحشیگری روی بیاورند که بالاجبار، خرابیهای بیشتری را پدید آورند و جان افراد بیگناهی را بگیرند، هرچند که خودشان از آن دوری کنند.
میازاکی آشکارا روی این تفکر پافشاری میکند: جهانی خالی از جنگ، غم و درد توهمی بیش نیست. شخصیت خان دایی خودش را در جایی، دور از دسترس همگان قایم کرده و سعی دارد با سنگهایی نظم و آرامشی به این جهان بدهد. اما این تصور خان دایی کاملاً پوچ است. هیچ جهانی نمیتوان یافت که آرامش همیشه در آن در جریان باشد حتی اگر سنگ بناهای آن عاری از هر کثیفی باشند. حقیقت تلخی که نمیتوان آن را نادیده گرفت، این است که تا وقتی تضادی برای چیزی وجود نداشته باشد، آن حقیقت درکش غیرممکن است.
تا وقتی درد نباشد، راحتی بیمعنا میشود. چگونه میتوان خیر را بیان کرد اگر شری در کار نباشد؟ این دو نیاز دارند در کنار هم باشند تا به یکدیگر ارزش بدهند و این جهان را شکل بدهند. بله، متاسفانه راه فراری از جنگ نیست. هر لحظه ممکن است آدم با غمی بزرگ رو به رو شود و اگر قدرت کنار آمدن با آن را نداشته باشیم، در دوری باطل قرار میگیریم که هیچ خروجی مثبتی برایمان ندارد و تنها سعی میکنیم با نابود ساختن زیربناهای چیزی، آن را بسازیم.
اثر راه حل کنار آمدن با غم را بهمان معرفی میکند: فراموشی. فراموشی کاملاً عادی است. انسان گاه مجبور است اتفاقاتی از زندگیاش را به طور کامل فراموش کند تا بتواند ادامه بدهد. این احساس غم، میتواند به احساس گناهی تبدیل شود که شاید انسان از حضور آن عزیز به اندازه کافی قدردانی نکرده و باید به هر طریقی که شده، او را برگرداند. به نوعی، حتی میازاکی به مخاطبانش این پیشنهاد را میکند که فراموشش کنند.
قهرمان داستان ما، به جای آنکه احساسات را به زبان بیاورد و نشان دهد چقدر از همه چیز خشم دارد، با حرکاتش آن را به نمایش میگذارد و به همین دلیل، میازاکی توانسته تصویری واقعی از غم را نشان دهد.
همیشه سوگواری به صورت گریه و زاری مداوم نیست و ماهیتو با عصبانیت و آسیب زدن به خودش (که به مدرسه نرود و کمتر احساس اذیت شدن کند)، به مخاطب میفهماند که عزادار مادرش است. دیگر واقعیتی که میازاکی از آن سخن میگوید، همین عدم توانایی انسان در استفاده از کلمات برای نشان دادن احساساتش است. با اضافه کردن و تاکید بر سکوت در طول داستان، میازاکی احساسات را در قالب موسیقی، منظرهها و صورت شخصیتها نمایش میدهد و نتیجه کار، باورپذیرتر کردن احساسات شخصیتها شده است.
ماریکو ناگای، استاد ادبیات ژاپنی در دانشگاه تمپل ژاپن میگوید: اولین اشاره شناخته شده به مرغ ماهیخوار در ادبیات ژاپنی ممکن است در کوجیکی باشد. کوجیکی قدیمیترین اثر ادبی ژاپن است که در سال ۷۱۲ گردآوری شده است و حاوی تعدادی اسطوره آفرینش است که ستون فقرات دین بومی شینتو و فرهنگ بومی این کشور را تشکیل میدهد. در قصهای، وقتی شاهزادهای دور از خانه میمیرد، روحش به پرندهای سفید تبدیل میشود. ناگای میگوید اگرچه به صراحت از آن به عنوان مرغ ماهیخوار نام برده نشده است. مرغهای ماهیخوار اغلب در اطراف واقعه مرگ ظاهر میشوند و پرندگان به طور کلی با مرگ و تشییع جنازه همراه هستند. مرغهای ماهیخوار اغلب در داستانها بهعنوان پیامآور خدایان یا نماد پاکی و انتقال عمل میکنند. نمایشنامهای به نام «ساگی» بر اساس داستانی از هایکه نوشته شده است. در این نمایشنامه، امپراتور دایگو یک مرغ ماهیخوار را میبیند و دستور میدهد آن را بگیرند، سپس وقتی که برای دربار میرقصد خوشحال میشود و آن را آزاد میکند تا پرواز کند. مرغهای ماهیخوار برای کشاورزان ژاپنی آشنا هستند و اغلب در مزارع مشاهده میشوند.
شیراساگی نومای رقصی آیینی است که از سال ۱۶۵۲ به طور منظم در معبد سنسوجی در توکیو اجرا میشود. در این رقص، رقصندگان لباس مرغ ماهیخوار سفید پوشیدهاند و همراه با موسیقی فلوت و طبل میرقصند. این رقص آیینی در واقع برای دفع طاعون انجام میشده است. دیگو پلکیا، دانشیار دانشکده مطالعات فرهنگی در دانشگاه کیوتو سانگیو میگوید: بازیگران این نمایش لباسهای سفید رنگی برای نماد پاکی پرنده میپوشند.
در انیمیشن پسر و مرغ ماهیخوار، مرغ ماهیخوار نقش هدایتگری برای ماهیتو دارد. در واقع پرندهای که نماد فرهنگ ژاپنی است باعث میشود پسری که در وضعیت بغرنج عاطفی قرار دارد، مادرش را از دست داده، پدرش بلافاصله با خالهاش ازدواج کرده و هنگام حضور در مدرسه بچههای مدرسه او را پس میزنند و برای اینکه مدرسه نرود با سنگ به سر خودش میزند، این مرغ ماهیخوار است که در خواب و بیداری باعث میشود او راهش را پیدا کرده و به عمارت کنار خانهشان برود. مرغ ماهیخوار که در واقع مردی داخل شکم آن است و حرف میزند و یک مرغ ماهیخوار عادی نیست، به او میگوید اگر میخواهی مادرت یعنی ریشه، هویت و اصالتت را پیدا کنی به سمت عمارت بیا.
شخصیتهای انیمه پسر و مرغ ماهیخوار شباهتهایی با شخصیتهای آثار قبلی میازاکی دارند. خود ماهیتو شبیه جیرو، نقش اول انیمه باد برمیخیزد است و یکی از پیرزنهای خدمتکار، شبیه شخصیت سوفی طلسم شده در قلعه متحرک هاول است.
شخصیت ماهیتو در فیلم عمق روانشناختی دارد؛ او هر شب زمانی که میخوابد خواب مادرش را میبیند که در آتش میسوزد و او اشک میریزد و تحت تاثیر قرار میگیرد. در واقع سردی روانی او از همین اتفاق ناگواری است که برایش افتاده است. مبتنی بر نظریات روانشناسان معتقد به مکتب روانکاوی مانند فروید رؤیا در واقع بازتابی از مسائل روانی افراد است که خودش را نشان میدهد، حال گاهی مطابق خواب ماهیتو مستقیما سوختن مادر را نمایش میدهد و گاهی به صورت نمادین و غیرمستقیم مسائل پیچیده به نمایش گذاشته میشود که نیاز به تحلیل دارد. البته مطابق تعالیم دینی خواب گاهی منشأ الهی یا شیطانی دارد و گاهی فقط اضغاث و احلام(خوابهای بیمعنا) است.
زمانی که ماهیتو و ناتسوکو در خانه میان جنگل ساکن میشوند، ماهیتو به واسطۀ مرغ ماهیخوار سخنگو متوجه عمارت یا برجی میشود. ناتسوکو توضیح میدهد که عموی بزرگش برج را ساخته است، او آنقدر کتاب خواند که دچار جنون شد، سپس سیلی آمد که مسیر به سمت برج را مسدود کرد و دیگر خبری از عمو نشد و به دلیل خطر ریزش ورودی برج بسته شد.
طرح اصلی داستان انیمه پسر و مرغ ماهیخوار دربارۀ نجات مادر است. با راهنماییهای مرغ ماهیخوار که واقع چنان شخصیت مثبتی هم ندارد و دوست دارد در فرصت مناسب خیانت کند، ماهیتو همراه میشود، به برج میرود و سپس به جهان زیرین تا بتواند مادرش را بیابد. نقش مادر بسیار در این انیمه پررنگ است، ناتسوکو که خاله ماهیتو است نقش مادری دارد و حامله است و از ماهیتو میخواهد که دست روی شکمش بگذارد. ماهیتو اصلا برای پیدا کردن خالهاش(نامادریاش) به این برج پا میگذارد. پس از آنکه به جهان زیرین میرود و با خانم ماهیگیر(کریکو) روبرو میشود او هم مانند یک مادر از ماهیتو حفاظت میکند و در خانه جایش میدهد و برایش غذا میپزد، طلسماتی به شکل مجسمه بهش میدهد و همراهش میکند و سپس وقتی با هیمی دختر آتشین روبرو میشود او نیز همان مادرش در سنین کودکی است، زمانی که مادرش در سنین کودکی در سمت برج پیدا میشود و بعد از یکسال برمیگردد. در واقع با آنکه مادرش را ماهیتو از دست داده اما در تمام ماجرا از مادر یا افرادی که دنبال مادری کردم برای او هستند استفاده میکند و در نهایت خالهاش را نجات میدهد و به جهان اول برمیگرداند. در خواب دیگری که ماهیتو دارد و در آن مرغ ماهیخوار را میبیند و سپس قورباغهها از بدنش بالا میروند و ماهیها میگویند باید با ما بیایی، همین ناتسوکو در خواب با پرتاب کردن تیری سوتدار از کمان که البته همین در شینتو هم جایگاه دارد، نجاتش میدهد.
ناتسوکو با تیر سوت یعنی تیری که ساموراییهای فئودال میانداختند و هنگام پرتاب سوت میزد باعث میشود در خوابش، مرغ ماهیخوار و قورباغهها فرار کنند. نام این تیر و کمان در فرهنگ ژاپنی کابورا یاست. کابورا به معنای شلغم است بنابر اصطلاح ژاپنی از نظر فنی به معنای تیرهای شلغمشکل است. در آیین شینتو صدایی که پیکان کابورایا ایجاد میکند، برای دفع تأثیرات شیطانی است و در واقع پس از پرتاب تیر وقتی که مرغ ماهیخوار و قورباغهها فرار میکنند در واقع اینها ارواحی شیطانی هستند که دارند فرار میکنند.
تیر و کمانهای دیگری نیز در فرهنگ شینتو هست که در مراسمات استفاده میشود و قداست دارد، مانند هامایا(Hama Ya)، هامایومی(Hama Yumi) و آزوسایامی(Azusa Yumi).
در نبردها، به ویژه در حوالی دوره هیان کابورایا پرتاب میشد تا به دشمن هشدار دهد. همچنین اعتقاد بر این بود که صدای سوت میتواند ارواح شیطانی را از بین ببرد و به کامی علامت بدهد تا از آنها حمایت کنند. منظور از کامی خدایان، ارواح، اساطیر معنوی یا طبیعی شینتو هستند. در شینتو، کامی از طبیعت جدا نیست، بلکه از طبیعت است و دارای ویژگیهای مثبت و منفی و خیر و شر است. آنها نمونهای از آنچه هستند که بشریت باید به سوی آن تلاش کند.
اعتقاد دارند که کامی از این جهان پنهان است و در یک وجود مکمل زندگی می کند که منعکسکننده وجود ماست. به ویژه در حوالی دوره هیان، قبل از نبرد کابورا یا پرتاب میشد تا به دشمن هشدار دهد. تیراندازی طرفینی با کمان برای مدتی غیرعادی نبود، و برای مثال در نبرد کوریکارا در سال ۱۱۸۳، پانزده تیر از طرفین، سپس سی، سپس پنجاه، سپس صد، به هر طرف شلیک شد. و بعد با یکدیگر درگیر جنگ شدند. همچنین غیرمعمول نبود که پیامهایی به این تیرها بسته شود و به قلعهها، اردوگاههای جنگی یا مانند آن شلیک کنند.
پس از اینکه ماهیتو در خواب این اتفاق را میبیند که ناتسوکو با کمان کابورایا از او دفاع میکند او در بیداری با چوب بامبو برای خودش تیر و کمانی میسازد. و بعد به انتهای این تیر و کمان پری آبی رنگ از مرغ ماهیخوار اضافه میکند که باعث میشود تیر بتواند پرواز کند و قابلیت خاصی پیدا کند و آسیب به آن پر باعث آسیب به خود مرغ ماهیخواری میشود.
ماهیتو سپس در میان کتابها، کتابی از مادرش مییابد به نام اینکه چگونه زندگی میکنی؟کتابی که در سال ۱۹۳۷ مادر ماهیتو برای فرزندش نوشته است تا بفهمد چطور زندگی کند و ماهیتو خوشحال میشود که مادرش(هاتسوکو) این کتاب را برایش باقی گذاشته است. در واقع این کتاب، کتابی واقعی است که انیمه پسر و مرغ ماهیخوار به آن اشاره دارد و پس از اکران فیلم باعث شد این کتاب ژاپنی در ژاپن نادر شود و فروش بسیاری پیدا کند. این کتاب در سایت مِرکاری که فروشگاه آنلاین ژاپنی است یک میلیون و هشتصد هزار فروش داشته است.
کتاب چگونه زندگی میکنی دربارۀ جونیچی هوندا دانشآموز ۱۵ساله دبیرستانی است که با نام مستعار خود به نام کوپرو به نام ستارهشناس اروپایی کوپرنیک شناخته میشود. او ورزشکاری با استعداد تحصیلی و محبوب در مدرسه است. پدر کوپرو یکی از مدیران بانک است که در جوانی از دنیا رفته و کوپرو با مادرش زندگی میکند. عمویش (از طرف مادرش) در این نزدیکی زندگی میکند و مرتب به ملاقاتش میرود. کوپرو و عمویش خیلی صمیمی هستند. در واقع میتوان عموبزرگ انیمه پسر و مرغ ماهیخوار را اقتباسی از عموی کوپر دانست. کوپرو در کتاب چگونه زندگی میکنی با عمویش مشورت میکند و از حمایت او برخوردار میشود. عمویش نیز این تعاملات را در یک دفتر خاطرات مینویسد و میگوید که تا در نهایت این دفترچه یادداشت را به کوپرو خواهد داد. در پایان رمان، کوپرو در پاسخ به عمویش تصمیمی در مورد نحوه زندگی آیندهاش می نویسد و رمان با پرسیدن این سوال از سوی راوی به پایان میرسد: «تو چگونه زندگی میکنی؟»
زمانی که ماهیتو به برج میرسد. مرغ ماهیخوار از نقاشی روی عمارت بیرون میآید و جان میگیرد. نقاشیهای متعددی دربارۀ مرغ ماهیخوار در فرهنگ ژاپنی وجود دارد. سپس ماهیتو مادرش را میبیند که وسط عمارت دراز کشیده است و وقتی ماهیتو به او دست میزند شبیه مایع رنگی میریزد و در واقع اثری هنری است که مرغ ماهیخوار آن را ساخته است و واقعی نیست. در انیمه اشاره میشود که خاندان ماهیتو خاندانی ثروتمند هستند و خدمتکاران زیادی دارند و تنها او با خون خاص خودش است که میتواند جانشین عموبزرگ در جهان زیرین شود و تنها او و همخونهای او هستند که میتوانند صداهای موجود در عمارت را بشنوند. در این هنگام مردی از بالای عمارت شاخه گل سرخی به زمین میاندازد و سپس به مرغ ماهیخوار میگوید ای پرنده کودن راهنمای پسر در دنیای ما باشی. در واقع این پسر شرافتی شبیه خاندان سلطنتی در آیین شینتو دارد که امپراتور در واقع در ادامۀ نسل آماتراسو خدای خورشید است و پرستیده میشد.
پس از آنکه ماهیتو به جهان زیرین میرود. به مکانی معبد مانند با در طلایی میرسد که بالای در نوشته است آنان که در جستجوی دانش هستند نابود خواهند شد که اشاره به عمویزرگ دارد که قبلا گفته بود آنقدر کتاب خواند تا دیوانه شد. پلیکانها در آنجا بهش حمله میکنند و کریکو زن ماهیگیر نجاتش میدهد. سپس به ماهیتو میگوید باید مراقب باشیم تا ارباب مقبره بهمان آسیب نزند، سپس دایرهای همانند مندیل جادوگران دور خودش و ماهیتو میکشد و زیرلب اذکاری میگوید تا ارباب مقبره که در واقع یادآور نوعی شیطان یا جن است به آنها آسیبی نرساند. سپس میگوید که از مکان عقب عقب بیایند.
در واقع مقبره سنگی یک مگالیث یا مگالیت(Megalith) است. مگالیثها بناهای سنگی باستانی هستند که در جاهای مختلفی از دنیا دیده شدهاند. اینها گاهی مقبره برای مردگان بودهاند و گاهی نقش یک پرتال را بازی میکردهاند و گهگاهی نیز در مسائل نجومی استفاده میشدهاند. مگالیثها در ژاپن محدود هستند و بیشتر در کره وجود دارند. مگالیث به مدلی که در انیمه هست یعنی دو سنگ عمودی در کنار و یک سنگ افق روی آن در واقع دُلمن نام دارد که نمونهش را میتوانید در جزیه گانگوا کره جنوبی ببینید که قدمتی حدود 3هزار سال قبل از میلاد دارد.
مگالیتیکها(یا مگالیثها) در شمال شرقی و جنوب شرقی آسیا یافت میشود. در لیائونینگ، شاندونگ و ژجیانگ در چین، ساحل شرقی تایوان ، کیوشو و شیکوکو در ژاپن، استان دانگ نای در ویتنام و جنوب آسیا یافت میشوند. بیشترین مگالیتیکها در کره است. باستانشناسان تخمین میزنند که ۱۵۰۰۰ تا ۱۰۰۰۰۰ مگالیت در شبه جزیره کره وجود دارد.
در جهان تخیلی زیرین که در واقع جهان ماقبل این جهان است. روحهای بامزه سفید رنگ گردی به نام وارواراها وجود دارند که در واقع انسانها قبل از به دنیا آمدن هستند.
در واقع این جهان خاص در مسیر آیین شینتو و آنیمیسیم و روحدار بودن طبیعت است. در این جهان زمان و مکان قابل تغییر و خدشه هستند و حالتی غیر مادی دارند. طوطیهای این دنیا که آدمخوار هستند، وقتی به دنیای اصلی برگردند به طوطی معمولی تبدیل میشوند، مادرِ ماهیتو در قالب بچه در آنجا حضور دارد، عموبزرگش در آنجا هست، در راهرویی که پر از در است به جاهای مختلفی دسترسی مکانی دارند و تمام این مکان حول یک سنگ قدرتمند ساخته شده است و خدای این جهان یک خدای احمق است، کسی که که صرفا چون عشقش کشیده شرور را خلق کرده تا پلیکانها مجبور به خوردن وارواراها(انسانهای قبل از تولد) باشند و بعد بسوزند و زجر بکشند.
به گفته توشیو سوزوکی، پسر و مرغ ماهیخوار گرانترین فیلمی است که تا به حال در ژاپن تولید شده است. این فیلم از هیچ تبلیغاتی جز پوستر مشهور استفاده نکرد. استودیو گیبلی هیچ تریلر، تصویر، خلاصه یا جزئیات بازیگری فیلم را قبل از اولین نمایش در ژاپن منتشر نکرد. در میان جوایز متعددش، برنده جایزه بفتا برای بهترین فیلم انیمیشن و جایزه گلدن گلوب برای بهترین فیلم بلند انیمیشن شد و همچنین نامزد جایزه اسکار بهترین انیمیشن بلند شد و احتمالا برندۀ اسکار بهترین فیلم سال هم بشود.
سوزوکی گفته: این فیلم پرهزینهترین فیلم ژاپن است اما در گیشه این کشور نزدیک به ۸۰ میلیون دلار فروش داشته است. سوزوکی برای انجام این کار نیاز به استخدام تعدادی از با استعدادترین انیماتورهای ژاپنی خارج از گیبلی داشت از جمله ناظر انیماتور تاکشی هوندا. به دلیل کاهش استقامت و ضعف بینایی، میازاکی نمیتوانست مانند زمانی که در اوج قدرت خلاقانهاش بود، بر تولید نظارت کند و برای ترسیم، ترسیم مجدد و بازنگری به توصیههای هوندا تکیه کرد. میازاکی به علت یا به بهانۀ کهولت سن حتی در نمایش اولیه و مراسمات تبلیغاتی شرکت نکرد.
هالیوود ریپورتر دربارۀ فیلم پسر و مرغ ماهیخوار اشاره کرده که فیلم عناصری از کتاب(چگونه زندگی میکنی؟) را حفظ کرده است که بر موضوع رشد معنوی تأکید دارد. این فیلم که به تفاسیر گوناگون باز است، اساساً انعطافپذیری را در برابر درگیری و غم و اندوه نشان میدهد، در حالی که از پرورش دوستیهای معنادار و اتحادهای قابل اعتماد حمایت می کند و در نهایت پیشرفت را ارتقا میدهد و «انسانیت و درک را برای جهان» پرورش میدهد
انیمه پسر و مرغ ماهیخوار در نهایت با نابودی دنیا به دست پادشاه طوطیها اتفاق میافتد، احتمال دارد پادشاه طوطی با توجه به ظاهر سلطنتی اروپاییاش تطبیق بر پادشاه انگلستان شود که وقتی برای مدیریت جهان دخالت میکند باعث نابودی جهان میشود. در نهایت ماهیتو با ناتسوکو و مرغ ماهیخوار از جهان زیرین نجات پیدا میکنند و بر خلاف دیگر اشخاص به دلیل اینکه ماهیتو یک بلوک از قطعاتی که میشد باهاش جهان زیرین را با آن ساخت با خودش آورده است و همین باعث شده که فراموش نکند به این معنا که پسر تغییر کرده است و حال با تجربیاتی که دارد میتواند همچون خدایی با آن بلوک نمادین که در دست دارد جهان خودش را پس از جنگ از نو بسازد. درونمایه اصلی انیمه پسر و مرغ ماهیخوار خودباوری شخص ژاپنی است و انیمه زمانی تمام میشود که جنگ تمام شده و ناتسوکو، پدرش و برادر ناتنیاش که به دنیا آمده قرار است پس از جنگ جهانی دوم که به توکیو باز گردند و جهان نویی را بسازند که در واقعیت هم ژاپن اگرچه بلهقربانگوی صهیونیستها و آمریکاییها بود و تحقیر شده و میشود، اما در حال حاضر به یکی از اقتصادهای بزرگ جهان با خودباوری اقلا در زمینه اقتصاد بدل شده است./
새로운 오빠 생겼나 봐요 . 굉장히 잘 생겼고 멋지고 숨 막히게 해주는 그런 남자이고 반했어요 또 .설레는 기분 좋아요 .
سریال کره ای این مرده همون مرده س 그놈이 그놈이다 That Guy Is That Guy . درواقع معنیش میشه مردا همه مث همن . ولی این یه اصطلاح بی ادبیه . حالا ...
سریال راجبه عشق بین مرد و زنیه که سه زندگی عاشق هم بودن ولی بهم نمی رسیدن . هرسری هم از طرف مرده مشکل به وجود می اومد . دوران چوسان میره پایتخت امتحان دولتی بده و مریض میشه و نمیتونه برگرده و میمیره . دوران استعمار ژاپن ، مبارز بوده و زنرو ول میکنه تا اسیب نبینه و دوران کودتا و اشوب های گوانگ جو ، بازم انقلابی بوده و می گیرنش و تو شکنجه فلج میشه و برای همین با دختره کات میکنه .
زندگی 4ام ، مرده اسمش هوانگ جی وو رییس یه کمپانی داروسازیه و دختره سا هیون جو ، منیجر نویسنده ی وبتون هاس ، و خودشم دستی تو کار داره ولی هنوز موفق نشده چیزی منتشر کنه . از طرفی اون با برگذار کردن مراسمی به همه فک و فامیل و دوست ،گفته که هیچ وقت قرار نی ازدواج کنه و هیچوقتم تاحالا عاشق کسی نشده و قلبش برای کسی به تپش نیفتاده و میخاد دنبال رویاهاش باشه و اینا .
هوانگ جی وو که زندگی های گذشته ش رو یادش هست همچنان عاشق هیون جوعه و دنبالش گشته پیداش کرده و می بینه که تو کارش دارن ازش سواستفاده میکنن و پیشرفتی نداره . با پارتی و اینا یه کاری میکنه که از اون شرکت اخراج شه و اونو تو شرکت خودش استخدام میکنه به عنوان تهیه کننده ی همه کاره میگه که میخام یه بخش وبتون سازی هم داشته باشه شرکتم . همه میگن اخه شرکت داروسازی و وبتون ؟! ولی خب مثلا میشه دیگه .
یه پسری هم که مث داداش کوچکتر برای هیون جو حساب میشه؛ هست که اون پسره از قضا زندگی قبلی هم اینو میخاسته ولی اون چیزی از زندگی قبلی و این چیزا نمیدونه و از دبیرستان که یتیم شده خونه ی اینا بوده و یه طرفه عاشق هیون جوعه .
هیون جو بچگی می افته تو اب و بعد اینکه از کما در میاد زندگی گذشته ش یادش میاد ولی با درمان و اینا درست میشه . یه روز با هوانگ جی وو که هنوز همو نمی شناسن تو اسانسور بودن که اسانسور متوقف میشه و جی وو ترس از فضای بسته داره نفسش میگیره بیهوش میشه ، هیون جو بهش نفس مصنوعی میده تو همون حین صحنه هایی از زندگی چوسانیش تو ذهنش میاد . از قضا از قبل هم گاهی از این خابا می بینه ولی هیچ وقت قیافه ی شوهری که تو خاب صدا میکنه رو نمی بینه . بعد از اینکه میره تو شرکت جی وو مشغول میشه هی باهم برخورد دارنو اینا و کم کم ابراز علاقه و مهربونی های جی وو و اهمیت دادن هاش شروع میشه و هیون جو هم کم کم وا میده . بعدش دقیق یادم نمیاد چی میشه 😁 که جی وو به هیون جو حقیقت اینکه 200 ساله عاشقشه و زندگی گذشته اش یادش هست رو میگه و اونو میبره جاهایی که قبلا باهم تو زندگی های قبلی بودن .
ولی خب اینکه تو زندگی سوم از هم جدا شدن دلیل داره ، یه پتیاره ای هست که عاشق جی وو ی اون موقعهاس ، جی وو ولی از هیون جو خوشش میاد و هردو انقلابین ، "همون قضیه کشتار گوانگجو و اینا " جی وو رفته از این جعبه موسیقی ها سفارش داده که برای هیون جو بسازن ، پتیارهه که داره از حسودی میمیره ، میره هیون جو رو به عنوان سردسته ی انقلابیا لو میده میگه ساعت 10 قرار بیاد مغازه ی جعبه موسیقی فروشی ، جی وو متوجه میشه که این تله س خودش میره به مغازه و اونجا میگیرنش . بعدشم می افته زندان و اینا و تو همین حین پتیاره به هیون جو از طرف جی وو نامه میده که من دیگه تورو نمیخام و اینا برو پی زندگیت . از زندانم که در میاد فلج شده اخرین دیدار میاد به دختره میگه من دارم میرم امریکا از انقلاب و اینا خسته شدم . بعدشم خودکشی میکنه . دختره هم یه مدت با اون پسره که عاشقش بود میره ولی بعدش تصادف میکنن میمیرن .
از قضا پتیاره هه همچنان خب زنده اس دیگه پیره ولی ، متوجه تناسخ جی وو میشه و میخاد کاری کنه دخترش با جی وو ازدواج کنه ولی رسما خودش همچین به پسره نگاه میکنه کم مونده بود بگه بیا منو بگیر . 😤😠 خلاصه هی فتنه راه میندازه و یه چند قسمت خیلی حرص در ار میشه . ولی به هرحال موانع رو میگذرونن و باهم ازدواج که نه ولی مراسمی مث ازدواج میگیرن که ما باهم هستیم و اینا . هردوشون از کلمه ازدواج که رو رابطه شون بیاد خوششون نمی اومد . حالا مگه هر کی عاشقه باید ازدواج هم بکنن ؟! همین که باهم خوبن و برای رابطه هم احترام و عشق و زمان و کنار هم هستن خودش باارزش و عالیه . حالا اصلا ازدواج نکنن .
خب قسمتای اولش خیلی باحال و خنده دار بود و هوانگ جی وو واقعا جذاب بود واقعا اوپایی بود اینجا ، این پسره اسمش یون هیون مین ، کلا جذابه ها ولی بیشتر جاها من زیاد نقشش و سریالشو خوشم نیومده بود ولی اینجا خیییییییییییییییییلی جذاب و خیییییییییلی قشنگ بود عشقش . مشکلش این بود که فک میکرد چون عاشقه باید خودشو فدا کنه و یه طرفه برای عشقشون تصمیم میگرفت . چه اون موقع که استقلال طلب کره بود ، چه اون موقع که فلج شده بود . و دلیلشم نمیگفت . حتی تو این زندگی هم الکی داشت پنهون کاری میکرد . دختره میگفت خب این زنه چرا داره اینکارو میکنه با ما . ولی این هی فداکاریو ؛ ای خدا یه پارچه اقا 😁😉🧡
قسمتای اخر یخورده الکی کش دادن جنده بازی اون زنیکه ی پیری رو . اول سریال گفتن این زنه رییس بیمارستانه و با کمپانی داروسازی اینا قرارداد بسته ، بعد اخرش به عنوان سهام دار اومده بود گوه خوری میکرد . بعدشم داشت شرط میذاشت که اگه میخای من کم گوه خوری کنم باید همه ی روابطتت با هیون جو رو قطع کنی . 🙄😐 تو سر پیازی ته پیازی به تو چه ؟! خیلی غیرمنطقی و مسخره بود . باز جوون بود یه چیزی . زنیکه پیری خجالتم نمیکشه . ببین چی بود دخترشم فهمیده بود که مامانش گیر داده به پسره . و واقعا الکی کشش دادن و مسخرگی ترش اینجا بود که دختره رفته بود قسمت اخر به زنه میگفت تقصیر تو نبود اینجوری شده بود خودتو این همه سال عذاب دادی . 😐کسخلی ؟ پس تقصیر کی بود ؟ راس میگی تقصیر این نبود تقصیر توعه شیربرنج بود که سفت عشقتو نچسبیدی . 🤦♀️🤬
خلاصه اخرش خیلی اب تو اب و حرص در ار بود . زنه یه تنه حرص درار سریال بود بعد اون پسررو هم انداخته بودن تو سریال ، قسمتای اول خیلی کسخل بازی داشت دختره . مث کسخلا انگار کوره نمیبینه جی وو داره خودشو هلاک این میکنه ، چسبیده بود به اون پسره . سلیطه خب داری میبینی که پسره عاشق توئه ، توام که اونو نمیخای به عنوان برادر می بینیش پس رابطه تو باهاش سنگیتر کن دیگه . تازه یه قسمتم به همین خاطر با جی ووی نازنینم قهر کرد . دختره ی شیربرنج . ایش . 🙄🤣 .
ولی درکل از لحاظ عشقی سریال باحال و خنده داری بود . این جاهای حرص درار و ابشو فاکتور بگیرم ، سرجمع زوج خوبی بودن . یون هیون مینم اینجا خیلی جذاب بود . واقعا یه پارچه شوهر بود . 😁💕 و به خاطر کل دیالوگاش و نگاهاش واقعا عشقی کردم که نگو . 😄💕 همینجورری همش 두근두근 بودم .
او اس تی های سریالم قشنگ بودن . مخصوصا پارت یک و دوش . هوانگ جونگ اوم بد نبود یخورده کسخل بود کاراکترش ولی قابل تحمل بود چون ذاتا کیوته . 😁 با اینحال تو ☘ سریال کره ای بکش و خوبم کن ☘ بیشتر دوسش داشتم .
🍀 مطالب پیشنهادی 🍀
💟سریال کره ای میراث خانوادگی 💟جاسوس ادمهای مسحور شده 💟 فیلم ژاپنی هیولا monster 💟سریال کره ای با شوهرم ازدواج کن 2024 Marry My Husband 💟
سریال کره ای پولگاسال 불가살 Bulgasal: Immortal Souls 💟 سریال ترکیه ای عطیه هدیه gift 💟 معرفی کتاب جود گمنام 💟 اهنگ از IM MONSTAX 💟 وبلاگ خونی 💟 سریال کره ای هتل بزرگ درخشان 💟 معرفی کتاب شرکت 💟دومین برف تهران عکس و اهنگ برفی 💟 برنامه با حضور گونگ یو 💟
یه کانال یوتیوب هست که واسه یو جه ساپ ، یوجه ساب هستو دوتا کمدین دیگه که اسماشونو حفظ نکردم 🤣 گونگ یو رو به سختی پیدا کرده بودن دعوت کرده بودن خیلی جو صمیمی و خیییییلی قشنگ بود حرفای معمولی از زندگی اتفاقاشون حساشون ، بعد گونگ یو یهو سوالای باحال می پرسید یه جور تیپ سوالایی که همه برای رعایت ادب و بدیهی شمردن نمی پرسن ، چرا اسم برنامه اینه ، اینجا کجاعه “منظور استدیو “چجوری استفاده میشه توش می خابین؟ رو به جه ساپ برای خودته؟! 🤣 خیلی موقعیت های خنده دار کیوتی بود ،گونگ یو واقعا عالیه .
بعد میگفت وقتی گابلین اونقد ترکوند شاید برای بقیه عجیب باشه من هیجا نگفتم اینو ، با خودم گفتم شاید بگن از شکم سیریه و میخاد پز بده ، ولی من حس پوچی داشتم نمیدونم چرا حس میکردم باید برم برای خودم باشم تا بتونم دوباره خودمو پیدا کنم و جمع کنم ، من راستش حسشو درک نکردم ولی شاید بعدا درکش کنم .
از هر دری دیگه ،اصلا بدون هیچ مقدمه ای هیچ موقعیت معذب کننده ای ، هرکی حد خودشو میدونه خیلی بااحترام اصلا حذ میکنم می بینمشون ، ورزش چی میکنی ، عه هیونگ موقع کرونا اینجوری ورزش میکرد ، و ورزش چقد تبدیل به یک فرهنگ شده براشون ، همینه که جه ساپ خودش نزدیک پنجاه سالشه و انقد خوب مونده . ماهی گیری میکنه گونگ یو درمورد این چیزا …خیلی حرفای دیگه هم زدن که خیلی باحال بود ولی همش یادم نمونده .
خیلی قشنگه خیلی حس خوبی داد برنامه ش بهم و برای همین چتر شدم رو کانالش 🤣. حیف بود اینو اینجا نگم .
امشب برای دومین بار نگاهش کردم ، اخرای برنامه کمدین سوم زودتر رفت چون برنامه ی دیگه ای داشت ، بعد گونگ یو و جه ساپ و اون یکی مونده بودن ، سه تاشونم برای یه کمپانین ، بعد تو خلال برنامه از اولش کلا یه نقاط مشترک هیونگ دونسنگی پیدا کرده بودن ، یهو جه ساپ گفت عه اصلا ما هممون برای یه کمپانی هم هستیم اینجاام نقطه مشترک هیونگی دونگسنگی 🤣🤣🤣💗💗💗 عالی عالی … اینجوری که تعریف میکنم بی مزه س وقتی می بینی برنامه رو متوجه باحالیش میشی . 😁
میدونی برنامه هاشون خسته کننده نی یک ساعت و نیمه و همش حرفای باحال میزنن باهم خوش می گذرونن واقعا ، ترکیبشون خیلی باحال بود . و همشون واقعا یه کمدین واقعی هستن که بدون لوده بازی و مسخره کردن بی ادبانه دارن کار میکنن و واقعا طناز هستن .
ادم لذت میبره می بینتشون .
جدیدترین برنامه ش برنامه ای که به سختی این بار هم تونستن زوج گابلین و فرشته مرگ رو بیارن و این برنامه هم انقد باحال بود که حد نداره .
دیگه راجبه این حسش نی تایپ کنم . خییییلی باحال بود .
لینک کانال برنامه:
https://youtube.com/@
🥰 مطالب پیشنهادی 🥰 " گابلین "
یه وبلاگ اتفاقی پیدا کردم و داشتم مث قدیما ارشیوش رو میخوندم . از ساعت نه تقریبا دارم وبلاگ میخونم . یکی قبل این خوندم که از نویسنده ش و افکار مزخرفش ذهلم رفت و نتونستم کامنت ندم بهش . و خودمو خالی کردم 🤦♀️😎 . این جور ادما رو که میخونم می بینم چقد کسخل تو جامعه زیادن واقعا ناامید کننده س .
این یکی رو اتفاقی رفتم توش صفحه چهار اینا بودم که فهمیدم دوتا نویسنده داره یک زوج بودن. صفحه دو فهمیدم که نویسنده مرده . بعدش صفحه 4 فهمیدم که باهم وبلاگ می نویسن . از نوشته ها دستگیرم شد که دختره یه مرفه بی درد کسخل بوده و ممکنه همچنانم باشه و پسره یه ابله به تمام معنا . زندگیشون رسما کی دراما بودش . هردو صنعتی شریف درس خوندن از 18 سالگی عاشق دختره شده و هی نگفته نگفته و هی الکی دوست معمولی بودن . دختره هم خب پولدار و ازاد منتظر نمی مونه که رفته المان ازدواج کرده اومده اینم دعوت کرده باهم با شوهر المانیش برن بگردن 🤣 . خلاصه الان که باهم ازدواج کردن . تو کانادا یا المان خوشن .
من ؟ هیچی دیگه همه چی برای پولداراس . حتی نمیتونم مهاجرت کنم برم خارج کار کنم . کارای طراحی و غیره تو اینستا تازگی دارم نگاه میکنم چقد راحت و قشنگ و بدون ادابازی چه کارای قشنگی دارن . مثلا یکی هست چهار پنج تا رنگ رو روی ورق بزرگ نقطه ای می ذاره بعد با یه کاغذی چیزی پخشش میکنه یه طرحی در میاد خیلی قشنگه . خییلی از این کارا خوشم میاد . خیلی دوس دارم اینجور جاها کار کنم ...یا از این چیزا که من خیلی دوس دارم طراحی میکنه تابلو میکنه می فروشه و همون کارشه . من ازش الهام گرفتم با کانوا اینو زدم ....اون با ایللستور ؟ و این دیزاین فک کنم یه سری چیزای پیچیده تر که توهم رفتن طراحی کرده بود . بعد این عکسارو تو پینتسرت دیدم و خیلی باحال بودن . برای همین چندوقته همش تو کانوا ازاین چیزا می سازم . بعد که ده تا ساختم با خودم گفتم یه چیزی که نشونه ی من باشه رو تصاویر بزنم ، برای همین " دلو " که نشانه ی بهمن هست رو تو همه ی عکسا گنجوندم . 🤭♒
خب من با چی این کارارو کنم ؟ یه سرمایه اولیه میخاد یا نه؟ یه پیرینتر خوب پول برای تابلو که حالا بعد ببینی اصلا کسی هست که ارزش این کارو بدونه و بخره و اصلا بفهمه که کجا میشه استفاده ش کرد ؟! طرف یه کیف زپرتی دوخته من خودم کسخل شدم یکی خریدم 200 هزارتومن ... یه عکس انداخته روش اسمش شده کار . حالا اینستا زده یا میره چمیدونم دست فروشی میکنه . خب یه چیزی باید برای فروش باشه یا نه ...
من اصلا خسته شدم انقد دنبال کار گشتم حالمم از تکنولوژی بهم میخوره دیگه . از هرچی علمه از هرچی اپدیت جدیده چت جی بی تی و کوفت و زهرماره . من میخام ساده باشم میخام چمیدونم فقط پست رو اپلود کنم عکس رو بسازم . من حوصله پیچیدگی و استرس بالا اوردن سایت و بازدید و کوفتشو ندارم من از این گوگل انالیت... کوفتی حالم بهم میخوره . من اصلا حوصله یادگیری ندارم . و باز تابستونه و باز کولر ... استرس دارم از همین الان . هرروز دعا میکنم بمیرم . خسته شدم از زندگی مسخره و تکراری و کوفتی . از این شرکتای چس کلاس متوقع و عوضی اشغال کلاش دزد حالم بهم میخوره .
خلاصه چی داشتم تعریف میکردم به چی رسیدم .
یه وبلاگ جدید تو همین بیان زدم که هم لینک بذارم توش هم اینکه لینک بذارم توش همین . 😁حالا کلیم براش زحمت کشیدم . برین ببین عکس اوپاهامم توش گذاشتم . هاها . لینکش تو پیوندا هست.
🍀 مطالب پیشنهادی 🍀
💟 سریال کره ای دلال ازدواج رو وون 💟 سریال کره ای دروغه همه 💟 سریال کره ای داستان ازدواج بانو پارک 💟پادشاه ابدی 💟 سریال کره ای اودیسه ی کره ای سون او گوک 💟قالب جدید 💟 سریال کره ای بدرخش یا دیوانه شو 💟 سریال کره ای مرد من الهه عشقه 💟 my man is cupid 💟 جمع بندی سریال های در حال پخش که دیدم 💟اهنگ جدید آی اِم مونستااکس slowly 💟تاریخ در سریال کره ای عاشقان ماه و بدرخش و دیوانه شو 💟 سریال کره ای میراث خانوادگی 💟جاسوس ادمهای مسحور شده 💟 فیلم ژاپنی هیولا monster 💟سریال کره ای با شوهرم ازدواج کن 2024 Marry My Husband 💟
سریال کره ای پولگاسال 불가살 Bulgasal: Immortal Souls 💟 سریال ترکیه ای عطیه هدیه gift 💟 معرفی کتاب جود گمنام 💟
سریال ترکیه ای هدیه یا عطیه یا آتیه
گفتم تنوع باشه برای همین این سریال رو که از نتفلیکس پخش میشده رو نگاه کردم ، انقد اب و مسخره و بیخود بود که حد و اندازه نداشت ...
داستان اینجوریه که عطیه ، یه خانواده خوب و درست حسابی داره و یه دوست پسر پولدار که واقعا لاشی بود پسره ، خودشم نقاشه و از بچگی یه طرحی تو ذهنشه که همش اونو میکشه ، بالاخره نمایشگاه گذاشته و موفقه و اینا ، چندوقتیه که یه پیرزنی رو می بینه که دیگران اونو نمی بینن ، فک میکنه خیاله درحالیکه پیرزنه واقعیه ، میاد تو نظر عطیه ، یه روز اخبار نشون میده که تو سایت تاریخی تو گوبکلی تپه یه شی تاریخی پیدا کردن تو حفاری هاشون ، که دقیقا همون چیزیکه عطیه نقاشیشو میکشیده ...و از اینجا داستان شروع میشه ....
خیلی درهم بود ، میخاست با فولکور و داستان های قدیمی و فانتزی که تو سنت ترکیه و کلا جهان هست یه چیزایی رو بیان کنه ولی اصلا موفق عمل نکرده بود . یجوری نبود که ادم جذب شه و به داستان گوش بده ، خسته کننده بود . روابط مسخره بود ، فصل اول آتیه به خاطر خاهری که خاهرشم نبود رفت سرنوشت رو عوض کرد بعد که کلا زندگی خودشم عوض شده بود اصلا انگار نه اینگار که زندگیش تغییر کرده ، نمیدونم میخاست انگار بعدهای زمان مث سریال المانی دارک رو بیان کنه ولی اصلا بعد زمانی هم نبوده ، مدام از یه دری تو یه غاری حرف میزد ولی اصلا نشون نداد در رو و اون اسرارامیز بودنشو ...زندگی ها تغییر میکردن ولی باز هم ادما همو می شناختن بهم وصل بود داستان ها ، درحالیکه نباید وقتی زندگی تو یه بعد دیگه س دوباره بهم وصل باشن اصلا یجوری بود . بعد بچه شو هشت سال نامزد قبلی دزدیده بود بعد که پیداش کرد اصلا انگار نه اینگار انگار یه چیز بدیهیه یه کار معمولیه نه برخوردی نه انتقامی ...خیلی کاراکتر مزخرفی داشت ، بعد میخاستن یجوری نشون بده که این دختره خیلی قدیسه و ایناس ..خیلی مسخره بود ... مسخره ترش اون قضیه مادربزرگه بود که تو هرسه فصل بود و نمی مرد...خیلی رو عصاب بود ...تهشم انقد مسخره تموم شد که حد نداشت ، اصلا نشون ندادن اون ادمایی و موجوداتی که سردار باهاشون تعامل داشت کی بودن چی بودن دنبال چی بودن ؟! نامزد قبلیه اومد باباشو کشت ...مامانش یهو زنده شد ..این وسط کاراکتر اضافی و کسخل به تمام معنا اون خاهرش بود که اصلا خیلی شلم شوربا بود ...
فقط اینکه دشت و بیابون و سایت تاریخی گوبکلی تپه رو نشون میداد یخورده تو فصل اول جالب بود ، اون نقاشیه اصلا چی بوده چرا تو ذهن دختره بود معنیش چی بود ...هیچیرو نشون نداد ... واقعا سریال بیخودی بود .
پست قبلی رو حتما ببینین : 💟 سریال کره ای پولگاسال 불가살 Bulgasal: Immortal Souls 💟 همچنین نظر خصوصی نذارین تا بتونم جوابتونو بدم . ویرگولم باز مسدود شده . میگه بک لینک دادی برای همین منم زنگ زدم بهشون فحش دادم . اگه از اونجا اومدین اینجا اونجا پیام نذارین نمیتونم ببینم و جواب بدم .
🍀 مطالب پیشنهادی 🍀
💟 سریال کره ای دلال ازدواج رو وون 💟 سریال کره ای دروغه همه 💟 سریال کره ای داستان ازدواج بانو پارک 💟پادشاه ابدی 💟 سریال کره ای اودیسه ی کره ای سون او گوک 💟قالب جدید 💟 سریال کره ای بدرخش یا دیوانه شو 💟 سریال کره ای مرد من الهه عشقه 💟 my man is cupid 💟 جمع بندی سریال های در حال پخش که دیدم 💟اهنگ جدید آی اِم مونستااکس slowly 💟تاریخ در سریال کره ای عاشقان ماه و بدرخش و دیوانه شو 💟 سریال کره ای میراث خانوادگی 💟جاسوس ادمهای مسحور شده 💟 فیلم ژاپنی هیولا monster 💟سریال کره ای با شوهرم ازدواج کن 2024 Marry My Husband 💟
سریال کره ای پولگاسال 불가살 Bulgasal: Immortal Souls
죽일 수도, 죽을 수도 없는 불가살(不可殺)이 된 남자가 600년 동안 환생을 반복하는 한 여자를 쫓는 슬프지만 아름다운 이야기
پولگاسال ، موجودی که نه کشته میشه نه می میره ، مردی که تبدیل به پولگاسال میشه و 600 سال دنبال تناسخ های تکرار شونده ی یک زنه ، غم انگیزه ولی یک داستان زیباست ...
واقعا چه خلاصه ی قشنگی از سریال گذاشتن ...
پولگاسال رو باید از اخر به اول تعریف کنم .
میگن ، نفرین نکن ، نفرین خودتو میگیره ...
پولگاسال هم داستان نفرینیه که پای خودشو گرفته بود .
پولگاسال ،موجودیه که نامیراعه و روح نداره ، اونا یک زوج هستن ، دوقلو هستن ، یک مرد یک زن ، تو غار زندگی میکنن ، یک روز دوتا بچه میان تو غار پولگاسال زن " مین سانگ اون "، غریزه ی زن و مادر بودنش گل میکنه و از بچها مراقبت میکنه اونارو می بره به روستایی و جلوی یه خونه که یه پیرزن شمن توش زندگی میکنه میذاره ،پیرزن هم اینارو بزرگ میکنه ، پولگاسال زن ولی دست بردار نی ، بچها قلبش رو گرم کردن و دوس داره پیش اونا باشه و ازشون محافظت کنه ...
پولگاسال مرد " هوال " میگه من از اینکه تو منو ترک کنی و بری می ترسم ، زنه میگه نه ولی یه شب مرد رو ترک میکنه و میره پیش ادما زندگی میکنه ، دلتنگ مرده هم میشده ولی چون نسبت به بچها محبت پیدا کرده بوده میخاسته اونا از اب و گل در بیان بعد برگرده ، ولی سرنوشت اینجوری نمی مونه ، پسر کله گنده ی روستا " اوک اول ته " یه روز تو جنگل میزنه پسر دوم باباشو میکشه ، بچها اینو می بینن ، پسره میخاد بچهارم بکشه که پولگاسال زنه میاد جلوشو میگیره ، اون فرار میکنه میره ، خبر اینکه پسر دوم ناپدید شده به پدره میرسه ، پسر اولی میاد میگه من میدونم کجاس ، میرن جسدشو پیدا میکنن ، کی کشته کی کشته پرس و جو ، پسره میگه پولگاسال ، میرن تو روستا و پولگاسال زن رو پیدا میکنن و بهش حمله میکنن ، پولگاسال زن چون به بچها قول داده بود که به ادما حمله نکنه ، از خودش دفاع نمیکنه ...
وقتی زنه مورد حمله قرار میگیره جفتش می فهمه ، میاد و همه ی مردم رو میکشه ، زنه چشم باز میکنه می بینه همه مردن ، میره به مرده حمله کنه ، هوال میگه چرا چی شده من اومدم نجاتت بدم که ، میگه چرا مردمو کشتی و اینا ، تو همین اثنا اون بچها که یه دختر و پسرن " شی هو و دویون " و بابای پسری " اوک اول ته " که توسط اون یکی پسر کشته شده بود میان مرده رو با شمشیر میزنن ، پولگاسال هم بعد از اینکه به زنه میگه ازت متنفرم ، اون سه نفرو نفرین میکنه و میگه هربار که به دنیا بیاین یکی کور و دیگری بچه نمیتونه به دنیا بیاره و اون یکی دستی که منو زخمی کرده قطع میشه ، این نفرین همینجوری ادامه داره تا من زنده باشم ، هر تناسخ تون هم میام میکشتمون .
زنه می بینه اینجوریه خودشو زخمی میکنه ، مرده میگه چیکار میکنی میگه تو به قلبت شمشیر خورده منم خودمو میکشم که باهم نابود شیم ، مرده میگه من دوباره به دنیا میام و پیدات میکنم تو ماله منی ، ولی پولگاسال ها که تناسخ نمیکنن ، چون روح ندارن ، شانسا پسر اولی " اوک اول ته " که همه ی گوه ها زیر سرشه میاد به پولگاسال "هوال" میگه همه این کارارو تو کردی من میخام مث تو بشم ، می برتش که نجاتش بده ، پولگاسالم روح پسررو میگیره و تو بدنش یه سوراخ سیاه که درد وحشتناکی داره به جا میذاره ، بهش میگه هروقت به دنیا اومدم پیدام کن و منو به پولگاسال تبدیل کن و یادتم باشه اون دوتا هروقت به دنیا اومدن بکشیشون ، این سوراخ و دردش ناپدید نمیشه ...
اینجوری میشه که وقتی هوال به عنوان انسان دوباره تناسخ میکنه ، از بچگی نفرین پولگاسال روش بوده و با همون زخمی که زنش ینی مین سانگ اون روی دست راستش زده بود به دنیا میاد ، از بچگی تنها و بی کس بودش و ادمای روستا میخاستن بکشنش ، اونو نحس و شوم می دونستن ، تو جنگل سرگردان بودش و باباش هم که همون بچگی رهاش میکنه . یه روز که مردم میان تا بکشنش مین سانگ اون میاد ازش دفاع میکنه تا توی بچگی نمیره ، بعدش فرمانده ی ارتش اون روستا که داشته بعد از جنگ از اون روستا می گذشته اونو با خودش می بره و به عنوان پسرش باهاش خوش رفتاری میکنه و بزرگش میکنه ، بعدم با دختر همون فرماندهه ازدواج میکنه ، ادمایی که تو سرنوشتت هستن رو بازم می بینی شون ، جمله ای که تو سریال تکرار میشه ، فرمانده همون پدریه که 400 سال پیش پسرش " اوک اول ته " باعث سوتفاهم شد و اومد به پولگاسال زن حمله کرد و اون حوادث به وجود اومد ، زنش همون دختریه که نفرین پولگاسال روشه و نمیتونه بچه دار شه و پسرش همون پسریه که نفرین پولگاسال روشه و کور به دنیا میاد ، هوال از زندگی قبلش چیزی نمی دونه ، چیزی یادش نمی آد ، سالهاست داره هیولایی که تو جنگل ها هست رو میکشه ، اون دنبال پولگاسالی که میگن هست تا بکشتش و نفرین رو از روی خودش و زن و بچه ش برداره ...
اون خانواده ی کسایی شده که تو زندگی قبلی خودش باعث شده که سرنوشتشون با نفرینش توامان بشه ... و حالا درواقع داره دنبال خودش میگرده ...
تا بالاخره دوباره سرنوشت تکرار میشه ، مین سانگ اون میاد و هوال رو میکشه و روحشو می دزده و به عنوان انسان می میره ، هوال تبدیل به پولگاسال میشه ، 600 سال زندگی کرده و مدام دنبال تناسخ های مین سانگ اون گشته ، از اینکه چرا همچین اتفاقی برای افتاده هیچ اطلاعی نداره . نمیدونه چرا از بچگی همچین سرنوشتی داره ، به خاطر نفرینی که داره بچه هاش یکی کور و دیگری میمیره ، زنش اون وضعیه . کسی که به عنوان پدر بزرگش میکنه و بهش محبت میکنه و مث ادم باهاش رفتار میکنه اونجوری میشه ، خودش تبدیل به هیولا میشه . هیچی نمیدونه . وقتی بالاخره مین سانگ اون رو پیدا میکنه مصممه که بکشتش ولی ناخودآگاه داره کمکش هم میکنه رفتارش باهاش جوری نیست که انگار اون دشمن قسم خورده شه ... جوری ازش دربرابر اوک اول ته محافظت میکنه انگار نه انگار اون دشمنشه ... درواقع میخاد خودش کسی باشه که اونو میکشه و روحشو پس میگیره ولی کم کم خشمش تبدیل به محبتی در لایه های زیرین میشه و دلبستگی بهش پیدا میکنه ... رابطه شون خیلی غم انگیز و قشنگ بود اصلا وصف ناپذیره ...
ششصد سال زنده مونده و فقط فکرش یه چیز بوده ، تناسخ مین سانگ اون رو پیدا و انتقام کشته شدن خانوادش رو بگیره و روحشو پس بگیره و بمیره . همه چیز براش عذاب اوره . از انتظار خسته شده ، اصلا زندگی نکرده فقط زنده بوده ، یک درد تموم نشدنی . خاطرات تلخ از بچگی غم و تنهایی بی انتها … و حتی نمیدونه چرا و به چه گناهی ؟! و ششصد سال نمیدونه که یه پولگاسال دیگه ام هست …و مین سانگ اونی که تناسخ میکنه و همه چیو میدونه …
به هیچکس عادت نکرده کسی رو به عنوان خویشاوند کنار خودش نگه نداشته حتی دنبال تناسخ های زن و بچه اش هم نبوده سرنوشت اونارو جلوش قرار میده ، دوباره سعی میکنه ازشون محافظت کنه و تو این مدت همش عذاب میکشه یه حس خیلی غم انگیز و عمیق ، خوشاله ولی نمیتونه خوشالی کنه ، عاشقه ولی نمیتونه عاشقی کنه ، متنفره ولی نمیتونه نفرتشو بروز بده ، هم عاشقه هم دلتنگه و هم دل چرکینه . یک عالم حس تو این کاراکتر هست .
و بازیگری که تونسته این همه حس رو ، این حجم از بی_چاره گی این حجم از تنهایی و غم درونشو نشون بده .
لی جین ووک . بی نهایت عالی بازی کرد تو این سریال .
🍀 مطالب پیشنهادی 🍀
💟 سریال کره ای دلال ازدواج رو وون 💟 سریال کره ای دروغه همه 💟 سریال کره ای داستان ازدواج بانو پارک 💟پادشاه ابدی 💟 سریال کره ای اودیسه ی کره ای سون او گوک 💟قالب جدید 💟 سریال کره ای بدرخش یا دیوانه شو 💟 سریال کره ای مرد من الهه عشقه 💟 my man is cupid 💟 جمع بندی سریال های در حال پخش که دیدم 💟اهنگ جدید آی اِم مونستااکس slowly 💟تاریخ در سریال کره ای عاشقان ماه و بدرخش و دیوانه شو 💟 سریال کره ای میراث خانوادگی 💟جاسوس ادمهای مسحور شده 💟 فیلم ژاپنی هیولا monster 💟سریال کره ای با شوهرم ازدواج کن 2024 Marry My Husband 💟