قالب

معرفی کتاب های دریای حاصلخیزی :: •بیشه زاری غرق در شکوفه •

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «معرفی کتاب های دریای حاصلخیزی» ثبت شده است

کتاب خرمگس

خرمگس ، با چشمانی شرربار فریاد بر اورد:دروغ است !در مورد مقام اسقفی چه طور؟
-مقام اسقفی؟
-آه!آن را فراموش کرده اید؟از یاد بردنش بسیار سهل است!آرتور!اگر مایل باشی ،خواهم گفت که نمی توانم بروم.من باید برای زندگی شما تصمیم می گرفتم ،من در نوزده سالگی.اگر تا این اندازه وحشتناک نبود،مضحک می شد.
-بس کن!
مونتانلی با فریادی یاس اور دو دست را بر سر نهاد .سپس انها را انداخت و اهسته به طرف پنجره رفت.انجا بر روی درگاه پنجره نشست ،بازویی را بر میله ها تکیه داد و پیشانی اش را بر ان فشرد.خرمگس لرزان بود و او را می پایید.
مونتانلی بلافاصله از جا برخاست و با لبهایی بی رنگ بسان خاکستر ،بازگشت.
در حالی که به نجو رقت انگیزی تلاش می کرد تا لحن ارام همیشگی خود را حفظ کند ،گفت :بسیار متاستفم،ولی باید به خانه بروم .حالم اصلا خوب نیست.
گویی از تب می لرزید .همه ی خشم خرمگس فرونشست:پدر!متوجه نمی شوید…
مونتانلی یکه خورد و بی حرکت ایستاد .
عاقبت به نجوا گفت:کاش آن نباشد!خدای من ،هر چیز بچز آن!نزدیک است دیوانه شوم…
خر مگس خود را روی یک بازو بلند کرد و آن دو دست متشنج را در دست گرفت:پدر!آیا هرگز نمی خواهید قبول کنید که من واقعا غرق نشده ام؟


خرمگس-اتل لیلیان.

  • نظرات [ ۰ ]
    • يكشنبه ۲۰ آبان ۰۳

    جمله از کتاب تلخ و شیرین

    چطور است صرفا دردهایی را که نمیتوانیم از دستشان خلاص شویم به چیز دیگری تبدیل کنیم !؟میتوانیم بنویسیم ، بازی کنیم ، مطالعهکنیم ، اشپزی کنیم ، شعر بنویسیم ، بداهه گویی کنیم ، درباره ی کسب و کاری جدید رویا بپردازیم . صدها کار میتوانیم انجام دهیم . واینکه خوب یا خاص انجامشان دهیم اهمیتی ندارد . حتی نیازی نیست خودمان هنر خلق کنیم . غرق کردن خود در خلاقیت ، از طریقکنسرت موزهای هنری و رسانه های دیگر با رضایت از زندگی و سلامت بیشتر و اضطراب و افسردگی کمتر همبستگی دارد . اقدامساده ی تماشای اثار هنری زیبا باعث افزایش فعالیت در مراکز پاداش لذت در مغز میشود . این حس تاحد زیادی مث عاشق شدن است. پس بیایید هردردی را که نمیتوانید از ان خلاص شوید به پیشکشی خلاقانه تبدیل کنید .~


    کتاب “ تلخ و شیرین “

    💟 مطالب پیشنهادی 💟 

    💟 سریال کره ای داستان ازدواج بانو پارک  💟پادشاه ابدی  💟 سریال کره ای اودیسه ی کره ای سون او گوک 💟قالب جدید 💟 سریال کره ای بدرخش یا دیوانه شو  💟 سریال کره ای مرد من الهه عشقه 💟 my man is cupid 💟 جمع بندی سریال های در حال پخش که دیدم 💟اهنگ جدید آی اِم مونستااکس slowly 💟تاریخ در سریال کره ای عاشقان ماه و بدرخش و دیوانه شو  💟 سریال کره ای میراث خانوادگی 💟

  • نظرات [ ۰ ]
    • سه شنبه ۷ آذر ۰۲

    داستان هزار و یک روز

     
    کیمیاگر روح داشتیم وقتی کیمیاگر روح مد نبود .
     

    سریال کره ای کیمیاگر روح
     

     
    یه داستان قدیمی ایرانی تو کتاب همشهری داستان اذر 96 پیدا کردم که طبیعتا همون موقع هم خونده بودمش ولی یادم نبودش . که خیلی خوشم اومد و خیلی مایه ی تعجب و خوشحالیم شد . داستان دنباله داره و تو چندین شماره چاپ شده ، هرکدوم از داستان ها ، داستان های توهم توهم داره و وقتی میخونین گاهی قاطی میکنین چی به چی شد ، بالاخره کی داشت این قصه رو تعریف میکرد .
     

    داستان همشهری
     

     
    اولین شماره ی این داستان های دنباله دار تو کتاب همشهری ویژه نامه نوروز 96 چاپ شد و فک میکنم تا اخر سال 96 ادامه داشت .
     

    سریال کره ای کیمیاگر روح
     

     
    نویسنده ی این داستان ها یا قصه ها ، فردی به اسم " مخلص " که درویشی اصفهانی بوده ، مخلص دست نویس داستان های خودش را به نویسنده دلاکروا 1653-1713 که شخصی فرانسوی بوده و اون موقع تو اصفهان بوده میده و فرانسویه از روی دست نویس های مخلص یه کپی به فرانسوی تهیه میکنه و بعدم اونو با عنوان هزار و یک روز چاپ میکنه .
     

    داستان همشهری
     

     
    هزار و یک روز داستان شاهزاده خانم زیبایی که یه شب خواب غریبی می بینه و با تعبیر اون تصمیم میگیره هیچ وقت ازدواج نکنه ، پدرش که نگران اینده ی دخترش بوده این ماجرا رو به دایه دختر تعریف میکنه ، دایه ش به پدرش که پادشاه بوده میگه که نگران نباشه و میگه من انقد قصه های زیادی از وفا و وفاداری مردان به شاهزاده تعریف میکنم که نظر او را تغییر میدم . تک تک قصه های هزار و یک روز با همین محوریت نوشته شدن .
     

    داستان همشهری
     

     
    حالا این قسمت دایه داره عشق شاهزاده ی موصلی به همسرش رو تعریف میکنه . که این تیکه ش واقعا جالبو هیجان انگیز بود ، شاهزاده که بعدها پادشاه میشه با یک درویش اشنا میشه و اونو مشاور و وزیر خودش میکنه چون خیلی خوش زبان بوده و اینا ، یه روز که با این درویش میرن به جنگل درویش به پادشاه میگه که من رازی دارم و پادشاه اصرار میکنه راز رو بهش بگه ، وقتی هم راز گفته میشه طبیعتا بعدش میخاد که راز رو بهش یاد بده که اتفاقی که نباید ؛ می افته که در زیر میخونین :
     

    داستان همشهری
     

     
     
    { درویش گفت: 'من معاهده کردم' . گفتم: "ای درویش آیا کیمیا است آن سر مخفی؟" گفت 'خیر این سری است بسی عظیم و نادر.' این مرده را جان دادن و زنده کردن است. بعد گفت 'نه امکان ندارد که مرده را بتوان زنده کرد و غیر از خدا کسی قادر نتواند بود ولی میتوانم روح خود را داخل کنم در جسدی بی روح و درحضور اعلی حضرت شاه این کار را خواهم کرد .'
    در همان حال میشی از جلوی ما بیرون آمد من تیری به میش انداختم و میش جان بداد گفتم موقع به دست آمد. حالا صنعت شما معلوم خواهد شد. "بسم الله این میش را زنده کن " درویش گفت ' الان مطمئن خواهید شد که در دعوی خود صادقم'. این کلمات را بگفت. دیدم جسد درویش بیفتاد و میش در غایت چالاکی برخاست و به جست و خیز درآمد شما ملاحظه کنید که من به چه درجه ی حیرت باید افتاده باشم اگر چه مطلقا از برای من شبهه ای نماند ولی گفتم باید چشم بندی باشد و در نظر من این طور جلوه داده و من بر خطا میبینم . خلاصه میش پس از گردش زیاد نزد من آمد و پس از چند جست و خیز جسد میش بیفتاد و جسد درویش فورا برخاست از درویش خواهش کردم به من بیاموزد این صنعت شریف خود را .درویش گفت: 'ای شاه بسی خجلم که نمیتوانم این سر را به شما بیاموزم زیرا که در وقت مردن برهمن با او عهدکردم که این رمز مکتوم دارم . '
    هر قدر درویش ابا و امتناع میکرد بر حرص و اصرار من افزوده میشد. به او گفتم: "به جان من این حاجت مرا قبول کن من نیز وعده کنم که مانند تو این سر را مخفی دارم و قسم یاد کنم "درویش لحظه ای تفکر کرد و گفت ' نه مخالفت امر شاه توانم کرد و نه خلاف عهد با برهمن ناچار اجابت فرمان شاه میکنم و این افسون که دو کلمه بیش نیست با شما گویم و چون خواهی که این صنعت را به جای آری این دو کلمه را محفوظ خاطر فرما و بگو فلان و فلان ' و دو کلمه را تعلیم کرد چون آن دو کلمه را آموختم در صدد امتحان شدم و کلمات را گفته از جسد خود در جسد میش حلول کردم و بسی شاد و مسرور شدم و افسوس که شادیم به غم ابدی بدل شد . چون در جسد میش اندر شدم درویش فورا در جسد من حلول کرده ، تیر و کمان مرا کشید و به صید من مصمم گشت ...}
     
  • نظرات [ ۰ ]
    • دوشنبه ۱۵ آبان ۰۲

    معرفی کتاب وزن رازها

    موج بزرگ کاناگاوا
    موج بزرگ کاناگاوا

    کتاب در مورد یه خانواده ی ژاپنیه که تحت تاثیر اثرات جنگ ژاپن قرار گرفته و تاریخ خانوادشون به جنگ ژاپن گره خورده . قصه از جایی شروع میشه که مادر راوی میمیره و نامه ای ازش به جا میمونه که توش از رازهای خانوادگی بزرگی پرده برداشته . از همون ابتدای داستان به شدت جذاب و نفسگیر و خواندنی و هرچی بیشتر میخونین کنجکاوتر میشین و تا تمومش نکنین "البته که من اینجوری بودم " زمینش نمیذارین . یادمه زمانی که داشتم این کتاب رو میخوندم تو وضعیت روحی مناسبی نبودم ولی با خوندنش حالم کم کم بهتر شد و از وضعیت بغرنجی که توش بودم رها پیدا کردم . البته این به معنی که کتاب روانشناسیه و ایناس نیست ها . کتاب یه داستان جذاب و گیرا داره که شمارو با قصه و اتفاقاتی که برای شخصیت هاش می افته همراه میکنه و ذهنتون مشغول اون میشه و این خودش یه مداواس که از هزار تا کتاب روانشناسی زرد بهترتره . فقط خیلی ناراحتم که چرا اخرش بهمون نشون ندادن که برادرش این مدت چی شده بوده و چجوری زندگی کرده بوده واقعا خیلی کنجکاو بودم و دوس داشتم راجبه اون هم نوشته میشد و یه حس اینکه داستان نصفه مونده بهم دست میداد . انقد پیچیده بود داستان که بعضی موقعها همش گیج میشدم که عه برادره کدوم بود .گفت ؟! نگفت ؟! /

    وسطای داستان حتی بیشترم شگفت زده شدم که فهمیدم در واقع راوی ریشه ی کره ای داره و از اینکه وقتی شیفته ی اسم کتاب شدم و خریدمش به خودم بالیدم انگار کتاب که توش ته مایه ای که از کره داشت به من میگفت بیا منو بخر بیا من کره ای هستم 😁😁😁

    ترجمشم خیلی خوب بود . به شخصه برام کتابیه که میگفتم اگه ازش یه سریال در اد خیلی خوب میشه . به عنوان مثال "البته که این کتاب ژاپنیه و کره عمرا ازش سریال بسازه ، اما خب " شاید شنیده باشین سریال پاچینکو که عید خیلی معروف شده بود و از نتفلیکس هم پخش شده و لی مینهو نقش یکش بوده هم از روی کتاب پاچینکو ساخته شده و به نظرم اصلا جذاب نبود سریالش و فک کن بعد این همه سر و صدا و هزینه سریال نصفه ساخته شده بود 😶😑 و حتی از اونایی که کتاب رو خوندن پرسیدم شنیدم که کتابشم چشمگیر نبوده . اگه میشد از روی این کتاب یه سریال بسازن واقعا محشر میشد و حرص در بیار چون یه جاهاییش خیلی حرص در بیار بود . کتابیه که گاهی به یادش می افتم و به اتفاقات درونش فک میکنم مثلا میگم خب زنه میتونست این کارو بکنه . یا چه سرنوشت جالب و شگفت انگیزی . خلاصه که کتاب خوبی بود .

    اینم یه تیکه از کتابه که من این جمله شو خیلی دوس داشتم البته که جمله های دوست داشتنیم زیاد بودن ولی چون کتاب در دسترسم نی به همین اکتفا میکنم :

    "هیچ گونه آزادی ای وجودنداره.اینکه اجازه ی ابراز عقیده نداریم،بخاطر جنگ نیست.بلکه تفکری خطرناک اینجا حاکم است.مافقط بدنبال قدرتیم؛برای ازادی نیست که میجنگیم."


    🍀  مطالب پیشنهادی 🍀

     

    🍀سریال کره ای اسپانسر sponsor2022 🍀سریال کره ای اهنگ عاشقانه ی خیال انگیز 🍀  سریال کره ای شام دوستانه dinner mate  🍀 فیلم کره ای اسم من لو کی وان با بازی سونگ جونگ کی  🍀سریال کره ای پایان خوش من با بازی جانگ نارا  🍀سریال کره ای سقوط اضطراری عشق crash landing on you  🍀  دیالوگ از سریال کره ای گوبلین goblin 도깨비 🍀 سریال کره ای جنگ گوریو و خیتان 🍀 سریال کره ای دکتر اسلامپ  🍀 مصاحبه ی آی اِم IM با مجله ی allure 🍀  معرفی کتاب شمس و طغری 🍀 سریال کره ای وارث غیرممکن   🍀

  • نظرات [ ۰ ]
    • يكشنبه ۲۶ شهریور ۰۲

    معرفی کتاب های دریای حاصلخیزی

    من اومدم با معرفی چندکتاب ! از یه نویسنده ای که نوشتنشو دوس دارم و کشوری که نوشته هاشو دوس دارم .

    ژآپن ، بله این کشور زیبا و جالب و خارق العاده . زیاد طفره نمیرم و میرم سر اصل مطلب :

    اسم کتاب هست " معبد سپیده دم " از یوکیو میشیما ، معبد سپیده دم سومین کتاب از سری کتابهای دریای حاصلخیزی اقای یوکیو میشیما است .

    معبد سپیده دم ، یه معبد بزرگ و خیلی معروف تو تایلنده که اسمش هست :" وات ارون " در تایلندی به معنای معبد طلوع ،نام این معبد از روی یه خدای هندو گرفته شده ، " همونجور که ممکنه بدونین دین بودایی از هند به تایلند کشیده شده و تایلند یکی از اولین کشورهایی که سریعا تماما بودایی میشن ، بوده . " این معبد اغلب به عنوان تشعشعات طلوع خورشید شناخته می شود. وات آرون یکی از شناخته شده ترین مکان های دیدنی تایلند است. اولین نور صبح از سطح معبد با رنگین کمانی مرواریدی منعکس می شود .

    معبد سپیده دم
    معبد سپیده دم

    حالا چرا دریای حاصلخیزی ، دریای حاصلخیزی یکی از دریاواره های روی کره ماه که در حقیقت خشک و بی حاصل است و نه تنها یاداور برکت و حاصلخیزی و باروری نیست بلکه هیچ نشانه ای از زندگی در ان دیده نمیشه . وقتی کتاب را بخونین ممکنه شما هم به اینکه چرا همچین اسمی روی این چهاراثر گذاشته شده پی ببرین . درواقع داستان هایی که تو هر چهارکتاب هست در اخر یک نوع پوچی درونشون حس کردم اینکه به نتیجه ای نمیرسه و همه تلاش ها و کارهایی که شخصیت اول داستان میکرد بی نتیجه و بی حاصل و توهم بوده ش .

    دریای حاصلخیزی روی ماه
    دریای حاصلخیزی روی ماه

    حالا داستان از چه قراره ، من هر 4 کتاب رو خوندم برای همین داستان را خلاصه وار تعریف میکنم چون سالها پیش خوندم اگه توی نوشته ام اشتباهی هست میتونین کامنت بذارین . هر 4 کتاب تنها یه شخصیت اصلی داره که تو هر 4 کتاب زندگی اون به تصویر کشیده میشه .

    به اینجور کتابا که یجورایی دنباله همن میگن ترولوژی
    به اینجور کتابا که یجورایی دنباله همن میگن ترولوژی " فک کنم کلمه شو درس نوشتم " ترولوژی دریای حاصلخیزی

    داستان راجبه " شیگه کونی هوندا" و ماجراهای تناسخ های دوستش " کیو آکی ماتسوگائه "، هوندا و کیو آکی دوستن که این بین کیوآکی اشراف زاده س و احساساتی و کمی خوش گذران ، درمقابل هوندا کمی جدی و سختکوش و خیلی محتاط و حسابگر و حتی اینکه اینده قرار چیکاره بشه را هم برنامه ریزی کرده ، کیو آکی عاشق یه دختری که اونم اشراف زاده حساب میشه ولی فقیرن و خانواده ش از لحاظ فرهنگی معروفن ،درواقع کیو آکی شاگرد بابای دختره حساب میشه ، هوندا راستش یادم نی ولی فک میکنم خانواده معمولی داشت ، رابطه ی این دو یجورایی هم دوستی هم زیردست و بالا دست ، کیو آکی بازیگوشه ولی هوندا مث یه زیردست همیشه مواظب کیوآکی و بهش نصیحت های کارامد میده . داستان از جایی شروع میشه که دختری که کیوآکی مخفیانه دوس داره قراره با یه شاهزاده ای ازدواج کنه ، وقتی قضیه ازدواج جدی میشه تازه کیو آکی می فهمه که ای بابا دختره داره از دست میره خلاصه با واسطه گری هوندا اینا باهم قرار میذارن ، درواقع هوندا این بین بهشون کمک میکنه تا همو ببینن ، وسطای داستان مث یه سریال من دوس داشتم هوندا هم عاشق دختره بشه ولی اینجور نشد ، کار تا جایی پیش میره که ازدواج دختره با شاهزاده بهم میخوره و دختره حامله هم میشه ، ولی چون قضیه به ازدواج نمیکشه ، دختره میره معبد و کیو آکی هم مریض میشه و میمیره . مرگ دوست جوون ، روی هوندا خیلی اثر میذاره ، کیو آکی یه دفترچه خاطرات داشت که خاباشو یا یه سری شهودهایی داشت یه سری چیزا میدید ، توش مینوشت اونو برای هوندا به یادگار میذاره ،هوندا همیشه این کتاب همراهش بود .

    برف بهاری
    برف بهاری

    توی کتاب بعدی ینی اسبهای لگام گسیخته هوندا وکیل شده و سالها گذشته و اونجا با پسری اشنا میشه که میفهمه این پسر تناسخ دوستش کیو آکیه ، اون پسر هم بعد از گذر از قضیه های مفصلی جوون مرگ میشه ، کلا سرنوشت بنده خدا جوون مرگ شدن بود .

    اسب های لگام گسیخته
    اسب های لگام گسیخته

    تو کتاب معبد سپیده دم که طاقچه هم برای چالش کتابخوانی معرفیش کرده ، هوندا تو این کتاب یه وکیل خبره اس که از طرف شرکتی دولتی برای یه کار حقوقی به بانکوک رفته ،اونجا هم کتاب خاطرات خابهای کیو آکی رو با خودش برده ، اونجا به همراهش میگه سالها پیش توی مدرسه دوشاهزاده تایلندی را میشناخته که عاشق هم بودن ، و از همراهش میخاد اگه ممکنه ببرتش و با اون شاهزاده ها دیدار کنه ، طرف میگه چرا که نه ولی الان همه ی اعضای سلطنتی با پادشاه توی سوییس هستن ولی شاید بشه با یکی از اعضای سلطنتی دیدار کرد و دقیقا همونجاس که حرف از یکی دخترای اعلی حضرت " پادشاه نه یه فرد اشراف زاده ای که هوندا میخاسته ببینه " به میون میاد که هفت سالشه و توی قصر تقریبا زندانیه . هوندا میپرسه چرا ، طرف میگه دختره عجیبه و از وقتی زبان باز کرده میگه اون یه ژاپنیه و خونه ش تو ژاپنه . اینجاس که داستان تناسخ دوباره ی کیو آکی شروع میشه .

    معبد سپیده دم
    معبد سپیده دم

    اینها از متن کتابه که برای من جالب بود .

    -شما نام واقعی بانکوک را میدانید ؟
    +نه نمیدانم
    -خوب اسم واقعیش این است : ...."یک جمله طولانی تایلندی "
    +خوب اینها که گفتی یعنی چه ؟
    -تقریبا غیرقابل ترجمه است ،اسم های تایلندی مثل تزیینات و ارایه های معابد پرشکوه و مزین به گل و بلبل و صرفا به خاطر بزرگنمایی های بی دلیل است . اینجا همه از اسم های اغراق امیز و برجسته استفاده میکنند و صفت ها و شاخ و برگها را مثل گوهرهای گرانبها و دانه های گردنبند به انها اویزان میکنند .

    به هر حال کسی نمی بایست چنین می پنداشت که هوندا به ادمی یکسره پوچ گرا و علاقمند به مکتب کلبی و روی گردان از دنیا تبدیل شده است .

    زوال فرشته
    زوال فرشته

    از نظر من هوندا یه ادم خیلی محتاط ، خونسرد و کسی بود که حتی اگه احساساتی میشد اصلا بروزش نمیداد و احساسات را در خودش میکشت . راستش با خوندن زوال فرشته که کتاب اخر بود هوندا از چشمم افتاد مخصوصا اینکه تو زوال فرشته شخصیت واقیعش را که همیشه پنهان میکرد با وجود سانسور های فراوان اون کتاب ، نشون داد . واقعا چه اسم به جایی برای این کتاب بود زوال فرشته ، یه اسم دوپهلو ، از یه لحاظ میشه به رو به زوال رفتن هوندا در نظر گرفتش و از یه نظر دیگه زوال رفتن کیو آکی و توهمات هوندا ...


    من قبلا به این موضوع فک نکرده بودم ، وقتی یه کتابی را برای بار اول میخونی به نظرت محشر و قشنگه و یه سری نظرات مختص به اون دوره داری ولی وقتی بعد از چندسال بازم همون کتابو میخونی نظر متفاوتی نسبت به داستان ، شخصیت ها و جمله هایی که ممکنه تاثیر گذار باشن توی متن ، داشته میشی به نظرم خیلی خارق العاده اس این مورد . همچنین اینکه من بعضی موقعها بدون اینکه حواسم باشه بعضی داستان هایی که خوندم یهو یادم میان ، و درمورد کارایی که شخصیت اصلی داستان انجام داده و براش اتفاق افتاده فک میکنم ، فک میکنم وقتی یه کتابی را میخونین داستانش تو نهان شما نهادینه میشه و بعد از سالها اون ته نشین ها بالا میان با نظرات متفاوت ، شاید یک راه مقابه مغزم با سختی ها و ناملایمتی ها و افسردگی حادی که دارم باشه ، ازش ممنونم که اینجوری خودش را تسلی ؟ التیام میده . و از کتاب ها و از خودم که چقد فرهیخته ام که همچین کتابایی میخوندم و میخونم 😁😙🤪 . به نظرم کتاب حتی از نوع داستانش چیزهایی داره که نسبت بهشون بشه تفکر کرد و در هر زمانی قابل خوندن و قابل تامله .

    نکته ای که به نظر خودم راجب خوندن این کتاب باید در نظر بگیرین اینکه با اینکه توی داستان و خیلی جاها اشاره شده که داستان ها بهم ربطی ندارن ولی اگه شما از کتاب اول ینی از برف بهاری شروع به خوندن کنین هم داستان براتون تاثیرگذارتر و قابل فهم تر میشه هم بهتر میتونین شخصیت هوندا را درک کنین . واقعا شخصیت پیچیده ای داشت . ترتیبش اینجوری : برف بهاری . اسب های لگام گسیخته . معبد سپیده دم . زوال فرشته .


    🍀  مطالب پیشنهادی 🍀 

     

    💟 سریال کره ای دلال ازدواج رو وون 💟 سریال کره ای دروغه همه 💟 سریال کره ای داستان ازدواج بانو پارک  💟پادشاه ابدی  💟 سریال کره ای اودیسه ی کره ای سون او گوک 💟قالب جدید 💟 سریال کره ای بدرخش یا دیوانه شو  💟 سریال کره ای مرد من الهه عشقه 💟 my man is cupid 💟 جمع بندی سریال های در حال پخش که دیدم 💟اهنگ جدید آی اِم مونستااکس slowly 💟تاریخ در سریال کره ای عاشقان ماه و بدرخش و دیوانه شو  💟

     

  • نظرات [ ۰ ]
    • شنبه ۲۵ شهریور ۰۲