قالب

کتاب و دغدغه و عکس 💚 :: • Tony Takitani تونی تاکیتانی •

۴۷ مطلب با موضوع «کتاب و دغدغه و عکس 💚» ثبت شده است

معرفی چند کتاب خوب

معرفی کتاب از یوکیو میشیما  به نام " اوای موج ها "

اوای موج ها

چه اسم قشنگ و شاعرانه ای واقعا داره کتاب . توجه کنین اسمهای کتاب های میشیما همشون دارای بعدهای شاعرانه و قشنگین . ادم وقتی اسم رو میبینه حس خوبی بهش دست میده .

جزیره ه که تو اوای موجها ازش نامبرده شده
جزیره ه که تو اوای موجها ازش نامبرده شده

فرض میگیریم اینجا اون فانوس دریایی تو کتابه

داستانش تو یه جزیره ی زیبایی در ژاپن رخ میده که کار اکثر مردمش ماهیگیری و این چیزاس . شخصیت اصلی داستان یه پسریه که پدرش مرده و با مادر و برادر کوچیکش زندگی میکنه . از طرفی به زور دیپلم گرفته چون همش در حال کار کردن بوده . و الانم به عنوان دستیار ماهیگیر مث بقیه همسن و سالاش داره کار میکنه . یه روز دختر یکی از پولدارا و درست حسابی های جزیره که یه جا دیگه زندگی میکرده به جزیره میاد و زندگی پسر از اینجا دچار تغییر میشه .

اینجا دیگه نود درصد اون زیارتگاهه که تو کتاب ازش یاد شده
اینجا دیگه نود درصد اون زیارتگاهه که تو کتاب ازش یاد شده

زیارتگاه
زیارتگاه

جای جای کتاب با توصیف های زیبا و چشمنواز از مناظر زیبای اون جزیره پر شده ، که من هرچی گششتم تو نقشه نتونستم پیداش کنم ولی جای تقریبیش رو پیدا کردم چون جزیره های دیگه ای که ازشون یاد شده رو تو نقشه پیدا کردم متاسفانه عکسهای خیلی کمی تونستم از جزیره ای که به زیبایی شهره هست رو پیدا کنم . انقد این توصیفات زیبا هستن که بهم حس خوب و ارامش بخشی میدادن برای همین بارها جملات رو میخوندم . کتاب قشنگی بود . کم حجمه و زود تموم میشه چون داستانشم یجوریه که باید یه سره خونده شه .

کتاب دیگه ای که خوندم اسمش هست " موقرمز " که از اورهان پاموک نویسنده ی ترکیه ای است . من کلا ترکیه رو خیلی دوس دارم حتی قبلتر از اینکه عاشق کره بشم عاشق ترکیه بودم و هستم . خیلی مردم باحالی دارن و زبانشونم دوس دارم . اگه یه وقتی خاستم برم مسافرت خارج یا برم خارج زندگی کنم ترکیه رو برای این کار انتخاب میکنم گرچه همچنان تو پول دندون پزشکیم موندم 😑و حتی همچنان جویای شغلم 😥😪ولی کار خدا حساب کتاب نداره 🤔 خلاصه داشتم کتاب رو معرفی میکردم . قبلا از اورهان پاموک کتاب " خانه ی خاموش " را خونده بودم که دوسش داشتم ولی از این کتابش اصلا خوشم نیومد خیلی درهم برهم بود و داستانشم زیاد جذاب نبود برای همین نصفه ولش کردم .

کتابی که الان در حال خوندنش هستم اسمش هست : " تلخ و شیرین : اندوه و تمنا چگونه باعث کامل شدن شخصیت ما می شوند " رمان نیست از این کتابای نمیدونم بهشون چی میگن پشتش نوشته خودیاری ولی از این روانشناسی مسخره ها که نفسشون از جای گرم بلند میشه ، از این استایلا نی . کتاب جالبیه که فحوای کلامش اینکه ادما مزاج های مختلفی دارن و مزاج سودایی رو بهش میگن غمگین ینی ادمی که خصیصه هاش به سمت غم بیشتره نه که همش غمگین باشه یا دنبال غم و ناامیدی باشه . اینکه مثلا وقتی یه موسیقی غمگین میشنوی یا وقتی یکی رو میبینی که تو بدبختی و دلت براش میسوزه و ناراحت میشی همه ی اینا نشون دهنده اینکه اون ادم مزاجش غمگینه و به اون سمت گرایش داره . همچین محتواهایی داره و کتابیه که فک میکنم باید چندین بار بخونمش تا قشنگ متوجه شم و توم رسوخ کنه . این کتاب را اولین بار تو کتاب فروشی دیدم و صفحه اولشو که خوندم بهش جذب شدم و خیلی از حرفایی که زده بود خوشم اومد ولی چون اون موقع هم کتاب نخونده داشتم هم پول کافی نداشتم ، نخریدمش تا عطشش درم باقی بمونه . چندوقت پیش که خریدمش تا الان تونستم یه فصلش رو بخونم و جاهایی که ازش خیلی به دلم نشسته را زیرشو خط کشیدم تا بعدا بیام و بنویسم تو یه پست جداگونه .


🍀  مطالب پیشنهادی 🍀 

💚 سریال کره ای تناسخ در خانواده ی ثروتمند 💚سریال ژاپنی اولین عشق 💚سریال کره ای یک خانوم اوه دیگر 💚سریال کره ای شوالیه سیاه 💚 قسمت 7 و 8 سریال کره ای این رابطه مقاومت ناپذیره 💚 معرفی کتاب  💚 معرفی کتاب دریای حاصلخیزی 💚معرفی کتاب ژاپنی تاوان 💚 سریال کیمیاگر روح فصل دو 💚

  • نظرات [ ۰ ]
    • شنبه ۲۵ شهریور ۰۲

    سریال کره ای سلبریتی

    سریال سلبریتی



    این سو آ ری
    این سو آ ری

    سریال در تلاش بود تا زندگی اینفلوعنسر!؟ ها رو نشون بده ، رقابت ها ، استرس ها ،دوبهم زنی ها و حرکات متظاهرانه ، عطش برای معروفیت ، برای پول . و ادمایی که این ادمارو معروف میکنن و ادمایی که از این ادمای متظاهر حمایت میکنن و باعث میشن گنده شن وفک کنن خیلی ادم مهمین . اینستاگرام یه سری ادمای پول دار و لاس زن ، دروغگو رو تبدیل به سلبریتی هایی کرده که هیچی ندارن ،هیچ هنری برای عرضه، هیچ دیدگاه عمیقی ، پوچن ، فقط پولدارن و با پولشون دارن پولای هنگفت بیشتری رو پارو میکنن ، خودشونو از مدل ها ، بازیگرا و خواننده هایی که با تلاش و پشتکار و هنر خودشون به این معروفیت رسیدن بالاتر و اونارو هیچ حساب میکنن . فک میکنن چون میکروفون دستشونه دیگه خدا هستن ، نمیدونن کسایی در پشت پرده که باعث شدن اینا به این خدا تبدیل بشن ، هستن تا به وقتش از اونا برای پوشوندن گندای سیاست مدارا استفاده کنن یا وقتی که دیگه خیلی خودشاخ پندار شدن و خاسته های اونارو انجام ندادن یا خاستن خودشونو از اونا جدا کنن ، پایین بکشوننشون .

    دوست سو آری که باعث شد آری بیاد تو این خط
    دوست سو آری که باعث شد آری بیاد تو این خط

    داستان درمورد " سو آ ری " که تا دبیرستان پولدار بودن ولی ورشکست میشن و اونچنان فقیر نیستن ولی خب از اون وضعیت اشراف زادگی خیلی پایینترن . سو آ ری معلومه که خودشو با فقر وفق نداده و داره ادای اینکه با فقر وفق داده رو در میاره . در باطن میخاد که پولدار بشه ولی نمیدونه چجوری . تو یه شرکت لوازم ارایشی که لوازم ارایشی ها رو میبرن دم خونه ها می فروشن کار میکنه " تو کره همچین کاری هست " و سریال اولش یجوری نشون میده که شرکت و ایده لوازم ارایشی ها برای خودشه ولی اخرش نشون میده که اونجا واسه کس دیگه ای بوده و اونم اونجا کار میکرده ، 🤨حالا ... سو آ ری مشغول پول دراوردن و خوردنه و مامانشم خیاطه و تو گنگنام یه خیاطی باز کرده که لباسای برند پولدارا رو رفو میکنه یا سایزشونو کوچیک میکنه . مامانش چون هنوزم توهم پولداری داره اونجا با اون مبلغ هنگفت مغازه باز کرده و از طرفی میخاد توی لباسای گرون قیمت زندگی کنه . " مث اون سریاله که شبکه سه میداد ویشکا اسایش میگفت ما تو بشقاب و قاشق نقره زندگی میکردیم 😁"

     

    داشتم میگفتم :

    سو آری از فضای مجازی هییییییییییییییییییییییچچچچچچچچچچچچچچچی نمیدونه . سو آری در عصر تکنولوژی و فضای مجازی در حالیکه مسئول یه شرکت لوازم ارایشی هرچقدم غیر برند چطور از اینستاگرام چیزی نمی دونه ؟! و نمیدونه که اگه اونجا عضو بشه و محصولش رو تبلیغ کنه خیلی بهتر میتونه فروش کنه ؟؟!

    دوست و همکارش ولی خیلی اینستابازه همه ی اینفلوعنسرها رو می شناسه .تو دنیای این... ها یه گروهی هست متشکل از 4.5 تا دختر پولدار که کسایی که از اون طریق پولدار شدن ، این گروه چشم و هم چشمی زیر اب زنی خلاصه هرکاری از پسشون برمیاد خیلیم سلیطه ان .

    این بین یکیشون هست که زن داداش یکی از همین اینفلو..چی هاس زن داداشه خودش پولداره و باباش وزیره برای همین نمیتونه بیاد اینستا ، خانواده ی شوهره هم خیلی معروفن یه دفتر وکالت خیلی معروف دارن با وکیلای خبره برادره هم خودش وکیله . زن داداشه رو گذاشتن لله ی خاهر شوهر سلیطه که مواظب این باشه دست از پا خطا نکنه تو اینستا و گوه نزنه تو ابروی دفتر وکالت سرشناسشون .

    از اون ور زن داداشه هم تو این گروهه هست میره میاد نظر میده و فلان . ولی الکی میخاد بگه من علاقه ای ندارم ولی داره میمیره که خودشم اونجوری شه . بین این گروهه یه دختری هست که ازدواجم کرده ، یه روز اتفاقی سو آ ری رو میبینه ، کی بوده ؟ قبلا همکلاسی بودن همون موقع که آری پولدار بوده و تو یه مدرسه ی معروف خارجی درس میخونده ،میخاد پزشو بده به فالواراش تو لایوش اینو میاره نشون میده ، بعدشم ازش دعوت میکنه بره تو مهمونی که اینجور ادما میرن .

    اینجوری میشه که سو آری تو این بازیا کشیده میشه و اولش هی با دست پس میزنه با پا پیش میکشه . وقتی یهو تو اینستا معروف میشه یه اکانتی بهش پیام میده میگه من فنتم فلان پته ی همه ی اون یکی دخترارو برای آری رو میکنه ، آری هم از فرصت استفاده میکنه و همه ی اون دخترارو خراب میکنه که فقط خودش باشه ، و پته ی اونارو هی میریزه رو اب .

    درواقع اصلا نمیخاست زیردست اونا باشه میخاست خودش یهو معروف شه و خودشو محق میدونست که باید پولدار باشه و معروف ، چون سو آری دختر کارخونه دار ورشکسته ای که قبلا همین دوستش بهش غبطه میخورد .

    خلاصه ... از یه جایی به بعد چون حرف اون فنه رو گوش نمیکنه ، اون فنه میره تو زمین اون یکی دخترا و حالا پشت آ ری حرف میزنه اینجوری هی دوبهم زنی میکنه ...

    راستش چون خیلی دختره نفرت انگیز و حسود و عقده ای بود به ستوه می اومدم " این جمله رو تازه یاد گرفتم " برای همین زدم جلو ببینم چی میشه ، بعدش معلوم میشه که اون فنه یه هیتر پلاستیکی خاک تو سر بوده که داشته از حسودی اینکه این دخترا پولدارن می مرده ، برای همین خاب و زندگی نداشته و فقط همش تو این فضا بوده تا اینارو به هم بندازه و هیت بده . نمیدونه که تو پشت پرده ایناام خاب و خوراک ندارن تا خودشونو خوب نشون بدن و فالور جذب کنن و از طریق اون بتونن تبلیغ بگیرن و پولدار بشن . اخرش مثلا این آری قهرمان قصه میشه و میاد میگه فضای مجازی و زندگی اینفلوعنسر ها زشته و کثیفو اه اه پیف پیف من نمیخام . درحالیکه رطب خورده منع رطب کی کند ؟

    سریال زیاد باحالی نبود فقط به این دلیل که این سریال کامبک بازیگر لی دونگ گان بعد سالها بود ،دیدمش . خب بیشتر چیزاش واقعی بود ولی من خوشم نیومد . چیزای بدیهی حوصلمو سر میبره . مخصوصا که دختره خیلی جانماز اب میکشید . تو ایرانم وضع اینفلوعنصرها به همین وضعه حتی ممکنه نابودترم باشه .

    لی دونگ گان هستن .هنوزم کپشن عکس درست نشده .
    لی دونگ گان هستن .هنوزم کپشن عکس درست نشده .

    کلا از اینکه از اینستا بخای پول در اری رو خوشم نمیاد . همش باید سرت تو گوشی باشه همش باید مواظب بالا پایین شدن فالور باشی ، کامنتا ، خیلی خسته کننده و عصاب خورد کنه . برای همینم اصلا به کارای اینجوری تمایل ندارم تازه چقدم دک و پوزین و حرفای دهن پر کن میزنن همچین تو اگهی میزنن مسلط به الگوریتم اینستا ! حالم بهم میخوره . چرا یه کار درست حسابی که ادم احساس بیهودگی نکنه نیست ؟



    در ادامه از مجله ی ترجمان مصاحبه با یکی از معروفترین پاپارتزوی تاریخ " روون گاللا " رو اوردم که بی ربط به این موضوع نیست :

    " البته که منظور از سلبریتی در این مصاحبه اینفلوعنسرای پلاستیکی نی "

    گلدفاین: به نظرتان چرا تصویر سلبریتی‌‌ها برایمان مهم‌‌ است؟ چرا این‌‌قدر شیفته‌‌شان هستیم؟

    گاللا: یک‌‌جور کنجکاوی است. در جامعۀ ما همه می‌‌خواهند ثروتمند و مشهور باشند، و لذا علاقه‌‌مندند که سلبریتی‌‌ها چطور ثروتمند و مشهور شده‌‌اند. فکر می‌‌کنم دلیلش همین است. ما همه می‌‌خواهیم ثروتمند و مشهور باشیم، واقعاً می‌‌خواهیم!

    همچنین می‌‌خواهیم قهرمان‌‌های مرد و زن را ببینیم، می‌‌خواهیم آدم‌‌های موفق را ببینیم. به همین دلیل است که مجلۀ پیپل رونق دارد ولی دکان لایف تخته شد. مردم نمی‌‌خواهند دربارۀ جنگ و چیزهای منفی بخوانند. سلبریتی‌‌ها مثبت‌‌اند و همه کنجکاوند که آن‌‌ها چطور مشهور شدند، چقدر زیبایند. این کنجکاوی…

    گلدفاین: به نظرتان، رسانه‌‌های اجتماعی چه تغییری در فرهنگ سلبریتی رقم زده است؟

    گاللا: خُب، مسئلۀ اخبار فوری در میان است. به نظرم، سلبریتی‌‌ها از شدت نوری که به آن‌‌ها تابیده می‌‌شود سوخته‌‌اند. ربط زیادی هم به تلویزیون دارد. به عبارت دیگر، اگر به دهه‌‌های ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰برگردیم سوپراستارهای بزرگی مثل بت دیویس داشتیم که در سینما استعداد داشتند؛ ولی تلویزیون که به میدان آمد دیگر نیازی به استعداد نبود، چون باید هفت روزِ هفته و ۲۴ ساعت شبانه‌‌روز آنتن را پُر می‌‌کردند. به نظرم همان تعبیر فنی «نوردهی زیاد» بجاست و، به بیان دیگر، فقط به‌‌خاطر ظاهرتان است که پایتان به تلویزیون باز می‌‌شود.


    🍀  مطالب پیشنهادی 🍀

    💟سریال کره ای میراث خانوادگی 💟جاسوس ادمهای مسحور شده 💟 فیلم ژاپنی هیولا monster 💟سریال کره ای با شوهرم ازدواج کن 2024 Marry My Husband 💟 

     سریال کره ای پولگاسال 불가살 Bulgasal: Immortal Souls  💟 سریال ترکیه ای عطیه هدیه gift 💟 معرفی کتاب جود گمنام 💟 اهنگ از IM MONSTAX  💟 وبلاگ خونی 💟 سریال کره ای هتل بزرگ درخشان 💟 معرفی کتاب شرکت  💟دومین برف تهران عکس و اهنگ برفی  💟 برنامه با حضور گونگ یو  

  • نظرات [ ۳ ]
    • دوشنبه ۲۰ شهریور ۰۲

    یادگیری زبان جدید مث شروع یه رابطه عاشقانه س ...

    ...

    새로운 언어 배우기 시작하는 것은 사랑 관계 맺는 것 같아요

    ...

    یادگیری زبانی جدید شباهت زیادی به شروع یک رابطۀ جدید دارد. بعضی‌ها خیلی سریع دوست می‌شوند. برخی دیگر با فرمول‌های جبر و در روزهای امتحانات پایان ترم، دست در گردنتان می‌اندازند و بلافاصله پس از آخرین روز امتحانات، قدم‌زنان از حافظه‌تان خارج می‌شوند. ولی گاهی مواقع، صرفاً از روی تصادف، یا در نتیجۀ یک عمر زندگی ادیسه‌وار، برخی زبان‌ها شما را به لبۀ پرتگاه عشق می‌برند.

    این‌ها همان زبان‌هایی هستند که شما را می‌بلعند.همۀ وجودتان را در خود فرو می‌برند. هر کاری می‌کنید آن‌ها را از آن خود کنید، فایده‌ای ندارد. ساختارهای ترکیبی را تجزیه و تحلیل می‌کنید. ترکیب‌ها را بلند بلند می‌خوانید. دفتر تمرینتان را با دریایی از حروف جدید پر می‌کنید. بارها و بارها خودکارتان را روی برآمدگی‌ها و فرورفتگی‌های حروف حرکت می‌دهید، انگار دارید در تاریکی با انگشت‌هایتان خطوط صورت عشقتان را دنبال می‌کنید. واژه‌ها روی کاغذ شکوفه می‌کنند. آواها به ملودی تبدیل می‌شوند. جملات عطرآگین می‌شوند، حتی وقتی مثل خشت‌های ساخته شده از نمادهای خارجی با زمختی از دهان شما بیرون می‌افتند. شعرها، ترانه‌ها و تیتر روزنامه‌ها را حفظ می‌کنید تا در غروب خورشید و بار دیگر در سپیده‌دم، آنها را بر زبانتان جاری کنید.

    فعل‌ها به دنبال قیدها، اسم‌ها به دنبال ضمیرها، کم کم رابطه‌تان عمیق می‌شود. با این همه، هر چه نزدیک‌تر می‌شوید، بیشتر از خلأ سراب‌گون بین خودتان و آن زبان آگاه می‌شوید. این خلأ دانش بسیار گسترده است و یک عمر طول می‌کشد تا آن را پشت سر بگذارید. اما ترسی ندارید زیرا راه وصال معشوق با کنجکاوی و شوقی روشن شده که کاملاً ضروری است. در میان این صامت‌ها و مصوت‌های جدید از کدام حقیقت پرده برمی‌دارید؟ حقایقی دربارۀ جهان؟ یا دربارۀ خودتان؟

    مانند هر رابطۀ دیگری خوشی بالاخره رخت برمی‌بندد. وقتی دوباره حواستان جمع می‌شود، به تجزیه و تحلیل و حفظ کردن و گوش‌دادن و حرف‌زدن ادامه می‌دهید. ولی لهجه‌تان درست‌ نخواهد شد. اشتباهاتتان اجتناب‌ناپذیرند. قواعد تمام نمی‌شوند، استثناها هم تمامی ندارند. واژه‌ها -ممنون، مبارک باشه، یکی بود یکی نبود- دیگر جادوی قبل را ندارند. اما تعهد شما به آن‌ها و نیازتان به آن‌ها شدیدتر از هر زمان دیگری است. مدت‌ها از خانه دور بودید و حالا دوباره بازگشته‌اید. متعهد و مستعد هستید و به نیک‌خواهی آن‌ها اطمینان دارید. به مناسبت اعجاب‌های جدید شما، زبان با تحفه‌هایی از الهام و ارتباط، نه‌تنها به سراغ دیگران جدید، بلکه به سراغ شمای جدید می‌آید.

    وقتی هاروکی موراکامی سر میز غذاخوری آشپزخانه‌اش نشست تا اولین رمانش را بنویسد، حس کرد زبان مادری‌اش یعنی ژاپنی، مانعی بر سر راهش است. آن‌طور که خودش در ۲۰۱۵ توضیح می‌دهد،‌ افکارش طوری از ذهنش بیرون می‌ریختند که انگار از «طویله‌ای پر از احشام مختلف». بعد کوشید به زبان انگلیسی بنویسد، با همان واژگان محدود و ساختارهای ساده‌ای که بلد بود. وقتی جملات پیوستۀ انگلیسی خود را که «فاقد چربی اضافۀ» زبان ژاپنی بودند، ترجمه کرد (او این کار را «نشاء زدن» می‌نامد)، سبکی بدون آرایه و متمایز خلق شد که در دهه‌های بعد برای او موفقیتی جهانی به همراه آورد.

    واقعیت این است که ورود به رابطه‌ای صمیمی با زبان جدید اغلب رنگ همه چیز را عوض می‌کند. چشمانمان انتظار دارند واژگانی جدید ببینند. گوش‌هایمان به صداهای جدید عادت می‌کنند. قلم‌هایمان حروف جدید را به خاطر می‌سپارند. وقتی شیفتگی همۀ حواسمان را می‌گیرد، آناتومی آن زبان در ذهنمان حک می‌شود. راه‌های عصبی طراحی می‌شوند، ارتباطات شکل می‌گیرند. شبکه‌های مغز در هم تلفیق می‌شوند. قشر خاکستری عمیق‌تر می‌شود، قشر سفید تقویت می‌شود.

    زبان‌شناسان این پدیده را «دخالت زبان دوم» می‌نامند، وقتی زبان جدید با زبان قدیمی مواجه می‌شود، مانند معشوق جدیدی در حال تغییر دکوراسیون اتاق خواب عمل می‌کند، انگار بخواهد بگوید از این به بعد کارها اینطور انجام خواهند شد. نوشتن، به نوعی این دخالت را (که مامان‌بزرگ خیانت می‌نامد) بیش از صحبت‌‌کردن پدیدار می‌کند. شاید از آن جهت که به گفتۀ گی دو موپاسان وقتی صحبت می‌کنیم، واژه‌هایمان در سیطرۀ حالات چهره و کیفیت صوتمان هستند؛ «اما سیاهی واژه‌ها روی سفیدی صفحه روحی هستند که بدون کالبد رها شده است».

    درست مانند عشق‌های اول، زبان‌های مادری را هم نمی‌توان فراموش کرد. آن‌ها وفادار و بخشنده‌اند. حتی وقتی صحبت کردنمان روز به روز کمتر و نوشتارمان پر از غلط می‌شود. حتی وقتی حروف زبان مادری غریبه و صداهای آن متروک می‌شوند. هر چه باشد زبان مادری ما را بزرگ کرده است. وقتی هنوز خودمان را نمی‌شناختیم، زبان مادری ما را می‌شناخت. زبان‌های مادری وقتی می‌آموختیم حرف بزنیم، بنویسیم و استدلال کنیم، به تماشای ما نشسته بودند. به ما یاد دادند که عشق بورزیم و افسوس بخوریم. آن‌ها قواعد و انتظارات را به ما آموختند. می‌دانند تا مدت‌ها پس از اینکه در خانۀ خود مهمان می‌شویم، صدایشان در چهاردیواری‌های ما طنین‌انداز خواهد بود: از سبک ترکیب واژه‌هایمان گرفته تا روش نجواکردن دعاهای قدیمی. پس وقتی به آغوش دیگری می‌رویم، در سکوت و بدون ناخرسندی هوای ما را دارند. آنگاه، در تلاقی غفلت و شگفتی، محدودیت و آزادی، احترام و تحسین، خستگی و لذت، می‌بینند نویسندگانشان از چیزی که موراکامی حق ذاتی می‌نامد، بهره‌مند می‌شوند، آن‌ها «امکانات زبان را می‌آزمایند». آنگاه، در گیرودار تعلق و بی‌تعلقی، می‌بینند که دختران و پسرانشان بالیده‌اند.

    این مطلب انقد قشنگ بود که دوس داشتم اینجا داشته باشمش . پر از زیبایی شاعرانه و رومانتیک در مورد یادگیری زبان جدیده . واقعا چقد باید روحت زیبا و رومانتیک باشه که یادگیری یک زبان جدید رو انقد زیبا تشبیه کنی و درموردش بنویسی . 

    من با تمام گفته های این مطلب موافقم وقتی داری زبان جدیدی رو یاد میگیری و به اون زبان حرف میزنی و فکر میکنی ،انگار که داری احساسات درونیت رو روشنتر می بینی انگار که برای حس هایی که تا حالا داشتی بالاخره کلمه ی مناسبش رو پیدا کردی کلمه ای که نشان دهنده و بیانگر اون حسی بوده که نمیدونستی چه حسیه چه اسمی داره . انگار یکی دیگه هستی . یجور دیگه فک میکنی . خیلی شگفت انگیزه .


    💟 مطالب پیشنهادی 💟 

    🍀سریال کره ای اسپانسر sponsor2022 🍀سریال کره ای اهنگ عاشقانه ی خیال انگیز 🍀  سریال کره ای شام دوستانه dinner mate  🍀 فیلم کره ای اسم من لو کی وان با بازی سونگ جونگ کی  🍀سریال کره ای پایان خوش من با بازی جانگ نارا  🍀سریال کره ای سقوط اضطراری عشق crash landing on you  🍀  دیالوگ از سریال کره ای گوبلین goblin 도깨비 🍀 سریال کره ای جنگ گوریو و خیتان 🍀 سریال کره ای دکتر اسلامپ  🍀 مصاحبه ی آی اِم IM با مجله ی allure 🍀  معرفی کتاب شمس و طغری 🍀 سریال کره ای وارث غیرممکن   🍀

  • نظرات [ ۰ ]
    • دوشنبه ۲۰ شهریور ۰۲

    معرفی کلمه کره ای " 적성에 맞는 일 "

    کره ای ها یه کلمه دارن " 적성에 맞는 일 " جاکسانهِ مَن نین ایل ، ینی کاری که داری انجام میدی به تو میاد ، "به تو میاد "دوتا معنی داره ، به شخصیتت میاد و به توانایی هایی که داری جور در میاد ، این معنی رو داره .

    داشتم فک میکردم که تو ایران چندنفر هستن که کارشون بهشون میاد ؟ چندنفر کاری که دوس دارن رو انجام میدن ؟ چندنفر تو اون کار تبحر دارن و کار به شخصیتشون میاد ؟!

    راستش من هنوز بعد از کار کردن تو یه شرکت و دیدن کارای مختلف و انجام کارای مختلف و این همه مصاحبه رفتن ، هنوز نمیدونم چه کاری برام مناسبه البته یه چیزایی میدونما ولی اون کار نمیدونم چه کاریه که برم دنبالش ، اون کاری که به شخصیت من میاد اون کاری که با توانایی من جوره ، اون کار نیست اصلا انگار .

    بیشتر اوقات فک میکنم من اصلا نباید می اومدم تو این رشته درس میخوندم ولی گفتن این حرف چه اهمیتی داره وقتی الان مدرک فوق لیسانسشو دارم ؟! خاهرم میگه حالا تو این رشته رو خوندی و بیکاری اونایی که رشته های دیگه مث انسانی رو خوندن و بیکارن چی بگن ...! بعد من یاد اون فارغ التحصیله روانشناسی می افتم که چندسال پیش تو روزنامه خونده بودم ، میگفت با مدرک فوق لیسانس روانشناسی سه سال بیکاره ...

    بعدش دیشب داشتم فک میکردم چرا ساعت های کاری انقد طولانین ؟ چی میشد ساعتای کاری مث مدرسه تو شیفت صب بود ؟! "اداره ای 😁 " اگه ساعت کاری اینجوری و حقوق هم همون مبلغ باشه چقد همه میتونن به کارای عقب افتاده یا به سرگرمی و خانواده شون برسن . چرا ادم باید با این مبلغ کم حقوق کل روزش رو بره تو یه محیطی که خوشش نمیاد و راحت نی . مثلا ... و دوساعتم باید تو راه باشه تا برسه خونه . تازه خونه هم کلی کار باید انجام بده . کاش شرکتای ما هم مث شرکتای کره ای بود . چقد شیک و باحالن باهم . محیطشون دیزاینشون روابطشون خیلی خوبه .

    با ایران مقایسه نمیکنم که فقط عصاب خورد کنیه .

    خلاصه داشتم به این چیزا فک میکردم گفتم یه جا بنویسم خالی شم .

    قرار پست سریال بذارم .




    💟 مطالب پیشنهادی 💟 

    🍀سریال کره ای اسپانسر sponsor2022 🍀سریال کره ای اهنگ عاشقانه ی خیال انگیز 🍀  سریال کره ای شام دوستانه dinner mate  🍀 فیلم کره ای اسم من لو کی وان با بازی سونگ جونگ کی  🍀سریال کره ای پایان خوش من با بازی جانگ نارا  🍀سریال کره ای سقوط اضطراری عشق crash landing on you  🍀  دیالوگ از سریال کره ای گوبلین goblin 도깨비 🍀 سریال کره ای جنگ گوریو و خیتان 🍀 سریال کره ای دکتر اسلامپ  🍀 مصاحبه ی آی اِم IM با مجله ی allure 🍀  معرفی کتاب شمس و طغری 🍀 سریال کره ای وارث غیرممکن   🍀

  • نظرات [ ۰ ]
    • يكشنبه ۱۹ شهریور ۰۲

    سریال ژاپنی و کره ای ها باهم چه تفاوتی هایی دارن ؟!

    سریالای ژاپنی برعکس سریالای کره ای خیلی ساده ان .

    مثلا سریالای کره ای حتی اون اب ترینش هم بازم تو میتونی ما به ازای اون کاراکتر رو تصور کنی که ممکنه باشه . برای اون کاراکتر شخصیت سازی شده ، دیالوگا واقعی ترن و با دنیای واقعی میخونن .

    Kazuya Kamenashi
    Kazuya Kamenashi

    تو ژاپن املاکیا برای اجاره خونه اینجوری نقشه خونه رو دارن با توضیحات راجبه اون خونه و ایرادی که ممکنه داشته باشه  .
    تو ژاپن املاکیا برای اجاره خونه اینجوری نقشه خونه رو دارن با توضیحات راجبه اون خونه و ایرادی که ممکنه داشته باشه .

    ولی ژاپنی ها کلا خیلی ساده ان هم از لحاظ نشون دادن کاراکتر ها و هم دیالوگ ها . فرض کنین این سریال رو کره ای ها می ساختن کلی راجبه اینکه چرا این کاراکتر مرد این کارو میکنه و اون حرفو میزنه پس زمینه میساختن جور یکه تو درک میکردی اها به این دلیل این اینجوریه واو چه ادم مثلا جالبی ... ولی ژاپنی ها برعکسن ، به معنای واقعی کلمه واقعا ساده ان ... یه مرد ساده که تا خدا بهش میگه این دختترو سرنوشتته برو باهاش دوس شو و سر یه سال بچه دار شو ، اقدام میکنه و میخاد با دختره رابطه برقرار کنه در ساده ترین روش های ممکن ... انقد ساده و قشنگ و صادق که ادم میگه چرا همچین ادمی ساده و بدون هیچ پیچیدگی بدون هیچ دودوتا چهارتایی واقعا وجود ندارن ...نه که خنگ باشه و کارای احمقانه کنه ها ... اونجوری نه . نمیدونم باید چجوری وصفش کنم . ولی گاهی اینجور سریالا به دلم می شینه . بامزه س .

    در مقابل سریالای کره ای ، به عنوان مثال این سریال نگاه ها ری اکشن ها کارایی که انجام میشه حرفایی که زده میشه مث یه زندگی واقعیه ...حتی اگه اون کاراکتر ما به ازای خارجی نداشته باشه .

    چرا همه تو مرغ میخان رونش رو بخورن ؟! اینجاام سر رون دعوا بود 😁
    چرا همه تو مرغ میخان رونش رو بخورن ؟! اینجاام سر رون دعوا بود 😁

    سریال touch behind you
    سریال touch behind you

    💗 مطالب پیشنهادی " ژاپنی " 💗

     

    💗 فیلم ژاپنی عشق را ببین و بشنو  💗سریال ژاپنی ازدواج دروغین ما 💗   سریال ژاپنی چشم های قرمز  💗  سریال ژاپنی هویت  💗   سریال ژاپنی عدالت  💗   فیلم ژاپنی someone   💗  سریال ژاپنی معشوق 💗 سریال ژاپنی سکوت  💗  سریال من سرنوشت تو هستم I'm Your Destiny  💗  سریال ژاپنی اخرین کات یا برش نهایی💗 سریال ژاپنی روزها  💗سریال ژاپنی کاش صد ها بار بهت گفته بودم 💗سریال ژاپنی اولین عشق  💗 فیلم ژاپنی ازدواج شاد من 💗فیلم ژاپنی اگه گربه ها از جهان ناپدید بشن💗 فیلم ژاپنی هیولا monster 💗

  • نظرات [ ۳ ]
    • شنبه ۱۸ شهریور ۰۲

    رویابافی در روز روشن

    سه شنبه هفته پیش که رفته بودم بیمارستان ، برای گوشم ، وقتی نشسته بودم دکتر بیاد ، من شماره ی 26 بودم ...

    گفتم بذا یکی از این مقاله هایی که بوکمارک کردم از مجله ی ترجمان رو بخونم ، موهای تنم مورمور شد وقتی این مقاله رو خوندم . با خودم گفتم چطور یه نویسنده اونور دنیا میتونه از همچین چیزی مقاله بنویسه چطور میتونه از خصوصی ترین حس ها و کارایی که میکنه بنویسه و چطوری میتونه اون حسی که من داشتم و اون کاری که من میکنم رو با نوشته اینجوری بیان کنه ؟! این معجزه ی کلماته ...

    چجوری بعضی ها میتونن از کلمه ها نوشته هایی که انقد بدیهی به نظر میاد رو انقد جالب بنویسن و حسهایی که من همیشه داشتم رو بیان کنه ؟ چرا من نمیتونم و نتونستم و فک میکردم مثلا " خیال پردازی " یه موضوع بچگونه یا خصوصیه ؟! بعد به همون حرفی که همیشه میزنم رسیدم این خارجیا از هر موضوعی که به نظر ما شاید مسخره باشه و اصلا نیازی به تحقیق و نوشتن نداشته باشه مینویسن تحقیق میکنن ...نموننه اش کتاب " تلخ و شیرین " تو تمام کتاب راجبه چیزایی تحقیق شده بود حتی سالها ! که اصلا برای ایرانیا و حداقل اونایی که من می شناختم و می شناسم اصلا خنده داره ...

    مثلا همین موضوع خیال پردازی ... فرض کنین من بنویسم اره منم اینجوریم دقیقا همینجوریم بعد نگاه دوستم به من نگاه همکار یا خاننده این متن به من چی میتونه بشه و باشه ؟؟!! مسخره کردن ...!

    میدونین کلا خارجیا رو از این منظر خیلی دوس دارم ...هرچیزی مینویسن هرچیزی براشون قابل تحقیق کردن و بررسی و وقت گذاشتن و ارزش نهادنه ...شما فرض کن یه ایرانی همچین چیزی رو بنویسه اصلا کجا چاپش میکنن ؟! اصلا یه روانشناس یا روانپزشک ایرانی دیدین مثلا بره درباره ی چمیدونم تاثیر موسیقی غمگین روی بیمار یا افرادی تحقیق کنه ؟! سالها براش وقت بذاره و تهش کلی حواریون پیدا کنه ؟! نه ...!

    من منظورم از گفتن همچین چیزی این نیست که ما نویسنده ها مون بیخودن یا دکتر و محقق هامون فلانن و هرچیا ..اصلا منظورم مقایسه نی .

    میخام بگم تو ایران و تو جامعه ما بیان و نوشتن و دنبال کردن همچین چیزایی ، همچین مطالبی همچین موضوعاتی خنده داره . همونجور که توی خارج از یه مهندس کامپیوتر بخان برای اینستاگرام رییس ، تیک ابی بدست بیاره خنده داره ...و اینجا مهندس کامپیوتر مسلط به الگوریتم اینستاعه ...!

    حالا بذارین راجبه مقاله و راجبه حس خودم و تجربه خودم بگم :

    مقاله راجبه خیال بافیه .

    من از نوع خیالباف های " کنترل- توجه ضعیف " هستم ، البته فک میکنم . شایدم بینابین باشم . اینجور خیالباف ها نه میتونن کامل در رویا زندگی کنن و نه تماما در موقعیت واقعی به سر میبرن .

    من از بچگی در حال رویابافی بودم . هیچ وقت اینو هیجا نگفتم هیچوقت به هیچکس نگفتم ، مگه تو وبلاگ خصوصی که سالها داشتمش . شاید بعضیا اینو فهمیده باشن مثلا با گفتن اینکه تو اسمونا سیر میکنه ...!

    با خودم فک میکنم چطور ممکنه یکی حتی در ازای معروفیت یا تحقیق یا کارش راجبه همچین چیز محرمانه ای متنی بنویسه و اونو تو وب منتشر کنه . چطوری ممکنه راجبه اینکه تو خیالت داری خیانت میکنی ، به کسی بگی ! خیلی عجیبه خیلی ترسناکه خیلی شجاعت میخاد . و فک کن همچین چیزی رو مینویسن و چاپ میکنن ! منم میخام امروز راجبه این مقاله شبه مقاله ای بنویسم شایدم مهندسی معکوس بکنمش 😁....

    واقعا میگم ...چندوقته دارم با خودم فک میکنم منم بشینم هرچی تو ذهنم میاد رو بنویسم شاید جایی چاپ.منتشر ش کرد ؟! چرا وقتی یه خارجی راجبه شغلای بیهوده در جهان مینویسه ازش کتاب در میاد منم باید راجبه چرت و پرتایی که تو مصاحبه ها شنیدم و حتی راجبه شغلهای مسخره ای که در ایران هست بنویسم ...و توقعات بیجا و خارج از اون شغل و خیلی چیزای دیگه ...

    یا راجبه خیالهام که تمومی ندارن . یا راجبه دیدگاه هام راجبه ادمایی که از روی نظرای سطحی و مسخره شون می فهم چه ادمای سست عنصرین . یا راجبه کی درامر بودن ! چقد موضوع میتونه وجود داشته باشه برای اینکه من نویسنده شم ؟! چطوره شروع کنم به نوشتن !مث قدیم که هرچی دستم می اومد می نوشتم و می فرستادم به هر مجله ای که دستم می اومد . واو قدیم چقد اعتماد به نفس داشتم . چطور شد که اعتماد به نفسم انقد داغون شدش ؟ به خاطر بیکاری ؟ بی پولی ؟! وقتی ادم فوق لیسانس دار میشه نباید اعتماد به نفسش بیشتر شه ؟! ایا اینا رابطه مستقیم باهم دارن یا نامستقیم ؟!

    داشتم میگفتم ، من خییلی رویاپردازم یا کلمه ای که نویسنده مقاله انتخاب کرده خیال بافم . " شاید اینها یک نوع اعتراف بعد از خوندن این متن باشه که شجاعت اینو بهم داده تا راجبه همچین مطلبی حرف بزنم "

    همه جا خیال می بافم... تو دستشویی تو خونه موقع راه رفتن اتوبوس تاکسی مترو ...حتی موقع که مصاحبه میرم ، وقتی یه ادم خوشتیپ میبینم ، همه جا و همه وقت ... موقع سریال دیدن . اهنگ گوش کردن مخصوصا وقتی با اوپای جدید اشنا میشم لازم به گفتن نی که خیالاتم با اوپاهام تا کجاها ممکنه بره ؟! مث این بخش از مقاله که میگفت :

    در تالار‏ گفت‌وگوی اینترنتی وایلد مایندز، محلی برای تبادل نظرات افرادی که دچار خیال‏‌پردازی مفرط هستند، زنی سی‏‌ساله که او هم از اوایل نوجوانی خیال رابطه با یکی از ستارگان موسیقیِ راک را در سر پرورانده بود...

    من چندوقت پیش همچین رویایی داشتم ... گاهی بازم سراغم میاد ولی به شدت اوایل اشنایی نیست ...

    در خیالم زندگی کاملی را با او زیستم. نه یک زندگی، که زندگی‏‌های بسیار. نه یک بار، که چند بار....

    دقیقا همینجوریم مخصوصا اونجا که میگه فی المجلس حرف ها رو اصلاح میکردم ...چجوری میتونه ذهن منو اینجا بنویسه ؟ و چطوری همه ی رویا پرداز ها این مدلین ؟!

    چندوقت پیش داشتم مصاحبه ای از #لی-مینکی میخوندم که این روزا دارم سریالشو میبینم ، لی مینکی یکی از بازیگرایی که من همیشه هرچی سریال داشته رو دیدم و واقعا دوس داشتم سریالی نبوده که ازش ببینم و مسخره و اب باشه یه جاییش و یه جاییش خوب باشه به معنای واقعی کلمه کامل بوده ...و همچنین لی مینکی یکی از اولین بازیگرای کره ای که من باهاش اشنا شدم و هرچی فیلم ازش بوده رو دیدم ... من اوایل فقط فیلم کره ای میدیدم بعدش به سریال رو اوردم اینم داستان درازی داره که تو یه پست جداگونه تعریف میکنم ... درهرحال لی مینکی هم دقیقا همین حرف منو میزد ، " میگفت وقتی کتاب میخونم ، میگم "واه چجوری چیزی که من حسش میکردم رو انقد خوب بیان کرده کاش منم میتونستم حسامو اینجوری بیان کنم "...

    نخستین رؤیاپردازی‏‌های من خاطرخواهی‏‌هایم بود. در یکی از آن‌ها هم‌کلاسی درس فیزیکمان، که پسرکی بور بود و بیسبال بازی می‌کرد، بعد از کلاس می‌‏آمد و، بر زمینۀ معادلات سرعت و اندازۀ حرکت، اعلام می‏‌کرد قصد دارد با من بیرون برود. او خطاب به کلاس می‏‌گفت «ساکتی‌‏اش را نبینید. اگر به او نزدیک شوید، خیلی هم خوش‌صحبت است». گاهی فی‌‏المجلس حرف‌‏ها را اصلاح می‏‌کردم: او نمی‌گوید خیلی هم خوش‌صحبت است. مادر میان‌سال من این‏‌طور می‌‏گوید. او می‏‌گوید خیلی هم معرکه است.

    من همه ی عمرم رو خیال پردازی کردم . بدون اون زنده نیستم اصلا نمیتونم خودمو بدون رویاهام تصور کنم . اونها یهویی میان بدون اینکه نیازی باشه بهش فک کنم ...

    تصور شکلی از زندگی که در آن رؤیاپردازی وجود نداشته باشد یعنی تجسم مرگ بخشی از خودم که از آن متنفرم ولی، درعین‌حال، بخشی از من است که من را زنده نگه می‌‏دارد.

    وقتی به یه شرکتی که از نظرم محیط مناسبی داره میرم تصور میکنم اینجا مشغول شدم و روابطم با همکارا مناسبه و چقد به کارم ارزش قائل میشن و تحسینم میکنن که چه شخصیت ارزنده ای دارم 😁 و چقد حقوقش خوبه و با حقوقم چه کارها که نمیتونم بکنم ...حتی ایفون نه ، سامسونگ تاشو خوشگلا که اسمش یادم نی رو خریدم . 😁

    تصور میکنم تو کره ای فوق العاده مسلط شدم و شانسم زده و بورس دانشگاه سئول قبول شدم ولی همش اکراه میکنم که برم ...چرا ؟ عرق به وطن ؟ نه اصلا ..حال ندارم درس بخونم ...🤣 ولی با همه ی اینا ادم باید ابله باشه که بورس دانشگاه سئول قبول شه و نره ... و یک عالم داستان دیگه و زندگی دیگه ای رو می سازم ...بارها ...به انواع مختلف ... و دقیقا مث مقاله که اشاره میکنه که اینترنت باعث شده خیال باف ها بهتر خیال ببافن من هم جاهایی که میرم چیزایی که میخورم و میخرم و میپوشم همش رو از اینستا و سریال ها می سازم ... بخش بزرگی از زندگی ام و جزییاتش رو با چیزایی که دیدم و شنیدم تزیین میکنم ... وقتی با اوپا اشنا میشم باهاش میرم فلان کافه تو سئول و فلان قهوه و فلان کیک رو میخورم ...

    چاه اینترنت سرگردانی ذهنی را به چیزی پُر از کلیک و تصویر بدل می‏‌گرداند و از این طریق ضرب‏‌آهنگ‌‏های تفکر یادآور را خشک و بی‏‌روح می‏‌کند: دنبال صفحۀ اینستاگرامِ «انتقام زنِ رهاشده» می‏‌گردید؛ نام او را در گوگل جست‌وجو می‌‏کنید؛ مطلبی را دربارۀ زندگی‌‏اش پیدا می‌‏کنید و می‏‌بینید که شهر ساحلیِ محل زندگی او در جنوب غربی استرالیا «استراحتگاه دنجِ پول‌دارهای استرالیایی است»؛ عبارت «گران‏‌ترین هتلِ خلیج ایگل» را جست‌وجو می‌‏کنید؛ خودتان را تجسم می‏‌کنید که در ویلای ساحلیِ چهارخواب‌ه‏ای با چشم‌‏انداز یکپارچۀ اقیانوس فیروزه‌ایِ هند اقامت کرده‌‏اید؛ در گوگل «درختان جنوب غرب استرالیا» را جست‌وجو می‏‌کنید تا ببینید نام درختی که در کنج تصویر قرار گرفته چیست -اوکالیپتوس! یا شاید بانکسیا- و بعد زنِ رهاشده + «دوست‌‏پسرِ جوان‌‏تر» را جست‌وجو می‏‌کنید. خودتان را در هتل تجسم می‏‌کنید. خودتان را در خانۀ آن زن تجسم می‌‏کنید. خودتان را هنگام نگارش مطلبی دربارۀ زندگی او تجسم می‏‌کنید. خودتان را هنگام معاشقه با دوست‌‏پسری جوان‏‌تر که نه چهره‌‏اش را دیده‌‏اید و نه وجودش را تأیید کرده‌‏اید تجسم می‌‏کنید. از تصور (تجسم زندگی او) به فرافکنی (تجسم خودتان در زندگی او) می‏‌روید و دوباره بازمی‏‌گردید. این‏ها جابه‌جایی‏‌هایی هستند که هر ذهن خیال‌‏پردازی تجربه می‏‌کند، ولی امروزه می‌‏توان تصاویری را یافت که به آن‏‌ها حیات بدهند. این رؤیای انتزاعی در بالای مرورگرتان شش صفحه ایجاد می‌کند -مثل ردِ خرده‌‏نان‏‌هایی که مسیر برگشت به هزارتوی آرزو‏هایتان را نشان می‌‏دهد. شما، شما، شما. ضمیر دوم‌شخص مثل کوس شرم‌ساری. مرورگر من، آرزوهای من.

    و ...من از من جدا میشم ... خوشبخت میشم موفق میشم ...همه ی کسایی که منو بی ارزش منو کوچیک منو بی عرضه می دونن انگشت به دهن می مونن به موفقیت و زندگی من تو دهه 30 سالگیم ... قابل احترام میشم چون من یه کار خوب دارم چون من پول دارم ....پول پول که جریان داره تو رویاهام ...

    زمان تحصیل در دانشگاه که مدتی به‌صورت پاره‌‏وقت دستیار یکی از وکلای مهاجرت بودم، دربارۀ کشف بزرگی که منجر به اخذ پناهندگی برای یکی از موکل‏‌هایمان می‌‏شد خیال‌‏پردازی ‏می‏‌کردم. شتابان، با تعدادی کاغذ که زیر نکات مهم‌شان خط کشیده بودم، وارد محل دادگاه می‏‌شدم. خانواده نجات پیدا می‏‌کردند. در دادگاه هم‌همه‌‏ای بر‏پا می‌‏شد که: این دخترک کی بود…؟

    هرگز نشده زمانی را برای خیال‏‌بافی پیدا نکنم.

    با خودم میگفتم ینی بقیه هم خیال بافی میکنن ؟! اگه دوستم الان بفهمه که وقتی دارم باهاش حرف میزنم و با چرت و پرتاش ری اکشن لبخند نشون میدم بدونه دارم خیالبافی میکنم راجبه کلا یه موضوع دیگه ای که از اون جو و اون صحبت متفاوته ، واکنشش چی میخاد باشه ؟!

    چرا ما یه تالار گفتگو مث خارجیا که توش راجبه خیالبافی حرف بزنن نداریم ؟!

    شرم من از خیال‌‏بافی، شرم از خودمداری و خیالات خودبینانه است؛ شرم از روی‌برتابیدن از ابتذال زندگی روزمره و توسل به تحقق آرزوهای محال است؛ شرم از ترجیح مفروضات بر واقعیات است...
    هر چه هم که داشته باشم، همواره خیال چیزی دیگر را در ذهن می‏‌پرورم
    در خواب راهی به رهایی دیدی و آکنده از شادمانی شدی...
    ازجمله باورهای عمیق‏ من دربارۀ زندگی این است که هرگز دقیقاً آن‏‌طور که تصور می‏‌کنیم پیش نمی‌‏رود.
    دوستم تارا ‏گفت که آدم‏‌ها دو دسته‌‏اند: عده‌‏ای که دربارۀ امور ممکن رؤیاپردازی می‌‏کنند و کسانی که دربارۀ امور ناممکن خیال‏‌بافی می‌‏کنند.
    وقتی از دیگران دربارۀ خیالاتشان پرسیدم، کم‏کم دستگیرم شد که رؤیا شبیه درد است و در بدن رؤیاپردازان مختلف یک‏‌جور نیست. رؤیاها از نظر بافت، شدت و میزانِ سرسختی متفاوت‌اند: کلمۀ «همیشه» ممکن است به نظر یک نفر ساعتی ‏یک‌‏بار باشد و به نظر فردی دیگر دقیقه‌‏ای یک‌‏بار. زندگی دورنی و خیالی ما معنای بین‌‏المللی واحدی ندارد. چه‌‏بسا کسی بگوید «رد فلانی را در اینترنت زدم» و مقصودش این باشد که نگاهی به صفحۀ مربوطه در ویکی‏پدیا انداخته است، اما منظور من از این جمله مراجعه به پایین صفحۀ چهارم یا نهمِ نتایج گوگل و رسیدن به مطلبی است که مادرِ شخصِ مورد نظر روزگاری در یکی از روزنامه‏‌های محلی چاپ کرده و تعطیلات کودکیِ آن شخص را در جزیره‏‌ای نزدیکِ ساحل مِین شرح داده است.


    من هم وقتی میخام راجبه کسی تحقیق کنم میرم صفحات یک به بعد گوگل ...

    به‌‏تدریج دریافتم رؤیای هر فرد رازی است که مقابل چشم دیگران پنهانش کرده است. آن‏‌ها همیشه جلوی من خیال‏‌بافی می‏‌کردند -در مترو و پیاده‌‏رو و در کلاس‌‏هایم- ولی من از آنچه در ذهنشان می‏‌گذشت یا زیر لب بر زبانشان جاری می‌‏شد و همواره ناگفته می‌‏ماند هیچ نمی‏‌دانستم. بعضی‌‏ها می‏‌گویند خیال‏‌بافی حالت زایندۀ خودشکوفایی است، به سبکِ کتاب راز -هر آنچه را که تصور کنی به دست می‏‌آوری دنیا به تو ارزانی خواهد کرد- اما بعضی دیگر آن را مثل نوعی خودکام‌بخشی مزمن مخفی می‏‌کنند. خیال‌‏پردازان در پیام‏‌های وب‏‌سایتِ ردیت فهرست‌‏های بلندبالایی از محتویات رؤیاهایشان ترتیب داده‌‏اند: نواختن همۀ سازهای موسیقی و خواندن ترانۀ آهنگ‌‏های مورد علاقه؛ کشتن قاتل مسلح یک دبیرستان؛ برنده‌شدن در قرعه‏‌کشی و جمع‌‏آوری زباله‌‏های فضایی؛ درازکشیدن و تصور حس راه‌رفتن روی سقفِ همه‌‏چیز؛ انتقام‌گرفتن از آن کسی که در جاده بدون راهنما جلویشان پیچیده.
    قبلاً دربارۀ مردان خیال‏‌پردازی می‏‌کردم ولی الان دربارۀ کتاب‏‌هایی که دوست دارم بنویسم خیال‌‏بافی می‏‌کنم». دوست دیگری می‏‌گفت خیال‌‏پردازی‏‌هایش اصلاً شبیه فیلم کوتاه نیستند. چشمِ ذهنش نمی‌‏تواند تصاویر را فرابخواند و، به همین دلیل، رؤیاهایش بیشتر گفت‌وگوهای خیالی هستند. می‏‌گفت «چیزی شبیه نمایش‏نامه‏‌های رادیویی‌‏اند». خیال‏‌بافی‏‌های بعضی افراد حتی داستانی هم نیستند. بیشتر شبیه شعرند.
    جروم ال. سینگر، استاد روان‌شناسی دانشگاه ییل، در سال ۱۹۶۶ در کتاب دوران‌‏ساز خود با عنوان رؤیاپردازی: مقدمه‌‏ای بر مطالعۀ تجربی تجربیات درونی5 می‏‌گوید رؤیاپردازی می‌‏تواند نقش انطباقی در زندگی افراد ایفا کند و به آن‏ها کمک کند دقیق‌‏تر به زندگی‏ه‌ای دورنی‏شان توجه کنند، هیجاناتشان را مدیریت کنند و مشکلات آزاردهنده را رفع نمایند. او به‌همراه جان انتروبس (که نخستین دانشجوی دورۀ دکتری‏اش بود)، در همان سال، پرسش‏نامۀ فرایندهای خیالی6 را منتشر کرد که متشکل از ۳۴۴ سؤال با محوریت بسامد و مضمون رؤیاهای افراد و نقش این رؤیاها در زندگی روزمره‌‏شان بود. سینگر، طی سال‏‌ها تحقیق، سه نوعِ کلی خیال‌‏پردازی را مشخص کرد:
    خیال‏‌پردازیِ مثبت‏-‏سازنده (که مشخصۀ بارز آن تفکر غیرجدی، آرزومندانه و «مبتنی بر اطلاعات» است)، خیال‏‌پردازیِ مقصر‏-‏ملول (که بخش اعظم آن را خیالات اضطراب‏‌آور، وسواس‏‌گونه و معمولاً مرتبط با شکست تشکیل می‏‌دهد) و کنترل-توجه ضعیف (که فرد نه می‏‌تواند کاملاً در رؤیای درون زندگی کند و نه تماماً در موقعیت بیرون به سر برد). بسیاری از روان‏‌شناسانِ قبل و بعد از سینگر وجوه منفی خیال‏‌پردازی (و اثرات زیان‏بخش «سرگردانی ذهنی»7) را مورد توجه قرار داده‌‏اند ولی پژوهش‏‌های سینگر، عمدتاً، بر ابعاد مثبت خیال‌‏پردازی -بخصوص ارتباط خیال‏‌پردازی با خلاقیت، حل مسئله، برنامه‏ریزیِ مؤثر و کنجکاویِ بین‏فردی- متمرکز بوده است. خودِ دامنۀ سؤالات پرسش‏نامۀ فرایندهای خیالی بیانگر گسترۀ معانی همین اصطلاحِ «خیال‏‌بافی» در ذهن خیال‏‌پردازان مختلف است: خودم را تصور می‏‌کنم که عزیزانم را نادیده می‏‌گیرم و آن‏ها را تنها می‏‌گذارم. صداهایی که در خیال‏‌پردازی‏‌هایم می‏‌شنوم واضح و مشخص هستند. خودم را مجسم می‏‌کنم که در سازمانی پذیرفته شده‌‏ام که ویژۀ افراد موفق است. در خیالاتم به‏‌خاطر فرار از مجازات احساس عذاب وجدان می‌‏کنم. «تصاویر ذهنی‏‌ام» مثل عکس واضح و روشن هستند.
    فیلیپس می‏‌گوید «زندگی‏‌های ما بدل به مرثیه‌‏ای برای نیازهای برآورده‌‎نشده و خواهش‏‌های نادیده‌‏گرفته‏‌شده، فرصت‏‌های ازدست‏رفته و جاده‌‏های ناپیموده می‏‌شود». «تصور زندگی‏ بدون زندگی‏‌های نزیستۀ آن‏ ناممکن است»


    اسیه سبز و رویاهاش

    ولی من آنجا که فیلیپس می‏‌گوید «انتخاب درست آن است که موجب بی‌‏علاقگی ما نسبت به [زندگی‏‌های] جایگزین شود» با او مخالفم و گمان نمی‏‌کنم حتی خودش هم با این حرف کاملاً موافق باشد. تصور وجود راهی که بتواند کسی را از فکر راه‌‏های دیگر منصرف ‏سازد خیال باطل -یا توهم قطعیت- است. دوستم آنا می‌‏گوید «مطمئنم افسردگی وقتی است که ندانی در چه مورد خیال‏‌بافی کنی». رؤیاها پرسش‌‏هایی‏‏ هستند که نباید به‌‏دنبال پاسخشان بود بلکه باید با آن‏‌ها زندگی کرد و تنها زمانی خطرناک می‏‌شوند که راکد بمانند. حتی اگر بهترین زندگی را داشته باشیم، رؤیاها به ما مجال حفظ زندگی‌های پنهانی را می‌دهند که هیچ‏‌کسِ دیگر نمی‏‌تواند به آن‏‌ها راه یابد یا در آن‏‌ها دخالت کند. رؤیاها حد نهاییِ امور شخصی‌‏اند: چیزی که حتی در صمیمانه‏‌ترین دوستی‌‏ها مخفی می‏‌ماند، شاید چیزی که اصلاً وجودش برای محرمانه‌ماندن در آن دوستی‏‌هاست. کارهایی که در خیال انجام می‏‌دهیم محرمانه‌‏تر از هر آن کاری است که انجام داده‏‌ایم.
    خیال‌‏پردازی‏‌های ما چیزی را به وجود می‌‏آورند یا آنکه صرفاً از چیزی دیگر می‏‌گریزند؟ اگر پاسخ هر دو باشد، چطور می‌‏توانیم بفهمیم در کدام حالت هستند؟ تمایلاتمان چه زمان ما را به‌‏سوی اهداف سودمند هدایت می‏‌کنند و چه زمان ما را از جایی که هستیم جدا می‌کنند؟
    خیالات گاه به‏‌صورت اول‏‌شخص بودند و من همه‌چیز را از دریچۀ چشم خودم می‏‌دیدم، گاه نیز سوم‌‏شخص بودند و خودمان را از بالا تماشا می‏‌کردم.
    در همۀ این خانه‌‏ها همیشه دنبال پنجره‌‏ها می‌‏گشتم.... -انگار همیشه خیالم جایی دیگر را می‌‏جُست...
    آه پس به خاطر این بوده ... من وقتی میرم شرکتی برای مصاحبه دنبال پنجره میگردم... پنجره ای که روبه روش درخت باشه ... چقد قشنگ میشه ... چندوقتیه فک میکنم به جای اینکه برم درخاست کار بکنم انگار دارم میرم شرکت رو بخرم ...

    اسیه سبز و رویاهاش


    چقد زیبا با جزییات شرح داده ، نه ؟! واقعا با این مقاله عشق کردم انقد از خوندنش لذت برم که از سه شنبه ی هفته پیش که برای اولین بار خوندمش تا الان سومین باره که میخونمش ...دوس دارم از کلماتی که اون استفاده کرده استفاده کنم ...دوس دارم مث اون بنویسم ...

    ولی من همیشه از اینکه مث کس دیگه ای باشم و مث کس دیگه ای بنویسم مث کس دیگه ای باشه قیافم و مث کس دیگه ای حرف بزنم ... از اینها بدم می اومده و میاد ...من حتی تو رویاهام هم خودمو تغییر نمیدم ... من رویای دروغین نمیسازم سریع از اینکه یه چیزیو تو رویام دروغی گفتم بدم میاد یه حسی مث خار همش اون گوشه س و ازار میده برای همین برای تغییر اون بعد اخلاقی که برای خودم درست کردم ، یه توجیه دیگه درست میکنم و باز خود واقعیم میشم ...

    با توجه به اینکه ازجمله مزایای رؤیاها امکان فرارفتن از عمل‏‌گرایی است، شاید چندان معقول نباشد که در بندِ ملاحظات عملی‏شان گرفتار شویم. دوست من می‏‌توانسته در رؤیایش خود را از شیشۀ شکسته در امان نگه دارد. من هم می‏‌توانستم وکیل پورتلندی را مجرد فرض کنم، ولی این کار انگار یک‏‌جور تقلب است. رؤیایی که هیچ برخورد و اصطکاکی نداشته باشد، خیال خام است. اما اگر بگذارید واقعیت وارد رؤیا شود -مثل تراشه‌‏‏ای از رگه‏‌های چوب که در دست فرو می‌‏رود- درگیری بیشتر می‌‏شود.
    ...

    خیلی مقاله ی قشنگی بود جوری که میخام پیرینتش کنم بزنم در و دیوار جمله هاشو ...اینکه یه همچین مقاله ای رو پیدا کردم و متوجه شدم چقد ادم خیالباف هست چقد مایه س تسلی و خوشحالیه برام ... ما خیالباف ها تنها نیستیم ...! شاید همین الان دوست کنار شما هم درحال خیالبافی باشه ...!

    امروز تا همینجا ...


    💟 مطالب پیشنهادی 💟 

    🍀سریال کره ای اسپانسر sponsor2022 🍀سریال کره ای اهنگ عاشقانه ی خیال انگیز 🍀  سریال کره ای شام دوستانه dinner mate  🍀 فیلم کره ای اسم من لو کی وان با بازی سونگ جونگ کی  🍀سریال کره ای پایان خوش من با بازی جانگ نارا  🍀سریال کره ای سقوط اضطراری عشق crash landing on you  🍀  دیالوگ از سریال کره ای گوبلین goblin 도깨비 🍀 سریال کره ای جنگ گوریو و خیتان 🍀 سریال کره ای دکتر اسلامپ  🍀 مصاحبه ی آی اِم IM با مجله ی allure 🍀  معرفی کتاب شمس و طغری 🍀 سریال کره ای وارث غیرممکن   🍀

     

  • نظرات [ ۰ ]
    • شنبه ۱۸ شهریور ۰۲

    حالت غرقگی

    اکثر پژوهش‌های روانشناختی بر آسیب‌شناسی متمرکزند و کسی به مفهوم لذت در زندگی توجه نمی‌کند. ازاین‌رو، دربارۀ بازی، کار، اوقات فراغت و معنا در زندگی مطالعه کرد و نظریۀ «غرقگی» او شهرت جهانی یافت.

    حس شگفت‌انگیز غرقگی زمانی اتفاق می‌افتد که آن‌قدر گرم کاری می‌شویم که دیگر متوجه اطرافمان نیستیم و یادمان می‌رود ساعت چند است و کجاییم. من این حس را می‌شناختم و شدیداً به آن نیاز داشتم. رها از زمان و مکان، بی‌توجه به کارهای روزمره و ضرب‌الاجل‌ها، می‌توانستم فکر کنم، نفس بکشم و خیال‌پردازی کنم. البته، این ناهشیاری‌ها اطرافیانم را کلافه می‌کرد. من گیج و حیرت‌زده دوباره به این دنیا برمی‌گشتم و باید به‌زحمت سراغ کارهایم می‌رفتم، بااین‌حال بسیار شاد و سرحال بودم.

    در حالت غرقگی، خودآگاهی از میان می‌رود. زمان از حرکت بازمی‌ایستد. فرد از روال روزمره خارج می‌شود و احساس می‌کند جزئی از چیزی بزرگ‌تر از خودش است. اگر فرد حالت غرقگی تمام‌عیاری را تجربه کند، به چیزی نزدیک می‌شود که چیکسنت‌میهای به آن می‌گوید «خلسه»

    کلید تجربۀ چنین احساسی این است که انگیزۀ فرد درونی باشد: فرد باید به‌خاطر خود آن فعالیت غرق در به‌انجام‌رساندن آن شود، نه به خاطر اینکه کسی او را تحت نظر دارد، نه به‌خاطر اینکه به‌ازای انجام‌دادن آن ده دلار نصیبش می‌شود. پس از این، فرد باید سخت تلاش کند، البته در چنین حالتی سخت تلاش کردن راحت و آسان می‌شود. چیکسنت‌میهای می‌گوید «خودْ از بین می‌رود. هر کاری، هر حرکتی، هر فکری ناگزیر به دنبال قبلی می‌آید، مثل وقتی که موسیقی‌ جاز می‌نوازید. تمام وجود فرد درگیر می‌شود و از همۀ مهارت‌هایش به منتها درجۀ خود استفاده می‌کند».

    اگر نظمی به اهداف بدهیم و مشخص کنیم چه چیزی زندگی انسان را سرشار از شادی می‌کند، افراد احساس نمی‌کنند که زندگی‌شان هدر رفته است

    زندگی‌ افراد «ناگزیر بی‌ارزش شده است».

    از مجله ی ترجمان /


    💟 مطالب پیشنهادی 💟 

    💗 سریال کره ای طلوع ماه در روز  💗برنامه تلویزیونی برادری و تاس 💗 داستان هزار و یک روز  💗 خواننده ی جزیره ی دورافتاده  💗 سریال کره ای دلال ازدواج 💗 قسمت 5 و 6 سریال کره ای خواننده ی جزیره ی خالی از سکنه 💗 معرفی N VIXX اِن ویکس   💙وبلاگ خونی  💙 قسمت 7و 8 سریال کره ای خواننده ی جزیره ی متروکه  💙سریال کره ای سونبه اون رژ رو نزن  💙سریال کره ای اهریمن من  💙خواننده ی دور افتاده قسمت 9 و 10 💙معرفی کتاب بلندی های بادگیر 💙سریال کره ای رای کشنده 💙💙سریال کره ای خواننده ی جزیره ی دورافتاده قسمت اخر 💙 این روزا چ خبر 💙 سریال کره ای بکشش kill it 💙 سریال کره ای مرد من فرشته ی عشق 💙 فیلم ژاپنی اگه گربه ها از جهان ناپدید بشن 💙 سفر انار 💟 سریال کره ای دلال ازدواج رو وون 💟 سریال کره ای دروغه همه 💟 سریال کره ای داستان ازدواج بانو پارک  💟پادشاه ابدی  💟 سریال کره ای اودیسه ی کره ای سون او گوک 💟قالب جدید 💟 سریال کره ای بدرخش یا دیوانه شو  💟 سریال کره ای مرد من الهه عشقه 💟 my man is cupid 💟 جمع بندی سریال های در حال پخش که دیدم 💟اهنگ جدید آی اِم مونستااکس slowly 💟تاریخ در سریال کره ای عاشقان ماه و بدرخش و دیوانه شو  💟 سریال کره ای میراث خانوادگی 💟

    🍀سریال کره ای اسپانسر sponsor2022 🍀سریال کره ای اهنگ عاشقانه ی خیال انگیز 🍀  سریال کره ای شام دوستانه dinner mate  🍀 فیلم کره ای اسم من لو کی وان با بازی سونگ جونگ کی  🍀سریال کره ای پایان خوش من با بازی جانگ نارا  🍀سریال کره ای سقوط اضطراری عشق crash landing on you  🍀  دیالوگ از سریال کره ای گوبلین goblin 도깨비 🍀 سریال کره ای جنگ گوریو و خیتان 🍀 سریال کره ای دکتر اسلامپ  🍀 مصاحبه ی آی اِم IM با مجله ی allure 🍀  معرفی کتاب شمس و طغری 🍀 سریال کره ای وارث غیرممکن   🍀

  • نظرات [ ۰ ]
    • شنبه ۱۸ شهریور ۰۲