راستش دقیقا نمیدونم کره چه قدریه ولیکن تو نقشه هم که نگاه کنین یه چیزی اندازه تهران و کرج باهمه فک میکنم ، و تو یه هفته میشه همه ی شهراشو بگردی ...مثلا دورترین شهرش بوسانه که تا اونجا با قطار سریع السیر کمتر از 3 ساعت راهه ...برای همین وقتی تو تعریفام میگم از سئول رفته یه شهر دوری شما فک کنین از اسلامشهر میخان برن تجریش به عنوان مثال ...اینجوریه فاصله هاشون . حالا خلاصه خاستم این رو هم گفته باشم که اگه یه وقت کسی کنجکاو بود اطلاع داشته باشه .
داشتم میگفتم درمورد یه پلیسی به اسم " جانگ یول " که منتقل میشه یه شهر دیگه ای ، اون شهر یخورده روستایی و کوچیکه و پرونده های بزرگی توش رخ نمیده ، مثلا این گلابی اونو میدزده این مدلی .جانگ یول بدو ورودش متوجه عجیب بودن اهالی روستا میشه و کیوتی خاص خودشو داشت ... تو کلانتری همش دنبال پرونده ای بود که حلش کنه و باعث شه دوباره برگرده سئول ...
تو اون شهر یه دختری هست که دکتر دامپزشکه ،و دامپزشکی داره ، درواقع پدربزرگشم دامپزشکه و همونجا رو یخورده خوشگلش کرده حالا اون اونجارو میگردونه ...اسمش هست " بونگ یه بون " بونگ یه بون مادرش خبرنگار بوده و یهویی خودکشی میکنه از اون موقع اون میاد به این روستا و با پدربزرگ و خاله ش زندگی میکنه . پدربزرگه چون با ازدواج مامانش مخالف بوده اصلا با یه بون حرف نمیزنه مث برج زهرمار می مونه یه کلام . خیلی ام وجودش تو سریال بی فایده بود .
بون یه بون ، دوستی داره که خیلی کیوته اسمش هست "اوک هی " اوک هی زبان فرانسوی بلده و دوس داره بره فرانسه ولی علاوه بر اینکه دانشگاه هم نرفته الان تو سوپری باباشون کار میکنه . خیلیم بامعرفته و خدا بده از این دوستا . تو مدرسه قلدر مدرسه بوده و نه از اون قلدرا از اینا که به دیگران کمک میکنه ...خییییییلی بامزه اس و اصلا یه بار سریال رو دوش این شخصیته . " تو کره ام تازگی اسمایی که اول اخرش یکیه داره مد میشه "
یه شخصیت مرموز دیگه تو سریال هست که اونو " سوهو " اکسو بازی میکنه و از سئول اومده اونجا تو سوپری کار پاره وقت میکنه با اینکه از دانشگاه ملی " کره " فارغ التحصیل شده .
اینا شخصیت های اصلی سریالن ...روستا در کل خیلی روستای جالب و بهتر بگم فان و کیوت و باحال و سرزنده ایه ...موقعیت های خیلی کیوت و خنده داری هست تو سریال نه خنده زورکی و کیوت الکی واقعا فوق العاده س و اصلا یک لحظه خسته کننده نشده تا قسمت 12 .
حالا ...قضیه لمس پشت تو چیه ؟!
یه روز یه بون میره خونه ی یکی از روستایی ها تا به گاوش که حامله س سر بزنه ، اون روز اتفاقا بارش شهاب سنگه ، لحظه ای که بون یه بون دستش روی باسن گاوه و دست اجوشی که صاحب گاوه روی پا گاو شهاب سنگ میباره و یهو نورانی میشه همه جا ، از همون موقع بون یه بون وقتی به باسن کسی دست میزنه توانایی دیدن گذشته افراد رو پیدا میکنه ...
اولش این کارو روی حیوانات انجام میده و بعد کم کم روی ادما هم تستش میکنه ...توی یکی از تستاش که روی حیوانات بودش متوجه میشه که اون حیوون یه صحنه از یه اتفاقی رو دیده که یه اجوشی مزرعه داری به اجوشی مزرعه دار دیگری ضرر زده ، و تو باغش افت کش ریخته و محصولاتش خراب شدن همه ، و افت کشارو تو باغش دفن کرده ، بون یه بون اینو میبینه و پامیشه میره اونجا ، از قضا اون پرونده دعوا اون دو اجوشی کشیده شده بوده به کلانتری محل که جانگ یول اونجا الان پلیسه ، اونم داره رو این پرونده تحقیق میکنه ، میره باغ و بون یه بونو اونجا میبینه و بهم برخورد میکنن و بهش میگه چطوری فهمیدی ، بون یه بون قضیه رو تعریف میکنه ولی جانگ یول باور نمیکنه ...خلاصه میگذره یه اتفاق دیگه می افته و سر اون اتفاق جانگ یول باور میکنه که یه بون همچین توانایی داره و ازش میخاد که تو حل کردن پرونده ها کمکش کنه ، تا اون بتونه با حل کردن پرونده ای برگرده به سئول ...
تو همین اثنا یهو یه پرونده قتلی به وجود میاد تو روستا و یه دختری رو تو اون روستا می کشن ، از این جا داستان سریال یخورده جون دارتر و هیجانی تر میشه و جانگ یول و یه بون و با کمک اوک هی و اجوشی که گاو داشت با همکاری هم میخان قاتل رو پیدا کنن ...اینجوری اینا هی باهم معاشرت میکنن میرن میان و تقریبا همو می شناسن و خیلی موقعیت های خیلی باحالی خیلی خنده داری که اصلا وصف ناپذیره پیش میاد ...
لی مینکی بازیگر جانگ یول هست که یکی از اولین اوپاهای من تو کی دراماس ، یه بازیگر بی حاشیه و ساکت و سریالای محشر ، بازی بیست ، هر نقشی بازی میکنه تو اون نقش عالیه ، هر سریالی بازی کرده اون سریال از اول تا اخر بدون یک لحظه جلو زدن ، فوق العاده عالی بوده ، تقریبا سریالی نبوده که ازش ندیده باشم و اتفاقا از بازیگرایی که پارتنرای خوبی هم داشته .
اینجا یه بون به جانگ یول میگفت که تو تایپ ای ام دی پی ات IMDP?!، تی T داره ، سایکوپسی .😁لازم به ذکره تایپ لی مینکی ESTJ...
اینجا هم هان جی مین که بازیگر توانایی ولی من زیاد ازش خوشم نمیاد فوق العاده بازی کرده ، بون یه بون با اینکه تقریبا 35 سالشه ولی هنوزم سرزندگی و کیوتی 20 ساله ها رو داره ، مخصوصا وقتی سوهو رو میبینه فوق العاده کیوت و بامزه میشه ...
لی مینکی تو مصاحبه اش گفته که همیشه دوس داره نقشای متفاوت بازی کنه ، " چیزی که قبلا امتحان نکرده و جدید باشه "
لی مینکی بازیگری که من نگاهاشو خیلی دوس دارم ، تو این سریالم از قسمت اول تا الان که معلومه یه حسی به یه بون پیدا کرده تغییر نگاهاش خیلی مشهود و ریزه ، این اهمیت دادنش این نگاه نگرانش ، واقعا رابطه این دو تو سریال خیلی قشنگه و از صد تا صحنه ی کیس مسخره و ابکی بهتر و لذت بخش تره .
سریال هنوز قسمت 12 و با اینکه به نظر میاد داستان خاصی رو دنبال نمیکنه و با کمک کسی که روانسنجه و توانایی فوق العاده داره ، دنبال حل کردن پرونده های پلیسین ولی خیلی جذابه ، سریالای این مدلی زیادن که مثلا یکی از این توانایی ها داره و باهاش پرونده حل میکنن مثلا چندماه پیش سریال " طرح " رو نگا کردم که خب از لحاظ ژانر با این سریال متفاوت بود ولی تقریبا همین موضوع بود ، ولی اصلا جذابیت نداشت . و روانسجی اش هم خیلی مسخره بود .
این سریالم شاید از اسمش به نظر بیاد که منحرفانه و مسخره س که هی بره به باسن اینو اون دست بزنه ولی وقتی نگاهش کنین می فهمین که چقد باحال و جذابه .حالا باید دید که چند قسمت بعدی رو قراره چجوری تمومش کنن . امیدوارم حق مطلب راجبه این سریال رو خوب ادا کرده باشم . فک کنم بیش از ده دفعه گفتم که خیلی قشنگه . 😁💚
سریال کرهای «Moving» (متحرک) یکی از جذابترین و متفاوتترین آثار سال ۲۰۲۳ه که با ترکیب اکشن، فانتزی و درام خانوادگی، تونسته دل خیلیها رو ببره. اگه دنبال یه داستان پرهیجان با شخصیتهایی که قدرتهای ماورایی دارن ولی درگیر زندگی روزمرهان، این سریال حسابی میتونه جذبت کنه.
سه نوجوان دبیرستانی—کیم بونگ سوک، جانگ هی سو و لی گانگ هون—در ظاهر مثل بقیه بچهها هستن، ولی هرکدوم یه قدرت خاص دارن که از والدینشون به ارث بردن:
کیم بونگ سوک میتونه پرواز کنه ✈️
جانگ هی سو قدرت ترمیم سریع داره، حتی از گلوله و چاقو جون سالم به در میبره 💥
لی گانگ هون هم سرعت و قدرتی عجیب داره ⚡
اونا سعی میکنن قدرتهاشون رو مخفی نگه دارن، ولی دنیا همیشه امن نیست. والدینشون هم خودشون گذشتهای پر از درد و خطر دارن و حالا باید از بچههاشون محافظت کنن.
🎭 بازیگران برجسته
هان هیو جو
جو این سونگ
ریو سونگ ریونگ
چا ته هیون
و کلی چهرهی محبوب دیگه که هرکدوم یه نقش کلیدی دارن.
این سریال نهتنها اکشن و جلوههای ویژهی قوی داره، بلکه یه لایهی احساسی و خانوادگی هم تو دل داستانش هست که باعث میشه با شخصیتها ارتباط بگیری. اگه بخوای، میتونم برات خلاصهی هر قسمت یا حتی دیالوگهای خاص و تأثیرگذارش رو هم بیارم.
🎯 نقاط قوت سریال Moving
داستان چندلایه و شخصیتمحور سریال فقط درباره قدرتهای ماورایی نیست؛ بلکه تمرکز زیادی روی روابط بین والدین و فرزندان، گذشتههای پنهان، و انتخابهای اخلاقی داره. هر شخصیت یه داستان مستقل داره که بهمرور باز میشه و مخاطب رو درگیر میکنه.
بازیهای قوی و احساسی بازیگرهایی مثل هان هیو جو و جو این سونگ با اجرای دقیق و احساسیشون، عمق شخصیتها رو نشون دادن. حتی نوجوانها هم بازیهایی فراتر از انتظار داشتن.
جلوههای ویژه و صحنههای اکشن برخلاف خیلی از سریالهای کرهای که اکشن رو ساده برگزار میکنن، Moving از جلوههای ویژهی حرفهای استفاده کرده که صحنههای پرواز، مبارزه و تعقیبوگریز رو واقعاً دیدنی کرده.
تمهای انسانی و فلسفی سریال سؤالهایی مطرح میکنه مثل: اگر قدرتی داشتی، ازش برای محافظت استفاده میکردی یا برای کنترل؟ آیا باید قدرت رو پنهان کرد یا باهاش دنیا رو تغییر داد؟ این لایههای فکری باعث شده سریال فقط یه سرگرمی نباشه، بلکه یه تجربهی فکری هم باشه.
🔍 نقدهایی که به سریال وارد شده
ریتم کند در بعضی قسمتها بعضی منتقدها گفتن که سریال در قسمتهای میانی کمی کشدار میشه و تمرکز بیش از حد روی گذشتهی شخصیتها ممکنه باعث افت هیجان بشه.
تعداد زیاد شخصیتها چون داستان چندلایهست و شخصیتهای زیادی داره، ممکنه برای بعضی مخاطبها گیجکننده باشه، مخصوصاً اگه دنبال یه روایت ساده باشن.
📈 موفقیت جهانی
سریال Moving فقط تو کره محبوب نشد؛ بلکه بعد از فقط یک هفته پخش، تبدیل شد به پربینندهترین سریال کرهای در Disney+ در سطح جهانی و حتی در Hulu آمریکا هم رکورد زد. این نشون میده که داستانش فراتر از مرزها تونسته مخاطب جذب کنه.
هفته به هفته این سریال یهو یه جای هیجانی تموم میشه و قسمت بعدی یهو یه صحنه ی دیگه ای نشون میده ...اون هفته تا جایی تموم شد که رفت جلوی در گل فروشی اون یارو عوضیه که داره اینارو طلسم میکنه ...بعد یهو نشون داد تو بیمارستانه ...نشون نداد که چجوری افتاد بیمارستان ...بعد یهو گفتن به خاطر مریضیشه بعدش یهو بیدار شد گفت زندگی گذشته ش یادشه ...نکنه چون من نسخه نتفلیکس دانلود نکردم اینجوری نشون داد ؟!درهرحال خیلی جذابه .دقیقا زمانی که هردوشون به عشق اعتراف کردن و بعدشم تصمیم گرفتن رابطه شونو علنی کنن بدون توجه به حرف دیگران یهو اینجوری شد ...و منی که به خودم دلداری میدم این سریاله ! قرار بهم برسن! این سریاله ! فقط 6 قسمت مونده! ...واقعا مدتهای زیادی بود به خاطر سریالی هیجان زده نشده بودم . یکی این سریال یکیم سریال لمس پشت تو ...
قراره بعدا بیام راجبه سریال کره ای " لمس پشت تو " حرف بزنم ...
سریال کره ای مدت زیادی رو منتظرت بودم یا مشتاق دیدار :
من متوجه نشدم دقیقا منظور از عنوان سریال چی بود ، تو سریال یه اشاره ای بهش میشه ولی بازم اونقدرا معنی به خصوصی نمیداد با توجه به محتوای سریال .
داستان سریال راجبه کارگاه اوه جین سانگ ، که تو یه شهر کوچیک پلیسه ، یه برادر کوچکتر داره و با مامانشون زندگی میکنن .و با رخ دادن قتلی تو شهرشون زندگی شون تحت تاثیر قرار میگیره ...
حالا از اینور توی سئول قتلی رخ داده و مدتهاس که مضنونش کسی که ، پسر نماینده مجلسه و بارها به عنوان مضنون ازش بازجویی شده ولی هر سری با داشتن شاهد و دلیل ازاد شده . بعد از مدتها از قتل اولی ،یه قتل دیگه به همون طریق رخ میده و دوباره سر و صدا راه می افته که چرا پس قاتل رو پیدا نمیکنین و این حرفا ...
دادستان چا یونگ وو و دادستان یونگ جو مسئول پرونده قتل های سریالی میشن و یه تیم ویژه تشکیل میدن برای اینکه بکوب روی این پرونده کار کنن ،تو اثنای تحقیقات روی قتل دومی ، قتل سوم این سری تو شهری که کارگاه اوه جین سانگ هست رخ میده ، رو این حساب دادستان ها میان به اون شهر و میخان پرونده رو ببرن سئول که اوه جین سانگم میگه منم باید سرجهازی ببرین 😁اینجوری میشه که جین سانگ هم میاد تو تیم ویژه تحقیقات ، تو تحقیقات متوجه وجود یه چاقوی گرون قیمت برند میشن که قاتل با این چاقو قتل هاش رو انجام میداده ، تو سرنخ ها ، متوجه میشن که برادر کارگاه اوه جین سانگ که تو شهرشون اشپزه و رستوران معروفی داره ، از این چاقوی گرون استفاده میکنه .
دادستان چا برادر جین سانگ رو به عنوان مضنون دستگیر میکنن و یک سری مدرک هم مبنی بر اینکه این پسره مشکوکه از تو گوشیش پیدا میکنن . جین سانگ ناراحت و عصبانی میشه که چرا برادر منو گرفتین و اون بی گناهه و قاتل داره تو شهر به خاطر کله گنده و پولدار بودنش راه میره و فلان ...خلاصه از اوه جین وو ، برادره اوه جین سانگ ، بازجویی میکنن که این چاقو رو از کجا خریدی و این عکسا که از پای زنا گرفتی چیه تو گوشیت ...تحقیق میکنن می فهمن که جین وو بی گناهه و عذرخاهی و اینا ...میگذره از این موضوع و قاتل واقعی قتل دومی پیدا میشه درحالیکه خودشو کشته بوده و نتیجه میگیرن که قاتل همین بوده و پرونده بسته میشه .
دادستان چا از یونگ جو خوشش میاد و یونگ جو و جین سانگ هم دوستای بچگی هستن که تو یه شهر بزرگ شدن و مادراشون باهم دوستای صمیمی هستن ...تو این پرونده جین سانگ ترفیع میگیره و تو همون سئول میمونه ...
دادستان چا خانواده اش از این خانواده های خیلی پولدار هستن و بیمارستان معروفی هم دارن ، مامانشم دکتره ، بیمارستان شون محل معالجه ی یه عالم سیاستمدار بوده و تو این معاشرتا راز هایی هم رد و بدل میشه و از طرفی پارتی بازی ها و رشوه هایی هم صورت میگیره . خلاصه مامانش همچین ادمیه . از این طرف دادستان چا با بیماری قلبی مادرزادی به دنیا اومده و چندین تا عمل تا حالا داشته که موفق نبوده ، مگه اینکه قلبی بهش داده بشه که از فک و فامیل و خون خودش باشه . سوالی که برام به وجود میاد اینکه مگه برای پیوند قلب نباید خون ها هم تطابق داشته باشن ؟! چون دیگه بحث خیلی پزشکی من تحقیق نکردم . حسش نبود ...
من اولش که خانواده دادستان چا رو نشون میداد میگفتم خب فهمیدیم دیگه اینا پولدارن و بیمارستان دارن چه ربطی به قاتل و داستان سریال داره ، حس میکردم زیاد روش زوم شده ولی وقتی داستان جلوتر میره متوجه میشین که درواقع داستان درباره خانواده ی دادستان چاعه . حالا باید با یه کاراکتر دیگه اشنا بشیم :
پارک کی یونگ خبرنگار جنایی ، و از این خبرنگارایی که مستقر تو دادستانیه ،پارک کی یونگ از بچگی تو خونه ی دادستان چا اینا بزرگ شده ، گویا مامانش معتاد بوده و به علت بدسرپرستی ، مامانه چا به سرپرستی قبولش کرده ...ولی مامان چا از روی مهربونی و خیرخواهی این کارارو نکرده ...راز بزرگی هست که وقتی به قسمتای 10 اینا میرسین برگ ریزونه ...🍂🍁🌿🍀🍃🌪
یه مدت از انتقال جین سانگ میگذشت که خبر میاد برادرش تصادف کرده ، یونگ جو و چا میرن پیش مامانش که برادر جین یانگ که همکارمونه اینجوری شده اوژانس جایی قبولش نکرده ! بیاریمیش بیمارستان خودمون ، مامانش اولش فیس میذاره ولی با یخورده اصرار بیشتر قبول میکنه ، جین وو رو میارن بیمارستان و عمل میکنن ولی مرگ مغزی میشه و جین سانگ و مامانشم قبول میکنن اعضاشو اهدا کنن ، چون خود جین وو هم از قبل برگه شو پر کرده بوده که میخاد اعضاش اهدا شه .
تو همین اثنا که جین وو هنوز بیمارستان بود و خبر مرگ مغزی هنوز نیومده بود ، به دادستان چا ترفیع اینکه بره امریکا اموزش رو میدن و اونم با اصرار مامانش قبول میکنه که بره ، یک سال میگذره و وقتی برمیگرده خیلی سر حالتر و خون گرم تر شده بود ...همه تعجب میکنن که این یک سال تو امریکا چه به دادستان چا ساخته ، درحالیکه اون قبل اینکه بره امریکا پیوند قلب کرده بود ...همون جا شصتم خبردار شد که یه خبریه ...😉
یه سری پرونده ها به وجود میاد و متوجه میشن که قاتل سریالی که از اول داستان دنبالش بود اونی که خودکشی کرده نیست ...اینجوری میشه که دوباره پرونده رو باز میکنن و تیم ویژه تشکیل میشه ...تو خلال تحقیق ، یه ناشناس به جین سانگ ویدئویی می فرسته که دارن جین وو رو میکشن و درواقع اون با تصادف نمرده بلکه کشته شده ...و اونجا بود که جین سانگ دنبال قاتل برادرش هم می افته ...و یه سری سر نخ ها میرسه که شوکه کننده بودن ...
حالا زمانی که من باید داستان رو از اخر به اول تعریف کنم ، چون پیچش سریال یجوری بود که یهو همه چیز وارونه شدش :
همونجور که گفتم دادستان چا یونگ وو خانواده پولدار و اشرافی داره و مامانش رییس بیمارستانشونه ، بیمارستان اونها یکی از معروفترین بیمارستان ها به شمار میره و کله گنده ها اونجا رفت وامد دارن ، درواقع چا یونگ وو نسل چهارم یه خانواده اشرافی و اینکه به سادگی بذارن بمیره درحالیکه مامانش دکتر خب براشون به غیر از افت، ناراحتی و افسوس زیادی به همراه داشته ، برای همین مامانه اومده یه پروژه راه انداخته تو بیمارستان ، اسم پروژه رو گذاشته " زندگی دوباره "...
نمیدونم ، ممکنه کتاب " هرگز رهایم مکن " کازوئو ایشی گورو رو خونده باشین یا نه ولی تو اون کتاب یه یتیم خونه ای بودش که بچهای بی سرپرست رو اونجا به بهترین نحو بزرگ میکردن و از هر لحاظ بهشون می رسیدن مخصوصا سلامتی ...درواقع بچها رو بزرگ میکردن و بعدم وقتی به سن موردنظر میرسیدن اونارو برای اهدای اندام هاشون می فرستادن بیمارستان ، مثلا کلیه کبد هرچی که میشه اهدا کرد ، و اندام های اهدایی رو به پولدارا یا اشراف زاده میدادن ...
فک میکنم حدس زده باشین که پروژه ی " زندگی دوباره " مامان چا یونگ وو چی بوده باشه ؟! دقیقا همین پروژه رو داشت انجام میداد منتها بدون خبر داشتن اهدا کننده ها ، مثلا یکی می اومد بیمارستان ازمایشی چیزی میداد اینا چک میکردن که با فلان سیاستمدار می خوره یا نه طرفو یه بلایی سرش می اوردن که بتونن به اندام هاش دسترسی پیدا کنن ، خلاصه دقیقا همین بلا رو هم سر جین وو اورده بودن ، حالا اصلا جین وو کی بود ؟!
همونطور که گفتم حتما باید قلب کسی به یونگ وو پیوند میشد که هم خونش باشه ، از قضا بابای یونگ وو جوونی هاش چشمش زیادی هرز می رفته و هرجا یه بذری کاشته بوده ، یکی از اون بذرها همانا جین وو بوده ...
مامان جین وو بعد از اینکه بچه دار میشه ، یه مدت میره شهری که مامان جین سانگ هست و اونجا پیش اون کار میکرده بعد یه مدت غیبش میزنه و جین وو رو مامان جین سانگ بزرگ میکنه ، مامان یونگ وو از اینکه شوهرش همچین ادمی و با زنای مختلف هست رو میدونسته و قایمکی مامانه جین وو رو با پول ازش دور میکنه ، خب مامانه هم جوون بوده و هنرمند ،می فرستنش فرانسه و میگن دیگه برنگرد کره و همش ساپورتش میکردن ، بچه شو رها میکنه .
درواقع اینا همش دام و برنامه ریزی برای اهداف بزرگتره ...جین وو پیش اون خانواده تو یه شهر ساحلی بزرگ داشته میشده ،اینجا پرانتز باز کنم که مامان یونگ وو با همکاری یکی از زیردستانش که شخص خیلی متبحری بوده و قبلا ارتشی بودش ، این برنامه ها رو می ریخته ...یه دکتر اشنا هم می فرستن تو اون شهر که مداوم برنامه روزانه و سلامتی جین وو رو زیرنظر بگیره و به اینا گزارش بده ...
اینجوری بوده که تو یه مقطعی دیگه میگن خیله خب حالا هم اهدا کننده امادگی اهدا داره و هم گیرنده ، همون شخص زیردست رو تو یه روز بارونی می فرسته سروقت بنده خدا جین وو و به قصد کشت می زنتش ... جین وو رو که میارن بیمارستان و عمل میشه درحال بهبود بودش ولی مامان یونگ وو میره از دستگاه جداش میکنه تا بمیره و بتونه قلبش رو بده به پسرش ...رسما یکی رو میکشن تا قلبش رو زوری بدن به یکی دیگه ... اینجوری میشه که یونگ وو بدون اینکه بدونه اهدا کننده قلبش کیه ، عمل میشه و تو امریکا بهبود پیدا میکنه و برمیگرده کره ...
پارک کی یونگ هم یکی از همین پسرا بوده ، پارک کی یونگ وقتی مامان واقعیش میمیره از دوست صمیمی مادرش می شنوه که قرص هایی که مامانش می خورده باعث اعتیاد و مرگش بوده ؛ اون تحقیق میکنه و متوجه میشه که قرصایی که مامان یونگ وو به مادرش میداده اعتیاد اور بوده ، به این فک میکنه که چرا مامان یونگ وو باید مامان اونو بکشه ؟!
یه روز که اتفاقی به اتاق خالی مامانه داخل میشه تو لپ تاپش نتایج ازمایشی رو میبینه که تو قسمت اهدا کننده اسم خودش نوشته شده بوده و تو گیرنده اسم یونگ وو ، ازمایش دی ان ای میگیره و متوجه قضیه میشه ...پارک کی یونگ طفلک تنهایی به این همه حقایق تلخ پی برده بود ...تو تحقیقاتش متوجه میشه که کسی دیگه ای هم برای این اهدا وجود داره و اون جین وو بوده، راجبه جین وو تحقیق میکنه و متوجه میشه که اونم برادرشه ...اون نقشه میکشه تا جین وو رو قاتل نشون بده تا اینجوری جین وو بیفته زندان تا مادر یونگ وو نتونه نقشه های شومشو اجرا کنه ...خودش از قضا به خاطر داشتن هپاتیت بی از صف اهدا کننده ها خارج شده بوده ...ولی وقتی جین وو به عنوان مضنون دستگیر میشه جین سانگ اونو از مضن اتهام مبرا میکنه ...و اینجوری میشه که نقشه های مادره رو روال پیش میره ...
جین سانگ تو تحقیقات به این نتایج میرسه و متوجه این حقیقت تلخ میشه ، تو تحقیقات به پارک کی یونگ خبرنگار هم شک میکنن و درموردش تحقیق میکنن و وقتی خونه شو میگردن متوجه اثار جرم میشن ، پارک کی یونگ فرار میکنه و تو فرار زیردست مامانه یونگ وو می دزدتش و علی رغم اینکه رییس ینی مامان یونگ وو گفته بوده بکشش ، اونو تو یه خونه ای زندانی میکنه ...
جین سانگ ، کی یونگ رو پیدا میکنه و کی یونگ همه ی حقایق رو میگه ...یونگ وو نمیخاست حقیقت رو قبول کنه که مادرش همچین ادمی و اینجوری نقشه کشیده تا قلب کس دیگه ای بدزده ، دست اخر دوربینی که توی اتاق جین وو تو بمیارستان بود رو نشونش میدن و متوجه میشن که تیر خلاص رو خود مامانه زده که باعث مرگ جین وو شده ...
یونگ وو از اینکه برادرشو اینجوری از دست داده بود خیلی ناراحت میشه و از اینکه کی یونگ به جای اینکه وقتی حقیقت رو فهمیده بود به اون نگفته بود ناراحتتر ...خلاصه همه رو به دادگاه میکشونن و به سزای اعمالشون میرسن ...مامانه چشم سفید و وقیح بود و جرمش رو قبول نمیکرد و فک میکرد چون مادره پس حق داشته که این کارارو بکنه از طرفی پروژه ایکه به راه انداخته بود لو رفت و معلوم شد که چندین نفر دیگه رو هم اینجوری روشون نقشه کشیده بودن .... دست اخر تو دادگاه اعتراف کرد ...ولی اصلا حس شرمندگی و عذرخاهی و پشیمونی نداشت ...خیلی نفرت انگیز بود ...قاتل ...!
تو این قضایا یکی از مقصرین اصلی بابای یونگ وو بود بس که سست عنصر بود همه کاراررو سپرده بود به زن عفریته ش و اونم اینجوری همه ی پسراشو برای پسر خودش سلاخی کرده بود ، درسته خیانت کار قبیحی ولی درهرحال این حق رو به زن اصلی نمیده که بره پسرای دیگه رو برای پسر خودش بکشه ، اونم با همچین نقشه های دقیقی ...هردو مادر بچها رو هم دک کرده بود به شکلی تا اگه یهو مردن کسی صاحب در نیاد ...مامان کی یونگ رو کشته بود ، مامان جین وو رو هم با پول خریده بود ، درسته مامان جین وو به خاطر پول بچه شو رها کرده بود ولی دلیل نمیشه که یکی بیاد بزنه بکشتش که ...خیلی ادم نفرت انگیزی بود از این زنایی که فک میکنن خیلی می دوننن و میخان رو بقیه سوار بشن و یجوری از بالا حرف میزنن و بقیه رو حساب نمیکنن اعتماد به سقفن ...حالم بهم میزد زنه ...این بازیگر همه جا اینجوری نفرت انگیز بازی میکنه ...
درکل خییلی سریال قشنگی بود من فک نمیکردم سریالش انقد خوب باشه به خاطر نا این وو و بقیه بازیگرا زیاد بهش چشم نداشتم یهو از بی سریالی گفتم ببینم این چیه ...راستش نااین وو زیاد جذاب نی ولی تو این سریال به یه سری جذابیت هاش پی بردم ...خییلیا از بازیش بد گفته بودن ولی به نظرم ایرادی نداشت ...ایرادی هم اگه بود بیشتر به خاطر طرز نوشته شدن اون کاراکتر بود ، کلا یجوری بود سریالش که انگار احساسات رو زیاد دخیلش نکرده بود و اون احساس های همیشگی تو سریالا کره ای که مثلا یکی میمیره خودشوو جر میدن گریه میکنن و افسردگی و خشم و کینه و اصرار بر اینکه نه این کشته شده ، اینجور چیزای همیشگی توش نبود ...
به نظر من تنها کسی که بازیش ایراد داشت یونگ جو بود ، این بازیگر نه تنها بازی بلکه قیافه ام نداره ...فک کن با ارایش اینه بی ارایش چی میشه ...جای شکرش باقیه خوش هیکله ...☘🙄 شاید تو سریالای گذشته ش بازی خوبی رو نشون داده بوده ولی اینجا هیچی همه جا یجور بود ، وقتی دزدیده بودنش وقتی به یه موضوع هیجانی میرسید وقتی به حقیقت رسیدن اصلا وقتی دادستان چا بهش گفت بیا ازدواج کنیم ...همه جا یه قیافه و ری اکشن داشت ...درسته برای نااین وو گفتم که شاید به خاطر کاراکترشه ولی کاراکتر یونگ جو رو اصلا انگار هیچیی براش ننوشته بودن فقط گفته بود تو دادستانی این دیالوگا رو بگو ...صفر صفر ... با اینحال تو جذابیت داستانی سریال تاثیری ان چنانی نذاشته بود بازی ها ...شاید تو این برحه برای من اینجوری بود شاید یه وقت دیگه میدیدم منم اذیت میشدم ...ولی اینجوری نبودم خدا رو شکر ...
فک میکنم سریالی که کمتر تو درحال پخشی ها دیده شده باشه ...او اس تی خیلی قشنگی هم داشت که بهتون پیشنهاد میکنم حتما گوش کنین از اینجا :
اگه بخام دقیق محاسبه کنم از سال 2015 کی درامر شدم و بعد از سریال " پنیر در تله " فن " پارک هه جین " شدم . بعد از اون رفتم سریالا و فیلمای دیگه ای ازش را نگاه کردم . واقعا بازیگر فوق العاده ایه ، از اولین سریال هاش بگیر تا اون سال که من داشتم تو کاراکتر "یوجونگ" میدیدمش همیشه کاراکترای عالی داشته و بازیش 100هه . بازیگری که همه نوع ژانر رو امتحان کرده .
ولی از همون موقع مقاومت عجیبی تو دیدن سریال " عشقم اهل ستاره اس " داشتم 😁😁 شنیده بودم "هه جین " اینجا نقشش خوب نی و خیلی ذلیله و سریالش مسخره س و اینا . خودمم وقتی یه تیکه هایی ازشو میدیدم میگفتم اخه چرا هه جین همچین نقشی داره . خلاصه چون دوس نداشتم اشک و شکست اوپامو ببینم این سریالو نمیدیدم . ولی دیگه مقاومت رو گذاشتم کنار و تصمیم گرفتم نگاهش کنم . واقعا چرا همش مقاومت میکردم ؟!
" عشقم اهل ستاره اس " یا " کسی که از ستاره اومده " :
سریال درمورد "کیم دوجین"عه که 400 سال پیش از یه ستاره ای با دوستای دیگه ش برای تحقیق راجبه زمین به زمین اومده بودن تو این بین کیم دوجین فضایی به یه انسان کمک میکنه و کمکش با نمک نشناسی پاسخ داده میشه برای همین نمیتونه به موقع به دوستاش ملحق شه و به ستاره اش برگرده . سریال از اینکه چرا ستاره ای ها میخاستن راجبه زمین تحقیق کنن یا جزییات اینکه ستاره هه اسمش چیه و اینا نمیگه چون اصلا نیازی نی ،این یه سریال عشقی راجبه کیم دو جین فضایی و یه انسانه . خلاصه از اون موقع 400 سال میگذره و کیم دوجین از اون موقع به هیچ ادمی کمک نمیکرده که اتفاقی همون دختری که 400 سال پیش بهش کمک کرده بود رو باز میبینه ،دختره اسمش "چو سونگ هه " تو زمان مدرن بازیگره و همسایه اشه . خلاصه یه سری اتفاقات می افته و اینا عاشق هم میشن . و سریال راجبه عشق اینا و جزییات دیگه ایه که تو 20 قسمت رخ میده .
پارک هه جین اینجا اسمش " هی کیونگه " اون از یه خانواده ی پولداره ، از دبیرستان همکلاسی چو سونگ هه اس و عاشقشه و براش هرکاری میکنه ،حدود 12 ساله که داره عشقش را به هر طریقی ابراز میکنه و جواب منفی از چو سونگ هه میشنوه .
چون سونگ هه خودش میگه مرد ایده ال از نظرش اینه که کسی باشه که ازش مراقبت کنه در هر شرایطی و همیشه دوستش داشته باشه و تا ابد باهاش بمونه ، ولی عشق هی کیونگ را مداوم رد میکنه واقعا این ظالمانه نی ؟ هی کیونگ هندسام و پولداره تازه اون شرایط اخلاقی یا ایده ال را هم داره پس چرا باید همش رد شه ؟! ینی تو این 12 سال یه بارم به چشمت به عنوان مرد نیومده ؟! خیلی بی رحمانه س من اصلا قبول ندارم همچینن چیزیو . طفلک اوپام حتی براش داشت میمرد ولی بازم برگشت گفت ببخشید من هیچی ندارم تو پاسخ محبتت بدم .
🙄😑😑 بعد اون موقع یه ادم فضایی از راه نیومده عاشق اون شد . 😣 ولی خب من با اون دید غیرمنطقی و اینکه اه چرا باهاش این رفتارو داره و فشش بدم نگاه نکردم چون اینجوری کل سریال برام زهر میشد . دختره واقعا بامزه و خوش قلب بود اتفاقا خیلیم دلش میسوخت که هی کیونگ این همه ساله الافشه ولی خب میخاست فقط دوست بمونن . اخراش دیگه من نگاهم به عشق هی کیونگ یجوری بود که فقط دوسش داره و براش همه کار میکنه حتی اینم پذیرفته بود که اینکه اون یه طرفه عاشقشه دلیل نمیشه دختره زوری عاشقش شه چون دوست داشتن که زوری نمیشه و همینجوری چون خودش دلش میخاست پیش دختره بود و همراهیش میکرد .
بعدها برای اونم فرصت بهتری به وجود می اومد و کسی پیدا میشد که بهش عشق بده . پارک هه جین اینجا هم واقعا بازی تک و عالیی داشت انصافا بازیش از نقش اول که ادم فضاییه بود خیلی بهتر بود . کیم سوهیون که نقش ادم فضایی را داره ، درسته هندسامه ولی غیر اینکه خیلی خوب گریه میکنه و خوب کیس میره واقعا بازی چشم نوازی نداره .
تو کل 20 قسمت مداوم یه نگاه را داشت ، یه ری اکشن، عصبانی کینه ای ناراحت عشق همش یجور بود . تو این همه سال هم بازیش تغییر نکرده ولی هه جین واقعا وقتی بازی های قدیمش را نگا میکنم میبینم چقد پیشرفت داشته . با اینحال کیم سوهیونم الکی کیم سوهیون نشده ،میشه گفت همچینم بی تاثیر نبوده تو سریال اینکه بتونی تو کل 21 قسمت قیافه ی پوکر داشته باشی و بدون اینکه قیافت تغییر کنه عشق بورزی خودش یه نوع بازیگری .اینکه میگم زیاد چشمگیر نی خب سلیقه اس اولا دوما در برابر پارک هه جین به نظرم حرفی برای گفتن نداره با اینحال تو سریال با همون قیافه پوکر و بی حالتش صحنه های بامزه ای رو خلق میکرد . پشت صحنه هاشو که نگا میکردم کیم سوهیون از همه بیشتر میخندید 🤣🤣 همچنین از نوع بازی های احساسی و گریه هاش میشه فهمید چقد احساساتیه . تو همه ی سخنرانی های جوایزاش کلی گریه کرده .
کیم سوهیون برای این سریال کلی جایزه گرفته و با محبوبیتش بیش از پیش افزوده شده .
سریالش در کل هم داستانش قشنگ بود و هم بازیگرا توش خوب بودن . از طرفی گره موجود تو سریال و وجود یه قاتل هم تو سریال به جذاب شدنش بیشتر کمک کرده بود ، چون بالاخره همین که 20 قسمت فقط کشمکش عشق بین دوزوج و التماس های یه عاشق خسته را ببینی لطفی نداره . این سریال علاوه بر اینکه تو کره خیلی بیننده داشته تو چین و کشورای دیگه هم خیلی سر و صدا کرده بوده و نودل ها و مرغ سوخاری و حتی لوازمی که چون سونگ هه ازشون استفاده میکرد فروششون چندین برابر شده بود .
بیاین با قاتلمون اشنا شین که خودشم تو پشت صحنه اذعان داشت که هیچ دلیلی برای قتل نداره و همینجوری قاتله 🤣 شین سونگ روک ،بیشتر جاها نقش منفی داره ولی بازم جذابه ، اینجا هم نقش قاتل داشت و واقعا خیلی عوضی بود . از همه ی نقشای منفیش اینجا عوضی تر بود . من میخاستم کیم دوجین بزنه بکشتش ولی حیف کشته نشد . به نظرم جای اینکه نشون بدن تو زندانه نشون میدادن خودکشی کرد خیال بیننده راحتتر میشد 🙄🤣. و وجودش تو سریال باعث شد سریال جذابتر و باحالتر شه .
درکل از دیدن سریال خیلی لذت بردم هم خنده داره بود هم قشنگ ، سریال تو اون سال ،2014 خیلی ریت گرفته بوده و هردو بازیگرای نقش اصلی سریال جایزه هم دریافت کردن . اگه سریال عشق کمدی دوس دارین حتما پیشنهاد میکنم نگاهش کنین چون خیلی قشنگ بود .
این یکی از دوستای چون سونگ هه بود پسرای دورش را که نگاه میکرد براش میمردن ،بهش میگفت تو چقد خوش شانسی 😂 بامزه بود دوستش .
واقعا هم خیلی خوش شانس بود دختره .
تو یه صحنه هی کیونگ کل شهربازی را اجاره کرده بود که اونجا دوباره از چو سونگ هه خاستگاری کنه طفلک 🥰😔 اوپای رومانتیکم . نمیدونم چرا همیشه عشقاشونو تو جاهای اشتباهیی صرف میکنن .