قالب

کیوهیون :: •بیشه زاری غرق در شکوفه •

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کیوهیون» ثبت شده است

برنامه تلویزیونی کره ای برادری و تاس 2023 Bro & Marble

برنامه تلویزیونی کره ای برادری و تاس 2023 Bro & Marble
با مجری گری لی سونگی 💚  سریال کره ای بی خانمان  💚، و حضور کیوهیون سوپرجونیور Super Junior 💚  اهنگ کره ای شستشوی قلب کیوهیون سوپرجونیور  💚، بازیگر یو یئون سوک ، هوشی و جاشوا ی سونتین Seventeen ، بازیگر لی دونگ هی و کمدین جی سوک جین به عنوان شرکت کننده های بازی .
 

برنامه تلویزیونی کره ای برادری و تاس 2023 Bro & Marble
برنامه تلویزیونی کره ای برادری و تاس 2023 Bro & Marble

 
این برنامه توی دبی فیلمبرداری شده و هدفش نشون دادن دبی و مکان های گردشگری و زیبایی و هنر و فرهنگ دبی است . بازی تقریبا همون بازی مونوپولی یا روپولی هست ، روالش به این شکله که :
شرکت کننده ها باید پول داشته باشن ، لی سونگی بانکره ، شرکت کننده ها میرن پیش لی سونگی و هرچی وسیله باارزش دارن مث کت ساعت اینجور چیزا رو به لی سونگی می فروشن و در قبالش لی سونگی بهشون مبلغی رو پرداخت و با اون پوله میتونن بازی کنن ، خب یه میز هست دورش مکان های تفریحی و گردشگری دبی هست ، تاس رو میندازن و اگه خاستن اون مکان رو برن برای بازدید ، پول عوارضش رو میدن ، یه جایی هم هست که بهش میگن زمین بی که اونجا واسه بانکره و سکرته ، مثلا اگه اونجا براشون بیفته ، میرن به اون مکان مثلا کویر و اونجا بانکر هست و بهشون میگه که برای بیرون رفتن از اینجا باید یه سری مراحل رو انجام بدن .
بازی یجوری طراحی شده که با فرهنگ و هنر دبی در امیخته باشه ، مثلا تو یه مرحله از بازی لی سونگی به شرکت کننده ها چراغ جادو میده و هرکی چراغ جادوش واقعی باشه به یه سری امتیاز ها دست پیدا میکنه .
یا تو یه مرحله از بازی هرکدوم باید لباسی رو می پوشیدن و نقش بازی میکردن ، شتر که یک حیوانی که تو دبی زیاده و میگن حیوان دبی یا همچین چیزی ، یا شاهزاده خانوم و ببر که نماد دبیه ، میمون و دزد ، اینجوری .
 
خب این جور برنامه ها علاوه بر اینکه میتونی با شخصیت های واقعی طبیعتا اینا ریالتی شو هستن دیگه ، بازیگرا یا خواننده ها اشنا بشی ، میتونی اون شهری که دارن معرفی میکنن رو هم ببینی و با فکت هاش اشنا بشی و از مناظر لذت ببری و اینا .
کیوهیون و جی سوک جین و لی سونگی که تکلیفشون معلومه ، انقد تو برنامه ها دیدمشون که قشنگ می شناسمشون ، ینی هرجا باشن برنامه قطعا فان و سرگرم کننده و باحال و خنده داره . کیوهیون که دیگه استاد شده خیلی خوبه تو برنامه ها و خیلیم خرشانسه ، هروقت تاس مینداخت 6 می اورد ، سر همین شانسش مجبور شد یه خوشه زرشک و پرتقال کوچیک ها که اندازه پسته هس؟ از اونا بخوره که خیلی ترشن . کره ای ها با مزه ی ترشی زیاد میونه ای ندارن . 🤭😄
لی دونگ هی که تو سریال ریپلای 1988 باهاش اشنا شدم خیلی بامزه و راحت بود ، پسرای سونتین هم خیلی خوب بودن فک میکنم اولین بارشون بود که تو اینجور برنامه ها بودن برای همین هم روشون کم بود هم خیلی مودب بودن . من زیاد سونتین رو نمی شناسم ، کنجکاو شدم با این برنامه برم موزیک ویدئوهاشونو ببینم .
ولی اینجا فهمیدم که لی سونگی واقعا خییییییییییییلی خیییییییییییلی ساده و خنگه ، ینی قشنگ میشه فهمید که چجوری کمپانیش 20 سال پولشو بالا کشیده بس که ساده و زودباوره ، الهی بمیرم ، سر یه ماموریت که باید روی لی سونگی انجام میدادن تا امتیاز بگیرن هم خیلی خنده دار شده بود هم خیلی سونگی طفلی شده بود خیلی دلم براش سوخت حالا ایشالا تو زندگی خصوصیش موفق بشه و اینجوری دوباره سرش کلاه نذارن . تازگی هم خبر اومده که قراره پدر بشه . خیلی خوشالم براش .
یو یئون سوک هم تو گروه کیوهیونه و خیلی زرنگه و خیلی باهم مچن و حتی جنس خرابتر از کیوهیون خیلی جفتشون تو بازی جدی و نامردن 🤣🤣🤣 اگه برنامه رو ببینین می فهمین .
 
  • نظرات [ ۰ ]
    • يكشنبه ۱۴ آبان ۰۲

    سریال کره ای سلبریتی

    سریال سلبریتی



    این سو آ ری
    این سو آ ری

    سریال در تلاش بود تا زندگی اینفلوعنسر!؟ ها رو نشون بده ، رقابت ها ، استرس ها ،دوبهم زنی ها و حرکات متظاهرانه ، عطش برای معروفیت ، برای پول . و ادمایی که این ادمارو معروف میکنن و ادمایی که از این ادمای متظاهر حمایت میکنن و باعث میشن گنده شن وفک کنن خیلی ادم مهمین . اینستاگرام یه سری ادمای پول دار و لاس زن ، دروغگو رو تبدیل به سلبریتی هایی کرده که هیچی ندارن ،هیچ هنری برای عرضه، هیچ دیدگاه عمیقی ، پوچن ، فقط پولدارن و با پولشون دارن پولای هنگفت بیشتری رو پارو میکنن ، خودشونو از مدل ها ، بازیگرا و خواننده هایی که با تلاش و پشتکار و هنر خودشون به این معروفیت رسیدن بالاتر و اونارو هیچ حساب میکنن . فک میکنن چون میکروفون دستشونه دیگه خدا هستن ، نمیدونن کسایی در پشت پرده که باعث شدن اینا به این خدا تبدیل بشن ، هستن تا به وقتش از اونا برای پوشوندن گندای سیاست مدارا استفاده کنن یا وقتی که دیگه خیلی خودشاخ پندار شدن و خاسته های اونارو انجام ندادن یا خاستن خودشونو از اونا جدا کنن ، پایین بکشوننشون .

    دوست سو آری که باعث شد آری بیاد تو این خط
    دوست سو آری که باعث شد آری بیاد تو این خط

    داستان درمورد " سو آ ری " که تا دبیرستان پولدار بودن ولی ورشکست میشن و اونچنان فقیر نیستن ولی خب از اون وضعیت اشراف زادگی خیلی پایینترن . سو آ ری معلومه که خودشو با فقر وفق نداده و داره ادای اینکه با فقر وفق داده رو در میاره . در باطن میخاد که پولدار بشه ولی نمیدونه چجوری . تو یه شرکت لوازم ارایشی که لوازم ارایشی ها رو میبرن دم خونه ها می فروشن کار میکنه " تو کره همچین کاری هست " و سریال اولش یجوری نشون میده که شرکت و ایده لوازم ارایشی ها برای خودشه ولی اخرش نشون میده که اونجا واسه کس دیگه ای بوده و اونم اونجا کار میکرده ، 🤨حالا ... سو آ ری مشغول پول دراوردن و خوردنه و مامانشم خیاطه و تو گنگنام یه خیاطی باز کرده که لباسای برند پولدارا رو رفو میکنه یا سایزشونو کوچیک میکنه . مامانش چون هنوزم توهم پولداری داره اونجا با اون مبلغ هنگفت مغازه باز کرده و از طرفی میخاد توی لباسای گرون قیمت زندگی کنه . " مث اون سریاله که شبکه سه میداد ویشکا اسایش میگفت ما تو بشقاب و قاشق نقره زندگی میکردیم 😁"

     

    داشتم میگفتم :

    سو آری از فضای مجازی هییییییییییییییییییییییچچچچچچچچچچچچچچچی نمیدونه . سو آری در عصر تکنولوژی و فضای مجازی در حالیکه مسئول یه شرکت لوازم ارایشی هرچقدم غیر برند چطور از اینستاگرام چیزی نمی دونه ؟! و نمیدونه که اگه اونجا عضو بشه و محصولش رو تبلیغ کنه خیلی بهتر میتونه فروش کنه ؟؟!

    دوست و همکارش ولی خیلی اینستابازه همه ی اینفلوعنسرها رو می شناسه .تو دنیای این... ها یه گروهی هست متشکل از 4.5 تا دختر پولدار که کسایی که از اون طریق پولدار شدن ، این گروه چشم و هم چشمی زیر اب زنی خلاصه هرکاری از پسشون برمیاد خیلیم سلیطه ان .

    این بین یکیشون هست که زن داداش یکی از همین اینفلو..چی هاس زن داداشه خودش پولداره و باباش وزیره برای همین نمیتونه بیاد اینستا ، خانواده ی شوهره هم خیلی معروفن یه دفتر وکالت خیلی معروف دارن با وکیلای خبره برادره هم خودش وکیله . زن داداشه رو گذاشتن لله ی خاهر شوهر سلیطه که مواظب این باشه دست از پا خطا نکنه تو اینستا و گوه نزنه تو ابروی دفتر وکالت سرشناسشون .

    از اون ور زن داداشه هم تو این گروهه هست میره میاد نظر میده و فلان . ولی الکی میخاد بگه من علاقه ای ندارم ولی داره میمیره که خودشم اونجوری شه . بین این گروهه یه دختری هست که ازدواجم کرده ، یه روز اتفاقی سو آ ری رو میبینه ، کی بوده ؟ قبلا همکلاسی بودن همون موقع که آری پولدار بوده و تو یه مدرسه ی معروف خارجی درس میخونده ،میخاد پزشو بده به فالواراش تو لایوش اینو میاره نشون میده ، بعدشم ازش دعوت میکنه بره تو مهمونی که اینجور ادما میرن .

    اینجوری میشه که سو آری تو این بازیا کشیده میشه و اولش هی با دست پس میزنه با پا پیش میکشه . وقتی یهو تو اینستا معروف میشه یه اکانتی بهش پیام میده میگه من فنتم فلان پته ی همه ی اون یکی دخترارو برای آری رو میکنه ، آری هم از فرصت استفاده میکنه و همه ی اون دخترارو خراب میکنه که فقط خودش باشه ، و پته ی اونارو هی میریزه رو اب .

    درواقع اصلا نمیخاست زیردست اونا باشه میخاست خودش یهو معروف شه و خودشو محق میدونست که باید پولدار باشه و معروف ، چون سو آری دختر کارخونه دار ورشکسته ای که قبلا همین دوستش بهش غبطه میخورد .

    خلاصه ... از یه جایی به بعد چون حرف اون فنه رو گوش نمیکنه ، اون فنه میره تو زمین اون یکی دخترا و حالا پشت آ ری حرف میزنه اینجوری هی دوبهم زنی میکنه ...

    راستش چون خیلی دختره نفرت انگیز و حسود و عقده ای بود به ستوه می اومدم " این جمله رو تازه یاد گرفتم " برای همین زدم جلو ببینم چی میشه ، بعدش معلوم میشه که اون فنه یه هیتر پلاستیکی خاک تو سر بوده که داشته از حسودی اینکه این دخترا پولدارن می مرده ، برای همین خاب و زندگی نداشته و فقط همش تو این فضا بوده تا اینارو به هم بندازه و هیت بده . نمیدونه که تو پشت پرده ایناام خاب و خوراک ندارن تا خودشونو خوب نشون بدن و فالور جذب کنن و از طریق اون بتونن تبلیغ بگیرن و پولدار بشن . اخرش مثلا این آری قهرمان قصه میشه و میاد میگه فضای مجازی و زندگی اینفلوعنسر ها زشته و کثیفو اه اه پیف پیف من نمیخام . درحالیکه رطب خورده منع رطب کی کند ؟

    سریال زیاد باحالی نبود فقط به این دلیل که این سریال کامبک بازیگر لی دونگ گان بعد سالها بود ،دیدمش . خب بیشتر چیزاش واقعی بود ولی من خوشم نیومد . چیزای بدیهی حوصلمو سر میبره . مخصوصا که دختره خیلی جانماز اب میکشید . تو ایرانم وضع اینفلوعنصرها به همین وضعه حتی ممکنه نابودترم باشه .

    لی دونگ گان هستن .هنوزم کپشن عکس درست نشده .
    لی دونگ گان هستن .هنوزم کپشن عکس درست نشده .

    کلا از اینکه از اینستا بخای پول در اری رو خوشم نمیاد . همش باید سرت تو گوشی باشه همش باید مواظب بالا پایین شدن فالور باشی ، کامنتا ، خیلی خسته کننده و عصاب خورد کنه . برای همینم اصلا به کارای اینجوری تمایل ندارم تازه چقدم دک و پوزین و حرفای دهن پر کن میزنن همچین تو اگهی میزنن مسلط به الگوریتم اینستا ! حالم بهم میخوره . چرا یه کار درست حسابی که ادم احساس بیهودگی نکنه نیست ؟



    در ادامه از مجله ی ترجمان مصاحبه با یکی از معروفترین پاپارتزوی تاریخ " روون گاللا " رو اوردم که بی ربط به این موضوع نیست :

    " البته که منظور از سلبریتی در این مصاحبه اینفلوعنسرای پلاستیکی نی "

    گلدفاین: به نظرتان چرا تصویر سلبریتی‌‌ها برایمان مهم‌‌ است؟ چرا این‌‌قدر شیفته‌‌شان هستیم؟

    گاللا: یک‌‌جور کنجکاوی است. در جامعۀ ما همه می‌‌خواهند ثروتمند و مشهور باشند، و لذا علاقه‌‌مندند که سلبریتی‌‌ها چطور ثروتمند و مشهور شده‌‌اند. فکر می‌‌کنم دلیلش همین است. ما همه می‌‌خواهیم ثروتمند و مشهور باشیم، واقعاً می‌‌خواهیم!

    همچنین می‌‌خواهیم قهرمان‌‌های مرد و زن را ببینیم، می‌‌خواهیم آدم‌‌های موفق را ببینیم. به همین دلیل است که مجلۀ پیپل رونق دارد ولی دکان لایف تخته شد. مردم نمی‌‌خواهند دربارۀ جنگ و چیزهای منفی بخوانند. سلبریتی‌‌ها مثبت‌‌اند و همه کنجکاوند که آن‌‌ها چطور مشهور شدند، چقدر زیبایند. این کنجکاوی…

    گلدفاین: به نظرتان، رسانه‌‌های اجتماعی چه تغییری در فرهنگ سلبریتی رقم زده است؟

    گاللا: خُب، مسئلۀ اخبار فوری در میان است. به نظرم، سلبریتی‌‌ها از شدت نوری که به آن‌‌ها تابیده می‌‌شود سوخته‌‌اند. ربط زیادی هم به تلویزیون دارد. به عبارت دیگر، اگر به دهه‌‌های ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰برگردیم سوپراستارهای بزرگی مثل بت دیویس داشتیم که در سینما استعداد داشتند؛ ولی تلویزیون که به میدان آمد دیگر نیازی به استعداد نبود، چون باید هفت روزِ هفته و ۲۴ ساعت شبانه‌‌روز آنتن را پُر می‌‌کردند. به نظرم همان تعبیر فنی «نوردهی زیاد» بجاست و، به بیان دیگر، فقط به‌‌خاطر ظاهرتان است که پایتان به تلویزیون باز می‌‌شود.


    🍀  مطالب پیشنهادی 🍀

    💟سریال کره ای میراث خانوادگی 💟جاسوس ادمهای مسحور شده 💟 فیلم ژاپنی هیولا monster 💟سریال کره ای با شوهرم ازدواج کن 2024 Marry My Husband 💟 

     سریال کره ای پولگاسال 불가살 Bulgasal: Immortal Souls  💟 سریال ترکیه ای عطیه هدیه gift 💟 معرفی کتاب جود گمنام 💟 اهنگ از IM MONSTAX  💟 وبلاگ خونی 💟 سریال کره ای هتل بزرگ درخشان 💟 معرفی کتاب شرکت  💟دومین برف تهران عکس و اهنگ برفی  💟 برنامه با حضور گونگ یو  

  • نظرات [ ۳ ]
    • دوشنبه ۲۰ شهریور ۰۲

    معرفی اهنگ the rose back to me

    ادم اگه میخاد اهنگ خارجی منظور با زبان انگلیسی گوش بده اهنگی گوش بده که صدای خاننده خوب باشه اهنگ مفهوم داشته باشه . تو رو به وجد بیاره . الان مث این اهنگی که من دارم گوش میدم .

    Download The Rose (더 로즈) - Back To Me _ Alive (faststorage.online)

    اهنگ رو میتونین از اینجا دانلود کنین .

    خیلی اهنگ قشنگیه .

    معنی فوق العاده باحال اهنگ :

    {

    من میتونم تورو عصبانی کنم

    میتونم کاری کنم فریاد بزنی

    میتونم گریه ات بندازم

    میتونم کاری کنم ترکم کنی

    ازم متنفر شی به خاطر همه چی

    اما نمیتونم کاری کنم که برگردی پیش من...

    تمام روز داشت بهم زنگ میزد ولی من برنمیداشتم

    با اینکه تمام تلاشمو میکردم نتیجه معکوس میداد

    تو هرچی که من میتونستم بگیرم رو بهم دادی

    اره من همه چیز رو بدیهی تلقی کردم

    من هیچی نمیدونستم " معنی هد اپ این کلاد ینی کسی که از موقعیت خودش درکی نداره "

    اره من هرگز متوجه ش نشدم

    یادم میاد فک میکردم به تو نیازی ندارم

    اما بعد زمان گذشت و فهمیدم درست نبوده

    حالا من تبدیل به بارونی شدم که بر روز نمایش تو می باره

    دلیلی که تو من را فراموش کنی شدم

    اره من همیشه داشتم یه اشتباه رو تکرار میکردم

    شاید اصلا من هرگز لیاقت تورو نداشتم ...

    من میتونم دنیایی از رویاهای شکسته بسازم

    میتونم کاری کنم چیزی بگی که منظورت نبوده

    من میتونم تمام چیزهایی که ما برای بودن ساخته بودیم رو خراب کنم ....

    تمام روز زنگ زدم که همه چیزو درست کنم اما همه چی بدتر شد

    وقتی امشب دیدمت بهم گفتی میخای ترکم کنی از موقعی که اینو شنیدم خالی شدم " به نقطه ای رسیدم که نمیتونم ادامه بدم

    اگر چیزی بدونم اینکه پایان خوش رو چطور خراب کنمه

    و یادم میاد وقتی رو که تو هنوزم بهم نیاز داشتی

    نمیدونم چطور باید اینو رها کنم

    به راحتی

    حالا من ابریم برای روزای افتابی تو

    دلیلی که تو داری فرار میکنی

    نمیدونم چطوریه که همش دارم همون اشتباه رو تکرار میکنم

    }

    یکی دیگه از اهنگای خیلی قشنگ این گروه که تازگی شنیدمش . معنیش یخورده متفاوته . من اینجوری معنیش کردم :

    {

    نور کوچیک بمون

    کرم شب تابی که من را جذب میکنه

    منو بگیر و ببر

    از درون این نگاه های خفه کننده

    درخشش نور ماه

    راه رو پیدا کن و برو

    یواش یواش بهم نزدیک شو

    جرقه های نور که بالا میان

    نور رو دنبال کن

    اون ستاره های دنباله دار که دارن فوران میکنن

    من میخام قرمز باشم "منظور میخاد متفاوت باشه "

    مث این شعله هایی که جلو چشمم داره شکوفه میده

    مث اسمونی که رنگ قرمز توش پخش شده

    اهمیتی نمیدم

    من میخام که بشم...

    زیر ابر بمون

    گلبرگ های گل شکوفه میدن مث بهشت

    برقص بدنتو تکون بده

    انگار که داری رویا می بافی پرواز کن

    ...

    میخام تنها کسی باشم که تو این راه ، قدم میذاره

    راهی که تنهایی داری توش قدم میذاری

    تو تاریکی قرمز را شعله ور کن

    تحت تاثیر حرفهای دیگران نباش ...

    اینکه با دیگران فرق داشته باشی مشکلش چیه

    اهمیتی نده همونجورکه جذب شدی

    هرکی هرچی بگه اهمیتی نداره

    من نمیخام بمیرم

    مث اتیش تا اون بالا ها برس

    اتش بازی

    }

    خیلی اهنگش قشنگه . خییییییییییییییییییلی . جوری که از شنیدنش خسته نمیشم . صداش از بهشت اومده این اوپا . ❤❤❤❤❤❤

    <br/>موزیک ویدئو RED از گروه THE ROSE زیرنویس چسبیده فارسی(پیشنهادی) (aparat.com)


    🍀  مطالب پیشنهادی 🍀

    💟سریال کره ای میراث خانوادگی 💟جاسوس ادمهای مسحور شده 💟 فیلم ژاپنی هیولا monster 💟سریال کره ای با شوهرم ازدواج کن 2024 Marry My Husband 💟 

     سریال کره ای پولگاسال 불가살 Bulgasal: Immortal Souls  💟 سریال ترکیه ای عطیه هدیه gift 💟 معرفی کتاب جود گمنام 💟 اهنگ از IM MONSTAX  💟 وبلاگ خونی 💟 سریال کره ای هتل بزرگ درخشان 💟 معرفی کتاب شرکت  💟دومین برف تهران عکس و اهنگ برفی  💟 برنامه با حضور گونگ یو  

  • نظرات [ ۲ ]
    • دوشنبه ۲۰ شهریور ۰۲

    رویابافی در روز روشن

    سه شنبه هفته پیش که رفته بودم بیمارستان ، برای گوشم ، وقتی نشسته بودم دکتر بیاد ، من شماره ی 26 بودم ...

    گفتم بذا یکی از این مقاله هایی که بوکمارک کردم از مجله ی ترجمان رو بخونم ، موهای تنم مورمور شد وقتی این مقاله رو خوندم . با خودم گفتم چطور یه نویسنده اونور دنیا میتونه از همچین چیزی مقاله بنویسه چطور میتونه از خصوصی ترین حس ها و کارایی که میکنه بنویسه و چطوری میتونه اون حسی که من داشتم و اون کاری که من میکنم رو با نوشته اینجوری بیان کنه ؟! این معجزه ی کلماته ...

    چجوری بعضی ها میتونن از کلمه ها نوشته هایی که انقد بدیهی به نظر میاد رو انقد جالب بنویسن و حسهایی که من همیشه داشتم رو بیان کنه ؟ چرا من نمیتونم و نتونستم و فک میکردم مثلا " خیال پردازی " یه موضوع بچگونه یا خصوصیه ؟! بعد به همون حرفی که همیشه میزنم رسیدم این خارجیا از هر موضوعی که به نظر ما شاید مسخره باشه و اصلا نیازی به تحقیق و نوشتن نداشته باشه مینویسن تحقیق میکنن ...نموننه اش کتاب " تلخ و شیرین " تو تمام کتاب راجبه چیزایی تحقیق شده بود حتی سالها ! که اصلا برای ایرانیا و حداقل اونایی که من می شناختم و می شناسم اصلا خنده داره ...

    مثلا همین موضوع خیال پردازی ... فرض کنین من بنویسم اره منم اینجوریم دقیقا همینجوریم بعد نگاه دوستم به من نگاه همکار یا خاننده این متن به من چی میتونه بشه و باشه ؟؟!! مسخره کردن ...!

    میدونین کلا خارجیا رو از این منظر خیلی دوس دارم ...هرچیزی مینویسن هرچیزی براشون قابل تحقیق کردن و بررسی و وقت گذاشتن و ارزش نهادنه ...شما فرض کن یه ایرانی همچین چیزی رو بنویسه اصلا کجا چاپش میکنن ؟! اصلا یه روانشناس یا روانپزشک ایرانی دیدین مثلا بره درباره ی چمیدونم تاثیر موسیقی غمگین روی بیمار یا افرادی تحقیق کنه ؟! سالها براش وقت بذاره و تهش کلی حواریون پیدا کنه ؟! نه ...!

    من منظورم از گفتن همچین چیزی این نیست که ما نویسنده ها مون بیخودن یا دکتر و محقق هامون فلانن و هرچیا ..اصلا منظورم مقایسه نی .

    میخام بگم تو ایران و تو جامعه ما بیان و نوشتن و دنبال کردن همچین چیزایی ، همچین مطالبی همچین موضوعاتی خنده داره . همونجور که توی خارج از یه مهندس کامپیوتر بخان برای اینستاگرام رییس ، تیک ابی بدست بیاره خنده داره ...و اینجا مهندس کامپیوتر مسلط به الگوریتم اینستاعه ...!

    حالا بذارین راجبه مقاله و راجبه حس خودم و تجربه خودم بگم :

    مقاله راجبه خیال بافیه .

    من از نوع خیالباف های " کنترل- توجه ضعیف " هستم ، البته فک میکنم . شایدم بینابین باشم . اینجور خیالباف ها نه میتونن کامل در رویا زندگی کنن و نه تماما در موقعیت واقعی به سر میبرن .

    من از بچگی در حال رویابافی بودم . هیچ وقت اینو هیجا نگفتم هیچوقت به هیچکس نگفتم ، مگه تو وبلاگ خصوصی که سالها داشتمش . شاید بعضیا اینو فهمیده باشن مثلا با گفتن اینکه تو اسمونا سیر میکنه ...!

    با خودم فک میکنم چطور ممکنه یکی حتی در ازای معروفیت یا تحقیق یا کارش راجبه همچین چیز محرمانه ای متنی بنویسه و اونو تو وب منتشر کنه . چطوری ممکنه راجبه اینکه تو خیالت داری خیانت میکنی ، به کسی بگی ! خیلی عجیبه خیلی ترسناکه خیلی شجاعت میخاد . و فک کن همچین چیزی رو مینویسن و چاپ میکنن ! منم میخام امروز راجبه این مقاله شبه مقاله ای بنویسم شایدم مهندسی معکوس بکنمش 😁....

    واقعا میگم ...چندوقته دارم با خودم فک میکنم منم بشینم هرچی تو ذهنم میاد رو بنویسم شاید جایی چاپ.منتشر ش کرد ؟! چرا وقتی یه خارجی راجبه شغلای بیهوده در جهان مینویسه ازش کتاب در میاد منم باید راجبه چرت و پرتایی که تو مصاحبه ها شنیدم و حتی راجبه شغلهای مسخره ای که در ایران هست بنویسم ...و توقعات بیجا و خارج از اون شغل و خیلی چیزای دیگه ...

    یا راجبه خیالهام که تمومی ندارن . یا راجبه دیدگاه هام راجبه ادمایی که از روی نظرای سطحی و مسخره شون می فهم چه ادمای سست عنصرین . یا راجبه کی درامر بودن ! چقد موضوع میتونه وجود داشته باشه برای اینکه من نویسنده شم ؟! چطوره شروع کنم به نوشتن !مث قدیم که هرچی دستم می اومد می نوشتم و می فرستادم به هر مجله ای که دستم می اومد . واو قدیم چقد اعتماد به نفس داشتم . چطور شد که اعتماد به نفسم انقد داغون شدش ؟ به خاطر بیکاری ؟ بی پولی ؟! وقتی ادم فوق لیسانس دار میشه نباید اعتماد به نفسش بیشتر شه ؟! ایا اینا رابطه مستقیم باهم دارن یا نامستقیم ؟!

    داشتم میگفتم ، من خییلی رویاپردازم یا کلمه ای که نویسنده مقاله انتخاب کرده خیال بافم . " شاید اینها یک نوع اعتراف بعد از خوندن این متن باشه که شجاعت اینو بهم داده تا راجبه همچین مطلبی حرف بزنم "

    همه جا خیال می بافم... تو دستشویی تو خونه موقع راه رفتن اتوبوس تاکسی مترو ...حتی موقع که مصاحبه میرم ، وقتی یه ادم خوشتیپ میبینم ، همه جا و همه وقت ... موقع سریال دیدن . اهنگ گوش کردن مخصوصا وقتی با اوپای جدید اشنا میشم لازم به گفتن نی که خیالاتم با اوپاهام تا کجاها ممکنه بره ؟! مث این بخش از مقاله که میگفت :

    در تالار‏ گفت‌وگوی اینترنتی وایلد مایندز، محلی برای تبادل نظرات افرادی که دچار خیال‏‌پردازی مفرط هستند، زنی سی‏‌ساله که او هم از اوایل نوجوانی خیال رابطه با یکی از ستارگان موسیقیِ راک را در سر پرورانده بود...

    من چندوقت پیش همچین رویایی داشتم ... گاهی بازم سراغم میاد ولی به شدت اوایل اشنایی نیست ...

    در خیالم زندگی کاملی را با او زیستم. نه یک زندگی، که زندگی‏‌های بسیار. نه یک بار، که چند بار....

    دقیقا همینجوریم مخصوصا اونجا که میگه فی المجلس حرف ها رو اصلاح میکردم ...چجوری میتونه ذهن منو اینجا بنویسه ؟ و چطوری همه ی رویا پرداز ها این مدلین ؟!

    چندوقت پیش داشتم مصاحبه ای از #لی-مینکی میخوندم که این روزا دارم سریالشو میبینم ، لی مینکی یکی از بازیگرایی که من همیشه هرچی سریال داشته رو دیدم و واقعا دوس داشتم سریالی نبوده که ازش ببینم و مسخره و اب باشه یه جاییش و یه جاییش خوب باشه به معنای واقعی کلمه کامل بوده ...و همچنین لی مینکی یکی از اولین بازیگرای کره ای که من باهاش اشنا شدم و هرچی فیلم ازش بوده رو دیدم ... من اوایل فقط فیلم کره ای میدیدم بعدش به سریال رو اوردم اینم داستان درازی داره که تو یه پست جداگونه تعریف میکنم ... درهرحال لی مینکی هم دقیقا همین حرف منو میزد ، " میگفت وقتی کتاب میخونم ، میگم "واه چجوری چیزی که من حسش میکردم رو انقد خوب بیان کرده کاش منم میتونستم حسامو اینجوری بیان کنم "...

    نخستین رؤیاپردازی‏‌های من خاطرخواهی‏‌هایم بود. در یکی از آن‌ها هم‌کلاسی درس فیزیکمان، که پسرکی بور بود و بیسبال بازی می‌کرد، بعد از کلاس می‌‏آمد و، بر زمینۀ معادلات سرعت و اندازۀ حرکت، اعلام می‏‌کرد قصد دارد با من بیرون برود. او خطاب به کلاس می‏‌گفت «ساکتی‌‏اش را نبینید. اگر به او نزدیک شوید، خیلی هم خوش‌صحبت است». گاهی فی‌‏المجلس حرف‌‏ها را اصلاح می‏‌کردم: او نمی‌گوید خیلی هم خوش‌صحبت است. مادر میان‌سال من این‏‌طور می‌‏گوید. او می‏‌گوید خیلی هم معرکه است.

    من همه ی عمرم رو خیال پردازی کردم . بدون اون زنده نیستم اصلا نمیتونم خودمو بدون رویاهام تصور کنم . اونها یهویی میان بدون اینکه نیازی باشه بهش فک کنم ...

    تصور شکلی از زندگی که در آن رؤیاپردازی وجود نداشته باشد یعنی تجسم مرگ بخشی از خودم که از آن متنفرم ولی، درعین‌حال، بخشی از من است که من را زنده نگه می‌‏دارد.

    وقتی به یه شرکتی که از نظرم محیط مناسبی داره میرم تصور میکنم اینجا مشغول شدم و روابطم با همکارا مناسبه و چقد به کارم ارزش قائل میشن و تحسینم میکنن که چه شخصیت ارزنده ای دارم 😁 و چقد حقوقش خوبه و با حقوقم چه کارها که نمیتونم بکنم ...حتی ایفون نه ، سامسونگ تاشو خوشگلا که اسمش یادم نی رو خریدم . 😁

    تصور میکنم تو کره ای فوق العاده مسلط شدم و شانسم زده و بورس دانشگاه سئول قبول شدم ولی همش اکراه میکنم که برم ...چرا ؟ عرق به وطن ؟ نه اصلا ..حال ندارم درس بخونم ...🤣 ولی با همه ی اینا ادم باید ابله باشه که بورس دانشگاه سئول قبول شه و نره ... و یک عالم داستان دیگه و زندگی دیگه ای رو می سازم ...بارها ...به انواع مختلف ... و دقیقا مث مقاله که اشاره میکنه که اینترنت باعث شده خیال باف ها بهتر خیال ببافن من هم جاهایی که میرم چیزایی که میخورم و میخرم و میپوشم همش رو از اینستا و سریال ها می سازم ... بخش بزرگی از زندگی ام و جزییاتش رو با چیزایی که دیدم و شنیدم تزیین میکنم ... وقتی با اوپا اشنا میشم باهاش میرم فلان کافه تو سئول و فلان قهوه و فلان کیک رو میخورم ...

    چاه اینترنت سرگردانی ذهنی را به چیزی پُر از کلیک و تصویر بدل می‏‌گرداند و از این طریق ضرب‏‌آهنگ‌‏های تفکر یادآور را خشک و بی‏‌روح می‏‌کند: دنبال صفحۀ اینستاگرامِ «انتقام زنِ رهاشده» می‏‌گردید؛ نام او را در گوگل جست‌وجو می‌‏کنید؛ مطلبی را دربارۀ زندگی‌‏اش پیدا می‌‏کنید و می‏‌بینید که شهر ساحلیِ محل زندگی او در جنوب غربی استرالیا «استراحتگاه دنجِ پول‌دارهای استرالیایی است»؛ عبارت «گران‏‌ترین هتلِ خلیج ایگل» را جست‌وجو می‌‏کنید؛ خودتان را تجسم می‏‌کنید که در ویلای ساحلیِ چهارخواب‌ه‏ای با چشم‌‏انداز یکپارچۀ اقیانوس فیروزه‌ایِ هند اقامت کرده‌‏اید؛ در گوگل «درختان جنوب غرب استرالیا» را جست‌وجو می‏‌کنید تا ببینید نام درختی که در کنج تصویر قرار گرفته چیست -اوکالیپتوس! یا شاید بانکسیا- و بعد زنِ رهاشده + «دوست‌‏پسرِ جوان‌‏تر» را جست‌وجو می‏‌کنید. خودتان را در هتل تجسم می‏‌کنید. خودتان را در خانۀ آن زن تجسم می‌‏کنید. خودتان را هنگام نگارش مطلبی دربارۀ زندگی او تجسم می‏‌کنید. خودتان را هنگام معاشقه با دوست‌‏پسری جوان‏‌تر که نه چهره‌‏اش را دیده‌‏اید و نه وجودش را تأیید کرده‌‏اید تجسم می‌‏کنید. از تصور (تجسم زندگی او) به فرافکنی (تجسم خودتان در زندگی او) می‏‌روید و دوباره بازمی‏‌گردید. این‏ها جابه‌جایی‏‌هایی هستند که هر ذهن خیال‌‏پردازی تجربه می‏‌کند، ولی امروزه می‌‏توان تصاویری را یافت که به آن‏‌ها حیات بدهند. این رؤیای انتزاعی در بالای مرورگرتان شش صفحه ایجاد می‌کند -مثل ردِ خرده‌‏نان‏‌هایی که مسیر برگشت به هزارتوی آرزو‏هایتان را نشان می‌‏دهد. شما، شما، شما. ضمیر دوم‌شخص مثل کوس شرم‌ساری. مرورگر من، آرزوهای من.

    و ...من از من جدا میشم ... خوشبخت میشم موفق میشم ...همه ی کسایی که منو بی ارزش منو کوچیک منو بی عرضه می دونن انگشت به دهن می مونن به موفقیت و زندگی من تو دهه 30 سالگیم ... قابل احترام میشم چون من یه کار خوب دارم چون من پول دارم ....پول پول که جریان داره تو رویاهام ...

    زمان تحصیل در دانشگاه که مدتی به‌صورت پاره‌‏وقت دستیار یکی از وکلای مهاجرت بودم، دربارۀ کشف بزرگی که منجر به اخذ پناهندگی برای یکی از موکل‏‌هایمان می‌‏شد خیال‌‏پردازی ‏می‏‌کردم. شتابان، با تعدادی کاغذ که زیر نکات مهم‌شان خط کشیده بودم، وارد محل دادگاه می‏‌شدم. خانواده نجات پیدا می‏‌کردند. در دادگاه هم‌همه‌‏ای بر‏پا می‌‏شد که: این دخترک کی بود…؟

    هرگز نشده زمانی را برای خیال‏‌بافی پیدا نکنم.

    با خودم میگفتم ینی بقیه هم خیال بافی میکنن ؟! اگه دوستم الان بفهمه که وقتی دارم باهاش حرف میزنم و با چرت و پرتاش ری اکشن لبخند نشون میدم بدونه دارم خیالبافی میکنم راجبه کلا یه موضوع دیگه ای که از اون جو و اون صحبت متفاوته ، واکنشش چی میخاد باشه ؟!

    چرا ما یه تالار گفتگو مث خارجیا که توش راجبه خیالبافی حرف بزنن نداریم ؟!

    شرم من از خیال‌‏بافی، شرم از خودمداری و خیالات خودبینانه است؛ شرم از روی‌برتابیدن از ابتذال زندگی روزمره و توسل به تحقق آرزوهای محال است؛ شرم از ترجیح مفروضات بر واقعیات است...
    هر چه هم که داشته باشم، همواره خیال چیزی دیگر را در ذهن می‏‌پرورم
    در خواب راهی به رهایی دیدی و آکنده از شادمانی شدی...
    ازجمله باورهای عمیق‏ من دربارۀ زندگی این است که هرگز دقیقاً آن‏‌طور که تصور می‏‌کنیم پیش نمی‌‏رود.
    دوستم تارا ‏گفت که آدم‏‌ها دو دسته‌‏اند: عده‌‏ای که دربارۀ امور ممکن رؤیاپردازی می‌‏کنند و کسانی که دربارۀ امور ناممکن خیال‏‌بافی می‌‏کنند.
    وقتی از دیگران دربارۀ خیالاتشان پرسیدم، کم‏کم دستگیرم شد که رؤیا شبیه درد است و در بدن رؤیاپردازان مختلف یک‏‌جور نیست. رؤیاها از نظر بافت، شدت و میزانِ سرسختی متفاوت‌اند: کلمۀ «همیشه» ممکن است به نظر یک نفر ساعتی ‏یک‌‏بار باشد و به نظر فردی دیگر دقیقه‌‏ای یک‌‏بار. زندگی دورنی و خیالی ما معنای بین‌‏المللی واحدی ندارد. چه‌‏بسا کسی بگوید «رد فلانی را در اینترنت زدم» و مقصودش این باشد که نگاهی به صفحۀ مربوطه در ویکی‏پدیا انداخته است، اما منظور من از این جمله مراجعه به پایین صفحۀ چهارم یا نهمِ نتایج گوگل و رسیدن به مطلبی است که مادرِ شخصِ مورد نظر روزگاری در یکی از روزنامه‏‌های محلی چاپ کرده و تعطیلات کودکیِ آن شخص را در جزیره‏‌ای نزدیکِ ساحل مِین شرح داده است.


    من هم وقتی میخام راجبه کسی تحقیق کنم میرم صفحات یک به بعد گوگل ...

    به‌‏تدریج دریافتم رؤیای هر فرد رازی است که مقابل چشم دیگران پنهانش کرده است. آن‏‌ها همیشه جلوی من خیال‏‌بافی می‏‌کردند -در مترو و پیاده‌‏رو و در کلاس‌‏هایم- ولی من از آنچه در ذهنشان می‏‌گذشت یا زیر لب بر زبانشان جاری می‌‏شد و همواره ناگفته می‌‏ماند هیچ نمی‏‌دانستم. بعضی‌‏ها می‏‌گویند خیال‏‌بافی حالت زایندۀ خودشکوفایی است، به سبکِ کتاب راز -هر آنچه را که تصور کنی به دست می‏‌آوری دنیا به تو ارزانی خواهد کرد- اما بعضی دیگر آن را مثل نوعی خودکام‌بخشی مزمن مخفی می‏‌کنند. خیال‌‏پردازان در پیام‏‌های وب‏‌سایتِ ردیت فهرست‌‏های بلندبالایی از محتویات رؤیاهایشان ترتیب داده‌‏اند: نواختن همۀ سازهای موسیقی و خواندن ترانۀ آهنگ‌‏های مورد علاقه؛ کشتن قاتل مسلح یک دبیرستان؛ برنده‌شدن در قرعه‏‌کشی و جمع‌‏آوری زباله‌‏های فضایی؛ درازکشیدن و تصور حس راه‌رفتن روی سقفِ همه‌‏چیز؛ انتقام‌گرفتن از آن کسی که در جاده بدون راهنما جلویشان پیچیده.
    قبلاً دربارۀ مردان خیال‏‌پردازی می‏‌کردم ولی الان دربارۀ کتاب‏‌هایی که دوست دارم بنویسم خیال‌‏بافی می‏‌کنم». دوست دیگری می‏‌گفت خیال‌‏پردازی‏‌هایش اصلاً شبیه فیلم کوتاه نیستند. چشمِ ذهنش نمی‌‏تواند تصاویر را فرابخواند و، به همین دلیل، رؤیاهایش بیشتر گفت‌وگوهای خیالی هستند. می‏‌گفت «چیزی شبیه نمایش‏نامه‏‌های رادیویی‌‏اند». خیال‏‌بافی‏‌های بعضی افراد حتی داستانی هم نیستند. بیشتر شبیه شعرند.
    جروم ال. سینگر، استاد روان‌شناسی دانشگاه ییل، در سال ۱۹۶۶ در کتاب دوران‌‏ساز خود با عنوان رؤیاپردازی: مقدمه‌‏ای بر مطالعۀ تجربی تجربیات درونی5 می‏‌گوید رؤیاپردازی می‌‏تواند نقش انطباقی در زندگی افراد ایفا کند و به آن‏ها کمک کند دقیق‌‏تر به زندگی‏ه‌ای دورنی‏شان توجه کنند، هیجاناتشان را مدیریت کنند و مشکلات آزاردهنده را رفع نمایند. او به‌همراه جان انتروبس (که نخستین دانشجوی دورۀ دکتری‏اش بود)، در همان سال، پرسش‏نامۀ فرایندهای خیالی6 را منتشر کرد که متشکل از ۳۴۴ سؤال با محوریت بسامد و مضمون رؤیاهای افراد و نقش این رؤیاها در زندگی روزمره‌‏شان بود. سینگر، طی سال‏‌ها تحقیق، سه نوعِ کلی خیال‌‏پردازی را مشخص کرد:
    خیال‏‌پردازیِ مثبت‏-‏سازنده (که مشخصۀ بارز آن تفکر غیرجدی، آرزومندانه و «مبتنی بر اطلاعات» است)، خیال‏‌پردازیِ مقصر‏-‏ملول (که بخش اعظم آن را خیالات اضطراب‏‌آور، وسواس‏‌گونه و معمولاً مرتبط با شکست تشکیل می‏‌دهد) و کنترل-توجه ضعیف (که فرد نه می‏‌تواند کاملاً در رؤیای درون زندگی کند و نه تماماً در موقعیت بیرون به سر برد). بسیاری از روان‏‌شناسانِ قبل و بعد از سینگر وجوه منفی خیال‏‌پردازی (و اثرات زیان‏بخش «سرگردانی ذهنی»7) را مورد توجه قرار داده‌‏اند ولی پژوهش‏‌های سینگر، عمدتاً، بر ابعاد مثبت خیال‌‏پردازی -بخصوص ارتباط خیال‏‌پردازی با خلاقیت، حل مسئله، برنامه‏ریزیِ مؤثر و کنجکاویِ بین‏فردی- متمرکز بوده است. خودِ دامنۀ سؤالات پرسش‏نامۀ فرایندهای خیالی بیانگر گسترۀ معانی همین اصطلاحِ «خیال‏‌بافی» در ذهن خیال‏‌پردازان مختلف است: خودم را تصور می‏‌کنم که عزیزانم را نادیده می‏‌گیرم و آن‏ها را تنها می‏‌گذارم. صداهایی که در خیال‏‌پردازی‏‌هایم می‏‌شنوم واضح و مشخص هستند. خودم را مجسم می‏‌کنم که در سازمانی پذیرفته شده‌‏ام که ویژۀ افراد موفق است. در خیالاتم به‏‌خاطر فرار از مجازات احساس عذاب وجدان می‌‏کنم. «تصاویر ذهنی‏‌ام» مثل عکس واضح و روشن هستند.
    فیلیپس می‏‌گوید «زندگی‏‌های ما بدل به مرثیه‌‏ای برای نیازهای برآورده‌‎نشده و خواهش‏‌های نادیده‌‏گرفته‏‌شده، فرصت‏‌های ازدست‏رفته و جاده‌‏های ناپیموده می‏‌شود». «تصور زندگی‏ بدون زندگی‏‌های نزیستۀ آن‏ ناممکن است»


    اسیه سبز و رویاهاش

    ولی من آنجا که فیلیپس می‏‌گوید «انتخاب درست آن است که موجب بی‌‏علاقگی ما نسبت به [زندگی‏‌های] جایگزین شود» با او مخالفم و گمان نمی‏‌کنم حتی خودش هم با این حرف کاملاً موافق باشد. تصور وجود راهی که بتواند کسی را از فکر راه‌‏های دیگر منصرف ‏سازد خیال باطل -یا توهم قطعیت- است. دوستم آنا می‌‏گوید «مطمئنم افسردگی وقتی است که ندانی در چه مورد خیال‏‌بافی کنی». رؤیاها پرسش‌‏هایی‏‏ هستند که نباید به‌‏دنبال پاسخشان بود بلکه باید با آن‏‌ها زندگی کرد و تنها زمانی خطرناک می‏‌شوند که راکد بمانند. حتی اگر بهترین زندگی را داشته باشیم، رؤیاها به ما مجال حفظ زندگی‌های پنهانی را می‌دهند که هیچ‏‌کسِ دیگر نمی‏‌تواند به آن‏‌ها راه یابد یا در آن‏‌ها دخالت کند. رؤیاها حد نهاییِ امور شخصی‌‏اند: چیزی که حتی در صمیمانه‏‌ترین دوستی‌‏ها مخفی می‏‌ماند، شاید چیزی که اصلاً وجودش برای محرمانه‌ماندن در آن دوستی‏‌هاست. کارهایی که در خیال انجام می‏‌دهیم محرمانه‌‏تر از هر آن کاری است که انجام داده‏‌ایم.
    خیال‌‏پردازی‏‌های ما چیزی را به وجود می‌‏آورند یا آنکه صرفاً از چیزی دیگر می‏‌گریزند؟ اگر پاسخ هر دو باشد، چطور می‌‏توانیم بفهمیم در کدام حالت هستند؟ تمایلاتمان چه زمان ما را به‌‏سوی اهداف سودمند هدایت می‏‌کنند و چه زمان ما را از جایی که هستیم جدا می‌کنند؟
    خیالات گاه به‏‌صورت اول‏‌شخص بودند و من همه‌چیز را از دریچۀ چشم خودم می‏‌دیدم، گاه نیز سوم‌‏شخص بودند و خودمان را از بالا تماشا می‏‌کردم.
    در همۀ این خانه‌‏ها همیشه دنبال پنجره‌‏ها می‌‏گشتم.... -انگار همیشه خیالم جایی دیگر را می‌‏جُست...
    آه پس به خاطر این بوده ... من وقتی میرم شرکتی برای مصاحبه دنبال پنجره میگردم... پنجره ای که روبه روش درخت باشه ... چقد قشنگ میشه ... چندوقتیه فک میکنم به جای اینکه برم درخاست کار بکنم انگار دارم میرم شرکت رو بخرم ...

    اسیه سبز و رویاهاش


    چقد زیبا با جزییات شرح داده ، نه ؟! واقعا با این مقاله عشق کردم انقد از خوندنش لذت برم که از سه شنبه ی هفته پیش که برای اولین بار خوندمش تا الان سومین باره که میخونمش ...دوس دارم از کلماتی که اون استفاده کرده استفاده کنم ...دوس دارم مث اون بنویسم ...

    ولی من همیشه از اینکه مث کس دیگه ای باشم و مث کس دیگه ای بنویسم مث کس دیگه ای باشه قیافم و مث کس دیگه ای حرف بزنم ... از اینها بدم می اومده و میاد ...من حتی تو رویاهام هم خودمو تغییر نمیدم ... من رویای دروغین نمیسازم سریع از اینکه یه چیزیو تو رویام دروغی گفتم بدم میاد یه حسی مث خار همش اون گوشه س و ازار میده برای همین برای تغییر اون بعد اخلاقی که برای خودم درست کردم ، یه توجیه دیگه درست میکنم و باز خود واقعیم میشم ...

    با توجه به اینکه ازجمله مزایای رؤیاها امکان فرارفتن از عمل‏‌گرایی است، شاید چندان معقول نباشد که در بندِ ملاحظات عملی‏شان گرفتار شویم. دوست من می‏‌توانسته در رؤیایش خود را از شیشۀ شکسته در امان نگه دارد. من هم می‏‌توانستم وکیل پورتلندی را مجرد فرض کنم، ولی این کار انگار یک‏‌جور تقلب است. رؤیایی که هیچ برخورد و اصطکاکی نداشته باشد، خیال خام است. اما اگر بگذارید واقعیت وارد رؤیا شود -مثل تراشه‌‏‏ای از رگه‏‌های چوب که در دست فرو می‌‏رود- درگیری بیشتر می‌‏شود.
    ...

    خیلی مقاله ی قشنگی بود جوری که میخام پیرینتش کنم بزنم در و دیوار جمله هاشو ...اینکه یه همچین مقاله ای رو پیدا کردم و متوجه شدم چقد ادم خیالباف هست چقد مایه س تسلی و خوشحالیه برام ... ما خیالباف ها تنها نیستیم ...! شاید همین الان دوست کنار شما هم درحال خیالبافی باشه ...!

    امروز تا همینجا ...


    💟 مطالب پیشنهادی 💟 

    🍀سریال کره ای اسپانسر sponsor2022 🍀سریال کره ای اهنگ عاشقانه ی خیال انگیز 🍀  سریال کره ای شام دوستانه dinner mate  🍀 فیلم کره ای اسم من لو کی وان با بازی سونگ جونگ کی  🍀سریال کره ای پایان خوش من با بازی جانگ نارا  🍀سریال کره ای سقوط اضطراری عشق crash landing on you  🍀  دیالوگ از سریال کره ای گوبلین goblin 도깨비 🍀 سریال کره ای جنگ گوریو و خیتان 🍀 سریال کره ای دکتر اسلامپ  🍀 مصاحبه ی آی اِم IM با مجله ی allure 🍀  معرفی کتاب شمس و طغری 🍀 سریال کره ای وارث غیرممکن   🍀

     

  • نظرات [ ۰ ]
    • شنبه ۱۸ شهریور ۰۲