قالب

پاییز در قلب من :: • Tony Takitani تونی تاکیتانی •

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پاییز در قلب من» ثبت شده است

سریال کره ای آقای پلانکتون Mr. Plankton 2024

سریال کره ای آقای پلانکتون ، پلانکتون یه نوع موجود در دریاس که غذای خیلی از ماهی های دیگه س . حالا اینکه چرا اسم سریال اینه راستش متوجه نشدم . 

فکرم نمیکنه کسی فهمیده باشه راجبه این نوع ماهی هم تحقیق کردم ربطی بین ماهیه و پسره پیدا نکردم. 

درهرحال ...! 

راجبه پسری به اسم هه جو که از سمت خانواده ش ترک شده ، خانواده ش هه جو رو با لقاح مصنوعی ؟ به دنیا اورده بودن ، ینی اسپرم باباهرو فریز کرده بودن و اونجوری زنه باردار شده بود خلاصه ، بعد 7 سال می فهمن که این بچه از اسپرم کس دیگه ایه که معلوم نی کیه و خب ینی درواقع این بچه ، مال مرده نی . اینجوری میشه  که مرده با بچه سرد میشه و میگه که تو پسر من نیستی و اینا ، خب درواقع درسته که باباهه بابای بچه نی ولی مامانش که دیگه مامانشه ، زنیکه کسخل افسرده میشه تهشم میره با ماشین ته دره . ابله . خوبه حالا فرت فرت طلاق ورد زبونشونه خب بچه مال شوهرت نی ولی واسه خودت که هست طلاق میگرفتی میرفتی با بچه زندگی جدیدی رو شروع میکردی اونم خبر مرگش میرفت از اسپرم فریز شده واقعیش با یه زن دیگه توله سگ شاهکارشو به دنیا می اورد . خلاصه خیلی احمقانه بود اینجاش . 

بچه تا دیپلم پیش بابای عنش می مونه ولی بعدش از خونه فرار میکنه و بعدشم از اینکارایی که مث پیک می مونه رو در پیش میگیره . ولی همچنان عقده و ترومای رها شدگی توسط باباش و مامانش باهاشه . می گذره یه روز یهو غش میکنه ، میره بیمارستان می فهمه که تومور مغزی داره و ارثیه . اخه نگا کنین چقد ظالمانه س معلوم نی تخم ترکه ی کیه ، هیچ وقت طرفو ندیده دنبالش نگشته اونیم که فک میکرد باباشه ولش کرده ، حالا فک کن تومور مغزی ارثی هم بگیری اخه این چه نوع عدالتیه ؟ ریدم به این دنیا . 

اینجوری میشه که یهو هوس میکنه که بره دنبال باباش بگرده ، میگه من حتی طرفو نمیدونم کیه بعد شیبل واسه من ارثم گذاشته اونم بیماری ؟! باید ببینمش و ازش انتقام بگیرم . برای این کار یهو هوس میکنه تو این چندصباحی که زنده اس بازم به دوس دختر قبلیش برگرده ، از قضا دوس دختر قبلی با یکی قرار ازدواج گذاشته که طرف از این ریشه دارای کره س و الکی گفتن که دختره حامله س تا خانوادهه اوکی بده ، ولی مشکل اینجاس که دختره تو 28 سالگی یائسگی زودرس گرفته و برای همچین خانواده ای بچه و ادامه نسل خیلی مهمه ، خلاصه قوزبالا قوز شده . روز عروسی هه جو میاد دختترو میدزده و با خودش شهر به شهر میبره اینور اونور دنبال باباهای احتمالی که قبلا ردشونو گرفته  . 

طفلک اخرم باباشو پیدا نمیکنه و میمیره . 

سریال ابی بود ولی خنده دار بود  و توامان غم انگیز . حیف وودوهوان . خیلی جذاب بود اینجا . 

  • نظرات [ ۰ ]
    • جمعه ۲۵ آبان ۰۳

    مرد من الهه ی عشقه

    فکرشو بکن 999بار از کوه بری بالا ینی حدود چهارسال ، مداوم بری کوه زانو بزنی برای کار نکرده التماس کنی بخشیده شی ، که عشق پیدا کنی که با یه مرد وارد رابطه شی ازدواج کنی بیش از حد خوشحال بشی خانواده تشکیل بدی ، به سختی متداوم از ته قلبت اینو میخای ... بعد بعد 1000 دفعه هیچ اتفاقی نیفته . این چه قانون ظالمانه ایه ...این چه عدالتیه ...و ایا خدا چرا انقد ظالمه ؟

    سریال خیلی داره خوب  پیش میره . میدونی چرا پگ ریان از سانگ هیوک خوشش اومده چون سانگ هیوک صادقانه و بدون هیچ قصد قبلی و بدی ، خیلی معمولی و طبیعیه رفتارش ، برای همین دختره نسبت بهش علاقه پیدا کرد . هندسامم که هست دیگه چی میخاد .

    به نظرم داستانش درسته همونطور که گفتم تلفیقیه مثلا پرونده قتلایی که داره رو برای زیاد اب نشدن سریال عشقی انداختن وسط و شبیه پرونده ی قتل سریال تونل هه .💚سریال کره ای هتلدار و سریال کره ای کشور من و سریال کره ای تونل 💚 با اینحال جذاب بوده برای من . به نظرم از 💙سریال کره ای اهریمن من  💙 که خیلی قوی تره و بهتره . بازی های خیلی طبیعین . و داستان و فضای موجود تو سریال یجوریه که تو انگار سریال نمی بینی ینی یجوری غیرواقعی و مسخره نمیزنه . انگار همه چی واقعیه . نمیدونم چطور بگم ولی همچین فضا سازی تو سریالا خیلی کم پیش میاد . 

    چون خییلی ازش خوشم اومد نشستم دوباره نگاهش کردم . از اینا گذشته برای اولین بار تیزر اخر سریال رو هم نگاه میکنم چون او اس تی هاش همچنان نیومده و اهنگاش واقعا قشنگن . 

    خیلی وقت بود سریالی اینججوری به دلم نشسته بود . 

    خیلی واقعا عجیبه ، همین پسررو تو سریال جدیدی که داره ازش پخش میشه دیدم ولی خوشم نیومد ازش . همه جا یه نقش یبس و غد و روعصابی داره ولی اینجا خیلی به دل میشینه . 

    سریال 💙 سریال کره ای مرد من فرشته ی عشق 💙

  • نظرات [ ۰ ]
    • سه شنبه ۵ دی ۰۲

    سریال کره ای پاییز در قلب من

    بعضی ادما اگه به جایی نمیرسن "هرجا" تقصیر احمقی خودشونه . خوش قلبی و مهربونی رو با احمق بودن نباید اشتباه گرفت . مدیرداخلی هتل چون فهمید رییس هتل چشمش "تو "(منظور این دختره ) رو گرفته برات تو بخش حرف درست کرد و اخراجت کرد بعد حالا که رییس ،مدیر رو تنزل رتبه داده چون فهمیده این کارش از حسودی و ناعادلانه بوده ،داری میگی که این کارش اشتباه بوده ؟ احمق کار تو اشتباهه که وضع خونتون اونجوریه و فقط لنگ این کار بودی و داشتن با بی انصافی ازت میگرفتن . همینجوری احمقی که نتونستی جایگاهتو تو خونه اولی که بودی حفظ کنی و سریع کنار کشیدی .

    پاییز در قلب من

    ادمی که هیچی از خودش نداره و نمیتونه خودشو از جهنمی که توشه بکشه بیرون وقتی کسای دیگه ای دارن بی منت و با محبت بهش نزدیک میشن و میخان دستشو بگیرن رو پس میزنی و فک میکنی اینجوری خیلی قوی به نظر میای . همچین ادمی یه احمقه اگه به دستایی به سمتش میاد اونم تو اون وضعیت نه بگه و پسشون بزنه مثلا میخای چیو نشون بدی ؟! غرور ؟واقعا تو این وضعیت غرور ارزشمنده؟!

    .........

    اینا نظراتم راجبه شخصیت "عین سو" ی سریال "پاییز در قلب من " گاهی پاییز فصل به این قشنگی معانی غمگینی را در کتاب ها و اشعار تداعی میکنه اینجا هم همین را معنی را داشت . واقعاهم یه سریال به شدت غم انگیز بود . این سریال را اولین بار معلم زبان کره ای مون 4 هفته پیش بهمون معرفی کرد و میگفت هیج جا نمیتونین پیداش کنین خیلی قدیمیه . 😁😁نمیدونست ما ایرانیا به همه چی دست پیدا میکنیم 🤣 قرار بود بنده خدا بقیه داستان را هفته بعد تعریف کنه که بعضی اشرار نذاشتن 😑 .

    پاییز در قلب من
    از راست : سونگ سئونگ هون در نقش برادر ناتنی "عین سو ".سونگ هه کیو در نقش "عین سو ". وون بین "عاشقه عین سو "

    از اون موقع دست دست میکردم برای دیدنش امروز دیدم تمومش کردم چون خیلی غم انگیز و عصاب خورد کن بود رو دور تند دیدمش . برای همین امروز تموم شد .

    سریال کره ای پاییز در قلب من ،  راجبه یه خانواده ای که دخترشون تو بیمارستان اشتباها تعویض میشه و اونا بعد 14 سال اینو میفهمن ولی احمقی پدرخانواده که خیلی به خون اهمیت میداد باعث شد زندگیشون کلا 180 درجه تغییر کنه . از همین جا بگم اسم دختره "عین سو "عه . پدر خانواده میره دنبال دختر واقعیش میبینه تو یه خانواده درهم و فقیر بزرگ شده و ادب و نزاکتم هیچ . مادرخانواده راضی نمیشه دختری که این همه مدت با عشق بزرگش کرده رو به خانواده اصلی بده و دختر اصلیش را نمیخاد . درسته شاید برای اون دختر واقعی هم ادم ممکنه دلش بسوزه ولی دختر واقعی انقد فش رکیک بود که واقعا باید با گیوتین سرشو میزدی از همون بچگی رومخ بود . حتی تو مدرسه هم با اینکه این قضایا هنوز برملا نشده بود با "عین سو" دشمن بود .حسود عقده ای خاک تو سر . همین پیش زمینه هم باعث شد وقتی فهمید جاش با "عین سو " عوض شده اون دختر معصوم کودن ساده را از خونه خودش فراری بده و بره پیش مادر واقعیش که فقیر و بی فرهنگ بود . خانواده پولداره که "عین سو " را بزرگ کردنم به راحتی رهاش میکنن "چقدم دوسش داشتنا حالا! مسخره ☹😤" و میرن امریکا .این بدبخت که لای پر قو بزرگ شده بود میمونه و یه خانواده درهم با یه برادر دزد چاقو کش . طفلک نه درس نه اینده .حالاام تو هتل خدمتکار بود که رییس هتل عاشقش میشه "رییس هتل وون بینه" این بین برادر ناتنی اش که 14 سال باهم زندگی کردن رو میبینه و سلام و اینا یهو میفهمن عه عاشق همن 😶🤣برادره هم نامزد داره .

    خلاصه اینجا این پیچش ها به وجود میاد و خانوادهه که بزرگش کرده بودن میان میفهمن اینا عاشق همن و میگن ابدا امکان نداره شما خاهر برادرین ...بابا دست بردارین این فیلماتونو مگه واسه ی خون نیفتادین دنبال اون دختر خونی فش رکیکتون . حالا دختر خونیه وای وای حالام که بزرگ شده بازم نمیتونه "عین سو " رو تحمل کنه . ینی حسودی به چیزی داشتن و نداشتن شخص ربطی نداره وقتی نسبت به یکی حسودی و عقده حقارت داری ربطی به این موارد نداره کلا وقتی هیچی نداشته باشه هم حسودیت میشه و میمیری از اینکه دیگران با اینکه اون شخص هیچی نداره بازم دورشن و دوسش دارن . خلاصه این هی اذیت اینا . دست اخر معلوم میشه طفلک "عین سو " سرطان داره و بله قسمت 16 هم میمیره . و بعدشم برادر ناتنیش که عاشق هم بودن ، برمیگرده به همون مکانیکه قبلا "عین سو " تصادف کرده بود و اونم اونجا تصادف میکنه میمیره . از این نظر دوسش داشتم اخرشو وقتی دونفر اینقد عاشق همن یکیشون بمیره واقعا زندگی برای نفر دیگه خیلی سخت میشه پس همون بهتر جفتشون بمیرن . واقعا اخه چرا باید همچین سریال ناراحت کننده ای رو ببینم چرا 😭

    선생님 대제 이게 무슨 드라마였어요 ?! 진짜 짜증나게만 만들었어요 .

    بعد خیلی روعصابش اینکه خانوادهه این همه دختترو دوس داشتن بعد یهو پامیشن میرن امریکا اگه خیلی دوس داشتین زوری برمیداشتین میبردینش میزدین تو دهن دختر خونی فش رکیکتون میگفتین ما اینو بزرگ کردیم نمیتونیم رهاش کنیم . ننه شم که راضی بود . اونم میبردین به یه جایی میرسوندین طفلیو نه که وسط نوجوانی و تازه میخاد به عرصه برسه زرتی رهاش کردین . بعد که طرف بزرگ شده به قول چی دوتاام هندسام عاشقش شدن میخان باهاش ازدواج کنن میگن ما میخایم "عین سو " رو به فرزندخوندگی بگیریم !😶😑 الان اخه ؟طرف 20 سالشه . چرا اون موقع که 14 سالش بود نکردی . واقعا خانوادهه زندگی دختررو نابود کردن . اخرشم که مریض شده بود کسی نمیدونست میخاست فقط 2 ماه بتونه با عشقش زندگی کنه هی نمیذاشتن . طفلی . خیلی بدبخت بود ولی خب کودنی خودش را هم همونجور که گفتم نمیشه نادیده گرفت . چون خودش انتخاب کرد برگرده پیش خانواده واقعیش .

    این سریال برای سال 2000عه . الان 22 سال از اون موقع گذشته و چندتا وبلاگ کره ای که میخوندم بعضی بیننده ها هنوزم دوسش دارن برام عجیبه 🤣 سریال قشنگی میشه گفت بود ولی اینکه بعد 20 سال با این مضمون رو دوباره ببینی و بگی خوب یخورده یجوریه . این سریال اون موقع ها ریت 46 را گرفته بود و میشه گفت تمام کره این سریال رو تماشا کردن و همچنین کشورهای خارج رو هم نباید نادیده گرفت .

    خلاصه اینم از پست امروز و سریال امروز . امروز تا همینجا ...


    🍀  مطالب پیشنهادی 🍀

     

    🍀سریال کره ای اسپانسر sponsor2022 🍀سریال کره ای اهنگ عاشقانه ی خیال انگیز 🍀  سریال کره ای شام دوستانه dinner mate  🍀 فیلم کره ای اسم من لو کی وان با بازی سونگ جونگ کی  🍀سریال کره ای پایان خوش من با بازی جانگ نارا  🍀سریال کره ای سقوط اضطراری عشق crash landing on you  🍀  دیالوگ از سریال کره ای گوبلین goblin 도깨비 🍀 سریال کره ای جنگ گوریو و خیتان 🍀 سریال کره ای دکتر اسلامپ  🍀 مصاحبه ی آی اِم IM با مجله ی allure 🍀  معرفی کتاب شمس و طغری 🍀 سریال کره ای وارث غیرممکن   🍀

  • نظرات [ ۲ ]
    • دوشنبه ۲۷ شهریور ۰۲

    یادگیری زبان جدید مث شروع یه رابطه عاشقانه س ...

    ...

    새로운 언어 배우기 시작하는 것은 사랑 관계 맺는 것 같아요

    ...

    یادگیری زبانی جدید شباهت زیادی به شروع یک رابطۀ جدید دارد. بعضی‌ها خیلی سریع دوست می‌شوند. برخی دیگر با فرمول‌های جبر و در روزهای امتحانات پایان ترم، دست در گردنتان می‌اندازند و بلافاصله پس از آخرین روز امتحانات، قدم‌زنان از حافظه‌تان خارج می‌شوند. ولی گاهی مواقع، صرفاً از روی تصادف، یا در نتیجۀ یک عمر زندگی ادیسه‌وار، برخی زبان‌ها شما را به لبۀ پرتگاه عشق می‌برند.

    این‌ها همان زبان‌هایی هستند که شما را می‌بلعند.همۀ وجودتان را در خود فرو می‌برند. هر کاری می‌کنید آن‌ها را از آن خود کنید، فایده‌ای ندارد. ساختارهای ترکیبی را تجزیه و تحلیل می‌کنید. ترکیب‌ها را بلند بلند می‌خوانید. دفتر تمرینتان را با دریایی از حروف جدید پر می‌کنید. بارها و بارها خودکارتان را روی برآمدگی‌ها و فرورفتگی‌های حروف حرکت می‌دهید، انگار دارید در تاریکی با انگشت‌هایتان خطوط صورت عشقتان را دنبال می‌کنید. واژه‌ها روی کاغذ شکوفه می‌کنند. آواها به ملودی تبدیل می‌شوند. جملات عطرآگین می‌شوند، حتی وقتی مثل خشت‌های ساخته شده از نمادهای خارجی با زمختی از دهان شما بیرون می‌افتند. شعرها، ترانه‌ها و تیتر روزنامه‌ها را حفظ می‌کنید تا در غروب خورشید و بار دیگر در سپیده‌دم، آنها را بر زبانتان جاری کنید.

    فعل‌ها به دنبال قیدها، اسم‌ها به دنبال ضمیرها، کم کم رابطه‌تان عمیق می‌شود. با این همه، هر چه نزدیک‌تر می‌شوید، بیشتر از خلأ سراب‌گون بین خودتان و آن زبان آگاه می‌شوید. این خلأ دانش بسیار گسترده است و یک عمر طول می‌کشد تا آن را پشت سر بگذارید. اما ترسی ندارید زیرا راه وصال معشوق با کنجکاوی و شوقی روشن شده که کاملاً ضروری است. در میان این صامت‌ها و مصوت‌های جدید از کدام حقیقت پرده برمی‌دارید؟ حقایقی دربارۀ جهان؟ یا دربارۀ خودتان؟

    مانند هر رابطۀ دیگری خوشی بالاخره رخت برمی‌بندد. وقتی دوباره حواستان جمع می‌شود، به تجزیه و تحلیل و حفظ کردن و گوش‌دادن و حرف‌زدن ادامه می‌دهید. ولی لهجه‌تان درست‌ نخواهد شد. اشتباهاتتان اجتناب‌ناپذیرند. قواعد تمام نمی‌شوند، استثناها هم تمامی ندارند. واژه‌ها -ممنون، مبارک باشه، یکی بود یکی نبود- دیگر جادوی قبل را ندارند. اما تعهد شما به آن‌ها و نیازتان به آن‌ها شدیدتر از هر زمان دیگری است. مدت‌ها از خانه دور بودید و حالا دوباره بازگشته‌اید. متعهد و مستعد هستید و به نیک‌خواهی آن‌ها اطمینان دارید. به مناسبت اعجاب‌های جدید شما، زبان با تحفه‌هایی از الهام و ارتباط، نه‌تنها به سراغ دیگران جدید، بلکه به سراغ شمای جدید می‌آید.

    وقتی هاروکی موراکامی سر میز غذاخوری آشپزخانه‌اش نشست تا اولین رمانش را بنویسد، حس کرد زبان مادری‌اش یعنی ژاپنی، مانعی بر سر راهش است. آن‌طور که خودش در ۲۰۱۵ توضیح می‌دهد،‌ افکارش طوری از ذهنش بیرون می‌ریختند که انگار از «طویله‌ای پر از احشام مختلف». بعد کوشید به زبان انگلیسی بنویسد، با همان واژگان محدود و ساختارهای ساده‌ای که بلد بود. وقتی جملات پیوستۀ انگلیسی خود را که «فاقد چربی اضافۀ» زبان ژاپنی بودند، ترجمه کرد (او این کار را «نشاء زدن» می‌نامد)، سبکی بدون آرایه و متمایز خلق شد که در دهه‌های بعد برای او موفقیتی جهانی به همراه آورد.

    واقعیت این است که ورود به رابطه‌ای صمیمی با زبان جدید اغلب رنگ همه چیز را عوض می‌کند. چشمانمان انتظار دارند واژگانی جدید ببینند. گوش‌هایمان به صداهای جدید عادت می‌کنند. قلم‌هایمان حروف جدید را به خاطر می‌سپارند. وقتی شیفتگی همۀ حواسمان را می‌گیرد، آناتومی آن زبان در ذهنمان حک می‌شود. راه‌های عصبی طراحی می‌شوند، ارتباطات شکل می‌گیرند. شبکه‌های مغز در هم تلفیق می‌شوند. قشر خاکستری عمیق‌تر می‌شود، قشر سفید تقویت می‌شود.

    زبان‌شناسان این پدیده را «دخالت زبان دوم» می‌نامند، وقتی زبان جدید با زبان قدیمی مواجه می‌شود، مانند معشوق جدیدی در حال تغییر دکوراسیون اتاق خواب عمل می‌کند، انگار بخواهد بگوید از این به بعد کارها اینطور انجام خواهند شد. نوشتن، به نوعی این دخالت را (که مامان‌بزرگ خیانت می‌نامد) بیش از صحبت‌‌کردن پدیدار می‌کند. شاید از آن جهت که به گفتۀ گی دو موپاسان وقتی صحبت می‌کنیم، واژه‌هایمان در سیطرۀ حالات چهره و کیفیت صوتمان هستند؛ «اما سیاهی واژه‌ها روی سفیدی صفحه روحی هستند که بدون کالبد رها شده است».

    درست مانند عشق‌های اول، زبان‌های مادری را هم نمی‌توان فراموش کرد. آن‌ها وفادار و بخشنده‌اند. حتی وقتی صحبت کردنمان روز به روز کمتر و نوشتارمان پر از غلط می‌شود. حتی وقتی حروف زبان مادری غریبه و صداهای آن متروک می‌شوند. هر چه باشد زبان مادری ما را بزرگ کرده است. وقتی هنوز خودمان را نمی‌شناختیم، زبان مادری ما را می‌شناخت. زبان‌های مادری وقتی می‌آموختیم حرف بزنیم، بنویسیم و استدلال کنیم، به تماشای ما نشسته بودند. به ما یاد دادند که عشق بورزیم و افسوس بخوریم. آن‌ها قواعد و انتظارات را به ما آموختند. می‌دانند تا مدت‌ها پس از اینکه در خانۀ خود مهمان می‌شویم، صدایشان در چهاردیواری‌های ما طنین‌انداز خواهد بود: از سبک ترکیب واژه‌هایمان گرفته تا روش نجواکردن دعاهای قدیمی. پس وقتی به آغوش دیگری می‌رویم، در سکوت و بدون ناخرسندی هوای ما را دارند. آنگاه، در تلاقی غفلت و شگفتی، محدودیت و آزادی، احترام و تحسین، خستگی و لذت، می‌بینند نویسندگانشان از چیزی که موراکامی حق ذاتی می‌نامد، بهره‌مند می‌شوند، آن‌ها «امکانات زبان را می‌آزمایند». آنگاه، در گیرودار تعلق و بی‌تعلقی، می‌بینند که دختران و پسرانشان بالیده‌اند.

    این مطلب انقد قشنگ بود که دوس داشتم اینجا داشته باشمش . پر از زیبایی شاعرانه و رومانتیک در مورد یادگیری زبان جدیده . واقعا چقد باید روحت زیبا و رومانتیک باشه که یادگیری یک زبان جدید رو انقد زیبا تشبیه کنی و درموردش بنویسی . 

    من با تمام گفته های این مطلب موافقم وقتی داری زبان جدیدی رو یاد میگیری و به اون زبان حرف میزنی و فکر میکنی ،انگار که داری احساسات درونیت رو روشنتر می بینی انگار که برای حس هایی که تا حالا داشتی بالاخره کلمه ی مناسبش رو پیدا کردی کلمه ای که نشان دهنده و بیانگر اون حسی بوده که نمیدونستی چه حسیه چه اسمی داره . انگار یکی دیگه هستی . یجور دیگه فک میکنی . خیلی شگفت انگیزه .


    💟 مطالب پیشنهادی 💟 

    🍀سریال کره ای اسپانسر sponsor2022 🍀سریال کره ای اهنگ عاشقانه ی خیال انگیز 🍀  سریال کره ای شام دوستانه dinner mate  🍀 فیلم کره ای اسم من لو کی وان با بازی سونگ جونگ کی  🍀سریال کره ای پایان خوش من با بازی جانگ نارا  🍀سریال کره ای سقوط اضطراری عشق crash landing on you  🍀  دیالوگ از سریال کره ای گوبلین goblin 도깨비 🍀 سریال کره ای جنگ گوریو و خیتان 🍀 سریال کره ای دکتر اسلامپ  🍀 مصاحبه ی آی اِم IM با مجله ی allure 🍀  معرفی کتاب شمس و طغری 🍀 سریال کره ای وارث غیرممکن   🍀

  • نظرات [ ۰ ]
    • دوشنبه ۲۰ شهریور ۰۲

    معرفی کلمه کره ای " 적성에 맞는 일 "

    کره ای ها یه کلمه دارن " 적성에 맞는 일 " جاکسانهِ مَن نین ایل ، ینی کاری که داری انجام میدی به تو میاد ، "به تو میاد "دوتا معنی داره ، به شخصیتت میاد و به توانایی هایی که داری جور در میاد ، این معنی رو داره .

    داشتم فک میکردم که تو ایران چندنفر هستن که کارشون بهشون میاد ؟ چندنفر کاری که دوس دارن رو انجام میدن ؟ چندنفر تو اون کار تبحر دارن و کار به شخصیتشون میاد ؟!

    راستش من هنوز بعد از کار کردن تو یه شرکت و دیدن کارای مختلف و انجام کارای مختلف و این همه مصاحبه رفتن ، هنوز نمیدونم چه کاری برام مناسبه البته یه چیزایی میدونما ولی اون کار نمیدونم چه کاریه که برم دنبالش ، اون کاری که به شخصیت من میاد اون کاری که با توانایی من جوره ، اون کار نیست اصلا انگار .

    بیشتر اوقات فک میکنم من اصلا نباید می اومدم تو این رشته درس میخوندم ولی گفتن این حرف چه اهمیتی داره وقتی الان مدرک فوق لیسانسشو دارم ؟! خاهرم میگه حالا تو این رشته رو خوندی و بیکاری اونایی که رشته های دیگه مث انسانی رو خوندن و بیکارن چی بگن ...! بعد من یاد اون فارغ التحصیله روانشناسی می افتم که چندسال پیش تو روزنامه خونده بودم ، میگفت با مدرک فوق لیسانس روانشناسی سه سال بیکاره ...

    بعدش دیشب داشتم فک میکردم چرا ساعت های کاری انقد طولانین ؟ چی میشد ساعتای کاری مث مدرسه تو شیفت صب بود ؟! "اداره ای 😁 " اگه ساعت کاری اینجوری و حقوق هم همون مبلغ باشه چقد همه میتونن به کارای عقب افتاده یا به سرگرمی و خانواده شون برسن . چرا ادم باید با این مبلغ کم حقوق کل روزش رو بره تو یه محیطی که خوشش نمیاد و راحت نی . مثلا ... و دوساعتم باید تو راه باشه تا برسه خونه . تازه خونه هم کلی کار باید انجام بده . کاش شرکتای ما هم مث شرکتای کره ای بود . چقد شیک و باحالن باهم . محیطشون دیزاینشون روابطشون خیلی خوبه .

    با ایران مقایسه نمیکنم که فقط عصاب خورد کنیه .

    خلاصه داشتم به این چیزا فک میکردم گفتم یه جا بنویسم خالی شم .

    قرار پست سریال بذارم .




    💟 مطالب پیشنهادی 💟 

    🍀سریال کره ای اسپانسر sponsor2022 🍀سریال کره ای اهنگ عاشقانه ی خیال انگیز 🍀  سریال کره ای شام دوستانه dinner mate  🍀 فیلم کره ای اسم من لو کی وان با بازی سونگ جونگ کی  🍀سریال کره ای پایان خوش من با بازی جانگ نارا  🍀سریال کره ای سقوط اضطراری عشق crash landing on you  🍀  دیالوگ از سریال کره ای گوبلین goblin 도깨비 🍀 سریال کره ای جنگ گوریو و خیتان 🍀 سریال کره ای دکتر اسلامپ  🍀 مصاحبه ی آی اِم IM با مجله ی allure 🍀  معرفی کتاب شمس و طغری 🍀 سریال کره ای وارث غیرممکن   🍀

  • نظرات [ ۰ ]
    • يكشنبه ۱۹ شهریور ۰۲