سریال ژاپنی که نتفلیکس پخش شده ، به نام فراتر از خداحافظی با بازی ساکاگوچی کنتارو .
سایکو "دختر" و یوسوکه " پسر" باهم دوستن و خیلی همو دوست دارنو خیلی ارتباط قشنگی دارن از اینا که وقتی میبینی حسرت به دل می مونه و عشق میکنی از عشق بینشون مکالمه ی بینشون . خلاصه همه چیشون . یوسوکه تو روز تولد سایکو میخاد ازش خاستگاری کنه تو راه یه کوهستانی هستن و به دوستاشم سپرده که از یه جای دیگه ای نزدیک اون کوه ، از این فش فشه ها در کنن ، چون اتش بازی دوس دارن . اتش بازی همانا و بهمن همانا . بهمن میاد و اتوبوسشون سقوط میکنه و خلاصه دنبالشون میگردن و یوسوکه میمیمره و دختره زنده می مونه . به شکل موازی ، ناروسه و زنش تو بیمارستان هستن ، ناروسه " کنتارو" بیماری قلبی داره و منتظر عمل پیونده . از شانس یوسوکه مرگ مغزی شده و قلب اونو میدن به ناروسه . بعد از پیوند ناروسه از یه شخص ساکت و کم حرف تبدیل میشه به یه شوخ و شلوغ و پرانرژی . بعد محل کار و خونه شون با یه قطار رفت و امد میکنن ، تو اون قطار به شکل اتفاقی ناروسه و سایکو باهم اشنا میشن و ناروسه از سایکو خوشش میاد و اینا ...
انتظار نداشتم اخرش ناروسه بمیره و پیوند رو پس بزنه . به نظرم به خاطر این بود که نتونست به عشقش برسه . حالا خبرش از اون زن اجوماعه زشتش که چسب بود جدا میشد نمیشد ؟!
درکل بد نبود . مناظرش خیلی قشنگ بود . ینی فکرشو بکن هررزو از همچین منظره ای رد شی بری سرکار خونه پیاده روی ...باید چقد خوش شانس باشی که به شکل ادم یا گیاه و درخت و حتی سوسک به دنیا بیای اونم در همچین جایی . واقعا خارق العاده س. اصلا طرز مکالمه و ارتباط هاشون باهم خیلی قشنگه . پر از احترام و زیبایی و همه چیز شفاف همه چیز کادو شده همه چیز ملایم مودب . خیلی دوس دارمشون . انگار رابطه هاشون بویی از اون مناظر بردن و اینجوری قشنگ شدن . خوش بحالشون . اوناام ادمن . ایرانی هام ادمن . 😫🥱
سلام من تونی تاکیتانی شدم . از اسمم خسته شدم . دنبال یه اسم ساده یه حرفی میگشتم تا یه جمله ولی چیزی به ذهنم نرسید . اسمی که تو ذهنم بود به موضوع وبلاگ نمیخورد ینی . واسه همین تونی تاکیتانی رو برگزیدم .
تونی تاکیتانی اسم داستان کوتاه هاروکی موراکامیه و در مورد شخصی به همین اسمه و زندگی خودش و یه خورده هم پدرش . داستان قشنگی بود و کمی غمگین کننده تهش حس ناامیدی و ناراحتی باقی می مونه . یه جور حسی پوچی هم بذارین تنگش . درواقع اغلب داستان های موراکامی اخرش همچین حسی رو به ادم القا میکنن . داستان اخیرش که چندهفته پیش تو یه جایی فک کنم تو لندن ؟ خونده بودش رو از نیویورک تایمز سیو کردم و هنوز نخوندمش . شاید اگه مضمون رو متوجه شدم اینجا بذارمش . داستانش راجبه یه دختریه و موراکامی گفته که جوری نوشتتش که بتونه اونو جلوی جمع بخونه . نوشتارش مدل جمع خونیه . روایت وار فک میکنم . این کار رو برای یه کار خیر کرده . برای یه کتابخونه ای تو ژاپن میخاستن پول جمع کنن که موراکامی پیش قدم و خلاصه از ملت پول گرفتن که برن بشینن داستان موراکامی رو با خوانش خود موراکامی گوش کنن که خب منم اونجا بودم شاید این پولو میدادم میرفتم . قبلا از داستان های موراکامی خیلی خوشم می اومد . ولی وقتی سالها رو هم تلنبار و عمر همینجور میگذره نظرم راجبش تغییر کرده . الان اونطورا راجبش وسواس ندارم . ولی کاراشو دنبال میکنم البته اگه مفت باشه . 😑🙄 این داستانشم با ترفند از نیویورک تایمز سیو کردم . ینی چی که نیویورک تایمز پولیه . لوچ .
اخیرا یه سریال دیدم اسمش بود سریال کره ای یک بار دیگر از این سریالای 100 و خورده ای قسمتی خانواده گی . اب خالص بود . 5 قسمت اول ، بعد قسمت 20 نصفه ، بعد قسمت 50 و بعدشم 99 ؟ اینا بود دیدم و مزخرف بود .
سریال جدید در حال پخش شین هاکیون سریال کره ای The Auditors 2024 حسابرس ها رو هم 4 قسمت نگا کردم از موضوعش خوشم نیومد همش راجبه حسابرسی از شرکت ها و ایناس .
دیگه اینکه یه سریال قدیمی دارم می بینم که قشنگه . به نسبت سریالای الان خیلی بهتره . ولی خب یه سری باگا داره که انگار خودشونم فراموش کردن که اول فیلم قضیه چی بود بعد چی باید بشه . ولی با اینحال داستانش جذابه . بعدا معرفیشو میذارم .
تو ذهنم افتاده بود اینجارم پاک کنم و دیگه ننویسم . فقط یه لحظه از ذهنم گذشت . ولی خب حالا ببینم چی میشه . شایدم عملی کردم شایدم نه .
سریال کره ای منشی کیم چشه ؟ What's Wrong with Secretary Kim 김비서가 왜 그럴까
پارک مین یانگ در نقش منشی کیم " کیم مین سو " ، 10 ساله که تو یه شرکت بزرگ منشیه رییسه. رییس کسی نیست جز پارک سو جون در نقش لی یانگ جون ، لی یانگ جون بعد از اینکه ده سال پیش نایب رییس شده و کمپانی رو اداره میکنه طبیعتا جای باباش ، منشی کیم رو استخدام کرده . چون اونو از قبل می شناخته . " پارتی😎😭 " کیم مین سو توانایی هاش در حد منشی شدن تو اون شرکت نبوده ولی چون یانگ جون از بچگی می شناختتش استخدامش میکنه و با بداخلاقی کردن و در عین حال مهربونی بهش همه چیو یاد میده . تو این مدت کیم مین سو همه چی یاد میگیره و کلی کار میکنه هفت روز هفته . چون منشی کیم نون اور خانواده س . 🤕🙄🤦♀️ باباش یه سست عنصریه که قرض بالا میاره و دوتا خواهر بزرگترم داره ولی فقط مین سوعه که داوطلب شده قربانی شه تا بره مث کوزت کار کنه و خرج تحصیل خاهرای بزرگترش و قرضای باباشو بده ، انگار خاهراش خبرمرگشون علیل بودن . 🤬
حالا که همه ی قرضا تموم شدن ؛ اون میخاد استعفا بده و بیاد بیرون و بببینه دنیا دست کیه و خودش چی میخاد و برا خودش زندگی کنه . ولی خاهراش دارن غیرمستقیم میگن که نیا بیرون شرکت به این خوبی بهت ماشین داده فلان بیسال . خیلی ادمای چترین خاهراش . حالم ازشون بهم خورد . سست عنصرا . خلاصه .
لی یانگ جون یه خودشیفته اس که تاحالا دوس دختر نداشته . مدام از خودش تعریف میکنه . و همه ی کاراشو منشی کیم انجام میده . کروات بستن تا دستمال و قرص و خلاصه مث دایه می مونه . 🙄😁😶 لی یانگ جون یه برادر بزرگتر داره که حسود و عقده ای و عوضیه ، از بچگی رابطه ی اینا باهم خوب نبود . تا جایی که بزرگه ، یانگ جون رو می بره یه محله ای اونجا ول میکنه میره ، یه زن روانیم پیدا میشه میاد اینو می دزده میبره تو یه خونه ای دست و پاشو می بنده ، نمیدونم سر چی و برا چی ، بعد چندروزم همونجا خودشو میکشه :| از شانس تو اون خونه یه دختر بچه ای هم بوده که اون کسی نیست جز کیم مین سو ، دوتا بچه اونجا بودن و زنه خودشو جلوی اونا میکشه ، میمیره و بچه ها تو خونه قیچی پیدا میکنن دست و پاشونو باز میکنن و خودشونو به پلیس می رسونن و یانگ جون از اون موقع تروما داره . حالا برادر بزرگه میره صحنه دزدیده شدن یانگ جون و توهم اینکه خودش جای اون دزدیده شده و اون بلاها سرش اومده رو میزنه . میاد به یانگ جون بدبخت که همینجوریم داره سختی میکشه میگه تو این بلا رو سر من اوردی فلان ، اینو میبرن دکتر و دکتر میگه این توهم زده . خلاصه پدر مادر کسخلشونم پیگیری نمیکنن ، این بچها هی باهم درگیر بودن ، یانگ جون خودقربانی گری میکنه و خودشو میزنه به فراموشی تا این عقده ای جولون بده با دروغاش .
حالا بعد سالها که رییس شده و منشی کیمم میخاد استعفا بده میخاد تلاش کنه که نذاره اون بره . چون غیرمستقیم منشی کیم رو دوس داره . داستان بعدش اینجوری ادامه پیدا میکنه که تلاشای لی یانگ جون برای نگه داشتن و تو چشم منشی کیم اومدن رو نشون میده . بعدشم برادر عقده ای اش میاد و یه سری دعواها پیش میاد و یهو اخرش نشون میدن اینا باهم خوب شدن . درحالیکه وقتی دوتا بچه از بچگی باهم اختلاف داشته باشن تا اخر همینجوری می مونن . حالا در هرحال . منشی کیم هم عشقشو اعتراف میکنه به رییس و ازدواج میکننو و همچنانم منشی اون شرکت باقی می مونه .
درسته خیلی اب داشتا ، ولی بامزه و خنده دار بود . پارک سوجون تو کمدی خیلی بامزه میشه . کارمندای شرکتم همگی بامزه بودن . صحنه های خنده دارم زیاد داره . عشقیم که هست دیگه .
سریال مفرح برای روزهای بهاری زیبا همراه با شکوفه ای قشنگ بهاری و وزش ملایم نسیم زیبا همراه با یه سریال کره ای عشقی خنده دار ترکیب زیبایی نیست ؟! برین ببینین ضرر نمیکنین .
سریال راجبه “مون سوهو : اوپام“ و “جانگ هه را” عه ، که هه را تو ی خانواده پولداره و سوهو پدرش دانشمند بوده و به طریقی کشته میشه بابای هه را ،سوهو رو میاره خونه خودش تا هم به دخترش ریاضی یاد بده هم از پسر دوستش نگه داری کنه از سر دلسوزی هماینکه ازمایشات پدررو ازش بگیره و استفاده کنه به نام خودش . خلاصه اینا شکوفه های عشق بینشون شکفته داشته میشده که یه روزسوهو میشنوه که پدر هه را داره بهش میگه این پسر فلان و اینا خلاصه حرفای بدی میزنه راجبه خودشو پدرش . اینم فرار میکنه میگه برمهمون یتیم خونه بهتره . میره یه جا ناامید و گریان ایستادبوده که یه خانوم اسرارامیزی میاد و دلداریش میده براش دعا میکنه که هیچوقت هیشکی سرراهش قرار نگیره و همیشه موفق باشه و شانس داشته باشه .
همینطورم میشه سوهو میره خارج اونجا پزشک میشه خلاصه یه طرحی میده تو خارج اون طرح موفق میشه و پولدار میشه و میفته تو کار تجارت . هرکیم باهاش چپ می افتاده یه اتفاقی براش میافتاده . از اینور هه را ، پدر و مادرشو از دست میده و بدبخت میشه و الانم داره تو یه اژانس مسافرتی کار میکنه . سوهو هدفش اینکه بیاد کره و هه را رو پیدا کنه و دوباره باهم باشن چون با اینکه باباش اونجوری بهش بدی کرده بودش ولی گناه والد را چه به بچه . 🙂 درواقع اصلشم همینه ! هرچقدم والد به دنیا اوردنده ی فرزند باشه مگه نه اینکه همشون انسانهای متفاوتی هستن!؟و گناهاشون گردن خودشونه . خلاصه اینجا نمیخام وارد بحث دینی خودمون بشم 🥱.
از اون طرف دوتا زن هستن که نامیرا هستن ، اینا از دوره چوسان یه گناهایی کردن که نفرینشون اینکه زنده بمونن و جبران مافات کنن . و ارتباط مستقیمی با هه را و سوهو دارن . که الان میگم قضیه شون چیه .
یکیشون که خیلی جادوگر عفریته ای بودش تو دوران چوسان زنه سوهو بوده و هه را خدمتکارش بوده .نفر دوم زن اصلی بابای هرا بوده و چون بچه دار نمیشده باباهه یه زن دیگه میگیره ، زنه اصلی چون کینه به دل میگیره موقع تولد بچه اصلی را با یه برده تعویض میکنه . اینجوری میشه که هه را که اشراف زاده بوده میشه برده و بردهه میشه اشراف زاده . اینجاس که " مبادا گدا معتبر شود " نمود پیدا میکنه .
این عفریته انقد حسود و عقده ای و بدبخت بود میخاست همه نگاها توجه ها همه چی از جمله شوهره و قلب شوهره ماله این باشه . درواقع به پسره هم به عنوان وسیله ای نگاه میکرد که چون من اشراف زاده ام پس اینم باید ماله من باشه . و اصلنم از موضع خودش تو این دویست سال زندگی پایین نیومده بود هنوز تو عهد چوسان مونده بود و همچنان داشت تو دوره جدید به هه را دستور میداد و مث برده باهاش رفتار میکرد که خوشبختانه هه را اینجا خوب حالشو جا اورد . تو دوران چوسان هه را خیلی کودن بود عین این ادمای بی اراده ،برده های دیگه بهش میگفتن فرار کن این ارباب باهات مشکل داره فلان ولی فرار نمیکرد . 🙄
خلاصه سوهو تو دوران چوسان عاشق هه را که خدمتکار زنشه ، میشه ، درواقع از اولم اونو میخاسته مجبوری با زنه ازدواج کرده . از اونطرفم تازه دین مسیحیت اومده چوسان ، و سوهو هم مسیحی شده . یجورایی میشه که زنه بچه دار نمیشه . مادرشوهره فالگیر مییاره میگن بخت پسرت با این خدمتکاره س با این بخابه سه تا پسر میاره. ولی اوپام ، انقد اقا انقد مرد انقد اصلا فوق العاده س به خدمتکاره میگه بچه بیاری ازت میگیرن میدن به اون عفریته بزرگش کنه تورم میندازن بیرون منم اینو نمیخام . خلاصه باهم نمیخابن . زنه از حسودی که داشته میمرده ،میره شوهرشو لو میده که مسیحی شده ، لباسای خودشم میپوشونه به خدمتکاره جای خودش جا میزنه ، خلاصه شوهره رو تبعید میکنن دختره رو هم شکنجه .دختره بعد چندصباحی برمیگرده به تبعیدگاه عشقش درواقع همون اوپا ، اونجا چندوقت زندگی میکنن ، بعد اوپا یه حلقه درست میکنه برای هه را ، هه را میگه دعا میکنم هیچوقت نمیری “منظورش این بوده نکشنت بهت اسیب نزنن“ مرده هم میگه هیچوقت نمیمیرم اینا زندگی ارومشونو داشتن ،از اونور حسود عفریته میاد میبینه اینا دارن باهم خوب زندگی میکنن ، خونه رو اتیش میزنه اینارو میکشه . دختره هم دم مرگ نفرین میکنه عفریته رو که تبدیل به روح بشی هیچوقت نمیری . اخه این نفرینه؟مسخره .
کسی که این مدت متنبه نشده بعد 200 سالم همچنان کور و کر و نادان میمونه فرقی نداره چقد عمر کنه . برای همینه که الان عفریته 200 ساله زندس . از اونور مادره که اونم 200 سالشه متنبه شده و همش کارای خیر انجام داده و میخاد با رسوندن این دونوگل بهم گناهشو پاک کنه تا بتونه پیر بشه و این دور باطل تموم شه و به مرگ برسه . برای همین مث یه مادر خیرخواه از اول مواظب سوهو و هه را بوده . حالا که باز سرنوشت این دو نوگل را بهم رسونده بود این عفریته اومده بود موش دوونی . هرکاری کرد هر ورد و دعایی کرد تا بالاخره زهرشو ریخت خیر ندیده . اون انگشتری که سوهو برای هه را درست کرده بود را دزدید و رفت باهاش چاقو ساخت و بعد با چاقو به قصد کشت سوهو را زد ولی دعایی که تو انگشتر بود باعث شد سوهو زنده بمونه و نه تنها زنده بلکه اونم نامیرا شد چون دعای دختره این بود که سوهو هیچوقت نمیره . درواقع یه جورایی دعاهه تبدیل به نفرین شد براشون 😭 .
این وسطا یه جنگی بینشون درمیگیره و بالاخره مادره اونجا جان به جان افرین تسلیم میکنه . حیف واقعا . کاش نمیمرد سوهو را با این وضع تنها گذاشت 😭با اینحال باهم ازدواج میکنن و میرن یه گوشه ای بدور از دوست اشنا زندگی میکنن . ولی خب خیلی سخت بوده براشون دختره هی پیر میشده بعد پسره جوون . خیلی عذاب بود براشون . حتی نمیتونستن همو ترک کنن لحظه ای که هه را متوجه شد چجوری میشه طلسم را از روی سوهو بردارن میخاست ترکش کنه تا طلسم از روش برداشته شه ولی سوهو نذاشت گفت بدون تو هرگز 😭 اخرشم دختره میمیره بعد سوهو زنده می مونه و منتظر تا دختره دوباره تناسخ کنه .حیف شد واقعا کاش اینجوری نمیکردن ، الان که فک میکنم میبینم چقد غم انگیز تموم شد .
اوپام این همه مدت منتظر هه را بود از خارج بیا با اون همه پول دختترو راضی کن باهم دوست شین عاشق شین ازدواج بعد نتونین باهم پیر شین . هر دوشون ناچار شدن برن یه دهاتی که نشناسنشون زندگی کنن . مخصوصا دختره بدون هیچ دوستی اشنایی . بعد به خاطر این وضعیت همش ته دلشون ناراحت بودن . خیلی غم انگیز بود .
راستش من اول نگاه کردنی فک کردم پسره از اول نامیراس و منتظر تناسخ عشقشه ولی از اول ادم بود بعدنامیرا شدش. خیلی ناراحت شدم ولی . عشقشون خیلی قشنگ بود دختره با اینکه بازیش زیاد خوب نی و الکی مث کسخلا هی میخنده😆 ولی دختر خوبی بود تو سریال و عاشق اوپا بود و هرچی میگفت گوش میکرد . و به خاطر اوپا خیلی کارا کرد . اوپا واقعا شوالیه ای با اسب سفید بود . یه مردتمام عیار که لیاقت اسم مرد رو داره که ازشون یک در صد پیدا میشه که خدا قسمت خودمم کنه اون یه. دونه رو 😁🤧 . هرچی بگم ازقشنگی رابطشون کم گفتم واقعا لذت بخش بود بخشای رابطه زوج اصلی .
و اینکه خیلی به عفریته سریال اهمیت نمیدادم و باعث میشد اروم شم قشنگی این دوتا بود . حرصامم به خاطر این بود که این دوتا طفلک از اول همو میخاستن ، اصلا پسره دختترو نمیخاست خودشو هی داشت به زور میچسبوند. الکیم میگفت عاشقشم الکی اسم عشقو انداخته وسط جادوگر چرا اسم عشقو کثیف میکنی چیزی که تو میخای از روی حسادت و عقده س ، چون به دختره حسودی میکرد میخاست هرکی به اون توجه میکنه مال خودش باشه بعد دویست سال ادم نشده بود همچنان رو حرف خودش بود و اصلا هیچ تغییری نکرده بود . ولی درکل سریال قشنگی بود . کیم ره وون فوق العاده س اصلا خیلی جذاب و مردونه س ، نه که اوپاهای دیگه ام این صفاتو نداشته باشنا ،ابدا 🤗 منتها این اصلا چجور بگم 🤩🤪 یه مدل شوهرگونه اس🤩🥰😍😄😭💜😎👌😜خیلی خیلی شوهره .
راستش سریالو خیلی کش دادن و 20 قسمت براش زیاد بود به نظرم میتونستن زودتر قضیه زن عوضی رو تموم کنن و یخورده به اینکه زندگی اینا بعد نامیرا شدن چجوری میشه یا تلاش برای برداشتن طلسم سوهو کار کنن ولی انقد این مساله زن عوضیرو کش دادن که دیگه تو نیم ساعت زندگی مشترک این دو رو تموم کردن . و یجورایی باز تموم شد سوهو زنده موند و همچنان منتظر برای به دنیا اومدن دوباره ی هه را . اینجوری واقعا خیلی بده . در حق همچین مرد فوق العاده ای ظلمه طفلک هیچی کاری نکرده بود ولی با اون دعای مسخره نامیرا شدش 🤧 و درواقع زندگی مشترکشون گل و بلبل نبود . که خب تقصیر خداعه دختره موقع دعا منظورش این نبود که تا ابد زنده بمونه منظورش این بود از شر هر اسیب و فتنه ای دور بمونه و با مرگ طبیعی بمیره ولی خدا با زندگی ابدی اشتباهش گرفته 😁 و کلا با زمانه پیش نمیبره دعاها رو . 🙄🥴 . ولی ارزش نگاه کردن رو داره و تا اینجا به نظرم کیم ره وون پروژه های تکی برداشته . بازیگر کم کاریه که نقشای اول قشنگی بازی میکنه بازیش واقعا خوبه . خیلی دوسش داشته شدم .