قالب

سریال کره ای در حال پخش :: • Tony Takitani تونی تاکیتانی •

۱۴۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سریال کره ای در حال پخش» ثبت شده است

فیلم ژاپنی someone

انگار هرکسی که دنبال شغل اداریه ، باید به چهره ی خودش نقاب بزنه . با فدا کردن وسیله برای هدف ، هدف واقعیشون تو زندگی رو گم میکنن . اینهمه تزویر و وانمود کردن برای چیه ؟و برای کی ؟

فیلم ژاپنی someone
فیلم ژاپنی someone

فیلم ژاپنی یه کسی :someone 2016

نظر: چندتا جویای کار دورهم جمع میشن تا هم برای کار پیدا کردن و مصاحبه ها بهم قوت قلب و مشورت بدن هم اینکه دوست بشن ...یکیشون ولی تو رو یه جور رفتار میکنه ولی تو باطن یه حساب توییتری ناشناس باز کرده هی اینو اونو قضاوت میکنه . درکل بد نبود . ولی یخورده کند و خسته کننده بود .


💗 مطالب پیشنهادی " ژاپنی " 💗

 

💗 فیلم ژاپنی عشق را ببین و بشنو  💗سریال ژاپنی ازدواج دروغین ما 💗   سریال ژاپنی چشم های قرمز  💗  سریال ژاپنی هویت  💗   سریال ژاپنی عدالت  💗   فیلم ژاپنی someone   💗  سریال ژاپنی معشوق 💗 سریال ژاپنی سکوت  💗  سریال من سرنوشت تو هستم I'm Your Destiny  💗  سریال ژاپنی اخرین کات یا برش نهایی💗 سریال ژاپنی روزها  💗سریال ژاپنی کاش صد ها بار بهت گفته بودم 💗سریال ژاپنی اولین عشق  💗 فیلم ژاپنی ازدواج شاد من 💗فیلم ژاپنی اگه گربه ها از جهان ناپدید بشن💗 فیلم ژاپنی هیولا monster 💗

  • نظرات [ ۰ ]
    • يكشنبه ۱۹ شهریور ۰۲

    سریال ژاپنی اخرین کات یا برش نهایی

    سریال ژاپنی اخرین کات یا برش نهایی 

    final cut japan
    final cut japan

    خب از کجا شروع کنم این سریال چون زیرنویس فارسی نداشت و انگلیسی منم لنگ میزنه و تازه ساب انگلیسیشم افتضاح بود؛ برای همین من زیرنویس ژاپنی 😁 رو انداختم تو ترجمه و خب قابل تحمل تر و قابل فهم تر بود . اوایلش خیلی گنگ بود . ولی درکل خوب بود . فقط اخرشو زیادی کش دادن مخصوصا دستگیر کردن قاتل رو اصلا خوشم نیومد انقد لفت دادن . حالا تعریف میکنم :

    final cut سریال ژاپنی برش نهایی
    final cut سریال ژاپنی برش نهایی

    داستان راجبه "کیوسکه " که با مادرش زندگی میکنه و مادرش یه مهد کودک غیرقانونی رو اداره میکنه ، مال خودشونو انگار درواقع ، یه روز یه بچه ی 5 ساله که تو این مهدکودک میرفته ، کشته و جسدش تو یه کارخونه ای پیدا میشه . چون دستمال مادرش اون اطراف بوده میگن مامانش قاتله .

    کیوسکه final cut
    کیوسکه final cut

    اینجوری میشه که از زمانی که خبر کشته شدن بچه پخش میشه ، یه شبکه ای که یه برنامه ی خیلی معروف داره، یه چیز تو مایه های " در شهر " خبرنگاراش میان و چتر میشن جلوی مهد کودک و خونه ی کیوسکه اینا ، و هرجا میرن دنبالشون میکنن . و با اینکه از مامانش مصاحبه میکنن و مامانش تو مصاحبه میگه که یه پسر مشکوک رو اون شب دیده با اینحال اون مصاحبه رو پخش نمیکنن و بریده بریده حرفای مامانرو یه جوری ادیت میکنن که ینی طرف خودش تایید کرده که قاتله و قاتل جلوه ش میدن .

    خاهر قاتل واقعی . دختر اولیه که با کیوسکه دوس میشه
    خاهر قاتل واقعی . دختر اولیه که با کیوسکه دوس میشه

    مدیر این برنامه هم یه شخصیه که خیلی زرنگه و از طرفی با رییس پلیسا بده بستون داره و ازشون خبرای دست اول رو میگیره . این خبرم اونجوری بدست اورده .

    مدیر برنامه
    مدیر برنامه

    خلاصه مادر کیوسکه طاقت نمیاره و خودکشی میکنه . کیسوکه بزرگ میشه و دنبال این می افته که از ادمای این برنامه که خبرای فیک میگن و تا یه خبری میشه بدون اینکه صحتشو تایید کنن زندگی طرف رو مختل میکنن انتقام بگیره و هم قاتل واقعی اون بچه رو پیدا کنه که همانا همون شخصی بوده که مامانه دیده .

    کیوسکه که پلیس هم شده ، با دوستش دم و دستگاه راه انداخته و همرو زیرنظر داره . میره اینور اونور دوربین میذاره خبرنگارارو تعقیب میکنه تا ازشون نقطه ضعف دربیاره و بتونه با اونا تهدیدشون کنه که بیفتن تو راه درست 😁

    سریال ژاپنی برش نهایی
    سریال ژاپنی برش نهایی

    تو این وسطا هم با خاهرای اون قاتله ارتباط برقرار میکنه تا ببینه تو خانوادشون چه خبره و برادر قاتل عوضی شون کجاس . که یهو عاشق دختر اولیه میشه . 😁عشقش یخورده اضافی بود تو سریال ، مخصوصا کیس یهویی و اینکه رفتن باهم خابیدن هم ! اصلا نباید میخابیدن 😁 کی میره با خاهر قاتلی که باعث شده مادرش قاتل جلوه داده بشه میخابه ؟!!

    سریال ژاپنی برش نهایی
    سریال ژاپنی برش نهایی

    حالا چجوری فهمیده که این برادره قاتله ، تو تحقیقات به طور مشخص از این برادر قاتل نام برده شده ، دفتر وکالت باباشون طبقه ی بالای مهد کودک بوده بچها هم به اونجا رفت امد داشتن ، برادره که منحرفم بوده به دختر بچهه حمله میکنه به قصد کار شنیع بچه هه داد وهوار میکنه برادره جلو دهنشو میگیره که بچه خفه میشه بعدشم می برتش میندازتش تو کارخونه ی متروکه . مامانه همون شب برادر رو میبینه و به پلیس و به خبرنگاره میگه که این فرد مشکوک بودش ولی کسی گوش نمیده و مضنون دم دستشون رو میچسبن .

    از طرفی بابای پسره وکیل بوده و پولدار میره به رییس پلیس پول میده و اسم پسرش از افراد مضنون پاک میشه . بعدشم میفرستتش خارج و کلا ناپدید بوده مدتها . همه ی اینا رو کیوسکه با تحقیق متوجه میشه و دست اخر بالاخره با ترفندی این مار عوض رو از لونه ش میکشن بیرون .

    قسمتای اول تا وسطاش کیوسکه دنبال افرادی بود که از این برنامه تلوزیونی اسیب دیده بودن . و دونه دونه با این ادما دیدار میکرد و با روشهایی تهدید و بعدشم ازشون راجبه پرونده ی مادرش میپرسید همشون متفق القول میگفتن که اونا هم خبرو از یه ادم معتبر گرفتن . بعدش کیوسکه متوجه شد که رییس پلیس ها هم تو این قضیه دست دارن . معاون رییس پلیس که میشد مدیر بخشی که کیوسکه توش فعالیت داشت ، قبلا مسئول پرونده مامانش بودش ، اون به کیوسکه ، چون متوجه شده بود داره چه کارایی میکنه ، گفتش که همه چیز برعلیه مامانت بوده و الکی زور نزن .

    رییس برنامهه اولش مقاومت میکرد ولی وقتی دید کیوسکه این همه خودشو به اب و اتیش میزنه ، رفت معاون پلیس رو دید و بهش گفت که حالا که پسر قاتل داره انقد اصرار میکنه حتما یه چیزی هست من میخام روش تحقیق کنم ، معاون پلیسم دید فردا گندش در میاد خودشم رفت پیش کیوسکه و بهش کمک کرد .

    خلاصه طی یه پروسه ای بالاخره قاتل واقعی برگشت ژاپن ولی نتونستن همون موقع دستگیرش کنن اینجاش مسخره بود . بقیه ی قاتلارو زرتی تا یه مدرک الکی پیدا میکردن دستگیر میکردن و فیلم برداری و خبر و اینا ولی اینو بابای وکیل عوضیش اومد گفت نه اجازه ندارین زندگی خصوصی مون رو فیلم بگیرین . انگار زندگی بقیه و اللخصوص کیوسکه و مامانش زندگی نبودن . 🤬

    خلاصه اخرش حق به حقدار رسید و مدیر برنامهه هم تو برنامه زنده از کیوسکه و مادرش و همه ی کساییکه اینجوری باعث شده اسیب ببین عذرخواهی کرد .

    کیوسکه و دختره هم بعد یه مدت دوباره باهم قرار گذاشتن . 🙄

    یخورده کند میگذشت و یخورده موضوعش رو خوب در نیاوردن . داستان میتونست جذابتر و هیجانی تر باشه . مخصوصا قسمت عشقیش ...یخورده هم اب بود . خوب بود ولی نه به اندازه سریالای دیگه ای که از این اوپا دیدم . مخصوصا در مقابل سریال 4 قسمتی 💚  سریال ژاپنی هویت  💚 که دیدم ، این واقعا خیلی سطحش پایینتر بود . ولی بازی اوپام واقعا قشنگه و جذابه خودشم به شدت جذذذذذذذذذذذذاببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببب

    ببببببببببببببببببههههههههههههههههه به شدت ها .

    یه سری ادا و اطوارایی داره و یه طرز حرف زدنی که واقعا جذابترش میکنه . کیسشم ای بابا !درست نبود! ولی خب به عنوان فنی که کیس اوپا دیده خیلی سکشی بود . 😁🤩🥰😍😏

     


    💗 مطالب پیشنهادی " ژاپنی " 💗

     

    💗 فیلم ژاپنی عشق را ببین و بشنو  💗سریال ژاپنی ازدواج دروغین ما 💗   سریال ژاپنی چشم های قرمز  💗  سریال ژاپنی هویت  💗   سریال ژاپنی عدالت  💗   فیلم ژاپنی someone   💗  سریال ژاپنی معشوق 💗 سریال ژاپنی سکوت  💗  سریال من سرنوشت تو هستم I'm Your Destiny  💗  سریال ژاپنی اخرین کات یا برش نهایی💗 سریال ژاپنی روزها  💗سریال ژاپنی کاش صد ها بار بهت گفته بودم 💗سریال ژاپنی اولین عشق  💗 فیلم ژاپنی ازدواج شاد من 💗فیلم ژاپنی اگه گربه ها از جهان ناپدید بشن💗 فیلم ژاپنی هیولا monster 💗

  • نظرات [ ۱ ]
    • يكشنبه ۱۹ شهریور ۰۲

    رویابافی در روز روشن

    سه شنبه هفته پیش که رفته بودم بیمارستان ، برای گوشم ، وقتی نشسته بودم دکتر بیاد ، من شماره ی 26 بودم ...

    گفتم بذا یکی از این مقاله هایی که بوکمارک کردم از مجله ی ترجمان رو بخونم ، موهای تنم مورمور شد وقتی این مقاله رو خوندم . با خودم گفتم چطور یه نویسنده اونور دنیا میتونه از همچین چیزی مقاله بنویسه چطور میتونه از خصوصی ترین حس ها و کارایی که میکنه بنویسه و چطوری میتونه اون حسی که من داشتم و اون کاری که من میکنم رو با نوشته اینجوری بیان کنه ؟! این معجزه ی کلماته ...

    چجوری بعضی ها میتونن از کلمه ها نوشته هایی که انقد بدیهی به نظر میاد رو انقد جالب بنویسن و حسهایی که من همیشه داشتم رو بیان کنه ؟ چرا من نمیتونم و نتونستم و فک میکردم مثلا " خیال پردازی " یه موضوع بچگونه یا خصوصیه ؟! بعد به همون حرفی که همیشه میزنم رسیدم این خارجیا از هر موضوعی که به نظر ما شاید مسخره باشه و اصلا نیازی به تحقیق و نوشتن نداشته باشه مینویسن تحقیق میکنن ...نموننه اش کتاب " تلخ و شیرین " تو تمام کتاب راجبه چیزایی تحقیق شده بود حتی سالها ! که اصلا برای ایرانیا و حداقل اونایی که من می شناختم و می شناسم اصلا خنده داره ...

    مثلا همین موضوع خیال پردازی ... فرض کنین من بنویسم اره منم اینجوریم دقیقا همینجوریم بعد نگاه دوستم به من نگاه همکار یا خاننده این متن به من چی میتونه بشه و باشه ؟؟!! مسخره کردن ...!

    میدونین کلا خارجیا رو از این منظر خیلی دوس دارم ...هرچیزی مینویسن هرچیزی براشون قابل تحقیق کردن و بررسی و وقت گذاشتن و ارزش نهادنه ...شما فرض کن یه ایرانی همچین چیزی رو بنویسه اصلا کجا چاپش میکنن ؟! اصلا یه روانشناس یا روانپزشک ایرانی دیدین مثلا بره درباره ی چمیدونم تاثیر موسیقی غمگین روی بیمار یا افرادی تحقیق کنه ؟! سالها براش وقت بذاره و تهش کلی حواریون پیدا کنه ؟! نه ...!

    من منظورم از گفتن همچین چیزی این نیست که ما نویسنده ها مون بیخودن یا دکتر و محقق هامون فلانن و هرچیا ..اصلا منظورم مقایسه نی .

    میخام بگم تو ایران و تو جامعه ما بیان و نوشتن و دنبال کردن همچین چیزایی ، همچین مطالبی همچین موضوعاتی خنده داره . همونجور که توی خارج از یه مهندس کامپیوتر بخان برای اینستاگرام رییس ، تیک ابی بدست بیاره خنده داره ...و اینجا مهندس کامپیوتر مسلط به الگوریتم اینستاعه ...!

    حالا بذارین راجبه مقاله و راجبه حس خودم و تجربه خودم بگم :

    مقاله راجبه خیال بافیه .

    من از نوع خیالباف های " کنترل- توجه ضعیف " هستم ، البته فک میکنم . شایدم بینابین باشم . اینجور خیالباف ها نه میتونن کامل در رویا زندگی کنن و نه تماما در موقعیت واقعی به سر میبرن .

    من از بچگی در حال رویابافی بودم . هیچ وقت اینو هیجا نگفتم هیچوقت به هیچکس نگفتم ، مگه تو وبلاگ خصوصی که سالها داشتمش . شاید بعضیا اینو فهمیده باشن مثلا با گفتن اینکه تو اسمونا سیر میکنه ...!

    با خودم فک میکنم چطور ممکنه یکی حتی در ازای معروفیت یا تحقیق یا کارش راجبه همچین چیز محرمانه ای متنی بنویسه و اونو تو وب منتشر کنه . چطوری ممکنه راجبه اینکه تو خیالت داری خیانت میکنی ، به کسی بگی ! خیلی عجیبه خیلی ترسناکه خیلی شجاعت میخاد . و فک کن همچین چیزی رو مینویسن و چاپ میکنن ! منم میخام امروز راجبه این مقاله شبه مقاله ای بنویسم شایدم مهندسی معکوس بکنمش 😁....

    واقعا میگم ...چندوقته دارم با خودم فک میکنم منم بشینم هرچی تو ذهنم میاد رو بنویسم شاید جایی چاپ.منتشر ش کرد ؟! چرا وقتی یه خارجی راجبه شغلای بیهوده در جهان مینویسه ازش کتاب در میاد منم باید راجبه چرت و پرتایی که تو مصاحبه ها شنیدم و حتی راجبه شغلهای مسخره ای که در ایران هست بنویسم ...و توقعات بیجا و خارج از اون شغل و خیلی چیزای دیگه ...

    یا راجبه خیالهام که تمومی ندارن . یا راجبه دیدگاه هام راجبه ادمایی که از روی نظرای سطحی و مسخره شون می فهم چه ادمای سست عنصرین . یا راجبه کی درامر بودن ! چقد موضوع میتونه وجود داشته باشه برای اینکه من نویسنده شم ؟! چطوره شروع کنم به نوشتن !مث قدیم که هرچی دستم می اومد می نوشتم و می فرستادم به هر مجله ای که دستم می اومد . واو قدیم چقد اعتماد به نفس داشتم . چطور شد که اعتماد به نفسم انقد داغون شدش ؟ به خاطر بیکاری ؟ بی پولی ؟! وقتی ادم فوق لیسانس دار میشه نباید اعتماد به نفسش بیشتر شه ؟! ایا اینا رابطه مستقیم باهم دارن یا نامستقیم ؟!

    داشتم میگفتم ، من خییلی رویاپردازم یا کلمه ای که نویسنده مقاله انتخاب کرده خیال بافم . " شاید اینها یک نوع اعتراف بعد از خوندن این متن باشه که شجاعت اینو بهم داده تا راجبه همچین مطلبی حرف بزنم "

    همه جا خیال می بافم... تو دستشویی تو خونه موقع راه رفتن اتوبوس تاکسی مترو ...حتی موقع که مصاحبه میرم ، وقتی یه ادم خوشتیپ میبینم ، همه جا و همه وقت ... موقع سریال دیدن . اهنگ گوش کردن مخصوصا وقتی با اوپای جدید اشنا میشم لازم به گفتن نی که خیالاتم با اوپاهام تا کجاها ممکنه بره ؟! مث این بخش از مقاله که میگفت :

    در تالار‏ گفت‌وگوی اینترنتی وایلد مایندز، محلی برای تبادل نظرات افرادی که دچار خیال‏‌پردازی مفرط هستند، زنی سی‏‌ساله که او هم از اوایل نوجوانی خیال رابطه با یکی از ستارگان موسیقیِ راک را در سر پرورانده بود...

    من چندوقت پیش همچین رویایی داشتم ... گاهی بازم سراغم میاد ولی به شدت اوایل اشنایی نیست ...

    در خیالم زندگی کاملی را با او زیستم. نه یک زندگی، که زندگی‏‌های بسیار. نه یک بار، که چند بار....

    دقیقا همینجوریم مخصوصا اونجا که میگه فی المجلس حرف ها رو اصلاح میکردم ...چجوری میتونه ذهن منو اینجا بنویسه ؟ و چطوری همه ی رویا پرداز ها این مدلین ؟!

    چندوقت پیش داشتم مصاحبه ای از #لی-مینکی میخوندم که این روزا دارم سریالشو میبینم ، لی مینکی یکی از بازیگرایی که من همیشه هرچی سریال داشته رو دیدم و واقعا دوس داشتم سریالی نبوده که ازش ببینم و مسخره و اب باشه یه جاییش و یه جاییش خوب باشه به معنای واقعی کلمه کامل بوده ...و همچنین لی مینکی یکی از اولین بازیگرای کره ای که من باهاش اشنا شدم و هرچی فیلم ازش بوده رو دیدم ... من اوایل فقط فیلم کره ای میدیدم بعدش به سریال رو اوردم اینم داستان درازی داره که تو یه پست جداگونه تعریف میکنم ... درهرحال لی مینکی هم دقیقا همین حرف منو میزد ، " میگفت وقتی کتاب میخونم ، میگم "واه چجوری چیزی که من حسش میکردم رو انقد خوب بیان کرده کاش منم میتونستم حسامو اینجوری بیان کنم "...

    نخستین رؤیاپردازی‏‌های من خاطرخواهی‏‌هایم بود. در یکی از آن‌ها هم‌کلاسی درس فیزیکمان، که پسرکی بور بود و بیسبال بازی می‌کرد، بعد از کلاس می‌‏آمد و، بر زمینۀ معادلات سرعت و اندازۀ حرکت، اعلام می‏‌کرد قصد دارد با من بیرون برود. او خطاب به کلاس می‏‌گفت «ساکتی‌‏اش را نبینید. اگر به او نزدیک شوید، خیلی هم خوش‌صحبت است». گاهی فی‌‏المجلس حرف‌‏ها را اصلاح می‏‌کردم: او نمی‌گوید خیلی هم خوش‌صحبت است. مادر میان‌سال من این‏‌طور می‌‏گوید. او می‏‌گوید خیلی هم معرکه است.

    من همه ی عمرم رو خیال پردازی کردم . بدون اون زنده نیستم اصلا نمیتونم خودمو بدون رویاهام تصور کنم . اونها یهویی میان بدون اینکه نیازی باشه بهش فک کنم ...

    تصور شکلی از زندگی که در آن رؤیاپردازی وجود نداشته باشد یعنی تجسم مرگ بخشی از خودم که از آن متنفرم ولی، درعین‌حال، بخشی از من است که من را زنده نگه می‌‏دارد.

    وقتی به یه شرکتی که از نظرم محیط مناسبی داره میرم تصور میکنم اینجا مشغول شدم و روابطم با همکارا مناسبه و چقد به کارم ارزش قائل میشن و تحسینم میکنن که چه شخصیت ارزنده ای دارم 😁 و چقد حقوقش خوبه و با حقوقم چه کارها که نمیتونم بکنم ...حتی ایفون نه ، سامسونگ تاشو خوشگلا که اسمش یادم نی رو خریدم . 😁

    تصور میکنم تو کره ای فوق العاده مسلط شدم و شانسم زده و بورس دانشگاه سئول قبول شدم ولی همش اکراه میکنم که برم ...چرا ؟ عرق به وطن ؟ نه اصلا ..حال ندارم درس بخونم ...🤣 ولی با همه ی اینا ادم باید ابله باشه که بورس دانشگاه سئول قبول شه و نره ... و یک عالم داستان دیگه و زندگی دیگه ای رو می سازم ...بارها ...به انواع مختلف ... و دقیقا مث مقاله که اشاره میکنه که اینترنت باعث شده خیال باف ها بهتر خیال ببافن من هم جاهایی که میرم چیزایی که میخورم و میخرم و میپوشم همش رو از اینستا و سریال ها می سازم ... بخش بزرگی از زندگی ام و جزییاتش رو با چیزایی که دیدم و شنیدم تزیین میکنم ... وقتی با اوپا اشنا میشم باهاش میرم فلان کافه تو سئول و فلان قهوه و فلان کیک رو میخورم ...

    چاه اینترنت سرگردانی ذهنی را به چیزی پُر از کلیک و تصویر بدل می‏‌گرداند و از این طریق ضرب‏‌آهنگ‌‏های تفکر یادآور را خشک و بی‏‌روح می‏‌کند: دنبال صفحۀ اینستاگرامِ «انتقام زنِ رهاشده» می‏‌گردید؛ نام او را در گوگل جست‌وجو می‌‏کنید؛ مطلبی را دربارۀ زندگی‌‏اش پیدا می‌‏کنید و می‏‌بینید که شهر ساحلیِ محل زندگی او در جنوب غربی استرالیا «استراحتگاه دنجِ پول‌دارهای استرالیایی است»؛ عبارت «گران‏‌ترین هتلِ خلیج ایگل» را جست‌وجو می‌‏کنید؛ خودتان را تجسم می‏‌کنید که در ویلای ساحلیِ چهارخواب‌ه‏ای با چشم‌‏انداز یکپارچۀ اقیانوس فیروزه‌ایِ هند اقامت کرده‌‏اید؛ در گوگل «درختان جنوب غرب استرالیا» را جست‌وجو می‏‌کنید تا ببینید نام درختی که در کنج تصویر قرار گرفته چیست -اوکالیپتوس! یا شاید بانکسیا- و بعد زنِ رهاشده + «دوست‌‏پسرِ جوان‌‏تر» را جست‌وجو می‏‌کنید. خودتان را در هتل تجسم می‏‌کنید. خودتان را در خانۀ آن زن تجسم می‌‏کنید. خودتان را هنگام نگارش مطلبی دربارۀ زندگی او تجسم می‏‌کنید. خودتان را هنگام معاشقه با دوست‌‏پسری جوان‏‌تر که نه چهره‌‏اش را دیده‌‏اید و نه وجودش را تأیید کرده‌‏اید تجسم می‌‏کنید. از تصور (تجسم زندگی او) به فرافکنی (تجسم خودتان در زندگی او) می‏‌روید و دوباره بازمی‏‌گردید. این‏ها جابه‌جایی‏‌هایی هستند که هر ذهن خیال‌‏پردازی تجربه می‏‌کند، ولی امروزه می‌‏توان تصاویری را یافت که به آن‏‌ها حیات بدهند. این رؤیای انتزاعی در بالای مرورگرتان شش صفحه ایجاد می‌کند -مثل ردِ خرده‌‏نان‏‌هایی که مسیر برگشت به هزارتوی آرزو‏هایتان را نشان می‌‏دهد. شما، شما، شما. ضمیر دوم‌شخص مثل کوس شرم‌ساری. مرورگر من، آرزوهای من.

    و ...من از من جدا میشم ... خوشبخت میشم موفق میشم ...همه ی کسایی که منو بی ارزش منو کوچیک منو بی عرضه می دونن انگشت به دهن می مونن به موفقیت و زندگی من تو دهه 30 سالگیم ... قابل احترام میشم چون من یه کار خوب دارم چون من پول دارم ....پول پول که جریان داره تو رویاهام ...

    زمان تحصیل در دانشگاه که مدتی به‌صورت پاره‌‏وقت دستیار یکی از وکلای مهاجرت بودم، دربارۀ کشف بزرگی که منجر به اخذ پناهندگی برای یکی از موکل‏‌هایمان می‌‏شد خیال‌‏پردازی ‏می‏‌کردم. شتابان، با تعدادی کاغذ که زیر نکات مهم‌شان خط کشیده بودم، وارد محل دادگاه می‏‌شدم. خانواده نجات پیدا می‏‌کردند. در دادگاه هم‌همه‌‏ای بر‏پا می‌‏شد که: این دخترک کی بود…؟

    هرگز نشده زمانی را برای خیال‏‌بافی پیدا نکنم.

    با خودم میگفتم ینی بقیه هم خیال بافی میکنن ؟! اگه دوستم الان بفهمه که وقتی دارم باهاش حرف میزنم و با چرت و پرتاش ری اکشن لبخند نشون میدم بدونه دارم خیالبافی میکنم راجبه کلا یه موضوع دیگه ای که از اون جو و اون صحبت متفاوته ، واکنشش چی میخاد باشه ؟!

    چرا ما یه تالار گفتگو مث خارجیا که توش راجبه خیالبافی حرف بزنن نداریم ؟!

    شرم من از خیال‌‏بافی، شرم از خودمداری و خیالات خودبینانه است؛ شرم از روی‌برتابیدن از ابتذال زندگی روزمره و توسل به تحقق آرزوهای محال است؛ شرم از ترجیح مفروضات بر واقعیات است...
    هر چه هم که داشته باشم، همواره خیال چیزی دیگر را در ذهن می‏‌پرورم
    در خواب راهی به رهایی دیدی و آکنده از شادمانی شدی...
    ازجمله باورهای عمیق‏ من دربارۀ زندگی این است که هرگز دقیقاً آن‏‌طور که تصور می‏‌کنیم پیش نمی‌‏رود.
    دوستم تارا ‏گفت که آدم‏‌ها دو دسته‌‏اند: عده‌‏ای که دربارۀ امور ممکن رؤیاپردازی می‌‏کنند و کسانی که دربارۀ امور ناممکن خیال‏‌بافی می‌‏کنند.
    وقتی از دیگران دربارۀ خیالاتشان پرسیدم، کم‏کم دستگیرم شد که رؤیا شبیه درد است و در بدن رؤیاپردازان مختلف یک‏‌جور نیست. رؤیاها از نظر بافت، شدت و میزانِ سرسختی متفاوت‌اند: کلمۀ «همیشه» ممکن است به نظر یک نفر ساعتی ‏یک‌‏بار باشد و به نظر فردی دیگر دقیقه‌‏ای یک‌‏بار. زندگی دورنی و خیالی ما معنای بین‌‏المللی واحدی ندارد. چه‌‏بسا کسی بگوید «رد فلانی را در اینترنت زدم» و مقصودش این باشد که نگاهی به صفحۀ مربوطه در ویکی‏پدیا انداخته است، اما منظور من از این جمله مراجعه به پایین صفحۀ چهارم یا نهمِ نتایج گوگل و رسیدن به مطلبی است که مادرِ شخصِ مورد نظر روزگاری در یکی از روزنامه‏‌های محلی چاپ کرده و تعطیلات کودکیِ آن شخص را در جزیره‏‌ای نزدیکِ ساحل مِین شرح داده است.


    من هم وقتی میخام راجبه کسی تحقیق کنم میرم صفحات یک به بعد گوگل ...

    به‌‏تدریج دریافتم رؤیای هر فرد رازی است که مقابل چشم دیگران پنهانش کرده است. آن‏‌ها همیشه جلوی من خیال‏‌بافی می‏‌کردند -در مترو و پیاده‌‏رو و در کلاس‌‏هایم- ولی من از آنچه در ذهنشان می‏‌گذشت یا زیر لب بر زبانشان جاری می‌‏شد و همواره ناگفته می‌‏ماند هیچ نمی‏‌دانستم. بعضی‌‏ها می‏‌گویند خیال‏‌بافی حالت زایندۀ خودشکوفایی است، به سبکِ کتاب راز -هر آنچه را که تصور کنی به دست می‏‌آوری دنیا به تو ارزانی خواهد کرد- اما بعضی دیگر آن را مثل نوعی خودکام‌بخشی مزمن مخفی می‏‌کنند. خیال‌‏پردازان در پیام‏‌های وب‏‌سایتِ ردیت فهرست‌‏های بلندبالایی از محتویات رؤیاهایشان ترتیب داده‌‏اند: نواختن همۀ سازهای موسیقی و خواندن ترانۀ آهنگ‌‏های مورد علاقه؛ کشتن قاتل مسلح یک دبیرستان؛ برنده‌شدن در قرعه‏‌کشی و جمع‌‏آوری زباله‌‏های فضایی؛ درازکشیدن و تصور حس راه‌رفتن روی سقفِ همه‌‏چیز؛ انتقام‌گرفتن از آن کسی که در جاده بدون راهنما جلویشان پیچیده.
    قبلاً دربارۀ مردان خیال‏‌پردازی می‏‌کردم ولی الان دربارۀ کتاب‏‌هایی که دوست دارم بنویسم خیال‌‏بافی می‏‌کنم». دوست دیگری می‏‌گفت خیال‌‏پردازی‏‌هایش اصلاً شبیه فیلم کوتاه نیستند. چشمِ ذهنش نمی‌‏تواند تصاویر را فرابخواند و، به همین دلیل، رؤیاهایش بیشتر گفت‌وگوهای خیالی هستند. می‏‌گفت «چیزی شبیه نمایش‏نامه‏‌های رادیویی‌‏اند». خیال‏‌بافی‏‌های بعضی افراد حتی داستانی هم نیستند. بیشتر شبیه شعرند.
    جروم ال. سینگر، استاد روان‌شناسی دانشگاه ییل، در سال ۱۹۶۶ در کتاب دوران‌‏ساز خود با عنوان رؤیاپردازی: مقدمه‌‏ای بر مطالعۀ تجربی تجربیات درونی5 می‏‌گوید رؤیاپردازی می‌‏تواند نقش انطباقی در زندگی افراد ایفا کند و به آن‏ها کمک کند دقیق‌‏تر به زندگی‏ه‌ای دورنی‏شان توجه کنند، هیجاناتشان را مدیریت کنند و مشکلات آزاردهنده را رفع نمایند. او به‌همراه جان انتروبس (که نخستین دانشجوی دورۀ دکتری‏اش بود)، در همان سال، پرسش‏نامۀ فرایندهای خیالی6 را منتشر کرد که متشکل از ۳۴۴ سؤال با محوریت بسامد و مضمون رؤیاهای افراد و نقش این رؤیاها در زندگی روزمره‌‏شان بود. سینگر، طی سال‏‌ها تحقیق، سه نوعِ کلی خیال‌‏پردازی را مشخص کرد:
    خیال‏‌پردازیِ مثبت‏-‏سازنده (که مشخصۀ بارز آن تفکر غیرجدی، آرزومندانه و «مبتنی بر اطلاعات» است)، خیال‏‌پردازیِ مقصر‏-‏ملول (که بخش اعظم آن را خیالات اضطراب‏‌آور، وسواس‏‌گونه و معمولاً مرتبط با شکست تشکیل می‏‌دهد) و کنترل-توجه ضعیف (که فرد نه می‏‌تواند کاملاً در رؤیای درون زندگی کند و نه تماماً در موقعیت بیرون به سر برد). بسیاری از روان‏‌شناسانِ قبل و بعد از سینگر وجوه منفی خیال‏‌پردازی (و اثرات زیان‏بخش «سرگردانی ذهنی»7) را مورد توجه قرار داده‌‏اند ولی پژوهش‏‌های سینگر، عمدتاً، بر ابعاد مثبت خیال‌‏پردازی -بخصوص ارتباط خیال‏‌پردازی با خلاقیت، حل مسئله، برنامه‏ریزیِ مؤثر و کنجکاویِ بین‏فردی- متمرکز بوده است. خودِ دامنۀ سؤالات پرسش‏نامۀ فرایندهای خیالی بیانگر گسترۀ معانی همین اصطلاحِ «خیال‏‌بافی» در ذهن خیال‏‌پردازان مختلف است: خودم را تصور می‏‌کنم که عزیزانم را نادیده می‏‌گیرم و آن‏ها را تنها می‏‌گذارم. صداهایی که در خیال‏‌پردازی‏‌هایم می‏‌شنوم واضح و مشخص هستند. خودم را مجسم می‏‌کنم که در سازمانی پذیرفته شده‌‏ام که ویژۀ افراد موفق است. در خیالاتم به‏‌خاطر فرار از مجازات احساس عذاب وجدان می‌‏کنم. «تصاویر ذهنی‏‌ام» مثل عکس واضح و روشن هستند.
    فیلیپس می‏‌گوید «زندگی‏‌های ما بدل به مرثیه‌‏ای برای نیازهای برآورده‌‎نشده و خواهش‏‌های نادیده‌‏گرفته‏‌شده، فرصت‏‌های ازدست‏رفته و جاده‌‏های ناپیموده می‏‌شود». «تصور زندگی‏ بدون زندگی‏‌های نزیستۀ آن‏ ناممکن است»


    اسیه سبز و رویاهاش

    ولی من آنجا که فیلیپس می‏‌گوید «انتخاب درست آن است که موجب بی‌‏علاقگی ما نسبت به [زندگی‏‌های] جایگزین شود» با او مخالفم و گمان نمی‏‌کنم حتی خودش هم با این حرف کاملاً موافق باشد. تصور وجود راهی که بتواند کسی را از فکر راه‌‏های دیگر منصرف ‏سازد خیال باطل -یا توهم قطعیت- است. دوستم آنا می‌‏گوید «مطمئنم افسردگی وقتی است که ندانی در چه مورد خیال‏‌بافی کنی». رؤیاها پرسش‌‏هایی‏‏ هستند که نباید به‌‏دنبال پاسخشان بود بلکه باید با آن‏‌ها زندگی کرد و تنها زمانی خطرناک می‏‌شوند که راکد بمانند. حتی اگر بهترین زندگی را داشته باشیم، رؤیاها به ما مجال حفظ زندگی‌های پنهانی را می‌دهند که هیچ‏‌کسِ دیگر نمی‏‌تواند به آن‏‌ها راه یابد یا در آن‏‌ها دخالت کند. رؤیاها حد نهاییِ امور شخصی‌‏اند: چیزی که حتی در صمیمانه‏‌ترین دوستی‌‏ها مخفی می‏‌ماند، شاید چیزی که اصلاً وجودش برای محرمانه‌ماندن در آن دوستی‏‌هاست. کارهایی که در خیال انجام می‏‌دهیم محرمانه‌‏تر از هر آن کاری است که انجام داده‏‌ایم.
    خیال‌‏پردازی‏‌های ما چیزی را به وجود می‌‏آورند یا آنکه صرفاً از چیزی دیگر می‏‌گریزند؟ اگر پاسخ هر دو باشد، چطور می‌‏توانیم بفهمیم در کدام حالت هستند؟ تمایلاتمان چه زمان ما را به‌‏سوی اهداف سودمند هدایت می‏‌کنند و چه زمان ما را از جایی که هستیم جدا می‌کنند؟
    خیالات گاه به‏‌صورت اول‏‌شخص بودند و من همه‌چیز را از دریچۀ چشم خودم می‏‌دیدم، گاه نیز سوم‌‏شخص بودند و خودمان را از بالا تماشا می‏‌کردم.
    در همۀ این خانه‌‏ها همیشه دنبال پنجره‌‏ها می‌‏گشتم.... -انگار همیشه خیالم جایی دیگر را می‌‏جُست...
    آه پس به خاطر این بوده ... من وقتی میرم شرکتی برای مصاحبه دنبال پنجره میگردم... پنجره ای که روبه روش درخت باشه ... چقد قشنگ میشه ... چندوقتیه فک میکنم به جای اینکه برم درخاست کار بکنم انگار دارم میرم شرکت رو بخرم ...

    اسیه سبز و رویاهاش


    چقد زیبا با جزییات شرح داده ، نه ؟! واقعا با این مقاله عشق کردم انقد از خوندنش لذت برم که از سه شنبه ی هفته پیش که برای اولین بار خوندمش تا الان سومین باره که میخونمش ...دوس دارم از کلماتی که اون استفاده کرده استفاده کنم ...دوس دارم مث اون بنویسم ...

    ولی من همیشه از اینکه مث کس دیگه ای باشم و مث کس دیگه ای بنویسم مث کس دیگه ای باشه قیافم و مث کس دیگه ای حرف بزنم ... از اینها بدم می اومده و میاد ...من حتی تو رویاهام هم خودمو تغییر نمیدم ... من رویای دروغین نمیسازم سریع از اینکه یه چیزیو تو رویام دروغی گفتم بدم میاد یه حسی مث خار همش اون گوشه س و ازار میده برای همین برای تغییر اون بعد اخلاقی که برای خودم درست کردم ، یه توجیه دیگه درست میکنم و باز خود واقعیم میشم ...

    با توجه به اینکه ازجمله مزایای رؤیاها امکان فرارفتن از عمل‏‌گرایی است، شاید چندان معقول نباشد که در بندِ ملاحظات عملی‏شان گرفتار شویم. دوست من می‏‌توانسته در رؤیایش خود را از شیشۀ شکسته در امان نگه دارد. من هم می‏‌توانستم وکیل پورتلندی را مجرد فرض کنم، ولی این کار انگار یک‏‌جور تقلب است. رؤیایی که هیچ برخورد و اصطکاکی نداشته باشد، خیال خام است. اما اگر بگذارید واقعیت وارد رؤیا شود -مثل تراشه‌‏‏ای از رگه‏‌های چوب که در دست فرو می‌‏رود- درگیری بیشتر می‌‏شود.
    ...

    خیلی مقاله ی قشنگی بود جوری که میخام پیرینتش کنم بزنم در و دیوار جمله هاشو ...اینکه یه همچین مقاله ای رو پیدا کردم و متوجه شدم چقد ادم خیالباف هست چقد مایه س تسلی و خوشحالیه برام ... ما خیالباف ها تنها نیستیم ...! شاید همین الان دوست کنار شما هم درحال خیالبافی باشه ...!

    امروز تا همینجا ...


    💟 مطالب پیشنهادی 💟 

    🍀سریال کره ای اسپانسر sponsor2022 🍀سریال کره ای اهنگ عاشقانه ی خیال انگیز 🍀  سریال کره ای شام دوستانه dinner mate  🍀 فیلم کره ای اسم من لو کی وان با بازی سونگ جونگ کی  🍀سریال کره ای پایان خوش من با بازی جانگ نارا  🍀سریال کره ای سقوط اضطراری عشق crash landing on you  🍀  دیالوگ از سریال کره ای گوبلین goblin 도깨비 🍀 سریال کره ای جنگ گوریو و خیتان 🍀 سریال کره ای دکتر اسلامپ  🍀 مصاحبه ی آی اِم IM با مجله ی allure 🍀  معرفی کتاب شمس و طغری 🍀 سریال کره ای وارث غیرممکن   🍀

     

  • نظرات [ ۰ ]
    • شنبه ۱۸ شهریور ۰۲

    سریال کره ای " باد و ابر و باران " 바람과 구름과 비 Kingmaker: The Change of Destiny

    سریال کره ای  " باد و ابر و باران " 바람과 구름과 비 Kingmaker: The Change of Destiny  یا " امپراطور ساز _کینگ میکر : تغییر سرنوشت "

    سریال کره ای باد و ابر و باران

    سریال در زمان 25 مین امپراطور چوسان روایت میشه ، تو این زمان خاندان کیم بیش از 60 ساله که رو دولت احاطه دارن و امپراطور نقش مترسک رو داره . خاندان سلطنتی " لی " ها نسلشون تقریبا منقرض شده و اگرم کسی بوده که ریشه مستقیم از امپراطورهای قبلی بوده از ترس جونشون با بدبختی و فلاکت تو دهاتا زندگی میکردن . امپراطور قبلی که میمیره ، همین خاندان کیم میرن از دهات این امپراطور رو برمیدارن میارن میکنن امپراطور ، طرف تو دهات هیزم جمع میکرده و کشاورز بوده ، وقتی میاد امپراطور میشه 19 سالش بوده . ملکه مادر هم یکی از اعضای همین خاندان کیمه ولی با اونا مخالفه . خلاصه این بعد تاریخی ش بود .

    سریال کره ای باد و ابر و باران
    شاهزاده هواریون یا بونگ نیان

    سریال راجبه شاهزاده خانوم " هواریون یا بونگ نیان " هه که توانایی خواندن چهره ی افراد و گفتن دقیق سرنوشت اونها رو داره . شاهزاده قبلا تو شهر مرزی که دریا هست با مادرش زندگی میکرده ، مادرش شمنه .درواقع دختره از زمان تولد توانایی دیدن سرنوشت افراد از روی چهره شون رو داره و اگه بهشون دست بزنه هم کارایی که قبلا کردن رو میتونه ببینه . ولی مادرش بهش هشدار داده بوده که هیچوقت این توانایی رو با کسی درمیون نذازه و فاشش نکنه وگرنه تو دردسر می افته .

    سریال کره ای باد و ابر و باران
    چه چانگ جونگ

    یه پسر اشراف زاده ی یبسی هم هست که از این دختره خوشش میاد ولی به جای اینکه مث ادم محبت کنه میخاد زوری دختررو بدست بیاره . بونگ نیان و پسر یکی از اشراف زاده ها که اسمش "چه چانگ جونگه "باهم اشنا میشن و قرار میذارن ، اون پسر یبسه که اینو میبینه از حسودی و خباثتش میره لو میده که شمن زیر خونه ی فلان اشراف زاده دعا دفن کرده ، و میگه که اون خاسته اون خانواده رو نفرین کنه . میرن مامان دختترو میگیرن و میبرن پیش حاکم شهر ، حاکم شهر کیه ، " تسو " تو جومونگ بود ؟! اون حاکم شهره و یکی از پسر های خاندان کیمه . کیم چند و چون ماجرا رو می فهمه که شمن توانایی چشمگیری تو پیش بینی داره ، از اون طرف دختره میاد میگه :

    " نه مامانم نیست و من بودم که پیش بینی میکردم . امشب تو ساعت 11 قرار بمیری چهره ات تاریکه و سایه مرگ روت نشسته ." کیم میخنده و میگه خیلیه خب اگه ساعت 11 اتفاقی افتاد که من در معرض مرگ بودم حرف تو درسته و من مادرتو ازاد میکنم تا اون موقع باید اینجا بمونین .

    ساعت میشه 11 قاتلای اجاره ای حمله میکنن دختره از کیم محافظت میکنه و میگه دیدی گفتم ،خیلیه خب حالا مامانمو منو ازاد کن . کیم میگه عمرا ، من تورو نگه میدارم و از این به بعد باید برای خاندان کیم این پیشگویی هاتو انجام بدی .

    سریال کره ای باد و ابر و باران
    کیم

    لو دادن خودش و تواناییش همانا و تا سالها زندانی و اسیر دست خاندان کیم شدن همانا. تو همین اثنا یهو راز تولد دختره هم فاش میشه ،مادر دختره که میبینه دخترشو اینا اسیر کردن میره پیش امپراطور و میگه من از تو یه دختر دارم اینا دزدیدنش ، همونجور که گفتم امپراطور تا 19 سالگی ادم معمولی بوده پس جای تعجبی نیست که بچه هم داشته می بوده . شاهم از اونجا که از خودش اختیاری نداره میگه دخترت تو خونه اینا بزرگ شه خوبه یا تو بیابونا . اینجوری میشه که شاهزاده خانوم 10 سال تو خونه ی خاندان کیم اسیر بود و براشون چهره خانی میکرد که این یارو به نفع شما نی اون یکی به نفع شما کار میکنه از این جور چیزا .

    سریال کره ای باد و ابر و باران

    اینم اضافه کنم که ، تو این سریال داستان اینجوری که خیلی به سرنوشت تولد و طالع بینی و این چیزا اهمیت میدن . چه چانگ جونگ تو سرنوشتش هست که یه مرد بزرگ بشه و تا مقام های بالای حکومتی پیش بره و کشور رو به امن و امان برسونه . ولی پدرش اینو از دیگران مخفی میکنه که پسرش تو چه روزی و ساعتی به دنیا اومده چون همچین طالعی فقط طالع یه امپراطور میتونه باشه .

    سریال کره ای باد و ابر و باران

    نوجوونی دختره خیلی نقشش روعصاب و پرمدعا بود ولی خوشبختانه بزرگیش هم خوشگل بود هم کلا تغییر کرده بود شخصیتش .

    طرف دیگه ی داستان "چه چانگ جونگه" که داره تو همون شهر همراه باباش تجارت میکنه و اینا ، کیم الان یکی از وزیرای کله گنده بود یه روز برمیگردن به همون شهر مرزی ، قضیه اینکه یه عالم طلا قرار از اون شهر بفرستن به پایتخت و بابای چانگ جونگ هم مسعول این کاراس و خود چانگ جونگ هم کمک باباشه . کیم نمیخاد اون طلاها بره به خزانه امپراطوری میخاد خودشون برشون دارن ، برای همین به بهونه ی سر زدن به اون شهر و بعدشم ازدواج سلطنتی شاهزاده و پسر ارباب چه ، ینی چانگ جونگ میخاد حرکت کشتی رو عقب بندازه، ولی بابای چانگ جونگ لجباز تر و درستکارتر از این حرفای که به حرف کیم گوش بده میخاد هرجور شده همون روز کشتی رو راهی پایتخت کنه .

    سریال کره ای باد و ابر و باران

    که کیم قضیه ازدواج رو میگه که ارباب مخالفت میکنه ولی چانگ جونگ که شب قبل شاهزاده رو دیده و فهمیده که همون عشق جوونیش بونگ نیانه به پدرش میگه حتما میخاد با شاهزاده ازدواج کنه . تدارکات ازدواج رو میچینن و همون روزم کشتی حرکت میکنه ولی کیم که نقشه کشیده تا پولارو با مواد محترقه جابه جا کردن ، کشتی راه نیفتاده و منفجر میشه و چانگ جونگ هم مراحل ازدواج رو انجام نمیده و میره ببینه چه خبر شده . خلاصه باباشو به جرم خیانت میگیرن و ازدواج هم بهم می خورده . اینجوری باباش به خیانت متهم میشه و توسط همون پسر یبسه کشته میشه ، خودشم میره تو کوه ها و طالع بینی و ستاره شناسی یاد میگیره و برمی گرده شهر و اوازه ی درست پیش بینی کردنش تا قصر هم میره .

    سریال کره ای باد و ابر و باران

    سریال کلا روی چهره خوانی و دیدن طالع مردم و اشراف زاده ها تمرکز داره و تو بطنش تاریخ هم وجود داره . تو همین دوره شاهزاده هیونگ سونگ که یکی از شاهزاده های ریشه اصلی امپراطورای چوسانیه ،به این خاطر که خاندان کیم به خودشو خانوادش اسیب نزنن خودشو به کودنی و می خوارگی و این جور کارا زده . هیونگ سونگ با چانگ جونگ اشنا میشه و میخاد توسط اون خودشو به امپراطوری برسونه . چانگ جونگ تو چهره ی پسر هیونگ سونگ امپراطور بودن رو میبینه و به همه میگه که این امپراطور بعدی چوسانه .

    هیونگ سونگ از پیش بینی های چانگ چونگ و بعدشم شاهزاده استفاده و پسرشو به امپراطوری می نشونه و به مرور خاندان کیم رو نابود میکنه .

    سریال کره ای باد و ابر و باران
    پسر هیونگ سونگ که امپراطور میشه . 26 مین امپراطور چوسان

    این بین قضیه عشقی شاهزاده و چانگ جونگه . شاهزاده که سالها اسیر دست خاندان کیمه بالاخره میتونه خودشو از دست اونا خلاص کنه و میره پیش چانگ جونگ و باهم ازدواج میکنن و مدتی زندگی میکنن ،ولی هیونگ سونگ که به قدرت رسیده از محبوبیت شاهزاده و چانگ جونگ خوشش نمیاد ، از طرفی میخاد شاهزاده رو بیاره پیش خودش تا از توانایی پیشگویی هاش برای خودش و امپراطوری پسرش استفاده کنه یه شمنی بهش گفته که قدرت های این شاهزاده خییلی زیاده .

    سریال کره ای باد و ابر و باران

    سر همین چیزا حمله میکنه به مکانی که چانگ جونگ و طرفداراش هستن و یه عده کشته و چانگ جونگم یه تاجری با یه کشتی به خارج می فرسته تا زنده بمونه . اینجوری باز شاهزاده اسیر میشه و با تریاک و اینا باعث شدن حافظشو از دست بده و فقط برای اونا پیشگویی کنه . معلوم میشه که این مدت شاهزاده بچه دارم شده و بچه شو داده مادرش بزرگ کنه . چانگ جونگ بعد یه مدت زندگی تو انگلیس دوباره به کره برمیگرده و این سری میخاد که بر علیه خودکامگی های هیونگ سونگ بجنگه .

    خلاصه زن و بچشو نجات میده و اخرش از جنگیدن بی نتیجه خسته میشه و زن و بچه و طرفداراشو می فرسته سمت روسیه . " اون موقع تو اون برحه تاریخی کره به جای اینکه به ژاپن یا چین بچسبه میخاست بچسبه به روسیه . " میرن با هم اونجا زندگی میکنن . چون دیگه نمیتونستن تو کشور خودشون بمونن هیونگ سونگ نمیذاشته یه نفس راحت بکشن .

    سریال کره ای باد و ابر و باران

    در کل سریال قشنگی بود . یخورده اتفاقایی که توش می افتاد بی توجیه بود مثلا اینکه دختره یهو شاهزاده شده بعدشم به جای اینکه تو قصر باشه رفت خونه ی خاندان کیم به نظرم خیلی غیرمنطقی بود . یه دختر جوون شاهزاده هم باشه و تو خونه ی افراد غریبه باشه ؟! عجیب بود .

    از طرفی اخرشو هم یخورده کش دادن و دیگه چانگ جونگ زیادی داشت خودشو برای عدالت و این چیزا میکشت ، از لحاظ عقل سیاسی و زرنگی درحد هم بودن زن و شوهر ، دختره یه کودن بازی هایی داشت که قابل اغماض بود چون کلا دختر خوبی بود همیشه عاشق چانگ جونگ و حامیش بود . کودنی مهمشم این بود که لو داد چه توانایی داره و زندگیش همش تو اسارت یه مشت ادم سواستفاده گر عوضی بود . خیلیم خوشگل بود و صداش خیلی ملایم و با ارامش بود . کلا از بازیگرش خوشم اومد .

    سریال کره ای باد و ابر و باران

    پارک شی هو هم که بازیگر معروفیه و نیازی به گفتنش نی . تو یه مصاحبه ای میگفت وقتی این سریالو بهم پیشنهاد دادن یاد سریال " مرد شاهزاده خانوم " که نه سال قبل این سریال بازی کرده بود و داستان مشابهی داشته افتاده . و گفته بعد این همه سال نباید یه چیزی باحالتر بهم پیشنهاد بدن 😄 .

    من اون سریالو ندیدم ولی اینو دوس داشتم هم تاریخی و سیاسی ش قشنگ بود هم عشقشون .

    دیگه اینکه متوجه نشدم اخرش اسم کره ای اش که " باد و ابر و باران " ینی چی . اسم انگلیسیش بیشتر بهش میخورد .


    🍂💛‌ مطالب پیشنهادی 🍂💛 

    🍀سریال کره ای اسپانسر sponsor2022 🍀سریال کره ای اهنگ عاشقانه ی خیال انگیز 🍀  سریال کره ای شام دوستانه dinner mate  🍀 فیلم کره ای اسم من لو کی وان با بازی سونگ جونگ کی  🍀سریال کره ای پایان خوش من با بازی جانگ نارا  🍀سریال کره ای سقوط اضطراری عشق crash landing on you  🍀  دیالوگ از سریال کره ای گوبلین goblin 도깨비 🍀 سریال کره ای جنگ گوریو و خیتان 🍀 سریال کره ای دکتر اسلامپ  🍀 مصاحبه ی آی اِم IM با مجله ی allure 🍀  معرفی کتاب شمس و طغری 🍀 سریال کره ای وارث غیرممکن   🍀

     

     

  • نظرات [ ۱ ]
    • جمعه ۱۷ شهریور ۰۲