قالب

بهترین سریال های کره ای :: •بیشه زاری غرق در شکوفه •

۱۲۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بهترین سریال های کره ای» ثبت شده است

سریال کره ای فراتر از شیطان یا هیولا 괴물

سریال کره ای فراتر از شیطان یا هیولا  괴물  

رو برای سومین بار نگاه کردم . حتی برای سومین بار هم پر از معما و هیجان و احساس غم سنگین برای سرنوشت لی دونگ شیک و لی یو یان ، وجود داشت در حین دیدنش . واقعا هر قسمتش میگفتم عجب سریالیه . عجب سریالی ساختن . مثلش خیلی کم پیدا میشه . این سری تحلیل و داستان سریال رو از زبون چت جی پی تی نوشتم .😁😎😍

 

 

 

ین سریال یک تریلر روان‌شناختی با عناصر جنایی، درام و رازآلود است که با ریتم آهسته اما بسیار حساب‌شده، یک معمای بزرگ را باز می‌کند و لایه‌به‌لایه شخصیت‌ها و جامعه را زیر ذره‌بین می‌برد.


---

 خلاصه کامل داستان سریال "فراتر از شیطان (괴물)"

 شخصیت‌های اصلی:

لی دونگ‌شیک (Shin Ha-kyun): کارآگاه سال‌خورده و عصبی که در یک کلانتری محلی در شهری کوچک به نام "Manyang" کار می‌کند. خواهر دوقلویش 20 سال پیش به قتل رسیده و هیچ‌وقت قاتل پیدا نشده.

هان جو-وون (Yeo Jin-goo): افسر جوان، باهوش و منظم که به Manyang منتقل می‌شود. پسر یک مقام عالی‌رتبه در پلیس ملی است.



---

 آغاز داستان:

هان جو وون به ایستگاه پلیس مانیانگ منتقل می‌شه. او از ابتدا مشکوکه که لی دونگ‌شیک قاتل یا درگیر در پرونده قتل 20 سال پیش (خواهر دونگ‌شیک) باشه.
در همین حین، قتل‌هایی مشابه با پرونده 20 سال پیش دوباره شروع می‌شن. تمام نشانه‌ها شبیه قتل قدیمیه: بریدن انگشت‌ها، نوع بسته‌بندی جسد، و محل رها کردن.


---

 دوگانگی شخصیت‌ها:

هان جو وون و دونگ‌شیک در ابتدا دشمن‌گونه برخورد می‌کنن. جو وون می‌خواد به‌عنوان کارآگاه نفوذ کنه و اطلاعات جمع کنه، و حتی دونگ‌شیک رو تعقیب می‌کنه. اما دونگ‌شیک هم مثل روباه باهوشه و می‌فهمه دنبالشه.

به مرور این دو، با وجود شک‌ها، به هم نزدیک می‌شن چون هدف مشترکی دارن: پیدا کردن حقیقت پشت قتل‌ها.


---

 معماهای پی‌درپی:

در روند تحقیقات، رازهای زیادی از مردم شهر فاش می‌شه:

پدر هان جو وون (پلیس ارشد) درگیر پرونده‌های فساد و لاپوشانی گذشته‌ست.

رییس شورای شهر (دو برادر: لی چانگ جین و لی گون هو)، قدرت پشت پرده شهرن و با پلیس، شهرداری و حتی قاتل‌ها ارتباط دارن.

پارک جونگ‌جه و مادرش (خانم بزرگ) هم بخشی از ماجراهای پشت‌پرده‌ن.



---

 پیچیدگی ذهنی داستان:

سریال سؤالات زیادی مطرح می‌کنه:

اگر برای گرفتن هیولا باید خودت هیولا بشی، آیا هنوز "آدم خوبی"؟

آیا برای رسیدن به حقیقت میشه از قانون گذشت؟

اگر کسی سال‌ها به اشتباه مجازات شده، آیا باید قاتل واقعی بخشیده بشه؟



 تم‌های اصلی سریال:

عدالت و اخلاق

حافظه و گذشته

هیولا شدن برای بقا

فساد در نهادها

تراژدی خانواده



---

 چرا سریال خاصه؟

فیلم‌نامه دقیق و پر از لایه

بازی‌های خیره‌کننده، مخصوصاً شین ها کیون

فضاسازی تاریک و سینمایی

پایانی نه کاملاً خوش، اما واقع‌گرایانه






--مرز باریک بین "عدالت" و "انتقام"

در سریال، قانون همیشه جوابگو نیست. قاتلان واقعی با زر و زور پنهان می‌مونن، در حالی‌که بی‌گناهان مجازات می‌شن.

سؤال بزرگ سریال اینه:

> آیا انتقام شخصی، وقتی قانون ناتوانه، قابل قبوله؟



جواب سریال ساده نیست. بلکه از ما می‌خواد به عنوان بیننده خودمون تصمیم بگیریم. و اینجا پای یک پارادوکس کلاسیک اخلاقی درمیونه:

«پارادوکس عدالت و فساد»

اگر بخوای عدالت رو در دنیای فاسد اجرا کنی، مجبوری از روش‌هایی استفاده کنی که خودشون غیرعادلانه‌ن.


---

 3. هویت انسان = گذشته + خاطرات + درد

شخصیت دونگ‌شیک یک مظهر کامل از زخم‌های گذشته‌ست. او هر روز با خاطره قتل خواهرش بیدار می‌شه. از نگاه فلسفه اگزیستانسیالیسم، هویت انسان از تصمیم‌هاش در مواجهه با درد و رنج ساخته می‌شه.

ژان پل سارتر می‌گه:

> «ما چیزی نیستیم جز انتخاب‌هایی که می‌کنیم.»



دونگ‌شیک، با تمام شکست‌ها، باز هم انتخاب می‌کنه دنبال حقیقت بره—even if it kills him. و این‌جاست که معنای "انسان بودن" شکل می‌گیره.


---

 4. انسان خاکستری‌ست؛ نه سیاه، نه سفید

در این سریال، هیچ‌کس کاملاً خوب یا کاملاً بد نیست:

حتی قاتل‌ها گاهی انگیزه‌هایی انسانی دارن.

حتی قهرمانان هم تصمیمات اشتباه و گناه‌آلود می‌گیرن.

هان جو وون با وجود ظاهر پاک، درگیر فساد پدرشه.

دونگ‌شیک با وجود نیت خوب، گاهی عمداً قانون‌شکنی می‌کنه.


این نگاه، برخاسته از فلسفه **"واقع‌گرایی اخلاقی"**ه که می‌گه انسان‌ها پیچیده‌ن، و اخلاق همیشه دو دو تا چهار تا نیست.


---

 5. شهر Manyang = یک جامعه‌ی فاسد در مقیاس کوچک

"Manyang" فقط یه شهر نیست. یک نماده:

ساکت، آرام، اما پر از راز، دورویی، فساد، روابط پنهانی، معامله‌های پشت پرده

مثل خود جامعه‌ی انسانی؛ پشت ظاهر معمولی و آرام، حقیقت‌های زشتی وجود داره


این نماد به نقد اجتماعی هم تبدیل می‌شه:

> «آیا ما واقعاً می‌دونیم دور و برمون چه خبره؟ یا فقط داریم با چشمای بسته زندگی می‌کنیم؟»




---

 6. پذیرش رنج = رهایی

در پایان سریال، دونگ‌شیک حقیقت رو پیدا می‌کنه. خواهرش مرده، قاتل دستگیر شده. ولی آیا آرامش می‌گیره؟ نه کامل.
او تازه درک می‌کنه که زندگی، همیشه با رنج همراهه. و تنها راه نجات اینه که با رنج آشتی کنی، نه فرار کنی.

این نگاه، از دل فلسفه بودیسم و اگزیستانسیالیسم میاد:

> زندگی رنج است. اما پذیرش این رنج، مسیر آزادی‌ست.



ون جمله‌ی معروف از هاروکی موراکامی توی رمان «کافکا در کرانه» (Kafka on the Shore) یکی از اون نقل‌قول‌هایی‌ـه که واقعاً با شخصیت لی دونگ‌شیک در سریال "فراتر از شیطان" هماهنگه.
اون طوفان، انگار استعاره‌ایه از همون دردی که دونگ‌شیک ۲۰ سال باهاش زندگی کرده. و این جمله دقیقاً وصف حالشه.

طوفان را که پشت سر گذاشتی، دیگر همان آدم قبلی نیستی.
مسئله همین است.
طوفان واقعی همین است.
وقتی از دل طوفان بیرون می‌آیی، نمی‌دانی چطور از آن جان سالم به‌در برده‌ای.
حتی مطمئن نیستی آیا واقعاً تمام شده یا نه.
اما یک چیز مسلم است:
تو دیگر همان آدمی نیستی که وارد طوفان شد.»





به نظرم بعد از بیست سال تنها کسی که تو مدت زمان کمی دونگ شیک رو شناخت و باهاش هم قدم شد و دلش برای بدبختی و ظلمی که در حقش شده بود سوخت هان جی وون بود . هیچ کدوم از اون مثلا دوستان و همکارانش که تو دهاتشون بودن هیچوقت باهاش روراست نبودن



دقیقاً… دقیقاً همون‌طور که گفتی. 
تحلیل تو نه‌تنها درسته، بلکه یکی از مهم‌ترین و دردناک‌ترین لایه‌های احساسی سریال "فراتر از شیطان" رو لمس کرده.


---

 دونگ‌شیک: مردی که همه تنهاش گذاشتن

برای ۲۰ سال، دونگ‌شیک با این درد زندگی کرد:

قاتل خواهرش پیدا نشد،

خودش مظنون شد،

نگاه مردم رو دوشش بود،

و حتی کسانی که باهاش کار می‌کردن – از جمله هم‌محلی‌هاش – هیچ‌وقت بهش اعتماد نکردن. یا دست‌کم، هیچ‌وقت اون‌قدر عمیق که باید، بهش نزدیک نشدن.


همه با لبخند ظاهرش کنار اومدن، اما هیچ‌کس نخواست بفهمه پشت اون خنده‌ها چقدر فروپاشیده‌ست.


---

 هان جو وون: غریبه‌ای که نزدیک‌تر از همه شد

و حالا این غریبه‌ی مرموز، هان جو وون، که در ابتدا با شک و سوءظن اومده بود، کم‌کم تبدیل شد به تنها کسی که واقعاً دید دونگ‌شیک کیه.

چرا رابطه‌شون خاصه؟

1. هان جو وون دید که دونگ‌شیک بازی نمی‌کنه.

دید که پشت رفتارهای عجیب و گاهی خنده‌دار، یه قلب شکسته‌ست.

برخلاف دیگران که فقط ظاهرش رو دیدن، جو وون شروع کرد دیدن درونش.



2. با این‌که ابتدا خودش هم شک داشت، ولی وقتی حقیقت رو دید، بهش وفادار موند.

خیلی‌ها اگه بفهمن اشتباه قضاوت کردن، از خجالت دور می‌شن. ولی جو وون موند و کنارش ایستاد.



3. با وجود اینکه پسر یک مقام بالای پلیس بود، خودش رو تا سطح دونگ‌شیک پایین آورد – حتی بیشتر.

غرورش رو خورد کرد.

تصمیم گرفت از قدرت پدرش فاصله بگیره، حتی علیه‌ش اقدام کنه.

برای دونگ‌شیک نه‌تنها همکار، بلکه یه همراه واقعی شد.





---

 و بقیه چی؟ "دوستان" قدیمی‌ چی؟

اون همکارای قدیمی، هم‌محلی‌هاش توی مانیانگ، همه با دونگ‌شیک بزرگ شدن، اما:

توی بدترین روزهای زندگیش سکوت کردن.

وقتی همه بهش شک داشتن، دفاع نکردن.

فقط ازش استفاده می‌کردن وقتی نیاز به "پلیس خاص" یا کسی برای مقصر کردن داشتن.


درد دونگ‌شیک نه فقط در از دست دادن خواهرش بود، بلکه در تنهایی در میان آدم‌هایی که ادعا می‌کردن می‌شناسنش.


---

 جو وون، هم‌قدمی بی‌نظیر:

در نهایت، جو وون کسیه که:

توی چشم‌های دونگ‌شیک نگاه کرد و دیدنش.

باهاش همدلی کرد، بدون ترحم.

باهاش هم‌قسم شد برای کشف حقیقت، حتی به قیمت شکسته شدن خودش.


و این رابطه، همون چیزیه که تو گفتی:

> «در مدت زمانی کوتاه، کاری کرد که هیچ‌کس توی ۲۰ سال نکرد.»




---

 نتیجه‌گیری:

گاهی یه غریبه، می‌تونه نزدیک‌تر و مهربون‌تر از تمام "دوستان قدیمی" باشه.
و فراتر از شیطان اینو به زیباترین شکل نشون داد.


تحمل کردن بدون تسکین یکی از تلخ‌ترین،
ولی واقعی‌ترین شکل‌های زیستنِ انسانیه.

نه اون تحملی که آخرش می‌گن "همه چی درست میشه"
نه اون صبری که به امید یه فردای قشنگه...

بلکه اون‌جور تحملی که تهش هیچ تسکینی نیست،
هیچ وعده‌ای، هیچ دست گرمی، هیچ بغلِ نجات‌دهنده‌ای.
فقط تویی، و دردی که مثل یه سایه، همیشه کنارت وایساده.
گاهی کمرتو خم می‌کنه، گاهی فقط یادت می‌ندازه که تنها موندی.


---

این نوع تحمل، قهرمانی نمی‌سازه... خسته‌ت می‌کنه.
اما تو باز هم نفس می‌کشی.
نه چون می‌خوای،
بلکه چون نمی‌تونی نمونیشو بکشی.


---

مثل دونگ‌شیک.
که هیچ‌وقت فریاد نزده "کمکم کنید"،
ولی هر شب، با چشم‌هایی پر از خستگی،
باز بیدار شده.
باز رفته سر کار.
باز خندیده – اون خنده‌های تلخ و پر از شکستن.


---

و اینجاست که آدم می‌فهمه:

> بعضی زخم‌ها درمان ندارن.
ولی آدم‌ها با همونا زندگی می‌کنن.
نه قهرمانانه، نه شجاعانه،
فقط با سکوت.




---

  • نظرات [ ۱ ]
    • شنبه ۱۹ مرداد ۰۴

    سریال ژاپنی با شوهرم ازدواج کن Watashi no Otto to Kekkon Shite: Marry My Husband

     سریال ژاپنی  با شوهرم ازدواج کن Watashi no Otto to Kekkon Shite:  Marry My Husband 

    نسخه ی ژاپنی همون سریال کره ای با شوهرم ازدواج کنه که من جسته گریخته نگاهش کردم ولی قسمتای اخرشو دیگه ندیدم . داستان همون داستانه ولی روابط و رفتارها و ری اکشن های کاراکترا نسبت به موضوعی که براشون اتفاق می افته ، بازی ها صد در صد ، مخصوصا تاکرو ساتوه اصلا یه لول دیگه ای از عاشقانه رو بازی میکنه واقعا حرفی برای گفتن نمی ذاره در برابر بازیگری مث نا این وو ، شخصیت ها اروم تر و کلا داستان بیشتر از اینکه نگرانت کنه و حرصت بده به خاطر ظلم هایی که به خاطر کودنی خود دختره بهش میشه ، حس راحتی میده انگار که واقعا داری یه سریال با یه داستان خیانتی می بینی که شخصیت زن ، نه اونقدرا کودن و نه اونقدرا زرنگه و وقتی دوباره زنده میشه بعد از مدت کوتاهی سریع خودشو پیدا میکنه و سعی میکنه که انتخاب های گذشته رو انجام نده . تو ورژن کره ای پارک مین یانگ شخصیتی داشت که همش میخاست بگه من مستقلم من تنهایی از پس همه چی برمیام ، و دیگه زیادی خودشو به کودنی زده بود . اینجا اونجوری نبود . منطقی تر بود . ساده و اروم و ملایم بود . 

    خلاصه در هرحال من ژاپنیش رو بیشتر دوس داشتم . 

     سریال ژاپنی  با شوهرم ازدواج کن Watashi no Otto to Kekkon Shite:  Marry My Husband

  • نظرات [ ۳ ]
    • دوشنبه ۷ مرداد ۰۴

    فیلم کره ای " اهنگ خورشید " 태양의 노래 و فیلم کره ای تعهد Commitment 2013 با بازی تاپ TOP

     فیلم کره ای " اهنگ خورشید " یا خورشید نیمه شب با بازی چا هاک یون ، اوری چل سنگین اوپا : اوپای خوشتیپم . 

    فیلم راجبه دختری به اسم میسوله که بیماری ایکس؟ همچین چیزی داره که نمیتونه روزا بره بیرون و به نورخورشید حساسیت شدید داره و باعث اگزمای شدید و حتی سرطان پوست میشه .شبا فقط میتونه بره بیرون .  خلاصه به نظر مردنیه . اون مدتیه از پسر میوه فروش ماشینی ، محله خوشش اومده ولی جرات نداره بره بهش اعتراف کنه . یه روز اینو با دوستش در میون میذاره و یه شب بالاخره جرات پیدا میکنه بره بیرون و از میوه فروش خوشتیپ گوگولی میوه بخره . میسول گیتار میزنه و اهنگم مینویسه اون از این طریق به مینجون : چا هاک یون میوه فروش نزدیک میشه و اینا باهم دوست میشن ، یه روز تا صب بیرون می مونن و میسول خودشو به سلیطگی میزنه که باید زود بره خونه چون افتاب داشت طلوع میکرد ، بعد این قضیه مینجون از طریق بابای میسول متوجه بیماری میسول میشه ولی اهمیتی نداره براش . خلاصه باهم دوست میشنو مینجون به میسول جرات میده تا کانال یوتیوب بزنه و اهنگاش رو اونجا بخونه و بعدم کم کم میرن پارکی جایی و اونجا اهنگ میخونه . مینجون خودشم میخاد بازیگر شه و نقشای کمرنگی رو بازی میکنه . همینجوری رابطه شون پیش میره بعد یهو دختره می افته بیمارستان و میمیره . گریه و زاری و تمام . زندگی ادامه داره . 

    فیلم کره ای خورشید نیمه شب

    فیلم قشنگی بود . نقش اوپام بامزه و جذاب و خیلی خوب بود . دوسش داشتم . 

    فیلم کره ای خورشید نیمه شب

    فیلم کره ای خورشید نیمه شب

    فیلم کره ای تعهد Commitment 2013  با بازی تاپ TOP 

    راجبه تاپ در نقش لی میونگ هونه که پسر یه افسر کره شمالیه . باباشو تو کره جنوبی فرستاده بودن تا ماموریت انجام بده ولی در اخر خود کره شمالیا راپورتشو میدن و بعدم کشته میشه ، حالا هم پسرش و دخترش که تو اردوگاه هستن رو میارن و میونگ هون رو اموزش میدن به عنوان جاسوس بره جنوب تا ماموریت انجام بده . و خاهرشو گروگان میگیرن . داستان رو لی میونگ هون و ماموریت اش و گذران روزش تو جنوبه و بعدم به روشنی رسیدن به این علم که شمال حروم زاده س و مامورای خودشو رها میکنه . ته ش طفلک کشته میشه ولی خاهرش تو کره جنوبی می مونه و زندگی جدیدی رو شروع میکنه . فیلم قشنگی بود . 

    فیلم کره ای تعهد با بازی تاپ

  • نظرات [ ۵ ]
    • سه شنبه ۱۸ تیر ۰۴

    سریال کره ای وویس voice

    جنگم شد و تموم شد ولی هیچ اتفاقی برای حروم زاده های دور ما نیفتاد . خدایا یه مو ته گو لطفا . 

     

    سریال کره ای وویس سه فصل نگاه کردم. فصل یک رو همون موقع ها  در حال پخش دیدم و به نظرم خفن می اومد . بعد از چندسال به خاطر قاتل سریال مو ته گو ، که هنوزم اون بازیگر رو به اون اسم صدا میکنم ، دیدمش و بد نبود گرچه اب هایی داشت و الکی هی لفت میدادن . راستش قضیه شنیدن پلیسه زیاد خوشم نیومد مسخره بود . مثلا طرف راه می رفت میگفت این قدش 187 عه تو دستش یه چیزی داره از تو تلفن . نمیدونم شدنی هست یا نه ولی بعضی جاها دیگه خیلی اغراق داشت . 

    مثلا همین مورد رو برای بعضی وقتای که نیاز بود و باید حدس میزد انجام نمیداد و الکی فیلم بازی میکرد که نمی شنوه . 

     

    کانسپت سریال رو پلیسی به اسم کانگ گونگ جو عه که از بچگی توانایی خارق العاده تو شنیدن داشته . و صداهایی که مردم عادی نمی شنون رو می شنیده . برا همین اومده مثل باباش پلیس شده و تو بخش یه چیز تو مایه های 110 کار میکنه . یه روز موقع تلفن جواب دادن که قاتل داشته زنی رو میکشته ، تو یه روز هم زنه یکی از پلیس های بخش جرایم خشن که نقشش رو جانگ هیوک بازی میکنه ، کشته میشه و هم پدر همین پلیسه کانگ گونگ جو ، پرونده قتل رو هم اب تو اب می کنن و تو دادگاه کانگ گونگ جو میگه که این صدای قاتل نیستو و اینا ولی کسی باور نمیکنه ، کانگ گونگ جو معلوم نی از کجا پول بدست میاره میره امریکا درس شنیدن حرفه ای میگذرونه و بعد میاد ، درحالیکه پشتش به یه رییس پلیسی گرمه تیم گولدن تایم رو راه میندازه تا هر جرمی اتفاق افتاد رو تو ده دیقه سر و تهشو هم بیاره و مجرمو دستگیر کنن . یه سری مخالفت ها و اینا بالاخره تواناییها و خوب بودن ، بودن همچین تیمی بر همگی اشکار میشه و  جانگ هیوک که پلیس جرایم خشن بوده الان میاد تو تیم گولدن تایم و کم کم به کانگ گونگ جو اعتماد میکنه و باهم روی پرونده ی قتل سه سال پیش و قاتلی که نمیدونن کیه " همون مو ته گو " تحقیق میکنن . و این وسطا هم یه سری پرونده دیگه که بعضیش به همین قاتله مربوط رو انجام میدن . 

     

    این فصل یک بود . 

     

    فصل دو باز همین پلیسه گوش تیز ، با یه پلیس دیگه که لی جین ووک نقشش رو بازی میکنه همکاری میکنه و داستانایی به وجود میاد ، قاتل جدید و مشکوک بودن سرتیم " لی جین ووک " و از این دست داستانای جنایی که به فصل 3 کش پیدا میکنه . فصل سه به شدت حوصله سر بر بود . و زیاد از پرونده اش خوشم نیومد . مخصوصا اینکه لی جین ووک مثلا دوشخصیتی بود یا چمیدونم چش بود دوران کودکیش رو به یاد نمی اورد و دوران کودکیشم یه تختش کم بود اخه . خلاصه کاراکتر جالب و جذابی نداشت . خوشم نیومد از بازیش اینجا . تو 💟 سریال کره ای پولگاسال 불가살 Bulgasal: Immortal Souls  💟واقعا یه چیز دیگه بود . 

    و احتمالا فصل 4 هم پلیس جدید و حل پرونده های جنایی توسط توانایی خارق العاده ی کانگ گونگ جونه . 

     

    در ادامه باید بگم ، فصل 4 و یک رو از این بین بیشتر دوس داشتم . جذابتر بود داستانش و معماش . مخصوصا قاتلاش . قاتل فصل 4 حتی از فصل یک هم بهتر بود . چندشخصیتی هایی که تا حالا دیدین مخصوصا جیسونگ تو سریال ☘ سریال کره ای بکش و خوبم کن ☘ رو کلا بریزین دور . چندشخصیتی فقط قاتل فصل 4 وویس . واقعا جذاب بود . نمیدونم چرا طفلک این بازیگر همیشه نقش قاتلارو بازی میکنه . خیلی بازیش بیست بود . از اونجا که تو مرامم نیست نگم کیه ، 🤣 اینم بگم که شب بتونم بخابم : قاتل جنگل مخفی فصل یک بود ؟ اون . همچنین همین چندوقت پیشا هم ازش سریال دیدم :  🍀سریال کره ای دفاعیه رو شروع میکنم  🍀

    راستش خود پلیسه زنه همچینم جذاب نیست که به خاطرش 4 فصل ساختن . تازه میگن فصل 5 هم هست . کاش یکی بهتر بود . شخصیت قوی تر جذابتر خوشگلتر . یا مثلا جای زن ، مرد بود 😁.  چون فصل 4 نصفه تموم شد فصل 5 معلوم نی کی قراره بیاد . 

    درکل برای سرگرمی و از یاد بردن وضعیت جنگی بد نبود . گرچه جنگم بود استرس و ترس داشت و این سریالم فضای دارکی داشت . ولی زیاد تو بحرش فرو نرفتم . شایدم واسه همینه که زیاد خوشم نیومدش . 

  • نظرات [ ۳ ]
    • چهارشنبه ۵ تیر ۰۴

    سریال کره ای بخشش برای هیچکس mercy for none

    پراتون میریزه اگه بگم که شخصیت منفی و طرح ریز همه ی این قتلا و نقشه ها کی بوده . طولش نمیدم . کسی نیست جز : چو یانگ وو . معرف حضورتون  در این سریالا : 

    💟سریال کره ای کد تروما  💟سریال کره ای بانو اوک  The Tale of Lady Ok💟

    چرا اینکارارو کردش و ملتو به جون هم انداخت ؟! چون باباش ازش نپرسیده بود تو میخای بیای کمپانی رو بچرخونی ؟ میخاست پسرش دادستان درستکار باشه . اینطوری شد که نقشه کشید تا همه چیو به نام خودش کنه و بشه رییس . 

    سو جی ساب در نقش نام گی جون ، یه گنگستره که برای یه سری ادمای کله کنده کار میکرده . سر یه حادثه ای ، اونو با بردین تاندون پاش مجازات میکنن و اون الان تو جنگلا زندگی میکنه . 😁😄🤦‍♀️ با کشته شدن برادرش که تو همون دم و دستگاه یه کاره ایه ، گی جون دوباره به دنیای بزن بزن و بکش بکش برمیگرده تا مصببین قتل برادرش رو مجازات کنه . این بین متوجه رازهای دیگه ای و همچنین اینکه قاتل واقعی و نقشه کش واقعی کی هست میشه ، ولی اینا هیچ کدوم براش اهمیت نداره . خون جلو چشماشو گرفته و تنها چیزی که براش مهمه اینکه قاتل برادرشو بکشه . 

    در کل سریال بدی نبود ولی یخورده هم داستان معمولی داشت . خشونش رو زیاد نشون میداد مثلا چمیدونم چاقو میزدن و اینا دست قطع میکردن اینارو همرو نشون میداد . 

  • نظرات [ ۰ ]
    • شنبه ۱۸ خرداد ۰۴
    | سریال و اهنگ و کتاب و دیدگاه |