بعضی ادما اگه به جایی نمیرسن "هرجا" تقصیر احمقی خودشونه . خوش قلبی و مهربونی رو با احمق بودن نباید اشتباه گرفت . مدیرداخلی هتل چون فهمید رییس هتل چشمش "تو "(منظور این دختره ) رو گرفته برات تو بخش حرف درست کرد و اخراجت کرد بعد حالا که رییس ،مدیر رو تنزل رتبه داده چون فهمیده این کارش از حسودی و ناعادلانه بوده ،داری میگی که این کارش اشتباه بوده ؟ احمق کار تو اشتباهه که وضع خونتون اونجوریه و فقط لنگ این کار بودی و داشتن با بی انصافی ازت میگرفتن . همینجوری احمقی که نتونستی جایگاهتو تو خونه اولی که بودی حفظ کنی و سریع کنار کشیدی .
ادمی که هیچی از خودش نداره و نمیتونه خودشو از جهنمی که توشه بکشه بیرون وقتی کسای دیگه ای دارن بی منت و با محبت بهش نزدیک میشن و میخان دستشو بگیرن رو پس میزنی و فک میکنی اینجوری خیلی قوی به نظر میای . همچین ادمی یه احمقه اگه به دستایی به سمتش میاد اونم تو اون وضعیت نه بگه و پسشون بزنه مثلا میخای چیو نشون بدی ؟! غرور ؟واقعا تو این وضعیت غرور ارزشمنده؟!
.........
اینا نظراتم راجبه شخصیت "عین سو" ی سریال "پاییز در قلب من " گاهی پاییز فصل به این قشنگی معانی غمگینی را در کتاب ها و اشعار تداعی میکنه اینجا هم همین را معنی را داشت . واقعاهم یه سریال به شدت غم انگیز بود . این سریال را اولین بار معلم زبان کره ای مون 4 هفته پیش بهمون معرفی کرد و میگفت هیج جا نمیتونین پیداش کنین خیلی قدیمیه . 😁😁نمیدونست ما ایرانیا به همه چی دست پیدا میکنیم 🤣 قرار بود بنده خدا بقیه داستان را هفته بعد تعریف کنه که بعضی اشرار نذاشتن 😑 .
از راست : سونگ سئونگ هون در نقش برادر ناتنی "عین سو ".سونگ هه کیو در نقش "عین سو ". وون بین "عاشقه عین سو "
از اون موقع دست دست میکردم برای دیدنش امروز دیدم تمومش کردم چون خیلی غم انگیز و عصاب خورد کن بود رو دور تند دیدمش . برای همین امروز تموم شد .
سریال کره ای پاییز در قلب من ، راجبه یه خانواده ای که دخترشون تو بیمارستان اشتباها تعویض میشه و اونا بعد 14 سال اینو میفهمن ولی احمقی پدرخانواده که خیلی به خون اهمیت میداد باعث شد زندگیشون کلا 180 درجه تغییر کنه . از همین جا بگم اسم دختره "عین سو "عه . پدر خانواده میره دنبال دختر واقعیش میبینه تو یه خانواده درهم و فقیر بزرگ شده و ادب و نزاکتم هیچ . مادرخانواده راضی نمیشه دختری که این همه مدت با عشق بزرگش کرده رو به خانواده اصلی بده و دختر اصلیش را نمیخاد . درسته شاید برای اون دختر واقعی هم ادم ممکنه دلش بسوزه ولی دختر واقعی انقد فش رکیک بود که واقعا باید با گیوتین سرشو میزدی از همون بچگی رومخ بود . حتی تو مدرسه هم با اینکه این قضایا هنوز برملا نشده بود با "عین سو" دشمن بود .حسود عقده ای خاک تو سر . همین پیش زمینه هم باعث شد وقتی فهمید جاش با "عین سو " عوض شده اون دختر معصوم کودن ساده را از خونه خودش فراری بده و بره پیش مادر واقعیش که فقیر و بی فرهنگ بود . خانواده پولداره که "عین سو " را بزرگ کردنم به راحتی رهاش میکنن "چقدم دوسش داشتنا حالا! مسخره ☹😤" و میرن امریکا .این بدبخت که لای پر قو بزرگ شده بود میمونه و یه خانواده درهم با یه برادر دزد چاقو کش . طفلک نه درس نه اینده .حالاام تو هتل خدمتکار بود که رییس هتل عاشقش میشه "رییس هتل وون بینه" این بین برادر ناتنی اش که 14 سال باهم زندگی کردن رو میبینه و سلام و اینا یهو میفهمن عه عاشق همن 😶🤣برادره هم نامزد داره .
خلاصه اینجا این پیچش ها به وجود میاد و خانوادهه که بزرگش کرده بودن میان میفهمن اینا عاشق همن و میگن ابدا امکان نداره شما خاهر برادرین ...بابا دست بردارین این فیلماتونو مگه واسه ی خون نیفتادین دنبال اون دختر خونی فش رکیکتون . حالا دختر خونیه وای وای حالام که بزرگ شده بازم نمیتونه "عین سو " رو تحمل کنه . ینی حسودی به چیزی داشتن و نداشتن شخص ربطی نداره وقتی نسبت به یکی حسودی و عقده حقارت داری ربطی به این موارد نداره کلا وقتی هیچی نداشته باشه هم حسودیت میشه و میمیری از اینکه دیگران با اینکه اون شخص هیچی نداره بازم دورشن و دوسش دارن . خلاصه این هی اذیت اینا . دست اخر معلوم میشه طفلک "عین سو " سرطان داره و بله قسمت 16 هم میمیره . و بعدشم برادر ناتنیش که عاشق هم بودن ، برمیگرده به همون مکانیکه قبلا "عین سو " تصادف کرده بود و اونم اونجا تصادف میکنه میمیره . از این نظر دوسش داشتم اخرشو وقتی دونفر اینقد عاشق همن یکیشون بمیره واقعا زندگی برای نفر دیگه خیلی سخت میشه پس همون بهتر جفتشون بمیرن . واقعا اخه چرا باید همچین سریال ناراحت کننده ای رو ببینم چرا 😭
선생님 대제 이게 무슨 드라마였어요 ?! 진짜 짜증나게만 만들었어요 .
بعد خیلی روعصابش اینکه خانوادهه این همه دختترو دوس داشتن بعد یهو پامیشن میرن امریکا اگه خیلی دوس داشتین زوری برمیداشتین میبردینش میزدین تو دهن دختر خونی فش رکیکتون میگفتین ما اینو بزرگ کردیم نمیتونیم رهاش کنیم . ننه شم که راضی بود . اونم میبردین به یه جایی میرسوندین طفلیو نه که وسط نوجوانی و تازه میخاد به عرصه برسه زرتی رهاش کردین . بعد که طرف بزرگ شده به قول چی دوتاام هندسام عاشقش شدن میخان باهاش ازدواج کنن میگن ما میخایم "عین سو " رو به فرزندخوندگی بگیریم !😶😑 الان اخه ؟طرف 20 سالشه . چرا اون موقع که 14 سالش بود نکردی . واقعا خانوادهه زندگی دختررو نابود کردن . اخرشم که مریض شده بود کسی نمیدونست میخاست فقط 2 ماه بتونه با عشقش زندگی کنه هی نمیذاشتن . طفلی . خیلی بدبخت بود ولی خب کودنی خودش را هم همونجور که گفتم نمیشه نادیده گرفت . چون خودش انتخاب کرد برگرده پیش خانواده واقعیش .
این سریال برای سال 2000عه . الان 22 سال از اون موقع گذشته و چندتا وبلاگ کره ای که میخوندم بعضی بیننده ها هنوزم دوسش دارن برام عجیبه 🤣 سریال قشنگی میشه گفت بود ولی اینکه بعد 20 سال با این مضمون رو دوباره ببینی و بگی خوب یخورده یجوریه . این سریال اون موقع ها ریت 46 را گرفته بود و میشه گفت تمام کره این سریال رو تماشا کردن و همچنین کشورهای خارج رو هم نباید نادیده گرفت .
خلاصه اینم از پست امروز و سریال امروز . امروز تا همینجا ...
این سریال برای سال 2015عه شبکه ی کی بی اسه . راجبه یه دختریه به اسم کانگ جو ئین که توی شهرشون به خوشگلی معروفه و همه ی همکلاسی ها و هم مدرسه ای ها دوس دارن باهاش دوست بشن . پسرا طبیعتا . واقعنم خوشگله . بعد تصمیم میگیره که وکیل شه و برای همین شروع میکنه به خیلی درس خوندن ، تو زمان درس خوندن برای کنکور و بعد از اینکه دانشگاه قبول میشه و زمان دانشجویی ، خیلی چاق میشه . الان سالها گذشته و به هدفشم رسیده ولی دوس پسرش که 15 ساله باهاش دوسته به خاطر چاقی دختره ازش جدا میشه و درواقع یجورایی از چشم هم افتادن .و میره با دوست دوران دانشگاه دختره که الان رییس دختره س میریزه رو هم . دختره از این ادمایی که وقتی تصمیم بگیره تا تهش میره . وقتی میبینه اینجوری شده تصمیم میگیره بره لاغر کنه . درواقع چندین بار این تصمیم رو گرفته ولی هرسری با شکست منتهی میشه ولی این سری اتفاقی با یه مربی بدن سازی خیلی معروف اشنا میشه .
مربی بدن سازیه درواقع وارث یه خانواده پولداره که با قاشق طلا تو دهنش به دنیا اومده ولی به دلیل یه بیماری نادر استخوان از بچگی همش تحت درمان و توانبخشی و اینا بوده و توی خارج به این رشته رو اورده . و الانم تقریبا درمان شده . اون به این دیدگاه که ورزش و غذای سالم سرلوحه زندگی سالمه اعتقاد داره و میگه سکشی بودن مهم نیست ، ولی بزرگوار خودشون بسی سکشی هستن . کانگ جو ئین را میبره دکتر و میفهمن که درواقع کم کاری تیروئید داره (مثلا دختره چون همش باکار سرش شلوغ بوده وقت نمیکرده بره دکتر ازمایش بده و حواسش به بدنش نبوده درواقع یه سری علائم هم داشته ولی توجه نمیکرده فک میکرده از قرصای لاغرکننده ای که میخوره 😄 اینجاهاشو با این توجیهات میتونین ازش بگذرین ) خلاصه تحت درمان قرار میگیره و با کمک و تحت نظر اون مربی وزن کم میکنه و اینا تو این پروسه کم کم بهم علاقمندم میشن .و قرارم میذارن این بین اقای مربی باید به جایگاه والای رییس بودن کمپانی خانوادگی شون برگرده و توی کمپانی دشمنایی داره که از قضا فامیل هستن .همه جا فامیل دشمنه ادمه نه غریبه . نکته ی ظریفیه . خلاصه اونا یه سری موش دوونی میکنن و باعث میشن این بدبخت دوباره تصادف کنه و پاهاش این سری جفتش بشکنه ولی ایشون به عشق کانگ جی ئین میره خارج و انقد توانبخشی و اینا انجام میده که سرپا میشه و برمیگرده و ازدواجم میکنن ، به کوری چشم دشمن مال و اموالشم پس میگیره .
اون قسمتی که این طفلی تصادف میکنه و باز فلج میشه خیلی غم انگیز بود .ولی درکل سریال خیلی کیوت و باحال و حال خوب کنی بود . یه سری ابهای مرسوم هم داره که با زدن جلو میتونین ازشون چشم پوشی کنین . رابطه ی اقای مربی و کانگ جو ئین خیلی قشنگ بود .درواقع سریالش پیامی راجبه سلامتی و ورزش کردن هم داره درونش که حتی اگه نمیتونین حرفه ای ورزش کنین پیاده روی که اسونو ارزون هست را انجام بدین یا گاهی برای چند دقیقه ام شده نرمش کنین . و سعی کنین غذای سالم بخورین و سالانه ازمایش هم بدین تا از سلامتیتون مطمئن شین . منظورش این نبود که چون کانگ جو ئین چاقه پس خوب نی . اینو میگم که بعضیا فک نکنن اومده تبلیغ لاغری و باربی بودن کرده .
اصلا من هیچ سریال از بازیگر نقش کانگ جو ئین ،اسمش شین مینا س ، ندیدم که بد باشه همیشه سریالاش پر از حس خوب و امید و کیوتی و قشنگیه . خیلی دلنشینه کلا هم طرز حرف زدنش هم بازیاش و کاراکترایی که داشته تاحالا نشون دهنده پرانرژی بودن و مهربونی و کیوتی ذاتیش داره . بیخود نی کیم وو بین دوس پسرش در عالم واقع بعد سالها تحت درمان بودن برای سرطانش ،خوب شد و دوباره به صنعت فیلم و سریال برگشت . ادم وقتی یه همدل و همنشین خوب و مهربون و بامحبت و امیددهنده مث شین مینا داشته باشه بر هرمشکلی میتونه فاعق بیاد . قسمت همه بشه ایشالا . بلند بگو آمین .
تو این سریال نزدیک به 10 قسمت کانگ جو ئین چاق بود ، صورت و هیکل شین مینا همش فیکه و براش با گریم ساختن و اینکه بازیگر قبول کنه همچین نقشی رو قبول کنه با اون همه لباسا و گریم سنگین و توی بازیش خللی ایجاد نکنه ،واقعا خیلی زحمت داره و نشون دهنده ی توانایی بازیگره . برای هرقسمت نزدیک 3 ساعت فقط صورتش گریم میشده . 😑
بذارین از بازی و نقش اقای سو جی ساب در نقش اقای مربی بگم ،من اول اول سو جی ساب را تو فیلم همیشه شناختمش و خب اونجا اولا فیلم بود دوما اوایل کره لاور شدنم بود چیز زیادی نمیدونستم ، دوس داشتمش . بسی هندسام بود تو اون فیلم . بعدش مقاومت رو گذاشتم کنار و ازش سریال " تریوس پشت سر من " را دیدم ، بزرگوار انقد تو این سریال یبس و بازی یخی داشت اصلا از چشمم افتاد ،البته فیلماشو دنبال میکردم 🤣 با اینحال نظرم راجبش همون بود که بود ،واقعا چجوری سو جی ساب انقد معروفه ؟! واقعا بازی خاصی نداره . چشاشم که ریزه . کره ای ها چشم درشتارو دوس دارن . عجیبه . بعدش مقاومت را باز گذاشتم کنار و ازش سریال "روح " رو دیدم بد نبود اونجاام ولی بازم نظرمو جلب نکرد 😁 ولی واقعا اینجا تو این سریال خیلی خوب بود من فک میکنم یکی از دلایلی که تو اون سریال "منظور تریوس پشت سر من " انقد بیخود بود یکی به دلیل پارتنرش بود دو به دلیل کاراکترش . که خب کاراکترشو میتونستن یخورده نرمتر و باحالتر بکنن که نکردن ولی پارتنرش وای وای . بذارین راجبه اون سریال چیزی نگم . 😫
تو این سریال هم بازی خودش خوب بود هم کاراکترش باحال بود همچنین قاطی شدن اینا با حضور شین مینای کیوت را در نظر بگیرین شما ،اصلا محاله خوب نشه . واقعا دوس داشتنی بودن .
بعد حضور همچین عروسی تو یه خانواده خشک و غم زده ای مث خانواده اقای مربی واقعا نیاز بود و کلا روح به اون خونه و خانواده می بخشه .
خلاصه که خیلی سریال باحالی بود شماام برین ببینین حال کنین .
از موضوع سریالش خوشم نیومد .گرچه پیامی توش داشت که مث پیامهای همه ی سریالای این مدلیه ولی خب خیلی فضای غم زده و مستاصل و افسرده کننده ای داشت . سریال تو سال 2032 میگذره زمانی که خودکشی خودخاسته قانونی شده و هرکی سرطانی چیزی داره میتونه خودشو بکشه . اینجا یه زوج به ظاهر خوشبخت هستن که مثلا خیلیم عاشق همن ولی من که این عشق رو حس نکردم . بعدش یه سازمانی هست که دکون باز کرده ،اومده از مردمی که یکی از عزیزانشون مرده سو استفاده میکنه ،چجوری اینجوری ، میگه که اون مرگی که شما همه تصور میکنین و اون بهشت بعد از مرگ رو که کسی ندیده ، من یه دنیای جدید درست کردم اسمشو گذاشتم "آن سو " که با خاطرات شما و یا اون شخص که داره میمیره بازسازی شده ، و اون ادمه که میمیره بعدش میره توی اون دنیا "آن سو " .
شین هاکیون
اولا اصلا چرا بعد از مرگ هم بازمانده باید متوفی رو ببینه ؟! خب شاید دوس نداشته باشه دوباره تو اون دنیا هم با اون شخص باشه حالا هرچقدم همو دوس داشته باشن . بالاخره بعد از مرگ درای جدید و زندگی جدید برای بازمانده شروع میشه . چرا ادم نباید فرصتشو یا شانسشو برای زندگی جدید با شخص جدید امتحان کنه . وقتی یکی میمیره خب مرد دیگه باید همه چیزو گذاشت کنار حتی خاطرات هم به مرور محو میشن . ینی چی که اونایی که میخان بمیرن یا به علتی مردن میان زوری میگن منو به یاد داشته باش یا چمیدونم بیا باز تو این دنیا زندگی کنیم خیلی مسخره س این موضوع . حتی کار این زنه تو سریالم خیلی مسخره و خودخواهانه بود داری میمیری خب به مردنت برس چرا شوهرتو میندازی تو زحمت .
شوهری که زنش مرده .
درواقع تو اون دنیا زمانی وجود نداره فقط خاطرات گذشته متوفی و یا خاطرات تصور شده از اون شخص که مثلا دوس داشته با شوهرش ،دخترش هرکیش داشته باشه را تو یه چیپ میذارن و مثلا یجوری ماوراییه اینجاهاش ،بعد انقد واقعی ، بازمانده جو گیر عذادار فک میکنه واقعیه و بعضی هاشون هم برای اینکه بتونن تو اون توهم زندگی کنن خودکشی هم میکنن . درواقع اون توهمه متوفی به بازمانده ش میگه بیا اینجا با هم زندگی کنیم و طرف خودکشی میکنه .درواقع سازندهه میخاسته امار خودکشی رو زیاد کنه و اینجوری پول بزنه تو جیب . خب این بین کسایی هم هستن که میدونن همچین چیزی دروغه ولی بازم طرف بالاخره خانوادشه دیگه قبول میکنن و میرن به دنیایی که توش همش تکرار جریان داره همه چیز شادی ارامش جریان داره . و خب گول این ظواهر رو میخورن .
این پیامای زنه به شوهره هم خییلی روعصابم بود هی ایمیل میزد "چقد سیریش بود واقعا 😆" به شوهره میگفت من اینجام . خب لعنتی اسم اونجا چیه . ینی چی من اینجام .
نمیدونن که بابا اگه میخای مردنت را زیبا طراحی کنی نکته ی بسیار مهم اینکه اولا باید پول داشته باشی دوما با پول اعمال خوب انجام بدی بیمارستان بسازی مدرسه بسازی به مستضعفین کمک کنی با خانواده ات رفتار خوبی داشته باشی مردم ازاری نکنی مثلا ساعت 12 نیای تو کوچه ی مردم داد بزنی مرگ بر دیکتاتور درحالیکه خودت دیکتاتوری که داری مردمو زور میکنی صداتو بشنون . خب ؟! این کارارو که بکنی نماز و قرانم بخون مرگت زیبا میشه .
سوالی که پیش میاد اینکه اگه تو سال 2032 علم و تکنولوژی و ازادی انقد زیاد شده باشه که مثلا بتونی با موبایلت اونجوری کار کنی یا بری تو یه بعد دیگه ای از دنیای چمیدونم مردگان ، چجوریاس که برای سرطان هیچ درمانی پیدا نشده ؟اونم سرطان قلب . درحالیکه الان خبرش اومده که دارن برای سرطان هم واکسن میسازن .
موضوعش ممکنه مغز یه سری هارو درگیر کنه ولی برای منو که نکرد . حتی ناراحت کننده هم نبود یه سریال معمولی با بازی شین هاکیون بود فقطم به خاطر اوشون و کارگردانش سر و صدایی به پا کرد . من اوایل فک میکردم باحال باشه منتظرش بودم و بعدشم ناراحت بودم از اینکه چقد کمه تعداد قسمتهاش و زمانش ولی الان که دیدم ،به این نتیجه رسیدم همینم زیادیش بود تازه من جلو هم زدم . 🙄😄
پیامشم این بود که خاطرات فقط تو اون لحظه قشنگن و ارزشمند خانده میشن چون تبدیل به خاطره میشن ،خاطرات زمانیکه ازاردهنده بشه یا نذاره تو در جدیدی رو به روی زندگیت باز کنی یا شانس جدید زندگیت رو دور بندازی بی ارزش هستن و تبدیل به سوهان روح میشه . این خارجی هایی که راجبه این چیزا سریال میسازن برن یخورده زندگی بعد از مرگ بخونن ،زندگی بعد از مرگ واقعی را سریال کنن انقده جذاب میشه ها .
아름다운 기억이 소주한 것은 그 순간이 다시 돌아오지 않기 때문입니다 .
دلیل ارزشمندی خاطرات زیبا اینکه اون لحظات دیگه برنمیگردن .
درمورد سریال و داستانش بعدا یه پست جداگونه میذارم . فعلا نیاز بود نظراتم تا اینجا رو بگم . واقعا دیگه نمیشد صب کنم 😁
............. سریال سونات زمستان یکی از سریالای قدیمی کره اس که توضیحاتش رو تو پست بعدی میگم :
خدایا چطور ممکنه یکی 20 سال پیش انقد هندسام بوده باشه ؟! اوتوکه چینجا .
کانگ جونگ سانگ در سریال سوناتای زمستان
اصلا وقتی لبخند میزنه صورتش میدرخشه .
کیم سانگ هیوک
اینکه یکی باشه که همیشه طرفت باشه و کنارت خوبه ولی سوال اینجاست که تو اونو دوس داری یا نه وگرنه بودن اون کنارت حتی اگه تو هی بهش بگی متاسفی که اونو تو قلبت نداری و همش این حسو داشته باشی یجوری نی ؟! اون طرفم داره هدر میشه . طفلک خیلی اقا و باوقار و باشخصیت و باشعور و کلا دیگه همه چی تمومه با یه عشق اشتباهی داره فقط تا قسمت 20 هدر میره احساسات و عمر و تلاشش . میدونم 😆😭 اقا بیا اینجا . 제가 잘해줄게요
فتنه ی سریال
واقعا با خودش چندچنده این دختره از دبیرستان به یوجین حسودی میکرد "عکس یوجینو نذاشتم هنوز " این پسره هم که تو دبیرستان اب پاکی رو ریخت رو دستش . حالاام که نمیدونم والا یکی شبیه اون پسره دبیرستانی س یا خودشه حافظشو از دست داده چیه . هنوز معلوم نی قسمت 5م . با اینحال یکیو پیدا کردی خودتو چسبوندی بهش دردت چیه ؟! طرف شبیه همون پسر دبیرستانیه بوده که حالتو گرفته و رفته با یوجین ، حالا خودت پسررو اوردیش به دختره معرفیش کردی گفتی این دوست پسر منه ، بعد هی هم دختره رو جلوی دوس پسره خراب میکنی که این دختره نسبت به من عقده ی حقارت داره ، نمیدونم به دوست پسرای من همیشه چشم داشته می اومده بُر میزندتشون ، کی به کی میگه واقعا اینو ؟! اونی که از حسودی اینکه یه پسر خوب همیشه دور یوجین بود ولی یوجین عاشق یکی دیگه شد و داشت از حسودی میمرد که دوتا پسر عاشق یوجینن تو بودی . حقیر که تویی . این همه مال و منال و موفقیت و یه دوس پسر جذاب که چسبیدی بهش دیگه به چی اون دختره حسودی میکنی و اصلا هدفت چیه که پسررو دستی دستی خودت اوردی به دختره نشون میدی میگی ماله منه بعد هی هم جلوی پسره میگی این دختر بدیه که یه وقت پسره هوا برش نداره بره سمت اون ،فازت چیه واقعا . و همش داره از زبون دختره حرفای دوبهم زنی به پسره میزنه که اونو تو نگاه پسره بد و پسرباز نشون بده ،یا کسی که نامزد داره ولی به پسرای دیگه چش داره 🙄😶🤐 خب اصلا نمی اومدی خودتوو به دوستای دوران دبیرستان نشون بدی کرم دارین اصلا هی میاین به دوستای دبیرستان میچسبونین خودتونو ؟! جلل الخالقا .
البته خب یه همچین اوپای جذابی بایدم این همه براش جنگ باشه 😁 فتبارک ا..
من فقط موندم چه اصراریه که موهاشو اون رنگی کردن مثلا متفاوت بشه بعد هم تنش لباسای قهوه ای میکنن واقعا چرا اون موقع اینجوری مد بود؟!🤣
خب راجبه کاراکتر یوجین ،باید بگم خیلی مهربونو ساده س و نمیخاد دل کسی بشکنه ، از طرفی به قول جونگ سانگ "الان دیگه معلوم شد پسره جونگ سانگه ،الکی داشتن گولم میزدنا 😄" اینکه انقد مهربون باشی دیگران را دچار معذب بود اشتباه انداختن این چیزا میشی ، اول اینکه طرف نمیدونه با این همه مهربونی تو بهت چی بگه و کاراتو چجوری هضم کنه دوم اینکه ممکنه فک کنن باعث سوتفاهم شن . همین خصلتش باعث شده این همه ساله نتونه به سنگ یان نه بگه . و تا ازدواج دارن پیش میرن در حالیکه اصلا سانگ هیوک رو به عنوان مرد نمیبینه ، این همه ساله دست همم نگرفتن چه برسه به کیس ،اصلا نمیتونه باهاش حرف بزنه چون میترسه ناراحت شه خب این چه رابطه ی مسخره ایه . یا رومی روم یا سنگی سنگ . حالاام که فهمیده از جونگ سانگ جدید خوشش میاد و میخاد با پسره کات کنه و ازدواجو بهم بزنه یه عالم مشکل پیش روعه . خانواده خودش خانواده پسره ،خود پسره دست بردار نی . خلاصه اینکه با اینکه تقصیر خنگی خودشه که مرزهاشو مشخص نکرده ولی خیلی داره بهش سخت میگذره و یه عالم بار روی شونه شه از طرفی تصمیمم نمیتونه بگیره . پووف . راستشو بخای سانگ هیوک هم داره از این رفتار دختره سواستفاده میکنه و خودشو تحمیل میکنه ،زوری زوری که ازدواج نمیشه . گرچه دختره این مدت باید تکلیف پسررو روشن میکرد ولی نکرد ،ولی این مدتم که باهم بودن یه بارم درست حسابی به پسره اهمیت نمیداد این چه قرار ازدواجیه که مثلا یه بارم یه شالگردن برای پسره نبستی ، بعد جونگ سانگ از راه نرسیده داره براش شال گردن میبنده . خب کارش درست نی دیگه .
واقعا یه رنگ مو و استایلش چقد تو قیافه ی ادم تاثیر میذاره ها لامصب تو هر جفتشم به شدت هندسامه سریال سونات زمستانی زمستان سوناتا
واقعا کنجکاوم ببینم مامانه جونگ سانگ چرا اینکارو کرده 🤔🤨
خب میرسیم به معرفی این سریال زیبا و خاطره انگیز برای من به دلایلی که بعدا میگم :
قبلا تو پست «سونات زمستان ۱» راجبه قسمتای اول سریال نظرامو گفتم ،حتما اون پستارو هم نگا کنین .
اول بذارین معرفی کنم :
از راست یوجین .کانگ جونگ سانگ یا لی مین هیوک ،سانگ هیوک .دوست دوران دبیرستان که خودشو چسبونده به لی مین هیوک
سریال سونات زمستان یا اهنگ عاشقانه ی زمستان :
این سریال دومین سریال از سری "تترالوژی عشق بی پایان" ساخته ی یه تهیه کننده ای "اسمش مهم نی " که از سال 2002 شروع شده تا 2006 . درواقع من اولین سری رو هم دیدم بدون اینکه بدونم
سریال راجبه "کانگ جونگ سانگ " دانش اموز دبیرستانیه که از سئول به یه شهر دیگه انتقالی میگیره و هدف پنهانی پشت این انتقالیشه اونجا با یوجین و سانگ هیوک که دوست دوران بچگین اشنا میشه و از همون اول با سانگ هیوک چپ می افته به خاطر همون دلیل که پایینتر میگم ، و چون میبینه سانگ هیوک چسبیده به یوجین میره با یوجین طرح دوستی میریزه ولی درواقع ازش خوششم اومده . خلاصه اینا چندوقت باهم دوست میشن و بهم علاقمند میشن ولی یه روز خبر میاد که کانگ جونگ سانگ مرده ،ده سال از اون قضیه میگذره و یوجین یه روز تو خیابون مردی رو میبینه که خیلی شبیهه کانگ جونگ سانگه و قصه از اینجا شروع میشه ...
بقیه خلاصه با اسپویل :
درواقع کانگ جونگ سانگ انتقالی گرفته به اون شهر چون باباش تو دانشگاه اون شهر استاده ، میخاد بره که باباشو ببینه ،اون یه عکس از فردی که فک میکنه باباشه داره ،و اون فرد بابای سانگ هیوک بودش 😄 برا همین با سانگ هیوک چپ بود ، ولی وقتی کپی عکسی که دستش بود را تو البوم خانوادگی یوجین میبینه فک میکنه ممکنه باباش ،بابای یوجین باشه و در اینصورت اونا خاهر برادر میشن ، برای همین دچار سوتفاهم میشه و میخاد با یوجین کات کنه ...
"اینجا یه چیزی بگم سوتی سریال مامان جونگ سانگ یه زمانی عاشق بابای یوجین بوده حالا به دلایلی بهم نرسیدن و طبیعتا مامانه یوجین باید از اون زن خوشش نیاد چرا عکسی که توش زنه بازوی شوهرشو گرفته رو این همه سال تو البوم خانوادگی نگه داشته ؟" "
و بعد سر قراری که باهم گذاشته بودن نمیره و تصمیم میگیره با مامانه برن امریکا ولی نصفه راه پشیمون میشه که دختترو اونجا کاشته ، میدوه میره که ازش خدافظی کنه ولی تصادف میکنه ، فرداش که یوجین میره مدرسه میفهمه که کانگ جونگ سانگ مرده و شوک بهش وارد میشه و اینجوری میشه که ده سال به یاد جونگ سانگ میمونه و البته تو این ده سال قرار شده با سانگ هیوک ازدواج کنه ولی بعدا یهو یه نفرو تو خیابون میبینه که عینهو کانگ جونگ سانگه ، دوباره مجنون میشه ، چندروز بعدش دوست دوران مدرسه شون که از فرانسه اومده دوس پسرشو میاره به اینا معرفی میکنه همه دهناشون باز میمونه از شباهت دوس پسره که اسمش لی مین هیوکه با جونگ سانگه فقید ، خلاصه اینجوری میشه که بازم دفتر عشق این دو شروع میشه و یوجین دوباره عاشق لی مین هیوک که خیلی شبیه کانگ جونگ سانگه فقیده میشه ،درحالیکه نمیدونه که این طفلک خود جونگ سانگه و حتی خود مین هیوک هم خبر نداره که همونیه که یوجین عاشقشه . خیلی قشنگه نه ؟ و سریال 20 قسمت طول میده تا اینارو بهم برسونه .
سونات زمستان
یخورده راجب کاراکتر کانگ جونگ سانگ یا لی مین هیوک :
قسمت 14 : یوجین شی ،من جونگ سانگم ! همون کانگ جونگ سانگی که ده ساله عاشقشی !
کانگ جونگ سانگ :
شماها همگی تو کلوپ پخش بودین ،درسته ؟! شنیدم یکی دیگه ام بوده ، آ.. کانگ جونگ سانگ ، به نظر میاد با اون دوست "منظور کانگ جونگ سانگ " صمیمی نبودین ، حتی اسمشم نمیارین ... ادم مرده ؟! شما که حتی به مراسم خ
اکسپاریشم نرفتین ،چطوری مطمئنین مرده ؟ هیچ وقت به این فک نکردین که اون ادم ممکنه تصادف کرده باشه و حافظشو از دست داده باشه و بعد اسمشو عوض کرده باشه ؟ بعد از اینکه منو دیدین حتی یه بارم همچین فکری به ذهنتون خطور نکرد ؟! اینکه من کانگ جونگ سانگ باشم حتی یه بارم بهش فک نکردین ؟
به نظر میاد واقعنم اینطور به نظر میاد که هیشکی با کانگ جونگ سانگ صمیمی نبوده ، اون تنهای تنها بوده و تنها کسی که این مدت به فکرش بوده فقط یوجین بوده اونم به این واسطه که دوسش داشته . چه حسی داره وقتی حافظتو از دست داده باشی بعد خود گذشته ت رو بشناسی و بفهمی یه نفر ده سال فکر و ذهنش تو بودی ؟! تو در حال زندگی خودت بودی و اصلا نمیدونستی اون ادم وجود داره و اون ادم مدام با خاطرات تو زندگی میکرده . غم انگیزه .
علاوه بر اینکه چهره ی مردونه و مصمم و اقایی داره یه چهره ی معصوم و بچگونه و کیوتی هم داره . فتبارکا....
یه داستان کوتاه بود که جونگ سانگ اولین بار که یوجین رو دید بهش گفت خیلی قشنگ بود کره ایشو مینویسم قشنگه . معنیش این میشه که یه نفر میره به کشور سایه ها و مردم اونجا به این ادم عادت نمیکنن چون نااشنا بوده ، برای همین طرف همیشه تنها میمونه .
그림자 나라에 간 사람이 있었어요 , 그런데 거기에서는 아무도 이 사람한테는 익숙하지 않았어요 . 그래서 외로웠어요 .
جونگ سانگ چون تنها بود و دوست خاصی نداشت برای همین این داستان رو به یوجین تعریف کرد ینی داشت بهش میگفت که تو نظر دیگران من ادم عجیبیم و در واقع خودش را اون ادمه که تو کشور سایه ها داره زندگی میکنه معرفی میکنه . اوپام ☹ برای همین کسی بهم نزدیک نمیشه و تو اولین نفری هستی که باهام در دوستی را باز کردی و این خیلی برای هردوشون ارزشمند بود . برای یوجین که با اینکه سالها یه دوست مذکر داشت که همیشه هواشو داشت و دوسش داشت قایمکی ،ولی اون منتظر عشق و شاهزاده اسب سفید خودش بود ،منتظر قسمت خودش ،هیچ وقت به سانگ هیوک به چشم مرد نگاه نکرده بود ،حتی وقتی اون همه سال باهم قرار میذاشتن و میخاستن ازدواجم کنن . انقد که بهم چسبیده بودن و از اون طرف انقد که یوجین تو گذشته و خاطراتش با جونگ سانگ و اینکه عشقی که تازه پیدا کرده یهویی ناپدید شد غرق بود نتونسته بودن زندگی جدید با ادم جدید رو شروع کنن . برای همین یجورایی بای دیفالت باهم مونده بودن .
سونات زمستان
کانگ جونگ سانگ به خاطر شرایطی که داشته تو بچگی و نوجوانی مداوم افسرده و تنها و بلاتکلیف و اینکه نمیدونست کیه و چیه و باید چیکار کنه ،همچین شخصیتی داشت ،انگار کل زندگیش بند این بود که بدونه پدرش کیه وقتی بفهمه پدرش کیه میتونه به خودش فک کنه . نمیدونم این حسو تجربه کردین یا نه ولی من خیلی جونگ سانگ رو درک میکردم . 🙁😓 ولی بعد تصادف و اون کاری که مادرش کرده بود یه ادم سرراست و تکلیف روشن و مطمئن و شوخ و شنگ و به شدت جذاب و پر از شور و شوق زندگی شده بود . بعد از اینکه فهمید کی بوده و چی به سرش اومده شخصیت هاش قاطی هم شد یخورده کانگ جونگ سانگ بود یخورده لی مین هیوک . مخصوصا وقتی عاشق یوجین شد کلا زندگیش تغییر کرد . کلا عشق همینجوریه مخصوصا با ادمایی با زندگی های پیچیده .
سونات زمستان
برای من سریال تا قسمت 14 خیلی هیجان داشت و خیلی دوسش داشتم جوری که چندین بار بعضی از صحنه هاشو دیدم . جونگ سانگ چه وقتی جونگ سانگ بود چه وقتی مین هیوک فوق العاده مرد عالیی بود ، دوتا از صحنه هاشو خیلی دوس داشتم که تو اینستا میخام بذارمش ،اینکه با دیدن یوجین که انقد غرق در عشق گذشته شه سعی داشت اونو به زندگی برگردونه و دوباره سرزنده ش کنه وقتی که فهمیده بود شبیه عشق گذشته ی یوجینه اونو برده بود همون جایی که یه زمانی یوجین با جونگ سانگ اولین قرارشونو گذرانده بودن بهش میگفت : نگاه کن ،اطرافتو نگاه کن ،اینجا انقد زیبا و دلپذیره ولی چیزی که تو داری میبینی چیه ؟! جز خاطرات چیزی نی درسته ؟ جز خاطرات غم انگیز هیچی نمیبینی . تا کی میخای اینجوری با خاطرات یه ادم مرده زندگیتو بگذرونی ،اینجارو نگاه کن ببین چقد زیباست ،اون میخاست به یوجین بفهمونه زندگی همچنان جریان داره . طفلک نمیدونست اونی که یوجین انقد شیفته و عاشقش بوده خودش بوده 😭😢 من خیلی اون حرفاشو دوس داشتم .
یه صحنه ی دیگه ایم بود که وقتی تو تله کابین بالای کوه گیر افتاده بودن باز یوجین ذل زده بود بهش که خاب بود بلند شد دوباره قیافه کلافه هارو گرفت بهش گفت اونی که انقد عاشقشی اگه الانم زنده بود همینجوری عاشق هم می موندین ؟! یوجین شی چون اون ادم مرده انقد عاشقش موندی ؟! چون دیگه تو این دنیا نی ، یخورده فک کن و ببین این عشقه یا وسواس ؟! تو بهم گفتی که من نمیدونم عشق چیه ولی اینی که من دارم از رفتار تو میبینم هم عشق نی . اینکه به یه ادم مرده فک کنی عشق نی .
خیلی این دیالوگاشو دوس داشتم .
مجسمه ی کانگ جونگ سانگ و یوجین هنوزم تو شهری که توش این سریال فیلمبرداری شده هست .
به نظر من دختره فقط تو گذشته گیر کرده بود حتی وقتی که مثلا بهم رسیدن و مشکل خانواده ها و اقای نامزده ینی سانگ هیوک حل شده ،"به نظر میاد دردشون برای مخالفت فقط این بوده که این پسریه که شبیه عشق گذشته بوده ،حالا که طرف عشق گذشته هه اس پس مشکل حله حالا میتونین باهم برین .هه خنده داره ." با اینحال مداوم باهم درمورد همون چندصباحی که تو گذشته بودن حرف میزدن فلان موقع یادته رفتیم کوه فلان موقع یادته معلم تنبیه مون کرد ، تاکی قرار راجبه گذشته حرف بزنین . الان چی دوس دارین کی هستین چه خصوصیاتی دارین . دختره که صددرصد هیچ تغییری نکرده . فقط تو گذشته و خاطرات مونده . پسره این همه تغییرات کرده و حالا حافظشو به دست اورده نصفه نیمه و کنجکاوه قبول ولی تا کی ....من نمیدونم چه احتیاجیه هی راجبه ده سال پیش حرف بزنن خب یادش نمیاد بنده خدا اوپام .انقد این یاداوری و عشق و عاشقی بعدشو کش دادن ،بعد حالا همه ی اینا هیچی ،با اینکه بهم رسیده بودن بازم غمگین بود دختره . من واقعا درکش نمیکردم . انقد این کش مکش و مادر دختره قبول نمیکرد . مادر جونگ سانگ هم اخه معلوم نبود مرگش چیه 🙄😄طفلک پسره 30 سالشه خب بهش بگو باباش کیه دیگه چرا انقد قایم میکنی . حالا تو به عشقت نرسیدی این بدبختم نباید برسه . الکی گفتش شما خاهر برادرین باز ازهم جداشون کردن . یه مدت این مامانش موش دوونی کرد بعدشم که خود باباهه فهمید این پسرشه و رفت بهش گفت تو پسر منی این همه مدته منتظر این بود که بشنوه باباش کیه اصلا ذوق نکرد بیشتر دچار سردرگمی و ناراحتی شد که پس چرا مامانم دروغ گفته و منو یوجین را جدا کرد اینهمه دقمون داد .طفلکی ها .
نظرم راجبه پایان سریال : به نظرم تو اینجور سریالا پایان بندی خیلی مهمه :
درکل بخشای رسیدن این دونفر بهم رو انقد کش دادن که موضوعات فرعی که پایه ی سریال بود مثلا اینکه باید می فهمید باباش کیه و خب یه ذوقی چیزی برای بابا دار شدنش ،یا بهم رسیدن این دونفر رو انقد هول هولکی و بد تموم کردن که واقعا نگم تمام لذت چون بی انصافیه ولی حالم خیلی گرفته شد . اخرش معلوم میشه جونگ سانگ تومور داره بعد اینکه میفهمه یوجین خاهرشه میخاد بره امریکا که دیگه یوجین رو نبینه یوجینم قرار شد دوباره با سانگ هیوک ازدواج کنن برن فرانسه ،رفتن با هم خدافظی اخر رو هم کردن به یوجین گفت دیگه همونبینیم بیا فقط همون دیدار اخر برامون خاطره بمونه . بعدش سانگ هیوک فهمید این تومور داره رفت به یوجین گفت قضیه را رفتن فرودگا دنبالش ولی هواپیما پریده بوده بعدش به یوجین بلیت نیویورک خرید داد گفت برو دنبال جونگ سانگ ولی چرا یوجین نرفت پیش جونگ سانگ ؟اینا این همه عاشق هم بودن تو بدی و خوبی ،از اون طرف جونشون برای هم در میرفت چرا وقتی فهمید جونگ سانگ احتمال مرگش هست نرفت دنبالش خب این چه عشقیه ؟ده سال خودتو اون سانگ هیوک بدبخت رو دق دادی حالا که راها همه بازه و همه راضی نرفتی دنبال عشقت ؟! اونم درحالیکه مریضه . واقعا اینجاشو دوس نداشتم . اصلا منطقی نبود و با روال سریال و کاراکترایی که از این دو بهمون نشون دادن جور در نمی اومد . اخر اخرش بهم رسیدن ولی این موضوع واقعا رو دلم مونده . حتی من ترجیح میدادم واقعا خاهر برادر در بیان یا جونگ سانگ بمیره ولی اینجوری تمومش نکنن . به نظرم همه ی اینا به این دلیله که به خاطر ریت و پر کردن هر قسمت یک ساعته و خب طرفدارای سریالای این مدلی که هی سنگ اندازی بین دو عاشقه ، زیاده ، انقد این موضوع را کش میدن تا بیننده رو دنبال خودشون بکشونن در حالیکه به اندازه ی کافی بازیگر و داستانش جذابیت داشت که بتونن با موضوعات دیگه ای 20 قسمت رو پر کنن . ولی همش با قهر و اشتی و غم و گریه و فلان هی کشش دادن و دقیقا جایی که باید این دوتا بهم برسن نابودش میکنن داستان و شخصیت ها رو . واقعا نمیدونم چرا همیشه یجوری باید برینن تو ته سریال . ولی خب میگم با همه ی اینا واقعا سریال قشنگی بود . با اینکه برای 20 سال پیشه و خب ابهای مرسوم رو هم نادیده نمیگیرم ولی درکل دوسش داشتم حال و هواشو . و مخصوصا بازیگر نقش کانگ جونگ سانگ فوق العاده جذاب و نفسگیر بود .
سونات زمستان
حواشی سریال :
حالا بذارین از جستجوهام راجبه حواشی سریال بگم که اوه تمومی نداره از این سریال گفتن 😁
همونجور که گفتم سریال سال 2002 پخش میشده ، و همون موقع از همون قسمتای اول کلی طرفدار پیدا کرده جوری که حتی پلیس های گشت اطراف یا کسایی کهتو بیمارستان و هتل بودن همه دور بازیگرای این سریال جمع میشدن تا ازشون امضا بگیرن . این سریال یجورایی نقطه عطف زندگی بازیگر نقش کانگ جونگ سانگ هم حساب میشه ، معروفیت ایشون انقد زیاد شده در طی پخش و حتی بعد از پخش و سالهای بعدش که بزرگوار تبدیل به ثروتمندترین سلبریتی کره در سال 2006 شناخته میشده . و تا جایی که سهامش تو کمپانی انقد زیاد میشه که الان شده رییس کمپانی و داره کمپانی را اون میگردونه .در طول فیلمبرداری و بعد از اون فنها می اومدن پیش بازیگرا و امضا و بغل میگرفتن و بازیگرا با روی باز بهشون خوش امد میگفتن . فک کن تو اون سرما و برف بازی کنی و خسته و بعد فن سرویسم بدی واقعا اینا انسان نیستن فرشته ان . نه تنها توی کره خیلی ترکونده بلکه تو ژاپن حتی از کره هم بیشتر ترکونده سریال ، این سریال برای اولین بار تو شبکه ی ملی ژاپن پخش شده به زبان کره ای ،ممکنه بدونین کره و ژاپن باهم اختلاف داره ولی همچین اتفاقی تا اون زمان اصلا سابقه نداشته ،نخست وزیره وقت اون موقع ژاپن تو مصاحبه ای گفته بود کانگ جونگ سانگ حتی از اونم معروفتر و محبوبتره تو ژاپن ، طرفدارای کانگ جونگ سانگ زنای 40 به بالا بودن ،بیشتر کسایی که خانه دار هستن و سریال رو دنبال میکردن ، به کانگ جونگ سانگ لقب پادشاه لبخند دادن ، خدا خدا ین و وون ، برای هر قسمت پخش و تبلیغ های سونی و عینک پول از ژاپن عزیز پول به جیب اوپای بزرگوار رفته .
اثر دست کانگ جونگ سانگ و یوجین تو خیابونی که شب کریسمس قرار داشتن
تو سال 2004 که اوپا برای اولین بار به ژاپن سفر کرده میلیون ها طرفدار توی فرودگاه و بیرون و حتی توی هتلی که قرار بوده بره منتظر ورود اوپا بوده ،حدود 200 خبرنگار از به زمین نشستن هواپیماش "فیلمشو که میدیدم یاد امام خمینی می افتادم 🤣🤣🤣🤣" تا زمانی که میره هتل و بعد برنامه غیره فیلم گرفتن بیش از 300 پلیس اومده بود فرودگاه برای اینکه جمعیت رو کنترل کنن ، اوپا خودش از این همه جمعیت دهنش باز مونده وای فیلمش خداس لینکشو میذارم فقط باید ببینین . زمانی که میخاسته بره برای برنامه ای که دعوت بوده و فنا هم اونجا بودن ، بیرون هتل یه عالم فن بودن و بعضی هاشون وحشی بازی در اوردن اومدن جلوی ماشین اوپا و حدود 10 .20 نفر زخمی شدن ،ساعتها ایستاده بودن تا روی ماه اوپا را ببینن ، خوش به سعادتشون . اوپا انقد از اینکه این تعداد ادم به خاطرش زخمی شده بودن ناراحت شده بوده که توی برنامه میگه که شاید اون مغرور شده که این اتفاق افتاده ادم چقد فروتن اخه ، عذرخاهی میکنه و ابراز نگرانی برای کسایی که زخمی شدن ، و حتی اشکم میریزه و تو طول برنامه نمیتونه لبخند زیبای بهشتیش رو به ملت نشون بده انقد ناراحت بوده . رسانه های ژاپن میگن اون خود خوده کانگ جونگ سانگه انقد اقاس .
تابلوی کنار خیابون : محل فیلمبرداری سریال سونات زمستانسونات زمستان
مکانهایی که این سریال فیلمبرداری شده اون شهر کنار دریاچه ،مدرسه و جنگله و خیابونه که محل قرار جونگ سانگ و یوجین بوده ، خونه های این دونفر همشون محل های توریستی شدن برای اولین بار همچین اتفاقی افتاده بوده ،سیل جمعیت از ژاپن می اومده کره فقط به خاطر این سریال و محل های فیلمبرداری و تا اون مدرسه ههرو نمیرفتن ول کن نبودن . همین الانشم تو اون مکان مجسمه ی سریال هست و هنوزم سریال و اون بازیگر تو دل همه ی فنهاش جا داره . خلاصه که شاید از نظر من یه جاهاییش ایراد داشت ولی فن 20 سال پیش ایراداشو ندیده مجون و شیفته ی اوپا و سریال شده بود و این همه سر و صدا کرده بود .
مجسمه ی یوجین و کانگ جونگ سانگ تو خیابونه که قرار گذاشته بودن .
شما میتونین تو این لینک قضایعی که گفتم رو هم ببینین خیلی باحاله :
اها راستی یه موضوع مهم یادم رفت بگم که نقطه ی اغاز جدید برای سریال دیدن هام حساب میشه و ازش خیلی خوشحالم . این سریال زیرنویساش زیاد باحال نبود و علاوه بر اون سینکم نبود من یکی دو قسمت اولو دستی با بدبختی سینک کردم ولی بازم اونجوری که باید نبود . قسمتای بعدی زیرنویس مشکل داشت و تو اون برنامه ای که میشد سینک کنمش باز نمیشد برای همین کلا از خیر زیرنویس گذشتم و بی زیرنویس نگاهش کردم و بعد فهمیدم من همش متکی به زیرنویس بودم و دقیق به جملات توجه نمیکردم ، میتونم به ضرص قاطع بگم 70 .80 درصد سریال رو کامل متوجه شدم با اینکه خیلی تند تند حرف میزدن مخصوصا اوپا اصلا واضح صحبت نمیکرد و یه سری کلمات را نمی فهمیدم و خب کلا یجوری که وقتی نمیفهمی کلمه چیه نمیتونی بنویسیش تا معنیشم پیدا کنی ولی تو بقیه جمله متوجه فحوای کلام میشدم ، به نظرم واقعا خیلی کمک کننده س دیدن بی زیرنویس باعث میشه گوشت تیز بشه نسبت به دیالوگ ها و حداقل اونایی که تا حالا خوندین و بلدین را کاربردشو بیشتر یاد بگیرین و تکرار کردنش طبیعتا خیلی تاثیرش بیشتره من حتی بعضی جاهاشو مینوشتم همون دوجایی که تعریف کردم خیلی دوس داشتم رو نوشتمش . 😄🥰 من همیشه دوس داشتم زبان کره ای رو یاد بگیرم تا بتونم سریال رو بی زیرنویس ببینم و اهنگارو بفهمم و باهاشون تکرار کنم کلا از طرز صحبت کردنشون لحنشون و اون حالت ملایم و مودبی که این زبان داره خیلی لذت میبرم و برای همیناش بود که خیلی دوس داشتم بتونم اونجوری حرف بزنم . واقعا یکی از کارایی که تو تمام عمرم کردم و دارم ازش لذت میبرم همین یادگیری زبان کره ایه . اگه زودتر خیلی زوتر مثلا 15 سال پیش مث دخترای الانی فن کره میشدم و میرفتم سمت یادگیری زبان شاید الان خیلی موفقتر بودم . حداقل چیزیکه دوس داشتمو خونده بودم و براش تلاش میکردم و بعد بیکار می بودم نه که یه عمر مهندسی بخونم و بیکار باشم . خلاصه که حتی اگه سنتون بالاس ولی چیزیو دوس دارین حتما برین دنبالش حداقل تو این همه سختی و بدو بدو و ناعدالتی و غیره ادم باید یه چیزی داشته باشه که پناهگاه امنش باشه و ازش لذت ببره . اگه میتونین البته ، برای منم این فرصت طلایی به لطف یکی از دوستام که بهم گفت همچین امکانی رایگان هست پیش اومد . وگرنه اگه به پول بود که طبیعتا خب زودتر میرفتم ولی پول نداشتم . بعد به کلاس زبانای بیرون هم علاقه ای نداشتم . 😁 خلاصه اینجوری .