فیلم دوزن رو تاحالا ندیده بودم . قشنگ بود ولی خیلی دیگه عن بدبختی رو در اورده بود . تهمینه میلانی کلا استاد عن در اوردن مردای حروم زاده س . امیدوارم سر هیچ دختری تو این دنیا همچین بختی نصیب نشه . همچنین امیدوارم همه ی مزاحمای روانی مث فروتن تیکه تیکه شن . اصن تقصیر اون بود که زندگی دختر توی فیلم خراب شد و بدبخت شد . کلا فیلم غم انگیز و سیاهیی بود گرچه خب واقعیت هم داره ولی من شخصا ادمیم که از واقعیت های این چنینی مخصوصا فراریم برا همین دوس ندارم . چون کلا تو بدبختی خودمونو بی پولی و اینا غرقیم چرا باید دیگه یه فیلم ببینیم که داره زندگی خودمون یا ادمی که می شناسیم یا ادمی که وجود داره یه جایی رو ببینم . ادم چرا باید از زندگی دیگران فیلم بسازه تحویل جامعه بده که چیو نشون بده ایا چیزی تغییر میکنه ...نه . ! مثلا چی میشد نشون میداد فرشته ازدواج میکنه و ازدواج خوبی داشته میشه و خوشبخت میشه ولی بعدش اون مزاحمه میاد و خوشبختیشو بهم میریزه . خلاصه .
فیلم دوم فیلم دختران انتظار بود ، فیلم قشنگ و رومانتیکی بود . اگه این فیلم رو با همین داستان رو کره ای ها میساختن تصور میکردم چقد میتونه صحنه ی رومانتیک داشته باشه . حداقل یه بغلی یه دستی چیزی . چقد هردوشون بدبخت بودن . همینجوری بدبختی و بی پولی از فیلم میریخت . بعد یک ساعت و نیم فیلم هیچ نشون ندادن سعید چرا دوهزاردلار پول از صرافی قرض گرفته بود ؟! اون همه پول بود میخاست چیکار ؟! بعد سعید که انقد از اینکه مامانش اینا بفهمن میخاد با دختر تهرانی ازدواج کنه می ترسید و نمیخاست روشنک اویزونش شه یه وقتی ، چرا پس پاشد با شراره روهم ریخت و روشنک رو ول کرد ؟ خب بگیم مجبور بود و تو اون موقعیت اصولا باید این کارو میکرد ولی پس خانواده ش چی ؟ بعد اصلا خود روشنک هم میخاست طلاق بگیره اومدیم فردا میرفتن طلاق میگرفتن این بازم میخاست دست دستی خودشو به خاطر یه عشق یکی دوماهه بکشه ؟!
درهرحال با همه ی باگایی که این دوفیلم داشت ، فیلمای قشنگی بودن که هنوزم دیدنی هستن مخصوصا دومی از لحاظ عشقی خیلی قشنگ بود . پارسا پیروزفر استاد عشقی بازی کردن و عشقای افلاطونیه . تو این سریالای مسخره نمایش خانگی جدید داره خودشو هدر میده . فیلمای اون موقع با اون همه بگیر ببند و اولای انقلاب و بعد از جنگ واینا چقد قشنگ بودن و با محتوا تازه چقد عشقی و چقد با اون بسته بودن عشق رو قشنگ به تصویر کشیدن . الانیا این همه مستهجن و هی بهم دست میزنن و حرفای رکیک و منظور دار و زشت یه ذره بازی ندارن که هیچ اصلا هیچ حسی هم ندارن حتی حس تحریک پذیری هم ندارن فقط به شدتتتتتتتت مشمئزکننده ان .
شعری که تو این فیلم خونده میشد هم خیلی قشنگ بود شعر از احمد شاملوعه :
فیلم تل ماسه ، راجبه جنگ بین خاندان های بزرگیه که در جهان باقی موندن و سفرهای بین سیاره ای انجام میگیره . یه سیاره ای هست که تو این سیاره فقط شن و ماسه اس و ماسه اش یه ماده ای داره به اسم اسپایس " ادویه " که سیاره های دیگه برای سفر و برای مصارف دیگه به این مادهه احتیاج دارن . برای همین هرسری امپراطور که حالا معلوم نی چجوری امپراطور شده و مترسک دست زنای فرقه ایه ، یه طایفه ای رو می فرسته تو این سیارهه تا اونجارو تحت قدرت خودشون بگیرن و اون مادهه رو از اونجا استخراج کنن . این سیارهه یه موجود غولپیکر داره زیرزمین که باید با اون مقابله کنن .
پل ، پسر یکی از خاندان های قدرتمند و اصیله که مادرش عضو این فرقه ای هاس . و برای همین از بچگی بهش اموزه های اون فرقه رو یاد داده . و بهش الهام هایی میشد از اینده و اینا . و یه قدرتی هم داشت ، مثلا اینجوری که با یه صدای تحمیلیی به دیگران میتونست تحمیل کنه که یه کاری رو انجام بدن . من قدیما تو فانتزی هام فک میکردم چقد جذاب میشه ادم همچین توانایی داشته باشه .
البته که به صورت عینی نمیگن اینا یهودی هستن ولی خب نشانه های یهودی بودن تو فیلم موج میزنه ، گاوپرستی اونها ، حتی وقتی میخان از سیاره خودشون برن اون سیاره برهوته ، کله ی گاو رو هم با خودشون می برن و وقتی باباهه میمیره به کله گاوی که اویزون کرده بود رو دیوار ذل زده بود .خود امپراطور هم زیردست این زنای یهودی بود که بهش امر و نهی میکردن .
فرقه ای ها حجابشون مثل زنان یهودیه و سردسته شون هم زنه و فقط زنا میتونن تو این فرقه عضو بشن اونها تو خفا با پیوند زدن نسل ها دنبال به دنیا اوردن موعودشون و تبدیل دنیا به بهشت هستن ، مامان پل هم یکی از این فرقه ای هاس ، که بهش گفته بودن دختر به دنیا بیار ، انگار که دست خودش بوده تو فیلم ، ولی اون پسر به دنیا اورده . و حالا امپراطور به خاندان پل اینا ، دستور داده که برن به اون سیاره هه تا اون یکی خاندان رو بیرون و استخراج اون ادویه رو به عهده بگیرن ولی همون روز اول سربازای امپراطوری و اون طایفهه که اونجا مستقر بودن ، طایفه ی پل و پدرش رو میکشن ، پل زنده می مونه با مادرش که حامله بود .
درواقع اصلا اون زنای فرقه ای میخاستن خاندان پل و خود پل رو نابود کنن چون اونا قابل کنترل کردن نبودن . خلاصه اولین بار که پل میره به اون سیارهه ،مردم اون سرزمین هم اتفاقا منتظر موعودشون هستن که اسمش مهدیه ، و از سر اتفاق مهدی شون گویا تو یه سرزمین دیگه با یه دین دیگه ای به دنیا اومده .
کسایی که دنبال مهدی بودن همگی شبیه اعراب بودن لباس عربی پوشیده بودن دعاشونو مثل مسلمون ها میخوندن . حجاب داشتن و حتی اون جایی که داشتن دعا میخوندن مردمشون ، شبیه قبرستان بقیع بود . نخل هم که اونجا کاشته بودن . اونجاام که بیابون بود و شنزار و تابلو بود که جایی که عربیه دیگه . یا عربستانه یا یمنه و یا عراق .
اون پسره پل ، مثلا مهدی بود . چقدم جذاب و کاریزماتیک بود
اون سیاره ه هم مثلا نمادی از یمن بود ،امام صادق گفته که پشت یمن وادی به اسم برهوت است و در اون برهوت تنها مارهای سیاه میگذرند . فیلم تل ماسه درواقع راجبه اخرالزمان و زمانی در اینده های دوره . اگه به سالی که فیلم بهش اشاره میکنه توجه کنین میبینین که جمع اعدادش ۱۰۱۹۱ میشه ،همون 12 که به مهدی موعود اشاره داره .
ولی خب مشکل اینجاس که پل حروم زاده بود . ازدواجی بین پدرش و مادرش انجام نشده بود . !
حالا چجوری شده اینجوری شدن اینا ، این مردم این سرزمین اولش هم دنبال موعود و اینا نبون اون فرقه ای ها چون میخاستن این مردم رو تو این سرزمین کنترل کنن مذهب رو به اونجا بردن و درواقع یجورایی خاستن با مذهب ساختگی اون مردمو کنترل کنن تا اونا سرشون به موعود و دعا و اینا گرم باشه تا اینا بتونن اون منطقه رو استثمار کنن . اینیم که اون مردم فک میکردن پل موعودشونه به خاطر همین پیش زمینه چینی های همون فرقه ای ها بوده . خلاصه پل و مادرش از این موضوع استفاده و خودشونو رهبر و موعود اونا جا میزنن ، اوناام چون نشانه هایی که داشتن با اینا جور در می اومد ایمان اوردن و لشکر درست میکنن و امپراطور غاصب و بقیه خاندان هایی که ایمان نمی یارن رو همرو میکشن .
فیلم درواقع اشاره داره میکنه به دنیای جدید که از مذهب به عنوان دست اویزی برای کنترل کردن مردم عوام استفاده میکنن . توجه کرده باشین تو اون دنیا که مثلا در اینده هست هم مذهب همچان هست و نابود نشده مردم دعا میخونن حجاب دارن حتی . این ینی اونا فهمیدن که دین چیزی نیست که بشه نابودش کرد ولی میشه توسط اون مردم رو کنترل کرد .
از طرفی انتهای فیلم می بینیم که پل رو یکی از این مارهای اون برهوته سوار شده ودرواقع اون موجود رو رام کرده حتی زمانی که اون موجود میخاست به پل و مادرش حمله کنه ، استوپ میکنه و بعدشم به خاطر صدایی راهشو میگیره و میره .درواقع موجوده به خاطر الهیت پل بوده که بهش حمله نمیکنه اخر فیلمم که نشون میده پل خودشو سوار بر روی این موجود میبینه . تو مکاشفات یوحنا اومده که دوهیولا برای یاری ضدمسیح میان یکی از زیرزمین و دیگری از زیردریا . درواقع اینها هیولا هستن که در مکاشفات یوحنا به اون اشاره شده . درواقع پل در اینجا نه مهدی موعود بلکه پیامبر دروغین یا همون دجال هستش . پیامبر دروغین با تکیه بر دین دروغ میگوید و جنگ و خشکسالی و فقر و بدبختی و بیچارگی را رواج میدهد، سپس با آمیختن حق و باطل ، و از حق برای پیشبرد اهداف شیطانی و گناه را استفاده میکند ...
و خلاصه که فیلم جالبی بود ولی اخرش یهویی تموم شد تازه میخاست داستان جون بگیره که زرتی تموم میشه . یخورده مناظر نداره و خسته کننده س . شاید اگه به خاطر این پسره که تو کره رفته بود برای اکران فصل دو فیلم و تو برنامه های کره ای حاضر شده بود نبود ، نمی دیدم فیلمو . من فک میکردم از این جنگ ستارگان و ایناس . گرچه با دین و خرافات درهم امیخته شده بود ولی بازم جالب بود . ببین چقد تحقیق کردن که همچین فیلمی ساختن و چقد مخشون کار کرده اومدن یهود و مسیح و مهدی رو به هم ربط دادن .
میخام مروری داشته باشم رو سریال های خیلی قشنگ ایرانی قدیمی و عشقی. چرا که چون اربعین نزدیک بود . نتونستم اهنگ گوش بدم برا همین یاد او اس تی های سریالای ایرانی افتاده بودم . قدیما که مملکت به قهقرا نرفته بود هم سریال ها خیلی خوب بودن هم اهنگ تیتراژ سریالا .
لوح طلایی من میرسه به سریال ارمغان تاریکی . سریال مناسبتی و عشقی به شدت عشقی . من واقعا هرسری این سریال رو نگاه میکنم متعجب میشم چطور تونسته بودن این سریال رو بسازن و در تی وی ایران پخش کنن . انقد این سریال عشقش قشنگ بود و فراموش نشدنی که حد نداره . دیالوگای مجید به سارا و سارا به مجید و بعدش کاری که مجید به خاطر سارا کرد واقعا از هر میلیون مرد ایرانی شاید یکی مث مجید باشه . اولش خودمم وقتی حقیقت رو فهمیدم برگام ریخته بود . و یه غمی داره سریال که نمیدونی براش گریه کنی ناراحت باشی یا چی . غمه هست ولی . و تیتراژ پایانی سریال با صدای افسانه ای محمد اصفهانی . شما شروع شعر رو نگاه کن ازش نه تنها عشق ، بلکه غم و حتی داستان کاراکترای سریال می باره :
چه در دل من چه در سر تو ، من از تو رسیدم به باور تو ...
سریال بعدی سریال مدارصفردرجه س که یه سریال فراموش نشدنی برای من . گرچه داستان سریال باگ هایی داشت ولی داستان عشقی سریال رو نمیشه نادیده گرفت . عشق یه مسلمان و یه یهودی و اخرشم مسلمان شدن اون یهودیه . واقعا عمر حبیب تو این سریال الکی هدر رفتا . همشم به خاطر پاپوش درست کردنای اون یارو همکلاسی عوضیش . ولی در کل سریال قشنگی بود و او اس تی ش هم خیلی قشنگ و ریتم و نحوه خوندنش هم واقعا جدید بود .
سریال بعدی که او اس تی ش افتاده تو ذهنم و هی تکرار میشه سریال فاصله ها س . بعله . یه زمانی فاصله ها می داد و خیابونای تهران و بسا شهرای دیگه خالی بود از ادم . چون ساعت نزدیک ده سریال فاصله ها پخش میشد . و عجب سریالی بود . خیلی باحال بود . بازی ها بیست داستان بیست . اصلا هیچی کم نداشت . سریالای الان همشون بی بازی هستن . مزخرف بدون داستان منسجم . همش شده داستانا و رابطه های مستهجن با ارایشای زشت و زننده و لباسای بدتر از ارایشاشون . مردام که یه مشت ریشوی کثافت داعشی ...
قدیم با یه شالگردن انداختن دور روسری طرف از باحجاب به بی حجاب و خراب تبدیل میشد 😁 . او اس تی اش هم خیلی قشنگ بود با صدای علی لهراسبی .
اگه فاصله افتاده اگه من با خودم قهرم ...
سریال بعدی هم سریال دلنوازانه با همون کارگردان ، اینجاام باز شاهرخ استخری و بازی های همیشگی معروفش وداستان جذاب سریال بود که باعث میشد بیننده واقعا باهاشون ارتباط برقرار کنه و با سریال حال کنه . او اس تی این سریالم خیلی به یاد موندنی بود .
سریال بعدی که خیلی دوس دارم طبیعتا باید در چشم باد باشه گرچه من موضوع عشقیش رو زیاد دوس نداشتم ولی خب چرا ما نباید زوجی که از بچگی عاشق هم هستن رو تو سریالامون نداشته باشیم ؟ بله . ماام داریم خیلی هم افلاطونی . دقیقا مث دیالوگ پارسا پیروزفر تو فیلم نقاب که همیشه با جمله ی من عشق افلاطونی میخام دخترارو اغوا میکرد 😆 اینجا همونجوری عشق افلاطونی داشت . گرچه یه سری اب های فراوانی داشت ولی درکل بیس داستان قشنگ بود البته من بیژن رو زیاد دوس نداشتم از بچگی عقل نداشت ، نادر رو دوس داشتم . 😍😎 .
سریال بعدی که دوس دارم شب دهمه که این هم از اسمش معلومه که مناسبتیه و حتی عشقی . چقد قدیم سریال عشقی درست حسابی داشتیما . او اس تیشم خیلی خوب بود و پر از معنی . اصلا 알차네 ...
مرز در عقل و جنون باریک است عشق و ایمان چه بهم نزدیک است ...
بعدی چی میتونه باشه ؟ پریدخت ؟ پروانه ؟ درسته پروانه او اس تی قشنگی داشت و موضوعشم دوس داشتم و از لحاظ عشقی ام حامد کمیلی واقعا خیلی خوب بازی کرد و خیلیم اونجا جذاب شده بود . ولی به اندازه ارمغان تاریکی قشنگ نبود . راستش من لیلا حاتمی رو اصلا دوس ندارم خیلی شیربرنجه . توروخدا ببین خدا شانس و پولو به کیا میده . حالا ...
سریال دیگه ای که دوس دارم و او اس تی ش هم خیلی خوبه چی میتونه باشه به غیر از متهم گریخت ، با صدای مدرس و عطاران .
پی خوشبختی همش صب تا شب دویدم من حتی یک اشنا یک اشنا ندیدم من ...
چقد حقه این شعر چقد اخه ...حق میباره .
سریال خانه به دوش هم سریال خییلی باحال و خنده داری بود و واقعا هر لحظه ی سریال اشنا با حال و هوای ایران و ایرانی و زندگی واقعی بودش . رابطه ها گرم و صمیمی بودن . انگار واقعا اونا یه خانواده بودن . چیزی که خیلی وقت که تو جامعه فراموش شده . اون موقع ها هم به تناسب زمان گرونی بوده ولی مردم زندگی هم میکردن الان هممه چیز شده سرچ کردن دلار گرونی امریکا و فش به زمین و زمان . گرچه خودمم مثتصنی نیستم 아쉽게 😑
سریال دیگه ای که هم او اس تیشو دوس داشتم هم موضوع عشقیش رو ، سریال وفا بودش . ژوبین واقعا اون موقعها چقد جذاب بودش . 😅❤ او اس تیشم خیلی خوب بود و دوسش داشتم .
یکی دیگه از سریالایی که دوس داشتم سریال ارام میگیریم بود او اس تی سریال بازی ها به نظرم خییلی خوب بودن. مخصوصا او اس تیش . کامران تفتی رو اونجا دوس داشتم .
خیلی سریالای دیگه ام بودن که من خیلی دوس داشتمشون ولی الان تو ذهنم نیست و شاید بعدا پست رو اپدیت کردم . این پست رو هم اضافه کردم :
خب میخایم امروز با اسم جدید و قالب جدید صدمین پست جدید رو بذارم :
در مضمون مثلث عشقی :
مثلث عشقی اصلا یه پایه ثابت تو سریال سازیه کره اس . اصلا تو رومنس مثلث عشقی نباشه نمیشه . البته خب مثلث داریم تا مثلث ، بعضی موقعها مثلث وایدتر میشه و تبدیل به ذوزنقه میشه ولیکن ما با ذوزنقه هاش کاری نداریم . طبیعتا قرارم نی هرچی سریال مثلثی کره ای بوده رو بیام معرفی بکنم ، چون اونجوری تا عمر دارم تموم نمیشه نوشتنشون . 😁
کره بین سالهای 2000 تا 2006 ، 4 تا سریال خیلی معروف داشته ، که هرچهارتاشم مثلث عشقی داشت ، که یکی از یکی ریت زیادتر و باعث معروفتر شدن بازیگراش شده .
من دوتا از این لیست رو دیدم و اگه علاقمند بودین میتونین رو اسمش کلیک کنین به صفحه ش برین و درموردش بخونین . هر 4 تاش عشق مثلثی و سوزناکه . تقریبا هر 4 تاش با توجه به داستانی که ازشون خوندم تمش یجوره .
دقیقا تو همون سالا ما هم سریالای مثلثی داشتیم ، کدوما ؟!
اصلا کسی هست که سریال ایرانی در قلب من ، سریال ایرانی در پناه تو و سریال جدال با سرنوشت رو ندیده باشه ؟!
نه نیست ، من خودم هربار تی وی پخشش کرده دیدمش اصلا امکان نداره هرسری درپناه تو رو ببینم و به بی عقلی مریم و دست دست کردن محمد منصوری فش ندم ...اخه کدوم دختری محمد رو ول میکنه میره با اون سست عنصر رامین ازدواج میکنه ؟!" فقط من یادم نی پارسال پیروزفر تو سریال در پناه تو چه نقشی داشت ؟"
در قلب من هم تقریبا همچین داستانی داشت با این تفاوت که این مثلثش رو برداشتن ، ینی قرار بوده پارسا پیروزفر هم یه ضلع مثلث بشه که گفتن بیخیال و شده برادر مریم ...
یه سریال دیگه هم بود اسمش بود تصویر یک رویا ، بین سالای 75 تا 77 پخش میشده ، من اونم خیلی دوس داشتم ، علی دهکردی جوونی هاش واقعا خیلی اوپا بوده ، البته تو این سریال اوپا که چه عرض کنم شوهری بود ...🤭
سریال جدال با سرنوشتم که چندوقت پیش یهو یادش افتادم و بعد یاد اون 4 تا سریال کره ای ، که بعد گفتم ازش یه متن بنویسم حتما ، مثلثی بود ، مهران اومده بود مینا رو بگیره ، مینا مهرانو نمیخاست ، و عباس رو میخاست ...
همونجور که قدیم کره سریالای عشقی داشت ، ماام به اندازه بضاعتمون سریالای قشنگی داشتیم که بارها میشه نگاهش کرد ، داستانش دقیقا مث زندگیه ، بازی ها زنده هستن ، روابط تمیز و نگاه ها تمیز و اصلا فک نمیکنی اینا تو یه دنیای دیگه ای از دنیای تو هستن ، ایناام همینجا زندگی میکنن ایناام این دغدغه هارو دارن ...واقعا ماام سریال قشنگ تا 10.15 سال پیش کم نداشتیم . به غیر از ستایش البته 🤦♀️😁.
متاسفانه بعد از اون موقعها نه تنها صدا و سیما بلکه جامعه مون هم به قهقرا رفته ، با اینکه اون موقع ها سنتی تر و مذهبی تر بود کشور ولی سریالای قشنگی ساخته میشد ، ولی الان با اینکه مثلا بازتر شده کشور نسبت به اون موقع همش چیزای عقب افتادگی نشون میده . درواقع تی وی الان هییییییییییچی نداره . ینی اگه سریالای قدیمی رو نشون نده رسما صفره صفره . سریالای نمایش خانگی هم که همش از فیلم پورن هم بدتره . حتی همین پارسا پیروزفر تو سریال نمایش خانگی یاغی که نگاه کردم بازیش اصلا مث قدیم نبود . خدا شاهده من اون سریالو فقط به خاطر پارسا پیروزفر دیدم و بس . وگرنه محتوا صفر . بازی صفر داستان صفر اصلا چرت ...
سریالای کره ای قدیمی که بالا معرفی کردم هم دیدنش داستان داره ، پارسال این موقع ها من کلاس سجونگ 4 تو مدرسه سجونگ تهران می رفتم ، استادمون سریال پاییز در قلب من رو معرفی کرد و گفت این خیلی قشنگه کل کره این سریالو دیدن و فلان گفتم بذا برم ببینم چیه ...بعدش موقع جستجو اون سریال به سریال سونات زمستان برخوردم ، بعد فک کردم اوپای توی اون سریال اوپای من لی دونگ گانه ، نگو اون نبوده ، خلاصه به خیال اینکه اون لی دونگ گانه ، سریالو شروع کردم و واقعا هم قشنگ بود . بعدش هم که پاییز در قلب من رو نگاه کردم ولی زیاد دوسش نداشتم .
حالا نمیدونم بشینم جدال با سرنوشت نگاه کنم یا بشینم کره ای نگا کنم ؟!😁💚
اینم از صدمین پست . پایین لینک های همه ی پستایی که تا حالا گذاشتم در دسترسه . لطفا بهشون عشق بورزین .
بعد از مدتهای خیلی زیادی رفتم سینما فیلم " غریب " را دیدم ، دیشب یهو تو مطالعه هایی که یهویی تو نت به سمتشون کشیده میشم ، به این فیلم برخوردم ، به نظر جالب اومد اتفاقا امروزم سه شنبه بود و نیم بها 😄
فیلم راجبه شهید محمد بروجردی ، که نقش به سزایی تو خابوندن قائله ی "اشوب " کردها " ضدانقلاب " تو سنندج داشتن ، این تیکه از مصاحبه برادر دکتر چمران که چگونگی اغاز اشوب تو کردستان را توضیح دادن :
در کردستان کسانی که تفکرات چپ داشتند حزب دموکرات، حزب کومله و عده ای هم که جنبه های مذهبی به خود می دادند همچون حزب دین حسینی این گروه ها در زمان طاغوت یک عده به عنوان مخالف رژیم شاه بودند و عده ای هم حقوق بگیر ساواک بودند.این گروه ها در جریان پیروزی انقلاب اسلامی هیچ کاری نکردند؛ اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی همچون منافقین از شرایط سوء استفاده کردند؛ یک روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی حزب دموکرات به پادگان مهاباد حمله می کند. حدود 10 روز از پیروزی انقلاب می گذرد که این گروه ها به پایگاهی در سنندج حمله می کنند و شهید قرنی در برابر آن ها ایستادگی می کند.این گروه ها در کردستان پس از پیروزی انقلاب اسلامی به ارتش، نیروهای مردمی و به سپاه پاسداران که از نیروهای مردمی و متدین شکل گرفته بود حمله کردند. اصل این است زمانی که این گروه ها باید حمله و قیام می کردند علیه رژیم شاهنشایی سکوت کردند و پس از پیروزی انقلاب اسلام این گروه ها به نیروهای مسلح ایران حمله کردند. گروه های حزب کومله و دموکرات با حمله به پادگان های مریوان و سنندج حمله کردند و باعث شد، ارتش محاصره شود.
خلاصه به این دلایل کردها انقلاب میخاستن بکنن ، جالبیش اینجاس هم تو این فیلم هم تو " چ " سردسته ی این انقلابشون یه فردی بوده که تحصیل کرده ی فرانسه بوده . یادمه توی فیلم چ اون شخصی که سردسته بود دوست و همدانشگاهی شهید چمران بودش .
راستش راجبه توالی تاریخی این واقعه چیز درست حسابی نتونستم بخونم ، تا جایی که یادمه خابوندن قاعله ضدانقلاب تو کردستان کار شهید کاوه بود ،
محمود کاوه ناجی کردستان است او طی کمتر از هشت سال شبانهروز برای خدا جنگیده و تمامی محورها و قلهها و سلسله جبال زاگرس و بیش از ۳۰۰۰ پارچه آبادی و روستا را پاکسازی کرده و طلسم شبهای نا آرام کردستان را برای همیشه به لطف خدا و همت رزمندگان اسلام و رشادت و تدبیر الهی که به وی عطا گشته شکسته و امن کرده بود ...
کلا شروع این وقایع از اواخر ؟ سال 58 بوده ، و اوجش 59 و 60 ، طی تحقیقاتی که کردم متوجه شدم شهید کاوه تو پاوه بوده سال 59 ، شهید بروجردی سنندج 59 ، شهید چمران هم نوشته شده تو پاوه بوده سال 59 ، همه باهم اونجا بودن ؟ هرکی تو یه شهری بوده ؟ خب چون کل منطقه کردستان تحت تاثیر این اشوبها بوده .
شخصیت و منش شهید مصطفی چمران تأثیر بسزایی در ختم غائله کردستان داشت. حسین شاهحسینی از همرزمان شهید چمران، درباره وقایع کردستان و پاوه میگوید: «...پاوه زمانی آزاد شد که حضرت امام در رادیو پیام داد که هیچ کس حق ندارد بند پوتینش را باز کند مگر محاصره پاوه شکسته شود. همین پیام که پخش شد خود به خود کوملهها که روی کوهها پنهان بودند همه فرار کردند.
خوب متوجه نشدم ولی چیزی که معلومه اینکه این سه نفر باعث شدن کردستان امن شه . دقت کردین هر اشوبی که تو کشور بوده اول تو کردستان بوده ؟ همیشه ساز مخالف میزنن این عزیزان . اشوب پارسالم زیرسر همینا بود .
در مورد فیلم میتونم بهش نمره ی 6 بدم بد نبود خوب بود ، ولی یخورده درهم بود . تهیه کننده کارگردانش گفتن که فیلمو از روی کتاب " محمد مسیح کردستان " ساختن چون تنها منبع موجود راجبه شهید این کتاب بوده که نویسنده ش 15 سال راجبش تحقیق کرده . کتاب خوندنی به نظر میاد چون یه جا خوندم که راجبه شهید کاوه و چمران هم داخلش نوشته شده ." اتفاقا جدیدا کتاب محمد مسیح کردستان رو خریدم و قرار بخونمش "
عکس شهید کاوه و بروجردی ،اینجور که به عکس نگا میکنم این بزرگواری که کنار شهید بروجردیه یجوریه تو عکس که انگار داره به ادم نگا میکنه
من کلا فیلمای اینجوری دوس دارم به نظرم باید بیشتر ساخته بشه . و هی نمایش داده بشه یه سری کور و کرا " مسئولین مخصوصا " ببینن که چه جوونای دسته گل و هندسامی رفتن جنگیدن و زندگیشونو گذاشتن و اینطوری ایران ایران شده .
فیلم شورشیرین
فیلم شورشیرین که سالها پیش اینم تو سینما دیدم " فرهیختگی ازم میچکه 🤣💖" درمورد شهید کاوه اس که اونم فیلم بسی قشنگ و غم انگیزی بود البته ، سر این خیلی گریه کردم . 😄🤧
شهید وصالی در فیلم چ
بابک حمیدیان کلا چهره ش یجوریه که هر گریمی بهش میاد . خداروشکر میکنم که تو اشوبهای پارسال نطقی در نکرده بود . تو فیلم غریب هم کپی برابر اصل شهید بروجردی شده بود . یه جا خوندم زده بود بابک حمیدیان تو اکران فیلم " ایستاده در غبار " گفته بوده شیفته ی شخصیت شهید بروجردی شده و بعد سالها قسمت شده تونسته نقش شهید رو بازی کنه . خوب بازی کرده بود و کلا بازیگر خوبیه .
توی فیلم راستش تیکه و اینا نسبت به حوادث اخیر هم بود که زیاد بولد نبود ینی یجوری بود که هم معلوم بود حرفای یه ضدانقلاب تو سال 59عه و هم تداعی کننده ی وضع اخیر کشور بود . یه سری نقدا دیدم میگفتن همش سفارشیه فلان من که سفارشی ندیدم البته که بهتر میتونست ساخته بشه ولی خب بضاعتشون همین بوده .
ایستاده در غبار
یادم اومد دیشب چرا به شهید بروجردی کشیده شدم ، داشتم درمورد خبری که میگن میخان شهید؟ متوسلیان را به عنوان شهید رد کنن و دیگه براش تشییع جنازه نمادین بگیرن میخوندم که تو اثنای خوندن اسم شهید بروجردی و فیلم غریب رسیدم . که البته شواهد زیادی هست که میگن ایشون شهید شدن خیلی وقته ولی خب گفتن که خبر صحت نداره . میگن دارن پیگیری میکنن 41 ساله ؟! ولی چشمم اب نمیخوره . این فیلمم که بیشتر مستند گونه بود فیلم قشنگی بود . من دوبار دیدمش خیلی غم انگیزه . اینکه بدونی پسرت برادرت یا از دید مردم فردی مورداحترام که انقد ادم خوبی بوده شهید شده یا مفقودالاثره بحثش خیلی فرق داره با اینکه بدزدنش و خبری ازش نیاد . ادم هزاران فکر و نگرانی داره که اگه زنده س الان کجاس چطوری زندس اگه کشته شده چطوری کشته شده جسدش کجاس نکنه به جسدشم بی احترامی شده . نکنه هنوزم زیر شکنجه اس . از این فکرای جیگرسوز . کاش زودتر خبرش بیاد .
فیلم بریده ای کوتاه از زندگی شهید مهدی باکری و برادرش و جنگ و نقش اونها تو جنگه . در کل بد نبود . ولی به خوبی غریب یا ایستاده در غبار نبود . میتونست بهتر ساخته بشه ، یه جاهاییش اضافی بود یه کسایی رو نشون میداد که اصلا ربطی به داستان نداشت .
ولی با اینحال چیزایی داشت که منو دوباره به این فکر واداشت که چقد اون زمان ارتباطا قشنگ بوده چقد خالصانه بوده چقد همه درست بودن ، چقد پاک و بی الایش بودن . واقعا حیف این جوونا که بدون برنامه بدون نقشه رفتن و شهید شدن . چقد از اون موقع تا حالا ادما تغییر کردن . دیگه فک نمیکنم مردی مث باکری ها و رستگاری ها پیدا شن . نه فقط برای اینکه به کشور خدمت کنن بلکه برای اینکه شوهر و برادر و پسر خوبی برای زندگی هم باشن . اون ارتباطای پاک و صادقانه بدون فکرای کثیف بدون دروغ بدون برنامه ریزی که اگه اینو گفت اونو بگم بدون اینجور ارتباطای دو دوتا چهارتایی . واقعا پر از سادگی و زیبایی بوده اون موقعها . الان انقد ارتباطالات انسانی پیچیده شده و هرکسی فقط به فکر نفع خودشه که نمیشه راست و دروغ رو تشخیص داد . همش باید تجزیه تحلیل کنی . چقد خسته کننده و طاقت فرساس واقعا زندگی الان . به نظرم یکی از چیزهایی که تو جمله ی " ازدواج اسان " نهفته هست اینکه انقد صاف و صادقانه طرفین خودشون رو بهم نشون بدن که شناخت اسونتر شه و به طبع اون تصمیم گیری و بعدشم زندگی زیباتر شه .
خلاصه این چیزا بعد دیدن فیلم به یادم اومد که گفتم اینجا بنویسم . اینجور فیلما باعث میشه کسایی که کنجکاو هستن برن درمورد شهدا تحقیق کنن و یا کتابشونو بخرن و بخونن تا بیشتر با زندگی اونها و شخصیت اونها اشنا بشن . مث من که دوماهه کتاب " محمد مسیح کردستان " رو خریدم ولی وقت نشده بخونمش . 😄
سوران
اتفاقا تازگی تی وی یه سریال جدید داره پخش میکنه به نام " سوران" که اونم درمورد یکی از شهدای کرد ، هستش و از روی کتاب خود شهید " عصرهای کریسکان " ساخته شده . و اونم سریال خوبی به نظر میاد .
اینجور سریالا رو که میبینم بیشتر دلم برای شهدا میسوزه ، طفلکی ها همشون اسیر بودن تو کردستان و کوه هاش که این زبون نفهمای ناسازگار رو ساکت کنن . همین نفهما باعث شدن که پارسال اون همه کشته دوباره داده بشه و ممکلت ناارام شه . بر باعث و بانیش لعنت .
تایتل دومی به سریال نمیخورد همون شیطان بهش میخورد . همونجور که ممکنه بدونین من با اسپویل تعریف میکنم .
داستان از جایی شروع میشه که یه خانواده پولدار در حال ورشکستگیه ،زن و شوهر هر دو شیطان صفتن ، 😄 زنه میاد یه شمن میاره تا اون شمن یه روح شیطانی درست کنه تا اون روح شیطانی خانواده اینارو دوباره ثروتمند کنه . روش خاصی هم نداشته فقط روح شیطانی انگار براشون شانس میاره و دشمن ها و مخالفاشونو میکشته اینجوری بازم ثروتمند شدن .
این پیری ، همون زن شیطان صفته س ...
منتها درست کردن این روح شیطانی یه سری مراحل و شروط داره . شمن میره یه دهاتی و اونجا دخترارو ردیف میکنه اون دختری که از نظرش بدجنس تر و حریص تر به نظر میاد رو انتخاب میکنه . فرایند درست کردن روح شیطانیم اینه که یه دختر رو ببرن یه جا انقد بهش گشنگی بدن تا بمیره بعدش یه انگشتشو قطع کنن و با ورد و جادو خلاصه روح اون دختر تبدیل به شیطان میشه و میره میچسبه به شوهره و همینجوری نسلی ادامه پیدا میکنه این قضیه ، حالا ...
این دختره که دبیرستانی بوده می فهمه که قرار چه بلایی سرش بیاد برای همین خاهر کوچکترشو میفرسته برای قربانی شدن .میگذره و کلی پول به خانواده اینا میدن ، دختره خوشال بوده و همیشه ارزو داشته نقاش شه . میره ابرنگ اینا میخره . باباش میاد کتکش میزنه میگه اره ، میدونی این پول چه پولیه . مامانشونم خودکشی میکنه فرداش باباهه هم تو دریا میمیره . دختره میمونه تنها ، به جای اینکه حالا از فرصت استفاده کنه و تنهایی بره کاره ای بشه و از پولا استفاده کنه عین ابله ها میره خونه ای که خاهرش به عنوان قربانی در حال مردنه و میگه این پولارو بگیرین خاهرمو پس بدین ، اشاره کنم که از خاهرش بدش می اومد و میگفت کاش همتون بمیرن . انسان ناسپاس وقتی خاسته شم بهش میدن جفتک میزنه ...😣شمن هم میزنه خاهرشو جلو چشمش میکشه و خودشم میندازه تو انباری تا از گشنگی بمیره . اینجوری میشه که دختر دبیرستانیه تبدیل به روح شیطانی میشه .
مشکل داستان از جایی شروع میشه که اصلا روحه خوددرگیری داشت ، روحه از بچه های دوم بدش می اومد میزد بچه دوم ها رو میکشت ، چرا از بچه دوم بدش می اومده ؟ چون خودشون چندتا بچه بودن و همیشه گشنه ...بچه دوم این خانواده کشته شد ، بچه دوم پسرشون کشته شد ، و به این ترتیب ...
خلاصه صاحب دم تشکیلات ، زن و شوهری که گفتم ، موانع پولدار شدنش رو پشت سر میذاره به زنش میگه من دیگه نمیخام این روح بهم بچسبه میخام نابودش کنم برو دفترچه راهنماشو 😄 بیار ، زنه یارو خیلی حریص و طمعکار و شیطان صفت بوده ...
اصلا سریال پیامش این بود که روحا شیطان نیستن ، این انسانهای حریص و طمعکار و خبیثن که شیطان هستن و با رفتارشون باعث میشن نفرت و کینه تو دل کسایی که داره بهشون ظلم میرسه رشد کنه ....از طرفی زنه همیشه سیاه می پوشید و چهره ش تیره بود و همیشه از بالا فیلمبرداری میشد صحنه هاش و گریمشم مث عوضی ها و اصل جنس بود خلاصه ... شیطان سریال روحه نبود ، این زنه بود ...
داشتم میگفتم ، زنه چون هنوز این همه پول براش ناکافی بوده از حرف شوهره خوشش نمیاد ، میاد میره که دفترچه رو بده شوهره ، روحه میاد به زنه میگه من شوهرتو میکشم اینجوری همیشه منو تو زنده می مونیم اینجور که وقتی دفترچه راهنما رو دادی بهش اسم واقعی منو بهش نده . اینجوری نمیتونه منو نابود کنه . زنه هم کور از خدا چی میخاد اینجوری شوهره رو میکشن . روح میره تو پسرشون .
نوه - پروفسور فولکور
پسرشم به این ترتیب منتها زمانی که روح میخاسته بره تو نوه ، مامان نوهه ینی عروسه ، میفهمه که قضیه چیه ، میره دنبال نابود کردن روحه ، متاسفانه نمیتونه و روحه میکشتش ولی تو بدن پسره هم نمیتونه داخل بشه .روحه به غیر از دشمنای این خانواده ،افرادی رو که توسط کسی که بهش چسبیده رو دوس داشته میشه رو میکشه ، روحه از اولشم میخاست عروسه رو بکشه ...چون پسر زن شیطان صفته زنشو دوس داشت ، از قضا نوهه خودش روح میبینه ، اون پسره الان بزرگ شده، پروفسور فولکور شده ، درمورد ایین های باستانی و روح و چیزای باستان شناسی و اینا تحقیق میکنه . یه روز تو تحقیقات متوجه یه روح شیطانی قدرتمند میشه که تعداد زیادی ادم رو کشته و همه اون مرگ ها به عنوان خودکشی رد شده ، تحقیق میکنه میرسه به یه پروفسوری که اونم اتفاقا به این شکل داشته راجبه اون روحه تحقیق میکرده .
پروفسوره کیه ؟ اونم یه پروفسوری تو این زمینه اس که ته این قضیه رو در اورده منتها چون داشته کور میشده میاد خونه ی زن شیطان صفته ، بهش میگه من فهمیدم چه غلطایی کردی و پسر و شوهر و عروستو کشتی و اینا ولی من به این روحه نیاز دارم اینجوری میشه که به عنوان میزبان روحه میشه تا بینا بمونه . دیگه خلاصه به هدفاش که رسیده بوده میخاسته روحو نابود کنه که نمیتونه چون زنه همچنان اسم واقعی روحه رو به هیشکی نگفته بوده و روحه میکشتش .
پروفسوری که میخاست کور بشه و میزبان روح شیطانی شده
روح میره تو دخترش . دخترش اینه .
سانگ یونگ دختر پروفسوره
دختر پروفسور و مادرش سالهاس که از اونا جدا زندگی میکنن ، طلاق گرفتن ، سر اینکه پروفسور و شیطانی که بهش چسبیده باعث مرگ بچه ی دوم و بعدم مادر زنه شده . وقتی میمیره ، میان برای ختمش ، مادربزرگش بهش یه تل تزیینی میده میگه اینو بابات برات گذاشته دختره تا بهش دست میزنه ، روح واردش میشه . و اینجوری متوجه تغییرات در خودش میشه . دختره اسمش سانگ یونگ، با اسم راحتتره تعریف کردن . الان نمیدونم متوجه توالی خانواده ای که روح شیطانی رو درس کرد شدین یا نه ؟! 😄
همه چی از این تل تزیینی شروع شد ...
پروفسوری که نوه ی زنه شیطان صفته هست ؟! اونم داشت تحقیق میکرده که چرا مامانش اون مدلی مرده ، که به این قضایای روح و اینا میرسه و بعدشم میرسه به این پروفسوره ،چون سونبه ش حساب میشه ، میاد ختمش ، بعدش میخاد تحقیقات کنه که دختر پروفسور رو میبینه و از اونجا که روح میبینه ، به سانگ یونگ میگه یه روح بهت چسبیده اونم یه روح قدرتمند ، سانگ یونگ باور نمیکنه ولی بعد یه مدت که تغییرات رفتاریش اغاز میشه، خودش می افته دنبال پروفسوره تا روحو از بدنش خارج کنه ...
تحقیق میکنن و متوجه ته قضیه میشن ...حالا چجوری روح باید از این بدن های میزبان خارج شه ؟ اینجوری بوده که باید 5 تا از وسایل اون روحه که جاهای مختلفی دفن شده رو با اون انگشت که بریده شده بود؟ و اسم واقعیشو بدونن . این بنده خداها همه اینارو انجام میدادن ولی چون انگشت و اسم واقعی روح رو نمیدونستن میمردن .
سانگ یونگ و پروفسور
حالا سانگ یونگ و پروفسور اینارو پیدا کردن ولی اسم واقعی روح رو نمیدونستن و از قضیه انگشت هم خبر نداشتن ... با کلک از مادر بزرگه اسم روح رو میفهمن و خلاصه طی یه پروسه ای روح رو نابود میکنن ...
سانگ یونگ
خیلی پیچیده بود یخورده هم کند میگذشت ، در کل سریال بدی نبود ولی به اندازه ی سریالای دیگه تو این سبک اونقدرام قوی نبود . و روحش هم خیلی کودن بود و سر چیز الکی کینه گرفته بود . خودش با پای خودش رفت تو قتلگاه ، توقع نداشتی همچون ادمایی که برای یه ادم قربانی کردن انقد خرج کردن و کل روستارو سیراب از گوشت و نوشیدنی و پول کردن بیان قربانی رو رها کنن ؟!
سریال تو کره خیلی ترکونده و خیلی از بازی کیم ته ری ، همین دختره تعریف کردن ، راستش برعکس همه که از بازی سانگ یونگ خیلی تعریف میکردن ، من زیاد خوشم نیومد ، اینکه دونقش اونم نقش یکی که شیطانی هس رو بازی کنی خیلیه ، ولی لبخنداش و اکتش بیشتر شبیه دختر خرابا بود تا شیطان . از طرفی بازی واقعا خاصی که تحت تاثیرم قرار بده نداشت . فقط با موهای پریشونش هی میرفت اینور اونور و ده دیقه فقط رو چهره ش زوم میکردن تا مثلا نشون بدن داره از چهره معمولی به شیطان تغییر میکنه . خیلی این جاهاش رو عصابم بود .
پروفسوره هم خییلی بدبخت و طفلی بود اون همیشه بازی خوبی داره . اینجا هم تو نقش کسی که کل وجودش از پول شیطانی رشد کرده بعد اینکه حقیقت رو فهمید میخاست خودشو بکشه . خیلی غم انگیز بود زندگیش . قبل شروع سریال نقش این پروفسور رو به گونگ یو پیشنهاد داده بود . بهتر قبول نکرد گونگ یو .
خلاصه خداروشکر که سریال 12 قسمتی بود چون واقعا کشش 16 تایی بودن رو نداشت . خیلی خسته کننده و کش می اومد همش