«رفته بودم تشییع جنازه؛
توی مراسم به یه چیزی فکر کردم
هیچوقت نمیدونیم یه آدم کی میمیره
تجملاتی ترین رفتاری که میتونم تا زنده هستم انجام بدم چیه؟!
کار نکردن با آدم هاییه که دوستشون ندارم
این تجمل گرایی منه. »
🎪 سریال کره ای مُتل کالیفرنیا 🎪
«رفته بودم تشییع جنازه؛
توی مراسم به یه چیزی فکر کردم
هیچوقت نمیدونیم یه آدم کی میمیره
تجملاتی ترین رفتاری که میتونم تا زنده هستم انجام بدم چیه؟!
کار نکردن با آدم هاییه که دوستشون ندارم
این تجمل گرایی منه. »
🎪 سریال کره ای مُتل کالیفرنیا 🎪
نهمین سالگرد سریال پنیر در تله cheese in trap مبارک . یکی از بهترین سریال کره ای .

سریال کره ای شکارچی شهر city hunter
سریال راجبه 21 مامور مخفی اطلاعاته که میرن به کره شمالی تا کله گنده های اونجا رو در یک عملیات در یک شب ترور کنن . به این دلیل که میگن کره شمالی رییس جمهور اونارو ترور کرده . قرار میشه شبونه برن و بعدش جنوب براشون زیردریایی بفرسته و اونارو برگردونه . اونا میرن و ماموریت رو انجام میدن ولی تو سازمان 5 تا کله گنده ها که از اول توافق کرده بودن سر این قضایا ، منصرف میشن و میگن که اینجوری بین شمال و جنوب و امریکا و چین جنگ میشه . برا همین تصمیم میگیرن که نفر بفرستن و اون 21 نفر رو انگار که وجود نداشتن بکشن و همه ی مدارک موجودیت اونها رو پاک میکنن . از این 21 نفر دونفر بودن که باهم دوست صمیمی بودن زن یکیشون همون روز زایمان میکنه و یه پسر به دنیا میاره . تو دریا که ترور میشن اونی که تازگی بابا شده جلوی دوستش رو میگیره تا بهش تیر نخوره اینجوری اونو نجاتش میده . مرده برمیگرده کره و قسم میخوره که انتقام همه ی اون 20 نفری که بهشون خیانت شد و اسمی ازشون برده نشده رو بگیره . اون میره خونه ی دوستش و بچه شو می دزده و میره یه جزیره ای تو تایلند و اونجا کارهای خلاف انجام میده . اسم بچه رو میذاره یون سانگ و اونو اموزشهای نظامی و غیره میده تا قوی بار بیاد . ولی خب بچه به خونش میکشه و روحیه لطیفی داره اون نمیخاد قاتل باشه و از طرفی نمیدونه چرا باید اینجوری و در خفا تو جنگل و بیابون و در حال قاچاق بزرگ بشه . سالها میگذره و وقتی 18 .19 سالش بود یه سری وحشی مخالف اون یارو که الان بابای یون سانگ حساب میشه ، بهشون حمله میکنن و زنی که یون سانگ رو بزرگ کرده رو میکشن اونم میره تا انتقام بگیره ولی پاش رو مین میره . باباش میاد نجاتش بده که پاش قطع میشه نزدیک مرگش بوده که به یون سانگ حقیقت رو میگه . یون سانگ میره امریکا با یه هویت جعلی و میره دانشگاه و مدرک میگیره و بعدشم میره کره تا مقدمات انتقام رو انجام بده .

یون سانگ کیه ؟ لی مینهو . اون وقتی به کره میره ،تو کاخ ابی قسمت امنیت ، استخدام میشه . اونجا با پارک مین یانگ که اینم داستان خودشو داره اشنا میشه و رفته رفته عاشق هم میشن . یون سانگ میخاد که طبق روش خودش از قاتلین باباش انتقام بگیره اون میخاد اونارو رسوا کنه نه که بکشتشون . اون نمیخاد قاتل بشه میخاد بعد از این قضایا زندگی ارومی رو با خانوادش داشته باشه . سر همین تفاوت با بابا قلابیه دعواش میشه و هرکدوم به روش خودشون میرن تا انتقام بگیرن از اون 5 تا سیاستمدار .
داستان های پیچیده و جذابی به وجود میاد . اون مرده بابا قلابیه خیلی سیریش و کینه ای بود و خیلی عوضی بود . اون درواقع میدونست که یون سانگ پسر اون دوستش که مرده ، نیست . پسر یکی از همون 5 نفر سیاستمدار عوضیه . اینکارو کرده بود تا یون سانگ بیاد و دشمن باباش بشه و با دست خودش باباشو بکشه که دست اخر یون سانگ متوجه حقیقت تولدش میشه و مخصوصا اینکه می فهمه که بابای واقعیش ادم عوضیی نیستش و اون موقع این اشتباه رو انجام داده بوده و حالا میخاسته تلافی کنه . از طرفی نمیخاست که مردی که بزرگش کرده و انقد باهاش بی رحمانه برخورد میکرد کشته بشه . داستان انتقام مرده رو خیلی کشش میدن و خیلی دیگه داشت شورشو در می اورد مرده . یجوری که خب حالا 30 سال پیش مردن دیگه حالاام همه رو رسوا کردین و چندنفرم کشتین . بس کن دیگه . و به قول یون سانگ انتقام چیو و کیو و برای چه کسی داری میگیری . اگه برای من و بابای منه که خب خودم انتقام میگیرن نیازی به این همه سیریش بازی تو نیست . خلاصه مرده خیلی عوضی بود و بیشتر وسواس گونه چسبیده بود به انتقام . چون هیچ هدف دیگه ای از زنده بودنش نداشت و این همه سال انتقام و کینه چشاشو کور کرده بود . ادم مزخرفی بود که میخاست یه بچه ی بی گناه رو که از هیچی خبر نداره رو به ورطه ی نابودی بکشونه . انقد این مساله رو تو سریال کش میدن که قسمت اخر انقد یهویی تموم میشه که انگار سریال نصفه می مونه . یون سانگ اخرش تیر میخوره و مدتی میگذره . نه بابای پارک مین یانگو نشون میدن که داستانش نصفه موند تا بابای یون سانگ رو و نه خود یون سانگ که تیر خورده بود و بقیه داستان نصفه می مونه یهو اخرش نشون میدن اینا تو فرودگاه بهم میرسن . جا داشت برای جمع بندی یه قسمت دیگه داشته باشه . حیف شد . با اینحال سریال قشنگی بود . و لی مینهو مث همیشه خیلی جذاب بود .
مثل اسمش که عجیبه ، خود سریال هم چنگی به دل نمیزد . واقعا حیف لی مینکی تو این سریال . بازیش در نقش کسی که سالهاست به یاد عشقشه و مث ربات رفتار میکنه خوب بود ولی درکل سریالش خیلی اب بود . از قسمتای 5.6 به بعد معلوم بود که قاتل دوس دخترش ، کس دیگه ایه . الکی کشش دادن . ینی قسمتای 7 به بعد اب خالص بود . یکی از اولین سریالای لی مینکی بود که اب بود و خوشم نیومد .
داستانش راجبه دکتر چا جونگ وو ، دکتر زیباییه که به علتی با پلیس همکاری میکنه تا اون قربانیانی که صورتشون یا هرجاییشون نیاز به جراحی زیبایی داره رو درمان کنه . تو این اثنا به صورت اتفاقی به پلیس زنی اشنا میشه که از قضا اون پلیسه خاهر قاتل دوس دختر چانگ جونگ وو عه . اینا باهم هی دیدار میکنن برای پرونده هایی و برادر قاتل ، هم از زندان ازاد میشه و در سدد تا بی گناهی خودشو ثابت کنه و اسم خودشو پاک کنه . از طرفی شب قتل دوس دختره ، چانگ جونگ وو هم تو محل حادثه بوده و قاتله میگه که اونو دیده که از خونه ی مقتول به دو اومده بیرون . برای همین شک مخاطب به این میره که نکنه دکتر چا خودش قاتله دوس دخترشه و خبر نداره . خلاصه همچین داستانی داره .
درکل زیاد جالب نبود .
💜 مطالب پیشنهادی 💜 " لی مینکی "
سریال کره ای آقای پلانکتون ، پلانکتون یه نوع موجود در دریاس که غذای خیلی از ماهی های دیگه س . حالا اینکه چرا اسم سریال اینه راستش متوجه نشدم .
فکرم نمیکنه کسی فهمیده باشه راجبه این نوع ماهی هم تحقیق کردم ربطی بین ماهیه و پسره پیدا نکردم.
درهرحال ...!
راجبه پسری به اسم هه جو که از سمت خانواده ش ترک شده ، خانواده ش هه جو رو با لقاح مصنوعی ؟ به دنیا اورده بودن ، ینی اسپرم باباهرو فریز کرده بودن و اونجوری زنه باردار شده بود خلاصه ، بعد 7 سال می فهمن که این بچه از اسپرم کس دیگه ایه که معلوم نی کیه و خب ینی درواقع این بچه ، مال مرده نی . اینجوری میشه که مرده با بچه سرد میشه و میگه که تو پسر من نیستی و اینا ، خب درواقع درسته که باباهه بابای بچه نی ولی مامانش که دیگه مامانشه ، زنیکه کسخل افسرده میشه تهشم میره با ماشین ته دره . ابله . خوبه حالا فرت فرت طلاق ورد زبونشونه خب بچه مال شوهرت نی ولی واسه خودت که هست طلاق میگرفتی میرفتی با بچه زندگی جدیدی رو شروع میکردی اونم خبر مرگش میرفت از اسپرم فریز شده واقعیش با یه زن دیگه توله سگ شاهکارشو به دنیا می اورد . خلاصه خیلی احمقانه بود اینجاش .
بچه تا دیپلم پیش بابای عنش می مونه ولی بعدش از خونه فرار میکنه و بعدشم از اینکارایی که مث پیک می مونه رو در پیش میگیره . ولی همچنان عقده و ترومای رها شدگی توسط باباش و مامانش باهاشه . می گذره یه روز یهو غش میکنه ، میره بیمارستان می فهمه که تومور مغزی داره و ارثیه . اخه نگا کنین چقد ظالمانه س معلوم نی تخم ترکه ی کیه ، هیچ وقت طرفو ندیده دنبالش نگشته اونیم که فک میکرد باباشه ولش کرده ، حالا فک کن تومور مغزی ارثی هم بگیری اخه این چه نوع عدالتیه ؟ ریدم به این دنیا .
اینجوری میشه که یهو هوس میکنه که بره دنبال باباش بگرده ، میگه من حتی طرفو نمیدونم کیه بعد شیبل واسه من ارثم گذاشته اونم بیماری ؟! باید ببینمش و ازش انتقام بگیرم . برای این کار یهو هوس میکنه تو این چندصباحی که زنده اس بازم به دوس دختر قبلیش برگرده ، از قضا دوس دختر قبلی با یکی قرار ازدواج گذاشته که طرف از این ریشه دارای کره س و الکی گفتن که دختره حامله س تا خانوادهه اوکی بده ، ولی مشکل اینجاس که دختره تو 28 سالگی یائسگی زودرس گرفته و برای همچین خانواده ای بچه و ادامه نسل خیلی مهمه ، خلاصه قوزبالا قوز شده . روز عروسی هه جو میاد دختترو میدزده و با خودش شهر به شهر میبره اینور اونور دنبال باباهای احتمالی که قبلا ردشونو گرفته .
طفلک اخرم باباشو پیدا نمیکنه و میمیره .
سریال ابی بود ولی خنده دار بود و توامان غم انگیز . حیف وودوهوان . خیلی جذاب بود اینجا .