قالب

سریال چینی تاریخی ازدواج اجباری :: •بیشه زاری غرق در شکوفه •

۱۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سریال چینی تاریخی ازدواج اجباری» ثبت شده است

فیلم چینی us and them ما و انها

  فیلم چینی us and them  ما و انها 

راجبه رابطه ی یه دختر و پسر جوونه که از دهاتشون رفتن پکن تا زندگی جدیدی رو شروع کنن و با کار و تلاش به رویاهاشون برسن . 

جیانگ چیانگ باباش تو دهاتشون یه رستوران کوچیک محلی داره و مادرشم موقع زایمان مرده و باباعه عملا تنهاس . عیدا یه سری دوست اشناها میان جمع میشن ولی سال به سال اون رفت و امد هم کمرنگ میشه . جیانگ چیانگ از بچگی عاشق بازی کامپیوتریه و میخاد یه بازی طراحی کنه .اون طرحهایی هم داره ولی چون پول نداره باید کار کنه و وقتی کار میکنی وقتی نمی مونه برا ادم . اینجوری این رویاش همش عقب می افته .  یه روز تو راه برگشت به دهاتشون به مناسبت سال نوی چینی ها ، با یه دختری به اسم شیائو شیائو اشنا میشه . اونو دوستاش باهم دوستی قشنگی رو تشکیل میدن . شیائو شیائو دوس داره تو پکن خونه زندگی خوبی داشته باشه اون با هرکی وارد رابطه میشه دنبال اینکه طرف یه شغل ثابت و خونه تو پکن داشته باشه ولی هرسری روابطش به بن بست میخوره . رویاهای جوونی خودشو داره و یجورایی سرخوش هم هست . امید به زندگی و این نشد بعدی و یجور خنگی تو وجودش هست . تو این دوستی کم کم هردو بهم علاقمند میشن و جیانگ چیانگ دوس داره که مرد رویاهای شیائو بشه . موفق بشه پولدار بشه و یه خونه تو پکن بخره و باهم زندگی شادی داشته باشن ، باباشم بیاره پکن باهم زندگی کنن . فیلم علاوه بر سختی های که دوتا جوون که دنبال کار هستن و دنبال تغییر زندگیشون هستن ، تنهایی ها و شکست ها و به بن بست رسیدن و اینکه گاهی دستیابی به رویاها امکان پذیر نیست و این بین تنهایی والدینی که بچه هاشون برای رسیدن به رویاها و ساختن زندگیشون مجبور به ترک اونها و رفتن به شهرای بزرگ رو میشن ، رو هم نشون میده . 

 بعد از یه سری اختلافات که منشاش ناامیدی از شکست ها و سختی های زندگی و فقره ، وقتی جدا میشن ، جیانگ چیانگ بعد از یه مدت ناراحتی خودشو جمع جور میکنه و بالاخره میتونه بازیی که همیشه دلش میخاست بسازه رو بسازه و تو یه شرکت خوب هم مشغول شه و بلافاصله یه خونه هم تو پکن بخره . بعد از این با غرور به خونه برمیگرده برای باباش تلویزیون میخره و بهش میگه که به زودی قرار باهم برن پکن اونجا زندگی کنن که باباش مخالفت میکنه . اون روز از شیائو هم خاسته بود باهاش برن پیش باباش ، با اینکه کات کرده بودن . اون دوباره به شیائو میگه که یه فرصت دوباره بهش بده و حالا که تو سختی ها و فقر باهاش تو یه الونک زندگی می گذروند حالا تو شادی هم باهم باشن و خونه ای که همیشه ارزو داشت رو براش خریده ولی شیائو احمقانه و غیرمنطقی قبول نمیکنه اون میگه چون جیانگ فقیر بوده باهاش بهم نزده و بعدم میگه که اون فرق کرده و جیانگ هیچ وقت اونو درک نکرده و اینجوری میشه که اینا بهم نمیرسن و گرچه جیانگ به موفقیتی که همیشه میخاست رسیده بود ولی از اینکه نتونسته بود باهم باشن همیشه دلتنگ بود و حسرت تو دلش بود . 

فیلم چینی ما و انها us and them

 

بازی بازیگرا و مچ بودنشون با کارکتراشون واقعا عالی بود ،اون سیاه و سفید بودن پس زمینه تو زمان حال و داستان بزرگی که پشتش بود خیلی جالب بود . و غم داستان رو بیشتر میکرد . 

اون نامه ای که بابای جیانگ برای شیائو شیائو نوشته بود به شدت غم انگیز  و اشک در ار بود ، تو نامه اش گفته بود درسته که بهم نرسیدین ولی بازم یه خانواده بودیم واقعنم همین بود شیائو شیائو برای باباهه عین دخترش عزیز بود . اون زمانیکه باهم گذروندن واقعا خیلی قشنگ و باارزش بود . اون تایمی که با تمام بی پولی ها و سختی ها بهم عشق ورزیدن خیلی قشنگ بود . دختره رابطشون رو خراب کرد میتونست بعد از اینکه جیانگ پولدار شده بود دوباره پیشش برگرده همیشه دلش یه ادم پولدار میخاست که خونه تو پکن داشته باشه جیانگ هیچ تغییری نکرده بود فقط به خاطر سختی هایی که کشیده بود یخورده تند شده بود که اونم به مرور درست میشد چون دوباره باهم میشدن . واقعا خیلی حیف شد که بهم نرسیدن . با اینحال درکل فیلم خیلی قشنگ و به شدت غم انگیزی بود .

اهنگ فیلم هم خیلی قشنگ بود و یه حزنی داره که ادم نمیتونه گریه نکنه . این فیلم رو سالها پیش میخاستم نگا کنم ولی چون ساب نداشت یه مدت نگه داشتمش و بعدشم پاک کردمش . چندروز پیش تو سایت دیدم که ساب داره و یادم افتاد که من یه روز میخاستم این فیلمو ببینم برا همین سریع دانلودش کردم . یکی از بهترین چینی هایی که بود که دیدم . 

  • نظرات [ ۰ ]
    • پنجشنبه ۲ اسفند ۰۳

    سریال کره ای اقامت در هانیانگ check in hanyang

    سریال کره ای اقامت در هانیانگ check in hanyang

    این سریال ، چجوری بگم یجوری بود تلفیقی از تاریخ و مدرنتیه . داستانش اینجوریه که هونگ جه وون ، دختریه که 12 سال پیش پدرشو کشتن و اون مجبور شده برای اینکه زنده بمونه لباس پسرونه بپوشه . یه مهمون خونه ای هست که مهمون خونه که چه عرض کنم رسما کاخ امپراطوری بود ، برای یه مردی به اسم چونه که رتبه ی پایینی داشته ولی چون استعداد تجارت و اینا داشته بابای هونگ جه وون کمکش کرده بوده ادم بشه ، حالا همون یارو بابای هونگ جه وون رو کشته . حالا جه وون که مثلا پسره ، اومده تا تو اون مهمون خونه استخدام بشه تا بتونه انتقامشو بگیره . همچین داستانی داشت . 

    سریال کره ای اقامت در هانیانگ

    از راست : هونگ دونگ سو ، شاهزاده . پسر معمولیه ، جون هوا پسر رییس مهمون خونه . 

    این مهمون خونه خیلی معروفه و همه اشراف و ادم معمولی ها میخان که اینجا استخدام بشن ، در سمت خدمتکار 🙄🤣 من نمی فهمم چرا یه اشراف زاده باید بیاد خدمتکار بشه ؟! ... 

    هونگ جه وون با نام هونگ دونگ سو وارد این مکان میشه و با سه تا پسر دیگه هم اتاقی و هم گروهی میشه ، این سه تا پسرا که هرکدوم داستان خودشونو دارن ، فقط یکیشون ادم معمولیه که اومده واقعا برای کار تا قرضای خانوادشو بده ، دوتای دیگه اشراف زاده هستن ، که هویتشون رو قایم میکنن .

    یکیشون شاهزاده س که برای هدفی به اونجا وارد شده ، و یکی دیگه شون پسر همون رییس مهمون خونه برای اینکه کار رو یاد بگیره . اینا باهم دوستی قشنگی رو تشکیل میدن  و داستانهایی اتفاق می افته . کم کم هدف واقعی هرسه معلوم میشه و هویت هونگ دونگ سو و دختر بودنش رو هم هرسه شون تو فواصل زمانی متوجه میشن . پسر رییس مهمون خونه کم کم عاشق هونگ دونگ سو میشه ، از طرفی هونگ دونگ سو و شاهزاده هم به هم یه علاقه های کمرنگی دارن که زیاد بولد نی ، نمیدونم چطور شد که قسمتای اخر داشتن برا هم می مردن 🙄😂. 

    حالا اینا دنبال چین ؟ بابای هونگ جه وون وقتی داشته تجارتشو گسترش میداده با دوستش که همین قاتلشه ، یه دفتری داشته که همیشه حسابا رو اونجا یادداشت میکرده به کی چی داده چقد داده اینجور چیزا ، اینا همیشه رشوه هاشونو تو دفتر می نویسن  ،همیشه هم سر این دفترها جنگ در میگیره ، اینجوری خلاصه ، و این دفترچه رو تو یه صندوق میذاره و قفل صندوق رو هم کلیدشو دوتایی کرده یکی دست خودشو بوده یکی هم دست همون دوستش ، موقع مرگ واسه خودشو میده به دخترش . حالا مرده رییس مهمون خونه ، دنبال دختر یارو میگرده سالهاس تا نیمه دیگه کلید رو پیدا کنه و از طرفی صندوق رو . شاهزاده هم دنبال کلیده . حالا چی ؟! اسم امپراطور هم تو این دفتره هستا واسه همین امپراطور گفته که بره دفتر رو گیر بیاره تا دست بالا داشته باشه رو سر این یارو ، شاهزاده هم چی بگم شیر برنج خالص . الکی فقط حرف و چطور جرات میکنی و اینا رو میگه ولی هیچ قدرتی نداره . حرف بدون پشتوانه و قدرت چه فایده داره . و همچنین اون نمیدونه که اسم باباشم تو دفتر هست . اون متوجه میشه که نیمه کلید دست هونگ دونگ سوعه ولی اونو ازش نمی دزده ، میخاد سعی کنه از در دوستی باهاش وارد شه و دست اخر عاشق میشنو اینا . 

    یه سری اتفاقات می افته که نصفش اب بود و بالاخره همه چیز معلوم میشه ، قضیه این بوده که امپراطور فعلی ، و ریسس مهمون خونه و یه وزیر دیگه ای ، باهم دست به یکی میکنن تا امپراطور که برادر امپراطور فعلی هست رو عوض کنن ، وزیره امپراطور رو میکشه ،و برادره تو عمل انجام شده قرار میگیره . امپراطور یه پسر داشته که ولیعهدش بوده بچه بوده ، امپراطور اون بچه رو تو قصر نگه میداره و رابطه پسرعموها باهم خوبه ولی خب در حقیقت حق اونه که امپراطور بشه دیگه . خلاصه اگه اون دفتر برملا بشه محتویاتش همه چی قاراشمیش میشه . از یه طرف واسه امپراطور بد میشه و از طرف وزیر و رییس مهمون خونه میتونن رو سر هم و هردو رو سر امپراطور سوار بشن . گرچه سوار بودن . 

    2.3 قسمت اخر خیلی همه چیز تند میگذره ، جون هوا پسر رییس مهمون خونه یهو از یه ادم شاد و شنگول و بیخیال تبدیل به کسی میشه که خشن میشه و میخاد از هر روشی شده هونگ دونگ سو رو بدست بیاره که هونگ دونگ سو معلوم نی فازش چیه تا می فهمه این پسر اون یاروعه باهاش چپ می افته . گرچه قبلشم شعور نداشت ببینه این چه پسر نازنینیه . گرچه بابای جون هوا ، باباشو کشته بود ولی اخه از فضل پدر تورو چه حاصل ؟! رو میگیم پس از شرش هم به پسر چه مربوط میشه ها ؟! چطور فضلش نمیرسه ، ولی شرش میرسه ؟!

    خلاصه یهو همه چی رو فیصله میدن خیلی ابکی و پسرعموهه به حقش میرسه و مثلا برملا میشه که پسرعموهه عقل کل بوده و نقشه هارو این کشیده بوده . " یه سری نقشه های تو داستان رو " هونگ دونگ سو و شاهزاده عزل شده هم میرن یه شهر دیگه مهمون خونه میزنن باز ، بابای جون هوا مهمون خونه رو که به مثابه ی قصر بود رو اتیش میزنه و خودشم توش اتیش میگیره ولی نمیمیره . جون هوا هم به عوضی بودن باباش پی میبره و میره با سه تا دوستاش دست در دست هم انتقام میگیرن و بعدشم میره مهمون خونه میزنن و اینا . 

    بازیگر نقش هونگ دونگ سو شیربرنج خالص اصلا یه ذره بازی نداره این دختره . قیافه هم نداره نمیدونم چرا انقد تو همه ی سریالا با اوپاها بازی کرده . از این پسره که نقش شاهزاده داشت هم دیگه کلا قطع امید کردم . همه ی نقشاش سست عنصر و شیربرنج و یخورده صلابت نداره یخورده کاریزمای شاهزادگی . این وسط جون هوا رو دوس داشتم که جذاب بود . مخصوصا وقتی خشن شده بود . 

    درکل سریال بدی نبود . اینجور بود که تااخر نگاهش کردم ولی خیلیم جذاب نبود . ولی بامزه گی های خودشو داشت . 

  • نظرات [ ۰ ]
    • سه شنبه ۲۳ بهمن ۰۳

    سریال کره ای ملکه وو 우씨왕후

    سریال کره ای ملکه وو 

    همونطور که تو پست ✨سریال کره ای تاریخی ملکه وو ✨ گفتم ، داستان از همون قرار بود . اما ...نظرمو راجبه نقش ملکه وو و همچنین بازیگرش پس میگیرم . بازی عالی و کاراکتر خیلی قابل باور و به دل می شست . اثری از شعارزدگی تو سریال نبود مث سریال ملکه وون کیونگ . و همین نبودن شعارزدگی یکی از پوینت های مهم تو سریال های زن محوره برای من . ینی اینجور نبود که بخاد الکی قوی و باهوش و همه فن حریف نشونش بده ملکه رو . مث یه زن بود نه که بخاد ادای مردا رو در بیاره یا بخاد همش بگه من میدونم من بلدم و فقط من عقل دارم . در کل سریال از هرلحاظی واقعا قشنگ بود . و از دیدنش لذت بردم . حیف که نصفه بود و تو اکثر مواقع فصل های دو شیرازه ی داستان و شخصیت ها تغییر میکنن . 

    سریال کره ای ملکه وو

  • نظرات [ ۰ ]
    • دوشنبه ۲۲ بهمن ۰۳

    سریال کره ای داستان بانو اوک The Tale of Lady Ok

    سریال کره ای داستان بانو اوک The Tale of Lady Ok

    کوداک برده ی یه خانواده اشراف زاده ی جنس خرابو عوضیه . اون قایمکی تو خیابونا چیز میز می فروشه تا پول جمع کنه و بتونه همراه پدرش فرار کنه . مادرش رو چندسال پیش به خاطر بیماری اربابش زنده به گور کرده . دختر ارباب هم جنده ی سلیطه و خونه خراب کنیه که لنگه نداره ." فش ازاده "  این کلا کرم داره گیر داده به کوداک و هی کتکش میزنه . زمان ازدواج دختر سلیطه هه فرا رسیده و قراره با پسر اول یه خانواده ی اشراف زاده ی دیگه ازدواج کنه . پسره اسمش هست سونگ هی و عاشق نویسندگی و داستان گفتن به دیگرانه . برا همین باباش اصلا ازش راضی نیست . زن دوم باباشم سلیطه اس و میخاد پسر اول رو رد کنه بره . سونگ هی از این ازدواج راضی نیست . با اینحال مجبوره . یه روز تو خیابون کوداک رو میبینه و می فهمه که این برده ی همون سلیطه هه س . از طرفی از زبون خدمتکار خودش شنیده که دختره فتنه ی روزگاره و با برده هاشون بد رفتاری میکنه . 

    خلاصه سونگ هی و کوداک از هم خوششون میاد . روز خاستگاری اتفاقی کوداک میره به اتاق سونگ هی و همون موقع هم دختر سلیطهه وارد اتاق میشه و اینارو باهم می بینه . شب تو خونه انقد کوداک رو کتک میزنه تا بالاخره بابای کوداک میگه که این جوونه و خوشگل بذا صیغه ی بابات شه . باباشم که یه عوضی دیگه ایه . خلاصه شب که میشه کوداک با داس به باباهه حمله میکنه صورتشو تیغ میندازه . از اونورم یه کاسه عنو شاش میریزه تو سر دختر سلیطه هه .  این میشه انتقام :| بعدشم فرار میکنه تو حین فرار تو یه مهمون خونه ای یه مدت می مونه . یه سری اشراف زاده مسافر از چین میان اونجا که یه دختر همسن و سال کوداک همراهشون بود . دختره از این مهربون الکی هایی که موافق برابری انسان ها هستن ، بود . میگه بیا این لباس ابریشمی واسه تو . تن کوداک میکنه . همون شب اشرار میریزن تو مهمون خونه هه و اونجا رو اتیش میزنن . اینجوری میشه که ته یانگ واقعی میمیره و کوداک نقش اوک ته یونگ اشراف زاده رو از این به بعد بازی میکنه . 

    The Tale of Lady Ok

    چندوقت که میگذره به مادربزرگ ته یانگ حقیقتو میگه ولی مادربزرگه میگه که این خاسته ی نوه ام بوده و اونو به عنوان نوه ش میپذیره . اینجوری زندگی جدید کوداک به عنوان یه اشراف زاده شروع میشه . با اینحال همیشه ترس از اینکه لو بره رو داشت . و کسخلی ها و احمقی هایی که مختص ادمای مرتبه ی پایین هست همیشه باهاش بود . 

    خلاصه تو اون دهات یه پسری دقیقا شکل ارباب زاده سونگ هی وجود داشت که از قضا این پسره ، پسر قاضی شهر بود .

    یون گیوم زمان ازدواجش فرا میرسه و قرار میشه که با ته یانگ ازدواج کنه . ته یانگ نگران بود که خانواده ی قاضی متوجه مرتبه ی اجتماعی اون بشن برا همین میره راست حسینی راجبه برده بودنش به یون گیوم میگه . یون گیوم هم میگه که حالا که تو رازتو گفتی منم یه راز دارم اونم اینکه من گی هستم . اینا اینجوری باهم ازدواج میکنن . و یون گیوم قول میده که از ته یانگ محافظت کنه . که زهی خیال باطل مردک بی غیرت سست عنصر مسخره . 

    The Tale of Lady Ok

    بعد از ازدواجشون از اونجا ک ته یانگ واقعی همیشه دوست داشته مدافع حقوق ملت باشه کوداک هم میخاد که ارزوی اونو دنبال کنه و میره وکیل میشه چون پدرشوهرشم قاضی بودش دیگه . بعدش می بینن اینا خیلی شاخ شدن ، سر یه سری داستان‌هایی پاپوش درست میکنن و یون گیوم سست عنصر که سردسته ی یه سری ادمایی مث خودش بود فرار میکنه ، روزبعدش باباش سکته میکنه میمیره و ته یانگ می مونه و برادرشوهر ده ساله ش . اون سعی میکنه ابروی رفته ی پدرشوهرشو برگردونه ، بعدشم خودش دست تنها میشه خانوم خونه و برادر شوهرشو می فرسته دانشگاه و زنشم میده . هفت سال میگذره و همچنان شوهرش برنمیگرده . از اونجا که بیشتر از قبل تو شهر اسم در کرده ، هرچقد معروفتر و درست کارار ، دشمن هم بیشتر . میان حالا گیر میدن به اینکه این شوهرش مرده تاحالا، که نیومده ،پس بیوه س . و دوباره داستان سازی میشه و برادر شوهرش میره دنبال برادر سست عنصرش بگرده . تو چین پیداش میکنه ولی برنمیگرده خاک تو سر ، تو راه برگشت سونگ هی رو می بینه و سونگ هی راجبه رابطه ش با ته یانگ میگه و قبول میکنه که بیاد نقش شوهر ته یانگ رو بازی کنه .

    اینم اضافه کنم که بعد از اون ماجرای فرار کوداک و اینا ، سونگ هی هم خونه ش رو ترک میکنه و میره قصه گو میشه و شهربه شهر داستان ها و قصه هاش اوازه در میکنه و کلی معروف میشه . 


    مدتیم اینطوری میگذره ٫و بالاخره ارباب سلیطه ی کوداک که این همه ساله دنبالشه ،سیریش ،صیغه ی یه وزیر عوضیی که همه ی گوه های سریال زیرسرشه میشه و میاد تو اون دهات و اونجا برده شو می بینه و داستان میشه و اب بندی و اینا و  اخرش هپی بود گرچه ... 

    The Tale of Lady Ok
    درکل داستانی داشت که بخای دنبال کنی ببینی چی میشه . سونگ هی هم به خودی خود جذابیت خودشو داشت و شوهر و عاشق خیلی مثال زدنی و به قول بک سان تو سریال تلفن زنگ میزنه ، عشقش یه زبان جدیدی بود .
    ولی خب چندین تا پوینتی که من خوشم نیومد داشت یکیش اینکه اصلا دیگه مادربزرگه رو نشون ندادن ، یهو اومدن گفتن مرده . یه برده داشت یه تنه همه کار میکرد و هیچکسم نمی فهمید که این پیشینه ش چی بوده . ترسو هم بود و به خاطر هل دادن ها و حمایت های سونگ هی بود که تونست به همه ی بلاها و ترس‌هاش غلبه کنه .

    اونقدی که سونگ هی یه ارباب زاده براش مایه گذاشت تا اخرش ، و دوسش داشت اون اینکارو نمیکرد بعد میگفت نمیخام به تو ضربه ای بخوره . خودرای بود . بابا حالا طرف اسمشو به تو داد خودش مرد ، نگفت دیگه عقلتو فوت کن بره هوا که ، ادمی که تونسته همچین شانسی پیدا کنه تا به عنوان یه اشراف زاده زندگی کنه باید در سکوت در خفا یه زن خونه مث همه ی زنای اون دوران عمل کنه نه که خودشو به همه ی چوسان بشناسونه هی دشمن برای خودش جمع کنه . اونم درحالیکه میدونه که ارباب جنده ش دنبالشه همچنان . خیلی غیرمنطقی و ابلهانه بود .
    از طرفی اینکه سونگ هی و یون گیوم یک بازیگر بودن خب بازی تو دونقش واقع عالی بود و واقعا انگار دوتا ادم متفاوت بودن ، ولی هیچ دلیلی منطقی مبنی بر اینکه چرا اینا باید شبیه هم باشن گفته نشد ، بعدشم دیدن نمیشه که این دوتا عاشق بهم نرسن گفتن بذا شوهررو گم و گور کنیم یه مدتم این بیاد لاو لاینی باشه بالاخره .
    این وکیلی بازی دختره عنشو در اورده بود . جالب اینجا بود همیشه هم برنده بود . ینی تو از همه ی اشراف زاده های تحصیل کرده و هزارتا اشنا دار زرنگ‌تری ؟! هیچوقت نمی بازی ؟!هی حق ادم معمولیارو میگرفت خیلی نمادین و مسخره بود .
    خب یه همچین سریالی که همش رو بی منطقیه داره میچرخه نمیشد شر اون جنده ی سریالم کم میکردن ؟! ینی انقد این دختره قیافه ش جندگی می بارید که حد نداره . اینجور قیافه ها معموله خودشون یه ساید جندگی توشون هست که این نقشارو خوب در میارن . و بهشون می شینه .
    خود ایم جی وون «کوداک ،ته یانگ» تو گلوری نقش جنده هارو داشت ادم انقد ازش بدش نمی اومد . ینی اگه این پتیاره رو حذف میکردن کل بی منطقی سریال برام شسته میشد می رفت . ولی دوقسمت اخر واقع مسخره و اب بندی بود . خودشون خنده شون نمیگیره ؟ هرچقدم خیالی باشه یخورده باید قانون و منطق چوسانشون رو بندازن تو سریال دیگه ، چطور قانون هایی که حق دیگرانو میگرفت قانون مند بود ولی این نه؟! چجور میشه چونایی مث سجونگ تو تاریخ خاسته باشه برده ای مث جانگ یونگ شیل که یه نخبه بود و یه رگه ش اشراف زاده بود ،"باباش اشراف زاده بود مامانش برده "، رو از بردگی در بیاره اشراف نذاشتن ، و دست اخرم هم سجونگو دق دادن هم جانگ رو کشتن ، ولی اینجا تو این سریال چونا میاد یه برده رو ازاد میکنه ؟! خیلی خنده داره واقعا . به جای این میتونستن راحت شخصیت منفی سریالو حذف کنن همین . برای همینم پایانشو دوس نداشتم . لذت اوایل سریال که براش هیجان داشتم رو شست برد. 

    یه چیز دیگه اینکه بازیگرای نقش اول اصلا به هم نمی اومدن . شیمی بینشون احساس نمیشد . 

    همین دیگه . 

  • نظرات [ ۰ ]
    • سه شنبه ۹ بهمن ۰۳

    سریال چینی دیدن دوباره اون see her again

    سریال چینی دیدن دوباره اون see her again 

    با بازی ویلیام چن 

    see her again

    این یه سریال هنگ گنگی بود . برا همین کلا طرز حرف زدنشون متفاوت بود از زبان اصلی چینی . برا همین یجوری بود و کلا از صداشون خوشم نیومد . مخصوصا اینکه صداها دوبله بودن . افتضاح در این حد . به پوستر جذابش نگاه نکنین . سریال انقد ها هم جذاب نبود . حیف ویلیام چن و این همه جذابیتی که میشه ازش استفاده کرد ولی سریالای چینی خیلی کم میتونن تمام پتانسیل و جذابیت بازیگر رو بکشونن بیرون . حالا خلاصه . به عشق ویلیام چن نگاهش کردم . 

    کانسپبت داستانی سریال دقیقا مث سریال کره ای تونله . 💚سریال کره ای هتلدار و سریال کره ای کشور من و سریال کره ای تونل 💚 

    ویلیام چن در سال 1990 پلیسی که خیلی تو کارش خوبه و پلیس درستکاریه . پرونده ای پیش میاد و کسی تلفنی بهش میگه که قاتل کیه . اون تو تعقیب و گریز قاتل به یه ساختمون قدیمی میرسه و تو اسانسورش سوار میشه تا دنبال قاتل بره ، ولی تو اسانسور کسی میزنه تو سرش و اون با اسانسور سفر میکنه به سال 2018 . اونجا دنبال مکنه ی تیمشون که تو سال 90 تازه به تیمشون اضافه شده بود میگرده و میتونه با یه هویت جدید به نیروی پلیس ملحق بشه .اونا با همکاری هم  مجموعه ای از پرونده های قتل مرموز از گذشته و حال رو میخان حل کنن . اون دنبال خانواده ش میگرده و متوجه میشه که دقیقا مث تونل ، زنش مرده و دخترش رو به فرزندخوندگی قبول کردن . خلاصه سر یه سری اتفاقات دخترشو پیدا میکنه که بغل گوشش بودش . پلیس همکارش . 

    به غیر ویلیام چن تمام بازیگرای سریال انقد بی بازی بودن انقد یخ و نچسب که حد  و اندازه نداشت . فضای سریال هم تاریک و غم الود بود و کلا هیچ روحی نداشت سریال . خستم کرد کلا . در برابر تونل واقعا اصلا قابل مقایسه نبود . دیالوگا مسخره و نصفه نصفه . فقط الکی رو چهره ها زوم میکردن .دخترش انگار نه اینگار باباشو به شکل اسرارامیزی تو سال 2018 دیده . مث یه تیکه سنگ . افتضاح بود خلاصه . به همه ی اینا زبان مسخره شون که معلوم نبود چینی بود تایلندی بود ترکیبی بود . خلاصه که نبینین . 

  • نظرات [ ۱ ]
    • پنجشنبه ۲۰ دی ۰۳

    سریال چینی داستان گل رز ، سریال The Tale of Rose 2024

    یه سریال دارم نگاه میکنم چینی . اسمش هست داستان گل رز ، سریال The Tale of Rose 2024 

     

    درمورد یه دختر خیلی خوشگل خیلی خوشگل واقعا ، که تو یه خانواده از هر نظر عالی بزرگ شده و هیچی کم نداره محبت اعتماد به نفس زیبایی هیچی واقعا خدا حق رو براش تموم کرده . ولی خب هیچوقت چیزی به اسم " هیچی کم نداره " و کامل بودن برای یه انسان متصور نیست . شاید از نظر ناظر بیرونی اینجوری باشه . این دختر هم گرچه شاید از نظر خیلیا و از لحاظ روشن فکری بخایم در نظر بگیریم اینکه تو زندگی شخصی و عشقی شکست زیاد میخوره چیز مهمی نباشه ولی خب اینکه از اون لحاظ که زندگی ادم بیشتر به این مهم وابسته اس دیگه . زندگی شخصی و عشقی و ازدواجت خوب باشه کل عمرت عالیه . ولی " هونگ یی می " متاسفانه تو این بخش شانس نیورده . 

    چون خیلی خوشگله پسر زیاد دورشه خودشم طبیعتا دوس داره این موضوع رو ولی اونی که خودش دوس داره هنوز پیش نیومده . طبیعتا انتظار میره که با این همه خوشگلی و خانواده تحصیلات کار و استعداد های خودش یه  ازدواج خیلی خوب داشته باشه . ولی گویا اینجور نخواهد بود . 

     الان تو قسمت 7.8 با یه پسری دوست شده که خب پسر خوبیه از لحاظ قیافه تحصیلات ولی خب شخصیت خوبی نداره . مسئولیت پذیر نی ازدواجی نی یه کلام . سریال تو سالای 2004 اینا میگذره ، من الان این افکارو دارم ببین اون موقع خب حتما باید ازدواجی باشه کیس موردنظر . شخصیتش از این ادمایی که خودش به درجات بالا تو کار و اینا برسه و دختره هم مث اویزونا همش هرجا میره باهاش باشه و هروقت خاست بیاد با دختره . خب اینطوری که رابطه نمیشه چه برسه به ازدواج . البته که کار خوب برای مرد مهمه ولی اینکه مثلا پسره تو فرانسه یه موقعیت شعلی خوب گرفت ولی به جای اینکه به دختره بگه اول به مامانش گفت . مث مامانش می مونه . میخاد تاپ داون باشه رو رابطه . خودش هروقت خاست بره بیاد بگه نگه . اینطوری . دختره هم غرغرو نباشه و توقع نداشته باشه و اینا . من باشم همچین کیسی رو هرچقدم دوس داشته باشم سر این قضیه سریع میندازم دور . خط میکشم . ولی حالا باید دید که هونگ یی می قراره با این چالش چجوری برخورد کنه . 

    دختره واقعا از لحاظ خانوادگی و مالی و شغلی و تحصیل هیچی کم نداره . واقعا چقد حیفه که همچین ادمی نمیتونه توو زندگی ازدواج هم کامل و عالی باشه . انقد پدر مادر خوب و با درک و شعوری داره من همش بهش حسودیم میشه . باباش یه تکه جواهره . برادرش فوق العاده س . اصلا تو قضیه دوس پسراش همش برادرش بهش مشاوره میده . ولی متاسفانه اونم تو زندگی شخصیش مونده . با اینکه به خاهرش مشاوره میده و این همه میدونه ولی زندگی عشقی خودش می لنگه . 

    واقعا چجوری میتونن اینجوری سریال بسازن مث زندگی واقعی می مونه . با شخصیتا زندگی میکنی . درک میکنی و نمیدونی حرف کدوم رو قبول کنی . هردو حق دارن هردو قابل درکن . البته خب کم سن و سال بودن و جوون بودن دختره رو هم باید در نظر گرفت افکارش همونجور که تو همچون خانواده ای رشد کرده پر از عشق و رومانتیکی و ایناس . و این هم اولین دوس پسر و اولین عشقش حساب میشه . 

    جالبه درکل سریالش . 

     

    ...

    پسره تحت تاثیر مامانشه ، مامانش از این ادایی روشن فکرایی که از سنتی بودن خوشش نمیاد و رفته پاریس عشق و حال و موفق شده شوهرش زیاد اهل پول جمع کردن نبوده ، چون پسر پیش مامانش بزرگ شده و مامانه از بچگی باباهرو پیش پسره تحقیر کرده فک میکنه مامانش راس میگه برا همین نمیخاد مث باباش شه . مامانشم همش میگه اره تو مث باباتی فلان پسره هم از این بدش میاد . اگه پسره پیش باباش بزرگ میشد بهتر تربیت میشد . مامانه لاابالیه و زندگی رو فقط کار میدونه و پول برا همین پسرش سر اینکه تو فرانسه بهتر کار میکنه و اینا هی تحریک میکنه . پسره هم چون تحت تاثیر مامانه س نمیخاد اونو ناامید کنه میخاد ازش تاییدیه بگیره . تشویق بشه از طرفش اینجوری . وگرنه اگه مامانش و حرفاش نباشه پسره حتی تو چین هم جای رشد داشت و کارشم داشت . می موند مث ادم با دختره . بالاخره برای عشق باید فداکاری کنی دیگه  . رفته پاریس تازه رسیده میگه دلم تنگ شده پشیمون شدم اومدم خب اگه راس میگی برگرد . 

     

    دختره میگه عشق واسش الویت داره البته خب به نظر منم عشق مهمتره ولی به شرطی که طرف بخاد از تو حمایت کنه کار بعدنم پیدا میشه مخصوصا تو خارج اونم برای کسی به خوشگلی و استعداد هنری که دختره داره . این تصمیم گیری یه طرفه ی پسره اس که مشکل کرده قضیه رو . پسره خوبه عاشقه ولی خودرای هم هست . داره برای دختره تصمیم میگیره درحالی همچین مردی مناسبه که دختره چسب باشه یا مستقل نباشه . هونگ یی می یه دختر مستقل و ازاده به قول برادرش اون حتی با خانواده شم مشورت نمیکنه برای کاراش . معلومه که عشق هم نمیتونه براش تصمیم بگیره . درواقع هردوشون همچین اخلاقی دارن . دختره میخاد پسره همش در اختیارش باشه ، همه توجه وقت ، دقیقا تو وقت بدی رفت فرانسه پیشش ، درحالیکه پسره تو کاراموزیه و باید حواسش جمع کارش باشه تا بتونه اونجا موندگار شه . دقیقا تو روزی که رییسش اومد بهش داد و بیداد کرد . اونم یه اسیایی چینی ، خب معلومه فرانسوی خر نژاد پرست از چینیه کار بیشتری میخاد . وقتی تو همچین وضعیه خب طبیعیه که نتونه نه روی دختره و عشق تمرکز کنه نه روی کارش . هردوطرف ضرره . بعد حالا به قول پسره کار دختره اونقدرام کار درست حسابیی نبود . گرچه وقتی داره میگه که من برناممم اینکه بیام فرانسه توام بیای باید درخاستی باشه گفتنش و اینکه نظر دختررو هم بپرسه راجبه تصمیمش ولی حالا نپرسیدم نپرسید میتونی از این دید ببینی که همو دوس دارین و اونم داره برنامه هاشو جوری که با تو باشه تنظیم میکنه . خب این خوب نی ؟ والا به نظر من که پسره اوکازیون البته اگه کمتر ننه دوست باشه که اونم با ترفندای زنانه میشه از ننش جداش کرد . همچین کیسی بیاد واسه من بگه داره تلاش میکنه بمونه فرانسه منم برم پیشش حقوقشم که دوبرابره میگه ینی چی ؟ ینی که همه هزینه هات با من ...اوکیه دیگه . من میرم واسه خودم فرانسه رو میگردم اونم بره هرچقد دوست داره تو کارش پیشرفت کنه . والا 😁

     

    قسمت 20 : هم دختره احمقه هم برادرش . واقعا موندم چجوری به عقلشون رسیده شخصیتا رو اینجوری نشون بدن ، مردی با اون همه تحصیلات و دانش و موقعیت شغلی مث برادره که همیشه تو زمینه های شغلی و عشقی مخصوصا ، به خاهرش مشاوره میده ، طبیعتا خودش باید به این موضوعات واقف باشه و زندگی خودش و رابطه های خودش رو بهتر مدیریت کنه ولی مث کسخلا میمونه داره می بینه اون دختر مدیر دفتره سوسو ، بعد از یه تروما و اتفاق وحشتناک واسش بالاخره دیواراشو شکونده و داره به عشق و مرد راه میده بعد عین کسخلا پاشده رفته با اون دختر که ذهلم گتمیشه میره ماهیگیری و اینور اونور اصلا عقل نداره بیشعور . خواهرشم کسخل اعظم حیف اون همه خوشگلی که اون داره . چه فایده تو زندگی عشقی عقل نداشته باشی . 

    به قول سوسو تو از رابطه ی اولت هیچ درسی نگرفتی بازم داری همون اشتباهارو میکنی . واقعا راس میگه . به قول سوسو راس میگه انگار معطل مرده ، تا داداشش بهش گفت دور خودت حصار نکش انگار گفته برو دوس پسر پیدا کن گفت معاشرت کن نگفت برو سریع بچسب به یه دهاتی گدا گودوله ی بیریخت که . نه تنها خودش پیشنهاد دوستی داد بلکه خودشم پیشنهاد ازدواج پول شرکت پسره تازه از برادرشم پول قرض گرفت برا اون . اصلا عقل نداره . بعد رفته تو شانگهای زندگی میکنه . خب تو میخاستی از پدر مادرت دور باشی خبرت میرفتی فرانسه پیش اریک دیگه . مسخره . نه این یکیو میخاست مث پروانه هی دورش بچرخه و به حرفاش گوش بده و نه نیاره و روش مسلط باشه برا همین اریک اینجوری نبود واسه همین اریکو ول کرد . انقد لوسش کردن و همه همیشه در اختیارش بودن و لی لی به لالاش گذاشتن فک میکنه دوس پسر و شوهرم همونجوری . درواقع دختر ه خودش مشکل شخصیتی داره نه اریک . 

    همچین بدو بدو رفت با پسر دهاتی کره شمالیهه ازدواج کردا انگار هول شوهر بود . مث سگ اریکو میخاست داشت واسش له له میزد وقتی دیدش اینکارو کرد که بگه من تورو نمیخام درواقع لج کرده . اگه یخورده دیرتر ازدواج میکرد ممکن بود بازم با اریک دوس شه . 

    داماده ، شوهر دختره ، با خودش درگیره انگار خودکم بینی و عقده داره ، اومده پیش اریک بهش میگه ما زندگیمون اینجوری اونجوری خب به این چه مگه پرسید ؟! اسکل . یه نگا به اریک بنداز ببین استاندارد های دختر کسخلی که گرفتی چی بوده حالا چی شده که اومده با تو ، به این باید فک کنی تو . 

    اریک دوسش داشت که هیچ دوس دختر دیگه ای نگرفته بود حالاام که به ثبات رسیده برگشت حتی تا دردهات داماده رفت تا می گوی رو برگردونه ولی دختره مث اسکلا برداشت اریکو به شوهر عقده ایش نشون داد . بدترین کاری که میشه کرد . انگار گفته ببین من با این بودما الان با توام . خب معلومه بهش برمیخوره . 

    دختره به شدت متناقضه اصلا حرفاش با عملش نمیخونه اولا میگفت عشق برام اولویته نه کار ولی دوس پسر اولی رو به خاطر کار ول کرد ، الانم که شوهر کرده بازم دعواشون سر کاره ، حامله شده میگه نعمته ولی درواقع بچه داره جلوی کار کردنشو میگیره و پشیمونه . واقعا فازش چیه ؟! 

    پدر مادر دختره صب تا شب دور بچه هاشون می چرخیدنو حرف از ازدواج و اینا میزدن بعد دخترشون یه ساله ازدواج کرده حامله ام شده هنوز نیومدن خونش . :|

     

    ....

    سریالو تموم کردم به نظرم ده قسمت بعد از طلاق از شوهرش بیهوده و اضافی بود . مثلا میخاستن جریان داشتن زندگی رو نشون بدن ولی به نظرم ضایع بود که میخاستن نشون بدن این دختره رو همه میخان و دوتا هندسام دیگه ام بعد از شوهرش عاشقش شدن . بیشتر کاراش شبیه خودنمایی بود . درضمن به قول سوسو دقیقا نمیتونست بدون مرد زندگی کنه تا هرکیو میدید سریع ازش خوشش می اومد و خودش زودی می رفت خونشونو کیس و فلان . بابا یخورده سنگین باش دیگه . 

    اینیم که از شکست عشقی هاش ککش نمیگزید به خاطر نوع تربیت ازادانه ای بود که داشت بس که ول بود و خانوادشم همه جوره حمایت گر بودن . برا همین براش اللسویه بود که بخاد مدت طولانی رو از طلاقش یا مرگ سومین عشقش ناراحت و دپرس بمونه .

    بیشتر من کاراکتر سوسو رو دوس داشتم با اینکه اتفاق وحشتناکی براش افتاده بود با اینحال تو زندگیش موفق بود و اخرم تونست به تروماش غلبه کنه . هم کارو داشت هم زندگی عشقی رو و خیلی خوب میتونست مدیریت کنه همه چیزشو . حتی اون خانواده درب و داغونشو هم . گرچه به نظرم لیاقتش بیشتر از برادره می گوی بود ولی خب اونم بد نبود . میشه از کسخل بازی هاش گذشت . 

    درکل سریالش چیز خاصی نداشت به نظرم . یا جمله ی قصاری یه داستان معمولی راجبه یه دختر خوشگل بود که همه مردای چین عاشقش میشدن . ولی خب درکل بد نبود . ولی اینجور نیست که خیلی خوشم اومده باشه و باهاش حال کرده باشم . سریال ⚡ سریال چینی در بهار عاشق خواهیم شد ⚡ با اینکه ضعفای زیادی داشت و کسخل بازی زیاد داشت دختره ، ولی با اینحال خیلی رابطه شون و عشقشون رو دوس داشتم . داستانشم قشنگ بود . و یه سرانجامی داشت . این همش عاشق این میشد عاشق اون میشد اخرشم هیچی . 

     

  • نظرات [ ۰ ]
    • جمعه ۲۳ شهریور ۰۳

    سریال چینی در بهار عاشق خواهیم شد There Is a Lover in My Hometown

    سریال چینی در بهار عاشق خواهیم شد There Is a Lover in My Hometown ، درمورد ژوانگ جیه و چن مای دونگ که تو زمان دبیرستان باهم همکلاسی بودن . هردو درونگرا و کم حرفن و هردو مشکلاتی دارن . ژوانگ جیه تصادف کرده و یه پاش از زانو به پایین قطع شده و چن مای دونگ مادر پدرش طلاق گرفتن . اونا تو یه شهر کوچیک زندگی میکنن . سالها میگذره و هردو دارن زندگی خودشونو میکنن که اتفاقی دوباره همو می بینن و این سری ژوانگ جیه میره تا با چن مای دونگ سرحرفو باز کنه و دوست بشن . ولی چن مای دونگ همش یبس بازی در میاره . ژوانگ جیه تو شانگهای کار  و زندگی داره و کارشناس فروش خیلی خوبیه . اون دوس داره همچنان تو شانگهای بمونه و نمیخاد به شهر کوچیکشون برگرده . میگه وقتی اینجاس ازاده و کسی نمی شناستش کسی به لنگ زدنش توجه نمیکنه و کسی نمیدونه که پدرمادرش کیا هستن . شهر بزرگو دوس داره دیگه . مشخصه ی بارز همه ی دهاتیا 😄 اون تو زندگی عشقی شانس نیوورده درواقع زندگی عشقی خاصی نداشته با رییس بخششون سه سال رابطه داشته ولی رییس بخشه ادم حسابیه و از یه خانواده درست حسابی ثروتمند ، طبیعتا اونا هیچ وقت اجازه نمیدن پسرشون بیاد یه دختر دهاتی معلول رو بگیره . برای همین کات کردن . درواقع دوس پسر دیگه ای نداشته . چون به هرکی درمورد معلول بودنش میگفته طردش میکردن . بیشعور زیاده دیگه بالاخره .

    There Is a Lover in My Hometown سریال چینی در بهار عاشق خواهم شد

    من در واقع فک میکنم وقتی اومد دهاتشون و دوس قدیمشو دید به این فک کرد که ممکنه بتونه یه مدت با این دوست قدیمش باشه و لاس بزنه چون اون از هرچیزی زندگیش خبر داشت و معلول بودنش براش مهم نبود . و بهش به چشم کاستی و بد نگاه نمیکرد . با اینحال میگفت که همیشه چن مای دونگ رو دوس داشته و یجورایی عشق یک طرفه بهش داشت ، ولی خب چن مای دونگ دنبال ثبات بودن تو زندگیش و اگرم میخاست با کسی باشه ،میخاست ازدواج کنه ، ژوانگ جیه انقد میره میاد بالاخره پسره نرم میشه و بهش پا میده . درواقع اونم راضی بودا دختترو میخاست ؛ولی هی داشت مقاومت میکرد . شاید میخاست ثابت قدم بودن دختترو بسنجه .

    There Is a Lover in My Hometown سریال چینی در بهار عاشق خواهم شد

    اینجا داشت به چن مای دونگ میگفت : منزوی بودن هم یجور جذابیته  

    با همه ی اینا رابطه عاشقانه شون شروع میشه ولی با اینحال ژوانگ جیه همیشه اینو به مای دونگ میگه که اون بالاخره میخاد برگرده به شانگهای و نمیخاد وقتی ده سال دیگه به زندگیش نگاه کرد پشیمون بشه که چرا زود ازدواج کرده و فرصتهای بیشتری رو برای کار و موفقیت امتحان نکرده . درواقع سریال خیلی سعی داره که مستقلی دختره و تصمیم های دختره تحت شعاع عشق و ازدواج قرار نگیره و اینو نشون بده که زن ها هم باید مستقل باشنو ازاد و اینا . ولی خب هرجوری و با هرفرهنگی که بخای حساب کنی استقلال فردی و ازادی فردی هیچ جوره با ازدواج و رابطه ی عاشقانه ای از نوع رابطه ی این دو، شدنی نیست . و سریال سعی داره بگه که بالاخره یکی باید این وسط کوتاه بیاد برای دیگری ولی اینکه یک نفر خودشو فدای رابطه کنه و دیگری کار و بار خودشو داشته باشه و همش خودسر و بدون برنامه و مشورت کار کنه و بی خبر بره و بیاد اونم برای مدت طولانی کار درستی تو رابطه نی . و اگه قرار ازدواج کنین همه ی جوانب رو بسنجین و رابطه ی دورادور رو انجام ندین . 

    رابطه این دو عمیقتر میشه تا جایی که باهم میخابن ، مادربزرگه مچ جفتشونو میگیره و اصرار داره که حالا که باهم انقد صمیمی شدین خب ازدواج کنین ، چینیا خیلی ازدواجی و سنتی هستن ،😁⚡💜  اصلا من مرد چینی میخام اصلا من چن مای دونگ میخام 😁⚡💜 اینا هم هول هولکی نامزد میکنن ، دختره داره یه کارافرینی انجام میده و باید بره شانگهای و مدتی حداقل یک سال دنبال این کارو بگیره ، و فردای نامزدی ، بدون اینکه به چن مای دونگ بگه میره ایستگاه و دقیقا دقیقه ی نود اینو بهش میگه ، منم عصبانی شدم چه برسه به نامزد عاشق ، پسره واقعا همه جوره هوای دختترو داشت همه جوره خیلی مهربون و از خودگذشته و مراقب و خیلی مرد بود واقعا یه مرد عالی ، ولی اینکه فقط یک نفر خودشو بذاره کنار و همش اجازه بده کسی که عاشقه یک سال ازش دور باشه واقعا دوراز انتظار و دور از شعور نیست ؟ خیلی مسخره س . بعد بدون گفتن دلیل و مشورت حداقل از قبل میگفت . خلاصه اینا باهم قهر میکنن و پسره نمیخاد کوتاه بیاد .

    There Is a Lover in My Hometown سریال چینی در بهار عاشق خواهم شد

    با اینحال این رابطه و این ازدواج و این عشق برای بچه بازی نبود ، ینی اینجوری نبود که خب عه این دختره اینجوری میکنه هی حسابگر باشه که من این همه محبت از خودگذشتگی حالا که تو اینجوری تمومه همه چی ، من شخصا اینجوریم 🙄😄 فقط باهاش قهر میکنه ولی همش حواسش هست بهش . بعد یه مدتی میگذره و یه تصادف رخ میده که دختره نزدیک بود بمیره ، ولی تصادفه رخ نمیده ، با اینحال اگه رخ میداد دختره میمرد ، که به نظرم اگه می مرد تراژیک تر میشد 😁😶 دختره اونجا به خودش میاد و به این نتیجه میرسه که اینکه کنار کسایی که دوس داره باشه خیلی بهتر از موفقیت تو شهره و کارشو تو شهر خودشم می تونه انجام بده ، یهوییم یه فرصت کارافرینی تو دردهات خودشون جور میشه و برمیگرده همونجا . اخرش یخورده اب بود و مستقل بازی دختترو زیادی کش دادن . دیگه داشت عنشو در می اورد . ولیکن ...

    خیلی سریال قشنگ و سافتی بود . رابطه ی بینشون خیلی قشنگ و دوست داشتنی و غبطه امیز بود ، ینی من میگفتم چجوری میتونن همچین رابطه ای رو بین دونفر بسازن و چقد خوب میشه منم بتونم همچین رابطه ای داشته باشم ، یجوری بود که نمیتونم توصیفش کنم ولی خیلی خوب بودن . چن مای دونگ واقعا یه پارچه اقا بود . دختره ام دختر خوب و با ادراکی بود تنها عیبش این بود که زیاد با بزرگی و لاکچری بودن شهر بزرگ تسخیر شده بود و یهویی خودشو تو یه رابطه عشقی انداخت که امادگیشو نداشت ، مخصوصا از این لحاظ که برای رابطه باید تلاش کرد و از خودگذشتگی . اونم با کسی مث چن مای دونگ ،که خودش همچین ادمیه . و چقد سخت تونسته قلبشو به روی یه دختر باز کنه .  همچین پسری خیلی وابستگی داره و خیلی حس مالکیت و مخصوصا مسئولیت داره و میخاد همه چیزشو برای رابطه بده . و میخاد که یه مرد زندگی باشه و نه کسی که هیچ بویی از مسئولیت و احساس نبرده و بگه این نشد بعدی ...برای همین این کش مکش ها یخورده عصابمو خورد کرد ، مسائل مربوط به مرگ و تشییع جنازه که شغل پسره بود هم یخورده زیادی بود که میشه ازشون چشم پوشی کرد چون من میزدم جلو . با همه ی اینا خیلی دوسش داشتم سریالو .

    There Is a Lover in My Hometown سریال چینی در بهار عاشق خواهم شد

    این سریال چینی رو بعد از مدتهای زیادی دیدم . و واقعا چسبید بهم . یکی از او اس تی های سریالم خیلی قشنگ بود . مخصوصا معنی او اس تی ها خیلی قشنگ بودن . که به مرور به عنوان پست جداگونه می ذارمشون . فعلا اینو داشته باشیم اینجا که خالی از لطف نی : 

    نیمه شب با خاطراتت

    گذشته ای که ماه یاداوری کرده

    اتاق احاطه شده با حسرت

    نمیتونم خودمو از این توهمات زیبا خلاص کنم

    گیج شدن از نورهای سوسوزن

    وقتی که شهاب سنگ از کنارت رد میشه

    ارزوم کردی

    برام عجیبه ینی متوجه اشتیاقی که بهت دارم شدی؟


    There Is a Lover in My Hometown
    My Hometown Has A Lover
    Wu Xiang You Qing Ren
    Chun Se Ji Qing Ren
    吾乡有情人
    情人
    吾鄉有情人

    در بهار عاشق خواهم شد


    🍀  مطالب پیشنهادی 🍀 

    💚   سریال چینی خون جوانی  💚 ⚡ معرفی فیلم کره ای و چینی و ژاپنی  ⚡

  • نظرات [ ۱ ]
    • جمعه ۲۱ ارديبهشت ۰۳

    سریال کره ای  جنگ گوریو و خیتان Goryeo-Khitan War

     

     

    سریال کره ای  جنگ گوریو و خیتان رو دیدم ، یخورده سریال سنگینی بود مخصوصا اینکه قسمت های جنگیش خیلی زیاد بود و یخورده خسته کننده بود . من سریال 134 قسمت ده جو یونگ رو دیده بودم که اونم جنگی بود و راجبه جنگ گوگوریو و خیتان که باعث نابودی گوگوریو میشه ، ولی اون خیلی جذابتر بود جنگش و سیاست ها و مکالمه ها و نقشه هایی که برای هم می کشیدن . البته که بازیگر هاشم خیلی بهتر از این بودن و همشون واقعا نقش به سزایی تو سریال داشتن . 

    این سریال برعکس سر و صدایی که براش راه انداختن که به مناسبت نمیدونم 50 مین سالگرد ؟ شبکه ی کی بی اس ساخته شده ، با اینکه دوره و امپراطوری که نشون دادن درواقع دوره ی طلایی و امپراطور خوبی بوده ولی خیلی شیت بود . از نقش امپراطور اصلا خوشم نیومد و نقش کانگ گام چان یکی از وزرا و نقش اصلی سریال ، که بازیگرش بازیگر سریال امپراطور دریا در نقش گونگ بوک ، بود ، بود ، اینجا زیاد نقش باحالی نداشت . بیشتر خیلی پدرطور حامی امپراطور جدید و جوون بود .

    دیالوگی که خیلی تو سریال به کار می رفت : ما حتما پیروز میشیم .

    وزرای دیگه خیلی ماست بودن و مفت خور به تمام معنا بودن . کاش یخورده از کار وزرا نشون بدن که دقیقا غیر از مخالفت با امپراطور و یا موافقت و ایستادن و بر و بر نگاه کردن هم دیگه چه کار مهم و تاثیرگذاری برای گوریو یا چوسان انجام میدادن ، خیلی ادمای بیخودی بودنن . قسمتی بود که ژنرال های جنگی از اینکه امپراطور اونارو حساب نمیکنه و فقط با وزرا مشورت میکنه خشمگین شده بودن و اومده بودن حقشونو بگیرن ، درواقع این سربازا هستن که باید درمورد وضع جنگ و ممکلت و صلح و سیاست حرف زده بشه نه وزیری که تو پایتخته و هیچی نمیدونه و فقط نگران برنج خودشو و تا جنگ میشه بدو بدو فرار میکنه ، واقعا حق با اونا بود و به ناحق کشته شدن به نظرم . خلاصه ...

     

    تو پست 💟تاریخ در سریال کره ای عاشقان ماه و بدرخش و دیوانه شو  💟 راجبه اصل و نسب این امپراطور تو سریال مفصل گفتم و بیشترش زیاده گویی ، یخورده پیچیده س ولی دقیق بخونین می فهمین چی شد 🙄🤭😁 ، دقیق بخونین . زحمت کشیدم از کره ای به فارسی برگردوندم .

    در ادامه درمورد تاریخ در این سریال باید بگم که تمام وقایع سریال عینا با تاریخ واقعی ساخته شده و چیز تخیلی توش وجود نداره .

    کانگ گام چان با بازی گونگ بوک ، که بالا گفتم کیه ، یکی از فرمانده و وزرای اشراف زاده ی اون موقع بوده که نقش به سزایی تو جنگ با خیتان داشته و خیلی سیاستمدار بوده ، حتی مجسمه ی و مقبره سنگی اون تو پارکی به نام ناک سانگ ده ؛وجود داره . 

     

    ناک سانگ ده جایی که کانگ گام چان توش به دنیا اومده و به معنای جایی که وقتی کانگ گام چان توش متولد شد ستاره ای سقوط کرده . اونو تو مقبره ی امپراطور دفنش کردن . 

     

    درکل سریال متوسطی بود گویا میگن فصل دو هم داره . من زیاد دوسش نداشتم . اولاش جذابتر بود . به نسبت سریالای جنگی و تاریخی دیگه زیاد جذاب نبود . با اینحال به نظرم از سریال 💚سریال کره ای معشوق  💚 خیلی بهتر بود از لحاظ سیاسی و جنگی . گرچه اون دوره کلا با این دوره فرق میکرد . اونجا یه امپراطور دیگه حاکم بود . 

     

     

    🍀  مطالب پیشنهادی 🍀 

    💚  سریال کره ای بی خانمان  💚  سریال ایرانی برف بی صدا می بارد 💚  فیلم سینمایی موقعیت مهدی  💚 سریال ژاپنی روزها 💚 سریال کره ای ایدل مقدس 💚 فیلم سینمایی غریب 💚سریال کره ای رویارویی یا دوست پسر 💚سریال کره ای وکیل طلاق 💚سریال کره ای توطئه در دربار 💚

     

  • نظرات [ ۰ ]
    • سه شنبه ۲۲ اسفند ۰۲

    سریال کره ای یا بدرخش یا دیوانه شو 빛이거나 미치거나

    سریال کره ای یا بدرخش یا دیوانه شو  빛이거나 미치거나 

     عنوان کره ایش ینی : یا درخشش" نور" یا دیوانگی 

    گوریو رو امپراطور وانگ کان ، با همکاری نجیب زاده ها تاسیس کرد . اون زمانی که میخاست کشور رو پایه گذاری کنه همه ی اشراف زاده ها و حتی دشمنانش از شیلا و بکجه رو هم در اغوش گرفت و باهاشون دست دوستی داد . پس درواقع گوریو رو اشتراکی پایه گذاری کردن . در این حالت امپراطور قدرت مطلق نمیشه و نمیتونسته کارها و اصلاحاتی که میخاسته رو انجام بده .

    ابتدای امر مشکلی نداشته ولی وقتی عرصه رو تنگ می بینه به فکر می افته . مشکل اینجاست که اون نمیتونسته حالا که با کمک دیگران شاه شده یهو رو برگردونه و جواب نه به خاسته های اشراف زاده ها بده . از طرفی هدف والا که امپراطور خوب برای مردم شدن هست هم زیر سوال رفته بوده .

    در این حالت نیاز به قدرتی هست تا بتونه “اصلاحات “رو انجام و جلوی اشراف زاده ها بایسته . کشور و ملت به یک اصلاح گر نیاز داشتن …
    بزرگوار اصلاح طلب بوده 😁


    سریال کره ای بدرخش یا دیوانه شو


    خلاصه … این قدرت رو فقط وانگ سو  " سو اسمشه " داشته ،وانگ سو که از بدو تولد با ستاره ی امپراطوری به دنیا اومده نحس نامیده میشه و با مردن پسر اول به صورت غیرمستقیم توسط سو ، تصمیم بر این میشه که اونو به کوه فلان " اسم کوه مهمه ؟"  تبعید کنن .

    “ 광종 کوانگ جونگ "این اسم بعد از امپراطور شدنشهکوانگ دومعنی داره : درخشش ، دیوانگی .


    «بر این اساس، گوانگجونگ برخلاف پیشینیان ضعیف خود، بسیار هوشمندانه به نیروهای قدرتمند پاسخ داد.ما منتظر زمان مناسب بودیم، آماده شدیم، حرکت را تضمین کردیم، و زمانی که در نهایت فرصت پیش آمد، با جسارت پیش رفتیم و اصلاحات را با موفقیت به پایان رساندیم. “

    اصلاحات گوانگجونگ، دستاوردهای قابل توجهی هستند که هنوز اغلب در کتاب های درسی تاریخ ذکر شده اند. »

    برای همینه که گوریو تونست ۵۰۰سال با قدرت دووم بیاره ، و این مدرک معتبریه که نشون میده “ کوانگ 광'(光)” کوانگ جونگ به معنای درخشش بوده .

    ولیکن … هرجا نور هست تاریکی هم هست ،

    میشه گفت به دلیل وسواس و سوء ظن بیش از حد در مورد حفاظت از کشور و مصلحت بوده ؟

    گوانگ جونگ در نیمه دوم سلطنت خود "پاکسازی خونین" و "سیاست ترور" را انجام داد که در تاریخ بی سابقه بود. اون همه ی افراد و نیروهایی که آشکارا مشکل ساز بودن رو حذف کرد ، هیچکس از نگاه پر سوظن اون در امان نبود حتی پسرش …

    «تهمت ها و اتهامات در جامعه بیداد می کرد، خونریزی ها و بی اعتمادی و توطئه ها بیداد می کرد.»
    در این حالت میشه گفت “کوانگ به معنای دیوانه” هم بود ، کوانگ جونگ دوگانه .


    وانگ سو یکی از امپراطوران مشهور بود که هیچ وقت نمیشه اونو از تاریخ کنار گذاشت .


    درهمین راستا ، سریال بدرخش یادیوانه شو درمورد وانگ سو عه .


    تو این سریال هم وانگ سو بعد از یه مدت زندگی تو کوه به قصر برمیگرده ماموریت پدر را قبول میکنه و با خاهرش که از خاندان دیگه ای بوده ازدواج میکنه .

    من وقتی اولین بار سریال رو دیدم تا یه قسمتایی با کارای وانگ سو موافق نبودم از این لحاظ که چرا تا اومد به حرف باباش گوش کرد؟ً! بعدش یهو یه روشنی رسیدم . 

    وانگ سو اومد زیر دست بابای که از بچگی باهاش ناعادلانه رفتار کرد و از قصر بیرونش کرد ، و به حرف اون ، مامورمخفی شد تا با درباریانی که داشتن امپراطور رو مترسک و خون مردمو تو شیشه کرده بودن مقابله کنه . چرا وانگ سو با همچون پدری اونجوری رفتار کرد ؟ چرا ازش متنفر نبود ؟ چرا وقتی باهاش اون رفتار شد تو بچگی همرو بخشید و دست پدرشو گرفت ؟ چون ...

    اون هیچ وقت با پدرش زندگی نکرده بود و گرمی و سردی و تیزی رفتارشو ندیده بود ، اون دنبال گرمی و محبت پدر و مادر بود ، زمانییکه پدرش دستشو دراز کرد و ازش کمک خاست و برای سالهایی که اونو ناعادلانه تو کوه تبعید کرده بود عذرخاهی کرد  و گفت به خاطر جون خودش بوده و این سالها در عذاب بوده ، همون لحظه ناراحتی های وانگ سو از پدرش زدوده شد . برای همین وانگ سو داشت اون کارارو میکرد . وانگ ووک وقتی وانگ سو رو که از پدر مرده دفاع میکرد رو دید گفت تو از همه بیشتر از پدر بدت می اومد ...وانگ ووک متوجه این تفاوت بزرگ نیست ... 



    به نظر میاد زنی غیر از زن اصلی وانگ سو "گرچه وانگ سو سه تا زن داشته ." وجود داشته که دوتا سریال به این موضوع پرداختن ، یکی اینجا که نشون میدن که وانگ سو قبل از ازدواج سلطنتیش ، با یه دختر دیگه ازدواج میکنن ، یکی تو سریال عاشقان ماه .
    تو این سریال ، ستاره بین قصر گفته دو زن با ستاره ی قطبی وجود داره که اگه با وانگ سو ازدواج کنن میتونن اونو از دیوانگی نجات و به سمت نور هدایتش کنن ،و اینوری سرنوشتش رو تغییر بدن .

    اولین زن ، شاهزاده ی باکجه س که الان بدون اینکه کسی بفهمه زنده س و تو چین برای گذران زندگی تجارت میکنه و تجارت خونه ی معروفی داره .

    وانگ سو برای اینکه دنبال قاتلینی که به قصر اومدن و امپراطور رو موردحمله قرار دادن بگرده ، به چین رفته ، اتفاقی اونجا برای یک شب با این دختر ازدواج و همونجا سرنوشتش تغییر میکنه . ولیکن کسی نباید بفهمه که وانگ سو یک بار ازدواج کرده . پس به دختره میگه حواسش باشه به کسی راجب این موضوع چیزی نگه.

    دومین زن ، خاهر وانگ سو از زن دیگه ی امپراطوره که از خاندان قدرتمندیه . امپراطور این ازدواج رو ترتیب میده تا وانگ سو در امان بمونه ، همچنین بهش میگه خودشو نشون نده و در خفا بمونه و مث همیشه ازاد و خجسته زندگی کنه و صبر کنه تا فرصتش پیش بیاد .

    وانگ سو درحال صبر کردنه ...

    سریال خیلی جذابیه که دارم برای دومین بار نگاهش میکنم و حیف بود اگه ازش پست تو وبلاگم نمیذاشتم . با من همراه باشین با این سریال جذاب . 

    .

    .

    .

    🍂💛‌ مطالب پیشنهادی 🍂💛 

    💚 سریال کره ای تاریخ اسیدال یا ارتدال  💚سریال کره ای کیمیاگر روح فصل یک 💚 اهنگ کره ای HANDSUP  از گروه قدیمی BAP 💚سریال کره ای ممنوعیت ازدواج 💚معرفی کتاب وزن رازها  💚 معرفی کتاب کشتن شوالیه 💚سریال کره ای کیمیاگر روح 💚سریال کره ای قاشق طلایی  💚سریال کره ای سونات زمستان 💚سریال کره ای سونات زمستان معرفی سریال 💚سریال کره ای یوندر  💚سریال کره ای اوه مای ونوس  💚سریال کره ای پاییز در قلب من  💚 سریال کره ای عشقم اهل ستاره هاس 💚سریال کره ای فراتر از شیطان 💚

  • نظرات [ ۱ ]
    • جمعه ۲۹ دی ۰۲

    سریال چینی خون جوانی

    소년 가행 :

    오래만에 중국 드라마를 봤는데요 . 제목은 “ 소년 가행 “ 이었어요 . 육번쩨 왕자는 셔오새로 부르는데 그의 삼촌은 반역죄로 죽었기 때문에 왕자리과 세자자리를 버리고 궁을 떠난 바람에 어떤 아주 힘이 강한 사람 손으로 죽이려고 할 뻔했어요. 왕자는 살아 남아 내는 있지만 가지고 있었던 모든 힘과 능력을 잃어버리게 됐어요 . 왕자는 지금은 사람이 가기 힘든 곳에서 호텔같은 곳을 관리하고 있는데 . 어느날 어떤 싸움이 잘하는 남자가 그 곳에 손님으로 왔어요 . 그 다음에 도독놈들도 왔는데요 . 그 남자가 싸움을 잘 할 수 있기 때문에 도독들하고 싸우고 그들을 내더버렸어요 . 그는 싸움이 아주 심하게 한 때문에 호텔이 망가젔을테니까 셔오새는 “지금 제 호텔을 이렇게 됐더니 값을 내 놓아야지” 라고 했는데 그 남자는 ” 저는 돈이 없지만 지금은 x도시에 가고 있는 길인데 너도 함께 가면 그 곳에 돈이 얻고 네 돈 줄텐데요 “ 라고 했어요 .

    그렇게 둘이 친구 됐기도 하고 아주 흥분하고 신비롭고 쾌감이 있는 여행을 시작했네요 .

    알고 보니까 셔오새는 힘이 강하고 생각이 넓고 정이 많다는 사람이였지만 궁에서 삼촌에게 어떤 억울한 일을 버려서 지금은 냉철하고 담담하지만 아직도 영리하고 상량하고 경이로운 점들을 가지고 있는 모양이에요 .

    줄거리는 너무 흥미롬이 없어서 볼때 조금 심심한 기분이 들을 수 도 있으며 그래도 드디어 셔오새는 뭘 할지는 궁금해서 끝까지 보자” 라고 했어요 .

    사실은 로맨스 없었으면 좋겠는데요 . 여주인과 남주인은 어울리지 않아서 계속 마음에 걸리기도 했어요. 그냥 친구 사이는 뭐가 뭐 문제가 있는지를 알수가 없네요 . 이런 줄거리가 있는 드라마들에 로맨스는 없더라도 볼수 있는만큼 있지 않을까 싶어요.

    그래서 저는 솔직히 재미있게 보지 못했고 해서 그냥 셔오새는 드디어 복수할 수 있게 될까 않을까 궁금했고 지루하게 봤고요.

    셔오새는 뭐 조금 우유부단해 보여서 먼저 무슨 일을 할지를 모르겠다는 성격이 있는 모양이였어요 .

    잘생기는 게 다 아니라는 말이 있잖아요 . 그건 이 드라마 덕분에 맞는 말인지 깨달었어요 .

    셔오새는 이보다 더 재미있어지고 더 눈 부시게 된다면 스토리는 더 흥미로워젔을텐데요 .

    그런데 셔오새는 냉철하게 쳐다보고 입이 열지 않게 말하더니 매력적인 있기는 있기한데 딱 20 에피소드까지였는데요. 그 이상이 지루하고 시청자는 셔오새는 어떤 훌륭한 일을 하는 것을 기라리고 기대하고 있는 바람에 그는 아무것도 안하고 가슴에 손을 얹고 줄을 서 있었네요 . 대단한 힘도 없고 해서 조금 실망했더라고요 .

    오늘은 여기까지 .

    سریال چینی " خون جوانی "

    درمورد شاهزاده ششمه که به این خاطر که عموش با بی عدالتی و با انگ خیانت کشته میشه از قصر میاد بیرون و عنوان شاهزاده گی ازش گرفته میشه . تو راه رفتن به شهر دیگه ای یه نفر که خیلی قدرتمند بود اونو مجروح و باعث میشه هنرهای رزمی اش از بین بره " چینی دیده باشین میفهمین منظورم از هنرهای رزمی از بین رفتن چیه . چون پیچیده س توضیحش سخته . " الان تو یه شهر دور افتاده مسافرخونه داره . یه روز یه پسری که تازه داره هنرهای رزمی یاد میگیره به اونجا میاد ، پشت بندش یه سری دزدم وارد میشن ، پسره با اونا می جنگه و مسافرخونه وسایلش خراب میشه . شاهزاده که اسمش " شیائو سه " هست میگه باید خسارت بدی فلان قد خسارته ، پسره میگه ندارم ولی دارم میرم فلان شهر اونجا ممکنه پول دستم بیاد . بیا باهم بریم . شاهزاده هم پامیشه باهاش میره . و اینجوری سفر شگفت انگیز و پر از خطر اونها شروع میشه . تو راه همینجوری جوون های دیگه ای بهشون اضافه میشه و خود به خود به سمت شیائو سه کشیده میشن مث پروانه . بالاخره اشراف زاده ای که شاهزاده س دورش ادم جمع میشه دیگه .

    راستش زیاد سریال جذابی نبود . هی نگا کردم ببینم چی میشه به قول دوستم خاستم بهش فرصت بدم چون چینی ها یجورین که از قسمت 20 به بعد یهو داستان اصلی شروع میشه . که از نظر من مسخره س این مورد . خاستم بعد مدتها سریال چینی ببینم ولی غیر از پسر نقش اصلیه که یخورده جذاب بود چیز خاصی نداشت . حتی نقش پسره ام بیخودی بود . الکی دست به سینه می ایستاد نگا میکرد . هیچ کاریم نکرد . خیلی سریال ابی بود .


    🍀  مطالب پیشنهادی 🍀

    💟سریال کره ای میراث خانوادگی 💟جاسوس ادمهای مسحور شده 💟 فیلم ژاپنی هیولا monster 💟سریال کره ای با شوهرم ازدواج کن 2024 Marry My Husband 💟 

     سریال کره ای پولگاسال 불가살 Bulgasal: Immortal Souls  💟 سریال ترکیه ای عطیه هدیه gift 💟 معرفی کتاب جود گمنام 💟 اهنگ از IM MONSTAX  💟 وبلاگ خونی 💟 سریال کره ای هتل بزرگ درخشان 💟 معرفی کتاب شرکت  💟دومین برف تهران عکس و اهنگ برفی  💟 برنامه با حضور گونگ یو  

  • نظرات [ ۰ ]
    • دوشنبه ۲۰ شهریور ۰۲