قالب

معرفی 100 سریال کره ای پرطرفدار و محبوب :: •بیشه زاری غرق در شکوفه •

۲۰۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «معرفی 100 سریال کره ای پرطرفدار و محبوب» ثبت شده است

سریال کره ای پری و کیون وو یا دلباخته و معشوقه ش Head over Heels

سریال کره ای پری و کیون وو یا دلباخته و معشوقه ش Head over Heels 

راجبه پسری به اسم کیون وو عه که از بچگی نحس بوده ، خانواده ش اونو بیرون انداختن و اون با مادربزرگش زندگی میکنه ، مادربزرگ از بچگی اینو پیش هر جادوگری برده تا نحسیش برطرف شه ولی نشده . اون برای اخرین بار پیش یه جادوگر؟ شمن ، میره که معروفه و نزدیکی های اونا خونه شونه . 

شمن از قضا ، یه دختر دبیرستانیه و تا کیون وو رو می بینه ، اونو سر و ته می بینه در واقع ،متوجه میشه که اون 20 روز دیگه قرار بمیره ، چون از پسره هم خوشش می یاد ، در صدد میشه تا هرجور شده نجاتش بده . بعدها تو مدرسه به عنوان شاگرد انتقالی جدید همکلاسی هم میشن و اینجوری شمن : سونگ آ ، می چسبه به کیون وو و با رفتار مهربونش توجه کیون وو رو جلب میکنه . 

در کل قشنگ بود ولی خب داستانش یه سوالهایی رو برطرف نکرد . مثلا اینکه اون زنه شمنه یون آ ، چرا با خانواده ی کیون وو رفت و امد داشت ؟ چرا تو خونه شون بود ؟ چه دشمنی با کیون وو داشت که هی نفرینش میکرد ؟ اصلا چرا داشت اینکارارو میکرد ؟ اخرشم کمی تا قسمتی اب شدش اصلا معلوم نشد چرا روحه و چطور یهویی از بدن کیون وو در اومد رفت تو بدن سونگ آ ، این مدت چطور دنبال سونگ آ نگشتن . و نحسی کیون وو چطور برطرف شد ؟! خلاصه این موارد هم بود ولی برای پروانه ای شدن و اینا سریال خوبی بود . دختره خیلی بازیش خوب بود از لحن حرف زدنش خیلی خوشم می اومد . خیلی مهربونانه کیون وو رو صدا میکرد . کیون وو هم وقتی تو بدنش روح بدجنس رفته بود خیلی جذابتر شده بود . 

  • نظرات [ ۰ ]
    • پنجشنبه ۲۴ مرداد ۰۴

    سریال ژاپنی قلب شیشه ای glass heart با بازی تاکرو ساتو

    واقعا واقعا واقعا سریال متفاوتی بود . نه از نظر داستان و رومنس و اینا . داستانش یخورده درهم و بی مقدمه شروع شد و اونچنان چشمگیر نبود . ولی از لحاظ فیلمبرداری ، اهنگا ، پوشش و ارایش و درکل استایل بازیگرا واقعا متفاوت از سریالای دیگه ژاپنی بود . تاکرو ساتو واقعا ترکونده . تاکرو ساتو گفته ، با توجه به اینکه سریالای کره ای داره تو نتفلیکس پخش میشه و ماهم تو نتفلیکس هستیم ، فک کردم خوب میشه اگه یه سریالی بسازم که متفاوت باشه و جذاب . تو چندتا از مجلاتی که میخوندم و مصاحبه هاشون جسته گریخته ، تاکرو میگفت من دوباره رفتم کلاس پیانو و گیتار ، بعد فک میکردم تو صحنه ، که کاش از بچگی یه ساز رو یاد میگرفتم . ینی ف کنین همچین برازنده ی جذاب فوق بشر اصلا ، خودش خواننده و نوازنده نیست ولی یه سریال ساخته که توش اهنگ و اهنگسازی بیس سریال هست . و نقششم که بازی کرده به زیبایی و پر از جذابیت . اصلا هر قدمی که برمیداره هر لبی که باز میکنه و هر پلکی که میزنه پر از ظرافت و جذابیته . خیلی خیلی خیلی . همش براش پروانه و اکلیل بودم . ینی ذوب شدم تو جذابیتش . 

    سریال ژاپنی GLASS HEARTS 2025

    تاکرو ساتوه علاوه بر بازی تو سریال تهیه کننده اجرایی سریال رو هم به عهده داشته . 

     در کل سریال تمرکزش بیشتر روی موسیقی راک ، عشق و دوستی و چالش ها و  مشکلاتی که روبه روی جوان های مشتاق موسیقی قرار میگیره بود . 

    داستان راجبه آکانه دانشجوی موسیقیه که ارزوش درامر شدنه ، تو اغلب سریالا و موسیقی های ژاپنی درام نقش اصلی رو داره . 

    اون هرجا برای اودیشن میره رد میشه بهش میگن درام زدنت حس و ظرافت نداره . تو یه گروهی هم عضوه ولی یه روز که قرار بوده با گروه اجرا داشته باشه کنسل میشه و از گروه میندازنش بیرون  و اون وسط راه میشینه درام میزنه . از اونورم اتفاقی نائوکی فوجیتانی که یه گیتاریست و اهنگساز و خواننده ی مشهوره تو اون جمع بود تو سن ، میشینه همراه با درام زدن این پیانو میزنه . 

    چندوقت بعد  اون توسط نائوکی دعوت میشه تا به گروه جدیدش که اسمشو گذاشته TENBLANK اضافه بشه . اکانه به گروه ملحق میشه ولی دوتا همگروهی های پسر دیگه اولش زیاد باهاش موافق نیستن میگن ما همه حرفه ای هستیم و این دختره اماتور و فلان ولی بعد با راهنمایی های خودشون و نائوکی ، اکانه راه می افته . و بعدشم که میرن موسیقی اجرا میکنن . چالش های پیش روشون و دوستی و عشقی که بینشون جوونه میزنه . ماساکی سودا که خودش اهنگساز و خواننده س هم تو سریال بود و یکی از رقیب های گروه TENBLANK بود . بعدش معلوم میشه که اونو و نائوکی باهم برادرن 😁 خیلی باحال بود این قسمتش . کم لطفی اگه راجبه جذابیت دوتا هم گروهی های دیگه ی TENBLANK چیزی نگم ، نائو و کازوشی که کازوشیی بعد چند وقت از اکانه خوشش میاد ، و نائو که مدت طولانیه با نائوکی دوسته و باهم موسیقی میساختن که رابطه ی بی رومنسی دارن و همش نگران و مراقب نائوکی هستش . 

    سریال ژاپنی GLASS HEARTS 2025

    سریال ار لحاظ بصری و موسیقیایی خیلی قوی ساخته شده و صحنه های کنسرت ها و تمرین حس واقعی را به ادم میده . 

    بیشتر بیننده ها اذعان داشتن که داستان تا حدی ظعیف بوده ولی همگی متفق القول بودن که سریال از لحاظ موسیقییایی واقعا عالی عمل کرده  . 

    این سریال رو از روی رمانی به همین نام ساختن . رمان از سال 1993 چاپ میشده تا 2011 . 😮

    نکات برجسته از مصاحبه با تاکرو ساتو در GQ Japan

     

    ساتو علاوه‌بر ایفای نقش اصلی در "Glass Heart"، به‌عنوان تهیه‌کننده‌ مشترک (Executive Producer) نیز در این پروژه حضور دارد. او با شور و حرارت فوق‌العاده‌ای به این سریال پیوست و از دوران جوانی علاقه‌مند به اقتباس رمان «Glass Heart» بوده است .

     او با الهام از رشد دراماتیک در سریال‌های کره‌ای و قدرت نتفلیکس، تصمیم گرفت رمان Glass Heart را به‌صورت زنده تبدیل کند. 

     پیش از ارائه رسمی پروژه به نتفلیکس، سکانسی را خودش فیلم‌برداری کرد تا کشف کند موسیقی و تصویر تا کجا می‌توانند ترکیب شوند—نه به‌عنوان پیش‌نمایش، بلکه برای درک پتانسیل واقعی اثر. 

    تصویربرداری این سریال حدود ۸ ماه به‌طول انجامید. و در صحنه‌های زندهٔ اجرای گروه TENBLANK، تا ۵۰۰۰ نفر مخاطب واقعی حضور داشتند و از ۱۲ دوربین استفاده شد تا تصویری "فراتر از دیده‌شده" خلق شود .

     

    بازیگران جدا از ایفای نقش، در دنیای واقعی نیز به‌عنوان گروه TENBLANK فعالیت کردند و بلافاصله پس از انتشار سریال در ۳۱ ژوئیهٔ ۲۰۲۵، یک آلبوم واقعی با اجرای همان بازیگران در روز بعد، یعنی ۱ اوت، منتشر شد .

     

    با وجود آن‌که فقط دو قطعه از آهنگ‌های سریال توسط «یوجیرو نودا» از RADWIMPS تهیه شده بود، بازیگران مجبور شدند بیش از ۱۰ قطعه موسیقایی را تمرین کنند، متن‌ها و اجراها را تا حد کمال وسواسی مرور کنند، و حتی در لوکیشن به صورت زنده اجرا نمایند. تمام تلاش‌ها برای تضمین اصالت و کیفیت حرفه‌ای بود .

     

    ساتو می‌گوید که نمی‌خواست تنها به‌خاطر نوآوری این پروژه متفاوت باشد، بلکه صرفاً می‌خواست "بهترین تصویر ممکن" را خلق کند. او قول داده بود تمام توانش را برای رسیدن به این هدف به کار بگیرد و به‌گفته خودش، «تمام آن‌چه می‌توانست انجام دهد انجام داد» .

    سریال ژاپنی GLASS HEARTS 2025

     

    فیلمنامه توسط ماری اوکادا نوشته شد تا شخصیت آکانه (باتریست گروه) به‌صورت عمیق و متعدد دراماتیزه شود. 

     

    تصویربرداری پروژه نزدیک به ۸ ماه زمان برد. صحنه‌های زنده گروه TENBLANK به‌صورت تقریباً واقعی با حضور ۵۰۰۰ نفر و با استفاده از ۱۲ دوربین ضبط شد. 

     

    ساتو صحنه‌ای احساسی در قسمت نهم را که ابتدا برای حذف در نظر گرفته شده بود، حفظ کرد؛ دلیلی حیاتی برای روایت داستان به‌شکل بهتر. 

     

    در صحنه‌های اجرای زنده، همه بازیگران واقعاً موسیقی اجرا کردند. حضور تماشاگران واقعی که موسیقی را می‌دانستند و آمده بودند، به نمایش اصالت واقعی داد.  او تعریف می‌کند: «این نقش تهیه‌کننده به من اجازه داد واقعاً اقدام کنم و با تمام وجود پروژه را پیش ببرم.» 

     

    هم‌بازی‌ها: جدیت، انگیزه و رشد شخصیت‌ها

     

    جون شی‌سون (Jun Shison)

     

    بازیگر نقش کیبوردیست در گروه، تجربه بازی در یک صبحگاهی نکا‌یپ هم‌بازی ساتو بود. شور و علاقه فوق‌العاده‌ ساتو در تولید پروژه‌ای که ممکن بود دیگران آن را "شرم‌آور" بدانند، انگیزه کافی را در او ایجاد کرد. 

     

     

    کیتا ماتچیدا (Keita Machida)

     

    نقش گیتاریست به عهده‌ داشت. دعوت شخصی ساتو و مقیاس پروژه او را به‌شدت تحت تأثیر قرار داد؛ او این درایت را تحسین می‌کند. 

    یو میازاکی (Yu Miyazaki)

     

    نقش درامر گروه و نماد سنت سیندرلا را بر عهده دارد. او با حضور شخصیت‌آفرینی در نقش آکانه، از صدای کم و دوری او در ابتدا تا جریان اعتماد و رفتار گرم در میان رفاقت گروهی، مسیر رشد را تجربه کرد. 

     

    ساتو درباره رشد درونی او گفت: «او فردی قوی است—من فقط فضا را برای رشدش فراهم کردم.» 

     

    میازاکی هم اشاره کرد که ساتو دائم برای کمک به درک متن، روی صحنه و حتی در لحظاتی که حضور نداشت، کنارش بود. این حس اطمینان‌بخش و تلاش را به او منتقل کرد. 

     

    درباره حضور واقعی در گروه و مخاطب نیز گفت: «چیزی که اهمیت دارد این است که شما چگونه با اعضای گروه و مخاطب ارتباط برقرار می‌کنید، اصالت در احساس است.» 

    ....

    یک روز قبل از اینکه سریال پخش بشه اهنگای سریال تو پلتفرما قرار داده شده بود . از اهنگای سریالم نگم که یکی از یکی قشنگتر هستن . و این روزا فقط دارم به اونا گوش میدم . 

    امروز تا همینجا . 

    سریال ژاپنی GLASS HEARTS 2025

  • نظرات [ ۰ ]
    • سه شنبه ۲۲ مرداد ۰۴

    سریال کره ای فراتر از شیطان یا هیولا 괴물

    سریال کره ای فراتر از شیطان یا هیولا  괴물  

    رو برای سومین بار نگاه کردم . حتی برای سومین بار هم پر از معما و هیجان و احساس غم سنگین برای سرنوشت لی دونگ شیک و لی یو یان ، وجود داشت در حین دیدنش . واقعا هر قسمتش میگفتم عجب سریالیه . عجب سریالی ساختن . مثلش خیلی کم پیدا میشه . این سری تحلیل و داستان سریال رو از زبون چت جی پی تی نوشتم .😁😎😍

     

     

     

    ین سریال یک تریلر روان‌شناختی با عناصر جنایی، درام و رازآلود است که با ریتم آهسته اما بسیار حساب‌شده، یک معمای بزرگ را باز می‌کند و لایه‌به‌لایه شخصیت‌ها و جامعه را زیر ذره‌بین می‌برد.


    ---

     خلاصه کامل داستان سریال "فراتر از شیطان (괴물)"

     شخصیت‌های اصلی:

    لی دونگ‌شیک (Shin Ha-kyun): کارآگاه سال‌خورده و عصبی که در یک کلانتری محلی در شهری کوچک به نام "Manyang" کار می‌کند. خواهر دوقلویش 20 سال پیش به قتل رسیده و هیچ‌وقت قاتل پیدا نشده.

    هان جو-وون (Yeo Jin-goo): افسر جوان، باهوش و منظم که به Manyang منتقل می‌شود. پسر یک مقام عالی‌رتبه در پلیس ملی است.



    ---

     آغاز داستان:

    هان جو وون به ایستگاه پلیس مانیانگ منتقل می‌شه. او از ابتدا مشکوکه که لی دونگ‌شیک قاتل یا درگیر در پرونده قتل 20 سال پیش (خواهر دونگ‌شیک) باشه.
    در همین حین، قتل‌هایی مشابه با پرونده 20 سال پیش دوباره شروع می‌شن. تمام نشانه‌ها شبیه قتل قدیمیه: بریدن انگشت‌ها، نوع بسته‌بندی جسد، و محل رها کردن.


    ---

     دوگانگی شخصیت‌ها:

    هان جو وون و دونگ‌شیک در ابتدا دشمن‌گونه برخورد می‌کنن. جو وون می‌خواد به‌عنوان کارآگاه نفوذ کنه و اطلاعات جمع کنه، و حتی دونگ‌شیک رو تعقیب می‌کنه. اما دونگ‌شیک هم مثل روباه باهوشه و می‌فهمه دنبالشه.

    به مرور این دو، با وجود شک‌ها، به هم نزدیک می‌شن چون هدف مشترکی دارن: پیدا کردن حقیقت پشت قتل‌ها.


    ---

     معماهای پی‌درپی:

    در روند تحقیقات، رازهای زیادی از مردم شهر فاش می‌شه:

    پدر هان جو وون (پلیس ارشد) درگیر پرونده‌های فساد و لاپوشانی گذشته‌ست.

    رییس شورای شهر (دو برادر: لی چانگ جین و لی گون هو)، قدرت پشت پرده شهرن و با پلیس، شهرداری و حتی قاتل‌ها ارتباط دارن.

    پارک جونگ‌جه و مادرش (خانم بزرگ) هم بخشی از ماجراهای پشت‌پرده‌ن.



    ---

     پیچیدگی ذهنی داستان:

    سریال سؤالات زیادی مطرح می‌کنه:

    اگر برای گرفتن هیولا باید خودت هیولا بشی، آیا هنوز "آدم خوبی"؟

    آیا برای رسیدن به حقیقت میشه از قانون گذشت؟

    اگر کسی سال‌ها به اشتباه مجازات شده، آیا باید قاتل واقعی بخشیده بشه؟



     تم‌های اصلی سریال:

    عدالت و اخلاق

    حافظه و گذشته

    هیولا شدن برای بقا

    فساد در نهادها

    تراژدی خانواده



    ---

     چرا سریال خاصه؟

    فیلم‌نامه دقیق و پر از لایه

    بازی‌های خیره‌کننده، مخصوصاً شین ها کیون

    فضاسازی تاریک و سینمایی

    پایانی نه کاملاً خوش، اما واقع‌گرایانه






    --مرز باریک بین "عدالت" و "انتقام"

    در سریال، قانون همیشه جوابگو نیست. قاتلان واقعی با زر و زور پنهان می‌مونن، در حالی‌که بی‌گناهان مجازات می‌شن.

    سؤال بزرگ سریال اینه:

    > آیا انتقام شخصی، وقتی قانون ناتوانه، قابل قبوله؟



    جواب سریال ساده نیست. بلکه از ما می‌خواد به عنوان بیننده خودمون تصمیم بگیریم. و اینجا پای یک پارادوکس کلاسیک اخلاقی درمیونه:

    «پارادوکس عدالت و فساد»

    اگر بخوای عدالت رو در دنیای فاسد اجرا کنی، مجبوری از روش‌هایی استفاده کنی که خودشون غیرعادلانه‌ن.


    ---

     3. هویت انسان = گذشته + خاطرات + درد

    شخصیت دونگ‌شیک یک مظهر کامل از زخم‌های گذشته‌ست. او هر روز با خاطره قتل خواهرش بیدار می‌شه. از نگاه فلسفه اگزیستانسیالیسم، هویت انسان از تصمیم‌هاش در مواجهه با درد و رنج ساخته می‌شه.

    ژان پل سارتر می‌گه:

    > «ما چیزی نیستیم جز انتخاب‌هایی که می‌کنیم.»



    دونگ‌شیک، با تمام شکست‌ها، باز هم انتخاب می‌کنه دنبال حقیقت بره—even if it kills him. و این‌جاست که معنای "انسان بودن" شکل می‌گیره.


    ---

     4. انسان خاکستری‌ست؛ نه سیاه، نه سفید

    در این سریال، هیچ‌کس کاملاً خوب یا کاملاً بد نیست:

    حتی قاتل‌ها گاهی انگیزه‌هایی انسانی دارن.

    حتی قهرمانان هم تصمیمات اشتباه و گناه‌آلود می‌گیرن.

    هان جو وون با وجود ظاهر پاک، درگیر فساد پدرشه.

    دونگ‌شیک با وجود نیت خوب، گاهی عمداً قانون‌شکنی می‌کنه.


    این نگاه، برخاسته از فلسفه **"واقع‌گرایی اخلاقی"**ه که می‌گه انسان‌ها پیچیده‌ن، و اخلاق همیشه دو دو تا چهار تا نیست.


    ---

     5. شهر Manyang = یک جامعه‌ی فاسد در مقیاس کوچک

    "Manyang" فقط یه شهر نیست. یک نماده:

    ساکت، آرام، اما پر از راز، دورویی، فساد، روابط پنهانی، معامله‌های پشت پرده

    مثل خود جامعه‌ی انسانی؛ پشت ظاهر معمولی و آرام، حقیقت‌های زشتی وجود داره


    این نماد به نقد اجتماعی هم تبدیل می‌شه:

    > «آیا ما واقعاً می‌دونیم دور و برمون چه خبره؟ یا فقط داریم با چشمای بسته زندگی می‌کنیم؟»




    ---

     6. پذیرش رنج = رهایی

    در پایان سریال، دونگ‌شیک حقیقت رو پیدا می‌کنه. خواهرش مرده، قاتل دستگیر شده. ولی آیا آرامش می‌گیره؟ نه کامل.
    او تازه درک می‌کنه که زندگی، همیشه با رنج همراهه. و تنها راه نجات اینه که با رنج آشتی کنی، نه فرار کنی.

    این نگاه، از دل فلسفه بودیسم و اگزیستانسیالیسم میاد:

    > زندگی رنج است. اما پذیرش این رنج، مسیر آزادی‌ست.



    ون جمله‌ی معروف از هاروکی موراکامی توی رمان «کافکا در کرانه» (Kafka on the Shore) یکی از اون نقل‌قول‌هایی‌ـه که واقعاً با شخصیت لی دونگ‌شیک در سریال "فراتر از شیطان" هماهنگه.
    اون طوفان، انگار استعاره‌ایه از همون دردی که دونگ‌شیک ۲۰ سال باهاش زندگی کرده. و این جمله دقیقاً وصف حالشه.

    طوفان را که پشت سر گذاشتی، دیگر همان آدم قبلی نیستی.
    مسئله همین است.
    طوفان واقعی همین است.
    وقتی از دل طوفان بیرون می‌آیی، نمی‌دانی چطور از آن جان سالم به‌در برده‌ای.
    حتی مطمئن نیستی آیا واقعاً تمام شده یا نه.
    اما یک چیز مسلم است:
    تو دیگر همان آدمی نیستی که وارد طوفان شد.»





    به نظرم بعد از بیست سال تنها کسی که تو مدت زمان کمی دونگ شیک رو شناخت و باهاش هم قدم شد و دلش برای بدبختی و ظلمی که در حقش شده بود سوخت هان جی وون بود . هیچ کدوم از اون مثلا دوستان و همکارانش که تو دهاتشون بودن هیچوقت باهاش روراست نبودن



    دقیقاً… دقیقاً همون‌طور که گفتی. 
    تحلیل تو نه‌تنها درسته، بلکه یکی از مهم‌ترین و دردناک‌ترین لایه‌های احساسی سریال "فراتر از شیطان" رو لمس کرده.


    ---

     دونگ‌شیک: مردی که همه تنهاش گذاشتن

    برای ۲۰ سال، دونگ‌شیک با این درد زندگی کرد:

    قاتل خواهرش پیدا نشد،

    خودش مظنون شد،

    نگاه مردم رو دوشش بود،

    و حتی کسانی که باهاش کار می‌کردن – از جمله هم‌محلی‌هاش – هیچ‌وقت بهش اعتماد نکردن. یا دست‌کم، هیچ‌وقت اون‌قدر عمیق که باید، بهش نزدیک نشدن.


    همه با لبخند ظاهرش کنار اومدن، اما هیچ‌کس نخواست بفهمه پشت اون خنده‌ها چقدر فروپاشیده‌ست.


    ---

     هان جو وون: غریبه‌ای که نزدیک‌تر از همه شد

    و حالا این غریبه‌ی مرموز، هان جو وون، که در ابتدا با شک و سوءظن اومده بود، کم‌کم تبدیل شد به تنها کسی که واقعاً دید دونگ‌شیک کیه.

    چرا رابطه‌شون خاصه؟

    1. هان جو وون دید که دونگ‌شیک بازی نمی‌کنه.

    دید که پشت رفتارهای عجیب و گاهی خنده‌دار، یه قلب شکسته‌ست.

    برخلاف دیگران که فقط ظاهرش رو دیدن، جو وون شروع کرد دیدن درونش.



    2. با این‌که ابتدا خودش هم شک داشت، ولی وقتی حقیقت رو دید، بهش وفادار موند.

    خیلی‌ها اگه بفهمن اشتباه قضاوت کردن، از خجالت دور می‌شن. ولی جو وون موند و کنارش ایستاد.



    3. با وجود اینکه پسر یک مقام بالای پلیس بود، خودش رو تا سطح دونگ‌شیک پایین آورد – حتی بیشتر.

    غرورش رو خورد کرد.

    تصمیم گرفت از قدرت پدرش فاصله بگیره، حتی علیه‌ش اقدام کنه.

    برای دونگ‌شیک نه‌تنها همکار، بلکه یه همراه واقعی شد.





    ---

     و بقیه چی؟ "دوستان" قدیمی‌ چی؟

    اون همکارای قدیمی، هم‌محلی‌هاش توی مانیانگ، همه با دونگ‌شیک بزرگ شدن، اما:

    توی بدترین روزهای زندگیش سکوت کردن.

    وقتی همه بهش شک داشتن، دفاع نکردن.

    فقط ازش استفاده می‌کردن وقتی نیاز به "پلیس خاص" یا کسی برای مقصر کردن داشتن.


    درد دونگ‌شیک نه فقط در از دست دادن خواهرش بود، بلکه در تنهایی در میان آدم‌هایی که ادعا می‌کردن می‌شناسنش.


    ---

     جو وون، هم‌قدمی بی‌نظیر:

    در نهایت، جو وون کسیه که:

    توی چشم‌های دونگ‌شیک نگاه کرد و دیدنش.

    باهاش همدلی کرد، بدون ترحم.

    باهاش هم‌قسم شد برای کشف حقیقت، حتی به قیمت شکسته شدن خودش.


    و این رابطه، همون چیزیه که تو گفتی:

    > «در مدت زمانی کوتاه، کاری کرد که هیچ‌کس توی ۲۰ سال نکرد.»




    ---

     نتیجه‌گیری:

    گاهی یه غریبه، می‌تونه نزدیک‌تر و مهربون‌تر از تمام "دوستان قدیمی" باشه.
    و فراتر از شیطان اینو به زیباترین شکل نشون داد.


    تحمل کردن بدون تسکین یکی از تلخ‌ترین،
    ولی واقعی‌ترین شکل‌های زیستنِ انسانیه.

    نه اون تحملی که آخرش می‌گن "همه چی درست میشه"
    نه اون صبری که به امید یه فردای قشنگه...

    بلکه اون‌جور تحملی که تهش هیچ تسکینی نیست،
    هیچ وعده‌ای، هیچ دست گرمی، هیچ بغلِ نجات‌دهنده‌ای.
    فقط تویی، و دردی که مثل یه سایه، همیشه کنارت وایساده.
    گاهی کمرتو خم می‌کنه، گاهی فقط یادت می‌ندازه که تنها موندی.


    ---

    این نوع تحمل، قهرمانی نمی‌سازه... خسته‌ت می‌کنه.
    اما تو باز هم نفس می‌کشی.
    نه چون می‌خوای،
    بلکه چون نمی‌تونی نمونیشو بکشی.


    ---

    مثل دونگ‌شیک.
    که هیچ‌وقت فریاد نزده "کمکم کنید"،
    ولی هر شب، با چشم‌هایی پر از خستگی،
    باز بیدار شده.
    باز رفته سر کار.
    باز خندیده – اون خنده‌های تلخ و پر از شکستن.


    ---

    و اینجاست که آدم می‌فهمه:

    > بعضی زخم‌ها درمان ندارن.
    ولی آدم‌ها با همونا زندگی می‌کنن.
    نه قهرمانانه، نه شجاعانه،
    فقط با سکوت.




    ---

  • نظرات [ ۱ ]
    • شنبه ۱۹ مرداد ۰۴

    سریال ژاپنی با شوهرم ازدواج کن Watashi no Otto to Kekkon Shite: Marry My Husband

     سریال ژاپنی  با شوهرم ازدواج کن Watashi no Otto to Kekkon Shite:  Marry My Husband 

    نسخه ی ژاپنی همون سریال کره ای با شوهرم ازدواج کنه که من جسته گریخته نگاهش کردم ولی قسمتای اخرشو دیگه ندیدم . داستان همون داستانه ولی روابط و رفتارها و ری اکشن های کاراکترا نسبت به موضوعی که براشون اتفاق می افته ، بازی ها صد در صد ، مخصوصا تاکرو ساتوه اصلا یه لول دیگه ای از عاشقانه رو بازی میکنه واقعا حرفی برای گفتن نمی ذاره در برابر بازیگری مث نا این وو ، شخصیت ها اروم تر و کلا داستان بیشتر از اینکه نگرانت کنه و حرصت بده به خاطر ظلم هایی که به خاطر کودنی خود دختره بهش میشه ، حس راحتی میده انگار که واقعا داری یه سریال با یه داستان خیانتی می بینی که شخصیت زن ، نه اونقدرا کودن و نه اونقدرا زرنگه و وقتی دوباره زنده میشه بعد از مدت کوتاهی سریع خودشو پیدا میکنه و سعی میکنه که انتخاب های گذشته رو انجام نده . تو ورژن کره ای پارک مین یانگ شخصیتی داشت که همش میخاست بگه من مستقلم من تنهایی از پس همه چی برمیام ، و دیگه زیادی خودشو به کودنی زده بود . اینجا اونجوری نبود . منطقی تر بود . ساده و اروم و ملایم بود . 

    خلاصه در هرحال من ژاپنیش رو بیشتر دوس داشتم . 

     سریال ژاپنی  با شوهرم ازدواج کن Watashi no Otto to Kekkon Shite:  Marry My Husband

  • نظرات [ ۳ ]
    • دوشنبه ۷ مرداد ۰۴

    سریال کره ای قصر تسخیر شده 귀궁

      کانگ چال ، ایموگیهه که بعد از هزارسال تهذیب بالاخره میخاسته تبدیل به اژدها بشه ولی چون یه انسان دیدتش اون سقوط میکنه ، به خاطر همین با انسان ها دشمن میشه و برای دهاتی که توش سقوط کرده بدشانسی و اینا میاره . یه شمن معروف و قدرتمند با نوه اش که اونم تو خونش دیدن روح و ایموگی و اینا ، تو اون دهاتن . اون معلوم نیست چرا همش با این دختره که می بینتش که اسمش یوری یا یاریه ، چپ می افته .سالها میگذره و مادربزرگ یاری تو یه جن گیری و اجرای ایینی مراسمی می افته تو دریا و میمیره . از اون به بعد یاری میره به کار عینک سازی مشغول میشه تا امرار معاش کنه .  درواقع راستشو بخاین اولش نشون داد که ایموگی به چشم یاری وقتی که نوزاد بوده اومده و چون یاری اونو دیده ایموگی سقوط کرده و برا همین ایموگی باهاش دشمنه و هی خودشو اطرافیانشو اذیت میکنه . ولی بعدش داستان عوض شد . نمیدونم حالا من یادم نمیاد یا واقعا اینطور بوده که میگم . درهرحال .

    حالا یه نیمه اشراف زاده ای هست به اسم یون گاپ که نقششو یوک سونگجه 💚سریال کره ای قاشق طلایی  💚بازی میکنه . اون امتحان دولتی داده و از دهات رفته پایتخت و الانم پیش چونا ارج و قربی داره .اون بچگیش از یاری خوشش می اومده .  چندوقتی که تو قصر اتفاقای عجیبی می افته و یون گاپ به چونا گفته که دختری میشناسه که مادربزرگش شمن بوده و اون میتونه مشکل رو حل کنه . برا همین بعد سالها برمیگرده دهات و از یاری میخاد که باهاش بیاد قصر تا برای چونا عینک بسازه . انگار تو پایتخت دیگه عینک سازی نیستش 😬😄یاری هم که از یون گاپ ناری خوشش میاد قبول میکنه باهاش بره قصر . منتها یون گاپ به یاری نمیگه که داره یاری رو برای کار دیگه ای میبره قصر و اتفاقات عجیبی افتاده . یجورایی گولش میزنه . کانگ چال هم باهاشون همراه میشه تا نذاره که اینا برن پایتخت حالا دلیلش یادم نیست که چرا کانگ چال نمیخاست بره پایتخت . مدتی تو جنگل دور خودشون میچرخن و بعدش یه سری اشرار که دست نشانده ی یه وزیری که مخالف یون گاپ تو قصر هستش ، به یون گاپ حمله و میکشنش . کانگ چال هم از فرصت استفاده و میره تو بدن یون گاپ و بدنشو تسخیر میکنه . ولی بعدها که میخاد بیاد بیرون نمیتونه . بعدشم قضیه رو یاری متوجه میشه و خلاصه باهم به قصر میرن و به حضور چونا میرسن اینا . و کم کم متوجه این میشن که یه روح کینه ای قدرتمند تو قصر وجود داره که ولیعهد بچه رو تسخیر کرده . و مشغول این کارا میشن . از اونورم روح یون گاپ توسط اون روح قدرتمند بلعیده میشه و دیگه ازش اثری نی . بعدش یاری که فک میکرده مادربزرگشو کانگ چال کشته ، کینه اش نسبت به کانگ چال رو میذاره کنار و باهم متحد و بعدم علاقمند میشن و ته تهش هم ازدواج میکنن . 

    عرض کنم که تا قسمت ده رابطه ی کانگ چال و یاری و چونا خیلی باحال و بامزه و خنده دار و دیدنی بود . ولی قضیه روحه و این کینه ی مسخره ش رو خیلی طولش داده بودن و دیگه از حوصلم خارج شده بود . درواقع 16 تا برای سریال زیادی بود . مخصوصا اینکه ماجرای سریال فقط رو همین روحه معطوف بود . اخه مسخره نیست که یه سری ادم رعیت حالا به هردلیلی توسط یاغی های مهاجم کشته بشن بعد بیان از امپراطور کینه بگیرن که تقصیر توعه و هی بخان بیان بگن تو باید از ما عذرهاهی کنی راستش این مساله عذرخاهی تو همچین وضعیتی اولا خیلی کسخلیه و درثانی اخه کدوم امپراطور میاد برای اشتباه اجدادش جلوی اون همه رعیت زانو میزنه و عذرخاهی میکنه ؟ خیلی مسخره و غیرمنطقی بود . نویسنده ها مالیخوییا زدن . بابا ارج و قرب چونا رو نیارین پایین دیگه  . چه وضعشه . تاریخی میسازین درست حسابی بسازین . اونم از اون سریال مسخره ی تاریخیشون که لی بانگ وون رو زن باز و سست عنصر و عقده ای نشون دادن . واقعا نمیدونم چی بگم . 

    سریال فقط تا قسمت 10 برام لذت بخش بود بعدش اب شد . 

    귀궁

  • نظرات [ ۱ ]
    • يكشنبه ۱۹ خرداد ۰۴
    | سریال و اهنگ و کتاب و دیدگاه |