قالب

معرفی 100 سریال کره ای پرطرفدار و محبوب :: •بیشه زاری غرق در شکوفه •

۲۰۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «معرفی 100 سریال کره ای پرطرفدار و محبوب» ثبت شده است

지옥에서 온 판사 قاضیی که از جهنم امده : سریال کره ای

 

지옥에서 온 판사 قاضیی که از جهنم امده : سریال کره ای 

 

کانگ بیت نا کشته میشه و به اشتباها میره به برزخ جهنمی ،و اونجا بانوی عدالت یوستیتیا اونو به جهنم میفرسته . حالا یوستیتیا  کیه ؟

ایزدبانو یا الهه عدالت که مشابهت با ایزد ایرانی و در مزدیسنا با نام رشن فرشته عدالت دارد که بر سر پل چینوت، مردمان را قضاوت می‌کند و در کتاب اوستا بارها ستایش شده است،همچنین در اساطیر روم زنی را ایزدبانوی (الهه) دادگستر گرفته‌اند که بهش میگن  یوستیتیا معمولاً چنین ترسیم شده است که شمشیری و ترازویی در دستان و چشم‌بندی بر چشم دارد. به این معنی که اون بدون هیچ طرف گیری قضاوت میکنه .

بائل دمون یا شیطانیه که بر 66 تا شیطان:دمون 💙سریال کره ای اهریمن من  💙 دیگه حکومت میکنه . درواقع پادشاه شیاطینه و از ویژگی هاش اینکه صدای خشنی داره . 

بائل با بازی شین سونگ روک ، به یوستیتیا ظاهر میشه و میگه که اون به اشتباه قضاوت کرده و به خاصر این قضاوت اشتباهش تنبیه میشه و تنبیه ش اینکه بره به بدن کانگ بیت نای انسان و تو اون بدن ، 10 تا انسان عوضی رو بکشه و به جهنم بفرسته همراهش هم دستیارشو می فرسته . اون تو بدن کانگ بیت نا حلول میکنه و میره سرکار اون . از قضا کانگ بیت نا هم قاضیه و اینجوری با پرونده هایی سرو کار پیدا میکنه و میتونه ادم عوضی هارو به سزای اعمالشون برسونه . تو این اثنا هم با پلیسی به اسم هان دائون اشنا میشه که خدای عدالته و اعتقاد داره که ادم عوضی ها باید بر طبق قانون مزخرف شون 😁🙄 مجازات بشن نه اینکه کشته شن . اون اتفاقی به کانگ بیت نا مشکوک میشه و پرونده هایی پیش میاد که اینا همش باهم برخورد میکنن و جرقه های عشق یک شیطان با انسان زده میشه . 

 

지옥에서 온 판사 قاضیی که از جهنم امده : سریال کره ای

 

هان دائون تو بچگی خانواده ش کشته شدن و فقط اون زنده مونده ، کانگ بیت نا تو خلال صحبت هاش با دائون که میگه که من باعث مرگ خانوادم شدم ، تصور میکنه که دائون هم قاتله به خاطر همین اونو میکشتش ، و باز هم قضاوت اشتباه میکنه ، بائل دوباره ظاهر میشه و دائون رو زنده میکنه چون اشتباها کشته شده بوده توسط یه شیطان ، و این سری تنبیه کانگ بیت نا یا یوستیتیا رو بیشتر میکنه و این سری میگه که باید 20 نفرو بکشه . 

داستان دیگه سریال راجبه ساختمونیه که کانگ بیت نای انسان اونجا با چندهمسایه دیگه زندگی میکنه ، اون ساختمون یکی از ساختمونایی که یه شرکت ساختمون سازی میخاد اونجارو بساز بفروشی بکنه ، از قضا صاحب اون دم و دستگاه یه کله گنده ایه که پسرش قرار بوده با کانگ بیت نا ازدواج کنه ولی روز قبل کشته شدن کانگ بیت نا ، بیت نا ازدواجش با پسررو بهم زده بوده . یارو کله گندهه تو دادگستری از بیت نا حمایت میکنه و پارتیش کلفته . 

بعدها معلوم میشه که پشت این کله گنده ی پیری هم یک شیطانیه که از جهنم با یک شی مهم جهنمی فرار کرده بوده . 

خلاصه همچین داستان هایی داشت سریال . 

 

지옥에서 온 판사 قاضیی که از جهنم امده : سریال کره ای

 

بازی پارک شین هه واقعا واقعا عالی بود خیلی نقش منفی بهش می اومد و خیلی خوب بازی کرده بود . دائون هم با اینکه بالاخره بعد از چندین نقش فرعی این نقش اصلیش بود فک میکنم دومین سریالی که نقش اصلی داشته بود و بعد مدتها داشت بازی میکرد ، خیلی نقش کیوت و مهربون و معصومی داشت و عالی بود انقد گوگولی بود که حد نداشت . کاپلشون خیلی بهم می اومد خیلی قشنگ بودن . داستانشم جذاب بود مخصوصا وقتایی که قاضی کانگ بیت نا میرفت ادم عوضی هارو مث خودشون باهاشون رفتار میکرد و به حسابشون میرسید دل ادم خنک میشد . از اول تا اخرش واقعا سریال جذابی بود . خیلی دوسش داشتم این مدت . زوج خیلی خوبیم بودن ینی همینطور قند و عسل و اکلیل و پروانه ازشون می ریخت انقد خوب بودن . 

خوشبختانه سریال ریت خیلی خوبی هم میگرفت هرهفته . امسال دسانگ شبکه اس بی اس واسه شین هه و بهترین زوج هم حتما دائون و شین هه خواهند بود . 

 

بله بالاخره اخر سال شد و به شین هه و کانگ جی یانگ " اسمش یادم رفت بنده خدارو 🙄😄" یه جایزه بست کاپل دادن و جایزه ی تکی بهترین بازیگر . به شین هه اما جایزه ی انتخاب کارگردانها برای بهترین بازی دادن . واقعا حقش دسانگ بودا ولی خب به اینم راضیم  . 

سریال کره ای دکتر اسلامپ  Doctor Slump

سریال کره ای دکتر اسلامپ  Doctor Slump

✨ مطالب پیشنهادی ✨

سریال کره ای خانم روز و شب 

سریال کره ای عمو سام شیک 

سریال کره ای شب بهاری 

سریال کره ای بدون سود بدون عشق و سریالهای دیگر ✨

✨ سریال کره ای چونکه از ضرر کردن بدم میاد  ✨

 ✨فیلم ایرانی دختران انتظار ✨

 ✨ سریال کره ای جنگل مخفی ✨

مصاحبه ی گونگ یو 

مقاله 

سریال چینی داستان گل رز ✨

  • نظرات [ ۰ ]
    • دوشنبه ۱۴ آبان ۰۳

    گذران روز : داستان المانی


    گذران روز 
    اینگو شولتسه


    هنری جاناتان اینگریم حدود ساعت یازده وارد رستورانی در خیابان نفسکی شد تا چیز مختصری بخورد و از احساس گرسنگی که کم کم داشت به سراغش می آمد جلوگیری کند بهترین راه این است که آدم فوراً تکلیف این حالت را معلوم کند و آن وقت تکلیفش با روزی که پیش رو دارد، معلوم است نیم ساعت بعد خودش را تقویت کرده بود و از رستوران آمد بیرون به چند فروشگاه سر زد و چیزهایی هم پیدا کرد که ارزش خریدن داشت ساعت که دوازده و نیم شد، رفت به رستورانی در خیابان نفسکی چون خدا میداند که آدم بتواند به این سرعت ایــن دور و برها یک رستوران پیدا کند خودش هم تعجب می کند که فقط کناره های شنیتسل را بریده بود و گفت که صورت حساب را بیاورند. بعد دوباره یاد رستوران اولی افتاد. هنوز یک عالم از روز را پیش رو داشت.

  • نظرات [ ۰ ]
    • يكشنبه ۱۳ آبان ۰۳

    سریال کره ای صدای سگ یا سگ همه چیزو میدونه . 개소리

     سریال کره ای صدای سگ یا سگ همه چیزو میدونه . 개소리  

    راجبه بازیگر لی سونجه " عکسش رو پوستر هست و اسمش تو سریال اسم خودشه " و چندتا دوست همسن خودشه که به علتی میرن یه شهر خوش اب و هوا تا هم استراحت کنن هم باهم معاشرت کنن ، اتفاقی یکی از اونا با یه سگی روبه رو میشه که اون سگ متعلق به یه پلیسه دختره که اتفاقا سگ هم سگ پلیس بوده یه روزی . اون سگ میتونه با لی سونجه حرف بزنه و اتفاقاتی مث دزدی و قتل رو با کمک اون حل کنه . بعدها معلوم میشه که دختره نوه ی لی سونجه اس .

    ارتباطشون خیلی بامزه بود و کلا خیلی سریال باحالی بود . سگه هم خیلی باحال بود . سریال قشنگ و خاصی بود . همین . 😁⚡

  • نظرات [ ۰ ]
    • شنبه ۱۲ آبان ۰۳

    سریال کره ای جاسوس spy

    یادم افتاد که چندوقت پیش سریال کره ای جاسوس رو نگاه کرده بودم و یادم رفته بود راجبش پستی بذارم . از اونجا که این وبلاگ شده مرجعی برای خودم تا سریالایی که دیدیم رو لیست کنم و خلاصه ای ازشون وقتی یادم میره بهشون رجوع کنم هرچی گشتم راجب این چیزی نبود . عجیب بود که راجب این سریال چیزی ننوشتم . شاید اون موقع تو حال روحی مناسبی نبودم برا همین . یادمه که اینجور بودم . 

    سریال کره ای جاسوس spy با بازی کیم جه جونگ حنجره طلایی . 

    سریال راجبه جه جونگه " اسمش یادم نی تو سریال چی بود " که مامور مخفی امنیته ، اون برای مامور عملیاتیه و برای عملیات ها میره این کشور اون کشور . تو یکی از عملیات ها مجروح میشه و عملیات هم شکست میخوره . برا همین اونو به بخش داخلی و غیرعملیاتی می فرستن . خانواده ش از اینکه اون مامور مخفیه اطلاعی ندارن . فک میکنن تو یه شرکت دولتی داره کار میکنه و حالا به هر دلیلی زخمی شده و اینا . 

    طی یه عملیاتی متوجه میشن که از کره شمالی یکیو فرستادن تا ادمای خودشون ینی کره شمالی ها رو حذف کنن . این وسط یکی از این جاسوس های زپرتی که زیادم مهم نیستش رو گیر میندازن . جه جونگ تو بازجویی ها متوجه میشه که کسی که داره این حذفیات رو انجام میده همون کسی که تو تایوان ؟! اونو زخمی کرد ولی نکشتش . خلاصه تو خلال این عملیات رازهای خانوادگی جه جونگ فاش میشه  . 

    بنده خدا کل خانواده ش جاسوس کره شمالی بودن . مامانش یکی از جاسوس های زبده بوده که میخاسته یه دانشمند کره جنوبی رو ترور کنه که از قضا اون دانشمنده باباش بوده . اونا عاشق هم میشن و مامانش بالا دستی خودش که همون یارویی که الان اومده داره مردم خودشونو میکشه ، رو ترور ناموفق میکنه و بعد با همون دانشمنده فرار میکنه کره جنوبی و زندگی جدیدی رو شروع میکنه . الان اون یارو میدونه که این زنه کجاست و چه میکنه و اینا و میدونه که پسر زنه ماموره ، میخاد مامانرو بذاره تحت فشار تا پسرش ینی جه جونگ بیاد با اونا ینی کره شمالی ها همکاری کنه . همکاری چجوری ؟! اینجوری که یکی از کله گنده های شمالی با یه هارد فرار کرده جنوب ، اون رمز هارد رو نمیدونه ولی میدونه که اون هارد حاوی حساب های ماکائو شمالیاس که تیریلیون تا توش دلاره . تو بازجویی اون اتفاقی کشته میشه و دست رییس مستقیم جه جونگ می مونه تو پوست گردو . اینجوری میشه که رییس جه جونگ میخاد رمز اون هارد رو هرجور شده باز کنه . 

    از طرفی شمالی ها هم دنبال این هاردن و میخان که جه جونگ اونو براشون بدزده  . خلاصه قضیه بیخ پیدا میکنه و پیچیده میشه همه چی . بعدش معلوم میشه که دختری که جه جونگ باهاش دوسته و عاشق هم هستن هم جاسوس کره شمالیه و از قبل با برنامه ریزی بهش نزدیک شده بوده . مامانت جاسوس بوده ، دوست دخترتم جاسوسه . خودتم که مامور امنیت هستی . اصولا باید همگی کشته شن ولی چون قضیه تیریلیون ها دلار پوله همه چیز ماس مالی میشه .

    در کل سریال قشنگی بود . 

  • نظرات [ ۰ ]
    • جمعه ۱۱ آبان ۰۳

    چیزهایی که نمی‌دانیم

    تهیه‌کردن فهرستی از «چیزهایی که نمی‌دانیم» می‌تواند رهایی‌بخش باشد...

    نیویورکر . ترجمان . 

    ...البته واقعیت ماجرا این است که ما از آینده بی‌خبریم. چه کسی در انتخابات ماه نوامبر پیروز می‌شود؟ آیا قرار است به‌خاطر هوش‌ مصنوعی شغل‌هایمان را از دست بدهیم؟ آیا سیارۀ ما قرار است از گرما به جوش بیاید یا فقط کمی گرم‌تر خواهد شد؟ آسمان‌خراش‌ها، گوشی‌های هوشمند و مدارس در سی سال آینده چگونه خواهند بود؟ ما نسبت به این سؤال‌ها در تاریکی مطلق نیستیم؛ می‌توانیم حدس و گمان‌هایی علمی راجع‌به این موضوعات داشته باشیم. اما نکتۀ عجیبی که وجود دارد این است که هرچه گمانه‌زنی‌های ما آگاهانه‌تر باشند، به همان میزان برای ما روشن می‌شود که چه چیزهایی را نمی‌دانیم. دنیل دنیکولای فیلسوف در کتاب درک نادانسته‌ها2می‌نویسد «دانشی که در اختیار داریم تعیین می‌کند که چه مقدار از جهل خودمان را تشخیص داده‌ایم». هر چه بیشتر بدانید، با دقت بیشتری می‌توانید بگویید که چه چیزهایی را نمی‌دانید.

    کتاب دنیکولا مدخلی است بر زیرشاخه‌ای در فلسفه به نام «جهل‌شناسی»3، یعنی مطالعۀ نادانسته‌ها. مطابق با دیگر زیرشاخه‌های فلسفه، جهل‌شناسی به نظر انتزاعی می‌آید و شاید حتی کمی متناقض به نظر برسد: اساساً چه معنایی می‌تواند داشته باشد که بگوییم می‌خواهیم چیزی را که نمی‌توانیم بشناسیم مطالعه کنیم؟ و ازآنجایی‌که جهل و نادانی حالتی است که در زندگی روزمره همواره به آن دچاریم، مطالعۀ آن قاعدتاً امری انضمامی و ملموس است، نه انتزاعی. تا حالا شده در کتاب‌فروشی کتابی قطور را به دست بگیرید و، بعد از تورقی کوتاه، آن را به قفسه برگردانید؟ به نظر دنیکولا این کار شما همان «جهل معقول» است، یعنی «تصمیمی آگاهانه یا نیمه‌آگاهانه می‌گیرید که فلان چیز ارزش دانستن ندارد -حداقل برای من، و یا حداقل الان» (او می‌نویسد در جامعه‌ای مملو از اطلاعات، مهارت بسیار مهمی است که بدانید چه موقع باید چنین جهلی را نسبت به موضوعی حفظ کنید). یا تابه‌حال برایتان پیش آمده به دوست خاله‌زنکتان بی‌توجهی بکنید به این خاطر که نمی‌خواستید بدانید فلان کس پشت سر فلان کس چه چیزهایی گفته؟ وقتی تصمیم می‌گیرید خودتان را درگیر این داستان‌ها نکنید، عملاً دارید از «جهل راهبردی» استفاده می‌کند. انتخاب می‌کنید که برخی چیزها را ندانید، چون فکر می‌کنید با این کار حال‌وروزتان بهتر می‌شود. برای مثال، تصمیم می‌گیرید نظرات زیر یک فیلم را قبل از دیدنش نخوانید؛ یا فرایند استخدام‌کردن را طوری پیش ببرید که نام متقاضیان را نبینید. تفاوت بزرگی است بین جهل راهبردی و آنچه دنیکولا آن را جهل «ناخواسته» می‌نامد: «در تصویر نمادین بانوی عدالت، [باید گفت] عدالت کور نیست، چشمانش بسته است»4.

    پدر و مادر همسرم جعبه‌ای دارند پر از نامه‌هایی که در طول جنگ جهانی دوم بین پدربزرگ و مادربزرگ همسرم ردوبدل شده، زمانی که پدربزرگ همسرم در نیروی دریایی خدمت می‌کرده است. این جعبه در زیرزمین است و نامه‌های آن را تابه‌حال کسی نخوانده و هیچ‌کس هم قصد خواندش را ندارد. این نشان‌دهندۀ نوعی اهمیت بجا برای حریم خصوصی افراد است. اما به قول دنیکولا، متضمن نوعی «جهل تعمدی» هم هست، یعنی حفظ مداوم و بلندمدتِ یک خلأ معرفتی که می‌توانسته به‌سادگی برطرف شود. جهل تعمدی لزوماً چیز بدی نیست. شاید کار عاقلانه‌ای باشد که، برای پیش‌گیری از زنده‌نگه‌داشتن یک حادثۀ تروماتیک، به‌دنبال فهمیدن جزئیات آزاردهندۀ نیمۀ مجهول آن نباشید. اما دنیکولا نشان می‌دهد که باید نسبت به جهل تعمدی هشیار باشیم، چون در بسیاری از موارد این جهل ناشی از ترس است. «مادری را در نظر بگیرید که آن‌قدر به‌خاطر خدمت سربازی پسرش در عذاب است که تا وقتی خدمت او تمام نشده، از هر صحبتی دربارۀ او حذر می‌کند». یا رأی‌دهنده‌ای را تصور کنید که از خواندن اخبار رسوایی نامزد موردحمایتش خودداری می‌کند. «کسانی که از جهل تعمدی استفاده می‌کنند معمولاً دربارۀ مزایای آن اغراق می‌کنند»، چون در بسیاری از مواقع، دانش راهی برای غلبه بر ترس است.

    دنیکولا می‌گوید حتی وقتی جهل و ندانستن انتخاب ما نیست، فارغ از اینکه چه می‌خواهیم و چه می‌کنیم، راهی نداریم جز اینکه با این جهل‌ها و ندانستن‌ها خو بگیریم. ما نسبت به بیشترِ اتفاقاتی که در گذشته رخ داده بی‌خبریم، زیرا علی‌رغم تمام تلاش‌هایی که برای بازسازی آن کرده‌ایم، در جریان سیالِ زمان «جهان‌ها ناپدید می‌شوند». ما نسبت به آینده بی‌خبریم، نه به این خاطر که نمی‌دانیم چه چیزی قرار است رخ بدهد، بلکه به این خاطر که تصورات و ایده‌های لازم را برای درک دانشِ آینده نداریم: «برای مثال، گالیله نمی‌توانست بداند که شراره‌های خورشیدی باعث انفجار تشعشعات می‌شوند»، چون درک مفهوم تشعشع منوط به درک «چهارچوب نظریِ مفاهیمی» است که صدها سال پس از زمانۀ او به وجود آمدند. کلمه‌ای خاص وجود دارد به نام «جهل مرکب» که برای بیان وضعیتی است که آدم‌ها «حتی ندانند که نمی‌دانند». به‌طور کلی، از نظر اگزیستانسیال، همۀ ما در همۀ زمان‌ها در جهل مرکب به سر می‌بریم. فهمیدن این موضوع باعث می‌شود دانستنِ چیزهایی که نمی‌دانی مثلِ گامی به پیش باشد -حتی فرصتی باشد برای فهم چیزها.

    دنیکولا می‌گوید یکی از مزایای مطالعۀ جهل این است که می‌توانید آن را تنظیم کنید. شاید بخواهید دربارۀ شغل مادرتان کمتر جهل داشته باشید یا دربارۀ روابط عاطفیِ هم‌خانه‌تان بیشتر جهل داشته باشید. دنیکولا از ما می‌خواهد که مردی را تصور کنیم که به رستورانی جدید رفته و سفارش سوپ داده. سوپ‌های آن رستوران به خوشمزگی معروف‌اند. اما این رستوران دستور پخت عجیبی دارد که متعلق به کشوری است که او هرگز به آنجا نرفته است. این مرد نسبت به غذا حساس است و برای همین شاید دلش نخواهد بداند چه چیزهایی در این سوپ ریخته شده. نکته‌ای که وجود دارد این است که قابل‌قبول‌بودنِ جهل ما به هویت و اهداف ما بستگی دارد. اگر او گیاه‌خوار باشد چه؟ در آن صورت، ممکن است با ندانستن مواد اولیۀ سوپ اصول اولیۀ خودش را زیر پا بگذارد. یا اگر او به برخی غذاها آلرژی داشته باشد چه؟ در این صورت ممکن است جانش به خطر بیفتد. در رمان هِنری جیمز به نام پرترۀ یک بانو5، وارثی به نام ایزابل آرچر از آمریکا به اروپا مهاجرت می‌کند و سپس عاشق مهاجری دیگر به نام گیلبرت اسموند می‌شود و با او ازدواج می‌کند. گیلبرت به نظر آدمی بسیار بانزاکت و حساس است. ایزابل که اعتمادبه‌نفسش تعریفی ندارد و بسیار محافظه‌کار است، کندوکاو چندانی در گذشتۀ اسموند نمی‌کند، مثلاً اصرار نمی‌کند که اسموند نام مادرِ دختر پانزده‌ساله‌اش را به او بگوید. همان‌طور که انتظارش را داریم، کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه است و سرانجام معلوم می‌شود اسموند، به تشویق شهبانویی که ازقضا مادر همان بچه است، با او ازدواج کرده تا مال و منال او را بالا بکشد. جهلِ تعمدیِ ایزابل به‌درستی تنظیم نشده بود. هرچند از طرفی هم نمی‌شود همیشه به‌دنبال این باشیم که ببینیم داخل سوپ چه چیزهایی ریخته‌اند.

    بعد از اینکه کتاب دنیکولا را خواندم، شروع کردم به نوعی غربالگری چیزهایی که در زندگی نمی‌دانم. فهرستی از سؤالاتِ بی‌پاسخ تهیه کردم -یک فهرست «چیزهایی‌ برای ‌دانستن» مشابه فهرست «کارهایی برای ‌انجام‌دادن». اسم پرستاری که شب‌های پنج‌شنبه و جمعه در خانۀ سالمندانِ مادرم کار می‌کند چیست؟ چه بلایی سر کمرم آمده، چون بعضی‌وقت‌ها که بیدار می‌شوم می‌بینم بالاتنه‌ام کمی به سمت راست خم شده.. اگر دریا چقدر بالا بیاید شهر کوچکی که در آن زندگی می‌کنم زیر آب می‌رود و چه زمانی ممکن است این اتفاق بیفتد؟ بهترین دوستِ کلاس دومم چه سرنوشتی پیدا کرد؟ به دلایلی که نیازی به گفتنشان نیست، این فهرست بدون هیچ حد و مرزی ادامه پیدا کرد. انگار صورت‌بندی این سؤالات به من کمی احساس آزادی می‌داد. داشتم کاری را می‌کردم که دنیکولا آن را «مشخص‌کردن مرزهای چیزهای شناخته‌شده» می‌نامد، و با این کار به خودم این فرصت را می‌دادم تا مرزهای آن را درنوردم.

    مارکوس گابریل، فیلسوف آلمانی، در کتاب اخیرش به نام معنا، بی‌معنایی و سوژه6 می‌گوید شخصیت ما تاحدی مبتنی بر جهل است -به این معنی که «اساساً کسی‌بودن و سوژه‌ای‌بودن یعنی دربارۀ چیزهایی اشتباه کردن». شهوداً ما دیدگاهی خلاف این را داریم، یعنی وقتی به خودمان رجوع می‌کنیم، خود را مجموعه‌ای از چیزهایی که می‌دانیم می‌یابیم. اما گابریل خاطرنشان می‌کند که حتی وقتی چیزی را می‌دانید، احتمالاً هم‌زمان می‌دانید که جنبه‌هایی از آن چیز وجود دارند که شما درباره‌شان اشتباه می‌کنید. من اخیراً با این پدیده مواجه شدم وقتی پسرم از من خواست معنای معادلۀ «E=mc۲» را برایش توضیح دهم -همین‌طور وقتی داشتم سعی می‌کردم به او بگویم چطور با مادرش آشنا شدم. به او گفتم «ما داشتیم توی یه آسانسور بالا می‌رفتیم، و شروع کردیم به حرف زدن با هم. بعدش اون پیاده شد. بعداً، خیلی بعدتر، وقتی داشتم با آسانسور پایین می‌اومدم، اون دوباره سوار شد».

    این داستان واقعیت دارد، اما قطعاً با کلی ابهامات آمیخته شده. دربارۀ چه چیزهایی حرف می‌زدیم؟ چه چیزی پوشیده بودیم، یا به چه چیزی فکر می‌کردیم؟ قبل و بعدش چه احساسی داشتیم؟ در هر لحظه، حد و مرزی برای به‌یادآوردن و توجه وجود دارد. زندگی کوتاه است و نمی‌توانید همه‌چیز را بدانید، حتی دربارۀ خودتان. اما می‌توانید دست‌کم تا حدی بدانید که چه چیزهایی را انتخاب کرده‌اید که ندانید و چه چیزهایی را قبلاً آرزو می‌کردید که کشف کنید. می‌توانید بفهمید که از چه چیزهایی روی برگردانده‌اید و به چه چیزهایی نگریسته‌اید.

  • نظرات [ ۰ ]
    • سه شنبه ۸ آبان ۰۳
    | سریال و اهنگ و کتاب و دیدگاه |