قالب

معرفی کتاب وزن رازها :: •بیشه زاری غرق در شکوفه •

۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «معرفی کتاب وزن رازها» ثبت شده است

برشی از یک روایت راجبه خودکشی

ایتتسو نموتو راهبی ژاپنی که وبسایتی برای کسانی که قصد خودکشی دارند راه میندازه ، اون میخاد با انها حرف بزنه و سعی کنه اونهارو پشیمون کنه . متنی که اینجا گذاشتم تو یکی از شماره های همشهری داستان چاپ شده بود . راجبه کسایی که به راهب نامه نوشتن و گاهی حرفای راهب و بعد هم عارضه ای که برای راهب پیش میاد .  یکی از تاثیرگذارترین متن هایی که این مدت خوندم و مدتها تو یادم مونده و هست . 

یکی از کارهایی که راهب کرده اینکه به اونهایی که میخان خودکشی کنن میگه که فرض کنن که سرطان دارن و 3 ماه بعد قراره که بمیرن . کارهایی که میخان درعرض 3 ماه انجام بدن رو تو کاغذ بنویسن . یکی از شرکت کننده ها میشینه گریه میکنه و میگه که جوابی برای سوال نداره . چون هیچ وقت فک نکرده که میخاد با زندگیش چی کار کنه . همیضه فقط به این فکر کرده که میخاد بمیره . هرگز واقعا نزیسته پس چطور میخاد بمیره؟! 

ایمیل به راهب : 

مدتهاست دنبال کار گشتم اما همه درخاست هایم برای کار رد شد . کم کم احساس کردم دلم میخاد بمیرم . حتی یه بار سعی کردم خودمو بکشم ولی عملی نشد . واقعیت اینه که واقعا نمیخاهم بمیرم . دلم میخاد جایی کاری پیدا کنم . خلاصه واقعا بلاتکلیفم و نمیتوانم تنهایی راه خلاصی پیدا کنم . 

این جمله رو با تمام وجودم درک میکنمش . 

ایمیل به راهب : 

بعد از فارغ التحصیلی از دانشگاه پیش پدر و مادرم بودم و برای امتحان وکالت میخوندم اما با اینکه 6 بار امتحان دادم قبول نشدم . من متوجه محدودیت توانایی و استعدادهایم شدم و تصمیم گرفتم وکیل شدن رو فراموش کنم و دنبال کار بگردم ولی چون سنم از سی گذشته و قبلا فقط کارهای نیمه وقت کردم پیدا کردن شغل ثابت برایم دشوار شده . خودم رو گم کرده ام و حتی نمیدانم میخاهم چه کار کنم یا با در چه جهتی پیش بروم ...از مدتی قبل هیکی کوموری شدم ... میدانم که این وضعیت لاعلاج تقصیر خودم است و خودم باید مساله را حل کنم اما من ادم ضعیف و وابسته ای هستم و ضعیف تر از انم که خودم راه نجاتی پیدا کنم ...احساس میکنم به بن بست رسیده ام و هیچ چاره ای برایم نمانده . توصیه به من بکنین . 

ایمیل به راهب

احساس میکنم زیربار حسرت های بزرگم له میشوم ...رنج بسیاری میکشم و دیگه نمیتونم تحمل کنم ...

...

  • نظرات [ ۰ ]
    • جمعه ۲۵ آبان ۰۳

    کاری صورت میگیرد یک قصه پرحادثه : داستان المانی

    کاری صورت میگیرد یک قصه پرحادثه

    هاینریش بل 

    شک ندارم یکی از مراحل عجیب زندگی ام زمانی است که در کارخانه ی آلفرد و ونزیدل کار میکردم من ذاتا آدمی هستم که بیشتر تمایل دارم در بحر افکارم فرو بروم و هیچ کاری نکنم ولی گاهی مشکلات مالی پی در پی وادارم میکنند به اصطلاح یک جایی تن به کار بدهم چون فکر کردن هم عین هیچ کاری نکردن عایدی ندارد.

  • نظرات [ ۰ ]
    • سه شنبه ۱۵ آبان ۰۳

    گذران روز : داستان المانی


    گذران روز 
    اینگو شولتسه


    هنری جاناتان اینگریم حدود ساعت یازده وارد رستورانی در خیابان نفسکی شد تا چیز مختصری بخورد و از احساس گرسنگی که کم کم داشت به سراغش می آمد جلوگیری کند بهترین راه این است که آدم فوراً تکلیف این حالت را معلوم کند و آن وقت تکلیفش با روزی که پیش رو دارد، معلوم است نیم ساعت بعد خودش را تقویت کرده بود و از رستوران آمد بیرون به چند فروشگاه سر زد و چیزهایی هم پیدا کرد که ارزش خریدن داشت ساعت که دوازده و نیم شد، رفت به رستورانی در خیابان نفسکی چون خدا میداند که آدم بتواند به این سرعت ایــن دور و برها یک رستوران پیدا کند خودش هم تعجب می کند که فقط کناره های شنیتسل را بریده بود و گفت که صورت حساب را بیاورند. بعد دوباره یاد رستوران اولی افتاد. هنوز یک عالم از روز را پیش رو داشت.

  • نظرات [ ۰ ]
    • يكشنبه ۱۳ آبان ۰۳

    کتاب و سریال و مصاحبه

    این روزا نویسنده ی کره ای هان کانگ برنده ی جایزه ی نوبل شده چندین سال پیش من کتاب اعمال انسانی یا عنوان کره ایش 소년이 온다 پسر آمد رو خونده بودم . داستان قشنگ و در عین غم انگیزی داشت . و سریال وار بود داستانش . داستانش راجبه قیام گوانگجو عه که جوونهای زیادی کشته و ناپدید شدن . 

    کتاب سپید یکی دیگه از کتابای هان کانگه که من خریده بودم ولی نخوندمش چون زیاد جذبم نکرد و داشت تو کتابخونه خاک میخورد ، حالا که نویسنده ش جایزه گرفته گفتم بذا یه نگاهی بهش بندازم . توی کره فردای روزی که هان کانگ نوبل برده بود از صب کتاب فروشی ها ملت صف وایساده بودن برای خرید کتاباش  و تو یه روز میلیون ها شمار ازش به فروش رفته بود . 

    دارم سریال وینچنزو رو برای دومین بار می بینم . اولین بار سر قسمت 4 ولش کردم . مسخره بود . الانم که دارم میبینم قسمت 3 هستم و مسخره س همچنان . اینجوری که خب وینچنزو یه ایتالیایی مافیایی و پولدار خفنه یه زمین و ساختمون به نام کسی خریده و پولای یه گنگستر چینی رو اونجا قایم کرده ، خب ! هرکیم که تو ساخت اون ساختمون داشته رو کشتن و حذف کردن . خب ! چطور تونسته اعتماد کنه که ساختمون به نام کس دیگه ای باشه ؟ دو : چرا وقتی تونسته ساختمون رو اونجوری بسازه و سازنده ها رو بکشه خب مستاجرا رو هم میکشت دیگه ! چرا باید بیاد با ده نفر چلغوز گدا گودوله چک و چونه بزنه که توروخدا ساختمونو خالی کنین . اصلا ینی چی که صاحب خونه باید التماس مستاجر کنه که بلند شه اقا نمیخام میخام بدم بساز بفروش گمشو بیرون تمام . جلل الخالق . 

    این بارم به خاطر چل سنگین اوری سونگ جونگی دارم میبینم و از بی سریالی وگرنه اینم دراپ میکردم . 

    از سریالای درحال پخشی یکی 1. سگ همه چیز رو میداند یا صدای سگ 개소리  رو تا الان ادامه دارم و قشنگ و بامزه اس . 

    یکی هم سریال پارک شین هه ملکه ی کی دراما . 2. قاضیی که از جهنم امده یا قاضی جهنمی . پارک شین هه اینجا واقعا گل کاشته نمیدونم دقیقا به چی ربط داره این تغییر بازیش ولی واقعا بعد از ازدواج خیلی خوب شده بازیش . مخصوصا تو نقش منفی واقعا درخشیده و عالی بازی کرده . واقعا امسال دسانگ اس بی اس واسه پارک شین هه اس . شک ندارم . 

     

    امیدوارم همینجور که بازیش تو سریال رشد قابل توجهی داشته زندگیش هم بادوام و عالی باشه . 

    متاسفانه خبرای جدید حاکی از اینکه مینهوان اف تی ایلند که بعد از طلاق چقدم خوش تیپتر شده داشته خیانت میکرده . راستش از اولم معلوم بود که مرد زندگی نیستش . درواقع اونایی که دوستی کوتاه مدت و ازدواجشون به خاطر حاملگی هست ، ازدواج های سست و کوتاه مدتی دارن . چون اصن نمیخاستن ازدواج کنن که چون یهو حامله میشن دیگه چاره ای نمی مونه گرچه فک میکنم تو کره سقط قانونیه ولی نمیدونم چرا در برابر سقط مقاومت وجود داره . الان سه تا بچه دارن اینا که پسرشم به شدت وابسته به مامانه س و واقعا داره بهش سخت میگذره وقتی تو برنامه بازگشت سوپرمن دیدمش . و تو اونجا مینهوان داشت زنشو بد نشون میداد . تصویر بدی از زنش داشت نشون میداد که مادر بی مسئولیت و اینا . درحالی که خود مینهوان درخاست طلاق داده بوده . دومین بچه هم که هردو دختر و دوقلو هستن تو سن بدی هستن و به مادر احتیاج دارن ولی دارن پیش مادربزرگه که ذهلم گتمیش بود زندگی میکنن و بزرگ میشن . بعد اصلا اخه طرز زندگی و خونه زندگی طفلی رو میدیدن خیلی بیخود بود خونه شون رسما تو زیرزمین بود و اصلا جای درست درمونی هم نبود . این مدتم دختره خیلی خانومی کرده بود که تحمل کرده بود . تو برنامه هم که اومده بودن چندسال پیش معلوم بود مادرشوهرش از این ایکبیری هاس . 

    جدیدترین مصاحبه ی گونگ یو رو میخوندم راستش تو موقع خوندن به کره ای اگه به فارسی برش نگردونم یادم نمی مونه که چی خوندم . اینو یادمه که میگفت هرچیزی که میخاد بخره رو چه یه کت چه یه چیز گرونتر رو خیلی دقیق با مقایسه و تحقیق و اینا میخرتش چون هرچیزی که میخره براش ارزشمندن . اینجور نیست که صرفه جو باشه میخاد اون چیزی که میخره و بهش علاقه داره و بهش نیاز داره بهترین باشه . و همینجوری نخرتش هول هولکی . 

     

    سریال کره ای گابلین

     

    یه سوال دیگه که بامزه بود این بود که تو یه ویدئو تو یوتی که کمپانیش گذاشته بود گونگ یو میگه که از کوکی خوردن منم فیلم بگیری محتوا حساب میشه ؟! پرسنده ی سوال میگه که هنوزم راجبه کنجکاوی ها و علاقه های مردم شگفت زده میشی ؟ گونگ یو میگفت من فقط چون کنجکاو بودم اینو پرسیدم برام جالب بود اینکه من دارم چی میخورم چرا باید برای دیگران جالب باشه و بخان بدونن ، چون من خودم وقتی چیزیو نمیدونم میگم خب حتما نیازی نبوده که بدونم پس ولش میکنم . پرسنده میگه که ولی برای ما جالبه و ماکنجکاویم که حتی بدونیم امروز صب چی خوردی 😁 خیلی بامزه بود . 

     

    بالاخره میخام سریال ژاپنی . کره ای با بازی کنتارو به اسم انچه بعد از عشق می اید رو نگاه کنم . 

    همچنین سریال کره ای خانواده پیش ساخته و سریال کره ای کسب و کار شریف و سریال کره ای شک و تردید رو هم میخام نگاهشون کنم . 

    فعلا همینا . 

  • نظرات [ ۰ ]
    • شنبه ۵ آبان ۰۳

    سریال کره ای شب بهاری 봄밤

    یه عشق بیخود و بی معنی و مزخرف . اشغال بود سریالش . این پسره همه جا مارمولک و خوددرگیر . فک میکنه این کاراکترا خیلی باحالن درحالیکه رو عصاب ترین ادما و جغدترینشون اینجور شخصیت ها هستن .همیشه هم اجوما پسنده . 

    این زنه هم همه جا خوددرگیر و یبسه . خود به خود با دوس پسره قهر میکرد سر چیزای الکی . اصلا پسره بدبخت هیچی نمیگفتا این الکی قهر میکرد . خب خسته شدی ازش زودتر بگو تکلیفشو معلوم کن چرا انقد خودتو چسی میکنی . اجوما . الکی هم قضیه خانواده و خاهرشو بولد کرده بودن . خیلی مزخرف بود . اصلا تو یه کشور ازاد خانواده چند بخشه ؟! که حالا بخاد زورت کنه که ازدواج کنی یا نه . هرکی کار خودشو خونه خودشو داره . داستانای بی منطق و مسخره می سازن . الکی بازیگرارو هدر میکنن . 

    وسطی دوست پسر دختره س که 4 ساله باهم دوستن . ولی دوستیشون اصلا بی جونه هیچ عشق و محبتی توش نی الکی همینجوری دوستن . مث این زوجای چندین سال ازدواج کرده که از هم خسته شدن و از تب و تاب عشق افتادن . یه روز دختره تو داروخانه اون مارمولک سمت راستی رو می بینه و ازش خوشش میاد . پسره هم همینطور . پسره و دوس پسره تو باشگاه باهم بسکتبال بازی میکنن و همو اینجوری می شناسن . پسره یه بچه ی 6 ساله داره که پیش خانواده ش زندگی میکنه . خودش تنها زندگی میکنه . دکتر داروخونه ایه . هیچی دیگه دختره و پسره باهم دوس میشن و دختره با دوس پسره کات میکنه . از اونورم زور خانواده دختره که این پسره پسر خوبیه و بیا باهاش عروسی کن سر و سامون بگیری . ما خیالمون راحت شه . مث خانواده های ایرانی شوهر دادن دختر به هر قیمتی . دختر اولی رو به زور شوهر داده بودن به یه دندون پزشک طرف شیبل از اب در اومده بود دختترو کتک میزد . اینم برداشته بود البوم کتک درست کرده بود خب زودتر برو اقدام کن دیگه البوم درست کردنت چیه . چون اخبارگو بودش برا همین هی دست دست میکرد . باباشون فهمید شوهره کتکش میزنه مث گاو میگفت عیب نداره اشتی کنین . یابو بود باباشون . دیگه کشور ازاد بابا چندبخشه . مگه باید از اون اجازه بگیری چیکار کنی برا زندگیت همه چیتون جداس . یه ازدواجتون نیاز به اجازه ی خانواده س . اسکلای عقب افتاده . چطور به پول دادن رسیدنی دخترا باید مستقل شن ولی به شوهر کردن رسیدن اجازه و کوفت ؟! خیلی مسخره بود موضوعش . 

  • نظرات [ ۰ ]
    • جمعه ۱۲ مرداد ۰۳
    | سریال و اهنگ و کتاب و دیدگاه |