قالب

بایگانی مهر ۱۴۰۳ :: •بیشه زاری غرق در شکوفه •

۹ مطلب در مهر ۱۴۰۳ ثبت شده است

Laughing Matryoshka سریال ژاپنی سیاست مدار خندان

 سریال ژاپنی سیاستمدار خندان رو دیدم . 

داستان اینکه وزیری هست به نام ایچیرو سِیکه ، وزیر بهداشت و این چیزاس . یه منشی داره به اسم سوزوکی که مرد مشکوکی به نظر میرسه . از طرفی یه خبرنگار هست به نام آسامی ، که پدرش یه طرز مشکوکی تو تصادف ماشین میمیره . آسامی اتفاقی به پرونده ای برمیخوره که مربوط میشه به پرونده ی کشته شدن پدرش و ارتباطش با  منشی وزیر سیکه . اون متوجه میشه که روز مرگ پدرش سوزوکی و پدرش باهم قرار بوده دیداری داشته باشن . بعدش هم یه نفر به شکل ناشناس بهش یه مقاله از وزیر سیکه تو دوران دانشگاه رو می فرسته ، مقاله راجبه هیتلر و مغز متفکر هیتلر ینی هانوسن هه . 

آسامی متوجه ربط این مقاله و وزیر میشه . اون به این نتیجه میرسه که وزیر سیکه وزیر متبحر و دانا و با ابتکار عملی نیست درواقع یه مغزمتفکر پشت اونه که داره راهنماییش میکنه و بهش خط میده که چی بگه چی کار کنه  و اصلا چجوری حرف بزنه . آسامی با دیداری که با وزیر سیکه داشت راجبه مادران مجرد یه سری پیشنهادات و درخاست ها داشت ، چندروز بعد وزیر تو کنفرانس خبریش دقیقا همون حرفارو میزنه . اونجا بود که آسامی مطمئن میشه که وزیر یه چیزیش هست .

Laughing Matryoshka سریال ژاپنی سیاست مدار خندان

اون راجبه منشی سوزوکی و وزیر و مادرش و حتی دوس دختر دوران دانشگاه وزیر تحقیق میکنه و کلی اطلاعات به دست میاره و به نتایج خیلی جالب و شوکه کننده ای میرسه در اخر آسامی می فهمه که سیکه از نوجوانی همش وابسته به کسی بوده و ادم دهن بین و به شدت وابسته ایه اینجور که اول به مادرش وابسته بوده و اونجور که اون دیکته میکرده کاراشو انجام میداده بعدش با سوزوکی اشنا و دیکته های اونو انجام میداده خیلی هم با فراق باز ، یجوری که طرف مقابل فک میکرده خودش داره ازش سواستفاده میکنه درحالیکه سیکه داشته از اون شخص سواستفاده میکرده . بعدش با یه دختره دوس میشه که سایکوپس بودش یه مدت حتی به حرف اون با مادرش هم قطع ارتباط میکنه . مادرش و اون دختره هرکسی که سر راه سیکه بود رو یجوری از راه برمیداشتن . و حتی قتل بابای آسامی هم زیر سر این دوتا بودش . و همینجوری خلاصه . قسمت ده اخرش ، وزیر به آسامی میگه که بیاد و کمکش کنه و منشیش بشه .

آسامی یه مدتی قبول میکنه که اینکارو انجام بده و خب صادقانه اینکارو میکنه و تازه وسوسه هم میشه که چه خوبه که هرچی میگه وزیر انجام میده . ولی بعد به خاطر اینکه از قضایایی که گفته بودم خبردار شده بود و میخاست مقاله ای رو منتشر کنه که مربوط بود به وزیر وزرا به نفسش غلبه کرد و رفت استعفا کرد و مقاله رو منتشر کرد اینجوری شد که عدو شد سبب خیر و حزب مخالف و حزبی که داشت سعی میکرد وزیر سیکه رو کنترل کنه از راه به در شد . خبرنگاره بعد از مدتی متوجه میشه حالا که اون حزب رو لو داد پس چرا اسیبی به وزیر سیکه نرسید که هیچ بیشتر محبوبترم شده . براش عجیب بود کلا گیر داده بود به سیکه . 

میره پیششو میگه که تو منو بازی دادی و همه چی زیرسر خودت بوده و بگو که مغزمتفکرت کیه پس ، سیکه میگه که من مغزمتفکر و کسی که منو کنترل کنه ندارم هیچکس تاحالا نتونسته منو کنترل کنه . اگرم من داشتم حرفای دیگران رو تکرار میکردم این که نمیشه کنترل کردن من به این سمت و این شغل کشونده شدم توسط مادرم ولی بعدش توسط دوس دخترم فهمیدم که مادرم ادم کنترل گریه و درواقع داره از من سواستفاده میکنه اون چشمای منو باز کرد . اینجوری شد که هرکی برام منفعت داشت و میخاست چاپلوسیمو بکنه رو با اغوش باز قبول میکردم و یجوری رفتار میکردم که اونا تو خیالشون دارن منو کنترل میکنن ولی درواقع من بودم که داشتم ازشون استفاده میکردم و وقتیم میدیدم دارن پررو میشن میذاشتمشون کنار . مامانمو وقتی وزیر شدم . دوس دخترمو وقتی جام تو وزارت خونه سفت شد و به همین ترتیب . 

هیچ کس تاحالا منه واقعی رو نشناخته و نخاسته که بشناسه همه فقط خاستن یا کنترلم کنن یا چاپلوسیمو کردن . مامانم وقتی بچه بودم نذاشت با کسی دوس بشم وقتی دبیرستانی هم بودم به جای اینکه به من و توانایی هام اعتماد کنه یکی از همکلاسیام رو گذاشت که برام خط مشی بسازه . برای همین همرو رها کردم. 

خلاصه خبرنگاره شوکه میشه و میره به کار خبرنگاریش ادامه میده و حتی یه کتابم راجبه شخصیت سیکه منتشر میکنه به این هدف که مردم سیکه رو بشناسن که اون پتانسیل دیکتاتور شدن رو داره و اینا . ولی با اینحال بازم مردم به سیکه رای دادن و سیکه نخست وزیر شد . 

سریال قشنگ و جالب و معمایی و جذابی بود .

  • نظرات [ ۰ ]
    • يكشنبه ۲۹ مهر ۰۳

    سریال ژاپنی 11.22 ازدواج شاد : 112 For a Happy Marriage

     

    یه سریال ژاپنی دیدم . اسمش بود ازدواج شاد 11.22 . 

    درمورد یه زوج متاهله که 7 ساله ازدواج کردن و دوساله که رابطه ی جنسی ندارن . ایچیکو " زن " دوسال پیش نسبت به رابطه احساس بی میلی میکنه و درواقع زیاد احساس جنسی نداره دیگه ، برای همین به اوتویا " مرد " میگه که بره فاحشه خونه . انگار براشون یه چیز بدیهیه . اوتویا میره کلاس گل ارایی ژاپنی ، اونجا با یه زن که اونم متاهله و بچه داره اشنا شده اونا هر 5 شنبه میرن هتل و حدود یک سال و نیمه که باهم هستن . با اینحال رابطه ی دوستی و صمیمیتی که بین ایچیکو و اوتویا هست همچنان پابرجاعه . خیلی رابطه شون یک دست و سبکش خیلی ارامش بخش بود . ادم اگه میخاد ازدواج کنه اینجوری باشه ازدواجش ، وقتی می دیدم همچین فکری به ذهنم میرسید . همه چیز تو ارامش و با صحبت کردن در کمال ارامش بدون دروغگویی بدون منظورهای پنهانی بدون بعدهای شخصیتی . خیلی باهم مچ بودن . با اینکه ایچیکو کمی تا قسمتی شخصیت مغرور و لجباز و خودخواهی داشت با اینحال انقد کاراکترش به قول خودش مث دریا تو روزای اروم ، صاف بود که اون غرور و خودخواهیش زیاده بولد نبود . عذرخاهی کردن سازگار شدن و کنار اومدن محبت کردن و تلاش برای تداوم رابطه شون همرو داشت . با اینحال مرد داستان خیلی مهربونتر و خیلی تو رابطه باگذشت تر بود و خیلی بیشتر برای بودن با ایچیکو و تداوم زندگیشون تلاش میکرد . 

    با اینکه رابطه شون به خیانت ختم شده بود ولی هیچکدومشون نمیخاستن از هم جدا بشن رابطه شون فقط یه رابطه ی جنسی کم داشت همین . البته که خیانت بد هست و وقتی اوتویا فهمید ایچیکو هم رفته با یه مردی خابیده خیلی ناراحت شد و حتی از خونه چندروزی رفت ، با اینکه واقعا حق نداشت ناراحت بشه ولی انگار یه چیز بدیهیه اینکه شوهرشون بره یکی دو شب با فاحشه ای چیزی باشه . 

    سریال ژاپنی 11.22 ازدواج شاد : 112 For a Happy Marriage

    این وسط رابطه ی زنی که اوتویا باهاش بود رو هم نشون میداد که شخصا زیاد برام مهم نبود . 

    با همه ی اینها من واقعا دوس داشتم باهم بمونن چون خیلی باهم خوب بودن خیلی مچ بودن خیلی مکمل بودن . و هارمونی خیلی قشنگی داشتن . سریال خیلی جذاب بود . 

    و راجبه ازدواج و راجبه اینکه چطور میشه که یه ازدواج پایدار و با ثبات و با محبت داشت اینجور چیزا همش به ذهنم خطور میکرد و اینکه چقد رابطه ی دونفر باهم پیچیده س و چقد میتونست حتی پیچیده تر بشه داستان ولی با اینحال خیلی خوب شروع و روندش هم خیلی خوب بود و خوبم تموم شد . 

    درکل سریال خیلی قشنگی بود . حتما نگاهش کنین . 

  • نظرات [ ۸ ]
    • دوشنبه ۲۳ مهر ۰۳

    سریال کره ای پاچینکو pachinko

    پاچینکو 

    پاچینکو یه بازی ژاپنیه شبیه اون بازی خارجی اس اسمش یادم نی . تو ژاپن به کره ای ها کار نمیدادن یه مدتی و کره ای ها میرفتن تو این پاچینکو کار میکردن اونجا هم کار میکردن هم میتونستن قمار کنن پولدار شن و ارتباط هاشون رو گسترش بدن . تو سریال پسر دوم سونجا میره پاچینکو کار میکنه . پسر اولشم که از اول عقل نداشت ینی من نمیدونم چطور ممکنه که این پسر از خون هانسو باشه و انقد به تمام معنا رقت انگیز و احمق و اسکل باشه . ینی از بچگی مغزش با کاه پر شده بود . اونم اخرش میره تو پاچینکو کار میکنه میشه حمال ژاپنی ها ابله . در حالیکه یک عالم در به روش باز بود با داشتن بابایی مث هانسو . 

     

    سریال راجبه یه خانواده ی کره ای که زمان استثمار ژاپن ، تو ژاپن زندگی جدیدی رو شروع میکنن . شوهر سونجا یه کشیشه و چون برادرش تو ژاپنه میره اونجا پیش برادرش . برادرش یه دردسرساز تمام عیاره . زنش هم با اینکه اشراف زاده بوده قبلا یه امل به تمام معناس . درواقع همش به سونجا حسودیش میشد و میخاست جلوی پیشرفت اونو بگیره . سونجا از تاجر کره ای به نام هانسو که تو ژاپن رفت و امد داشته حامله میشه ولی هانسو زن ژاپنی داشته و زنش هم دختر یه یاکوزای پولدار بودش . سونجا قبول نمیکنه که معشوقه ی هانسو شه و بعدش اتفاقی با کشیشه اشنا و ازدواج و اینا . پسر اولش از هانسو بوده . 7 سال بعد به دلیل اینکه کشیشه داشته از کره ای ها دفاع میکرده می افته زندان و مدتها تو زندان می مونه . سونجا از کشیشه هم یه پسر داشت . 7.8 سال بعد هانسو دوباره پیداش میشه و این سری خودشو نشون میده و به خاطر پسرش از سونجا مراقبت میکنه . پسر دوم سونجا که تو پاچینکو کار میکرد از همون طریق پولدار و بعدها خودش مغازه ی پاچینکو میزنه . پسر اولش وقتی میره دانشگاه مدام با هانسو رفت و امد داشتش و دوس دخترش بهش میگه که اون مرد پدرته . چون کلا عقل نداشت این مدت حتی اینم نفهمیده بوده . میره پیش هانسو و متوجه حقیقت میشه . بعدشم میره پیش مامانش و وداع میکنه و بعدم میره ناگویا و اونجا با یه اسم جدید زندگی جدیدی رو به عنوان یه ژاپنی و نه یه کره ای.ژاپنی و یا اواره یا کسی که نه کره ایه نه ژاپنی ، شروع میکنه . با یه دختر ژاپنی ازدواج میکنه و 4 تا بچه داشته . بعد از سالها هانسو پیداش میکنه و به سونجا میگه . سونجا هول میکنه میره ببینتش و بهش میگه که با خانوادش برگردن پیش هم . پسره اولش قبول میکنه ولی بعد از اینکه مادره ترکش میکنه خودشو میکشه  . 😶 چقد کاراکتر مسخره و غیرقابل درکی داشت پسر اولش . پر از حماقت بود . 

    این وسط فقط کاراکتر هانسو دیدنی بود که اصن به خاطر لی مین هو سریالو نگا کردم . خاکستری بود و کنجکاو بودم که سرانجامش چی میشه که سریال نصفه تموم شد . مسخره . اصلا چرا این سریالو ساختن اونم اینجوری هی تیکه تیکه . سریالای مسخره ابکی با بازیگرای زاقارت رو پشت هم 50 .تا 50 تا . می سازن بعد اینو هی فصل بندی کردن . حالا انگار سر و تهش چی هست . 

    سریال میخاد مشقت های خانواده های مهاجر را نشون بده . و در این جا مهاجران کره ای ، ژاپنی . بعد از جنگ دوم ، ژاپن از کره می کشه بیرون تقریبا همه جا صلح میشه ولی کره بعد از اینکه بعد از سالها رنگ ازادی رو به خودش میبینه ، هنگ میکنه و حالا این سری بین اینکه کشور باید دموکراسی باشه یا کمونیستی جنگ میکنن . تو همچین موقعیتی کره ای هایی که تو ژاپن بودن، موندن تو ژاپن رو به برگشتن ترجیح میدن . هم بخاطر جنگ دوباره کره ای ها باهم ، هم به این دلیل که تو کره بهشون میگفتن حروم زاده ی ژاپنی و بهشون به دید بدی نگاه میکردن . خلاصه سر اینجور دلایل می مونن ژاپن ولی خب ژاپن موندن هم سختی های خودشو داشت . 

    به نظرم درکل سریال و یا داستان " البته داستانشو نخوندم " تو نشون دادن این مهم اصلا موفق نبوده . هانسو به عنوان یه کره ای که به لطف یه یاکوزای ژاپنی به نون و نوا میرسه تبدیل به یه کله گنده میشه که به خاطر پول  و قدرتش همه جا حرفش برو داره . ولی به هموطناش کمک میکرده از طرفی اون به سختی تونسته اعتماد و محبت اون ژاپنی رو کسب کنه چرا باید به ادمای عوضی رو نشون بده حالا طرف هموطن هم باشه که بدتر . از این لحاظ میگنن که هانسو شخصیت خاکستری داره که به نظرم خیلی ادم موفق و محکمی بود . نقطه ضعفش فقط رابطه ی اشتباهش با سونجا بود و پسرش که بیشتر به خاطر پسرش خیلی خودشو هلاک کرد الکی . پسرش اصلا لیاقت حتی یه چس نگاه لی مینهو رو هم نداشت . به لعنت خدا هم نمی ارزید سست عنصر . 

    سونجا هم به عنوان یه دختر دهاتی که به خاطر رابطه ی اشتباهش حامله میشه ولی بعدش بخت خوبی نصیبش میشه و کلا کاری و قوی و زرنگ بود . سریع دید تو ژاپن چی کمه : کیمچی ، کیمچی درست میکرد می فروخت . واقعا خیلی برای زندگیش تلاش کرد ولی شخصیت توسری خور و دهاتی و املی بودنش رو همچنان داشت و ترسو هم بود و اینارو همرو به پسراش منتقل میکرد . حتی به نوه ش . به خاطر همین پسراش ادمای نه چندان موفقی شدن گرچه دومی تونست پولدار بشه . و اولیم که کلا کله اش پاره سنگ بود . 

    از نظر من اگه ژاپنی حرف نمیزدن ، فک میکردی یه خانواده ی پرتلاش بدون مرد هستن که دارن به سختی زندگی میکنن . اصلا نمی فهمیدی که اینا تو ژاپنن و داره بهشون به عنوان مهاجر کره ای ، سخت میگذره . 

    تو این جور ژانر کتاب وزن رازها خیلی جذابتر و خیلی موفقتر بوده . 

     

  • نظرات [ ۵ ]
    • جمعه ۲۰ مهر ۰۳

    فیلم ایرانی دو زن فیلم ایرانی دختران انتظار

    دوتا فیلم ایرانی دیدم . یهویی هوس کردم .

    فیلم دوزن رو تاحالا ندیده بودم . قشنگ بود ولی خیلی دیگه عن بدبختی رو در اورده بود . تهمینه میلانی کلا استاد عن در اوردن مردای حروم زاده س . امیدوارم سر هیچ دختری تو این دنیا همچین بختی نصیب نشه . همچنین امیدوارم همه ی مزاحمای روانی مث فروتن تیکه تیکه شن . اصن تقصیر اون بود که زندگی دختر توی فیلم خراب شد و بدبخت شد . کلا فیلم غم انگیز و سیاهیی بود گرچه خب واقعیت هم داره ولی من شخصا ادمیم که از واقعیت های این چنینی مخصوصا فراریم برا همین دوس ندارم . چون کلا تو بدبختی خودمونو بی پولی و اینا غرقیم چرا باید دیگه یه فیلم ببینیم که داره زندگی خودمون یا ادمی که می شناسیم یا ادمی که وجود داره یه جایی رو ببینم . ادم چرا باید از زندگی دیگران فیلم بسازه تحویل جامعه بده که چیو نشون بده ایا چیزی تغییر میکنه ...نه . ! مثلا چی میشد نشون میداد فرشته ازدواج میکنه و ازدواج خوبی داشته میشه و خوشبخت میشه ولی بعدش اون مزاحمه میاد و خوشبختیشو بهم میریزه . خلاصه . 

    فیلم ایرانی دختران انتظار

    فیلم دوم فیلم دختران انتظار بود ، فیلم قشنگ و رومانتیکی بود . اگه این فیلم رو با همین داستان رو کره ای ها میساختن تصور میکردم چقد میتونه صحنه ی رومانتیک داشته باشه . حداقل یه بغلی یه دستی چیزی . چقد هردوشون  بدبخت بودن . همینجوری بدبختی و بی پولی از فیلم میریخت . بعد یک ساعت و نیم فیلم هیچ نشون ندادن سعید چرا دوهزاردلار پول از صرافی قرض گرفته بود ؟! اون همه پول بود میخاست چیکار ؟! بعد سعید که انقد از اینکه مامانش اینا بفهمن میخاد با دختر تهرانی ازدواج کنه می ترسید و نمیخاست روشنک اویزونش شه یه وقتی ، چرا پس پاشد با شراره روهم ریخت و روشنک رو ول کرد ؟ خب بگیم مجبور بود و تو اون موقعیت اصولا باید این کارو میکرد ولی پس خانواده ش چی ؟ بعد اصلا خود روشنک هم میخاست طلاق بگیره اومدیم فردا میرفتن طلاق میگرفتن این بازم میخاست دست دستی خودشو به خاطر یه عشق یکی دوماهه بکشه ؟! 

    درهرحال با همه ی باگایی که این دوفیلم داشت ، فیلمای قشنگی بودن که هنوزم دیدنی هستن مخصوصا دومی از لحاظ عشقی خیلی قشنگ بود . پارسا پیروزفر استاد عشقی بازی کردن و عشقای افلاطونیه . تو این سریالای مسخره نمایش خانگی جدید داره خودشو هدر میده . فیلمای اون موقع با اون همه بگیر ببند و اولای انقلاب و بعد از جنگ واینا چقد قشنگ بودن و با محتوا تازه چقد عشقی و چقد با اون بسته بودن عشق رو قشنگ  به تصویر کشیدن . الانیا این همه مستهجن و هی بهم دست میزنن و حرفای رکیک و منظور دار و زشت یه ذره بازی ندارن که هیچ اصلا هیچ حسی هم ندارن حتی حس تحریک پذیری هم ندارن فقط به شدتتتتتتتت مشمئزکننده ان . 

    فیلم ایرانی دختران انتظار

    شعری که تو این فیلم خونده میشد هم خیلی قشنگ بود شعر از احمد شاملوعه : 

    دختران دشت!

    دختران انتظار!

    دختران امید تنگ

    در دشت بی کران،

    و آرزوهای بیکران

    در خلق های تنگ!

    دختران آلاچیق نو

    در آلاچیق هائی که صد سال! -

    از زره جامه تان اگر بشکوفید

    باد دیوانه

    یال بلند اسب تمنا را

    آشفته کرد خواهد...

    دختران رود گل آلود!

    دختران هزار ستون شعله،‌به طاق بلند دود!

    دختران عشق های دور

    روز سکوت و کار

    شب های خستگی!

    دختران روز

    بی خستگی دویدن،

    شب

    سر شکستگی!-

    در باغ راز و خلوت مرد کدام عشق -

    در رقص راهبانه شکرانه کدام

    آتش زدای کام

    بازوان فواره ئی تان را

    خواهید برفراشت؟

    افسوس!

    موها، نگاه ها

    به عبث

    عطر لغات شاعر را تاریک می کنند.

    دختران رفت و آمد

    در دشت مه زده!

    دختران شرم

    شبنم

    افتادگی

    رمه!-

    از زخم قلب آبائی

    در سینه کدام شما خون چکیده است؟

    پستان تان، کدام شما

    گل داده در بهار بلوغش؟

    لب های تان کدام شما

    لب های تان کدام

    - بگوئید !-

    در کام او شکفته، نهان، عطر بوسه ئی؟

    شب های تار نم نم باران - که نیست کار -

    اکنون کدام یک ز شما

    بیدار می مانید

    در بستر خشونت نومیدی

    در بستر فشرده دلتنگی

    در بستر تفکر پر درد رازتان،

    تا یاد آن - که خشم و جسارت بود-

    بدرخشاند

    تا دیر گاه شعله آتش را

    در چشم بازتان؟

    بین شما کدام

    - بگوئید !-

    بین شما کدام

    صیقل می دهید

    سلاح آبائی را

    برای

    روز

    انتقام؟

     

  • نظرات [ ۰ ]
    • يكشنبه ۱۵ مهر ۰۳

    سریال کره ای چونکه از ضرر کردن بدم میاد ، بدون عشق بدون سود

    سریال کره ای چونکه از ضرر کردن بدم میاد ، بدون عشق بدون سود . 

    به اندازه ای این سریال اب و مسخره و مضحک بود که حد نداشت . اولاش بامزه بود واقعا بهش امید بسته بودم ، تو پستای قبل راجبش صحبت کردم . ولی چجوری میتونه تی وی ان به این اندازه فیلمنامه هاش ک..شر شه ؟ قدیم هرچی تاپ بود از تی وی ان بود . واقعا بهت زده ام کرده . جنگل مخفی ، گوبلین و چه چه چه ... 

    اخه کدوم ادم ابلهی خودش یه دختر داره بعد هی بچه یتیم میاره خونه ش بزرگ میکنه ؟ بعد حالا این به جهنم ،بابای یکی از اون بچها زده شوهرتو کشته ...جلل الخالق ...درسته که تقصیر اون بچهه نیست که باباش حروم زاده س ولی خب اخه یخورده غیرت هم خوب چیزیه . بابای دخترتو کشتن بعد تو هنوزم به دختر قاتل محبت و فلان میکنی ؟ اخه چجوری ؟! اخه مگه میشه ؟ بعد خود دختر مقتول میدونه که این دختره باباش قاتله باباشه ، بعد راهش داده تو خونه و باهم میگنو میخندو انگار نه اینگار  ...اصلا مگه میشه مگه داریم ؟ خیلی مسخره س خب یه بک گراند بهتر به این بنده خدا میدادین ینی چی اخه ؟! این رابطه ی مسخره و به شدت غیرمنطقی معنیش چیه اخه ؟! سریال کره ای داره به کجا میره؟ ! 

    به شدت بی معنی و بیخود بود . فقط ...فقط رابطه ی بین هه یانگ و جی اوک گوگولی بود که اونم اخرش تر زدن توش و اب تو ابی شد که حد و اندازه نداره . دوقسمت اخرو کلشو زدم جلو درواقع اصلا ندیدم . 

    خلاصه اینجوری . 

    سریال کره ای بدون سود بدون عشق

  • نظرات [ ۱ ]
    • شنبه ۱۴ مهر ۰۳

    비밀의 숲 سریال کره ای جنگل مخفی

    سریال کره ای جنگل مخفی یا غریبه رو برای بار سوم یا چهارم نگاه کردم . از فصل یک تا فصل دو . قدیما واقعا سریالای جنایی معمایی شون خیلی قشنگ و جذاب و واقعا معمایی بود . این سریال جزو سریالای خیلی قشنگ تو این ژانره . یه سریال تکرارنشدنیه دیگه . با بازی چو سونگ وو در نقش دادستان هوانگ شی موک . و به دونا در نقش ستوان هان یاجین . 

    سریال کره ای جنگل مخفی

    سریال داستانش از فصل یک شروع میشه و شخصیت هارو معرفی میکنه و داستان معمایی جنایی ش بلافاصله شروع میشه . فصل دو با اینکه پرونده ها متفاوت هستن ولی اسمی از شخصیت هایی که تو فصل اول بودن هم برده میشه و قاتل فصل یک تو فصل دو بازیگر مهمان هم بودش . اگه یه سریال 50 قسمتی میشد طبیعتا خیلی جای مانور بیشتری داشت . از این لحاظ که میشد برای همه ی کاراکترهای سریال از جمله دادستان سا دونگ جه داستان ها و بک گراندهای بیشتری بسازن و بیشتر رو خودش و زندگیش مانور بدن .

    سریال کره ای جنگل مخفی

    ولی بیشتر دوفصل ،درواقع زومه روی دادستان هوانگ شی موکی که به علت جراحی مغزی که داشته از داشتن احساسات انسانی محروم شده و به علت کاری که داره دادستان بودن و مرد قانون بودن اون حس عدالت طلبی و قانونمندی رو بیشتر داراس . فک میکنم میخاست بگه که اگه یه مرد قانون فاقد احساسات باشه پس ایا بهتر نمیتونه به کارش برسه ؟! 

    سریال کره ای جنگل مخفی

    هوانگ شی موک زیربار حرف زور نمیره . و تمام زندگیش حول کارش می چرخه و پرونده ها . بازیگر این کاراکتر به شدت عالی در اورده این کاراکتر رو . ینی با اینکه هیچ حسی نداره ولی خیلی جذاب و کاریزماتیکه . تو این دست از کاراکترهای بی احساس هوانگ شی موک رو دست نداشته تا حالا . 

    ستوان هان یا جین که از دانشکده ی پلیس فارغ التحصیل شده چون کار عملیاتی دوس داشته پس تو ایستگاه پلیس جنایت خشونت امیز مشغوله . اون اتفاقی سر پرونده ی پر رمز و راز فصل یک ، با دادستان هوانگ شی موک اشنا و این دو یه تیم به شدت فراموش نشدنی و عالی رو نمایش میدن . ینی اگه هان یا جین متوجه این بیماری هوانگ شی موک نمیشد شاید اصلا یه لاولاین هم بینشون میشد در اورد . چون قشنگ معلوم بود که چقد این دو باهم تفاهم دارن و چقد از هم خوششون میاد . حتی هوانگ شی موک با اینکه هیچ حسی از خودش نشون نمیداد ولی رفتارهایی داشت که نشون دهنده ی این بود که حسی به ستوان هان داره . حتی با اینکه از لحاظ کاری درواقع روبه روی هم قرار میگرفتن و مخصوصا ستوان هان تو فصل دو وقتی ترفیع گرفته بود تو اون شخصیت عدالت جوش یه خورده تغییر ایجاد شده بود با این حال باز هم باهم خیلی مچ بودن . همچین زوجی واقعا خیلی کم پیدا میشه تو کی دراما . 

    سریال کره ای جنگل مخفی

    و حالا بعد از چندسال فصل سه که نمیشه گفت فصل ،؟! اسپیناف سا دونگ جه ، اس .  دادستانی که بین خوبی و بدی همش در حال رفت و امد بود و تو فصل دو این سرک کشیدنش تو هر سوراخی بالاخره کار دستش داد و نزدیک بود دار فانی رو وداع بگه 😁 . که احتمال میدم هوانگ شی موک حداقل یکی دوتا سکانس تو این فصل داشته باشه . چون تو فصل دو که اونایی که حذف شده بودن چندتا سکانس داشتن . اخه واقعا بدون هوانگ شی موک نمییشه . 😁💕 

    بی صبرانه منتظر این فصلشم و امیدوارم مث چندفصلی های دیگه و سریالای جدید مسخره نباشه . چون واقعا حیفه . 

    سریال کره ای جنگل مخفی

     و ...

    وقتی صحبت از سریال کره ای میشه نباید از او اس تیش گذشت . او اس تی این سریال شروع و پایانش یکی از تاپ ترین اینسترومنتال های تمام عمرمه . ینی هر سری گوش میدم مورمور میشم . خیلی قشنگه . خیلی . که اینجا براتون میذارمش . 

    ost 비밀의 숲

    سریال کره ای جنگل مخفی

  • نظرات [ ۰ ]
    • چهارشنبه ۱۱ مهر ۰۳

    مصاحبه ی گونگ یو

     

    گونگ یو میگه که درسته که سریال گابلین خیلی ترکوند ولی اون هیچ وقت بعد از اون سریال و یا از اینکه انقد ترکونده و اینا احساس خوشحالی نکرده . نتونسته از اون شادی احساس لذت کنه . خیلی از خودم پرسیدم که چرا همچین حسی دارم و مدتها این سوالو از خودم کردم ولی به جواب روشنی نرسیدم . زمان که گذشت به این فکر کردم که من به قلب خودم و احساس خودم گوش نمیکردم . میگه کلا هیچ وقت احساس خوشالی نکرده . کلا ادمی نیست که بگه عه این اینجوری شد پس خوشحالم . هیچ وقت بیان نمیکنه از کلمه خوشحالی استفاده نکرده . میگه که تا یک سال کاراکتر کیم شین باهاش مخلوط شده بوده . درش دفن شده بوده . میگه بازیی که من میکنم با بازی کسی دیگری متفاوته . چون طرز نشون دادن کاراکترها متفاوته . برا همین کاراکتری که من بازی میکنم به من می چسبه و بعد من متوجه نمیشم که الان اینی که هستم اون کاراکتره یا من واقعی هستم . ولی در اون زمان اینطور نبودم که این احساس رو بروز بدم درواقع نتونستم با احساساتم روبه رو بشم و به اونها نظمی بدم برای همین همه چیز روی هم انباشته شد ، از طرفی چون همه خوشحال بودن و افراد خیلی زیادی سریال رو دوس داشتن و در معرض دید زیادی بودم . کاراکتر کیم شین کاراکتر خیلی اسیب پذیری بود برای همین همونقدر که اسیب پذیر بود غم انگیز هم بود . 

     

    گابلین

     

    🍂 پست مرتبط 🍂

     

    🍂 سریال کره ای نگهبان خدای بزرگ و تنها 🍂

    🍂 سریال کره ای گابلین 🍂

    🌺سریال کره ای گوبلین خدای تنها و درخشان  🌺 

    🌺عکس از سریال کره ای گابلین  🌺

  • نظرات [ ۱ ]
    • چهارشنبه ۴ مهر ۰۳

    نمیخام هیچ کاری انجام بدم .

     

    پاتریشیا رامیرز میگه که وقتی بچه هستیم فک میکنیم که هیچ کاری نکردن نشانه ی تنبلیه . برای همین تنبلی اغلب مترادف اتلاف وقت به کار میره . تنبلی به عنوان مفهومی خصمانه برای تلاش مورد استفاده قرار میگیره . اما ما این رو هم میدونیم که فرهنگ تلاش بیش از حد چقد میتونه سمی باشه . شاید به همین دلیل باشه که وقتی کسی لحظه ای توقف میکنه اینجور تعبیر میکنن که حتما نتونسته به هدفش برسه . این نوع تفکر حتی برای خودتون هم قابل بسطه . ینی وقتی خودتون هیچ کاری نمیکنین و فقط راحت روی صندلی نشستین احساس میکنین که یه چیزی اشتباهه . تو زندگی روزمره بهره وری خیلی درونی و افراد زیادی هستند که میدونن چجوری بهره وری رو انجام بدن . ولی کسی نمیدونه که چطور میشه اونو متوقف کرد . طبیعتا گاهی " دستیابی" و بهره وری سازنده است ، هدف رو محقق میکنه و به شما حس غرور میده و انگیزه ای برای حفظ ان . با اینحال اگر به نتیجه ای که خاستین نرسیدین نباید تیزی شکست رو به سمت خودتون بگیرین . باید بپذیریم که دستیابی به همه چیز غیر ممکنه . 

    همچنین میگه که ما بهره وری رو بالا بردن رو کار درست و اگه اون کارو نکنیم ینی تلاش نکنیم ، باید بدونیم که داریم وقت تلف میکنیم . پس چرا ما هیچ کاری انجام ندادن رو  به عنوان یه دیدگاه منفی می شناسیم ؟ چون این دیدگاه تبدیل به یک فرهنگ شده . ما باید بدونیم که هیچ کاری نکردن وقت تلف کردن نیست . مغز هم به استراحت نیازی داره و سلامت مغز یه سرمایه گذاری بلند مدت حساب میشه . اگه زیاد از مغز کار بکشین اطلاعات زیادی درش انباشته و ماهیچه های اون سفت و به مرور خسته می شوند . ما باید این فرهنگ غلط و رسم رو بشکنیم و درک کنیم که هیچ کاری نکردن یک امر ضروریه و وقت تلف کنی نیست . 

    حالا چطور باید هیچ کاری نکنی و وقت تلف کنی ، کارهایی که باید انجام بدین رو کم کنین . روی یه مبل بشینین بدون اینکه با گوشی ور برین . یا به پیاده روی بدون اینکه به چیزی فک کنین . مغز در این زمان میتونه خودشو از استرس ها و اطلاعاتی که درش انباشته شده رها کنه و اونهارو سازماندهی کنه . در اون صورت چطور میشه که بدون عذاب وجدان از این لحظه لذت برد ؟ رامیرز میگه که هروقت به فکرتون خطور کرد که دارین وقت تلف میکنین به خودتون بگین : خفه شو . چیز دیگه ای که باید بهش توجه داشت اینکه باید اگاه باشین که این زمان زمانی که شما از لحاظ روحی و ذهنی به اون نیاز دارین و این برای سلامت اونها واجبه . این رو که درک کنین اون موقع حالتون بهتر و عذاب وجدان کم کم از بین میره . اکنون اینجا هستیم در لحظه ای که هیچ کاری انجام نمیدیم و داریم لذت تمام رو از اون می بریم . 

     

    متن از مجله ووگیو 아무것도 하지 않고 죄책감 느끼지 않는 법 . 

     

  • نظرات [ ۱ ]
    • دوشنبه ۲ مهر ۰۳

    عه مهر اومد .

    متنفرم از ته دل من از اول مهر . 

  • نظرات [ ۲ ]
    • يكشنبه ۱ مهر ۰۳