در مورد لی دونا خواننده و ایدلیه که خیلی معروفن ولی یه مدته که افسردگی گرفته و احساس خفگی میکنه تو کنسرتشون تو ژاپن خودشو از سن پرت میکنه و بعدم از گروه برای یه مدت کنار گذاشته میشه .مدتیه که تو یه خونه معمولی تنها زندگی میکنه ،خونه از این خونه ای اشتراکیه . اونجا با یه پسری اشنا میشه و هی پاپیچ پسره میشه تا بالاخره اغواش میکنه . بعدشم دوباره دلش برای اجرا کردن تنگ میشه کمپانی هم راضین این برگرده ، دوباره برمیگرده به گروه و کار و مجبور میشه با پسره کات کنه .
اینجور سریالا کلا مشکلات ایدل ها و سختی کارشون و هیت هایی که میگیرن و رفتارهایی زننده ای که یه سری فن بیشعور باهاشون می کنن و اونا مجبورن تحمل کنن و قانون هایی که تو طول کار باید رعایت کنن مث قرار نذاشتن و اینا را نشون میده . زیاد جالب نبود .
من به خاطر سوزی گفتم ببینم که اینجا زشت شده بود . از نقششم خوشم نیومد . چه لباسای بی ریختیم می پوشید . خلاصه که باحال نبود .
ایزیموتو شینجی طراح و نویسنده ی مانگاعه ، به تازگی مانگایی به اسم " اونلی فور یو " نوشته که خیلی محبوب شده و خودش هم داره معروف میشه ، اون صب تا شب کار میکنه . به تازگی گاهی تو چشماش حس کم بینایی و تاری رو حس میکنه قرص هم مصرف میکنه ولی این تاری به تازگی زیاد شده ، تا جایی که یهو غش میکنه . اونو به بیمارستان می برن و اونجا متوجه میشه که داره نابینا میشه . زندگی برای ایزیموتو تیره و تار میشه ، اون به تازگی تونسته معروف شه و اسمی در کنه و مانگا هنوز ناتموم مونده ، همکاری که باهاش کار میکنه رو دک میکنه و خودشو تو خونه حبس میکنه . مادربزرگیم داره که فلجه اونم به بیمارستان می سپاره چون دیگه نمیتونه ازش نگه داری کنه . خونه بهم ریخته و نامرتب شده یک ماهه که حمام نرفته و اصلاح نکرده و وضعیتش خیلی مشوش و نابهنجاره . اون مدام از خودش و خدا می پرسه چرا من چرا من ...!
هیبیکی ایدا دختریه که ناشنواس اون تو یه مرکز خیریه کار میکنه و سرگرمیش خوندن مانگاس ، اون فن مانگای اونلی فور یو عه و گاهی برای نویسنده ش پیام میده که چقد مانگایی که اون نوشته برای امیدبخشه و چقد زندگیرو براش شاد کرده و چقد براش انگیزه س . یک ماهه که چپتر بعدی مانگا منتشر نشده و اون نگرانه که چی ممکنه باعث همچین تاخیری شده باشه . اون از عکسایی که نویسنده تو حساب توییترش گذاشته استفاده میکنه و یجوری خونه ی نویسنده رو پیدا میکنه ، به خونه ش میره و روی دفتر می نویسه که کیه و چرا اونجا اومده ، ایزیموتو که الان کاملا نابینا شده می پرسه که کیه و چرا حرف نمیزنه . هیبیکی فک میکنه شاید اون ادم مغروریه و اصلا اونو حساب نمیکنه برای همین راهشو میگیره و میره .
ایزیموتو درو می بنده ولی در بسته نشده میاد تو و بعدش می افته زمین ، عصبانی می شه و همه چیزو خراب میکنه راهو نمی شناسه و تو اتاق خاب پاش گیر میکنه به تخت پرت میشه تو شیشه و بالکن ، بالکن رو پیدا کرده و تصمیم داره خودشو بکشه . هیبیکی از بیرون این صحنه رو می بینه و بدو میاد تا از پرت کردن ایزیموتو جلوگیری کنه ، باهم گلاویز میشن و بعد هیبیکی موضوع رو می فهمه . اون خودخاسته از فردا میاد به خونه ی نویسنده ، خونه رو مرتب میکنه و نویسنده رو اصلاح کم کم باهم اشنا میشن و بهم علاقمند . اونا تکیه گاه و انگیزه جدید برای زنده موندن هم میشن .
بیشتر از این تعریف نمیکنم که اسپویل نشه اینو مخصوصا انجام میدم تا حتما برین نگاهش کنین . واقعا پشیمون نمیشین .
از این لینک میتونین دانلود کنین : سایت گذارنده : کره فن :
فوق العاده بود اصلا هرچقد از زیبایی و قشنگی و ملایم بودن و سافت بودن این فیلم بگم کم گفتم اصلا نمیتونم با جمله و کلمه بیانش کنم . فقط باید ببینین چقد زیباست ارتباطشون . جوری که هیبیکی میشه انگیزه جدید برای ایزیموتو و درسته که حالا نابیناس ولی دنیای روشن و جدیدی رو براش به ارمغان میاره . اون هیبیکی رو نمی بینه ولی عاشق مهربانی و قلب پاک و نرم هیبیکی میشه ، صداشو نمی شنوه ولی انگار می شنوه تو قلبش می شنوه ... هیبیکی فرشته بود . خیلی خییلی قشنگ بود . کل فیلم و روندش خیلی خوب بود . مث فیلمای ژاپنی دیگه یهو یه اتفاق بی منطق نمی افته بعد یهو یه توجیه بیاره .البته این به معنی نیست که فیلمای دیگه اینجوری نبودن و بد بودن نمیدونم چطور بگم ولی فیلمای دیگه اغلب از روی مانگاهای خیلی طولانی ساخته میشه و یهو از یه جا میپره یه جای دیگه . ولی این اونجوری نبود . درهرحال .
بازیگر ایزیموتو فوق العاده جذاب بود . کیه این بازیگر عجیبه که از چشم من به دور مونده بود . 😄
حالا شگفت اورتر زمانی شد که فهمیدم نویسنده و کارگردان فیلم و حتی مانگایی که فیلمو ازش ساختن کره ای بوده . من : همونه انقد جذاب و دوست داشتنیه و بااحساس . اصلا وقتی نگاهش میکردم رد کره رو توش حس میکردم .با خودم میگفتم شبیه فیلمای کره ایه . شبیه دیالوگای کره ایه . واو پس کره ای ها ساختنش . و حالا برای اولین بار در هیج جایی نی باور کنین مصاحبه ی این دوبازیگر از تجربه شون با همکاری با کارگردان و تیم کره ای رو اینجا میتونین بخونین ، بامن همراه باشین و این پست رو همه جا شیر کنین . 💗
مصاحبه بازیگران فیلم ژاپنی عشق را ببین و بشنو : توموهیسا یاماشیتا در نقش نویسنده ایزیموتو و یوکی اراکی در نقش هیبیکی :
س : شما از طریق این فیلم با یک تیم سازنده کره ای همکاری کردید. چه احساسی نسبت به این موضوع داشتید و آیا تفاوت هایی با تیم سازنده ژاپنی وجود داشت؟
توموهیسا یاماشیتا : ایزیموتو : فیلمبرداری سختی بود که هر روز زمانی برای خواب نداشتیم، اما کارکنان کره ای با حفظ کردن هر روزه ی کلمات ژاپنی ،انجام فیلمبرداری رو سرگرم کننده و جالب کردن و ، تشویق و حمایت زیادی به من دادند. آنها پرشور بودند و تمام تلاش خود را با هم برای خلق یک اثر خوب انجام دادند.از اینکه توانستم با کادر تولید کره ای ها ، اثری رو انجام بدم افتخار میکنم .
یوکو اراکی : هیبیکی : ممکن است تفاوت های جزئی زیادی مانند زبان یا نحوه استفاده از لنز وجود داشته باشد، اما من می گویم این روح است که وارد کار می شود. من در خلق اثر خوب احساس وحدت داشتم و توانستم روی خلق اثر تمرکز کنم و از آن لذت ببرم. تفاوت این بود کارکنان کره ای خیلی خوب غذا می خوردند .
س: به نظر میرسه که بازی شخصیتی که نابینا است یا ناشنوا اسون نباید باشه، کنجکاوم بدونم چه تلاشی برای اینکه بتونین همچین شخصیتی رو خلق کنین انجام دادین ؟
یاماشیتا : در حین ساختن نقش در واقعیت با افراد کم بینا دیدار کردم و با آنها مصاحبه کردم. من توانستم از آنها در مورد نحوه استفاده از عصا (عصا) برای افراد کم بینا راهنمایی دریافت کنم و همچنین مستقیماً در مورد چگونگی غلبه بر یک موقعیت ناامیدکننده بشنوم. حتی زمانی که در خانه بودم ، در واقع یک بار چشمانم را پوشاندم و سعی کردم نابینا بودن را احساس کنم و از حواس دیگر خود استفاده کنم .
یوکو: تجربه ناشنوا بودن سخت بود. حتی اگر گوش هایم را می پوشاندم، می توانستم صدای خودم را بشنوم یا صدایی را احساس کنم. زیر آب رفتم و ناشنوا بودن را تجربه کردم و با صحبت با یک معلم زبان اشاره توانستم بررسی کنم که اگر ناشنوا باشم چه نوع حرکاتی انجام می دهم. حرکات چشم افراد ناشنوا با افراد غیرمعلول متفاوت است. ثبت نحوه انتقال و دریافت اطلاعات از طریق چشم بسیار مهم بود و در حین بازیگری باید توجه زیادی به نگاهم میکردم .
س:ما در تور اسیا هستیم ، در مورد برداشت شما از ملاقات با مخاطبان کره ای کنجکاو هستم.
یاماشیتا: این چیزی است که هر بار که به کره می آیم احساس می کنم: فکر می کنم چیزهای زیادی برای یادگیری وجود دارد، از جمله مد، فرهنگ و موسیقی. الهامات زیادی دریافت کردم و به من خوش گذشت. من توانستم با دوستی که در کره زندگی میکنه بعد از مدتها ملاقات کنم . صبح که گالری رفته بودم فن ها به گرمی از من استقبال کردن و من خیلی خوشحال بودم و همه ی اینها خاطره انگیز بود .
یوکو : من هم خوشحال شدم که بعد از مدت ها به کره سفر کردم. از آنجایی که تفاوت زمانی وجود نداشت و آب و هوا، آب و هوا مشابه بود، زمان سرگرم کننده ای بود که می توانستم گرما و اشتیاق را احساس کنم.
س:اقای یاماشیتا بعد از مدتها دوباره به ژانر رومنس برگشتین ، دلیلی برای انتخاب این فیلم وجود دارد؟
یاماشیتا : من همیشه از طرفداران کارگردان لی جائههان بودهام و فکر میکردم این کار برای من نیز یک کار چالشبرانگیز و پر ارزش باشد. من از طریق این کار چیزهای زیادی یاد گرفتم و حتی قبل از فیلمبرداری هم منتظر بودم تا بتونم با یوکو اراکی اثری مشترک رو خلق کنم .
س:شما با کارگردان لی جائه هان در این فیلم کار کردید. آیا فیلم مطرح کارگردان ،" پاک کن درون مغز من " را تماشا کردین یا چیزی بوده که شمارا به ایشان علاقمند کند ؟!
یاماشیتا : فیلم مذکور را زمانی که دبیرستانی بودم تماشا کردم . و در ان زمان خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم و از طرفداران کارگردان شدم. وقتی قرار شد با ایشان کار کنم دوباره ان فیلم رو تماشا کردم . با گذشت زمان متوجه چیزهایی شدم که قبلا نشده بودم و باز هم روی من تاثیر گذاشت . سعی کردم هنگام فیلمبرداری سر صحنه با کارگردان، آگاهی زیادی از "لایه ها" داشته باشم. سعی کردم با این حس فیلمبرداری کنم که چند لایه پشت دیالوگ وجود دارد.
س: کنجکاوم بدونم کارگردان به شما برای ایفای نقش هایتان جهت هم می دادن ؟!
یوکو: هیبیکی زنی قوی است که تنها و غمگینه ، اما آن را با عمل و کارهایی که میکنه بیان نمی کند. برای بیان این موضوع، کارگردان اغلب به من توصیه می کرد که پرانرژی و فعال عمل کنم. با ثبت حتی کوچکترین تغییرات در حالات چهره، بازی توانست جزئیات بیشتری پیدا کند. آنها بازیهای من را با جزئیات زیرنظر داشتند و من میتوانستم احساس کنم که آنها به من اعتماد دارند و دارن تماشا میکنند .
یاماشیتا : در حین بازی شینجی، نگران حرکات دست و غیره بودم. از آنجایی که شینجی نابینا است، کارگردان گفت که عمل دراز کردن دست خود به جلو نشان دهنده توانایی و قدرت شینجی است. همانطور که یوکو گفتند، کارگردان سبکی داشت که در آن به جزئیات چهره و لحن صدا دقت می کرد، بنابراین با اعتماد زیادی توانستم فیلمبرداری را به پایان برسانم . س: لطفا برای پایان یک جمله بگویید .
یوکو: کاری بود با چالش های جدید زیادی که در انتظارم بود. این اثری است که با همکاری کارگردان، آقای توموهیسا یاماشیتا و عوامل تولید خلق شده است. فکر میکنم این فیلم به ما می فهمونه که ، افکار و احساسات دیگران را متوجه شویم ، احساسات دیگران رو ملاحظه کنیم و اینکه متوجه شویم چقد نیازه که خودمان رو قوی کنیم و از اون به عنوان نیرویی برای حمایت از دیگران استفاده کنیم .
یاماشیتا : این اثر مملو از شور و اشتیاق همه کارکنان و مقامات کره ای و ژاپنی است. من این اثر را برای بیان هسته درونی انسانیت، عشق، فراتر از زبان ها و فرهنگ های دو کشور ساختم . خوشحال می شوم اگر بتوان آن را نه تنها در کره بلکه در سراسر جهان به طرفداران برسانم .
واو این دوقسمت سریال بدترین شرور واقعا دهنم باز موند ، خون و خون ریزی تو سریال خیلی زیاده ، رسما کثافت کاریه ، بالاخره باند مواد مخدر این چیزا توش نباشه انگار سریال سریال نمیشه . من بین اینکه کی بدترین شروره دودل بودم و نمیتونستم بین گی چول و جون مو تصمیم بگیرم ، اخه به غیر اینکه تو این کار این چیزا اجتناب ناپذیره و باید زنده بمونن کاری که نشون دهنده ی شیطان صفتی و عوضی بودنشون باشه رو نشون نداده ، غیر از سیگار کشیدن و مواد فروختن ، از نظر من اینا شیطان صفتی نیست ، ولی تو این سه قسمت داستان به سمتی رفت که داره اون روی جون مو بالا میاد ، دلیل مهم و تاثیرگذارشم وجود زنشه که تو پرونده خودشو دخیل داده ، و همش با گی چول رفت و امد میکنه که اونم دلایل خودشو داره، جون موی ساده و مهربون که سالها با وجود پدر معتادش خودشو سالم نگه داشته و میخاد زندگی خوبی داشته باشه ، حالا به خاطر طمع هم نه ، به خاطر اینکه خودشو تو چشم خانواده ی زنش بیاره ، با این پرونده داره تبدیل به یه شیطان میشه .
بدترین و تراژدی و غم انگیزترین صحنه ی سریال یا صحنه های سریال ، به نظرم جایی بود که تو قسمت هشت ، جون مو باید به زور با دختر موادفروش چینیه کیس میرفت ولی همش روزای خوشش با زنش تو ذهنش تداعی میشد ، جون مویی که زنشو انقد دوس داره که نمیخاد با زن دیگه ای باشه ، و یه صحنه ی حساس سریال جایی که زنش می بینه جون مو غرق خونه و داره اینو اونو میکشه و باهم چشم تو چشم میشن . واقعا فک نمیکنم این زوج بازم مث قبل بشن . خیلی صحنه ی باحالی بود . و در عین حال غم انگیز . جون مو با کشتن اون یارو که اطلاعاتشو گیر اورده بود دیگه تبدیل به هیولا شدنش تموم شده .
صحنه های این سه قسمت هم خیلی خوب فیلمبرداری شده بود . جایی که گی چول به خاطر شکش به یی جونگ و جون مو مشوش بود و صحنه از جایی گرفته شده بود که ماهی ها داشتن اینور اونور می رفتن ، ورجه ووجه ی ماهی ها استعاره از قلب و ذهن متلاطم و مشوش گی چول بود .
و جایی که با یی جونگ رفته بود کنار دریا و یی جونگ می ترسید نکنه گی چول فهمیده باشه اونو جون مو باهم چه نسبتی دارن ، نشون دادن موجهای دریا نشون دهنده ی حس یی جونگ بود . ولی از همه ی اینا که بگذریم جون مو با اینکه دل نمیداد به کیس رفتن با دختره ولی وااااه همچین کیسی تاحالا تو سریالای کره ای ندیده بودم . خیلی کیس هاتی بود .
ولی واقعا جون مو چرا داره تا این حد خودشو تو خطر می ندازه ؟! اگه به خاطر ترفیعه که میتونه ازش دست بکشه بالاخره از جونش و زندگیش که مهمتر نیست ، اگه به خاطر اینکه زنش اومده تو این پرونده ی قاطی شده خب باز هم میتونه خودشو یجوری از باند خارج کنه . واقعا چرا تا این حد داره خودشو میکشه ؟!
این دیالوگش با اون دختر چینی اس :
دختر چینی میگفت : دلیل اینکه داری تا این حد پیش میری چیه ؟!
제비꽃같이 조그마한 그 계집애가 꽃잎같이 하늘거리는 그 계집애가 지구보다 더 큰 질량으로 나를 끌어당긴다 순간, 나는
뉴턴의 사과처럼 사정없이 그녀에게로 굴러 떨어졌다 쿵 소리를 내며, 쿵쿵 소리를 내며 심장이 하늘에서 땅까지 아찔한 진자운동을 계속하였다 첫사랑이었다
اندازه جرم متناسب با حجم نیست ...
ان دختر که به کوچکی گل بنفشه اس
ان دختری که مث گلبرک های گل در اسمون پرواز میکند
با جرمی بیشتر از زمین منو به سمت خودش می کشه ...
اون لحظه ، من
مث سیب نیوتون
بدون دلیل به سمت اون می غلتمو می افتم
با صدای کونگ کونگ
قلبم از اسمون تا زمین مث اونگ مداوم بالا و پایین میشد
اون اولین عشقم بود
این شعرو یادتونه ؟!
شعری بود که قسمت 4 گابلین میخونه و به این درک می رسه که عاشق شده . از طرفی عاشق شده از طرفی باید بمیره ...چقد خداشون بی رحم بود ...از طرفی با بی انصافی کشته میشه ، از طرفی زنده میشه ، این همه کار خوب انجام میده به این کمک کن به اون کمک کن ، بعد که بعد از یه قرن میخاد عاشق شه باید بمیره 😭خیلی غم انگیزه . چقد گونگ یو جذابه ...ذوب شدم در جذابیتش . چجوری زشته ولی جذابه ؟! چجوری نگاهاشم قشنگو جذابه ؟! در حالت پروانگی قرار دارم ..
پاییزه ...تو پاییز باید چه سریالی دید ؟ الزاما سریال کره ای گابلین .
سریال کره ای بین ها از نظر من به دو دسته تقسیم میشن : یا گابلینو دیدن و عاشقش شدن یا گفتن این هیچی نداشت بیخود بود فلان .
دسته دوم از نظر من باید برن تو دیوار . همینه که هست . من مث جمهوری اسلامی زورگو هستم .
بنابراین پاییز باید حتما یه دور گابلین دید و از زیبایی بصری که تو سریال هست ، زیبایی داستانی ، زیبایی روابط و خیلی چیزای دیگه که تو گابلین پیدا میشه لذت فراوان برد . در همین راستا این پاییز منم نشستم برای 4 مین بار گابلین نگا کردن رو شروع کردم . و چندتا هم عکس ازش ساختم و خاهم ساخت . چون خیلی قشنگه .
ینی واقعا چطوری میتونن یه سریال بسازن که 4 بار نگا میکنی بازم کیف میکنی بازم لذت می بری ، بازم میخندی ...اصلا اعجوبه ان .
علاوه بر خود سریال که پرفکته اهنگ های سریال یا همون او اس تی هاشم فوق العاده قشنگن . اصلا این سریال افسانه ایه و تکرار نشونده . گابلین یک مکتبه . انقد که خوبه .
یکی از جالبترین و غم انگیزترین و تراژدی ترین روابط رو داشتن این دوتا ...
با اینکه به نظر هیچی نی ولی من تو این صحنه داشتم پروانه و اکلیل توامان تراوش میکردم ...
یکی از قشنگ ترین نگاه های اجوشی ...وقتی حواسش نی داره علاقمند میشه ... خدایی گونگ یو قیافه ی خاصی نداره چجوری انقد جذابه !؟
یکی از زیباترین صحنه ها ...میدونین لوکیشن های گابلین الان تو کره چقد معروفه و توریست داره ؟! نه تنها این سریال بلکه هر سریالی که خیلی میترکونه ...نمونه ش سریال سونات زمستان ...
اولین دیدار ....
اولین جذب ..
عاشق شد تموم شد رفت ...یه دختر 19 ساله داره ازش محافظت میکنه ... ری اکشن کسی که 300 ساله تنهاس و منتظر مردن و هرچی فک میکنه عقلش قد نمیده که چی شده بود و چرا و تقصیر کی بود ... و بارها همش وقایع رو مرور میکنه ...
قبول دارین هر دوشون خیلی سرنوشت غم انگیزی داشتن ؟! شرحه شرحه ام براشون ...